R-FAARAZON

این بحث گسترده ایه اولا دوستان ببینید یک سال وقت و حداقل 50 میلیون دلار هزینه برای این فصل خرج شده( رقم دقیقو نمیدونم) شاید به نسبت لوتر یا بقیه فیلم های فانتزی بودجه کمی باشه ولی در مورد یک سریال بودجه معقولیه در کنار این دیوید بنیوف فیلمنامه نویس خوب و حرفه ایه و انتظار ازش زیاده دوستان خیلی روی IMDB هم تاکید نکنید خیلی هارو میشناسم که فیلم یا سریال ندیده نمره 10 یا صفر میدن من یه سوال برام پیش اومده که شما کتاب رو خوندی و اگه آره تا کجا ؟ من سه کتاب اول رو خوندم

کلا اگه شخصیت دوست داشتنی اوبراین مارتل رو کنار بزاریم دورن اینقدر کوچیکه که نمیشه براش نقش حائز اهمیتی رو در معادلات وستروس قائل بشیم طوریکه باعث نگرانی تایوین لنیستر بشه در ثانی معیار ما سریاله و نه گمانه زنی در مورد احساس درونی تایوین لنیستر چیزیکه مشخصه اینه که او و سرسی از مرگ ابراین مارتل خوشحال شدند و تایوین سریع تیریون رو به مرگ محکوم کرد مسئله همین خود بینی و خودپسندی تایوین لنیستره و سرسی اه که باعث اینکارها میشه

با عرض معذرت اصلا حرف شما رو قبول ندارم و بسیار یک طرفه میبینم اولا که تایوین اصلا خوشحال نبود چون میدونست بعد از مرگ اوبرین اتفاقات بد زیادی میفته به هر حال هرچی باشه اوبرین یک پرینسه و از اول هم تایوین راضی به اینکه اوبرین داوطلب بشه نبود دوما سرسی از قبل کلی تلاش کرد که اوبرین رو منصرف کنه و اوبرین قبول نکرد و سرسی اصلا راضی نبود ولی به هر حال واضحه که هر کسی در اون وضعیت باشه بدش نمیاد از اتفاق چون اولا از قبل اخطار کرده بود و سعی کرده بود راضی کنه این کارو نکنه به هر حال هرکی باشه از سره لجم خوشحال میشه دیگه خب نمیدونم بر چه اساسی این حرفا رو میزنید ولی دیگه تایوین لنیستر کم مونده بود بیاد وسط میدون و حرکات موزون انجام بده از سر خوشحالی خوشحالی تایوین و سرسی از چهرشون میبارید اتفاقا تایوین لنیستر این آخرا زیاده حد به خودش اعتماد داشت و برعکس گفته شما اصلا فکر نمیکرد که آتش به سمت خودش برگرده! خب سرسی یه کشتی به اوبراین مارتل هدیه داد که بعنوان سومین قاضی حمایتش کنه و یا حداقل بر ضدش کاری نکنه اون قضیه میرسلاکه تابلو بود الکیه خود اوبراین مارتل در سیاهچال اینو به تیریون گفت تازه در هنگام صحبت سرسی با اوبراین مارتل که سرسی اصلا نمیدونست که تیریون محکوم میشه یا نه و اگه محکوم میشه عدالت از طریق مبارزه قهرمانان رو انتخاب میکنه یا نه و حتی از ضد و بند تایوین و جیمی هم خبر نداشت سرسی از سر لج خوشحال نشد تایوین لنیستر و سرسی لنیستر بخاطر نابودی تیریون خوشحال بودند و تایوین حتی یه ثانیه هم معطل نکرد و تیریون رو به مرگ محکوم کرد تایوین لنیستر و سرسی هر جنایتی که تا حالا انجام دادند به بهانه حمایت از خانواده و همخون بود و در این فصل خیلی واضح ثابت شد که حتی این ادعای این دو گزافی بیش نیست!

و اما بریم سر جزییات جدای از اون دوئل که تماشایی بود قسمت هشتم چند اشتباه داشت به نظرم: اتلاف وقت بر سر جزییات بیهوده مثل گری ورم و میساندی به جاش میشد تمرکز بیشتری روی قضیه اوبراین و کوه داشتند دوئلی که حداقل میشد 15-20 دقیقه باشه و هسته اصلی قسمت هشتم و نه یکی از کوتاه ترین تیکه های قسمت هشتم! لیتل فینگر که بسیار مستاصل از آب در اومده بود و خیلی اتفاقی نجات یافت در صورتی که میشد با اندک اشاره ای به صحبت لیتل فینگر و سانسا این صحنه رو موجه کنند لیتل فینگری که حیله گر ترین شخصیت وستروس بود اونجا ازش انتظار بیشتری میرفت. البته جدای از ایرادهای جزیی خود اون صحنه بازرسی از لیتل فینگر و نقش سانسا خوب در اومده بود نکته جالب سریال اون نامه بود که از غیب رسید و حتی اون کودک اسم سر باریستان رو هم میدونست یعنی با دم دست ترین ایده خواستن اون ماجرا رو پیش ببرند نامه ای که محرمانه بود و بیاد محرنامه بمونه رو به عمومی ترین شکل تحویل میدن اونم نه به مورمونت بلکه به باریستان سلمی! نمیدونم چرا در فصل 4 حس میکنم امیلی کلارک نمیتونه از پس نقش دنریس بر بیاد انگار که در فصل 4 دچار خود تحویل گرفتن مفرط شده! نه به اون محبوبیت و میسا میسا گفتن در انتهای فصل 3 و نه به حالت برخورد با جورا مورمونت و داریو ناهاریس در مورد دوئل هم شاید میشد اون مرگ اینقدر فجیع نباشه بقول دوستی انگار کوه داشت پیاز خرد میکرد ! خودم فکر کردم انگار شب یلدا است و کوه گمون کرده کله ی ابراین هندونه اس !

به نظرم ما باید یه کمی سطح انتظاراتمون رو از سریال پایین بیاریم در هرصورت سریال ها بعضی المان های فیلم جذاب سینمایی رو ندارند بخصوص در تدوین مجبوراند که خیلی صحنه ها رو کش بدند متاسفانه در بازی تاج و تخت فصل 4 سریال کمی کش اومده بود ،در این فصل اوبراین مارتل جذاب رو داشتیم ولی خیلی از صحنه ها اضافی بود مثلا همین قسمت هشتم واقعا دیگه دود از کله من بلند شد تا اون دوئل تماشایی رو دیدم در مورد اوبراین هم باید بگم واقعا اون حالت اوبراین حماقت یا جوگیری نبود هرکسی هم جای اوبراین بود به هیجان میومد و حتی خنده های اوبراین عصبی بود اوبراین وقتی در زندون به تیریون گفت من قهرمان تو میشم معلوم بود که تا آخر کار رو خونده،اون بغضی که در نگاه و صداش داشت قابل تحسین بود هرکاری هم از دستش بر میومد انجام داد البته از افعی سرخ انتظار میرفت که سریع کار کوه رو تموم کنه و احتیاجی به شاهد نبود میتونست .طوری دیگه سر تایوین لنیستر رو بر باد بده جدای از این دیدن سرسی و تایوین لنیستر خیلی جالب بود واقعا آدمیزاد چطور میتونه اینقدر رذل و ناپاک باشه اینکه بخاطر نابودی همخونت و رسیدن به هدف کثیفش از هیچ چیزی رویگردان نباشه واقعا عدالت طلبی راب استارک در کشتن کاراستارک و همچنین ترحم ادارد نسبت به سرسی کجا و پستی و رذالت سرسی و تایوین کجا؟

کلا این کاتلین تالی کارهایی رو کرد که هرکدومش برای بر باد رفتن یه خاندان کافی بود و چه خوب هم با این کاراش هم خاندان شوهرشو بر باد داد و هم خاندان پدری! ولی دستگیری تیریون واقعا کار احمقانه ای بود!

عنوان آتش به دنریس استورم بورن و سه اژدهاش و یخ به وایت واکر ها اشاره داره جدای از این وستروس به دو بخش سرد و گرم اشاره داره شاید اگان فاتح کاری کرد که آتش و یخ به فرمانش باشند ولی به نظرم در پایان داستان دنریس تارگرین باعث همزیستی تمام مردمان اعم از مردمان آتش و یخ میشه

در فصل اول شان بین در نقش ادارد استارک و جیسون موموا رو در قامت خال دروگو دوس داشتم جدای از این ستاره این سریال پیتردینکلیج بود و در کنار اون چارلز دنس هم با بازی عالی اش از ستون های این سریال بود ولی در فصل 4 واقعا پدرو پاسکال خوش درخشید حیف که خورشید این کاراکتر دوست داشتنی زود غروب کرد(مارتین فکر کنم در نابود کردن شخصیت های کاریزماتیک رکورد داره!)

جالبه بازیگر نقش مارجری 31 سالشه یعنی دو برابر سن کاراکتر داستان!

خب بهت تبریک میگم .البته از عنوان کاربری ات حدس نمیزدم که تو باشی چون راستش اونطور که شناختمت به نظرم و با توجه به صحبت هایی که داشتیم شبیه ادارد استارکی تا استنیس جمشید مشایخی رو خوب اومدی اونور که بهرام زند عضو شده اینور هم جمشید مشایخی:دی دیگه اینجا نمایه نداره .بخاطر همینه طول میکشه تا با جو وستروس و بچه ها آشنا شم راستی یه سوال جلد 4 که منتشر شده دارای حذفیات و سانسور هست یا نه؟

چه میدونم آخه مرد مومن ؟ فعلا با شما آشنا نیستم تا با ادبیاتتون آشنا باشم (البته به احتمال 99 درصد آشنا باشم ولی تردید دارم که دقیقا کدومی. یه پ خ بزن:دی) آره بچه های وستروس رو میشناسم بخصوص بعضی هاشون از دوستان قدیمی در یک دنیای دیگه هستند که اسم نمیبرم(به عنوان مثال وینترفل :دی)

هنر نزد ایرانیان است و بس! از جمله هنر حمله به سایت ها و پروفایل های شخصی و... خب چه کاریه این حمله و درس عبرت ؟ وستروس یکی از سایت های مرجع ایرانی در مورد دنیای مارتینه درست مثل آردا برای دنیای تالکین مهم نیست که یک نفر از سایت اسم بیاره یا نیاره مهم جامع بودن سایته و اینکه تا سوالی پیش اومد به ویکی وستروس یا سایت وستروس مراجعه بشه.همون طوری که خودم اگه سوالی در مورد شخصیت ها برام پیش بیاد به ویکی وستروس مراجعه میکنم و این دنیا با اینکه تازه درست شده ،ولی سریع جای خودشو باز کرده و هنوز هم جای کار زیادی داره مثلا بعضی مدخل های ویی وستروس مثل والدر فری ،سگ شکاری،کوه که مراجعه کننده ی زیادی داره ولی به گمونم اطلاعاتی در مورد این شخصیت ها وجود نداره و یا این اطلاعات در دست نوشتن و ترجمه هست

در مورد جیمی و سرسی بحث بر سر اینکه در کدام جوامع وجود داره یا نه نیست بحث بر سر اینه که عرف محسوب میشه یا نه تا اونجایی که من میدونم نمیشه و هنوزم یه تابو و کاری برخلاف هنجارهای جامعه است به عنوان مثال میتونیم فیلم محله چینی های رومن پولانسکی یا پیر پسر رو نام برد که در اون این رفتارها به عنوان رفتارهایی خارج از عرف شناخته میشه در مورد جوامع قدیم هم اول خدمت دوستان گفتم روش زندگی مردم و شاهان متفاوت بوده شاهان خود رو فراتر از دین و قانون میدونستن و خیلی مسائل رو رعایت نمیکردند از اونور سلسله شاهان مصر اعتقادی غلط (از نظر علمی )داشتند که ازدواج خانوادگی باعث خالص ماندن خون آنها میشه چیزی که اتفاقا باعث افولشون شد یعنی بچه هاشون بخاطر همین نزدیک بودن خزانه ژنی دچار انواع بیماری ها شدند و نسلشون ور افتاد

لا اله الا الله چه چیزایی میگی وینترفل:دی خب بحث اشتباهات کاتلین تالی جدا ولی اگه قراره چیزی بنویسم دوست دارم بر مبنای حوادث اسپویل کاتیلن تالی باشه!:دی ممنون لطف دارید تا ببینیم چی از آب در میاد

ببخشید پست قبلی تونو اشتباه خوندم خب فکر کنم نجیب زادگان از ظاهر و رفتارشون میباره که نجیب زاده اند و جتی تغییر پوشش هم نمیتونه کاملا موثر باشه البته اینکه چطور دونستن دقیقا لیانا استارکه که بحثی جداست در مورد آیریس و اون جنونش میشد انتظار داشت مثل نادرشاه و خیلی از شاهان غضبش به فرزندش برگرده ولی اون فکر نکنم ریگار چنین قصدی داشته

خب وینترفل عزیز این زنده شدن رنلی میشه فانتزی در فانتزی که اگه با حوصله و پخته باشه خیلیم عالی میشه به نظرم اگه این راهو و حتی بدون وفاداری به کتاب ادامه بدی خوبه چون اصل تخیلته که به پرواز در بیاد و مراد فقط تاریخ نگاری نیست همونطور که در داستان از این بابت موفق بودی و با شخصیت ها میشد همذات پنداری کرد البته اون سوزاندن ملیساندر رو فکر نکنم استنیس از پسش بر بیاد منم تا حدودی شبیه استنیسم )البته نه اونقدر غیر قابل انعطاف و نچسب!) خب راستش راستش زیاد موافق فن فیکشن نیستم و بهتره باغچه خودمو بیل بزنم ولی جدا داستان شما باعث شد در مورد کاتلین تالی جرقه ای در ذهنم زده بشه:دی

رودریک استارک:خب چکیده مذهب اخلاقه و با نظر شما در مورد این تاثیر نامحسوس مذهب موافقم در مورد اخلاق هم همین بحث وجود داره در میان این 7 خاندان هم استارک ها با حدودی مقید ترند تارگرین ها رو هم میتونیم شبیه سلسله فراعنه مصر بدونیم که خود رو بالاتر از قانون و مذهب میدونستن ( نظیر حالتی که بعدا سرسی داشت و عملا جز بچه هاش پایبند هیچ چیزی نبود) نگار : حالا نمیشه روی صحبت روس بولتون خیلی حساب باز کرد این بولتون ها خیلی راست و دروغشون از همدیگه مشخص نیست و روس بولتون مثل بیلیش میمونه در شمال! خب ریگار تارگرین وارث برحق بوده و با توجه به عاقل بودنش این کار ازش بعید بوده یه آدم عاقل مثل ریگار میدونسته که جنگ رو میشه شروع کرد ولی پایان کار در دستان ما ( بخون ریگار:دی) نیست

[ با اینکه خاندان استارک رو دوست دارم ولی با این حرف موافقم! من هیچ جوری تو کتم نمیره ریگار همچین کاری کرده باشه! اون کسی که این داستانو نقل کرده کی بوده اصلا؟ کجا دیده این اتفاق افتاده؟ یعنی ریگار انقدر سر به هوا و خیلی ببخشید شوت بوده که اگرم کسی رو دزدیده باشه طوری بدزده که کسی ببینه و بفهمه؟؟؟؟ بعد اون شخصم بره خبر بده که من دیدم اینو دزدیدن!در ضمن یه چیز دیگه هم برای من عجبیه اینکه مردم عادی اشراف زاده ها رو از روی چهره نمی شناسن چون ندیدنشون! مثل جیمی زمانی که با برین به بارانداز شاه می رفتن تو راه که به اون فا.. خونه میرسن از اون سه نفر فقط یکی می شناسه جیمی رو اونم از روی تعریفی که از چهره ش شنیده بوده!! اونم جیمی با اون شهرتش!!! لیانا دیگه جای خود دارد خب به دلایل خوبی اشاره کردید ولی باید به موقعیت تارگرین و هول و هراسی که از اونا در دل دشمنان بود هم اشاره کرد بخصوص ممکنه که ریگار فکر کرده باشه که دیگران جرات پاسخگویی داشته باشند خب تیپ جیی با ریگار فرق داشته و ظاهر تارگرین ها مخصوص تره و انگشت نماتر در ثانی رابرت باراتیون که دیوونه نبوده که فقط از سر نشاط حاصل از مستی قیام کنه! این اغوا کردن حتی اگه همراه با اعمال زور هم نباشه باز اسمی جز دزدی نداره ( مثل آناکارنینای تولستوی!) البته نگار در مورد محبوبیت مورد دیگه ای هم در نظر بگیر اون هم شخصیت هایی هست که داستان از دید اونا بیان میشه مثل اریا ،سانسا ،جان و یا تیریون .این باعث همذات پنداری و همراهی بیشتر مخاطب میشه خب من دیدن سریال یا خوندن کتاب برام خیلی فرقی نداشت چون معیارهای ذهنی ای که دارن به لنیسترها نمیخوره جدای از این که گاهی این راشومون بازی مارتین و تغییر زاویه دید یک ماجرا بعضی مواقع من رو قانع نمیکنه تی کشتن شاه دیوانه توسط جیمی هم چیزی رو عوض نمیکنه تصور کن غیر از تایوین ،شاه دیوانه دستور کشتن ادارد استارک رو میداد آیا بازهم جیمی دست به کشتن شاه میزد؟

این فعل جمع دقیقاً کیه ؟ یه سر به تاپیک نظر سنجی راجع به بدترین فعل انجام شده تو وستروس بزن. من چندین وقته سوالی در این مورد واسم پیش اومده. می دونم اینجا جاش نیست ولی دیگه تا بحثی هست منم بگم. اصولاً دوستان اونور آب این قضیه Incest و رابطه با فامیل خیلی خیلی بیشتر از ما تو فرهنگشون مشکل داره ( Cousin و ... ) ولی من می بینم که نفرت از جیمی و سرسی بین ایرانی ها خیلی بیشتر از بقیه است. چرا ؟!!!! خب برو زندگی آر-فارازون شاه بزرگ نومه نوری رو بخون تا دلیل این فعل جمع رو بدونی :دی جدای از این شوخی دلیلش اینه که شاید ایرانی ها بیشتر پایبند قواعد اخلاقی باشند و انسان هارو براساس پایبندی به اخلاق گاها دسته بندی کنند

بله قتل الیا مارتل و بچه گانش و خیلی های دیگه واقعا وحشیانه بود و در درجه اول کوه و تایوین لنیستر و در مرحله بعدی رابرت باراتیون مقصر بود هرچقدر هم که اون عمل زشت باشه ولی جواب بدی ،بدی نیست هرچند که این با عدالت خواهی پدر و برادر ند استارک و اون جواب پادشاه دیوانه(سوزاندن ریکارد و برندون استارک) قابل نقایسه نیست در مورد جیمی هیچ چیز باعث نمیشه که فراموش کنیم جیمی و سرسی منفی ترین کاراکترهای نغمه هستند و این فضاحتشون چنانه که با آب زمزم و گلاب کاشان شسته نمیشه در مورد ریگار هم احتمالا در نهایت کشف میشه که لیانا اونو دزدیده:دی بله البته درصد هیولا بودن تایوین از سرسی کمتره ولی باز هیولاست هیولایی که از هیچ عملی برای حفظ خانواده دریغ نمیکنه و در نهایت هم خودش اون خانواده رو بخاطر یک متر بلند بودن یا کوتاه بودن بر باد میده!

ما انسان ها اگه فرصت ظالم بودن نداشته باشیم مظلوم میشیم مثل همین تارگرین ها که تا وقتش بود مثل اون شاه مرحوم ملتو به اتیش میکشید یا مثل ریگار دختر مردمو اغوا میکرد و... شاید مظلوم ترین همین دنریس استورم بورن باشه که خدا میدونه بعدا چطور از خجالت اهالی وستروس در بیاد در مورد لنیسترها اگه تیریون رو نداشتن که باید یه پسوند لعنت الله علیه به خاندانشون اضافه میکردن خداییش باید با اون شاه کش همذات پنداری کرد یا سرسی ؟ تاویون لنیستر هم علیرغم کاریزماش فاقد وجدانه چیزی مثل مایکل کورلئونه در قسمت دوم پدرخوانده (واویلا این بحث هایی که گفتم فکر نکنم به ایت تاپیک ربطی داشته باشه و احتمالا نیومده بن شیم! علت شم نبودن نمایه در وستروسه:دی)

بابا دوباره این جبهه حق علیه باطل گذشته بخصوص در نغمه:دی والا اعضای خاندان والامقامت حتی انتقادهای سازنده رو هم با آتش و عذاب جواب میدن:دی خاندان حق و جبهه حق خیلی فرقی نداره جز این لنیسترها که مثل خوره افتادن به جان وستروس، بقیه خاندان ها یا جبهه ها برتری محسوسی نسبت به هم ندارن

خواهش میکنم وینترفل عزیز.امیدوارم که این داستان رو ادامه بدی چون حس خوبی داشت به نظرم لازم هم نیست که پایبند داستان اصلی باشی میتونی جزییاتی رو اضافه کنی یا کم کنی حتی میشه رنلی رو احیا کرد(چی از این بهتر:دی) و از این طریق چندین کنش و واکنش جذاب رو اضافه کرد و خیلی به داستان اصلی وفادار نبود و بطور آزاد کار رو گسترش داد دیگه باید ببینیم نظرخودت چیه بخصوص با نقل مکان استنیس و وجود شخصیت هایی مثل ملیساندر و سر داووس سی ورث یا رنلی ای که از طرف دیگه برگشته و دیگه خندان نیست میشه کارهای خوبی کرد بله راستش بیشتر من خودم که در داستان با استنیس بیشتر همذات پنداری کردم به نظرم اینجا در داستان شما بقول صادق هدایت لایتچسبک بودن استنیس خوب در اومده و رنلی هم درست مثل بچه ته تغاری ها در اومده:دی البته نکته جالب داستانتون حضور رابرت غایب بود که اگرچه در داستان حضور نداشت ولی در پس پرده و کارهایی که کرده بود و اثرشون در استنیس خیلی به چشم میومد جدای از این رنلی و رابرت عملا بر باد رفتند و این استنیسه که با عملگرا بودن و زمان سنجی و انعظاف میتونه راهشونو ادامه بده

حالا نور حق و راه آشکار حقانیت کدوم خاندانه استاد ایمون؟ من که در وستروس و دنیای نغمه به اون صورت راه غلط و درستی رو ندیدم چون تموم خاندان ها و شخصیت ها دارای ویژگی های منفی و مثبت خاص خودشون هستند در ثانی هر خاندان شرایط خاص خودشو داره و نمیشه فقط به اون تکیه کرد خاندان مارتل که به نسبت مستقل اند و نمیتونند ادعایی در مورد تاج و تخت داشته باشند استارک ها که به عنوان سلاطین شمال خوبن اند ولی پادشاه شمال و ادعای کل وستروس رو داشتن کمی زیادشونه باراتیون ها که فقط با ائتلاف با خاندان های اصلی مثل استارک ها و لنیسترها تونستن دووم بیارن مارتین به نظرم این درس رو به ما میده که همزیستی باعث پایداری میشه همچنانکه لنیسترها که کم کم تموم متحدینشونو دارن از دست میدن و بخاطر انحصار طلبی شون بر باد میرن این حالت در مورد تارگرین ها هم صادقه .تنها برتری تارگرین ها نسبت به بقیه اژدهاهای اوناست وگرنه من که چیز دیگه ای از اونا ندیدم

وینترفل عزیز داستان جالبی بود .خیلی پخته و روان نوشتی بخصوص قسمت اول واقعا عالی بود به شخصه عادت کردم به خوندم فن فیکشن های ضعیف و نهایتا متوسط که نه عمق داستان اصلی رو دارند و نه میتونن جذابیتی به داستان اصلی اضافه کنند.ولی معلومه در این داستان شما خیلی خوب با فضای نغمه رابطه برقرار کردی .البته دوسه قسمت بیشتر به نظرم به فلش بک میخورد تا کابوس یا خواب .دیگه بعضی جاهاش زیادی واضح بود:دی.البته باید بعضی جاها به استنیس حق داد مثل محاصره .درسته در اون قیام شاید ادارد استارک با از دست دادن پدر و برادر و خواهرش بیشترین آسیب رو دید و بالطبع انتظار بیشتر قدردانی از اون میرفت ولی رابرت عملا تلاش استنیس رو نادیده گرفت و میتونست استنیس رو دست پادشاه کنه یا بهتر ازش قدردانی کنه ولی عملا استنیس رو در دراگون استون زنده به گور کرد! باراتیون ها اشخاص جالبی بودند گویی رابرت،استنیس و رنلی هرکدوم تکه ای از گوهری بودند که در کنار هم میتونستن کامل باشن ولی عملا بخاطر تضادها از هم دور بودند چیزی که وینترفل بدرستی در داستان نشون داد استنیس زیادی رادیکال و سخت گیر،رنلی شوخ که چیزی رو جدی نمیگیره و رابرتی که انگار دنیا بعد از لیانااستارک براش یه مرثیه اس بعد از مرگ رابرت بخصوص این تضاد بین دو برادر باعث کاهش قدرت نیروهای مخالف لنیسترها شد استنیس نتونست از نیروهای باانگیزه شمال بهره بگیره و رنلی که حق مسلم استنیس رو نادیده گرفت چون میدونست استنیس اهل مصالحه نیست و این چنینه که گره ای به گره های بی شمار نغمه ای از آتش و یخ افزوده شد و این داستان بدرستی روایتگر چرایی این گره است مساله دوری دوبرادر از هم که مثل دو دنیای مجزا هستند و امثال استنیس رو در دنیای خودمون دیدم مردان خود ساخته ای که به هیچ کس اعتماد ندارن جز خودشون و همه باهاشن یا ضدش!