رفتن به مطلب

محمدمهدی

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    163
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روزهای برنده

    1

تمامی ارسال های محمدمهدی

  1. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    Lady of winterfell@ 1- والا تا جایی که یادم میاد و از سیزن سه که این سریال رو سال به سال پیگیری میکردم همیشه حرف از هشت سیزنی و هشتاد قسمتی بودن پروژه بود، حالا اینکه قرا بوده سیزن هفت سیزن پایانی باشه و فشار شبکه یه سیزن رو اضافه کرده اولین باره دارم از شما و سر دانکن میشنوم 2- در مورد به تخت نشستن سرسی و از دور خارج شدن رقباش هم اونچه که مشخصه برای افزایش هیجان و غافلگیری قضیه، عین الگوی حذف نقشه هایی که سانسا قبل دادگاه بیلیش کشیده بود، طرح ریزی ها و مقدمه چینی ها و جلسات سری سرسی و کایبورن و کسانی که تو این جلسات شرکت و با نقشه کودتای اونها همراهی میکنن همگی حذف شدن، تو سریال فقط یه کد کوتاه به ما نمایش داده میشه و اون اینکه قبل خودکشی تامن یکی از درباریان به خاطر اینکه اصل ماجرا رو ازش مخفی کرده عذرخواهی میکنه پس پیشفرض اینه که سرسی قبل منفجر کردن سپت در مورد اینکه بعدش چی میشه و برای مقابله با اغتشاشات و ناآرامی های احتمالی چه باید کرد و ... هم فکر کرده بوده !!! 3- حتی تو نسخه سریال هم که سعی شده از دنریس یه فرشته نجات ساخته و پرداخته بشه، در نهایت تیریون اعتراف میکنه تنها فرق دنی با سرسی اینه که مشاورینی رو انتخاب کرده که وقتی عصبانی میشه به جای تحریک کردن آرومش کنن و ما میدونیم که همین تفاوت موهوم هم نه چندان دقیقه و نه چندان پایدار چون اولا این دنریس نیست که تیریون و وریس رو انتخاب کرده، اونا بودن که خودشون رو به زور به دنی تحمیل کردن، وگرنه طبع ذاتی خودش با آدمکش های بی سر و پایی مثل داریو ناهاریس سازگارتره و اگه دست خودش بود ترجیح میداد تیریون رو تو میرین جا بزاره و داریو رو به وستروس بیاره، و دوما به عینه دیدیم هر گاه که دنی واقعا عصبانی میشه تیریون نمیتونه آرومش کنه و عملا دیوانگی دنی تعیین تکلیف میکنه پارسا تارلی@ پارسا جان در مورد خط داستانی ریچ و سرنوشت خاندان تایرل باید علاوه بر نکته مهم غافلگیرانه بودن حمله جیمی و رندیل که به درستی اشاره کردین چند نکته دیگه رو هم اضافه کنم. در واقع و همونطور که تو سخنرانی سرسی و بعدش دیالوگ جیمی و رندیل اشاره میشه، تعداد زیادی از پرچمداران ریچ به لنیسترها ملحق شدن، ولی چون تو یه سیزن هفت قسمتی فرصت کافی برای پردازش چندین کاراکتر وجود نداره فقط روی کاراکتر رندیل تارلی که شاخص ترین فرمانده جنگی ریچ و گزینه سرسی برای جایگزینی تایرل ها هست به عنوان نماد و نماینده باقی لردهای منطقه فوکوس شده. اما اینکه چرا لردهای ریچ اومدن سمت سرسی رو ترجیح دادن ؟ این دلایل به ذهن من میرسه: -رفتن اولنا به سان اسپیر و متحد شدنش با دورنی ها که لردهای ریچ به خاطر سابقه دشمنی هزار ساله ازشون نفرت دارن. -زانو زدن اولنا جلوی یه متجاوز خارجی که با یه قوم وحشی بدنام و سه اژدها قصد تجاوز به کشور رو داره، مخصوصا که لردهای ریچ به خاطر تجربه جنگ دشت آتش و نابودی پادشاهان ریچ همچین خاطره خوشی از دراگون و دراگون لرد ندارن. -بغض و کینه و انگیزه انتقام اون دسته از لردهای ریچ که تو جنگ پنج پادشاه به استنیس ملحق شدن و بعد شکست بلکواتر، تایرل ها با تحقیر و مصادره زمین ها و گرفتن غرامت های سنگین مجازات شون کردن. -حقارت تاریخی تایرل ها که توسط ایگان فاتح یک شبه از پادویی گاردنرها به جایگاه فرمانروای جنوب پرواز داده شدن و خیلی از خاندان های بزرگ جنوب مثل تارلی ها، فلورنت ها و هایتاورها خودشون رو اصیل تر و بالاتر از اونها میدونن و در طول تاریخ ریچ همیشه مترصد یه فرصتی برا پایین کشیدن شون بودن. -و در نهایت همون تحلیل عالی ابتدایی جیمی به سرسی که گفت پرچمدارای ریچ دوست ندارن تو سمت بازنده بجنگن و سرسی هم موفق شد با یه پروپاگاند عالی علاوه بر تحریک حس میهن پرستی و بیگانه ستیزی اونها شانس موفقیت خودش رو بالاتر از اولنا تایرل نشون بده و متقاعدشون کنه که نفع تو ملحق شدن به لنیسترها و بریدن از تایرل ها است. Ser Duncan The Tall@ علت پریدن از 1 به 3 پست دادن تو نصفه شب بود و اما بعد... 1- علت اصلی جدا شدن سریال از کتاب تو فصل پنجم این بود که مارتین با خلف وعده اولیه اش جلد ششم رو تو سال 2015 منتشر نکرد و انتشار اون رو برا مدت نامعلومی به تاخیر انداخت (هنوز هم منتشرش نکرده و هی وعده سر خرمن میده)، تهیه کنندگان سریال هم که دیدن از اواسط فصل ششم سریال رسما از کتاب جلو خواهد زد و خودشون بدون اطلاع از جزئیات خطوط داستانی، باید برای رسیدن به اون مقصد نهایی که مارتین گفته یه مسیر ابتکاری طراحی کنن، دست به تغییراتی زدن تا برای اون مسیری که تو ذهن داشتن مقدمه چینی و رابطه علت و معلولی دست و پا کنن ! حالا تو این مسیر جدید بعضی جاها موفق بودن و تو خطوطی مثل ازدواج سانسا و رمزی و رودررو شدن جان با نایت کینگ تو هاردهوم و تله گذاشتن پسران هارپی تو چاله مبارزه میرین و نابود کردن معبد وائس دوتراک و پیچیده تر کردن کاراکتر گنجشک اعظم و نحوه آزادی مارجری نسخه ای بهتر و هیجان انگیزتر و گاه معقول تر از روایت کتاب دراوردن، اما تو بعضی خطوط دیگه مثل خط داستانی دورن و جزایر آهن خراب کردن و نتونستن برا اونچه که تو ذهن داشتن ساختار معقول و منطقی و باورپذیری ایجاد کنن. از زنده شدن جان تو خط داستانی شمال و ممنوعیت محاکمه با مبارزه تو خط داستانی کینگزلندینگ و بازگشت دنی تو خط داستانی میرین هم که دیگه اصلا کتابی وجود نداره تا نسخه سریال رو باهاش مقایسه کنیم به هر حال اونچه که در عمل اتفاق افتاده اینه که فصل چهارم سریال و جلد سوم کتاب قله هایی تکرار نشدنی از آب دراومدن. 2- خود مارتین در پایان کتاب چهارم میگه علت جدا کردن کتاب های چهارم و پنجم این بود که خواستم به جای یه داستان ناقص دو تا داستان کامل تحویل بدم. ولی در پایان کتاب پنجم که با تاخیر پنج ساله نسبت به وعده اولیه هم منتشر میشه، دقیقا برخلاف اون توجیه دو تا داستان مهم جنگ میرین و جنگ استنیس رو نیمه کاره و ناقص تموم میکنه شما خودتون اسم این کار رو چی میزارید ؟؟؟؟ 3- مشکل ورود و خروج کاراکتر آئورن واترز به داستان اینه که نشون میده رشته کار از دست مارتین در رفته و برخلاف سه جلد اول که داشت قطعات یه پازل بزرگ هماهنگ رو کنار هم قرار میداد دیگه نمیدونه با خودش چند چنده و از کجا میخواد به کجا برسه، یه کاراکتر رو وارد بازی میکنه تا پسر مرده ریگار بشه اما بعد کلی روده درازی پشیمون میشه و اون کاراکتر رو به مضحک ترین روش حذف میکنه و ترجیح میده که پسر مرده ریگار تو ایسوس و سر راه تیریون باشه !!! و همه اینها یعنی کتاب از جلد چهارم به بعد دیگه اون انسجام منطقی و استحکام عقلی سه جلد اول رو نداره و حجمش داره دیمی و بیخود افزایش پیدا میکنه. 4- غیر منطقی و ابلهانه بودن خط داستانی گریف ها به اینه که گلدن کمپانی که کل هویت شون تو بغض و کینه تارگاریان ها خلاصه شده و برای یک قرن و چهار نسل پی در پی در حال جنگ با اونها بودن به محض اینکه میشنون گریف جوان پسر ریگاره انگار که دوتراکی ها دنریس رو لخت دیده باشن به سجده می افتن در حالیکه به طور طبیعی باید بگیرن تیکه تیکه اش کنن و این قضیه وقتی مضحک تر میشه که احتمال بلکفایر بودن گریف جوان پیش میاد ! خوب اگه بلکفایر باشه که با راست گفتن راحت تر میشه حمایت گلدن کمپانی رو جلب کرد، چرا باید با دروغ گفتن ریسک کنن ؟ نه اصلا به فرض که نظر گلدن کمپانی عوض شده و میخوان ازین به بعد برا تارگاریان ها بجنگن، چرا باید دنریسی رو که تارگاریان بودنش قطعیه و سه تا اژدها هم داره با مسخره کردن رها کنن و به صرف ادعای جان کانینگتون نه چندان خوشنام متهم به دزدی جلو یه بچه مجهول الهویه ای که معلوم نیست از کجا پیداش شده زانو بزنن ؟!! بعد اگه گزینه اصلی وریس و ایلیریو گریفه چرا شاه مهره ای مثل تیریون رو که کلید فتح کاسترلی راکه میفرستن دنبال نخود سیاه و حتی وجود گزینه اصلی شون رو هم ازش مخفی میکنن ؟؟ اصلا اگه وریس میتونه به راحتی وارد منطقه به شدت حفاظت شده دژ میگور بشه و مقامات عالیرتبه مملکت رو عین آب خوردن بکشه، چرا یه بار سرسی و تامن و میس تایرل و مارجری و باقی هیات حاکمه رو هم نمیکشه و کار رو یه سره نمیکنه ؟؟؟ میبینید که این خط داستانی آب بندی شده هیچ جاش درست نیست و با منطق داستان و مناسبات دنیای نغمه جور درنمیاد و اصلا آدم باورش نمیشه که داره کار مارتین رو میخونه !!! انگار که یه فن فیکشن آماتوره 5- بله طبق قرار مارتین و تهیه کننده ها قرار بوده جلد ششم تو سال 2015 منتشر بشه به نحوی که سریال هرگز از کتاب جلو نزنه ولی مارتین تو روز روشن زیر این قولش زده !!! 6- خب من برخلاف شما معتقدم که فصل شیش از فصل پنج بهتر و فصل هفت هم از فصل شیش بهتر شده و سریال بعد اون سقوط آزاد، مجددا سیر صعودی به خودش گرفته، البته با سرعت خیلی کم و حرکت حلزونی در مورد طراحی صحنه و لباس ها هم ما تو فصل شیش هم نقطه قوت داشتیم و هم نقطه ضعف، تو طراحی صحنه ها، دراگون استون و کاسترلی راک و ایستواچ و دراگون پیت و ناوگان یورون و ارتش مردگان و جنگ دوتراکی ها و لنیسترها رو خیلی قشنگ و با شکوه دراورده بودن ولی نبرد شمال دیوار و دراگون وایت شده و فروریختن دیوارشون چنگی به دل نمیزد. تو طراحی لباس ها هم لباس دنریس و میساندی مخصوصا ازین نظر که تفاوت میزان پوشیدگی شون تو دراگون استون و میرین تاثیر آب و هوا رو پوشش و به تبع اون فرهنگ و اعتقادات جوامع رو خیلی خوب تصویر میکرد، همچنین لباس های سرسی و سانسا خیلی قشنگ بود ولی از یونیفرم جدید گارد شاه و لباس یورون و همین طور زره جیمی که بیشتر شبیه سرباز صفر بود تا فرمانده کل خوشم نیومد. 7- همون طور که گفتم راجع به پایانی بودن فصل هفتم هم چیزی نشنیده بودم و خوشحال میشم اگه لینکی دارید به اشتراک بزارید 8- خود مارتین دلیل قطع همکاری اش با گروه نویسندگان سریال رو تمرکز بیشتر و تمام وقت رو کتاب ششم عنوان و در پایان فصل پنجم هم مقابل حملات شدید کتابخوان ها از کار و ابتکارات دی اند دی حمایت کرده بود. تا به حال هم ندیدم جایی جز حذف لیدی استون هارت و نحوه مرگ استنیس از چیز دیگه ای ایراد گرفته باشه. در مورد نحوه پایان دادن به کار استنیس هم که بارها اعلام کردم خودم جزو منتقدینش هستم و استنیس رو لایق مرگ باشکوه تری میدونستم.
  2. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    Ser Duncan The Tall@ مناسبات حقیر با دوست خوبم پارسا تارلی هم از دعوا شروع و به دوستی ختم شد امیدوارم که با شما هم به همین نقطه برسیم 1- در مورد فراز و فرودهای سریال تا حدود زیادی با شما موافقم اما اعتقاد دارم که سریال تو همین مساله هم کاملا تابع کتاب و عملکرد مارتین بوده !! بله بدون شک سریال تو چهار فصل ابتدایی در حال تعالی و اوج گرفتن مداوم بود و تو سیزن چهارم به قله تکرار نشدنی خودش رسید، چون همین وضعیت تو سه جلد اول کتاب هم وجود داشت و ما تو کتاب سوم اوج کار مارتین رو شاهد بودیم. ولی فصل پنجم سریال و جلدهای چهارم و پنجم کتاب هر دو سقوط آزاد محسوب میشدن. مارتین در یک حرکت بی معنی و غیرمنطقی و غیرقابل هیچ گونه توجیهی برخلاف سه جلد اول که توالی زمانی داشتن و وقایع شون علت و معلول و عامل و پیامد همدیگه بود، تو کتاب های چهارم و پنجم وقایع همزمان رو براساس جغرافیا و مکان وقوع از همدیگه تفکیک کرد و بعد با اضافه کردن خطوط داستانی مغشوش و شلوغ و بی سر و ته و مملو از کاراکترهای فرعی غیر ضروری و مهم تر از همه اینها برخلاف روال منطقی و ساختار کلی و کد گذاری های اولیه داستان، مثل از قبر بیرون کشیدن پسر مرده ریگار که اول قرار بود آئورن واترز حرامزاده دریفتمارک باشه ولی بعد کلی اضافه کردن بیخودی به حجم داستان ستاره بختش افول کرد و از سر سوم اژدها شدن به دزدی دریایی تو استپ استونز وا تَرَقید و جاشو تو جلد بعدی به خط داستانی مزخرف و ابلهانه گریف ها -که کل مناسبات تاریخی و سیاسی و منطقی دنیای نغمه رو به چالش میکشه- داد و نظایر اینها مثل خط داستانی کوئینتن مارتل و ارتش های مزدور برده دارها و ... به اندازه یه جلد کامل تو داستان آب بست تا جلد چهارم رو تبدیل به دو جلد کنه و پول بیشتری دربیاره در نهایت هم که با خلف وعده و مشغول حاشیه های پولساز شدن، کار نگارش جلد ششم رو به تاخیر انداخت و باعث شد که با جلو افتادن سریال از کتاب کل محاسبات و برنامه های اولیه دی اند دی به هم بریزه و دست شون اصطلاحا بمونه تو پوست گردو ! پس آشفتگی و افت کیفیت کار از خود کتاب به سریال تزریق شده و سریال تو همین مساله هم از کتاب اقتباس کرده. شما اگر کل کتاب ها رو به صورت پیوسته و پشت سر هم بخونید قشنگ دست تون میاد که کیفیت نگارش و انسجام کلی متن و ریزه کاری ها و ظرافت ها و پیچیدگی های کار تو جلد چهارم و پنجم در مقایسه با سه جلد اول چقدر افت کرده البته من معتقدم که سریال بعد اون سکته و سقوط سنگینی که تو سیزن پنجم به خاطر شروع تجربه تغییر پیدا کردن نسبت به کتاب داشت از سیزن ششم خودش رو پیدا کرده و داره روند رو به بالایی رو طی میکنه. 3- راجع به اینکه دی اند دی میخوان این پروژه رو سریع جمع کنن و برن دنبال کار دیگه چیزی نشنیده بودم و خوشحال میشم اگه لینک خبر رو لطف کنید اونچه که من میدونستم اینه که از ابتدا و طبق قرارداد اولیه قرار بوده این پروژه 8 سیزن و 80 قسمت باشه و به جز جلد سوم که به خاطر حجم خیلی زیادش دو سیزن رو پوشش میده هر جلد کتاب تو قالب یه سیزن ده قسمتی به تصویر کشیده بشه. یعنی تهیه کننده ها فقط از تعداد قسمت های دو سیزن پایانی کم کردن که برا اونم توجیه شون اینه که در عوض تایم قسمت ها رو افزایش دادیم و هر اپیزود سیزن آخر به اندازه یه فیلم سینمایی خواهد بود و البته پرواضحه که وقتی اچ بی او بیخیال دنیای نغمه نشده و بعد سیزن هشتم هم میخواد پنج تا اسپین آف ده قسمتی یعنی پنجاه اپیزود موخره بسازه اگه این اثر جای کش دادن داشت از خیرش نمیگذشتن ولی خب چه کنن که مارتین کار رو دایورت کرده و ماده خام بیشتری در اختیارشون قرار نمیده 4- لینک شجره نامچه برا خودم که بی مشکل کار میکنه شاید اشکال از بروزر شما باشه. alex targerin@ علت اینکه من وقایع کتاب ششم رو همینجوری پیش بینی میکنم به دو دلیل اصلیه: اولا) هم سازندگان سریال و هم خود مارتین بارها تاکید کردن که کتاب و سریال از مسیر متفاوت به پایان واحد میرسن و فصل هفتم شروع پایان بود. ب) من معتقدم مسائل و داستان هایی که مارتین تو کتاب های حاشیه ای اش نقل کرده بی دلیل نبوده و قراره گره های داستان اصلی رو باز کنه، خودش هم که به صراحت گفته قاعده تکرار تاریخ بر تاریخ دنیای نغمه حکمفرما است، پس وقتی که برای ما ماجرای سوزوندن سپتی که سپتون ها و طرفداران مذهب توش تحصن کرده بودن توسط آتش اژدهای میگور ظالم رو نقل میکنه یا با وسواس زیاد و تکرار چند باره تو چندین اثر مختلف داستان جنگ پرنسس تارگاریان و کویین هایتاور رو با ذکر دقیق تمام جزئیاتش تصویر میکنه از نظر من یعنی قراره مشابه این ماجراها در زمان حال دنیای نغمه هم تکرار بشه. Lady of winterfell@ 1- من تو همون پست قبلی هم ذکر کردم که گنجشک ها قطعا طرفداران قابل توجه خودشون رو داشتن که از نابودی سپت غمگین و خشمگین شدن، ولی اولا این مساله عمومیت نداره و قطعا افراد زیاد دیگه ای هم به خاطر راحت شدن از شر محدودیت های قوانین مذهبی و دخالت های خشن نیروهای ارتش ایمان تو مسائل شخصی و زندگی خصوصی شون خوشحال هستن. دوما پیروان داغدار مذهب در حالیکه کل رهبران و بیشتر نیروهای مبارزشون رو یک دفعه از دست دادن و سرسی رو هم در حال سیاه پوشی و تظاهر به ناراحتی و عزاداری و تراژدی غمبار توصیف کردن ماجرای سپت میبینن با چه ابزاری و از چه کسی باید انتقام بگیرن ؟ 2- تو همون دیالوگ آریا و اد شیرن که اشاره کردین یه جمله ای از یکی از سربازای لنیستری نقل کردن که "همیشه دلم میخواست ردکیپ رو از نزدیک ببینم ولی بعد انفجار سپت که به پایتخت رسیدیم به هیشکی اجازه نمیدادن به یه مایلی ردکیپ نزدیک بشه !!" خب وقتی که حتی به سربازای لنیستری اجازه نزدیک شدن به ردکیپ رو ندن این میتونه نشانه حکمفرما شدن یه شرایط کودتایی و حکومت نظامی سنگین بعد انفجار سپت باشه تا انتقال قدرت با مسالمت صورت بگیره. 3- من سازندگان سریال رو مطلقا معصوم و عاری از اشتباه و کارشون رو عاری از عیب و اشکال نمیدونم و به بعضی جاهاش مثل خط داستانی دورن ایراد جدی دارم. ولی اولا خودم رو به خاطر آشنا شدن با دنیای بی نظیر نغمه و دیدن بهترین سریال تاریخ مدیون شون میدونم. دوما اثر محدودیت هایی مثل بودجه و امکانات و دستورات مدیران شبکه و لزوم جلب نظر بیننده عوام و فشارهای پیدا و پنهان گروه های مختلف اجتماعی و فمنیستی و سیاست گذاران پشت پرده جریان اصلی رسانه و ... که ناچارشون میکنه خط روایت داستان رو به راست و چپ منحرف کنن درک میکنم و در نظر میگیرم. و سوما با این عادت غلط ما ایرانی که روشنفکری و فرهیختگی و خاص بودن رو با غرغر کردن و از زمین و زمان ایراد بیخود گرفتن مساوی میدونیم به شدت مشکل دارم و همیشه و همه جا باهاش مقابله کردم. 4- در مورد مقایسه انسانیت و سیاست دنریس و سرسی، اتفاقا دنی هم تو سیزن دو یا سه جمله ای دقیقا مشابه همین جمله ای که از سرسی نقل کردین داره که میگه "وقتی اژدهاهای من بزرگ بشن با سوزوندن ارتش ها و نابودکردن شهرهای سر راهم میراث غصب شده ام رو پس میگیرم" پس میبینیم که علیرغم تمام تلاشی که منطق هالیوودی سریال برا سیاه و سفید کردن دو کاراکتر خاکستری سرسی و دنی و جنگ خیر و شر کردن جنگ شون کرده باز هم انسانیت دنی همچین چربشی به سرسی نداره. اما در مورد سیاستمداری و مدیریت سرسی ! اگر دوستان تو نقشه های طرح شده و موفقیت های کسب شده اون جبهه یه نقشی هم برای یورون و جیمی و رندیل و کایبورن در نظر بگیرن و همه چی رو به حساب شخص سرسی نزارن، فک کنم این سوءتفاهم ناپلئون و چرچیل شدن یهویی سرسی تا حدود زیادی براشون رفع بشه، در واقع برتری اصلی سیاست سرسی به دنی تو یارکشی و بستن تیم بهتر بوده که به جای شکست خورده ها و طرد شده فرماندهان و مدیران لایق و باکفایتی رو جذب کرده.
  3. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    توروس@ مثل همیشه از مطالب عالمانه و قلم شیواتون بهره بردم فقط باید بگم در مورد جنایکار بودن هیتلر و اینکه ایالات متحده پس از جنگ دوم نسبت به رایش سوم برای دنیا و خصوصا منطقه ما ابرقدرت مصلح تری محسوب میشه با نظرتون اصلا موافق نیستم. alex targerin@ ما اگه میدونستیم یکی از نسل آتش و خون تو فروم فعاله غلط میکردیم به ملکه بر حق هفت پادشاهی چیزی بگیم اما از شوخی گذشته استدلال های شما هم از همون پارادوکس وثاقت یا عدم وثاقت فیلمنامه و آسیب خلط سریال و کتاب در امان نمونده بود. واقعا برای من قابل درک نیست چرا با وجود اینکه مرز تفاوت ها و شباهت های این دو نسخه کاملا مشخصه و بارها هم سرش بحث مفصل شده باز هم برخی دوستان اصرار دارن که از جزئیات کتاب برا زیر سوال بردن کلیات سریال استفاده کنن ؟؟؟ اونچه که واضحه و مورد تاکید سازندگان سریال و خود مارتین هم قرار گرفته اینه که سریال و کتاب از دو مسیر متفاوت و با تفاوت در جزئیات به مقصد واحد میرسن، یعنی موقع رسیدن دنریس به وستروس سرسی با از دور خارج کردن سایر رقبا روی تخت آهنین نشسته و مارتین که به شدت به تئوری تکرار تاریخ اعتقاد داره تو بادهای زمستان "جنگ رینیرا تارگاریان و آلیسنت هایتاور" که خیلی هم بهش علاقه داره و توی آثار جانبی اش این همه مفصل بهش پرداخته رو در قالب "جنگ دنریس تارگاریان و سرسی لنیستر" بازسازی خواهد کرد. حالا اینکه چرا تو سریال ثیون و یارا جایگزین ویکتاریون شدن ؟ یا الاریا جایگزین آریانا شده ؟ یا سرسی تایرل ها و گنجشک ها رو واقعا با منفجر کردن سپت از دور خارج میکنه یا به روش دیگه ای ؟ یا تامن خودکشی میکنه یا وریس عین کوان ترورش میکنه ؟ یا چند تا از پرچمدارهای ریچ به سرسی ملحق میشن و چند تا نمیشن ؟ هیچ کدوم ازین مسائل جزئی نمی تونن استراکچر کلی ماجرا رو زیر سوال ببرن نهایت اهمیتی که این مسائل جزئی دارن اینه که روایت کدوم حالتشون میتونست مجموعه رو جذاب تر و هیجان انگیزتر کنه ؟ که هر کس براساس سلیقه اش نظری داره ؟ یکی حذف لیدی استون هارت رو میپسنده و یکی نمیپسنده ! و قس علی هذا. و قطعا افراد لایق و کاربلدی که دارن رو یه اثر فاخر میلیارد دلاری کار میکنن سر این تفاوت ها و تغییرات خیلی بیشتر از ما فکر و بحث و با خود مارتین هم مشورت کردن و فیلمنامه نهایی رو از بین ده تا پیش نویس مختلف انتخاب کردن؛ البته کارشون رو به طور مطلق تایید نمیکنم و یه سری تغییرات رو نمیپسندم. اما مخلص کلام اینکه با همچین بهانه هایی نمیشه خط کلی داستان رو زیر سوال برد. Ser Duncan The Tall@ مطلبی که راجبه بحث کردن با شما گفتم به خاطر ادبیات تون بود و اینکه چند باری حس کردم بدون حتی اطلاعی از یه سری مسائل مثل متن کتاب ها با حالت جبهه گیری شدید و تهاجمی وارد بحث در مورد اون مسائل میشید، بگذریم: 1- در مورد حق وراثت سرسی و ازدواجی که بهش اشاره کردم و اتفاقا کشف خودم هم نیست و از قبل شروع فصل ششم سریال سر بحث وارث تامن مفصلا سرش تئوری پردازی شده بود، لینک زیر شجره نامه خانوادگی کامل خاندان براثیون رو نشون میده : http://web.archive.org/web/20150603163250/http://awoiaf.westeros.org/images/9/94/BaratheonTree.jpg شما میتونید تو طبقه ششم شجره، ازدواجی رو که سرسی رو صاحب خون براثیون میکنه پیدا کنید. در مورد اینکه شرط لازم برای کسب قدرت داشتن قدرت و قوه قهریه هست با شما موافقم ولی زور شمشیر صرف هیچ وقت شرط کافی حکومت و تنها تعیین کننده معادلات نبوده، که اگه بود تو اول داستان میس تایرل که بزرگترین ارتش اون موقع وستروس رو داشت خودش مدعی تخت آهنین میشد تا شوالیه های ویل که فاتح اصلی جنگ حرامزادگان بودن خودشون حاکم شمال میشدن. 2- سوال منم دقیقا همین بود که چرا هر جای این کباب بدون گوشت به نفع دنریس میشه طعمش رو توجیه میکنید ولی هر جا که به نفع سرسی میشه یادتون می افته گوشت نداره و تفش میکنید بیرون ؟؟؟ Lady of winterfell@ بانوی من همونطور که تو اولین دور مذاکره سرسی و نماینده بانک هم روش تاکید شد سرسی مسئولیت انفجار سپت بیلور رو به طور رسمی گردن نگرفته و اونو یه سانحه طبیعی جلوه داده، البته طبیعیه و تو سریال هم نشون داده میشه که خواص و حتی خیلی از عوام هم میدونن که انفجار کار سرسی بوده ولی تا وقتی که سرسی خودش رو مبرا نشون بده کسی نمی تونه مشروعیتش رو به استناد اون انفجار به چالش بکشه. در مورد میزان محبوبیت گنجشک اعظم و بازخورد اجتماعی انفجار سپت هم باید گفت قطعا گنجشک ها مثل همه گروه های مذهبی طول تاریخ طرفداران پروپا قرص قابل توجهی داشتن ولی اِعمال سختگیرانه قوانین مذهبی تو شهری که تجارت فحشا و مشروب و قمار پررونق ترین مشاغل و منبع درآمد و مایه آرامش و تسلی بخش بزرگی از مردمش محسوب میشد قطعا اونقدر مخالف و ناراضی علیه شون تراشیده که انفجار سپت از طرف بخش بزرگ جامعه به فال نیک گرفته بشه و اهدای مجدد آزادی های اجتماعی برای ملکه سرسی محبوبیت بخره
  4. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    این دو روزی که ما نبودیم بحث چقد سریع پیش رفته و اما بعد... شاهزاده طلوع@ ضمن تشکر از اظهار لطف شما به قلم اَلکَن اینجانب 1- ببین شاهزاده جان، من همون ابتدا تاکید کردم دو گانه کلاسیک دنی-سرسی اقتباسی هست از دوراهی کلیشه ای که از ابتدا تا انتهای تاریخ پیش پای بشریت بوده و اغلب هم انتخاب سویه غلط اون به ناکجا آباد فلاکت و بدبختی ختم شده: دوگانه سراب خنک و گوارای "رمانتیک ایده ئالیسم" و قمقمه جوشیده "فاکینگ رئالیسم" بله همون طور که به درستی اشاره کردین معمولا از هر بیست نفر نوزده نفر قمقمه شون رو پرت میکنن دور و له له زنان سمت سراب میدون. و این انتخاب شون به قیمت جون خودشون یا عزیزان شون و نابودی خانه و کاشانه و فقر و فلاکت و بدبختی ملت شون تموم میشه، البته همچنان بهشون دلخوشی داده میشه درد و رنجی که بردید و خونی که دادید باعث شکوفاهی و تحولات مثبت برای نسل های بعد خواهد شد و اونها قدردان شما خواهند بود ولی خب واقعیت تلخ وقتی کاملا عریان میشه که نسل های بعدی به جای قدردانی نسل انتخاب کننده سراب رو با تف و لعنت یاد میکنن اصلا بزارید در مورد درست و غلط این دوراهی یه مثال خیلی روشن و واضح در داخل کانتکست دنیای نغمه بزنم: رابرت براثیون بعد مرگ جان آرین برای انتخاب دست جدید با دو گزینه ند استارک پاک شریف دلسوز صادق سفید و تایوین لنیستر مزور نیرنگ باز سفاک جائر سیاه روبرو بود ! و انتخابی رو کرد که از هر بیست نفر نوزده نفر درست میدونن اما خودش و ملک و ملت ازین انتخاب درست چه بهره ای بردن ؟؟؟ یک مرگ زود هنگام سهم خودش شد و یک جنگ ویرانگر و خانمان سوز نصیب کشور و ملتش !! حال آنکه اگه گزینه غلط رو انتخاب میکرد، خودش مدت خیلی طولانی تری زنده می موند و پادشاهی میکرد -شاید موقع رسیدن دنریس به وستروس هم هنوز خود رابرت روی تخت آهنین نشسته بود- و کشور و ملت هم نه تنها گرفتار جنگ وحشتناک پنج پادشاه نمیشدن بلکه یه دوران طولانی ثبات و آرامش و رونق و شکوفایی رو نظیر اون 20 سالی که تایوین دست ایریس بود تجربه میکردن، ند استارک شریف هم اگر همچنان شرافتش رو خرج گردن فراری های نایتسواچ میکرد خسارت کمتری به خودش و دیگران میزد 2- اگر بخوایم در تحلیل شخصیت دنی و سرسی وارد وادی روانکاوی ضمیر ناخودآگاه بشیم، نتایج خیلی ناگوارتر و تلخ تری انتظار حامیان سیلور کویین رو خواهد کشید چون در مقابل سرسی به منزله دختر عزیز دردانه قدرتمندترین و ثروتمندترین پدر وستروس که اتفاقا تمام قد هم پشتیبان و دوستدارش بوده به طوریکه بدترین خاطره دوران کودکی اش از دست دادن مادر سر زای یه برادر کوتوله و شکست عشقی سر قضیه پرنس ریگار بوده؛ با یتیم بدبخت آواره ای مواجه ایم که تحت کودک آزاری شبه تجاوز جنسی برادری روانی مثل ویسریس بزرگ شده و تا خودشو شناخته عین برده جنسی به یه بربر وحشی فروخته شده ! تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل 3- اینکه سرسی زیرکانه از نقاط ضعف رقیب و جبهه حامی اون استفاده میکنه و به درستی پاشنه آشیل شون رو هدف میگیره هم جزو نقاط ضعفش محسوب میشه ؟!!! و جالبتر اینکه بیفکری دنریس که به تیریون میگه حالا بعدا راجبه جانشینی یه فکری میکنیم، یعنی رسما و علنا وعده هرج و مرج و آنارشیسم میده میشه نقطه قوتش. مقایسه ای هم که در مورد تفاوت خونریزی دنریس و سرسی داشتین متاسفانه از همون پارادوکس استاندارد دوگانه ناشی از عواطف و احساسات رنج میبرد. Ser Duncan The Tall@ همون طور که پیش ازین عرض کردم با شخص شما بحثی ندارم فقط دو نکته کلی شایان اشاره و توضیح بود: 1- حق وراثت سرسی: سرسی لنیستر گذشته از اینکه تنها وارث و وابسته درجه یک به جای مونده از تامن براثیون هست (با صرف نظر از جیمی که خب تکلیفش معلومه) خودش هم میتونه مستقیما ادعا کنه که تنها بازمانده خاندان براثیون هست !!! چون یکی از معدود براثیون هایی که نسلش تا زمان حال باقی مونده لیدی الینا براثیون همسر لرد مِتین لنیستر پدربزرگ پدربزرگ پدربزرگ تایوین لنیستر هست و قطعا مارتین از ذکر همچین نسبی تو آثارش هدفی داشته و این یعنی قرار نیست تو جلد ششم کتاب مارجری یا استنیس یا دوران یا سایر مرحومین سریال سرسی ابله رو به راحتی از دور خارج و لابد بعدش هم تخت آهنین رو دو دستی تقدیم دنریس دادگستر کنن از قضا عده ای به تیتراژ ابتدایی این فصل هم ایراد گرفته بودن که چرا به جای شیر لنیستر هنوز هم گوزن براثیون نماد کینگزلندینگ هست و اینو سوتی عوامل حساب کرده بودن در حالیکه از قضا کاملا برعکس نشانه دقت نظر عوامل سریال بود و حاکی ازین که سرسی از نظر صورت حقوقی قضیه به نام براثیون ها خودش رو ملکه هفت پادشاهی میدونه. 2- فجیع تر شدن پارادوکس فیلمنامه خوب یا بد: جالبه که هر چی جلوتر میریم این تناقض قابل استناد بودن یا نبودن فیلمنامه ابعاد جدیدتر و جالبتری به خودش میگیره ! تا جاییکه الان هر جا نقطه قوت و اقدام مثبت و کسب موفقتی از طرف سرسی دیده میشه به خاطر کشکی بودن فیلمنامه و دروغ و تحریفاته ! ولی به عاقل و دلرحم شدن دنریس عقده ای دیوانه و متمدن شدن دوتراکی های وحشی و اهلی شدن اژدهاهای آدمخوار که میرسه همین فیلمنامه کشکی میشه وحی آسمانی غیرقابل بحث و تشکیک لابد رو پیشونی ما هم ستاره هفت پر کشیدن و خودمون خبر نداریم توروس@ توروس عزیز و مهربان جسارتا راجع به اون مطلب تبعات مثبت جنگ داخلی آمریکا باید خدمت سرور اندیشمندم عارض بشم مقایسه آنچه اتفاق افتاده با آنچه اتفاق نیافتاده از مغالطات رایج در مطالعه تاریخ هست. اتفاقا در برابر آنچه که در تاریخ نگاری های فاتحان به عنوان نعمات بی پایان پیروزی لینکلن در جنگ داخلی آمریکا به تاریخ جهان حقنه شده، برخی هم معتقدن که اگر ایالات کنفدراسیون موفق به تثبیت تجزیه جنوب میشدن آمریکا در قرون بعد تبدیل به ابرقدرتی که مداخله اش سرنوشت دو جنگ جهانی رو به نفع جبهه انگلوساکسون ها تغییر بده نمیشد و در نتیجه ما امروز در دنیای به مراتب بهتری زندگی میکردیم ! البته قصد انحراف بحث به سمت این موضوع رو ندارم و میشه هزاران مثال دیگه هم زد که اگر عکس فلان رویداد تاریخی اتفاق می افتاد چه بسا سلسله رویدادهای بعدی منجر به حالت های بهتری میشد.
  5. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    توروس عزیز من در کنه مشی سیاسی دنریس هیچ دوگانگی و تعارضی نمی بینم. در طول تاریخ همه افراد قدرت طلب در ابتدای آغاز به کارشون که برای تصاحب قدرت توان و پشتیبانی کافی نداشتن برای جلب توجه و جمع کردن پیرو تابلوی مردم داری و عدالتخواهی و رهایی بخشی و مبارزه با ظلم بلند کردن و برای ضربه زدن به ارکان قدرت رقیب، مناسبات نظم مستقر رو به چالش کشیدن و تا جایی که تونستن به هم زدن، اما در صورت موفقیت و رسیدن به قدرت خروجی نهایی کارشون فقط جا به جا شدن برده دار و برده و استثمارگر و استثمار شده بوده و تنها کسانی از قیام شون منتفع شدن که به خاطرشون آدم کشتن ! و اغلب بعد به بار آوردن کلی خرابی و هزینه، در نهایت ظلم و فشار و محدودیت و خفقان بدتر از قبل رو بر جامعه حاکم کردن. (پرواضحه که جریحه دار شدن سطحی و موقتی احساسات یه نفر از دیدن صحنه تجاوز گروهی دوتراکی به یه زن اسیر یا به صلیب کشیده شدن یه برده نافرمان ناقض این اصل کلی و دلیل معصوم و فرشته بودن اون فرد نیست، سرسی هم دلش برای گداهایی که دور های اسپارو جمع شده بودن سوخت و بهشون قدرت و امکانات داد که خیلی زود به شدت پشیمون شد) در مورد دنیای بهتری که دنریس ساخته هم من واقعا نمیدونم خلیج اژدهایان از چه نظر بر خلیج برده داران برتری داره و بهتر به حساب میاد ؟ تو خلیج برده داران کشتار و خونریزی بیشتر بوده یا خلیج اژدهایان ؟ تو خلیج برده داران بی نظمی و ناامنی بیشتر بوده یا خلیج اژدهایان ؟ تو خلیج برده داران خرابی و ویرانی شهرها بیشتر بوده یا خلیج اژدهایان ؟ تو خلیج برده داران آشفتگی اقتصادی و قحطی و کمبود ارزاق عمومی بیشتر بوده یا خلیج اژدهایان ؟ آنسالیدها اگر محافظ و بادیگارد اشراف شهرهای آزاد میشدن زندگی بهتر و عمر طولانی ترن داشتن یا حالا که ارتش ملکه دنریس شدن از این میدان جنگ به اون یکی کشیده میشن ؟ (و همین اصل در مورد بسیاری از سایر اصناف برده ها که دنریس بهشون آزادی آوارگی و گرسنگی کشیدن داد صدق میکنه) و صدها سوال دیگه
  6. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    گذار به دموکراسی جالب ترین و در عین حال نچسب ترین توجیهی بوده که تا حالا برا تجاوز دنریس به وستروس دیدم و شنیدم 1- توی سراسر هفت پادشاهی جزایر آهن دموکراتیک مکانیزم رو برا انتخاب حاکمشون دارن، ولی دنی خروجی این مکانیزم رو به رسمیت نمیشناسه و از ادعای اقلیت کوچیکی که برخلاف رسم و سنت ملت شون به اعتبار نسب خونی علیه انتخاب مردم شون شورش کردن حمایت میکنه، در حالیکه خودش به وضوح بیلون گریجوی رو که یارا و ثیون با نام اون مدعی هستن یه مرد اهریمنی میدونه !!! چون مدعای اونها موید ادعای خودش هست که به اعتبار یه پدر اهریمنی تخت آهنین رو طلب میکنه 2- در حالیکه از شمال تا جنوب وستروس هیچکی قبولش نداره به اعتبار پدری که با قیام پنج پادشاهی از هفت پادشاهی وستروس سرنگون شد خودش رو ملکه بر حق هفت پادشاهی میدونه و معتقده که برای حکومت بر هفت پادشاهی به دنیا اومده و هر کس رو هم که این حق توهمی اش رو انکار کنه شورشی و مستحق مرگ و سوختن با آتیش اژدها میدونه. 3- منطق کاملا دموکراتیک و لیبرال bend the knee اش هم که ترول جهانی شده اگه بخوایم منطق سیاسی دنریس تارگاریان رو بر یکی از مکاتب سیاسی معاصر منطبق کنیم اون مکتب بدون شک توتالیتاریزم خواهد بود نه دموکراسی
  7. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    R-FAARAZON@ 1- میزان تاثیر یه سفر نسبتا کوتاه تو حد فاصل نه چندان زیاد وینترفل تا دیوار، تو بالاترین حدش هم زیاد نمی تونه بشه و بیشتر از همون خاطره خوب و حس مثبتی که عرض کردم ازش درنمیاد. در مورد بحث دین جان به دنریس هم طی بحثی که با بانوی وینترفل داشتیم تا جایی که در توانم بود مفصلا توضیح دادم مجموع سه عامل دادن "حق استخراج رایگان و بی قید و شرط دراگون گلس" "شخصا به شمال رفتن برا کمک و نجات و از دست دادن یه اژدها تو این راه" و "گذشتن از شرط اولیه زانو زدن برا دفاع از شمال" باعث ایجاد حس دین و پشت بندش علاقه تو جان نسبت به دنی شده؛ ولی علیرغم اینکه خود جان این مدیونی رو تو سکانس پایانی اپیزود ششم فریاد میکنه بازم ایشون و همفکرانشون اعتقاد دارن که نه جان غلط کرده و نفهمیده و این دنریسه که مدیونش شده و باید جلوش زانو بزنه تو فرهنگ لغت من به این حالت میگن تعصب کوری که باعث تعطیلی عقل و منطق و ندیدن واضحات میشه، کاریشم نمیشه کرد کرشه دیگه 2- در مورد مقایسه سیاسی دنی و سرسی و میزان شایستگی و مهارت شون تو حکومت و مملکت داری سرسی حداقل برای اینکار تربیت شده و سالها آموزش دیده و یه الگوی موفقی به اسم تایوین لنیستر داره که از همون لحظه اول هم تو کتاب و هم تو سریال تمام سعی اش تقلید و مشابهت سازی بین خودش و اون هست که البته تو این مسیر مرتکب اشتباهاتی مثل میدان دادن به گروه های افراطی مذهبی میشه که خودش هم بیشتر از همه ضربه اشتباهش رو میخوره و بعد زمین خوردن و درس عبرت گرفتن با تجربه بیشتر دوباره بلند میشه و اشتباهش رو اصلاح میکنه. ولی دنریس چی ؟ حاصل کل عمرش چیزی نیست جز عقده و کمبود و نفرت و گرفتن خوی و خصلت وحشی به خاطر همنشینی با وحشی ترین قوم عالم، خروجی مملکت داریش رو هم تو میرین دیدیم که از اداره یه شهر نه چندان بزرگ عاجز بود و آخر سر هم به تخیلی ترین شیوه ممکن از دست مردم شهر فرار کرد و رفت یه مشت وحشی خام خوار رو جمع کرد آورد تا از مردم شهر به خاطر فراری دادنش با قتل عام انتقام بگیرن تو سکانس ثیون و ناخدا دیدیم که خواستن دنی چه قدر رو نیروهای یارا تاثیر گذاشته بود. اگه سرسی میزاشت دست دوتراکی ها به یکی از شهرها و قلعه های وستروس برسه میزان تاثیرش رو اونا هم مشخص میشد مگه اینکه بخواید بگید معجزه دیدن اندام لخت دنریس و عربده کشی اژدها اثر هایپرجادویی داشته و باعث شده که یه قوم وحشی خونخوار جنایتکار یه شبه متحول بشن، فرهنگ چند هزار ساله شون تغییر کنه و متمدن و منظم و قانونمند و فرهیخته بشن 3- در مورد اطرافیان و یاران دنی و سرسی هم متاسفانه شاهد همون استاندارد دوگانه ای هستیم که تو اعمال و روابط جنسی شون بودیم !!! جبهه ای که هر چی مجرم و خلافکار اعدامی فراری منفور افکار عمومی مردم وستروس مثل تیریون پدرکش یا جوراه برده فروش یا وریس جاسوس چندجانبه یا الاریا قاتل و کودتاچی یا ملیساندرایی مردم و بچه ها رو زنده زنده میسوزوند یا یارا و ثیونی که علیه رای و انتخاب اکثریت قاطع ملت شون شورش کردن میشن احرار و اولیا؛ بعد شریف ترین و اصیل ترین لردها و خاندان های وستروس مثل تارلی ها و دانشمندترین و فرهیخته ترین مردی وستروس به خودش دیده و همون طور که تو هرنهال به جیمی گفت جان هزاران نفر رو از لاعلاج ترین بیماری ها نجات داده، میشن زیردست شیطانی در مورد پیاده نظام دو جبهه هم دوتراکی های وحشی غارتگر و دزدای دریایی فراری و آنسالیدهای عقده ای که تو میرین ثابت کردن حتی بدون داشتن آلت تجاوز هم به زنای مردم رحم نمیکنن و از همه اینها بدتر پسران دوم بدنام میشن احرار و اولیا بعد گلدن کمپانی که نسل شریف ترین و اصیل ترین لردها و شوالیه های وستروس و منظم ترین و خوشنام ترین ارتش ایسوس هستن میشن یه مشت مزدور و اما در مورد آزادی بیان و حق انتخاب نیروهای دو جبهه، هم نطق متواضعانه و مودبانه سرسی برای لردهای ریچ رو دیدیم که گفت بیاید کنار هم بیاستیم و بهم کمک کنید تا از خونه ها و رعایاتون محافظت کنم و هم موضع سراپا عقده دنریس رو که به هر کی میرسید میگفت یالا زانو بزن وگرنه میدم اژدها بخوردت و ایضا اینکه جیمی تو روی سرسی گفت میخوام برم برا دشمنت بجنگم و بهش اجازه داد بره، خیلی دلم میخواد بدونم اگه سر جوراه تو روی دنریس میگفت میخوام برم برا سرسی بجنگم چه سرنوشتی در انتظارش بود ؟ در مورد پایبند نبودن به مذاکره هم جان و دنی تو روش گفتن کمک کن از شر شاه شب خلاص شیم تا بعدش برگردیم دوتایی با خودت بجنگیم اگه سرسی به همچین جبهه ای کمک میکرد که عین جیمی میشد احمق ترین لنیستر اما در باب نوسان سینوسی جیمی تو سریال: من فک میکنم نقطه عطف جدایی جیمی و سرسی تو نسخه اصلی داستان از همون جایی هست که بعد تسلیم کردن بلکوودها همراه بریین ناپدید میشه ولی تو سریال چون اکثر پرچمداران و شوالیه های غرب و پسرعموهای سرسی و شوالیه های گارد شاه حذف شدن، جیمی رو تا اینجا کنار سرسی نگه داشتن تا نقش اون کاراکترهای حذف شده رو ایفا کنه. خب اگه واقعا اینطوری باشه حسن کار به اینه که باعث خلق چن تا دیالوگ و سکانس مشترک عالی و نوستالژیک بیشتر توسط دو هنرپیشه توانمند لنا هدی و نیکولا کاستر والدو تو دو سیزن شیش و هفت میشه و عیبش هم اینکه باگ حرکت سینوسی جیمی رو ایجاد میکنه.
  8. محمدمهدی

    بحث در مورد اسپویل های احتمالی مطرح شده فصل هشتم

    اگه بخوان چن تا پایان متفاوت رو به طور کامل بسازن هزینه اش سر به فلک میزنه ها مثلا دو تا جنگ بزرگ بسازن که تو یکی اش جان و دنی برنده بشن تو یکیش یورون و سرسی با عقل جور در نمیاد اینا چون پول نداشتن سر ته دو سیزن آخر رو زدن و 80 قسمت رو کردن 73 تا
  9. محمدمهدی

    بحث در مورد اسپویل های احتمالی مطرح شده فصل هشتم

    چن تا سناریوی مختلف بنویسن ؟ یا چند تا اپیزود مختلف بسازن ؟
  10. محمدمهدی

    بررسی گزینه ها و سنجش راه های موازی خطوط داستانی فصل هفتم

    منم با پارسا جان موافقم که این سکانس جای بحث بیشتر نداره، اگه بخوایم جمع بندی کنیم باید بگیم اتحاد طبیعی یورون و سرسی با توجه به موقعیت و تهدیداتی که داشتن عاقلانه ترین گزینه و بهترین تصمیم ممکن بود و حالت و سناریوی متفاوتی براشون متصور نیست. فقط اگه متن مذاکره و شرایط توافق شون یه خورده چکش کاری میشد و شرح و بسط بیشتری پیدا میکرد بهتر میشد. 3) اولین سکانس اتحاد برادری بدون پرچم در خرابه های ریورلندز: خب اینکه اتحاد برادری و در راس اونها بریک و توروس، با تشخیص صحیح و به موقع تهدید و خطر اصلی که کل بشریت رو تهدید میکنه، دست از جنگ عملا بی حاصل چریکی با لنیسترها و فری ها کشیدن و دارن به سمت شمال میرن تا در جنگ بزرگ ایفای نقش و کمک کنن یه تصمیم عالی و قابل تقدیر و بدون شک بهترین سناریوی متصور برا این گروهه اما برام قابل درک نیست چرا به جای حرکت خودسرانه و آتش به اختیار سمت دیوار به وینترفل نمیرن تا حاکم شمال رو از خطر قریب الوقوعی که کشف کردن و کل قلمروی اون رو تهدید میکنه با خبر و با ادغام نیروی کوچیک خودشون تو نیروی بزرگتر شمال اثرش رو بیشتر کنن ؟ واقعا با خودشون فکر کردن گروهی که حتی حریف گشتی های ایستواچ هم نبود جلوی صدها هزار مرده ای که هاوند تو شعله ها دید چه میتونست بکنه ؟؟ مگه اینکه بگیم سالها یاغی گری و زندگی آزاد بدون پرچم باعث شده نسبت به خدمت کردن و جنگیدن زیر پرچم آلرژی پیدا کرده باشن که خب اینم با توجه به فرماندهان عاقل و دوراندیش و جنگ دیده شون توجیه مناسبی نیست. در مورد دیالوگ های عالی این گروه و مخصوصا تن صدای کاریزما و اهورایی بریک دانداریان هم که هر چی بگی کم گفتی تشریح خوب و دلنشین مقولات تقدیرگرایی و تکلیف مداری دینی از زبان بریک نمایش عالی سیر تحول شخصیت سندور از یه قلچماق زورگو و مردم آزار خودگرا و سودجو و توبه و پشیمانی اون از بدی ها و ظلم هایی که در گذشته به مردم ضعیف تر از خودش کرده و تلاش اش برای جبران و خدمت به مردم و انسانها و در نهایت و عالی تر از همه سبک تبلیغ دینی محشر و عمیقا کارآمد توروس دوست داشتنی که به جای امر و نهی تحکم آمیز و نگاه از بالای تحقیر آمیز و جلب اطاعت ظاهری مردم با زور و تهدید، از راه دوستی و رفاقت و همدلی و همزبانی و تحمل بدخلقی های مردم و ورود از دریچه علایق اونها (در اینجا علاقه هاوند به شراب و رجزخونی) سعی در جلب علاقه و فتح قلوب شون داره. پ.ن: من حذف کاراکتر مزخرف و نفرت انگیز لیدی استون هارت و حفظ کاراکتر کاریزماتیک و دوست داشتنی بریک دانداریان رو که باعث شده نقش اتحاد برادری از یه گروهک تروریستی تخریبگر به یه جنبش دوست داشتنی آزادیبخش ارتقا پیدا کنه از بهترین ابتکارات دیوید بنیوف و دن وایس و نقاط قوت سریال نسبت به کتاب میدونم
  11. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    R-FAARAZON@ 1- همسفر و همخدمتی شدن در جایی منجر به رفاقت ناب میشه که ارتباط بعد اون سفر و خدمت تداوم و استمرار پیدا کنه، در حالیکه رابطه جان و تیریون بعد اون سفر مشترک برای سالها قطع شد و کاملا از هم بیخبر بودن. الان صرفا یه خاطره خوب و ذهنیت مثبت باقی مونده که تیریون همین خاطره و ذهنیت رو هم به چشم فرصتی برا قانع کردن جان به زانو زدن جلو ملکه اش حساب میکنه، البته دقیق ترش اینه که تا قبل به فنا رفتن دورن و ناوگان یارا، جان چندان اهمیت و اولویتی برا تیریون نداره و بعد از دست رفتن اونها به صرافت می افته که جان و شمال رو هر چه سریع تر جایگزین شون کنه. اما اینکه ما همچین معادله ساده ای رو برعکس ببینیم و بگیم چون تیریون با جان دوست بود ملکه خودش رو دور زد و ازش برا جان سواری مفتی گرفت !!! پس اگه قرار باشه جان مدیون کسی بشه مدیون تیریون شده نه دنی گفتم که این منطق برام قابل درک نیست. 2- قطعا گناه دنریس باعث تطهیر گناه سرسی نمیشه ولی من در جایی که ناچار به انتخاب از بین دو گناهکار باشم، گناهکار سیاستمدار و مدیر و باکفایت رو به گناهکار افراطی و آنارشیست و ویرانگر ترجیح میدم در مورد تفاوت گناه سرسی و دنی هم درسته که دنی موقع ازدواج با کال دروگو هنوز تو سن و سالی نبود که عقلش به خیانت برسه ولی بعدها که آب گیر آورد نشون داد که شناگر ماهریه در حالیکه با لاف عشق و عاشقی در رابطه با داریو ناهاریس بود به خاطر یه منفعت زودگذر خوابوندن شورش پسران هارپی با اون مردک اگه اشتباه نکنم زوان داکسوس قرار ازدواج گذاشت و به داریو هم گفت نگران نباش بعد ازدواجم هم رابطه مون برقرار میمونه. اما به محض پیش اومدن یه منفعت دیگه همین داریوی بدبخت رو هم عین یه دستمال توالت یه بار مصرف پرت کرد دور. من که اینجا هیچ تفاوت و مزیت اخلاقی نسبت به سرسی نمیبینم توروس@ توروس عزیز اینکه از بین دو قطب کلیشه ای دنی و سرسی کدوم برای حکومت شایسته تره سرفصل و فتح باب یه بحث خیلی مفصل و عمیق سیاسی، تاریخی و فلسفی خواهد بود. علی العجاله باید خدمت تون عرض کنم که حقیر براساس تجربه مطالعات تاریخی و اجتماعی خودم به این نتیجه رسیدم که همیشه و همه جا مصلح های مردم دوستی که میخواستن با ریشه کنی ظلم و بسط عدالت به جامعه خدمت کنن هزار برابر ظالم هایی که میخواستن با بهره کشی از مردم جامعه رو استثمار کنن جنگ و خونریزی و کشتار و ویرانی به بار آوردن و باعث فقر و فلاکت و بدبختی همون مردم عادی شدن منم نمیخوام مثالی بزنم که باعث مختومه شدن بحث بشه پس توجه تون رو به انقلاب بلشویکی روسیه یا همین بهار عربی که نزدیک تر و ملموس تر هست جلب میکنم. تو همین داستان همه دیدیم دنریس با خلیج برده داران چه کرد ! یه تمدن چند هزار ساله کارآمد رو که فرادست و فرودستش به جایگاه و نقش شون خو کرده بودن و کمابیش راضی بودن و داشتن در صلح و آرامش زندگی شون رو میکردن نابود کرد، به قول اون افسر گلدن کمپانی تو جلد پنجم کتاب پشت سرش شهرهای سوخته و ویران و اجساد خاکستر شده باقی گذاشت و در نهایت هم آش شوری رو که پخته بود در اوج آنارشیسم و هرج و مرج رها کرد و رفت دنبال هوی و هوس هاش. بله سرسی دنبال بهره کشی از مردمه و عین شیر به ایده های گوسفندها هم اهمیت نمیده ولی برای اینکه بتونه راحت سواریش رو بگیره احتیاج به چرخ های سالم و روان و جاده های صاف و آباد و باربرهای سالم و سیر و سر حال داره، اما دنی میخواد اون چرخ رو خورد کنه و ملکه خاکسترها بشه !! البته فعلا تیریون جلوش رو گرفته ولی برای همیشه نمیتونه همون طور که پدر تیریون در نهایت نتونست جلوی پدر دنریس رو بگیره و خودش رو کنار کشید و استعفا داد برگشت کاسترلی راک. با این تفاصیل من وستروس بدتری رو که یوغ بندگی سرسی گردن لرد و رعیتش باشه به وستروس بهتری که تبدیل به خلیج بردگان بزرگتر بشه ترجیح میدم. Lady of winterfell@ همون طور که عرض شد مجددا تاکید میکنم که در خدمت بانو هستم
  12. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    Lady of winterfell@ بانوی من با نهایت احترام و خاکساری باید عرض کنم که اصلا منطق تون رو درک نمی کنم و وقتی میبینم که از نظر سرکار عالی یک بار همسفر شدن اجباری تیریون و جان توجیه مناسب و دلیل کافی محسوب میشه تا تیریون وظیفه اش رو فراموش و به جای ملکه خودش به رقیب اون خدمت کنه ! یا بین موقعیت دنریس و جان با سانسا و تیریون در وضعیتی که سانسا اسیر بی اراده لنیسترها بود هیچ تفاوتی نمی بینین !! یا بدتر از همه اینا اصرار ذارین که جان برا راضی کردن دنریس رفت شمال واقعا نمیدونم که دیگه چی باید بگم فقط میتونم در خدمت بانو هستم توروس@ برای تقدیر از اشاره دقیق به ابعاد هرمنوتیکی این داستان و پاسخگویی به اون مثلا نقد سخیف یه لایک ساده کافی نبود و باید حتما به صورت مستقیم هم تشکر میکردم و علاوه بر تشکر باید دو نکته دیگه رو هم اضافه کنم: 1- در رابطه با ایراد اتهام فحشا به سرسی من واقعا درک نمیکنم در حوزه مسائل و روابط جنسی کدوم عمل از سرسی سر زده که مشابه و بدترش رو از دنریس ندیدیم ؟؟؟ آیا حداقل تا قبل ازدواج با کال دروگو با برادرش ویسریس سطحی از رابطه رو نداشت ؟ آیا در حین زندگی با کال دروگو با کنیز لیسی اش رابطه همجنس بازی نداشت ؟ آیا یه شمشیرزن مزدور حرامزاده بی سر و پا رو پارتنر جنسی خودش نکرده بود ؟ آیا در حین رابطه با این پارتنر با اون اشراف زاده میرینی قرار نامزدی و ازدواج نذاشت ؟ آیا به محض پیدا شدن اولین فرصت با جان رابطه جنسی نامشروع برقرار نکرد ؟ چه طوریه که همه اینا برا دنی توجیه داره و میشه احساسات پاک و رمانس ناب ولی برا سرسی میشه فحشا و خوی اهریمنی و سایه شوم شیطانی ؟ 2- فرمودین هیچکس طرفدار کاراکتر سرسی لنیستر نیست ولی من میخوام بگم که اتفاقا بنده بین دوگانه دنی-سرسی به جد طرفدار سرسی هستم و دختر تایوین رو در مقایسه با دختر ایریس دیوانه گزینه خیلی خیلی بهتر و شایسته تری برای حکومت بر وستروس میدونم و با اون سخن سرسی که به لردهای ریچ گفت اگه دختر مدکینگ تخت آهنین رو بگیره مملکت رو نابود میکنه کاملا موافقم.
  13. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    قبل هر چیز باید بگم که اون اشاره نمود واقعی در دنیا رو قشنگ گرفتم حالا کیم جونگ اون هم میشد بگید، نه به جایی برمیخورد و نه بحث مختومه میشد اما در مورد میزان قدرت و اعتبار و سازگاری سرسی باهاتون مخالفم. اگه مدل رفتاری و سبک برخورد سرسی با یورون و نماینده آیرون بانک و لردهای ریچ با مدل رفتار و سبک برخوردی که دنریس با جان و الاریا و یارا داشت مقایسه کنیم به نتیجه ای کاملا عکس فرموده شما میرسیم. (باز خدا خیرش بده که حداقل یه خورده احترام سن و سال لیدی اولنا رو نگه داشت) در مورد قدرت نظامی هم من تصور میکنم که اگه دنریس اون دو سه تا اژدها رو نداشت حتی نمی تونست از دراگون استون در برابر حمله سرسی دفاع کنه و خودش و دوتراکی هاش یا تو محاصره ناوگان آهنین از گرسنگی میمردن و یا باید فرار میکرد شمال و جلوی جان زانو میزد تا یه اتاق تو وینترفل بهش بده
  14. محمدمهدی

    بررسی گزینه ها و سنجش راه های موازی خطوط داستانی فصل هفتم

    توروس@ توروس عزیز ضمن تشکر از اظهار لطف و توجه تون باید بگم شما یکی از کسانی هستین که بیصبرانه منتظر مشارکت شون تو این تاپیک بودم. ای کاش فرصت بیشتری برا این بحث میزاشتین و نگفتنی ها رو میگفتین مخصوصا اون چیزی رو که احساس میکنین کمه پارسا تارلی@ پارسا جان خیلی خوشحالم که بالاخره موفق شدیم تو یه موضوع به اشتراک نظر برسیم. اینطوری آدم به ادامه مسیر امیدوارتر میشه.
  15. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    R-FAARAZON@ این سوال شما که "چرا سرسی اینقدر حق به جانبه و همه باید قانعش کنن" درست عین سوال ضدامپریالیست های ایدئال گرایی هست که میگن آمریکا کیه و چی میگه و چرا همه دنیا باید بهش جواب پس بدن !!! سرسی صاحب قدرت و ثروت و اعتباره و تو دنیا و سیاست واقعی این سه تا پارامتر میزان حق افراد رو تعیین میکنن ! مجموعه عواملی از جمله : وارث اصلی و رسمی دو خاندان بزرگ لنیستر و براثیون بودن جانشین خلف لایق ترین سیاستمدار و حکمران نسل معاصر وستروس بودن مورد وثوق جمع کثیری از لردها و خاندان های بزرگ و مهم وستروس بودن (شک نکنید رندیل تارلی و یورون گریجوی نماد رسانه ای حداقل پنجاه لرد و خاندان شاخص در نسخه اصلی داستان بودن) مورد قبول و تحت پشتیبانی بانک آهنین براووس بودن. سرسی رو تبدیل به وزنه قابل غیر قابل انکاری کرده که جان و دنی قبل مشخص شدن تکلیف شون با اون نمی تونن با فراغ بال سراغ تهدید شاه شب برن. حالا یا باید با جنگ شکستش میدادن و سرنگونش میکردن، که تو جنگ متعارف نتونستن و مفتضحانه شکست خوردن و دیگه اصلا فرصتی هم برا طول دادن این مدل جنگ و گرفتن یه قلعه و از دست دادن تو تا قلعه به جاش نداشتن. دست زدن به جنگ نامتعارف و استفاده از سلاح های کشتار جمعی هم حماقتی بود که نیمی از خاک وستروس رو تبدیل به زمین سوخته میکرد، میلیون ها نفر رو به کشتن میداد و باعث میشد که دنریس به چشم مردم وستروس تهدیدی بدتر از نایت کینگ به نظر بیاد. چون آدرها حداقل بعد کشتن مردم تو یه قالب دیگه دوباره زندشون میکنن ولی دنی یک بار برا همیشه خاکسترشون کرد و دیدیم که هر چی آدم عاقل و صاحب فهم و شعور تو اطراف دنی بود از همچین حماقتی منعش کرد. پس تنها راه باقیمونده مذاکره و قانع کردن سرسی به همراهی تو جنگ بزرگ شمال یا حداقل حفظ آتش بس در طی این جنگ بود. Lady of winterfell@ 1- تو شرایطی که مذاکرات دنی و جان متوقف شده و جان عملا حالت یه زندانی محترم رو پیدا کرده بود که احتمالا دیگه اجازه ملاقات با دنریس رو هم نداشت، تیریون برا شکستن بن بست پا در میونی کرد و به جان گفت به جز خواسته نامعقول اولیه ات خواسته سبک تر دیگه ای نداری که به گوش دنریس برسونم !! نگفت من راضیش میکنم هر چی میخوای بهت بده و هیچ قول و وعده ای هم نداد، فقط گفت به گوش ملکه میرسونم؛ اصلا تیریون دست جان نیست که به فکر جان باشه و بخواد طرف اونو بگیره ! ناسلامتی مثلا دست دنیه 2- در مورد ابعاد و علل و عوامل و سایر احتمالات جواب جان به سرسی هم به قدر کفایت تو پست های قبلی ام توضیح و تشریح داشتم و فکر میکنم همون مقدار حرف زدن راجبش کفایت میکنه. 3- در مورد تصویر شما از مناسبات قدرت تو وستروس که تنها بازمانده اسیر شده یه خاندان با خاک یکسان شده رو با دایی شاه و پسر دست شاه همرتبه میبینین هم فقط میتونم بگم یا اکثر امامزاده ها 4- و در مورد اینکه هنوز هم میگید شمال رفتن جان برا باوروندن چیزی به دنی بود اصلا اگه دنی هنوز خودش باور نداشت چرا وقتی که از ایستواچ براش نامه رسید برا کمک حرکت کرد ؟؟ شما برا نجات دادن کسی از خطری که باورش ندارین کاری میکنین ؟؟؟ 5- و اما علاقه من به راب که یه خاطره تلخ قدیمیه ولی دلیل نمیشه که نسبت به یه خاندان سراپا اشتباه تعصب بیجا داشته باشم و حرفای غیرمنطقی بزنم یا آرزوهای محال کنم. nymeria@ عجب انتظاراتی دارین بانوی من !!! استارک ها کی قبل تصمیم گیری با کسی مشورت میکردن که جان دومی شون باشه ؟ مگه برندون استارک وقتی که میخواست تنهایی ردکیپ رو فتح کنه با کسی مشورت کرد ؟ مگه ند استارک موقعی که میخواست به سرسی بگه حقیقت رو میدونه با کسی مشورت کرد ؟ مگه راب استارک موقعی که میخواست نامزدی با دختر فری رو به هم بزنه با کسی مشورت کرد ؟
  16. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    برادر عزیزم نمیدونم موقع دادن این پست آخرین توضیح من در رابطه با تصمیم جان رو خونده بودین یا نه ؟!! من براساس همون دلایل ذکر شده به جد معتقد شدم که سرسی برا حل معادله ای که باهاش مواجه بود با یک طراحی هوشمندانه جان رو دقیقا سر یه دوراهی قرار داد و اون رو ناچار به انتخاب و اعلام موضع صریح کرد تا تکلیف خودش رو بدونه. جان در اینجا، هم موقعیت رو به درستی تشخیص داد و هم این نکته رو که دروغ و خلف وعده علاوه بر اینکه خلاف نظام اخلاقی و اعتقادی اش هست به احتمال زیاد موثر هم نیست و سرسی رو فریب نخواهد داد و اگه به آدمی مثل سرسی تعهدی بده با عواقب خیلی سنگینی مواجه خواهد شد. اینجا جان عین پدر و برادرش سر دو راهی احساس و وظیفه قرار گرفت که به خاطر وظیفه دفاع از شمال پا روی احساسش نسبت به دنی بزاره و یا به خاطر علاقه به دنی بیخیال وظیفه جمع کردن حداکثر کمک برا شمال بشه ؟؟ و دقیقا همون طور که ایمون تارگاریان براش تشریح کرده بود وظیفه در برابر عشق به یه زن معنایی نداره
  17. محمدمهدی

    بررسی گزینه ها و سنجش راه های موازی خطوط داستانی فصل هفتم

    خب اگه کسی حرف و نظر دیگه ای راجبه اولین سکانس کینگزلندینگ نداره بریم سراغ انجمن برادری
  18. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    بانوی من ؟ اطمینان دارین که ما داریم سر یه داستان واحد بحث میکنیم نه دو تا داستان متفاوت ؟؟؟ 1- جان اصلا خبر نداره که تیریون دنریس رو راضی کرده و ازین کارش چه هدفی داره، تنها چیزی که جان میبینه اینه که دنریس بدون خواستن هیچ مابه ازایی معادن دراگون گلس دراگون استون در اختیارش میزاره. ضمنا همین که شما متوجه میشین یه ماده معدنی کمیابی رو در اختیار دارین که یه پادشاه به خاطر اون ماده حاضر شده تاج و تختش رو ول کنه و بدون هیچ تضمینی پا به جایی بزاره که ممکنه اونجا اسیرش کنن یا حتی بکشنش، اون ماده در نظرتون با ارزش میشه، پس حتی اگر شما برا جلب نظر کسی هم اون ماده رو مفت و مجانی در اختیارش قرار بدین، باز هم ارزش و اهمیتی که برا جلب نظر اون فرد قائل شدین کار خودش رو میکنه و منجر به تیلیت شدن مخ یارو میشه. اصلا بزارید یه مثال خیلی ملموس تر بزنم، طلای زینتی از نظر اکثر آقایون یه ماده به دردنخور و بی ارزشه که بیخود گرون شده، ولی وقتی یه آقایی به یه خانومی یه سرویس طلا هدیه میده، با وجودی که خانومه میدونه این طلاهه جز زدن مخش برا آقاهه هیچ کاربرد و مصرف دیگه ای نداره و اگه قبول نکنه میمونه رو دستش و ناچار میشه با کلی ضرر و افت پسش بده ولی بازم کلی ذوق میکنه و متقابلا اون آقاهه رو به خواستش میرسونه 2- جان برا باوروندن چیزی به دنریس نرفت شمال، طبق پیشنهاد ابلهانه یا حالا موذیانه تیریون، برا قانع کردن سرسی و در حالیکه دنریس شدیدا با این کار مخالف بود، انداخت به کله خری استارکی اش و گفت الا و بلا باید خودت برم؛ حتی وقتی که دنریس تهدیدش کرد که اجازه نمیدم بری، گفت من خودم شاهم و نیازی به اجازه گرفتن از کسی ندارم. جسارتا اونقدر برا پیدا کردن عیب و ایراد رو در و دیوار لوکیشن ها زوم کردین که بدیهیات پلات رو هم برعکس متوجه شدین 3- هرچند که تقریبا همه توافق داریم جوابی که جان به سرسی داد یکی از نمونه های کلاسیک حماقت استارکی بود ! ولی من وقتی عمیق تر به زوایای قضیه نگا می کنم از سه جهت بهش حق میدم که همچین ریسک حماقت باری بکنه: الف: سرسی سعی میکنه طبق رسم همیشگی تفرقه بنداز و حکومت کن لنیسترها با هندونه دادن زیر بغل جان بین اون و دنی اختلاف بندازه و تو دلش به بلاهت جان بخنده، جان هم که متوجه این هدف سرسی شده براساس شخصیت متصلب و متعصب استارکی اش میگه گند میزنم به همه چی ولی نمیزارم اون زنک لنیستری بهم بخنده، درست همون طور که ند گفت خودم لیدی رو میکشم ولی نمیزارم اون زنک لنیستری صاحب پوست دایرولف شمالی بشه ! یا بعدا تو سیاهچال گفت خودمو به کشتن میدم ولی نمیزارم اون زنک لنیستری چیزی رو که دلش میخواد از دهنم بشنوه. ب: سرسی، رنلی و جافری و تامن نیست بشه با یه قول الکی سر کارش گذاشت و بعدا بهش رکب زد راه و رسم این بازی رو خوب میشناسه و اگه کار به قطعی شدن توافق برسه طوری جان رو متعهد میکنه که بعدا نتونه زیرش بزنه مثلا به طور جدی محتمل بود که اگه جان تظاهر به قبول پیشنهاد سرسی میکرد، طبق رسم متداول وستروس ازش گروگان ضامن صلح میخواست و میگفت تا تموم شدن تمام جنگ ها با کمال میل در ردکیپ پذیرای سانسای عزیزم خواهیم بود جان هم همون طور که خودش تو اپیزود اول به سانسا گفت اونقدر ازش در وصف کمالات سرسی شنیده که خیلی خوب بدونه با چه موجودی طرفه و دروغ گفتن بهش چه عواقبی میتونه داشته بشه. ج: جان هر چقدرم که بهش نگاه اسطوره ای داشته باشیم بازم یه انسان و جوونه با احساسات و نیازهای همه انسانها و جوانها و حالا که از زمان سفر دریایی بازگشت از شمال به طور جدی رفته تو نخ دنی به طور طبیعی بخش قابل توجهی از همه افکار و اعمالش رو تلاش برا جلب توجه دنی تحت تاثیر قرار میده و ناخودآگاه از هر فرصتی برا خودشیرینی و مخ زنی استفاده میکنه. 4- تو هیچ کدوم از ازدواج های سیاسی قبلی دو طرف هم سطح و دارای ادعای یکسان نبودن، همیشه یه طرف پایین تر و ضعیف تری بود که سعی میکرد با در اختیارِ طرف قوی تر و بزرگتر گذاشتن امکاناتش آویزون اون بشه و خودشو از نردبان قدرت بالا بکشه: تارگاریان ها وقتی دنریس رو به کال دروگو فروختن یه خاندان بدبخت تبعیدی بودن که جز یه نام اصیل هیچی نداشتن. والدر فری هم یه لرد رده دوم بود که همیشه عقده به حساب نیومدن از طرف لردهای رده اول رو داشت و حالا که پلش به خاطر نقشه های نظامی وارث وینترفل اهمیت پیدا کرده بود سعی کرد از موقعیت بیشترین استفاده رو ببره. تایرل ها هم علیرغم داشتن ثروت و نیروی زیاد، چون به خاطر نداشتن اصالت کافی هیچ وقت تو بازی تاج و تخت نقش جدی نداشتن، سعی کردن با ملکه کردن دخترشون وارد بازی بشن. سانسای بدبخت هم که عملا حکم غنیمت جنگی به جا مونده از یه خاندان شکست خورده رو داشت. ولی اینجا جان و دنی هر دو مدعی حکومت و تا حدود زیادی بی نیاز از هم هستن پس جوش خوردن وصلت شون به آسونی موارد قبلی نیست. ضمنا این اصراری که شما برا جلو انداختن ازدواج جان و دنی دارین با اون یکی موضع تون که چرا جان جلو سرسی طرف دنی رو گرفت تعارض داره اگه جان و دنی قبل رفتن برا مذاکره با سرسی ازدواج میکردن که اصلا حرفی برا گفتن باقی نمی موند.
  19. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    1- تو همین دنیای واقعی امروز هم خیلی از کشورهای جهان سومی از جمله ایران خودمون هستن که مواد معدنی شون به درد خودشون نمیخوره چون تکنولوژی پالایش و بهره برداریش رو ندارن ولی بازم وقتی که ببینن براش مشتری پیدا شده سعی میکنن با بالاترین قیمت و در مقابل گرفتن بیشترین امتیاز ممکن بفروشنش ! بله جان خنگ نیست و به خاطر همین هم میفهمه که اگه همین دراگون گلسی که برا جنوبی ها بی ارزشه تو قلمروی سرسی بود کل شمال رو وادار میکرد که برا هر گرمش یه بار کف کفشاشو لیس بزنن پس ارزش برخورد متفاوت دنریس رو خیلی خوب درک و به خاطرش احساس دین میکنه 2- این دلمشغولی دنی که اگه بدون آتش بس جنوب رو ول کنه و بره شمال سرسی در غیابش چی کار می کنه اسمش کوته فکری و قدرت طلبی نیست حداقل عقلانیت و آینده نگریه ! مخصوصا حالا که میدونه خطری که تو شمال در انتظارشه ممکنه هر دو تا اژدهای باقی مونده اش رو ازش بگیره و بدون اژدها کارش جلوی سرسی خیلی خیلی سخت خواهد شد. 3- جنوب سرزمین بی صاحب خالی از سکنه نیست که شمالی ها هر وقت احساس خطر کردن راشون رو بکشن بیان جنوب سرسی و لردهای جنوبی همون بلایی رو سرشون میارن که سر وحشی های شمال دیوار اومد از 130 هزار نفری که همراه منس داشتن مهاجرت میکردن کمتر از هزار نفر زنده موندن الان 4- در ادامه سیزن نگاه متقابل دنی و جان به تدریج بهتر و بهتر و تدریجا تبدیل به کرش میشه تا اینکه نهایتا تو اپیزود پنج اتحاد موقتی اولیه شکل میگیره، ولی هنوز تا بدل شدن به اتحاد استراتژیکی که بشه حرف از ازدواج زد خیلی مونده، همه مون دیدیم وقتی که تو اپیزود آخر جان اعلام کرد دنریس به عنوان ملکه انتخاب کرده همه از جمله داوس و تیریون کپ کردن، یعنی حتی بیعت جان با دنی هم براشون قابل هضم نبود چه برسه به ازدواج شون.
  20. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    اندر باب احساس دین جان به دنریس: 1) جان نمیدونه که دراگون گلس برای دنی ارزشی نداره یا حتی از وجودش هم خبر نداره، اینا مسائلی هست که تو جلسه محرمانه دنریس و تیریون مطرح میشه. جان چون از نظر خودش دراگون گلس ارزشمندترین ماده دنیاست فک میکنه برا دیگران همین مقدار ارزش داره و دنی لطف خیلی بزرگی بهش کرده. 2) در مورد جنگ بقا و منت داشتن یا نداشتن دفاع از شمال، دنی هم میتونست مثل سرسی بگه نایت کینگ اول به شمال حمله میکنه، تنهایی باهاش بجنگین، ما هم وقتی یه طرف نابود و اون یکی ضعیف شد به خدمت ضعیفه میرسیم ولی هدف اصلی اش رو رها و با تمام قوا برای کمک به جان به سمت شمال حرکت میکنه؛ هرچند حس انتقام به خاطر ویسریون هم تو این تصمیمش تاثیر زیادی داشت ولی نفع عملی حرکتش صرفا به جان و قلمروش میرسه، فک میکنم همچین حرکتی توی قدرناشناس ترین افراد هم حس دین و قدردانی ایجاد کنه، چه برسه به جانی که حتی نسبت به دشمنانش کارستارک ها و آمبرها هم احساس دین میکرد 3) اما در مورد ازدواج سیاسی، ازدواج چندین مرحله مابعد اتحاده تو وضعیتی جان و دنی دارن عین سگ و گرگ به هم میپرن، دنی به جان میگه تو به وضوح در حال شورشی و تنها دشمنی هستی که من تو شمال میبینم، جان هم متقابلا سرنوشت شاه دیوانه رو به رخش میکشه، اگه تیریون و داوس بپرن وسط و بگن بیخیال بچه ها بیاین ازدواج کنین یه شام بیافتیم به غایت احمق و بی شعور تلقی میشن ماشالا جان و دنی هم که به محض متحد شدن شیرجه زدن تو رختخواب و معطل پیشنهاد کسی نشدن
  21. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    جناب توروس آخه یکی دیگه از نکاتی که مورد غفلت دوستان واقع میشه اینه که جان اون موضع رو تو جواب چه حرفی و براساس چه برداشتی اتخاذ کرد ؟ سرسی با هوشیاری ذاتی خودش سریعا تشخیص داد که احتمال ایجاد یک پیوند به قول شما استراتژیک-عاشقانه بین جان و دنریس چقدر بالاست و دقیقا به قصد پیشگیری از وقوع این اتفاق با تعریف و تمجید از ند استارک که همه میدونیم ازش نفرت داره در عین تخریب و تحقیر دنریس سعی کرد بین شون اختلاف بندازه و به اصطلاح عامیانه برا جان نخ ول کرد. و با شناختی که ما از شخصیت و روحیات جان داریم کاملا طبیعی بود که تو همچین وضعیت به شدت تحریک کننده ای درونیات خودش رو بیرون بریزه و نخ سرسی رو پس بزنه.
  22. محمدمهدی

    بررسی گزینه ها و سنجش راه های موازی خطوط داستانی فصل هفتم

    اون وعده سرسی که البته بازم به وضوح سر خرمن بود مال ملاقات دوم و بعد کت بسته تحویل دادن الاریا و دخترش بود که نه تو رو خدا اونجا هم یه وعده خشک و خالی نمیداد تو خوابم نمیدید دستش به قاتل میرسلا برسه، لنیسترم لنیسترای قدیم دین شون رو نقد پرداخت میکردن فعلا داریم رو اولین ملاقات سرسی و یورون بحث میکنیم. به نظر من اون مدل برخورد برا یورونی که به قول خودش کل دنیا رو گشته و همه چی رو دیده یه مقدار عجیب بود که عین پسربچه های 15 ساله ای که برا اولین بار یه دختر میبینن بگه هر چی دارم میدم و هر کار بخوای میکنم فقط باهام ازدواج کن مگه اینکه بگیم از رو اصول روانشناسی زنان برا تحت تاثیر قرار دادن سرسی فیلم بازی کرده و ادای عاشق پیشه ها رو دراورده وگرنه اینکه به ازای اتحاد و در اختیار گذاشتن ناوگان آهنین علاوه بر ازدواج یه سری شرط و شروط سیاسی مثل عضویت تو شورا یا لردی هر سرزمینی که فتح کنه و ... رو هم مطالبه میکرد معقول تر و طبیعی تر میشد. در مورد ناوگان یورون هم تو تاپیک مربوطه به قدر کفایت بحث و دعوا شد و هدف این تاپیک بحث کردن روی جلوه های ویژه سریال نیست. فقط میخوایم ببینیم در مورد تصمیم گیری ها و اقدامات کاراکترها سناریوی متفاوت و گزینه بهتری وجود داره یا نه ؟
  23. محمدمهدی

    بررسی گزینه ها و سنجش راه های موازی خطوط داستانی فصل هفتم

    خب فک میکنم به اندازه کافی رو سکانس اول جان و سانسا بحث شد و دست کم اکثر افراد روی غلط بودن تصمیم جان اتفاق نظر داشتن. حالا نوبت میرسه به 2) اولین سکانس کینگزلندینگ: تحلیل سرسی و جیمی از اوضاع وستروس و مذاکره اونها با یورون: این سکانس گذشته از صحنه پردازی و جلوه های بصری جالب و قابل تاملی که داشت-اینکه سرسی کار خودش رو با طراحی یه نقشه بزرگ و دقیق از هفت پادشاهی که میتونه روش را بره شروع کرده و این حرکت که مشابه اولین اقدام ایگان فاتح بعد استقرار تو دراگون استون هست میتونه نشانه برنامه ریزی و اراده جدی اون برای تسلط بر سرتاسر این سرزمین تلقی بشه-برداشت دقیق و تحلیل عالی سرسی و جیمی از اوضاع و شرایط و تهدیدات و اقداماتی که برای بقا باید انجام بدن رو به ما نشون داد: اینکه در بهترین حالت فقط سه پادشاهی از هفت پادشاهی در اختیارشونه اینکه دشمن اصلی شون دنریس جزیره دراگون استون رو به عنوان اولین پایگاه خودش انتخاب خواهد کرد اینکه از همه جهت توسط دشمنان شون احاطه شدن اینکه با توجه به رسیدن زمستون ثروت و غلات و احشام ریچ نقش تعیین کننده تو سرنوشت جنگ خواهد داشت اینکه تنهایی نمیتونن برنده بشن و احتیاج به متحدین قدرتمندی دارن و در نهایت رونمایی از اولین قدمی که سرسی برای پیدا کردن متحدین جدید برداشته. مذاکره با یورون: خب اصل اتحاد سرسی و یورون یه سناریو کاملا معقول، منطقی، طبیعی و قابل پیش بینی بود ! چون همونطور که خود یورون هم اشاره کرد وقتی که دشمنان شون دارن تو یه جبهه میجنگن و این یعنی دنریس ادعای دشمنان یورون رو نسبت به تخت نمکین و یارا و ثیون ادعای دشمنان سرسی نسبت به تخت آهنین رو قبول کردن اتحاد در مقابل همچین جبهه ای تنها گزینه باقی مونده برای یورون و سرسی خواهد بود. اما تو متن مذاکره طرفین یه مقدار آشفتگی و بدسلیقگی به چشم می اومد که حتی میتونست منجر به بی تدبیری هم بشه !! اینکه سرسی و کایبورن تو مذاکره حضور تشریفاتی داشته باشن و کار اصلی رو به جیمی بسپرن که نه تنها دیپلومات و مذاکره کننده خوبی نیست بلکه یه جور حس رقابت و حسادت جنسی هم نسبت به یورون داره و شاید بدش نیاد که مذاکرات نتیجه نده یه جورایی تو ذوق میزد و با شناختی که ما از شخصیت سرسی و نوع نگاه بالادستی و تحقیرآمیز اون به برادرش داشتیم همخونی نداشت. در نقطه مقابل هم موضع متواضعانه یورون که علیرغم داشتن دست برتر تو مذاکرات به خاطر موقعیت بغرنج طرف مقابل و نیاز مبرمش به قدرت دریایی ناوگان آهن اجازه داد با یادآوری شکست های قبلی تحقیرش کنن، به خواستگاری اش جواب رد بدن و نهایتا بدون گرفتن هیچ امتیاز متقابلی یه طرفه متعهد به جنگیدن برا سرسی شد یه خورده تو ذوق میزد. مگه اینکه بگیم یورون با اعتماد به نفس بالا درشت گویی جیمی و سرسی رو به حساب فیس و افاده اشراف زاده های از اسب افتاده گذاشته که در مقابل اهداف بزرگترش ارزش اهمیت دادن و پاسخ گویی نداره و سر فرصت مناسب میشه عوضش رو دراومد
  24. محمدمهدی

    بحث اپیزودیک قسمت ششم Beyond the wall

    دیشب اپیزود شیشم رو یه بارم با دقت بیشتر دیدم و به سناریوهای مختلف متفاوت فک کردم، فک میکنم ایجاد یکی دو تا تغییر کوچیک تو سناریو میتونست خط روایی ماجرای شمال دیوار رو خیلی منطقی و باورپذیرتر و در عین حال جذاب تر و هیجانی تر کنه 1- میتونستن ملیساندرا رو تا اپیزود شیش تو دراگون استون و جمع مشاورین دنریس نگه دارن تا گرفتار شدن جان رو تو شعله ها به دنریس نشون بده و تشویقش کنه که برا نجات جان به شمال بره ! اینطوری هم بحث باگ زمانی دویدن گندری تا ایستواچ و پرواز کلاغ از ایستواچ تا دراگون استون برطرف میشد و هم دنریس در حالی که جان هیچ کورسوی امید و انتظار کمکی نداشت سر بزنگاه از غافل میرسید. 2- اگه میشد که جان و تیمش همراه اون اسکلت داغون وایت یه وایت واکری که از دستیارای ارشد نایت کینگ باشه رو اسیر کنن و با تهدید به کشتنش با دراگون گلس ارتش مرده ها رو عقب نگه دارن بعد اون وایت واکره با استفاده از غفلت هاوند فرار کنه و اینطوری حمله شروع بشه هم نسبت به بحث یخ زدن دریاچه و سنگ پرت کردن منطقی تر بود و هم هیجانی تر.
  25. محمدمهدی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    دوستانی که با رابطه جان و دنریس و مخصوصا کاری جان جلو سرسی کرد مشکل دارن ظاهرا نسبت به نکته غفلت کردن: 1- دنریس بدون اینکه نسبت به جان کوچکترین تعهدی داشته باشه و در حالیکه با برخورد تند و حتی توهین آمیزش مواجه شده بود، اولا بهش اجازه استخراج و بهره برداری بی قید و شرط معادن دراگون گلس دراگون استون رو داد که برای شمالی ها استراتژیک ترین و ضروری ترین ماده بود؛ دوما در حالیکه با اصل ایده شمال دیوار رفتن جان به شدت مخالف بود، بازم وقتی که جان گرفتار شد شخصا به کمکش رفت و به قیمت از دست دادن یک سوم ارزشمندترین دارایی دنیای نغمه جان و تیمش رو از مرگ حتمی نجات داد؛ سوما و در نهایت با گذشتن از شرط اولیه زانو زدن جان بهش قول همراهی تو جنگ با شاه شب رو داد. من فک میکنم مجموع اینا تو نظام اخلاقی جان ایجاد کننده یه دین خیلی سنگین محسوب میشه که جز با زانو زدن و برآورده کردن خواسته اصلی دنریس ادا نمیشه. 2- حالا که جان از برادر قسم خورده نگهبانان شب تبدیل شده به شاه شمال وظایف و تعهدات به کلی متفاوتی داره و تجرد و بی فرزند بودن نه تنها دیگه براش حسن نیست بلکه یه عیب و وظیفه نشناسی خیلی بزرگ محسوب میشه، چون یکی از وظایف اصلی هر شاه و حتی لردی در پارادایم فئودالی درست کردن وارث و تضمین بقای دنستی هست. هرچند بعیده کاراکتر وظیفه شناسی مثل جان خودش حواسش به این وظیفه مهمش نباشه ولی باز هم محض احتیاط از زبان سر جوراه بهش یادآوری شد که باید صاحب فرزند بشه ! همون طور که بیلیش هم به درستی حدس زده بود قطعا جان تو جبهه ای که انتخاب کرد و همین طور اعلام علنی این جبهه گیری تولید بار عاطفی بین خودش و دنریس و احتمال ایجاد یه ریلیشن منجر به ازدواج رو تو گوشه ذهنش داشت. هر چی باشه برای یه پادشاه یه ملکه بیوه دارای نام و نسب بی نظیر و ارتش بزرگ و اژدها از گزینه هایی مثل آلیس کارستارک یا مثلا دختر رویس و گلاور گزینه خیلی بهتری محسوب میشه و مخصوصا ازین نظر سرسی اصلا به دردش نمیخوره، چون علاوه بر سابقه دشمنی و خونریزی تازه تر و پررنگ تر بین لنیسترها و استارک ها سرسی حدود 20 سالی از جان بزرگتره و دو تا مدعی گردن کلفت مثل جیمی و یورون هم داره.
×