-
تعداد ارسال ها
768 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
تمامی ارسال های samiano
-
سریال برای کتاب خوان ها هم اسپویل دار میشه این قسمت آدرها چی بوووووووووود دنریس مادر اژدهایان هم که وحشی بازی رو با عدالت اشتباه گرفته قاتل جافری هم مشخص شد و تیریون از همه ی تهمت ها مبرا شد برن رو هم که گرفتن اصلا چه دلیلی داشت که اینا اسیر بشن من نمیدونم برین هم بلاخره راهی شد دست حق به همراهشون راجع به باقی مسائل هم بعداً بحث میکنیم
-
من و مانوئل هستیم باقی رو نمیدونم
-
نظر سنجی 18:در فصل چهارم سریال،از کدام بخش بیشتر لذت میبرید؟
samiano پاسخی به ریگار داده است: موضوع نظرسنجی
لذت بخش ترین قسمت وقایع مربوط به کینگزلندینگِ یه شور و هیجان خاصی توی این قسمت ها هست زیرکی و توطئه های بارانداز خون آدم رو به جوش میاره بعدش وقایع مربوط به استنیس و دراگون استون ولی از وقایع دیوار هیچ لذتی نمیبرم خیلی سرده -
توی فصل 56 جایی که برن قصه ننه پیر رو یادش میاد اومده که سیزدهمین لرد کمندر خودش رو پادشاه اعلام میکنه و به وسیله جادو ها و طلسم های عجیبی برادران قسم خورده اش رو مطیع خودش میکنه یعنی یه چیزی مثل همین کاری که با بچهه کرد
-
چرا اینقدر اصرار داری که آدر ها از طریق انسان ها بوجود میاد وقتی میتونن مرده ها رو تحت فرمان خودشون در بیارن احتمالا قدرت تبدیل نوزاد تازه متولد شده رو هم دارن این استدلالت مثل اینه که بگیم اگه ملیساندر از مجسمه های دراگون استون اژدها زنده کنه ریشه اژدهایان هم سنگه
-
The Princess and the Queen، داستانی که باید خوانده شود
samiano پاسخی به Manuel داده است: موضوع سوتوروس
اتفاقا من كاري كه ديموم با جيهيريس كرد رو نشونه ي ضعفش ميدونم توي جنگ حلوا خيرات نميكنن وقتي فرصت و امكانش رو داشت بايد همشون رو ميكشت و تنها به يكي اكتفا نميكرد اينطوري جنگ هم زودتر با تلفات كمتر تمام ميشد Sent from my iPhone using Tapatalk -
مانوئل این که بچه ها تبدیل میشن مشخص بود مسلما میبردنشون که تبدیلشون کنن نه اینکه مثلا بخورنشون من یکی شخصا مشکلم اینه که نباید قبل از کتاب به همچین موضوع مهمی میپرداختن
-
The Princess and the Queen، داستانی که باید خوانده شود
samiano پاسخی به Manuel داده است: موضوع سوتوروس
اتفاقا دیمون تبدیل شده به یکی از محبوب ترین شخصیت هام و با وجود مهارتی و تجربه ای که توی اژدها سواری داشت امیدوارم زنده مونده باشه -
The Princess and the Queen، داستانی که باید خوانده شود
samiano پاسخی به Manuel داده است: موضوع سوتوروس
منم خوندمش بلاخره فقط یه چیزی با وجود اینکه احتمالاً دیمون از ایسوس سر در آورده یا شایدم رفته سوتوروس یا شاید هم آشایی اصلاً هرجا، به نظرتون امکان این هست که به زودی و در کتاب های آینده شاهد تارگارین های بیشتری باشیم!؟ -
نبودم خوب
-
فرصت تمام شده!؟ شهاب جواب هایی که راجع من میدادی دقیقاً مثل چیزی بود که تو ذهن خودمم بود
-
با توجه به تئوریه اینکه سرما و زمستان توسط آدرها شکل میگیره الان یه سوال واسه من پیش اومده اونم اینه که چرا آدر ها این دوره رو برای بازگشتشون انتخاب کردن!؟ الان هزاران سال از شب طولانی داره میگذره توی تمام این سال ها که حکومت های مقتدر و متمرکز توی وستروس وجود داشت خبری از اینا نبود ولی حالا که وضع وستروس ریخته به هم و همه به جون هم افتادن یه دفه فیلشون یاد جنوب کرده!؟ یعنی ممکنه آدر ها از وقایع جنوب دیوار مطلع باشن!؟ چون هرچی نباشه با فرزندان خویشاوندن ممکنه مثل اونا قابلیت دیدن گذشته و آینده و مکان های مختلف باشن!؟ بعدم به نظرتون فکر نمیکنین آدر ها رو نشون دادن تا کتاب خوان های سریال گریز رو هم به سریال جذب کنن یا حداقل مشتاقشون کنن سریال رو هم تا حدودی دنبال کنن پ.ن: جورامون کم کاری از شما بود که نایت کینگ رو همون موقع که فرصت داشتی به درک نفرستادی
-
اين كه شباهتي به انسانها نداشت لرد كمندر زنش آدر بود نه خودش چه كار ناتالي دورمر دارين از مارجري خوشتون نمياد چرا رو مردم عيب ميزارين Sent from my iPhone using Tapatalk
-
مارتين يه بار گفته بود آدر ها هم تقريباً مثل انسان ها هستن ولي به جاي گرما وجودشون از سرماست پس ممكنه از نظر شكل زندگي مثل انسان ها سلسله مراتبي باشن از طرفي اون هيأتي كه نشون دادن ممكنه گروهي خاص ازشون باشن با توجه به اين كه بچه رو توي يه مكان خاص شبيه قربانگاه بردن مثلا اينكه اون افراد داراي قدرت هاي جادويي باشن مثل بعضي انسان ها كه قدرت هاي ماورايي دارن نميدونم چرا اولين صحنه اي كه نشونشون داد ياد اشباح حلقه افتادم!!! Sent from my iPhone using Tapatalk
-
نكردن صبر كنن مارتين اينا رو كامل معرفي كنه يه كم از ظاهر و ويژگي هاشون بگه [DISAPPOINTED FACE][DISAPPOINTED FACE]
-
امکانش که هست چیزی که تو شمال زیاده زمینِ ولی چرا یه جنوبی که به گرما و خوشگذرونی های جنوب عادت داره بمقرش رو به شمال سخت منتقل کنه!؟ مندرلی ها هم که رفتن شمال به اجبار بود نه دلخواه خودشون تازه یکی از بهترین مناطق شمال هم رفتن وایت هاربر تقریباً با ارزش ترین منطقه توی کل شمالِ و مهم ترین منطقه تجاری شماله
-
خوب منم این اپیزود رو دیدم این بیلیش عجب آدمیه ها اصلا فکرش رو هم نمیکردم ولی یه خورده زود ازش پرده برداری شد اوبراین و کلا دوستان دورنی دارن به شدت طرفدار پیدا میکنن، الان هم که تایوین کم کم داره خطر بچه های دنریس رو جدی میگیره و دست به دامن دستان توانمند دورنی ها شده مکالمه مارجری و اولنا هم جالب بود. این ملکه خار ها هم حالا حالا با این لنیستر ها کار داره تا نهایت استفاده از اتحادشون نبره بیخیال نمیشه و اما میرسیم به دنریس استورم بورن، مادر اژدهایان، مادر، ناسوخته، ملکه ی نقره ای، چندش و . . . اونجا که میخواست مبارز انتخاب کنه همه رو مسخره کرده بود از همون اول به داریو میگفتی بره دیگه من مکالمه جیمی و لوراس رو دوست داشتم مخصوصا اون قسمت شمشیرش متاسفانه قرار نیست خبری ازش باشه
-
والا از این براتیون ها همه چی بر میاد ولی کلا زدن شخصیت استنیس رو نابود کردن، به جای یه آدم قوی، محکم و مصمم یه آدم افسرده رو دارن نشون میدن
-
تامن بود پسر کوچیکه ی سرسی
-
میپردازیم به این اپیزود چرا من اینقدر عاشق شخصیت رمسی ام!؟ اون خباثتی که تو چهرشه عالیه روس بولتون این فصل خیلی بهتره اون خونسردی توی صداش عالیه استنیس هم که بنظرم کلا حذفش میکردن بهتر از این بود که اینطوری تخریبش کنن از اون شخصیت محکم و مصمم استنیس تو سریال هیچی نمونده و اما عزیز دلم اوبراین اون قسمت سلام کردنش عالی بود صحبتاش با سرسی هم که فوق العاده بود قشنگ سرسی از طلایی تبدیل به قهوه ای شد اون قسمت میس تایرل هم که اومد بپره وسط اولنا علنا بهش گفت بزن به چاک قشنگ بود حالا میرسیم به تیریون یعنی هرکی دیگه جای این بدبخت بود یه بلایی سر جافری میاورد، اون از کادو اونم از عروسی یه سوال برن وقتی داشت از طریق درخت میدید هم گذشته رو میدید هم آینده بعد اون قسمت اژدها بالای کینگزلندینگ مربوط به آینده بود دیگه۱؟
-
بله ریشش تاریخیه ولی کینه و نفرت این دوتا خاندان یه چیزی بیشتر از جنگ های صدسال پیششونه که دلیلشم فلج شدن ویلاسه وگرنه استورمزاندی ها هم دل خوشی از دورنی ها نداشتن سر جنگ های مداومشون ولی اینجوری دیگه به گلوی همدیگه چنگ نمیندازن. تیکه آخر حرفتو متوجه نشدم. یعنی میگی تو سریال میگن ابراین ویلاس رو کشته؟ آره ممكن بگن اوبراين كلا زده ويلاس رو كشته
-
كينه تايرل ها و مارتل ها كه ريشه تاريخي داره بعد الان به جاي چلاغ شدن ويلاس ميتونن كلا بكشنش
-
اون لبخند رضايت آريا هم بعد از كشتن اون طرف خيلي جالب بود اصلا شرارت از چهرش ميباليد در مورد جان هم نبايد به اين سرعت بهبود پيدا ميكرد بعدم پاشه مثل قهرمانا عصا رو پس بزنه راه بره ثن ها هم كه اومدن مثلا خوفناكشون كنن ولي گند زدن آخه كانيبال ولي قسمت باحالش جايي بود كه صداي آهنگ باران هاي كستمير اومد الاريا سريع فهميد شر به پا شده كلا اين آهنگ دردسر سازه
-
اينم يادم رفت سانسا و دانتوس هم ديگه خيلي خلاصه كرده بودن حداقل دو جلسه همديگه رو ميديدن يه چايي ميخوردن بعد ...
-
خوب بود ولی قسمت دیوار زیاد به دل نچسبید اونجایی هم که تیریون می فهمه ابراین اومده زیاد جالب نبود تو کتاب وحشت تیریون قشنگ قابل لمسه در کل خوب بود