پرش به محتوا

آریانه مارتل: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۰: خط ۳۰:


آریانه خاطره خوبی از عموی بزرگش [[لووین مارتل]] (Lewyn Martell) دارد. او زمانی که آریانه تنها هفت سال داشت مرده بود. لووین آنقدر آریانه را قلقلک می داد تا او نتواند خندیدنش را نگه دارد.{{رف|ضبک|13}} آریانه از زمان کودکی اش [[آریو هوتاه]] (Areo Hotah) را می شناسد و آن دو به هم تمایل دارند. یکبار شاهزاده ابراین او، تینه و سارلا را به خرابه های [[شندی استون]] (Shandy stone) برد. همچنین آریانه و سه تا از مار های شنزار به حاشیه رود [[مندر]] (Mander) رفتند و در آن جا مادر تینه را ملاقات کردند.{{رف|ضبک|21}}
آریانه خاطره خوبی از عموی بزرگش [[لووین مارتل]] (Lewyn Martell) دارد. او زمانی که آریانه تنها هفت سال داشت مرده بود. لووین آنقدر آریانه را قلقلک می داد تا او نتواند خندیدنش را نگه دارد.{{رف|ضبک|13}} آریانه از زمان کودکی اش [[آریو هوتاه]] (Areo Hotah) را می شناسد و آن دو به هم تمایل دارند. یکبار شاهزاده ابراین او، تینه و سارلا را به خرابه های [[شندی استون]] (Shandy stone) برد. همچنین آریانه و سه تا از مار های شنزار به حاشیه رود [[مندر]] (Mander) رفتند و در آن جا مادر تینه را ملاقات کردند.{{رف|ضبک|21}}
آریانه تخیللاتی جنسی دارد.{{رف|ضبک|21}} او در سنین جوانی اش تجربه ای جنسی داشت و در چهارده سالگی اش دوشیزگی اش را به [[دیمون سند]] (Daemon Sand) تسلیم کرد.{{رف|بز|-|آریانه}}
آریانه تخیلاتی جنسی دارد.{{رف|ضبک|21}} او در سنین جوانی اش تجربه ای جنسی داشت و در چهارده سالگی اش دوشیزگی اش را به [[دیمون سند]] (Daemon Sand) تسلیم کرد.{{رف|بز|-|آریانه}}


همچنین زمانی که او چهارده سال داشت، یکی از نامه های پدرش به برادرش را پیدا کرد. او در آن نامه اظهار داشته بود که روزی پسرش کوینتین بر جای او می نشیند و بر دورن حکومت می کند، این نامه به آریانه نشان داد که پدرش، شاهزاده دوران، می خواهد برادرش را جانشین خودش بکند. او بخاطر این کشفش چندین روز گریه کرد. آریانه فروتنانه انتظار داشت که پدرش مراسمی را برای ازدواج او با خواستگاری مناسب وارثش برگزار کند.  در عوض، شاهزاده دوران علنا مشغول پذیرایی از خواستگارانی که تعدادی لردهای سالخورده و مسن به نام های [[بن بیسباری]] (Ben Beesbury)، [[والدر فری]] (Walder Frey)، [[گیلس راسبی]] (Gyles Rosby)، [[الدون استرمونت]] (Eldon Estermont) و [[هوی گرندیسون]] (Hugh Grandison) بودند، شد.  
همچنین زمانی که او چهارده سال داشت، یکی از نامه های پدرش به برادرش را پیدا کرد. او در آن نامه اظهار داشته بود که روزی پسرش کوینتین بر جای او می نشیند و بر دورن حکومت می کند، این نامه به آریانه نشان داد که پدرش، شاهزاده دوران، می خواهد برادرش را جانشین خودش بکند. او بخاطر این کشفش چندین روز گریه کرد. آریانه فروتنانه انتظار داشت که پدرش مراسمی را برای ازدواج او با خواستگاری مناسب وارثش برگزار کند.  در عوض، شاهزاده دوران علنا مشغول پذیرایی از خواستگارانی که تعدادی لردهای سالخورده و مسن به نام های [[بن بیسباری]] (Ben Beesbury)، [[والدر فری]] (Walder Frey)، [[گیلس راسبی]] (Gyles Rosby)، [[الدون استرمونت]] (Eldon Estermont) و [[هوی گرندیسون]] (Hugh Grandison) بودند، شد.  
۵۳۷

ویرایش