اژدهای یخی (داستان): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱۷: خط ۱۷:


== داستان ==
== داستان ==
داستان درباره ی دختر کوچکی به نام آداراست که در زمستان طولانی به دنیا آمد. در طول بدترین یخبندانی که هیچ کس مانند آن را به یاد ندارد. مادرش در زمان تولد او مرد. آدارا زمستان را دوست دارد و شیفته ی سرماست. او ترجیح می دهد با برف و یخ و مارمولک های یخی بازی کند. هنگام لمس کردن پوستش همیشه سرد است. او احساس می کند که اژدهای یخی همیشه در زندگی اش بوده است. وقتی چهار ساله است، برای اولین بار اژدهای یخی را لمس می کند. در پنج سالگی برای اولین بار بر پشت عریض و سرد او سوار می شود. مردم شهر او از اژدهای یخی می ترسند. گفته شده که او موجودی افسانه ای است و هیچ انسانی هرگز یکی از آنها را رام نکرده است. وقتی بالای سر پرواز می کند، سرزمینی خالی از سکنه، سرد و یخ زده باقی می گذارد. اما آدارا از اژدهای یخی نمی ترسد، چون او فرزندی از زمستان است. وقتی او هفت ساله است اژدهایان آتشین از شمال می آیند و بر مزرعه ی آرامی که خانه ی آداراست فرود می آیند. او و اژدهای یخی اش به سمت انها پرواز می کنند و اژدهای یخی برای محافظت از آدارا و خانواده اش، با دیگر اژدهایان می جنگد. اژدهای یخی آزدهایان آتشین را شکست می دهد، اما پس از آن اژدهای یخی هیچ کجا دیده نشد. فقط برکه ای که قبلا هرگز آنجا نبود، استخری کوچک و آرام که آبش بسیار سرد است. پس از ناپدید شدن اژدهای یخی، سرما آدارا را ترک کرد. او سرنجام توانست مثل دیگر دختران کوچک لبخند بزند، بخندد و گریه کند.<ref>[http://www.amazon.co.uk/The-Ice-Dragon-George-Martin/dp/0765355396/ref=sr_1_1?ie=UTF8&qid=1354552598&sr=8-1]</ref>
داستان درباره ی دختر کوچکی به نام آداراست که در زمستان طولانی به دنیا آمد. در طول بدترین یخبندانی که هیچ کس مانند آن را به یاد ندارد. مادرش در زمان تولد او مرد. آدارا زمستان را دوست دارد و شیفته ی سرماست. او ترجیح می دهد با برف و یخ و مارمولک های یخی بازی کند. هنگام لمس کردن پوستش همیشه سرد است. او احساس می کند که اژدهای یخی همیشه در زندگی اش بوده است. وقتی چهار ساله است، برای اولین بار اژدهای یخی را لمس می کند. در پنج سالگی برای اولین بار بر پشت عریض و سرد او سوار می شود. مردم شهر او از اژدهای یخی می ترسند. گفته شده که او موجودی افسانه ای است و هیچ انسانی هرگز یکی از آنها را رام نکرده است. وقتی بالای سر پرواز می کند، سرزمینی خالی از سکنه، سرد و یخ زده باقی می گذارد. اما آدارا از اژدهای یخی نمی ترسد، چون او فرزندی از زمستان است. وقتی او هفت ساله است اژدهایان آتشین از شمال می آیند و بر مزرعه ی آرامی که خانه ی آداراست فرود می آیند. او و اژدهای یخی اش به سمت انها پرواز می کنند و اژدهای یخی برای محافظت از آدارا و خانواده اش، با دیگر اژدهایان می جنگد. اژدهای یخی آزدهایان آتشین را شکست می دهد، اما پس از آن اژدهای یخی هیچ کجا دیده نشد. فقط برکه ای که قبلا هرگز آنجا نبود، استخری کوچک و آرام که آبش بسیار سرد است. پس از ناپدید شدن اژدهای یخی، سرما آدارا را ترک کرد. او سرنجام توانست مثل دیگر دختران کوچک لبخند بزند، بخندد و گریه کند.<ref>[http://www.amazon.co.uk/The-Ice-Dragon-George-Martin/dp/0765355396/ref=sr_1_1?ie=UTF8&qid=1354552598&sr=8-1 http://www.amazon.co.uk/The-Ice-Dragon-George-Martin/dp/0765355396/ref=sr_1_1?ie=UTF8&qid=1354552598&sr=8-1]</ref>


== منابع و یادداشت ها ==
== منابع و یادداشت ها ==
۵٬۹۰۷

ویرایش