رفتن به مطلب

hamid.dnd

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    90
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های hamid.dnd

  1. hamid.dnd

    قسمت چهارم، Book of the Stranger

    من نمیدونم دوستان چه مشکلی با دنی دارن اون که خیر همه رو میخواد! در مورد اینکه دنی تنها وارث بر حق تاج تخت وستروسه هم که شکی نیست تمام دلایلی که شما برای نبودنش آوردین از طرز نگاه اشتباهتونه! اگان کسیه که تونست با کشتن اون همه آدم و منقرض کردن چند تا خاندان که جلوش زانو نزدن وستروس رو متحد یک پارچه کرد وگرنه قبل اون که هر قسمت وستروس یه پادشاه داشت همشم با هم جنگ داشتن! فقط این وسط اون موقع دورن نتونستن بگیرن ولی بقیه خاندانا که اگان کشت با خاندان جدید از همون منطقه جایگزینشون کرد و ایری هم که تسلیم شد چون پسری که پادشاه بود ضعیف بود که نمیدونم چقدر این قضیه آشنا به نظر میرسه! در آخر هم استارکا با اینکه پادشاه شمال آدم ضعیفیم نبود و خود شمالم که خیلی بزرگه و گرفتنش آسون نیست ولی در کمال تعجب جلوی اگان زانو زد و باهاش نجنگید و حاضر شد بیخیال لقب پادشاهی خودش بشه و الکی مردمشو به کشتن نده! در مورد دورنم که نتونست اگان بگیره بعدن تارگرینا با جنگ به وستروس اضافه کردن و 7 کینگدوم کامل شد! تمام این خاندان ها هم همیشه به تارگرینا وفادار بودن جنگای داخلی که صورت گرفت بین خود تارگرینا بود! خود ند هم از اینکه سربازای لنیستر بچه های ریگارو کشتن ناراحت بود و از اینکه جیمی پادشاه خودشو کشته بود با اینکه همون پادشاه پدر و برادرشو کشته بود! بهرحال خودآیرون ترون وکینگزلندینگ هم که اگان و تارگرینای بعدش ساختن! در مورد رابرتم خوب اینکه بهش بگن غاصب که کاملا طبعیه چون تنها کسایی که به کل وستروس حکومت کردن قبلش تارگرینا بودن که بعد رابرت اومد کینگ شد در حالی که ویسریس و دنی زنده بودن و تارگرینا به طور کامل منقرض نشده بودن! تازه دنی به غیر از اینکه وارث بر حقه طی این فصلها هم پیشرفت کرده و یه جورایی تنها کسیه که عرضه این کار داره وگرنه کی میخواست پادشاه یا ملکه بشه اون 5 تا پادشاه دیگه که همشون مردن و تازه اگه هم میشدن هیچ کدوم توانایی اینکه پادشاه خوبی بشه رو نداشت در مورد آدمایی که هنوز زنده هم هستن هم این قضیه صدق میکنه! همین رابرتم با اینکه تنها کسیه که بجز تارگرینا تونست پادشاه بشه تو زمان پادشاهیش حتی با اینکه با هم خون خودش هم ازدواج نکرده بود مثل تارگرینا ولی نتونست یه بچه از خودش از زنش داشته باشه و تا آخرشم نمیدونست که نداره! در مورد اون سقفم که همه بهش گیر دادن بگم که وقتی یه جا زلزله هم میاد آدما که زیر 5 متر بتن و آجر گیر میکنن هم زنده پیدا میشن پس اینکه دنی تونست از زیر اون سقف چوبی که تا آخرشم هنوز نریخته بود زنده بمونه فک نکنم اینقدر غیر ممکن باشه! و در مورد زانو زدن کل دوتراکی هم خوب همه کالاسارا جلو کالاشون زانو میزنن و اگه کال یه کال دیگه بکشه کالاسار کال مرده براش میشه و از اونجایی که دنی همه کال ها رو کشت طبیعیه که همه دوتراکیا جلوش زانو بزنن! اینکه کالا از ترس سوختن فریاد میکشیده میخواستن فرار کنم هم فک کنم هر آدمی از ترس جونش این کار بکنه! آتشم که خوب دیگه چوب خشکو هر جا آتش بهش برسه آتش میگیره دیگه نمیمونه نگاش کنه که در اینکه تو گرمای اونجا چوبا خشک بودنم که فک نکنم شکی باشه تازه تو نشون دادنشم به بهترین صورت حتما محدودیت داشتن یکم خلاصش کردن دیگه! حالا من پیشاپیش از اینکه طرفداری یکی از کارکترای محبوبمو کردن معذرت میخوام ولی خداییش از فصل اول منتظرم دنی بیاد وستروس ملکه شه همه رو متحد کنه با ارتشش یه دسته کمکی به فامیلای استارکم (از اون جهت که من خودم از اول استارک بودم!) برسونه تو جنگ با ارتش مردگان! در باره این مسئله ... که ادارد استارک چرا اعتراض کرد به کشتن تارگرین های کودک به این دلیل بود شخصیت والا و شرافتمندی داشت ... دقیق مثل لحظه ای که سندور کلیگین اون بچه ی قصاب رو کشته بود با اون وضع فجیه .. اینکه اعتراض کرده بود دلیل این نیست که هواخواه تارگرینها بود به همان دلیلی معترض بود که برای کشتن بچه قصاب ناراحت بود و اون هم بخاطر منفعت طلب نبودن و دیو صفت نبودنش بود... درباره ناراحتی برای کشتن پادشاه دیوانه بدست جیمی من ندیدم ناراحت باشه ... سرزنش کردن با ناراحت بودن دو چیز جداست.. در این رابطه یک دیالوگ میارم از سریال .. فصل یک بین جیمی و ند قسمت سوم .. با اینکه چند سال از پخش این قسمت میگذره اما ندیدم به این دیالوگ اتکا بشه و همه چسبیدن به این مسئله که چون از پشت بهش خنجر زد یا کشتش ند ازش متنفر بود: جیمی : اگه به جاي پشت "پادشاه ديوانه"، خنجر رو تو شکمش فرو ميکردم ... بيشتر ستايشم ميکردي؟ ... ند : تو خوب بهش خدمت کردي ... اما موقعي که خدمت بي خطر بود ... بعد از گفتن این جمله هم جیمی کلا مات شد .. میتونید سریال رو ببینید در رابطه با غاصب بودن رابرت هم قرار نبود رابرت پادشاه بشه فک کنم پایسل و دوستانش میخواستن تایووین رو پادشاه کنن یا ی نفر دیگه یادم نیست و سریع همه چیز رو ببندن و سر و ته رو هم بیارن ولی در همون اثنا ادارد استارک با ارتشش رسید پایتخت اینها دیگه نتونستن نقشه هاشونو عملی کنن (فکر کنم به همین دلیل کمک کردن دنریس و برادرش زنده بمونه..) . و رابرت رو به بهانه نزدیکی با خاندان تارگرین شاه کردن و ی جوری دست پیش گرفتن که پس نیفتن.
  2. hamid.dnd

    قسمت چهارم، Book of the Stranger

    مرسی .. تمام دلایل علاقه مند نبودن امثال من به مادر اژدهایان و متولد طوفان و نسوخته و ملکه اندال ها و مردان اول و ..... رو یک جا نوشتید..یا راحت تر بگم تنفر ممنون یک صحبتی کرده بود ادارد استارک با جیمی لنیستر تو فصل یک جیمی صحنه سوزاندن پدر ند رو توصیف کرد و... (درباره جیمی یک نکته بگم اینکه یک به نظر من جیمی هم قربانی خباثت و اهریمن صفتی خواهرش شده ... حالا عشق نافرجام این دو نفر رو در منفی و کاری بد نظر نگیریم فکر کنم هیچوقت سرسی علاقه ای به جیمی به ان صورت که باید نداشته .. زمانی که جیمی بخاطر جنگ رفت و اسیر راب استارک شد ... خودش رو مشغول عیش و نوش و هرزگی با لنسل لنیستر کرده بود و ... ) که تمام بزرگان از کل وستروس ناظر بودن و دربار پادشاه مثل قبرستان ساکت بود (کسی اعتراضی نکرد) ما که تا الان به طور مستقیم ریگار رو ندیدیم . اما هر چه که سعی شد از طرف باریستان و ... گفته بشه اینه که یک انسان با سجایای اخلاقی بسیار و بهترین شخص برای پادشاهی بر سرزمین نسبت به تمامی دوران های قبل...بوده سوال من این هست چرا ریگار دربرابر مد کینگ حرکتی ... اعتراضی ... انجام نداد جیکش هم در نیومد؟؟ اگه واقعا انسان درستی بود ... آزادی خواه بود ... چون در تئوری والدین جان گفتن که ریگار آدمی نبوده لیانا رو بدزده و تجاوز کنه . عاشق هم بودن و..ریگار انسان والایی بود .. پست نبود ... رابرت با غرض از اون حرف میزد و الی آخر ... مدکینگ اومده پدر و برادر استارکها رو به وضع دردناکی کشته بدون هیچ ارتکاب جرم از طرف اونها بعد فرستاده دنبال بچه کوچکتر (احتمالا قصد انقراض نسل داشته) و رابرت براتیون در اثر این رویداد که اونها قیام کردن و بسیاری دیگر بهمراه اونها... ریگار که فکر کنم در رفتار و کردار نیک و اهداف والا مشابه مادراژدهایان بوده اومده جلوی این مردم ستم کشیده شمشیر بسته و قبول اشتباه از طرف خاندان خود نکرده.. ... بگذریم ...
  3. hamid.dnd

    قسمت چهارم، Book of the Stranger

    یک مقایسه ای شده بود بین ارباب حلقه ها و این داستان در جایی و گفته شده بود روایت برندن استارک (پسرک فلج و ناتوان) با فرودو (یک هابیت با جسه کوچک و توانایی بدنی بسیار کم) تقریبا در یک فازهستند. و ظاهرا و عقلا برندون کاری ک باید انجام بده مشابه کار فرودو در ارباب حلقه ها هست.(بارها گفته شده که هیچکس را یارای مقابله با شاه شب نیست مگر برندن استارک به دانش مورد نیاز (حالا چی هست) برسد که از قرن ها پیش برگزیده شده برای این کار) اگه یادمون باشه اصلی ترین کار رو برای نجات فرودو با انداختن حلقه در آتشفشان انجام داد. حالا یک چیز برای من علامت سوال شده.. همه جا نوشتن اژدها (فرض کردن اصلی ترین سلاح در برابر شاه شب هست که این برای من جای سوال هست چرا ؟؟) سه سوار داره و برندن استارک با تعلیمات کلاغ سه چشم در سرزمین های شمال وستروس ب این توانایی میرسه که یک اژدها سوار بشه (حالا فرض درست) الان ما مادر اژدهایان و رها کننده برده ها و نسوخته و متولد طوفان و ... رو داریم که رفتار های خرق عادت و خوش اقبالی از او به کرات دیده میشود. یعنی این کاراکتر نمیتواند سوار بر یک اژدها شود و دو اژدهای دیگر به دنبالش از آسمان آتش بیزند بر روی موجوداتی که با جادوی شاه شب به حرکت افتاده اند ؟؟؟ با این ویژگی ها و سابقه و فرض سیر برندن استارک به کجا میرسد ؟ چه نیاز به امثال جان اسنو هست ؟ و .... همین الان هم دنریس یه چشمک بزنه و هر سه تا اژدها با هوشمندی کامل برن وستروس و کینگزلندینگ رو بسوزونن و برگردن با این چیزهایی ک تا الان نشون دادن یک ذره هم عجیب نیست برای من به نظر خود من به هر حال باید داستان (آن طور که بی نظیر خوانده میشد) یک حرکتی به طرف حذف ناگهانی دنریس یا نشان دادن پوچ بودن اون بزنه و مسیر اصلی (اگر وجود داره) برای نجات زندگان از دست شاه شب.. رو نشون بده که اگر این طور نباشه کلا قسمت های باقی مانده تبدیل میشه به بکسری حرکت خاص (مرگ تدریجی باقیمانده افراد شناخته شده در وستروس برای ادامه سزیال در هر قسمت که به اصلاح بیننده رو میخکوب کنه (این قسمت سر داووس ... قسمت بعد تورمند ... قسمت بعد شاید بیلیش ... سرسی ... و الی آخر ... ) ) و فتوحات دنریس با قدرت بلامنزاع خودش و حرکت به سمت هدفش بدون هیچ خللی در کل با این چیزی که از دنریس نشون دادن الان دیگه چه فرقی میکنه والدین جان کی باشه ... شمال رو بگیرن .. نگیرن ... آریا بیاد ... نیاد ... برندن استارک در رویای خودش غرق بشه و نابود بشه ... نشه ... پرنس موعود و آزور آهای و بقیه اصلا دیگه ضروررتی ندارن چه کار باید انجام بدن برای شکست شاه شب که دنریس تارگرینی که به ما نشون دادن نمیتونه انجام بده باید امیدوار باشیم داستان جرخش و نقطه عطف اصلی خودش اگه داره رو نشون بده در ادامه
  4. hamid.dnd

    قسمت چهارم، Book of the Stranger

    تشکر از نظرات دوستان ... درباره سکانس آخر این نکته رو بگم که همان موقع که فصل قبل تموم شد حدس میزدم دنریس دوتراکی ها رو میاره زیر پرچم خودش..اما فکر میکردم با کارهای ج.ن.س.ی (همونطوری که روی دروگو انجام داد) از فصل اول دیالوگ رابرت یادمه که گفت (Soon enough, that child will spread her legs and start breeding) اما خب بهر حال ورق عوض شد و با آتیش کشتشون ... فقط همه موارد درست -گل وبلبل- .. یعنی احمق تر از رفتارهای اون چند تا کال حتی تصور هم نمیشد کرد.. مثل مرغی که از دست آدم فرار میکنه در حال این طرف و آن طرف پریدن بودن ... در کل باید خیالات شکست و آسیب به دنریس رو از ذهنمان بیرون کنیم. سکانس پایانی فصل ها رو یاد بیارید .. بی دلیل رو دنریس زوم نمیکردن ... این فصل هم احتمالا با اژدهایانش به وستروس میرسه ..
  5. hamid.dnd

    قسمت سوم، Oathbreaker

    مرسی امیدوارم صحبتی که درباره مدت باقی مانده از سریال از طرف دست اندرکاران سریال اعلام شده مثل مرده بودن جان یه دروغ بزرگ از آب در بیاد..
  6. hamid.dnd

    قسمت سوم، Oathbreaker

    موافقم اما تعداد مردم آزاد بیشتر از 5 هزار نفر نیست ... اگه توی هاردهوم کمی خوش شانس تر بودن ... یک ارتش بی رقیب الان حامی جان بود .. فکر کنم توانایی دیپلماتیک سر داووس از این به بعد خودش رو نشون بده . یک سوال ذهن من رو مشغول کرده bear Island که هم داخل تیزر سریال (..سر داووس..) نشان داده شد و هم قبل تر بین مکالمات استنیس و جان و... مهره ی مهمی مگه به حساب میاد؟ اطلاعاتی از توانایی های جنگی آنها موجوده یا خیر؟ چون ظاهر جزیره داخل نقشه ان قدر وسیع به نظر نمیرسد.
  7. hamid.dnd

    قسمت سوم، Oathbreaker

    گفتنی ها رو دوستان همه گفتن ... فقط دو نکته به ذهنم رسید اول اینکه نظرم نسبت به بازیگر کلاغ سه چشم عوض شد ... درسته قبلی گریمش قشنگ بود و کمی حالت ماورایی گرفته بود ... اما این آقا هم خیلی عالی بازی میکنه ها ... لحظه نگاه کردن به برندون وقتی باباشو صدا زد ... غمی که تو چهره اش بود بی نظیر بود ... میمیک چهره اش منو یاد ادارد استارک عزیز و لحظات محنت بارش انداخت مورد دوم هم دیالوگ ها و رفتار دنریس بی اندازه منو یاد یوزارسیو (یوسف پیامبر) میندازه ... فقط بلده ی متر واسه خودش اسم در ور کنه ... هیچی هم نوفهمع .... (توی معبد...میدم اعدامتون کنن... ) با عرض پوزش از طرفدارانش.. ویرایش ناظر: اصلاح اشکالات املایی
  8. hamid.dnd

    قسمت سوم، Oathbreaker

    من احساس میکنم آریا قراره کار بزرگی بکنه. فکر نکنم جان دیگه کشته بشه. شاید شاه شب بدست آریا کشته بشه چون اگه اشتباه نکنم شاه شب یک جورایی خودش هم خدا به حساب میاد... ویرايش ناظر: اصلاح کلمات دوستان لطفا در پستهایی که می گذارید قواعد صحیح جمله بندی و نوشتار زبان فارسی رو رعایت کنید و از نوشتن کلمات به صورت اختصاری, روشی که تو کامنتهای تلگرام استفاده میشه, خودداری کنید.
  9. hamid.dnd

    قسمت دوم، Home

    هعیییی... یه کاراکتر کاریزماتیک داشتیم ... کلا ب فنا دادن یکسری کامنت بود توی سایت وینترفل خیلی جالب بود نقل قول >>>...انگار ، فعل و فاغل داستان را از هم جدا کرده و با موارد دیگر جابجا کرده اند ، یعنی قرار است یک نفر بمیرد ، در سریال این مرگ رخ خواهد داد ، اما نه آن کسی که کتاب گفته ، یک نفر شکنجه می شود ، نه آن کسی که کتاب گفته و شاید یک نفر عمر طولانی داشته باشد ، اما نه آن کسی که کتاب گفته ، حتی شاید جنسیت آن فرد نامیرا هم عوض شود ،...<<<نقل قول وقتی مارتین با اون ذهن سیالش یک مرگ رو ایجاد میکرد .. اون مرگ میشد یک قطعه از یک پازل برای قبل و بعدش.. اما الان فیلم نامه نویس های محترم وقتی بخاطر تغییرات به بن بست خوردن ... تنها کاری که از مارتین یاد گرفتن .. تنها کشتن طرف هست... تا جایی هم ک کتاب منتشر شده فکر کنم شیرین اصلا سوزانده نشده ... استنیس هم اصلا به براووس نرفت... از طرف بانک آهنی یکی اومد .. استنیس یکی رو باهاش فرستاد برای دریافت وام و فراهم کردن ارتش برای حمایت از شیرین در صورت شکست خودش... اینجا تو سریال چی شد قضیه... یا این که یک سوال واسه من پیش اومد... استنیس به فرض طبق سریال رفت وام گرفت... بعد از اون چرا نرفت از Golden Company که مطمئن تر و ورزیده تر و وفادارتر بودن مزدور استخدام نکرد ... این سربازهای تو سریال چی بودن آخه ...
  10. hamid.dnd

    قسمت سوم، Oathbreaker

    عجبا ... دنریس رو چه بکنیم ... ... سرسی ... ای کاش سریال رو میساختن با 80 در صد شمال...20 درصد هم واس بقیه... این همه جاینت و ماموت و موجودات فانتزی و ... شمال رو تو سریال قیچی کردن هیییییییی
  11. hamid.dnd

    قسمت دوم، Home

    آره....خیلی سخت یک سوال دارم داخل کتاب هم داستان استنیس به همین صورت هست ؟؟ چون فکر کنم تفاوتهایی داره مثل این مورد که همینطوری خرکی نمیره سمت وینترفل جاهای دیگری میگیره و متحدینی هم داره ظاهرا دوستانی که کتاب رو خوندن لطفا بگن اونجا قضیه به چه مرگ شیرین هست؟ و چیزهای دیگه ؟؟
  12. hamid.dnd

    قسمت دوم، Home

    شاید جان تبدیل به یک شخصیت بدون عاطفه بشه ... مثل استنیس ... که این طوری فکر کنم چیز عالی بشه ... شاید هم ارتباطش با R'hllor بوجود بیاد ... اما دوست دارم پوست رمزی رو زنده زنده بکنه ... یک مرگ ساده سزاوارش نیست ... به هر حال باید صبر کرد یک نکته هم درباره آریا ... شاید مامور کشتن شاه شب آریا باشه (چشم آبی که تو خاموش میکنی) چون در جنگ قبلی هشت هزار سال قبل هم شاه شب کشته نشد فقط شکست خورد مثلا اگه سکانس های پایانی سیزن ها رو دقت کرده باشیم یکیش تولد اژدهایان..ارتش مردگان..آزادی برده ها ...آریا به سمت براووس...مرگ جان بودن شاید انتخاب اون سکانس که آریا به سمت براووس میرفت بی دلیل نبوده باشه چون سکانس های زیبایی رخ دادن اون قسمت که هر کدوم میشد سکانس پایانی بشه ... (برن و کلاغ سه چشم -سوزاندن ایگریت - کشته شدن تایویین) اینکه روی بی چهره شدن آریا تاکید شده شاید مسئله مهمی پشتش باشه... شاید در دنیای مارتین تمام خدایان جدید و قدیم (R'hllor - Many-Faced God - Old gods , ...) به کمک هم برای نابودی شاه شب دارن کاری میکنن باید دید چی میشه
  13. hamid.dnd

    قسمت دوم، Home

    البته ما اینقدر که مطلب خوندیم و سناریو تو ذهنمون چیدیم یکسری مسائل برامون آبکی به حساب میاد و کاریشم نمیشه کرد ... درباره کلاغ سه چشم هم به نظرم گریم قبل خیلی عالی تر بود ... بی نهایت زیبا بود ... اما این یکی زیاد به دل نمیشینه... یک نکته هم به نظرم کارگردان این دو قسمت Jeremy Podeswa زیاد چنگی به دل نزد ... درباره رمزی هم .. به نظر من یک اهریمن خالص هست (درصد خلوصش 100%) اصلاحیه ناظر: ویرایش اشکالات املایی
  14. hamid.dnd

    قسمت اول، Red woman

    برادر ریگار بزن تاپیک ر
  15. hamid.dnd

    قسمت اول، Red woman

    فکر کنم بد بیراه نگفته باشی ... شاید ی چنین چیزی باشه ... مرسی..
×