رفتن به مطلب

Gendry

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    33
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های Gendry

  1. Gendry

    بحث اپیزودیک قسمت سوم The Long Night

    ببخشید میدونم وسط بحث دنریسه ولی .... از ارتش مردگان و شب طولانی چیزی که به کینگز لندینگ رسید، فقط توده کم فشار هوای سرد در برخی از نقاط همراه با بارش پراکنده برف بود اپیزود بعدی هوای کاملا صاف و آفتابیه همراه با نسیم خنک دریا. والا سرسی حق داشت برن پاشوو !! پاشو برن راب رو بغل کن و بهش بگو یه کابوس وحشتناک طولانی دیدی!!! (خدا نکنه البته )
  2. Gendry

    بحث اپیزودیک قسمت سوم The Long Night

    چه اشاره زیبایی داشتن دوستان به شمشیر Dawn .... واقعا عالی بود. ببینید! خطاب به اونایی که مدام اصرار دارن بگن بهترین سناریوی ممکن اتفاق افتاد!! ببینید چقدر ایده های قشنگتری بوده!! به شخصه با اینکه چندر روز گذشته ولی حس عصبانیت و ناراحتیم اصلا فروکش نکرده که هیچ هر چه میگذره بیشتر از این کار سازندگان متنفر میشم. جالبه بدونین تا جایی که اطلاع دارم هنوز مارتین کوچکترین توییتی در مورد این قسمت نداشته، حتی جایی دیدم که اشاره کرده وقت دیدن سریال رو پیدا نکردم!!!
  3. Gendry

    بحث اپیزودیک قسمت سوم The Long Night

    راستی چه نیازی به جنگ با سرسی هست الان؟؟ آریا که اینقدر معرکه هست یه تنه بره تو تختخواب سرسی و بکشتش!! هیچکس هم نمیفهمه قول میدم:)) وقتی اونجوری به ما چپوندن که ایشون با یه سری تکنیکهای براووسی (که ما تکمیل آموزششو هیچ وقت ندیدیم) تونست نایت کینگ رو بترکونه ، سرسی که براش حکم صبحونه رو داره.
  4. Gendry

    بحث اپیزودیک قسمت سوم The Long Night

    به نظر من باید تکلیف تخت آهنین و سرسی زودتر از این حرفها مشخص میشد واین فصل کامل میپرداختن به نبرد زندگی در برابر مرگ. من نمیگم به خدا جای جای سریال (نه کتاب تازه) خود جناب سریال داره میگه که جنگ اصلی اونه و جنگ برای بقا از همه هدفی بزرگتره و در آخر اگر قرار بود شاه شب کشته بشه (لزومی نداشت البته) بهتر بود با کمک همه وستروس و با جانفشانی فراوان شخصیتهای رستگار شده و محبوبمون و با توسل به نیروهایی فراتر از حد یک عدد قاتل بیچهره انجام بشه. نه اینکه تو اپیزود میانی آریا خیلی خفن با حرکت گربه ای بپره روو کله ش. نباید مردم وستروس این تهدید رو لمس میکردن حداقل؟؟؟؟ الان اگه بیان بگن همش دروغ بوده والا حق دارن. خود سرسی هم میتونه بگه اینو (میگه اون زامبی رو هم با جادو جمبل واسم ساختین). در کل بازم میگم خراب کردن و خط داستانی و منطق رو فدای غافلگیری و رهایی از کلیشه کردند.
  5. Gendry

    بحث اپیزودیک قسمت سوم The Long Night

    سلام خب دوستان نظرشونو گفتن و اکثرا دوستانی که نظرات مخالف داشتن حرفهایی که میخواستم بزنم رو به زیبایی بیان کردند. اول از همه به نظرم نقطه قوت این قسمت، جلوه های بصری فوق العاده حرفه ای، استفاده بجا از موسیقی (با تشکر و خسته نباشید به آقای رامین جوادی عزیز) بود که در نوع خودش عالی بود. اما Winter is comming، افسانه شب طولانی، آزورآهای، کل فلسفه داستان نغمه یخ و آتش، هدایت خدای نور، آورنده روشنایی و نبرد طلوع و .... همه شد همین اپیزودی که دیدیم:) با کمترین میزان تلفات!! الان دیگه شعار استارکها هم معنایی نداره، خیلی راحت، دیواری هم که نیست. ملت برن تا خود سرزمینهای همیشه زمستان بساط عشق و حال پهن کنن به نظر من اگر این اپیزود غافلگیری خاصی پشتش نباشه که قرار باشه مثلا تو اپیزود آخر ببینیم، به طرز نا امید کننده ای فاجعه بود برای این اثر بزرگ. چراا؟؟ چون درسته اسم سریال بازی تاج و تخته ولی به مرور برامون جا افتاد که تخت آهنین و نبرد واسه تصاحب هفت پادشاهی بازی کودکانه ای بیش نیست و اصل داستان، نبرد آخر زمانی و شکست خدای تاریکی و زمستان و پیروزی خدای روشنایی و رویای بهار باید باشه. حرف خرس پیر (جیو مورمانت) به جان اسنو یادتونه بهش گفت: "آیا تو می خوای یه سرباز باشی توی یه جنگ بزرگ یا برادر از برادران نگهبان شب؟" یعنی کاملا اهمیت این ماموریت نسبت به جنگ تخت اهنین رو نشون میداد. اگر این باشه میتونم بگم نویسنده های سریال، خط داستانی و تلخی احتمالی اون رو فدای غافلگیری بیننده ها با کمی چاشنی هپی اندینگ کردن. الان یعنی نبرد طلوع و شب طولانی یه داستان فرعی بود و غول مرحله آخر سرسیه (به قول یکی مادر فیلها) یعنی سرسیه که باید شکست بخوره، سرسیه که شاه شب هشت هزار ساله با قدرتهای افسانه ایش هم به گرد پاش نمیرسه از نظر هوش و ذکاوت، سرسی خیلی خفن بود و ما نمیدونستیم. یحتمل اونه که مهمترین شخصیتها رو به دیار باقی میفرسته به همراه دوست پسر جدیدش با بازی فوق العاده:)) بازیگرش!!! قسمت بعدی هم باید منتظر کلی صحنه های به علاوه هجده بعد از جنگ باشیم:)) مخصوصا از کشنده نایت کینگ، آزورآهای کبیر، آورنده روشنایی ، آریا استارک:) و اما در مورد آریا: (با عرض معذرت از طرفدارای ایشون:)) آریا استارک دختر بچه ای که دوست داشت جنگجو بشه و از اینکه بهش بگن لیدی متنفر بود. فنون شمشیرزنی رو با لطف جان (هدیه نیدل) و پدرش ند استارک تا حدودی نزد بهترین شمشیر زن براووس آموزش دید. اما یه اتفاق باعث شد مسیر زندگیش عوض بشه: اعدام ند. از اون به بعد شاهد آوارگیش بودیم و درسهایی که طول این مدت یاد گرفت و باهاش بزرگ شد. یه لیست همیشه همراه خودش تو مغزش داشت، لیست افرادی که میخواست بکشه، انگیزه چی بود: انتقام. این لیست مدام تغییر میکرد، بانوی سرخ و بریک فقط به این دلیل به لیست اضافه شدن چون گندری رو بردن و آریا خوشش نیومد (چون نمیدونست که حتما قراره گندری قربانی بشه). شخصیتهای داستان نقطه اوج دارن و به نظر من نقطه اوج آریا و اونجایی که لیاقتش رو داشت بهش برسه، تبدیل شدن به حرفه ای ترین قاتل وستروس و تکمیل لیست انتقامش بود... همین. چون پرداخت شخصیتش در همین راستا بود. مثلا سانسا الان به جایی که لیاقتشه و براش کلی سختی کشیده (خییلی خیلی بیشتر از آریا) رسیده، بانوی وینترفل و یه جورایی ملکه شمال. آریا کجا اصلا درگیر موضوع شاه شب، ارتش مردگان، شب طولانی، زمستان و ... بوده؟؟؟ چرا باید یه دفعه با یه چرخش، بانوی سرخ هدف 6 بار زنده شدن بریک رو محافظت از آریا اعلام کنه؟ اصلا به قول فراستی در نیومد:) مسخره بود، اومدن از دیالوگ چشم های رنگی با یه جابه جایی استفاده کردن که بگن منظور از چشم آبی نایت کینگ بوده؟!! خیلی مسخره س. یعنی پرنس وعده داده شده که ریگار تارگرین کل زندگی و تاج و تخت و همه رو فدای اون موضوع کرد، همش به خاطر آریا بود؟ من خودم هیچوقت طرفدار آریا نبودم و نیستم (میدونم خیلی هم طرفدار داره) ولی وجدانا طرفداراش هم شاید منصفانه نگاه کنن میفهمن چی میگم. اصلا کاری به مسائل فمینیستی ندارم ولی به نظر خودمم شور این موضوع یکم دراومده دیگه: آزورآهای=آریا ، لرد جزیره خرس که غول هم زد لت و پار کرد=لیانا مورمانت، غول مرحله آخر=سرسی، محافظ واقعی شمال=سانسا، تنها وارث برحق جزایر آهن=یارا گریجوی، وارث برحق تخت آهنین=دنریس (شاید نشه ولی با فداکاری هایی که تو این قسمت واسه جان کرد نشون دادن قرار نیست آدم بده باشه و اینکه به جان گفت یعنی تو آخرین بازمانده مرد خاندان تارگرینی هم نکته جنسیتی توش نهفته س) حرف زیاده ولی تنها امید من و امثال من که چندین سال با خوندن داستان و تئوری های مختلف و یه جورایی زندگی در دنیای نغمه عمرمونو گذروندیم اینه که باز هم غافلگیر بشیم و این پایان خط داستانی شب طولانی نباشه و گرنه ایده های بسیاری از فن های نغمه در مورد پایان شب طولانی به مراتب زیباتر از اینی بود که دیدیم.
  6. Gendry

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    یه نکته که در مورد زنجیر میتونم بگم (البته فکر کنم قبلا هم بهش اشاره شده) اگه یادتون باشه تو اپیزود حمله وحشی ها به دیوار، غول ها برای کندن دروازه از زنجیر استفاده میکنن، پس اون زنجیر براحتی میتونه از وحشی ها به دست ارتش مردگان بیفته اون بحث شنا نکردن وایت ها هم دوستمون اشاره کردن خب میرن کف آب زنجیرو میبندن به اژدها(همه با کنترل واکرشون) بعدم خوب چون شنا بلد نیستن همونجا میمونن مهم هم نیست خیلی ولی بعضی از باگ ها رو منم قبول دارم
  7. Gendry

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    اتفاقا منم میخواستم اشاره کنم، چه صحنه غریبی شکل گرفت ... جیمی تنها سوار بر اسب برف شروع به باریدن میکنه ... صحنه هایی از پایتخت خالی با هوای نیمه روشن و اون موسیقی فوق العاده ... یه حس دلتنگی خاص داشت اون صحنه ها و این که قسمت آخر هم بود باعث شد یکم احساساتی بشم ... بهترین صحنه این قسمت بود. *خب، چاله اژدها خوب بود، استرس داشت یکم مخصوصا واسه من که اسپویلها رو نخوندم مدام داشتم فکر میکردم بعیده جلسه آروم تموم بشه، فکر میکردم سرسی نقشه عجیب تری داره *اونجایی که جان داشت توضیح میداد که چجوری میشه وایت رو از بین برد راستش خنده ام گرفت. یاد معلمای شیمی دبیرستان افتادم. خب بچه ها خوب نگاه کنید این دستشه با آتیش از بین میره .... *اونجایی که هاند در جعبه رو باز کرد فکر کردم اون وایته فرار کرده یا مرده، یا چمیدونم آب شده... الانه که سرسی بگه مارو مسخره کردین؟؟؟ تعلیق خوبی بود. *یورون چقدر تو مخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چراااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ *عاشق دیالوگ هاند و بریان درباره آریا شدم، چقدر خوب بود. *یه نکته که یه جا خوندم اینه که بازیگر نقش بران و سرسی در بیرون سریال با هم رابطه طولانی داشتن و به شکل بدی از هم جدا شدن و واسه همین تو قرارداد اووردن که تو یه صحنه با هم نباشن ... واسه همینه که قبل از ورود سرسی با پادریک رفتن نوشیدنی بخورن . *بعد از اینکه تیریون فهمید سرسی حامله ست، چی بین این دو تا گذشت رو فقط شاه شب میدونه. *اون بچه دار نشدن دنی رو که این همه روش تاکید شده داره ماست مالی میشه یعنی؟ جان گفت اون جادوگره هر چی گفته واس خودش گفته ... خودم واست حلش میکنم. *گندری کدوم گوریه؟؟ نکنه با قایق خودش داره میاد دوباره؟ ما فکر کردیم دنریس تو این فصل بهش نام براتیون رو میده. *کاش ریگار رو نشون نمیدادن .... همین. *چرا دلم واسه بیلیش سوخت؟ چرا دلم واسش تنگ میشه؟ چرا دیدن جسد خون آلودش کف تالار بزرگ وینترفل منو ناراحت کرد؟ کاش محاکمه با مبارزه رو انتخاب میکرد. *دیوار هم که ریخت ... دیوار باستانی، یادگار برندون معمار ... شاه شب با جاودی اژدها در ضعیترین تقطه دیوار (ایستواچ) از لحاظ جادو ، تونست خرابش کنه و جادوشو همزمان نابود کنه ... متقاعد کردن دیوونه ای مثل سرسی (که آخرش هم نشد) چه هزینه ای داد. *چرا برن این صحبتها رو با آریا و سانسا در میان نذاشته بود، منتظر بود سم بیاد؟؟؟!!! *** در پایان به نظر من بهترین اپیزود فصل هفتم اپیزود چهار بود.
  8. Gendry

    بحث اپیزودیک قسمت چهارم: The Spoils of War

    سلام دوستان این اولین پست من توی تالاره اپیزود خوبی بود، در کل راضی بودم بعد از مدتها از استرس رو صندلی نیم خیز شدم و بعضی از جاهاشم نمیتونستم نگاه کنم صحنه شلیک بران به دروگون منو یاد تریولوژی هابیت ها انداخت اونجایی که قهرمان داستان با کمانی شبیه همین، اسماگ، اژدهای شرور و رویین تن داستان رو از پا درآورد. البته بران نه اون قهرمانه، نه دروگون اون اژدها و همینش خیلی خوبه. البته من اصلا نمیخواستم بران موفق بشه حتی به قیمت کشته شدنش، با اینکه حیف بود حذف بشه. به قول یکی نزدیک بود بران از سل سورد بودن به لقب بران اژهاکش(Dragon Slayer) ارتقا پیدا کنه. حمله جیمی به سمت دنریس واقعا دلهره آور بود و به نظرم بهترین حالت پیش اومد. چون نمیخواستم موفق بشه و همزمان نمیخواستم کشته بشه اون جمله جنگاور دوتراکی به تیریون و موسیقی زیبا و غمناک اون لحظه، بیننده رو نسبت به لنیسترها سمپات میکرد، شاید یه همچین حسی هم تو تیریون به وجود اومد ولی بعیده گرایشش نسبت به دنریس عوض بشه با اینکه نبردهای بهتری هم تو سریال بوده مثه نبرد هاردهوم یا حرامزاده ها ولی صحنه شروع این نبرد همراه با موسیقی دلهره آور، صدای هلهله دوتراکی ها از دور و سم اسباشون و شیهه دروگون حرف نداشت. به این نبرد همین الان لقب دشت آتش 2 رو دادن و جالب اینه که دشت آتش اصلی هم تقریبا نزدیکیای همین منطقه ریچ رخ داده و اونجا لنیستر و گاردنر بودن، اینجا لنیستر و تارلی سرنوشت رندل تارلی مشخص نشد، شاید کشته شده باشه ولی امکان اسیر شدنش هم وجود داره، ممکنه به دنریس بپیونده اگر اینطور باشه مواجهه دوبارش با سم عالی میشه نمیدونم چرا بیش از اینکه مرگ سرسی رو بخوام میخوام کایبرن به درک واصل بشه، نمیدونم چرا متنفرم ازش؟؟ یورون گریجوی و جیمی لنیستر مطمئنا با هم در یک اقلیم نمیگنجند، سرسی باید یکیشونو انتخاب کنه که حدس میزنم یورون باشه با این کار دنریس که تیریون رو نادیده گرفت و از جان تازه وارد پرسید تو بگو چیکار کنیم خیلی حال نکردم و دلم واسه تیریون سوخت. تیون گریجوی به اندازه کافی تقاص پس داده و از اینکه اینجوری داره باهاش برخورد میشه ناراحتم و به نظرم فرارش در اون لحظه یه تصمیم کاملا عقلانی و درست بود. یه شوخی هم ساخته شده که احتمالا جان اون نقاشی ها رو تند تند رو دیوار غار کشیده و بعد نشون دنریس داده که متقاعدش کنه ، جالبه که خودمم به ذهنم رسید موقع دیدن و خندم گرفت. ولی از شوخی که بگذریم اون شکلهای مارپیچی و اون شکل دایره با یه خط وسط معنا و مفهوم عمیقی تو دنیای نغمه یخ و آتش داره و همچنین تو سرنوشت داستان جمله ای که دنریس به جان گفت توی غار: "یعنی زندگی اونا مهمتر از غرورت نیست؟" دقیقا همون جمله ایه که جان به منس ریدر تو شب اعدامش گفت و خواست که در مقابل استنیس زانو بزنه و چهره جان هم تو اون لحظه خیلی جالب بود. نگاه آریا به در و دیوار وینترفل جالب بود و البته مواجهش با نگهبانان وینترفل که سکانس مواجهش با نگهبانان ردکیپ رو دقیقا به یاد می آورد. بریین:کی یادت داده اینجوری بجنگی؟ آریا: هیچکس "هرج و مرج نردبانه" این جمله برن این حقیقت رو توی صورت بیلیش کوبوند که برن از پنهانی ترین حرکاتش خبر داره و این واسه برن هم یکم خطرناکه میرا به برن گفت که توی غار مردی!! این جمله استعاره بوده یا واقعیت؟ نکنه برن واقعی مرده و این کلاغ سه چشمه تو قالب برن؟ همین سرد شدن برن آدمو یاد برخورد سرد و عجیب بنجن استارک میندازه که نشون میده اونم دیگه بنجن سابق نیست. تا نکات بعدی فعلا خدانگهدار
×