سانسا استارک: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
===نزاع شاهان=== | ===نزاع شاهان=== | ||
[[پرونده:Sir_Heartsalot_SandorSansa.jpg|چپ|بندانگشتی|250px|[[تازی]] در حال نصیحت کردن سانسا]] | [[پرونده:Sir_Heartsalot_SandorSansa.jpg|چپ|بندانگشتی|250px|[[سندور کلگان|تازی]] در حال نصیحت کردن سانسا]] | ||
سانسا که اکنون در [[قلعه ی سرخ]] (Red Keep) گروگان است، خود را در زرهی از ادب زنانه اش می پوشاند. او وانمود می کند که باور دارد خانواده اش خیانتکارند. جافری نیز به طور مرتب از اعضای [[گارد پادشاه]] (Kingsguard) می خواهد، که سانسا را به خاطر شورش و اقدامات برادرش [[راب استارک|راب]]، تنبیه کنند. | سانسا که اکنون در [[قلعه ی سرخ]] (Red Keep) گروگان است، خود را در زرهی از ادب زنانه اش می پوشاند. او وانمود می کند که باور دارد خانواده اش خیانتکارند. جافری نیز به طور مرتب از اعضای [[گارد پادشاه]] (Kingsguard) می خواهد، که سانسا را به خاطر شورش و اقدامات برادرش [[راب استارک|راب]]، تنبیه کنند. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
ورود [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) به پایتخت و قرار گیری اش در نقش دست پادشاه نقطه ی پایانی بر شکنجه های سانسا است . تیریون به طوری غافلگیر کننده با سانسا به مهربانی برخورد می کند. زمانی که جافری دستور می دهد، سانسا را به جرم جادوی سیاهی که برادرش راب در نبرد از خود نشان داده، در دربار برهنه کنند، [[تیریون]] پا پیش نهاده مانع او می شود. سانسا همچنین رابطه ای منحصر به فرد با [[سندور کلگان|سندور]] برقرار می کند. تازی با وجود کلمات گزنده و ظاهر خشنش با سانسا به مهربانی برخورد می کند و علی الرغم دستور جافری حاضر نمی شود سانسا را بزند. او سانسا را به خاطر طبیعت ساده اش مسخره می کند ولی همچنین به خاطر شرایطش با او همدردی می کند. سندور در طی [[بلوای بارانداز پادشاه]] (Riot of King’s Landing) جان سانسا را نجات می دهد، در حالی که بقیه ی شوالیه های گارد پادشاهی برای نجات جان خودشان او را رها کرده بودند و گمان می رفت سانسا از دست رفته باشد. | ورود [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) به پایتخت و قرار گیری اش در نقش دست پادشاه نقطه ی پایانی بر شکنجه های سانسا است . تیریون به طوری غافلگیر کننده با سانسا به مهربانی برخورد می کند. زمانی که جافری دستور می دهد، سانسا را به جرم جادوی سیاهی که برادرش راب در نبرد از خود نشان داده، در دربار برهنه کنند، [[تیریون]] پا پیش نهاده مانع او می شود. سانسا همچنین رابطه ای منحصر به فرد با [[سندور کلگان|سندور]] برقرار می کند. تازی با وجود کلمات گزنده و ظاهر خشنش با سانسا به مهربانی برخورد می کند و علی الرغم دستور جافری حاضر نمی شود سانسا را بزند. او سانسا را به خاطر طبیعت ساده اش مسخره می کند ولی همچنین به خاطر شرایطش با او همدردی می کند. سندور در طی [[بلوای بارانداز پادشاه]] (Riot of King’s Landing) جان سانسا را نجات می دهد، در حالی که بقیه ی شوالیه های گارد پادشاهی برای نجات جان خودشان او را رها کرده بودند و گمان می رفت سانسا از دست رفته باشد. | ||
[[پرونده:John_Picacio_Sansa&theHound.jpg|چپ|بندانگشتی|250px|سانسا و [[تازی]] و [[نا بوسه]] اثر John Picacio]] | [[پرونده:John_Picacio_Sansa&theHound.jpg|چپ|بندانگشتی|250px|سانسا و [[سندور کلگان|تازی]] و [[نا بوسه]] اثر John Picacio]] | ||
یک شب سانسا نوشته ای را در اتاقش می بیند. نویسنده ی نا شناس از سانسا خواسته، که اگر می خواهد به خانه برگردد، باید به [[جنگل خدایان]] (Godswood) برود. در جنگل خدایان سانسا [[دانتوس هالارد|دانتوس]] را می یابد.{{رف|نش|18}} دانتوس به سانسا قول می دهد که او را از دست [[خاندان لنیستر|لنیستر ها]] آزاد کند و به خانه برگرداند. سانسا می ترسد که حقه ای در کار باشد، با این وجود قول دانتوس را می پذیرد، دانتوس نیز سانسا را به صبر و بردباری دعوت می کند. سانسا به بهانه ی دعا کردن در نزد [[خدایان قدیم]] (Old Gods)، مرتبا به جنگل خدایان می رود تا با دانتوس ملاقات کند. در ابتدا او را ناجی شجاعی می بیند که در طلب زدودن ننگی است که شرفش را لکه دار کرده است، با این وجود نهایتا به صلاحیت دانتوس شک می کند. | یک شب سانسا نوشته ای را در اتاقش می بیند. نویسنده ی نا شناس از سانسا خواسته، که اگر می خواهد به خانه برگردد، باید به [[جنگل خدایان]] (Godswood) برود. در جنگل خدایان سانسا [[دانتوس هالارد|دانتوس]] را می یابد.{{رف|نش|18}} دانتوس به سانسا قول می دهد که او را از دست [[خاندان لنیستر|لنیستر ها]] آزاد کند و به خانه برگرداند. سانسا می ترسد که حقه ای در کار باشد، با این وجود قول دانتوس را می پذیرد، دانتوس نیز سانسا را به صبر و بردباری دعوت می کند. سانسا به بهانه ی دعا کردن در نزد [[خدایان قدیم]] (Old Gods)، مرتبا به جنگل خدایان می رود تا با دانتوس ملاقات کند. در ابتدا او را ناجی شجاعی می بیند که در طلب زدودن ننگی است که شرفش را لکه دار کرده است، با این وجود نهایتا به صلاحیت دانتوس شک می کند. | ||
خط ۱۲۵: | خط ۱۲۵: | ||
{{نقل قول|قهرمانی وجود نداره...تو زندگی، هیولاها برنده میشن.{{رف|بتت|67}}}} | {{نقل قول|قهرمانی وجود نداره...تو زندگی، هیولاها برنده میشن.{{رف|بتت|67}}}} | ||
{{نقل قول|حق با [[تازی]] است...من تنها یک پرنده ی کوچکم که جملاتی که بهم یاد دادند را تکرار می کنم.{{رف|بتت|67}}}} | {{نقل قول|حق با [[سندور کلگان|تازی]] است...من تنها یک پرنده ی کوچکم که جملاتی که بهم یاد دادند را تکرار می کنم.{{رف|بتت|67}}}} | ||
{{نقل قول|زمانی او [[جافری براتیون|پرنس جافری]] را با تمام وجود دوست داشت و به مادرش، [[سرسی لنیستر|ملکه]]، اعتماد کامل داشت و او را تحسین میکرد. آنها آن عشق و اعتماد را با سر [[ادارد استارک|پدرش]] پاسخ دادند. سانسا آن اشتباه را دوباره تکرار نمیکند.{{رف|نش|2}}}} | {{نقل قول|زمانی او [[جافری براتیون|پرنس جافری]] را با تمام وجود دوست داشت و به مادرش، [[سرسی لنیستر|ملکه]]، اعتماد کامل داشت و او را تحسین میکرد. آنها آن عشق و اعتماد را با سر [[ادارد استارک|پدرش]] پاسخ دادند. سانسا آن اشتباه را دوباره تکرار نمیکند.{{رف|نش|2}}}} |
نسخهٔ ۲۱ ژوئن ۲۰۱۴، ساعت ۲۱:۰۸
سانسا اثر MKomarck | |
| |
القاب | پرنده ی کوچک آلاینه استون |
---|---|
عنوان | پرنسس وینترفل |
خاندان | خاندان استارک خاندان بیلیش از هارن هال(به عنوان آلاینه استون) |
فرهنگ | شمالی |
تولد | در 286AL در وینترفل |
همسر | تیریون لنیستر |
کتاب(ها) | بازی تاج وتخت (شخصیت اصلی) نزاع شاهان (شخصیت اصلی) |
| |
بازیگر | سوفی ترنر |
سریال | فصل اول | فصل دوم | فصل سوم| فصل چهارم |
سانسا استارک (Sansa Stark) دختر بزرگ کتلین تالی (Catelyn Tully) و ادارد استارک (Eddard Stark) است. سانسا سه برادر به نام های راب (Rob)، برن (Bran) و ریکان (Rickon)، خواهری به نام آریا (Arya) و برادری ناتنی به نام جان اسنو (Jon Snow) دارد. سانسا از شخصیت های اصلی (POV Characters) کتاب است و نقشش را در سریال سوفی ترنر (Sophie Turner) بازی می کند.
کاراکتر و شخصیت
سانسا به زیباییش شهره است. او با داشتن گونه هایی درشت، چشمان آبی زنده و گیسوان انبوه حنایی، خصلت های خاندان مادرش، تالی ها (Tully) را به ارث برده است. سانسا در ابتدای مجموعه یازده ساله است. با بزرگتر شدنش، سانسا اندامی بلند، برازنده و زنانه می یابد.[۱]
سانسا چون یک بانو بزرگ شده است، و نگرش مرسوم زنانه به محیط اطرافش دارد. او به موسیقی، شعر، آواز خوانی، رقص، قلاب دوزی و سایر فعالیت های مروم زنانه علاقه دارد. مانند بسیاری از دختران همسنش، سانسا دیوانه ی آواز ها و داستان های عاشقانه و پر ماجراست، خصوصا داستان هایی در مورد شاهزاده های خوش قیافه، شوالیه های (Knights) شریف، جوانمردی و عشق.[۱] در ابتدا او شیفته ی داستان ها و آواز هایی بود که دنیای خارج از وینترفل (Winterfell) را برایش به تصویر می کشید، دنیایی که او آرزوی تجربه کردنش را داشت، اما به مرور او به حقیقت نداشتن آن افکار عاشقانه ی معصومانه پی می برد.
زابطه ی سانسا با خواهرش آریا پر تنش است. این دو در اکثر زمینه در تضاد با هم دیگر هستند. سانسا را مدت کمی دایرولفی (Direwolf) به نام لیدی (Lady) همراهی می کرد. سانسا علاقه بسیاری به کیک لیمویی دارد.
تاریخ
سانسا بزرگ ترین دختر لیدی کتلین و لرد ادارد رییس خاندان استارک (House Stark) و محافظ (Warden) شمال (North) است. سانسا در وینترفل به دنیا آمد و بزرگ شد. او در طی یازده سال حضور در وینترفل وظایف یک زن نجیب زاده را آموخت، و سپتا موردان (Mordane) هنر های زنانه را به او یاد داد. سانسا برادری بزرگتر به نام راب، خواهری کوچک تر به نام آریا، دو برادر کوچکتر به نام های برن و ریکان و برادری ناتنی به نام جان اسنو دارد.
اتفاقات اخیر
بازی تاج وتخت
زمانی که پدرش به مقام دست پادشاه (Hand of the King) می رسد، سانسا از دورنمای زندگی در دربار بارانداز پادشاه (King's Landing) شادمان و از نامزدی با جافری (Joffrey) هیجان زده است. در سفر به پایتخت، جافری به اصرار مادرش سانسا را همراهی می کند. این دو در حال قدم زدن با هم هستنند که با آریا، خواهر سانسا در حالی رو به رو می شوند، که او مشغول شمشیر بازی با پسری به نام مایکاه (Mycah) است. جافری شمشیرش را می کشد و مایکاه را تهدید می کند، اما آریا با او می جنگد، دایرولفش نایمریا (Nymeria) جافری را خلع سلاح کرده و جراحتی جزیی به او وارد می کند.[۲]
کمی بعد در محضر شاه رابرت (King Robert)، آریا حقیقت ماجرا را می گوید، اما جافری به دروغ ادعا می کند که آریا، نایمریا و مایکاه بدون علت به او حمله ور شده اند. سانسا که نمی خواهد به شوهر آینده اش خیانت کند دروغ می گوید و با ادعای آن که چیزی به یاد نمی آورد، هیچ کدام از روایت ها را تایید نمی کند. ملکه سرسی (Queen Cersei) از فرصت استفاده می کند و می گوید که دایرولفی که به پسرش حمله کرده باید کشته شود. آریا که این را پیش بینی کرده بود، نایمریا را فراری داده بود. از این رو سرسی خواستار مرگ لیدی به جای نایمریا می شود.[۳]
در بارانداز پادشاه، سانسا چون آریا را مقصر مرگ لیدی می داند، بااو قهر می کند. او همچنان شیفته ی جافری باقی می ماند و رابطه ی نزدیکی نیز با ملکه سرسی بر قرار می کند. با برگزاری تورنومنت به افتخار پدرش، سانسا به داستان های مورد علاقه اش را به چشم میبند، و رویاهای او در مورد جایگاه شوالیه گری و جوانمردی تقویت می شود. او همچنین تحت تاثیر لوراس تایرل (Loras Tyrell) شوالیه گل ها (The Knight of Flowers) قرار می گیرد؛ زمانی که لوراس به او یک رز سرخ می دهد، سانسا خود را درون یک ترانه ی عاشقانه می پندارد.[۴]
وقتی پدرش حقیقت را در مورد والدین جافری می یابد و به دخترانش می گوید که آن ها را به وینترفل باز خواهد گرداند، سانسا، در یک اقدام خیره سرانه، به سوی ملکه می رود و نقشه های پدرش را پیش او بازگو می کند، هدف او این است که در پایتخت بماند و با جافری ازدواج کند. اقدام نا بخردانه ی او به ملکه در توطئه اش علیه ادارد کمک می کند.[۵][۶] بعد از بازداشت پدرش، سانسا مجبور می شود که پدرش را خائن بخواند. همچنین سرسی او را مجبور می کند، که نامه ای به برادر و مادرش بنویسد و از آن ها صلح و وفاداری به جافری را درخواست کند. او در برابر شاه و مشاورانش زانو می زند و طلب بخشش می کند. جافری که اکنون با مرگ رابرت شاه است، قول می دهد که بخشنده باشد، اما روی پله های سپت بیلور (Baelor's sept) دستور مرگ ادارد را صادر می کند. سانسا، درمانده شاهد مرگ پدرش است.
حتی بعد از مرگ ادارد، سرسی اعلام می کند که جافری هنوز باید بعد از غنچه زدن سانسا، با او ازدواج کند. سانسا از این دورنمای ترسیم شده وحشت دارد و تنها خواستار برگشتن به خانه است، اما او چاره ای ندارد جز آن که در این شرایط وخیم به عنوان یک گروگان در بارانداز پادشاه بماند و پدر و برادرش را خائن بنامد. جافری او را وا می دارد که به سر پدرش، که بر بالای تیری در قلعه ی سرخ قرار گرفته نگاه کند. این کار او سانسا را بر می انگیزاند تا جافری را بکشد اما سندور کلگان (Sandor Clegane) که حواسش به اوست، ماهرانه بدون آن که جافری پی ببرد، مانع سانسا می شود.
نزاع شاهان
سانسا که اکنون در قلعه ی سرخ (Red Keep) گروگان است، خود را در زرهی از ادب زنانه اش می پوشاند. او وانمود می کند که باور دارد خانواده اش خیانتکارند. جافری نیز به طور مرتب از اعضای گارد پادشاه (Kingsguard) می خواهد، که سانسا را به خاطر شورش و اقدامات برادرش راب، تنبیه کنند.
در تورنومنتی که به افتخار نامگزاری جافری، سانسا پی می برد که ذهنیت رمانتیکی را که در مورد شوالی گی و ادب درباری داشته است، از دست داده است. در این تورنومنت، شوالیه ای نام دانتوس هولارد (Dontos Hollard) در حالتی مست و عریان در جلوی جمعیت حاضر می شود. جافری دستور کشتن او را می دهد، ولی سانسا بی فکرانه حرفی بر علیه دستور جافری می زند. قبل از آن که جافری بتواند او را به جرم زیر سوال بردن دستورش تنبیه کند، سانسا دروغی متقاعد کننده جور می کند و سندور کلگان نیز نظرش را تایید می کند. سانسا همچنین نهایتا موفق می شود جافری را قانع کند که از جان سر دانتوس در گذرد. جافری در عوض طبق نظر سانسا مقام شوالیگی اش را از او می گیرد و ار دلقک دربار می کند.[۷]
ورود تیریون لنیستر (Tyrion Lannister) به پایتخت و قرار گیری اش در نقش دست پادشاه نقطه ی پایانی بر شکنجه های سانسا است . تیریون به طوری غافلگیر کننده با سانسا به مهربانی برخورد می کند. زمانی که جافری دستور می دهد، سانسا را به جرم جادوی سیاهی که برادرش راب در نبرد از خود نشان داده، در دربار برهنه کنند، تیریون پا پیش نهاده مانع او می شود. سانسا همچنین رابطه ای منحصر به فرد با سندور برقرار می کند. تازی با وجود کلمات گزنده و ظاهر خشنش با سانسا به مهربانی برخورد می کند و علی الرغم دستور جافری حاضر نمی شود سانسا را بزند. او سانسا را به خاطر طبیعت ساده اش مسخره می کند ولی همچنین به خاطر شرایطش با او همدردی می کند. سندور در طی بلوای بارانداز پادشاه (Riot of King’s Landing) جان سانسا را نجات می دهد، در حالی که بقیه ی شوالیه های گارد پادشاهی برای نجات جان خودشان او را رها کرده بودند و گمان می رفت سانسا از دست رفته باشد.
یک شب سانسا نوشته ای را در اتاقش می بیند. نویسنده ی نا شناس از سانسا خواسته، که اگر می خواهد به خانه برگردد، باید به جنگل خدایان (Godswood) برود. در جنگل خدایان سانسا دانتوس را می یابد.[۸] دانتوس به سانسا قول می دهد که او را از دست لنیستر ها آزاد کند و به خانه برگرداند. سانسا می ترسد که حقه ای در کار باشد، با این وجود قول دانتوس را می پذیرد، دانتوس نیز سانسا را به صبر و بردباری دعوت می کند. سانسا به بهانه ی دعا کردن در نزد خدایان قدیم (Old Gods)، مرتبا به جنگل خدایان می رود تا با دانتوس ملاقات کند. در ابتدا او را ناجی شجاعی می بیند که در طلب زدودن ننگی است که شرفش را لکه دار کرده است، با این وجود نهایتا به صلاحیت دانتوس شک می کند.
همچنان که لشکر استنیس براتیون (Stannis Baratheon) به پایتخت نزدیک می شود، سانسا برای اولین بار غنچه می زند، و رسما یک زن می شود.[۹] در هنگام نبرد بلک واتر (Battle of the Blackwater) سانسا و بسیاری از زنان نجیب زاده ی دیگر در سپت بزرگ بیلور پناه می گیرند. در آن جا با وجود کلمات سخت و گزنده ای که سرسی در حال مستی و قبل از آن که با عصبانیت آن جا را ترک کند می زند، سانسا قوی باقی می ماند و بسیاری از زنان وحشت زده ی دیگر را آرام می کند. بعد از نبرد سندور کلگان، در هم شکسته شده در طی نبرد با حالت مستی وارد اتاق سانسا می شود و به او پیشنهاد فرار می دهد. سانسا مخالفت می کند، و سندور او را وا می دارد که برایش اهنگی را بخواند.[۱۰] بعد ها سانسا به یاد می آورد که آن شب اتفاقی دیگر رخ داد.
بعد از پیروزی لنیستر ها، نامزدی سانسا و جافری ملغی اعلام می شود. به این علت که اتحاد خاندان تایرل با خاندان سلطنتی شامل ازدواج جافری با مارجری تایرل (Margaery Tyrell) نیز می شود. جافری سانسا را مطمئن می کند که هنوز نیز به او دسترسی خواهد داشت، زیرا به عنوان پادشاه او می تواند با هر کسی که بخواهد هم خوابه شود. سانسا همچنان گروگان در بارانداز پادشاه می ماند. دانتوس به سانسا اطمینان می دهد که برنامه ی فرار او در شب ازدواج سلطنتی خواهد بود. او به سانسا توری سری آراسته به لعل های ارغوانی می دهد تا در شب ازدواج سلطنتی به سر کند.[۱۱]
یورش شمشیر ها
از سانسا خواسته می شود، تا با مارجری تایرل و مادر بزرگش اولنا ردواین (Olenna Redwyne) شام بخورد. لوراس که زیبایی و رفتارش نفس سانسا را بند آورده بود، او را تا محل شام همراهی می کند. سانسا اشاره ای به رزی که لوراس در تورنومنت دست به او داد بود می کند، اما مشخص می شود که لوراس رز و سانسا را فراموش کرده بود. سانسا سعی می کند از او حرف بیشتری بکشد، برای همین با اشاره به این که، مرگ رنلی (Renly) باید برای خواهر لوراس سخت باشد، سهوا موجب رنجش او می شود.
لوراس او را تا سر میز شام همراهی کرده و سپس ترک می کند، در ان جا زنان تایرل به گرمی به او خوش آمد می گویند. در سر میز لیدی اولنا اصرار دارد تا از سانسا در مورد جافری اطلاعاتی کسب کند. او که برنامه ای ترتیب داده، تا با ایجاد سر و صدا مانع هر گونه جاسوسی احتمالی بشود با چرب زبانی از سانسا حرف می کشد. سانسا اعتراف می کند که جافری یک هیولاست، و به مارجری التماس می کند تا از ازدواج با جافری صرف نظر کند. مارجری اشاره می کند که با حضور برادرش لوراس در گارد پادشاه، او امنیت خواهد داشت و جایی برای نگرانی نیست.
لیدی اولنا از تمایل سانسا برای خارج شدن از بارانداز پادشاه، رفتن به های گاردن (Highgarden) و ازدواج با ویلاس (willas) وارث خاندان تایرل را می پرسد. ویلاس فلج است، اما علاوه بر آن باهوش و مهربان است و توانایی فرزند دار شدن را دارد. سانسا که آرزوی خلاص شدن از دست لنیستر ها را دارد، با پیش نهادشان موافق است. این رخداد موجبات دوستی سانسا و مارجری را برای مدتی فراهم می آورد.[۱۲]
سانسا نقشه ی تایرل ها را با سر دانتوس مطرح می کند. او مخالفت می کند، و به سانسا می گوید که نباید فریب ظاهر زیبای تایرل ها را بخورد. سانسا که از عدم پیشرفت نقشه های دانتوس دلسر شده است، هشدار او را نا دیده می گیرد.
ضیافتی برای کلاغ ها
جملات سانسا
” قهرمانی وجود نداره...تو زندگی، هیولاها برنده میشن.[۲۲] “
” حق با تازی است...من تنها یک پرنده ی کوچکم که جملاتی که بهم یاد دادند را تکرار می کنم.[۲۲] “
” زمانی او پرنس جافری را با تمام وجود دوست داشت و به مادرش، ملکه، اعتماد کامل داشت و او را تحسین میکرد. آنها آن عشق و اعتماد را با سر پدرش پاسخ دادند. سانسا آن اشتباه را دوباره تکرار نمیکند.[۷] “
” پوستم از چینی به عاج و از عاج به فولاد تبدیل شده.[۱۵] “
” هیچ کس به خاطر عشق با من ازدواج نخواهد کرد.[۱۶] “
” ای کاش تو لیدی بودی.[۱۶] “
جملات درباره ی سانسا
” یه سپتا بهت خوب آمورش داده. تو شبیه یکی از پرنده های جزایر تابستان هستی (Summer Isles). نیستی؟ یه پرنده ی خوشگل کوچولو، که کلمات خوشگل کوچولویی را که دادند از بر بخونی، تکرار می کنی.[۲۳] “ —سندور کلگان، خطاب به سانسا
” بهش یه سگ بده. باهاش خوشحال تر خواهد بود.[۳] “
” او گرگش رو از دست داده.[۲۴] “
” سانسای نرم سخن خوش بو، کسی که عاشق ابریشم، آواز، جوانمردی و شوالیه های رشید شجاع با قیافه های زیباست.[۲۵] “ —تیریون در حال اندیشیدن به عروس آینده اش سانسا استارک
” او اگه وظیفه شناس نباشه هیچ چیزی نیست، این همسر من[۲۶] “ —تیریون در حال اندیشیدن به همسرش سانسا
” با هوش من و زیبایی کت، جهان مال ماست، عزیز دلم.[۱۹] “
خانواده
|
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ بازی تاج و تخت، فصل 7، آریا.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 15، سانسا.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ بازی تاج و تخت، فصل 16، ادارد.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 20، ادارد.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 44، سانسا.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 50، آریا.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ نزاع شاهان، فصل 2، سانسا.
- ↑ نزاع شاهان، فصل 18، سانسا.
- ↑ نزاع شاهان، فصل 52، سانسا.
- ↑ نزاع شاهان، فصل 62، سانسا.
- ↑ نزاع شاهان، فصل 65، سانسا.
- ↑ یورش شمشیرها، فصل 6، سانسا.
- ↑ یورش شمشیرها، فصل 28، سانسا.
- ↑ یورش شمشیرها، فصل 59، سانسا.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ یورش شمشیرها، فصل 61، سانسا.
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ ۱۶٫۲ یورش شمشیرها، فصل 68، سانسا.
- ↑ یورش شمشیرها، فصل 80، سانسا.
- ↑ ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 18، فرمانده آهن.
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 10، سانسا.
- ↑ ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 23، آلاین.
- ↑ ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 41، آلاین.
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ بازی تاج و تخت، فصل 67، سانسا.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 29، سانسا.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 53، برن.
- ↑ یورش شمشیرها، فصل 19، تیریون.
- ↑ یورش شمشیرها، فصل 60، تیریون.