لیانا استارک
اعضا-
تعداد ارسال ها
152 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
تمامی ارسال های لیانا استارک
-
سوالات در مورد تاریخچه و جغرافیای نغمه یخ و آتش
لیانا استارک پاسخی به Azor Ahai داده است: موضوع تاریخچه و جغرافیا
سلام دوستان. کسی نقشه ای از براوس سراغ داره؟ ممنون میشم اگه دارین بذاین -
تو فصل سوم سریال که نمی بینیمش. ولی یه نکته ی جالبی تو کتاب سوم بود که من سعی کردم به خاطر بسپارم. تو یکی از فصل های داووس اشاره میشه که شیپوری توی سلتیگار هست که کراکن ها رو از اعماق احضار می کنه. (من رو یاد شیپور جورامون انداخت که یه موقعی غول ها رو بیدار کرده.) من بعید نمی بینم توی کتاب شش یا هفت کراکن ها هم وارد ماجرا بشن. و یه نکته دیگه این که تو همین کتاب سه، یک بار واریس می گفت که از فینگرز خبر رسیده که یک کراکن به یک کشتی ایبنسی حمله کرده کشیدتش پایین. احتمال داره از اون شایعه های مردم باشه ولی مارتین بیخود به چیزی اشاره نمی کنه. شاید می خواد کراکن ها گوشه ی ذهنمون بمونند...
-
آخرش من نفهمیدم این جا درباره سریال حرف می زنیم یا کتاب... ولی کتلین چند برابر اون بی مهری هایی که در حق جان کرده رنج و عذاب کشیده و می کشه. فکر نمی کنم از این بابت بشه ازش متنفر بود. اما در کل به نظر من بد بودنش با جان نه تنها خودخواهانه، احمقانه هم بود!
-
خیلی خیلی عالی بود رابرت. دستون درست! ممنون هدیه همون مرگه... اینقدر مهربونن این عزیزان که مرگ و رهایی از رنج هدیه میدن!
-
من با همین انتخاب بازیگر بیش تر از تغیر داستان مشکل دارم. توی چنین داستانایی چهره ی شخصیت ها قسمت مهمی از شخصیتشونه. مثلا بیخود نیست که کله ی تیریون بزرگه یا چشم های تایوین رگه های طلایی داره یا به قول تو خصوصیات ظاهری براتیون ها اینقدر تو کتاب مورد تاکیده. مشخصا تو سریال این موضوع نمی دونم به خاطر کمبودبودجه یا کمبود وقت یا بدسلیقگی دست کم گرفته شده. اونم درباره بازیگرهای اصلی خیلی مهم ماجرا! ویژگی های ظاهری شخصیت هاش حتی از سریال های عادی دیگه ای که لازم نیست به هیچ کتابی پایبند باشن هم ضعیف تره. من که از این بابت خیلی وقته شاکیم. موقع دیدن سریال مثل خار تو چشممه این سرسی! :دی از طرفی بعضی از شخصیت ها مثل تیریون و ادارد استارک و سانسا یا تایوین و برن و آشا به نظرم خوب انتخاب شدن.
-
نظرسنجی شماره 4: اگر شما به جای جیمی لنیستر محافظ پادشاه ...
لیانا استارک پاسخی به پادشاه استنیس داده است: موضوع نظرسنجی
من گزینه ای که نیست رو انتخاب می کردم: کشتن ایریس ولی دفاع از همسر و فرزندانش. با این انتخاب جیمی باید جلوی پدرش و رابرت می ایستاد. و حتی ممکن بود رابرت قبول نکنه که لنیسترها طرفدار شورشند... ولی گذشته از تبعات هر انتخابی، همه میدونیم جیمی آدمی نیست که به موضوعات وقت تلف کنی مثل شرافت و قسم فکر کنه. آدم بی احتیاطیه که در دم به اون چیزی که تصمیم عقل و قلبشه عمل میکنه. ممکنه چیزی که دلش میگه یه جا طبق شرافت باشه یه جا نباشه. مهم اینه که بر خلاف پدر و خواهرش (تا اینجایی که از داستان خوندیم) قلبی داره که گاهی چیزی بگه. -
مارتین: قدرتمند یا جادوگر، باهوش یا دیوانه.
لیانا استارک پاسخی به سر جرالد تاور داده است: موضوع کتاب اول: بازی تاج و تخت
مانوئل من هم کاملا موافقم که هنر مارتین در پرداختن به جزئیات، بیشتر خودش رو به رخ میکشه. چیزی که من رو خسته می کنه به طور مثال کشدار بعضی از شدن فصل های آریا به خاطر اطلاعات غیر لازمه. مثلا توی یک فصل، تمام چیزی که دستگیرمون می شه اینه که به صورت کامل با تمام جزئیات می فهمیم آریا و هوند چطور با قایق از رودخونه عبور کردند... خوب یه سری از اطلاعاتی که چنین فصلی بهمون میده ممکنه برای داستان فضاسازی کنند ولی اونقدر کمند که من واقعا احساس کردم لازم نبود یه فصل با این تعداد کلمه بهش تعلق بگیره... این فقط یک مثال بود. توی برهه های زمانی مختلف برای شخصیت های دیگه مثلا دنی هم همین اتفاق افتاده. این بود که اشاره کردم گاهی (هر چند خیلی کم) خسته شدم از خوندن جزئیات زیاد. سر جرالد عزیز منم اواسط کتاب سوم هستم و به علت محدودیت وقت خیلی کند پیش میرم. امروز فصل 54 کتاب 3 که مال داووس هست رو تموم کردم که به یه اسمی بر خوردم که منو یاد شباهت اسمایی که تو گفته بودی انداخت. سر جرالد گاور! شخصیتی که بلافاصله منو یاد سر جرالد تاور انداخت.(های تاور فامیل کاملشه فکر کنم؟) این شد که فکر کردم نکنه واقعا بی علت نیست این شباهت اسم ها؟ -
شاید اگه شمام اول کتابو می خوندی بعد سریال رو می دیدی نظر من رو داشتی. درباره جان نمی دونم چی بگم ولی یه آدمی با چهره ی مصمم تر و فیزیک قوی تر به نظرم بهتر بود. حالا وحشتناکم نیست البته... قابل تحمله
-
دشمنی با سریال نبود که دشمنی با این دو تا منفور عزیز بود. سریال خیلی هم گله! البته بازیگر سرسی برای خودش بازیگر خوبیه بازیش هم قویه، ولی متاسفانه من برای این نقش اصلا نمی پسندمش.
-
بحث و تبادل نظر در خصوص کمیک بازی تاج و تخت
لیانا استارک پاسخی به پادشاه استنیس داده است: موضوع کارت
طراحی آدره خوب بود ولی یه کم اغراق آمیز بزرگ بود. تا اون جا که می دونم مارتین هیج وقت اشاره نکرده که آدرها سایزشون بزرگ تر از آدم هاست... در باره شخصیت ها چهره ی ادارد رو که بار اول دیدم جا خوردم ولی در کل خوبه. کلا کمیک ها موجودات دوست داشتنی ای هستن. من چند قسمت این کمیک ها رو دارم. اگه مثل ورژن اصلیش و با کم ترین تغییرات قرار میدادین خیلی بهتر بود. ولی به هرحال ممنون که pdf گذاشتین. خیلی بهتره. -
ایشالا سر عقل میان باهم سازش میکنن جمهوری دموکراتیک تشکیل میدن بعد یه شورای هفت از همه خاندان های اصلی به وستروس حکومت میکنه!! :دی من که دوست دارم جان استارک برسه به پادشاهی ولی بعد از اون تریون. اتفاقا خیلی هم خوبه نصفه شاه!
-
مارتین: قدرتمند یا جادوگر، باهوش یا دیوانه.
لیانا استارک پاسخی به سر جرالد تاور داده است: موضوع کتاب اول: بازی تاج و تخت
با این که تصمیم به خوندن همه ی متن برام سخت بود ولی نوشته ات جذبم کرد. ممنون زیبا توصیف کردی. این شکل پرداختن همه جانبه به یه داستان و خلق یه دنیای جدید با آداب و رسوم مختلف و زبون های متفاوت و نقشه ی جغرافیایی و خلاصه همه ی جزئیات چیزیه که تازگی ها خیلی طرفدار پیدا کرده و مارتین اولین نویسنده ای نیست که این کار رو میکنه. ولی این طور پرداخت چند وجهی داستان (زاویه دید های متنوع ولی در عین حال از زبان راوی دانای کل) چیزیه که من نمیدونم مارتین چندمین نویسنهده ای که این کارو میکنه ولی من اولین باره که میبینم و واقعا لذت می برم. این که چطوری از پس این کار بر اومده من پیش خودم فکر میکنم یه خط اصلی داستان مثل اسکلت یه ساختمان توی ذهنش چیده شده. که لایه لایه کامل ترش میکنه و جزئیات اضافه میکنه. و ما با نگاه از زوایای مختلف اضافه شدن لایه ها رو ذره به ذره و جرعه به جرعه می بینیم. البته انبوه جزئیات (به همون علت انبوه زوایای دید) هم باعث میشه ما وادار به تحسین بشیم. چون برای مثال هم در جریان ذره ذره ی فکرهای کسی که بازی خورده قرار میگیریم هم در جریان فکرهای کسی که بازی داده. به نظرم یکی از معدود عیب هایی که داره کندی پیش روی داستان به همین علت انتقال جزئیات زیاده. میشه از این کندی جلوگیری کرد ولی به نظرم مارتین از پس این یکی بر نیومده. حین خوندن این کتاب، توصیفات زیاد هر چند لازم ولی پشت سر هم گاهی منو خسته کرده. -
ساخت سریال خوبه ولی اینا که دارن اینقدر خوب میسازن یه تغیراتی دادن که واقعا غیر ضروری و در عین حال اعصاب خورد کنه. مثلا این زن راب تو سریال که اسمش یادم نیست و از مردم شهرهای آزاده یا انتخاب بعضی بازیگرها تصور من رو خیلی اذیت کرده. کلا خیلی وقت ها سعی می کنم خاطرات سریال رو فراموش کنم تا بتونم دوباره تصور تحریف نشده ی خودم رو پیدا کنم، ولی سخته... بین شخصیت های کودک برن رو بیش از آریا دوست دارم. (تو کناب برعکس. آریا بیشتر از برن) شخصیت زن محبوب موجود نمی باشد! بازیگر سانسا از نظر شباهت با تصورم، کم و بیش برام قابل قبوله بعد از اونم کتلین شخصیت مرد محبوب تو سریال اول ند و بعدش هم تیریون و جیمی (تو کتاب اول جان ولی تو سریال نه) شخصیت مرموز هم که فقط واریس
-
آره. نخوچی خورونه! بیشتر از همه از تیون بدم میاد. اصلا قیافش و لحن حرف زدنش حرص منو در میاره. یه لهجه خاصی داره انگار! بعد از اون از سرسی بدم میاد. یعنی از سرسی واقعی، فقط بدجنسی ظاهر صورت به این رسیده. خیلی از زیبایی و ظرافت و زیرکی وسوسه انگیز سرسی کتاب فاصله داره... کلا این آدم باعث شده از سرسی کتاب هم بدم بیاد! این جا مقایسه با کتاب نیست ولی هاااااااااای! به دلم مونده بود!
-
اینم حرفیه...ولی در صورتی که قصد مارتین همین باشه. مشکل اینه که وقتی من فصل های دنریس رو می خونم احساس می کنم نویسنده می خواد من خواننده دنریس رو تحسین کنم... (برای دنریس تا بعد ماجرای یانکای تو کتاب 3 خوندم البته تا آخرش برام اسپویل شده) مطمئنم شمام موافقی که قرار نیست ما دنریس رو دوست نداشته باشیم! به ریگار: حالاحالاها در خدمتشون هستیم. حتی اگه دنی هم پشت سر گذاشته بشه اژدهاهاش تا صفحه آخر داستان حضور پررنگ دارن.
-
مهم ترین اتفاق این بود که فهمیدیم زمستون داره میاد! :دی ولی در کل به نظرم تاثیر گذارترین اتفاقات این داستان اتفاق های جادوییش هستن. نه دعواهای سر تاج و تخت. با این فلسفه به نظرم تو کتاب اول، اول تولد اژدها ها مهم بود بعد باز شدن چشم سوم برن.
-
با این حساب به نظرم این محبوب نبودن دنریس با اون همه خرجی که مارتین براش میکنه باید یه تریکی قصه ای چیزی پشتش باشه وگرنه یه جورایی ضعف داستان به حساب میاد. البته نظر منه...!
-
اصلا من فکر می کنم چون زمستون با سرماش میاد آدر ها فرصت رو برای هجوم مناسب می بینن و راه میافتن. یعنی زمستون و شب طولانی دلیل هجوم آدرهاست نه آدرها دلیل شب طولانی! یه چیز دیگه. مورمونت دست یکی از اون دو تا آدری که تو کستل بلک کشته شدند رو فرستاد جنوب تا شاه ببینتش. یادم نیست چه بلایی سر دسته اومد؟ فاسد شده بود؟ شاید این همون بلایی باشه که گرما سر آدرها میاره
-
جای تعجبه! شخصیتی که مارتین داره این قدر بهش پر و بال میده و آینده ی روشن براش میسازه اینطوری برای اکثر ما توجیه نشده و ضعیفه! منم کاملا موافقم که دنریس بیشتر از اونی که حقش بوده به دست میاره و آورده. دلم می خواد بدونم فقط نظر ماها این طوریه؟ یا توی فروم های انگلیسی زبان و کلا بقیه ی فن ها هم همین نظر رو درباره ی دنریس دارن؟
-
سوالات در مورد تاریخچه و جغرافیای نغمه یخ و آتش
لیانا استارک پاسخی به Azor Ahai داده است: موضوع تاریخچه و جغرافیا
احتمالا علم مردمان این دنیا اون قدر پیشرفت نکرده که بفهمن روی یه سیاره ی کروی هستن. اون برندونی که با کشتی به سمت دریای غرب وستروس رفت و دیگه بر نگشت نشون میده تا فاصله ی خیلی دور از غرب وستروس احتمالا خشکی دیگه ای جز جزایر پراکنده نیست ... ولی یه چیز دیگه. تفاوت شمال و جنوب هم خیلی عجیبه. منتهای شمال غرب سرزمینای یخ زده و آدرها هستند. منتهای جنوب شرق سرزمین های داغ و سوخته و زیر سایه و زادگاه اژدها ها! -
نظرسنجی شماره 3: " کدام خاندان در انتهای کتاب سوم بیشترین...
لیانا استارک پاسخی به ریگار داده است: موضوع نظرسنجی
از کی تا حالا تو این کتاب همه چیز طبق نقشه پیش رفته؟! از طرفی این کاهنه ی سرخ به نظرم حالا حالاها آتیش داره که بسوزونه... من خودم به تایرل ها رای دادم. -
هویت جان اسنو در هاله ای از ابهام
لیانا استارک پاسخی به برندون معمار داده است: موضوع کتاب اول: بازی تاج و تخت
خیلی از تارگرین های مهم هم این ویژگیهارو نداشتن. همون BloodRaven ! کلا" زال بوده این بشر ( البته خیلی خالص نیستا :دی ) ولی یادمه که یکی دو تا تارگرین دیگه بودن که خصوصیت تارگرین هارو نداشتن. یه مصاحبه ای GRRM کرده که همه ی افراد قوم ها که نباید مث ِ هم باشن. مثالشم این بوده که لیز تیلور که چشاش Violet بوده آیا تارگرین بوده ؟ از طرفی میاد میگه که بیشتر سوئدی ها چشاشون آبیه ، آیا کسی که چشاش آبیه سوئدیه ؟ یا کسی که چشاش آبی نیست سوئدی نیست لزوما" ؟ مسئله ی بعدی اینه که تنها در صورتی که یک پادشاه ( ولیعهد ) توی Tower of Joy بوده امکانش هست که 3 تا KG جلوش رژه برن. اونهام گاردهایی مثل ِ های تاور / آرتور دین / ونت ! اما در مورد اینکه این نظریه به نظر واضح میاد ، خود ِ GRRM در یک نیمچه اشاره ای گفته که اولا" اون موقعی که کتاب رو طرحش رو زدم ، یه خوره هایی مث ِ شما نبودن ، اگر هم بودن نمیرفتن توی اینترنت همه جا جار بزنن بعدشم گفته جامعه ی کوچیکی هستن کسایی که این کتابارو خوندن و در فروم ها فوضولی میکنن :دی یک چیز دیگه ، این کتاب خیلی به Prophecy ها علاقه داره ( یا القا میکنه اونهارو به خواننده ) سعی کنید خیلی درگیرشون نشید. الان یه Azor Ahai یه The Prince That Was Promised یه Dragon has three Heads و چند تای دیگه هست که همه دنبالشن. مثلا" همین اژدها سه سر داره دلیل نمیشه حالا همه بشینن روی اژدها ها . ( توجه کنید که توی اولین خوابی که Bran دید و همه جارو سر زد ، تویی Ashaii کلی اژدها دید ، یعنی اینکه فکر نکنید همین سه تا مونده ) . شاید برای خاندان ِ تارگرین ها که دوباره بخواد پا بگیره به سه نفر احتیاج خواهد بود که قضیه اونطوری بیان میشه. تو همین پست جدیدی که برندون توی سایت گذاشته میگه که نسل براتیون ها از برادر حرامزاده ی اگان فاتح هست. که هممون میدونیم خصوصیات ظاهریشون چقدر با تارگارین ها متفاوته. به هر حال از روی خصوصیات رنگ مو و چشم نمی شه حدس حتمی زد. با حرفاتون موافقم. چه دلیلی داشته قوی ترین شوالیه های گارد شاهی که هرکدوم قدرت فرماندهی یه سپاه رو داشتن همه بمونند تا از اون برج محافظت کنند؟ فقط محافظت از لیانا نمیتونه باشه چون فرماندهان شورش رابرت و ادارد بودن که هیچ کدوم آسیبی به لیانا نمی زدن. بیخود نیست مارتین چنین حرفی زده. آخه سرنخ های زیادی در این باره داده که آدم فکر می کنه برای کتاب اول زود بوده لو دادنشون. اگه برمیگشت به اون زمان نمیکرد این کارو! :دی ولی درباره خواب و پیش بینی های این کتاب به نظرم مهم ترین قسمت های این داستانند که می شه آینده رو از روشون حدس زد... و همین حدس زدنش اصل هیجان کتابه -
سیاه وسفید بودن تو ارباب حلقه ها رو قبول ندارم. مثلا سارومان سفید بود سیاه شد. یا پادشاه شهر سپید که اسمش یادم نیست برعکس. یا مهم تر از همه خود گلوم که گرفتار وسوسه شد و بیش تر بیش تر فرو رفت. یا وسوسه ها ی روی مرز خود فرودو یا پدربزرگش یا بانو گالاندریل...
-
«یورش شمشیرها» اشاره به چی داره؟(تا فصلی که ترجمه شده)
لیانا استارک پاسخی به م.م.استارک داده است: موضوع کتاب سوم: یورش شمشیرها
منم شروع کردم هر شب حدود نیم ساعت میخونم ولی با شبی نیم ساعت سرعت پیشروی م زیاد نیست و حوصله م رو سر برده. از حدود فصل چند هیجان داستان میاد بالا و این کندی حل میشه؟ -
آره واقعا. منم اولین بار که موسیقی تیتراژ رو شنیدم بدون این که بدونم سازندش کیه فکر کردم چقدر آدمو یاد حماسه های شرقی و فارسی خودمون میندازه. این یکی در آن واحد هم مهیجه هم حماسیه هم یه جاهایی نغمه ی غم انگیز داره...