رفتن به مطلب

alex targerin

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    73
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های alex targerin

  1. alex targerin

    منفور ترین شخصیت

    از نظر من خلیج برده داران اصولا مال والریاست.دنریس هم والریاییه, رفت پسش گرفت.هر چی هم میخواید بگید حد اقل دنریس سه تا اژدها داره فرمانده های شما یه دونه سوسک هم ندارند یه چیز دیگه هم بگم تو دنیای نغمه خودتون هم دیدید هر کی خواست با شرافت و راستگو باشه مرد. اگه همه میخواستن شرافتمند باشند الان یه نفر هم زنده نمیموند. اصلاح اشکالات املایی / ادغام پستهای متوالی دوست عزیز لطفا" پستهای متوالی نگذارید. همه این مطالب رو می تونید تو یک پست بگید و ما هم مجبور نشیم پستهای شما رو با ادغام کنیم.
  2. alex targerin

    محبوبترین شخصیت های سریال

    از نظر من خطرناک ترین شخصیت اولنا ردواینه
  3. alex targerin

    اخبار فصل ششم

    من در مورد سوالات الان نظر نمیدم اما مطمعنم شخصیت هایی که تا حالا کمرنگ بودن از حالا میتازن و پررنگ میشن و مطمعنم خیلی ها که فکر میکنیم مردن هنوز زندن مثل استنیس_جندری_بنجن استارک_بریندن بلک فیش و ...
  4. alex targerin

    منفور ترین شخصیت

    از نظر من منفور ترین رمزیه ولی از سر لج هموتنم که شده ها ایشالا دنریس حاکم هفت اقلیم بشه که دهن همتون بسته شه
  5. و اینجاست که خون دو نژاد که برترین نژاد ها هم هستند به هم پیوند میخوره و برترین نژاد رو تشکیل میده و پایه گزار این نژاد خودش هم از این خونه کسی نیست جز جان از خواندان تارگرین و استارک از اژدها و دایرولف از خون و نژاد اصیل و برتر والریا و نخستین انسان ها و نیز از خون نایمریا ملکه ی روینار پسر ریگار و لیانا استارک از آتش و خون و زمستان در راه پادشاه به حق هفت پادشاهی و از همه مهم تر فرزند یخ و آتش
  6. alex targerin

    سانسا استارک چگونه میتواند حاکم هفت پادشاهی شود

    یانگ ولف استنیس تا زمانی که به حرفای اون کاهنه ی سرخ گوش بده کسی نمیخوادش
  7. alex targerin

    سانسا استارک چگونه میتواند حاکم هفت پادشاهی شود

    من نظرم اینه که بیلیش میخواد پرچمداران دره رو احضار و به شمال حمله کنه مطمعنا خیلی از پرچمداران راب استارک بهشون میپیوندند و بیلیش به عنوان نایب یا همچین چیزی به این مناطق حکومت میکنه اما اگه سانسا عاقل باشه بیلیش رو به درک واسل میکنه و خودش حکومت میکنه حتی میتونه به عنوان نایب ریکان اوضاع رو در اختیار بگیره
  8. alex targerin

    بار ِ عام، باری برای عموم [گفتگوی آزاد 2]

    شاید هم قراره توی سریال اینطوری باشه ولی توی کتاب فقط برای پنهان کردن حقایقی دیگه باشه شاید هم اصلا خبر دروغ باشه اخیرا ایریش ترونز یه اسپویل دیگه هم کرده و گفته تو فصل 6 لیدی استونهارت (بانوی سنگدرل) رو با یه ارتش میبینیم
  9. alex targerin

    بار ِ عام، باری برای عموم [گفتگوی آزاد 2]

    اما باید بدونید که جان یکی از خصوصیا تارگربن ها رو نداره چون دستش سوخت اما این تیوری هم وجود داره که اون میتونه اژدهای یخی باشه یاشایدم اینکه چون قابلیت مقاومت در برابر اتش رو نداره پس قابلیت وارگ بودن رو نداره و میتونه زنده بشه
  10. alex targerin

    اخبار فصل ششم

    هویت جان اسنو مشخص شد متن حاوی اسپویله خیلی شدید اون هایی هم که ناراحتی قلبی دارن بهتره نخونن
  11. alex targerin

    شاهزاده ی موعود

    همه چی 50 - 50 مارتین نصفش رو از خودش در اورده نصف دیگش رو از جا های دیگه ای الهام گرفته و بعضی اتفاقات رو تاکید میکنم بعضی اتفاقات رو از قبل برامون سرنخشون رو گذاشته
  12. alex targerin

    شاهزاده ی موعود

    تیوری خوبی بود اما تا موقعی که هویت چند نفر مشخص نشه مطمعنا به هیچ وجه نمیشه قبولش از طرفی حتی اگه جان اسنو یه ادم معمولی باشه پیشگویی هایی در موردش هست ملیساندر اونو به عنوان ازور اهایی دیده و من بعید میدونم به همین راحتی مارتین از دور خارجش کنه همینطور بعید هم میدونم که مارتین جوری داستانو ادامه بده که ما حدس زدیم شاید نکات خیلی کمیش با فرضیه های ما جور در بیاد بنابرین همونطور که خیلیا گفتن باید باید یه داستان غیر قابل پیشبینی جلومون باشه چون مارتین گفته که داستان قابل پیشبینی حوصله ی منو سر میبره
  13. پادشاهی:تایرل ها کینگز لندینگو تسخیر میکنن و یا خودشون پادشاه میشن و یا بیلیش رو پادشاه میکنن دنریس و خلیج برده داران:علارغم اصرار گریجوی ها و دیگر اطرافیان دنریس دنریس بر روی موندن پافشاری میکنه و گریجوی ها چند تا تخم اژدهای دیگه هم براش میارن و دنریس اونهارو هم به اژدها تبدیل میکنه همینطور گریجوی ها و ایلریو و واریس به دنبال جمع کردن سرباز میگردند و دنریس کل خلیج برده داران رو دوباره تسخیر میکنه و دوتراکی های دیگه هم که قدرتمند شدن دنریس رو میبینند به اون میپیوندند. سر جورا:دنریس اونرو میبخشه و احتمالا اونرو فرمانده گارد ملکه میکنه. سر لوراس تایرل :با به قدرت رسیدن تایرل ها لوراس به فرماندهی شوالیه ها میرسه اگان احتمالا دروغین:اون با سرباز هاش به شمال قلمروی براتیون ها رر وستروس یورش میبره و در ابتدا پیروزی هایی به دست میاره اما در نهایت به همون شمال قلمروی براتیون اکتفا میکنه و یک حکومت مستقل کوچک دست پیدا میکنه بولتونها در شمال :طرفدارای استارک ها در آستانه پیروزی بر بولتونهابارسیدن نیروی کمکی تایرل ها شکست میخورن و بولتونها به حکومت بر شمال ادامه میدن جیمی لنیستر :اون که در حال خواباندن شورش ها به نام تامن لنیستر است با دیدن به قدرت رسیدن تایرل ها به کسترلی راک میره و پادشاه اونجا میشه و استقلال حکومت لنیسترو اعلام میکنه سرسی لنیستر و تامن لنیستر:اون از قلعه به همراه تامن و اطرافیانش فرار میکنه و به کسترلی راک میره جیمی اجازه نمیده که توی قصر اقامت کنه ولی میزاره که توی شهر زندگی کنه استنیس براتیون : به محل حکومتش بر میگرده و ظاهرا اعلام میکنه که حکومت تایرل ها رو قبول کرده اما در واقع دوباره دنبال جمع کردن سربازه مارتل ها : اونها هم برای اینکه مجبور به جنگ نشن ظاهرا حکومت تایرلا رو قبول کردن ارن ها :اونا اعلام بی طرفی میکنن جان اسنو :نظر من اینه که اون اصلا نمرده و توسط جادوی ملیساندر با یکی دیگه عوض شده گریجوی ها :اونها در خفا برای دنریس و طرفداراش دنبال جمع کردن سرباز و کشتی هستند ببخشید اگه نظراتم خیلی ابتدایی بودند شاید هم بعضیاشون اصلا با عقل جور در نمیومد ولی ببخشید من فقط جلد یکو خوندن و از بقیه چیزهی زیادی نمیدونم ببخشید طولانی شد
  14. alex targerin

    پایانی در راه است ...

    من فکر نمیکنم اگان واقعا خود اگان باشه هرچند از خدامه خاندان تارگرین ادامه پیدا کنه ولی باید حقیقای رو که در اینده منتشر میشه به اون پایبند باشیم
  15. خیلی نامردید ولی چه کنم منم نظرمو باید بگم خب کجا بودیم اها دنریس و خلیج برده داران:علارغم اصرار گریجوی ها و دیگر اطرافیان دنریس دنریس بر روی موندن پافشاری میکنه و گریجوی ها چند تا تخم اژدهای دیگه هم براش میارن و دنریس اونهارو هم به اژدها تبدیل میکنه همینطور گریجوی ها و ایلریو و واریس به دنبال جمع کردن سرباز میگردند و دنریس کل خلیج برده داران رو دوباره تسخیر میکنه و دوتراکی های دیگه هم که قدرتمند شدن دنریس رو میبینند به اون میپیوندند. سر جورا:دنریس اونرو میبخشه و احتمالا اونرو فرمانده گارد ملکه میکنه. سر لوراس تایرل :با به قدرت رسیدن تایرل ها لوراس به فرماندهی شوالیه ها میرسه اگان احتمالا دروغین:اون با سرباز هاش به شمال قلمروی براتیون ها رر وستروس یورش میبره و در ابتدا پیروزی هایی به دست میاره اما در نهایت به همون شمال قلمروی براتیون اکتفا میکنه و یک حکومت مستقل کوچک دست پیدا میکنه بولتونها در شمال :طرفدارای استارک ها در آستانه پیروزی بر بولتونهابارسیدن نیروی کمکی تایرل ها شکست میخورن و بولتونها به حکومت بر شمال ادامه میدن جیمی لنیستر :اون که در حال خواباندن شورش ها به نام تامن لنیستر است با دیدن به قدرت رسیدن تایرل ها به کسترلی راک میره و پادشاه اونجا میشه و استقلال حکومت لنیسترو اعلام میکنه سرسی لنیستر و تامن لنیستر:اون از قلعه به همراه تامن و اطرافیانش فرار میکنه و به کسترلی راک میره جیمی اجازه نمیده که توی قصر اقامت کنه ولی میزاره که توی شهر زندگی کنه استنیس براتیون : به محل حکومتش بر میگرده و ظاهرا اعلام میکنه که حکومت تایرل ها رو قبول کرده اما در واقع دوباره دنبال جمع کردن سربازه مارتل ها : اونها هم برای اینکه مجبور به جنگ نشن ظاهرا حکومت تایرلا رو قبول کردن ارن ها :اونا اعلام بی طرفی میکنن جان اسنو :نظر من اینه که اون اصلا نمرده و توسط جادوی ملیساندر با یکی دیگه عوض شده گریجوی ها :اونها در خفا برای دنریس و طرفداراش دنبال جمع کردن سرباز و کشتی هستند ببخشید طولانی شد
  16. من نظراتم این هستش در مورد اتفاقات فصل ششم(اوایل فصل ششم و نه در زمان حمله ی آدر ها): وستروس :تایرل ها بقیه رو شکست میدند و یا خودشون به پادشاهی میرسند و یا لیتل فینگر رو پادشاه میکنند ببخشید من به مشکلی پیش اومد بعدا بقیه رو میگم
  17. جناب ریگار اگر خواننده ی این مطالب کتاب ها رو کامل نخونده باشه ولی خودش طالب اسپویل باشه در اون صورت هنوز هم جرم به حساب میاد
  18. alex targerin

    شاهزاده ی موعود

    باشه ببین من الان باید برم مهمونی برگشتم میزارم تو اون تالار دیگه فردا بشه روش بحس کرد فقط یه سوال داشتم میگم اخر جنگ باریستان با اون دشمناشون چی میشه و اون گریجوی هایی که اومدن با ما بودن یا با اون دشمنا اون گرزی هم که کوبیدن تو سر یه یارویی یارووه باریستان بود یا کس دیگه ای بود
  19. alex targerin

    شاهزاده ی موعود

    من در سایت آقای م.م.استارک این موضوع رو دیدم و خواستم که اینجا بیشتر روش بحس کنیم گمون کنم همه موافق باشید که هسته‌ی مرکزی همه رازهای داستان نغمه یک چیزه، یا بهتره بگیم یک شخصه؛ شاهزاده‌ی موعود. البته در ارتباط با همین راز، میشه از شخصیت دیگه‌ای هم نام برد که در اسرارآمیز بودن رقیبی نداره؛ ریگار تارگرین، شاهزاده دراگون‌استون کسیه که تمام رازها و رمزها به نوعی به اون برمی‌گرده. چیزی که به این مرموز بودن‌ها اضافه می‌کنه، اطلاعات پراکنده و ناقصیه که نویسنده کتاب با خست تمام در اختیار ما خواننده‌ها قرار میده. از زبان هر شخصی ما گوشه‌ای از پازل ناقص شخصیت اون رو در ذهن خودمون تکمیل می‌کنیم. گاهی از زبان باریستان سلمی، گاهی جیمی، گوشه‌ای از سرسی، و حالا از زبان استاد ایمون. گرچه می‌بایست انتظارش را می‌داشتیم، اما نمی‌دانستیم که رابطه‌ای بین ریگار و استاد ایمون برقرار بوده است. باید در نظر داشته باشیم که استاد ایمون در زمان حیات نسبتاً کوتاه ریگار، در پای دیوار مشغول خدمت بوده است. بیایید یک بار دیگه صحبت‌های استاد ایمون در مورد ریگار و شاهزاده موعود رو باهم مرور کنیم: هیچ کس انتظار یه دختر رو نداشت. وعده یه شاهزاده رو داده بودن، نه یه شاهدخت. فکر می‌کردم ریگاره. . . دود از آتیشی بود که در روز تولدش سامرهال رو بلعید، نمک از اشک‌هایی بود که برای مردگان اون واقعه ریخته شد. وقتی جوون بود، با من هم عقیده بود، اما ریگار بعداً به خاطر ستاره دنباله‌داری که شب بسته شدن نطفه ایگان تو آسمون قدمگاه پادشاه دیده شده بود، متقاعد شد پسرشه که پیشگویی رو عملی می‌کنه، و یقین داشت که ستاره خونین حتماً یه ستاره دنباله‌داره. چقدر احمق بودیم ما که خیال می‌کردیم خیلی باهوشیم!… میشه از این صحبت‌ها برداشت کرد که این دو شخص در این باره باهم صحبت کردن. عقایدشون رو به اشتراک گذاشتن و به نتایجی رسیدن. آیا این ارتباط از راه دور و از طریق زاغ‌ها انجام می‌شده؟ یا ماجرای دیگری درکاره؟ اصلاً مطرح کردن این راز با استاد ایمون به تنهایی عجیب می‌نماید. چراکه ریگار با هیچ کس دیگه‌ای در مورد صحبت نکرده بود. گذشته از همه این‌ها، حالا میشه جواب معمایی که در کتاب قبلی سرباریستان مطرح می‌کنه رو بدیم. بیاید یک یادآوردی داشته باشیم از چیزی که سرباریستان برای دینریس در فصل بیست و سوم کتاب یورش شمشیرها نقل می‌کنه. اون میگه: به عنوان پرنس دراگون استون او بی نهایت به کتاب علاقمند بود. او چنان زود شروع به خوندن کرد که می‌گفتند ملکه «رایلا» احتمالا یه تعداد کتاب و شمع رو وقتی پرنس در رحمشون بوده بلعیده!. ریگار هیچ علاقه ای به بازی های کودکانه نداشت. اساتید از هوش ایشون دچار بهت و حیرت شده بودند. اما شوالیه های پدرش با کنایه ای تلخ میگفتند که «بیلور مقدس» دوباره متولد شده است. تا اینکه یه روزی پرنس ریگار در گشت و گذارهاش چیزی رو پیدا کرد که اونو دگرگون کرد. هیچ کس نمیدونه که اون چی بوده . فقط یه روز صبح زود پسره تو حیاط جایی که شوالیه ها درحال تمرین بودند ظاهر میشه و به سمت سر «ویلم دری» فرمانده نظامیان میره و میگه: «من به شمیر و زره نیاز دارم. ظاهرا من باید یه جنگجو بشم.» حالا می‌تونیم با توجه به گفته‌های استاد ایمون و سرباریستان اینطور نتیجه بگیریم که ریگار ماجرای پیشگویی و نشانه‌های اون رو در اون کتاب خونده و با نشانه‌های تولد خودش تطبیق داده و به این نتیجه رسیده که شاهزاده موعود خود اونه. اینطور به نظر میاد که وظیفه‌شناسی فراوان ریگار اون رو وادار کرده که این مسئولیت رو بپذیره. یعنی جنگجو شدن خواست خودش نبوده، بلکه «ظاهراً قرار بوده» که یک جنگجو باشه. در جای دیگری سرباریستان به این نکته اشاره می‌کنه. تردیدی تو مهارت شاهزاده ریگار نبود، اما ایشون به ندرت وارد میدون مسابقه میشدن. اون هیچ‌وقت مثل رابرت یا جیمی لنیستر عاشق سرود شمشیرها نبود. این فقط کاری بود که باید انجام میداد. وظیفه‌ای که دنیا رو دوشش گذاشته بود. ایشون این وظیفه رو عالی انجام دادن، چون همه کارهاشون رو عالی انجام میدادن. این طبیعتشون بود. اما ازش لذتی نمیبردن. مردم میگفتن که اون چنگش رو خیلی بیشتر از نیزه‌اش دوست داشت. بسیار واضحه که ریگار کاملاً سرنوشت خودش رو به عنوان شاهزاده موعود پذیرفته بوده و در حال آماده‌ساختن خودش برای ادای این وظیفه بوده. اما حالا می‌دونیم که با تولد فرزند دومش ایگان، و مشاهده نشانه‌های زمان تولدش، به این نتیجه می‌رسه که شاهزاده موعود پسر خودشه. اینجاست که ابهامی عجیب به وجود میاد. تا قبل از این یکی از محکم‌ترین فرضیه‌ها در مورد دلیل دزدیدن لیانا این بود که ریگار می‌خواسته فرزند یخ و آتش را که همان شاهزاده‌ی موعود است، به دنیا بیاورد. اما استاد ایمون در این فصل میگه ریگار به فرزندی که از شاهدخت دورنی داشته معتقد بوده. عجیب نیست؟ حافظه من در این بخش خیلی یاری نمی‌کنه. آیا کسی به درستی به یاد می‌آره که در کتاب جایی به دلیل استاد شدن ایمون تارگرین اشاره‌ای شده باشه؟ حالا که فکر می‌کنم، به نظرم خود این مسئله هم مشکوکه. به خصوص با صحبت‌هایی که در این فصل مطرح شد. باید یه استاد براش بفرستن. باید به دینریس مشورت داده بشه، آموزش ببینه، محافظت بشه. تموم این سال‌ها دوام آوردم، صبر می‌کردم، چشم‌انتظار بودم، و الان که اون روز فرا رسیده، من خیلی پیرم. دارم می‌میرم سم. رازهای دیگری هم در حرف‌های استاد وجود داشت که هیچ سرنخی برای فهمیدنشان وجود ندارد. از جمله اینکه: از رویاها حرف می‌زد، از شمعی شیشه‌ای که روشن نمی‌شد و تخم‌هایی که باز نمی‌شدند، اما هیچ‌گاه نام فردی که در رویا می‌دید را نمی‌گفت. او گفت ابوالهول معما بوده، نه خود طراح معما، بی‌آنکه مشخص شود منظورش چیست. کسی ایده‌ای داره؟ تنها چیزی که من فهمیدم اینه که همه این حرف‌ها به سیتادل مربوط میشه. در فصل سرآغاز در مورد شمعی که روشن نمی‌شد چیزهایی شنیدیم. در مورد اژدهایی که سر از تخم برنمی‌آورد هم می‌دانیم. اینکه بعد از مرگ آخرین اژدها در سالیان گذشته، دیگر هیچ اژدهایی سر از تخم بیرون نیاورد، تا زمان حال و به دست دینریس. اما ابولهول؟؟ در آخر دوست دارم به نکته‌ای خواندنی از این فصل اشاره کنم. استاد جایی در این فصل می‌گوید: مرگ نباید برای مردی به سالخوردگی من ترسی داشته باشه، اما داره. احمقانه نیست؟ دنیا برای من همیشه تاریک بوده، پس چرا باید از تاریکی بترسم؟ با این حال کاری از دستم برنمیاد، جز این که کنجکاو باشم وقتی آخرین گرما بدنم رو ترک می‌کنه، بعدش چی می‌شه. آیا طبق گفته‌ی سپتونا، توی تالار طلایی پدر تا ابد به ضیافت می‌شینم؟ آیا بازم با اِگ حرف می‌زنم، داریون رو دوباره سالم و سرحال می‌بینم، آوازخوندن خواهرام برای بچه‌هاشون رو می‌شنوم؟ چی می‌شه اگه حق با اسب‌سالارا باشه؟ آیا تا ابد سوار بر نریانی از جنس شعله در آسمان شب سواری می‌کنم؟ یا باید بازم به این گذرگاه پر از غم و اندوه برگردم؟ واقعاً کی می‌تونه بگه؟ کی اونور دیوار مرگ بوده که ببینه؟ مثل همیشه مارتین هنر خودش در توصیف حالات شخصیت‌ها را به رخ ما می‌کشد. او طوری از حالات پیرمردی در آستانه مرگ حرف می‌زند که هر کسی با هر سن و سالی به خوبی با اندوه‌ و تردید او همراه می‌شود. اما من طور دیگه‌ای به این متن نگاه می‌کنم. من این متن رو درددلی از جانب خود مارتین می‌دونم. حرف‌هایی که برای هر کسی در سن و سال او یک دغدغه محسوب میشه و اون با بیان و قلم توانمندش ما رو با این حالات آشنا کرده. نظر شما چیه؟ برای اینکه ناشکری هم نباشه باید بگم که این مطلب رو از سایت وینتر فل که آقای م.م.استارک مدیرشه برداشتم
  20. Alireader: ازت ممنونم ولی داداش من مجبورم اسپویل بخونم چون تو مدارس دنگو فنگه داره و من انگلیسیم از اماتر پایین تره بعدشم من اگه ویکی وساروس اینارو داشت همه رو اونجا میخوندم اسپویلارو منظورمه .چون خیلیارو نداره میام اینجا بعد من یه سوال دیگه هم داشتم اگه مثلا بخوام یه موضوعی بزارم که در موردش بقیه بیان با هم بحث کنیم مثلا مثل همین موضوعی که گزاشتی کینگ میکر بعد بقیه هم اومدن بحس کردن باید ایجاد تاپیک رو بزنیم ؟؟؟؟؟
  21. فکر کنم این اخری بهتر باشه بعد این اگانی که میگن الان در حال حاظر کجایت و چیکار میکنه
  22. حالا کسی میگه اگان کی هست
  23. من یه سوال از علی داشتم این اگان که میگی کی هست
×