پرش به محتوا

جان اسنو: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۳
جز (تبدیل خودکار باراتیون به براتیون)
خط ۳۷: خط ۳۷:
=== بازی تاج و تخت ===
=== بازی تاج و تخت ===


جان 14 سال دارد، که پدر و برادران خود (راب و برن) و همچنین [[تیان گریجوی]] را برای اعدام یک فراری از [[نگهبانان شب]]، همراهی میکند. در راه برگشت آنها به چند توله ی [[دایرولف]]، برخورد میکنند؛ 5 توله نصیب فرزندان استارک، و یک توله ی موسفید و چشم قرمز و رانده شده از سایرین به جان می رسد.{{رف|بتت|1}}
جان 14 سال دارد، که پدر و برادران خود (راب و برن) و همچنین [[تیون گریجوی]] را برای اعدام یک فراری از [[نگهبانان شب]]، همراهی میکند. در راه برگشت آنها به چند توله ی [[دایرولف]]، برخورد میکنند؛ 5 توله نصیب فرزندان استارک، و یک توله ی موسفید و چشم قرمز و رانده شده از سایرین به جان می رسد.{{رف|بتت|1}}
موقعیت جان، چه در خانواده و چه در خارج از آن، در طول سالها، به طور آشکار تلخ بود، وقتی او به سن نوجوانی رسید، بعد از اینکه عمویش [[بنجن استارک|بنجن]] (Benjen) به او گفت، دیوار به مردی مثل او نیاز دارد، به نگهبانان شب پیوست. در طی سفر او به دیوار و همراهی [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) با او در این سفر، رابطه ی دوستانه ای بین جان و تیریون، با توجه به وجه اشتراکشان، که غیرخودی بودن در بین نجیبزاده ها بود، شکل گرفت.{{رف|بتت|13}} در ابتدا پیوستن به نگهبانان شب جان منزوی و گوشه گیر بود، که این انزوا او را بدون دوست باقی گذاشت. هماتایانش به خاطر اینکه او از خاندان بزرگی بود، از او منزجر بودند و جان را به سخره میگرفتند، که این موضوع سبب بازگشت همان احساس قدیمی جان میشد. او به خصوص وقتی تنهاتر شد که عمویش [[بنجن استارک|بنجن]]، به خاطر رهبری یک گروه گشتی، دیوار را ترک کرد. بعد از درگیری با چند تا از همتایانش، گفتگویی با [[دونال نویه]] (Donal Noye) به او کمک کرد، تا نگرش خود را اصلاح کند، این تغییر نگرش، او را خیلی زود، یک دوست ، مربی و رهبری برای همتایان خود و به دشمنی برای استاد رزم، یعنی سر [[الیستر تورن]] (Ser Alliser Thorne) تبدیل کرد. {{رف|بتت|19}} جان همچنین به محافظت از [[سمول تارلی]] (Samwell Tarly) در برابر قلدری چند تن از همتایانشان در آمد. {{رف|بتت|26}} {{رف|بتت|41}} بعد از پیوستن به نگهبانان شب، جان از انتصابش به عنوان مباشر عصبانی شد، در حالیکه او انتظار داشت به عنوان یک گشتی برگزیده شود. گرچه همان موقع و با کمک سمول، او به این موضوع پی برد که انتخاب او به عنوان مباشر شخصی [[جور مورمونت|مورمونت]]، به منزله ی آماده کردن جان، به عنوان فرمانده ی آینده می باشد. {{رف|بتت|48}} در طی حمله یک [[وایت]] در قلعه ی [[کسل بلک]]، جان اسنو زندگی [[جور مورمونت|مورمونت]] را نجات داد، در پی این حادثه، دست جان اسنو به طور جدی سوخت. [[جور مورمونت|مورمونت]] به او شمشیر حرامزاده ی والرین خود، یعنی [[لانگ کلو]] را (Longclaw) ، که سلاح [[خاندان مورمونت]] محسوب میشد، اهدا کرد، و سر یک [[دایرولف]] را که نشان [[خاندان استارک]] است، بر سر آن حکاکی کرد.{{رف|بتت|60}}
موقعیت جان، چه در خانواده و چه در خارج از آن، در طول سالها، به طور آشکار تلخ بود، وقتی او به سن نوجوانی رسید، بعد از اینکه عمویش [[بنجن استارک|بنجن]] (Benjen) به او گفت، دیوار به مردی مثل او نیاز دارد، به نگهبانان شب پیوست. در طی سفر او به دیوار و همراهی [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) با او در این سفر، رابطه ی دوستانه ای بین جان و تیریون، با توجه به وجه اشتراکشان، که غیرخودی بودن در بین نجیبزاده ها بود، شکل گرفت.{{رف|بتت|13}} در ابتدا پیوستن به نگهبانان شب جان منزوی و گوشه گیر بود، که این انزوا او را بدون دوست باقی گذاشت. هماتایانش به خاطر اینکه او از خاندان بزرگی بود، از او منزجر بودند و جان را به سخره میگرفتند، که این موضوع سبب بازگشت همان احساس قدیمی جان میشد. او به خصوص وقتی تنهاتر شد که عمویش [[بنجن استارک|بنجن]]، به خاطر رهبری یک گروه گشتی، دیوار را ترک کرد. بعد از درگیری با چند تا از همتایانش، گفتگویی با [[دونال نویه]] (Donal Noye) به او کمک کرد، تا نگرش خود را اصلاح کند، این تغییر نگرش، او را خیلی زود، یک دوست ، مربی و رهبری برای همتایان خود و به دشمنی برای استاد رزم، یعنی سر [[الیستر تورن]] (Ser Alliser Thorne) تبدیل کرد. {{رف|بتت|19}} جان همچنین به محافظت از [[سمول تارلی]] (Samwell Tarly) در برابر قلدری چند تن از همتایانشان در آمد. {{رف|بتت|26}} {{رف|بتت|41}} بعد از پیوستن به نگهبانان شب، جان از انتصابش به عنوان مباشر عصبانی شد، در حالیکه او انتظار داشت به عنوان یک گشتی برگزیده شود. گرچه همان موقع و با کمک سمول، او به این موضوع پی برد که انتخاب او به عنوان مباشر شخصی [[جور مورمونت|مورمونت]]، به منزله ی آماده کردن جان، به عنوان فرمانده ی آینده می باشد. {{رف|بتت|48}} در طی حمله یک [[وایت]] در قلعه ی [[کسل بلک]]، جان اسنو زندگی [[جور مورمونت|مورمونت]] را نجات داد، در پی این حادثه، دست جان اسنو به طور جدی سوخت. [[جور مورمونت|مورمونت]] به او شمشیر حرامزاده ی والرین خود، یعنی [[لانگ کلو]] را (Longclaw) ، که سلاح [[خاندان مورمونت]] محسوب میشد، اهدا کرد، و سر یک [[دایرولف]] را که نشان [[خاندان استارک]] است، بر سر آن حکاکی کرد.{{رف|بتت|60}}


۵۳۷

ویرایش