Queen nymeria

@کیوان اژدهای دنریس اولش که اومد نشست تقریبا خوب بود فقط اون صحنه ی پروازشونو خیلی بد درآورده بودن که نمیدونم شاید بودجه نداشتن که کار بهتر تحویل بدن یا... که خیلی مصنوعی شده بود. مبارزه جورا که اصلا خوب نبود اون یارو جورا رو انداخته زمین بعد یک ساعت ایستاده زل زده به بقیه انگار منتظره یکی بیاد بکشتش.اونی که صحنه ی نبرد جورا و جان تو قسمت 8 رو نوشته خیلی گند زده خیلی بهتر از اینا میتونستن درستش کنن. جیکن هگار شاید فکر کرد ترسیده یا دلش نیومده مرد رو بکشه بخاطر همین بهش گیر نداد چون اولین بارش بود که تو خونه ی سیاه و سفید همچین ماموریتی داشت. اینکه استنیس مثل سلیس نکنه که خب شاید برای اینه که استنیس نمیتونه جلوی همه ی سپاهش احساساتشو نشون بده ولی از شخصیت سلیس هم به نظرم خارج بود که اینکارو بکنه.

تولدتون مبارک کیوان عزیز.

عکسای لو رفته از اپیزود 10 رو کسی دیده؟ پیشنهاد میکنم اگر جایی بهش برخوردین بدون نگاه کردن سریع رد کنین که خیلی اسپویل ناجوریه

نه اتفاقا من فکر میکنم جو و هیجانات کتاب کمتر شده. سریال واضحا از کتاب جلو زده و شاید اصلا زودتر از کتاب تموم بشه ببخشید ولی استنیس برای رضای خدا و نشان دادن سرسپردگیش اینکارو نکرد بلکه کارش گیر بود و بخاطر همین اینکارو انجام داد برای رسیدن به هدف خودش.به همین دلیل اصلا قابل مقایسه با داستان ابراهیم نیست.اگر تو کاخش همه چیز آروم بود و هیچ مشکلی نداشت و خودش هیچ خواسته ای نداشت بهش میگفتن به خواست رلوور باید اینکارو بکنه اونموقع بیشتر این دو داستان قابل مقایسه بودن. در هر صورت این کارش رو اصلا نمیشه هیچ جوره توجیه کرد برای رسیدن به خواسته ی خودت شخصی رو قربانی کنی که مالک جانش نیستی خود اونطرف هم راضی نیست! حالا نمیدونم رلوور واقعا اینقدر ظالمه یا ملیساندر داره راه اشتباهی رو میره چون من تا اونجایی که یادمه توروس تو خط قربانی و اینا نبود فقط ملیساندر مثل اینکه خیلی تشنه به خونه. واقعا تعجب میکنم یه سریا چه جوری دارن توجیه میکنن اینکارو تو سایتای خارجی میری کامنتای مردمو میبینی شاخ درمیاری!

ما هم که نمیگیم ۱۰۰٪ میمیره هرچیزی که میگیم اما و اگر و حدسیاته.وگرنه فقط خود مارتین میدونه قرار چه اتفاقی بیفته.منظور از مرگ هم همون مرگ جسمانیه وگرنه روح که میدونیم از بین نمیره ولی اینکه بدنی که دیگه قابل استفاده نیست رو بصورت جادویی یا... کاری کنن که دوباره سالم و قابل استفاده بشه تا روح برگرده ریبورنه دیگه.که البته ممکنه اصلا کار به اونجا نرسه.

حالت خوبش اینه که اگر خدایی نکرده جان از این طریق برگشت و فهمید در جا بزنه ملیساندر رو بکشه که فکر نکنم همچین اتفاقی بیفته.در غیر اینصورت به نظرم جان رو بزارن دم در آدرها ببرنش بهتره. ملیساندر خیلی ادعاش میشه که مثلا میخواد در برابر آدرها بایسته ولی از آدرها هم شرورتره.توروس هم مثل ملیساندر بود دیگه ولی کجا کارهای شرورانه مثل این میکرد؟!

اگر جان ریبورن بشه و قضیه آزوراهایی بودنش درست باشه بدترین اتفاقی که میفته اینه که ملیساندر مثل زیییگیییل میچسبه بهش. Rest In Peace Jon Snow

نه نایمریا، هیچی بدتر از این نیست که پدری دستور بده بچه اش رو زنده زنده بسوزونن و خودش وایسه نگاه کنه. من قبل از اینکه پاسخ شما رو ببینم پستم رو ویرایش کردم . بله درسته هیچی بدتر از این نیست. ولی من خودم اصلا دوست ندارم جان اینجوری برگرده با اینکه از کاراکترش خوشم میاد ولی ترجیح میدم بمیره بخاطر این میگم احساس بدتری بهم دست میده چون کاراکتر جان برام مهمه ولی کاراکتر استنیس نه و این کار ممکنه باعث تخریب شخصیت جان بشه اگر بفهمه چجوری برش گردوندن و کاری نکنه.

on the “inside the episode” feature that aired on HBO, creators D.B. Weiss and David Benioff said they were ”shocked” to learn this information from author George R.R. Martin implying that the burning of Shireen Baratheon is a joy book readers may yet get to experience in The Winds of Winter. (In fact it may be tied to another main character’s fate.) این مطلب رو تو بحث اپیزود نهم فصل ۵ هم قرار دادم ولی چون اسپویل داشت نمیشد اونجا روش بحث کرد.خط آخرش نوشته In fact it may be tied to another main character’s fate یعنی در حقیقت ممکنه ملیساندر برای برگردوندن جان شیرین رو قربانی کنه!!با توجه به اینکه فکر میکنن که استنیس هم شکست خورده و مرده.من اینجوری احساس بدی بهم دست میده.

on the “inside the episode” feature that aired on HBO, creators D.B. Weiss and David Benioff said they were ”shocked” to learn this information from author George R.R. Martin implying that the burning of Shireen Baratheon is a joy book readers may yet get to experience in The Winds of Winter. ( ). ولی تو یه مصاحبه دیگه خود مارتین گفته تو سریال کاراکترهایی میمیرن که تو کتاب هنوز زنده ن.در کل معلوم نیست که همچین چیزی واقعا تو کتاب اتفاق میفته یا نه و اگر اتفاق میفته استنیس هم تو این قضیه دست داره یا نه به نظر من اتفاق میفته تو کتاب هم ولی استنیس نقشی نداره احتمالا بی اطلاعه از این موضوع. ولی خدای روشنایی چه خدای ظالمیه.

پس رمسی با ۲۰ نفر میخواست این کارو بکنه!!! وقتی جان رسید به دیوار اولش قیافه ی همه جوری بود که انگار نمیخوان در رو باز کنن ولی بعد که درو باز کردن خیالم راحت شد.(با اینکه از قبل میدونستم با توجه به کتاب حتما درو باز میکنن.) قسمتهای دورن خیلی ضعیف کار شده اصلا خوشم نمیاد.ولی صحنه ای که تاینه و بران توشن بامزه بود یکم.بعد از اینکه دوران,الارایا رو توبیخ کرد و الاریا زانو زد ولی بعدش رفت و اون صحبتها رو با جیمی کرد به نظرم داره نقشه میکشه که برای انتقام جیمی رو بکشه.ولی چرا مثل کتاب دوران نایمریا رو به شورای پادشاهی نفرستاد؟آریانه رو که کلا حذف کردن نقش مارهای شنزار رو هم که خیلی کمرنگ میکنن خیلی بد شده داستان دورن. از استنیس سریال واقعا دیگه ناامید شدم با این کاری که کرد.البته معلوم نیست شاید تو کتاب ششم هم واقعا همچین کاری بکنه ولی تا اون موقع حساب استنیس سریال و کتاب جداست و نمیتونم نظری راجع به استنیس کتاب بدم.هر چند کلا از استنیس خوشم نمیاد چه تو کتاب چه تو سریال.خیلی جالبه سلیس که انقدر رفتار آزاردهنده ای داشت کلا چه با شیرین چه با بقیه و کلا هرچی ملیساندر میگفت رو چشم بسته قبول میکرد آخر سر یکم دلش نرم شد و احساسات به خرج داد ولی استنیس نه.همش منتظر بودم استنیس بره جلو و نزاره این اتفاق بیفته ولی... من فکر میکنم اگر داووس بفهمه استنیس با شیرین این کار رو کرده دیگه به استنیس وفادار نمونه. قسمت آریا وقتی مرین ترنت همش میگفت که اون دخترا خیلی سنشون زیاده همش فکر میکردم آریا خودشو فاح....شه جا میزنه .ولی نشد.ولی احتمالا برای قسمت بعد این کارو بکنه آریا چون آخر سر مرین ترنت گفت فردا یکی دیگه رو برام بیار. و در آخر هم که مبارزه ی میرین.صحبت داریو با هیزداهار خیلی جالب بود آخر بدجور ضایع شد داریو,هیزداهار هم ذوق کرده بود. ولی من یه چیزی رو متوجه نشدم چرا پسران هارپی همرو میکشتن؟پسران هارپی اصلا از اربابانن یا برده های آزاد شده؟آخه هرکی دم دستشون اومد و زدن کشتن چه اربابها چه دیگران رو!! بعد هیزداهار مگه پشت این قضیه حمله نبود؟پس چرا اونم زدن با چاقو؟!!البته ممکنه از قصد این کارو کرده باشن که اگر نقششون شکست خورد به هیزداهار شک نکنن.شایدم اصلا دست نداشته. مبارزه ی جورا زیاد جالب نبود فقط آخرش که نیزه رو به سمت یکی از پسران هارپی پرتاب کرد جالب بود.جورا عاشق دنریسه بعد به خودش نمیگه وقتی grey scale داره و به دنی دست میزنه ممکنه دنی ازش بگیره.نویسنده ها وقتی داشتن جورا رو گری اسکلی میکردن فکر اینجاش رو نکردن؟! اژدهای دنی هم خیلی خوب بود. قیافه تیریون وقتی اژدها میبینه خیلی خوبه. مشتاقانه منتظر اپیزود بعدم فکر میکنم خیلی شوکه کننده باشه قسمت بعد.

نههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه لعنتی .آخه چراااااااااااااااااا؟!!!!

من برام جالبه که آخرش دیگه پارو نمیزدن.اگر من بودم انقدر سریع پارو میزدم تا دستم از جا در بره.ولی اون سکوت آخر و صدای آب خیلی خوب بود.

دقیقا من هر دفعه او ده دقیقه ی آخرو دیدم همین موضوع به ذهنم میرسید که چرا از یقه گرفت پرتش کرد.یا اونجا که که میتونست با سر نیزه بزنش با ته نیزه زد پرتش کرد پایین!!! موافقم یه سوالی برای من پیش اومده که چرا آدرها پودر میشن؟اگر جسمشون بجای پودر شدن باقی میموند جالبتر میشد. من واقعا نمیدونم هدف آدرها چیه آدم نمیدونه ازشون بدش بیاد یا نه!؟مارتین هم که زیاد راجع بهشون توضیح نداده. توی کتاب اینجوری شکنجه نمیکردن روش کارشون این بود که اونجایی که تورموند گفت جان از دو تا دختر منم خوشگلتره برای من خیلی جالب بود من یادمه که جان یه جا گفت که میخواد از همه ی لردها تقاضا کنه که شمشیرهای والریایی شون رو برای نگهبانان بفرستن و اون شخصی که داشت باهاش حرف میزد گفت واقعا فکر میکنی همچین کاری میکنن؟!حالا یادم نیست مال کتاب بوده یا سریال یا زاده ی ذهن خودم!ولی اگر تو سریال قبلا بهش اشاره شده بود مردم چرا انقدر تعجب کردن که آدر با شمشیر مرد؟ صحبت سم با الی هم خیلی جالب بود که فکر نکنم

بازیگر نقش رمسی اسنو شرارت از چشاش میباره.چشماش شبیه چشمای gollum ارباب حلقه هاست وقتی شخصیتش شرور میشد.به نظرم خیلی نقششو خوب بازی کرده قشنگ باعث شده مردم ازش نفرت داشته باشن.

خییییلییی خوووووب بود این قسمت نسبت به قسمتهای قبلی بحث و گفتگوی دنریس با تیریون جالب بود.ولی به نظرم داستان جورا و دنریس دیگه خیلی داره کشدار میشه. قسمتی که سرسی توش بود هم جالب بود ولی تو سریال به نظرم دارن اسپروها رو خیلی خشنتر از اون چیزی که تو کتاب به تصویر کشیده شده نشون میدن.با اینکه از سرسی اصلا خوشم نمیاد ولی دلم میخواد سپتایی که پیشش میاد رو بزنم.سپتا شبیه این گشت ار..شادیهاست امیدوارم اسپروها به بدترین شکل ممکن سرکوب بشن. آریا هم که هنوز داستانش هیجان انگیز نشده و یه ذره خسته کننده ست. ثیون هم که اعتراف کرد برن و ریکان رو نکشته دوست دارم قسمت بعد رو ببینم که سانسا چکار میکنن شاید با همین اطلاعات سانسا باعث شورش بشه. ووو جان king crow .با اینکه این قسمت با کتاب تا اونجایی که ما خوندیم (کتاب ۵)تفاوت داشت ولی به نظرم خیلی خوب بود.جنگیدن king crow با پیر آدرها واقعا هیجان انگیز بود.ولی خیلی حیف شد که درگون گلسها رو جا گذاشتن.اونجایی که اون اسپیر وایف رو اون بچه وایت واکرها کشتن خیلی جالب بود نشون داد که هر چقدرهم که شجاع باشن بالاخره یه نقطه ضعفی دارن.نگاه هایی که بین پادشاه آدرها و جان ردو بدل شد هم خیلی جالب بود انگار داشت جان رو به مبارزه میطلبید و اونجایی که مرده ها دوباره زنده شدن تو صورت جان خشم و ترس و ناامیدی رو میشد دید(حالا شاید هم هیچی نمیشد دید ولی من به خودم تلقین کردم که میشه دید .)من دیگه شکی ندارم که جان آزورآهاییه استنیس هم fake هه. من همش استرس داشتم giant رو بکشن بشه giantwalker قسمت بعد هم احتمالا هیجان انگیزه و ممکنه بیشتر به داستان دنریس بپردازه. در آخر پیشنهادم اینه که زمان قسمتهای دیوارو بیشتر کنن.خخخخخخ ولی یه دفعه سریال شبیه واکینگ دد شد میتونن یه قسمت cross over بدن.

اینایی که گفته کامل با اون کشور مطابقت نداره که فقط یه شباهتهایی هست. مثلا تایرل(اسراییل) اغلب با دورن(ایران) مشکل داشته بعد با لنیستر(عربستان سعودی) متحد میشه.لنیستر طلا داره عربها نفت دارن. نگهبانان شب(کردها) در برابر وایت واکرها(داعش) و وحشیها(اسلامگرایان) ایستادگی میکنند. گریجوی یه زمانی مناطق زیادی رو تحت سلطه ی خودش داشت مثل ترکیه(عثمانی) ولی بعدها از دست داد. شباهت عربهای مستبد با باراثیونها فکر نکنم از نظر استبداد باشه.از این نظر مقایسه کرده که حکومتو از دست دادن و خودشون هم متحد باقی نموندن.رنلی برای خودش سپاه تشکیل داد استنیس هم برای خودش.

دقیقا در اون قسمت اولین فکری که به ذهن من هم رسید همین بود که چرا نگفت شاید اتفاقی دیده! حداقل انتظار داشتم اولنا قبل از اینکه لوراس خودشو ببازه سریع قضیه رو جمع کنه.چون اولنا که دیگه مثلا مغز متفکر خاندانه باید سریع فکر میکرد.کلا احساس کردم اولنا هم مثل قبل نیست.حتی صحبت هاش با سرسی هم زیاد جالب نبود. کلا داستانهایی که تغییر میدن و تو کتاب وجود ندارن به پختگی و منسجمی داستانهای کتاب نیست.یه جورایی بعضی جاها آبکی هم از آب در میاد.نمیشه هم انتظار دیگه ای داشت چون مارتین برای هر کتاب چند سال وقت گذاشته ولی برای فیلمنامه چند ماه بیشتر وقت ندارن.

این پرنس وعده داده شده یا آزورآهایی پس کی میان مملکت رو از دست آدرها و اسپروها نجات بدن؟!! توی سریال دیگه خیلی لنسل رو افراطی نشون دادن.اصلا میبینمش دلم میخواد بگیرم بزنم لهش کنم. ایکاش حداقل توی جنگ آریوهوتا سر بران رو با تبرش میزد یکم هیجان انگیز میشد این قسمت.یا حداقل مارسلا رو زخمی میکردن. در سریال اصلا نتونستن جذابیت و مرگبار بودن مارهای شنزار رو به تصویر بکشن.من تو کتاب واقعا از مارهای شنزار خوشم میاد ولی اینایی که تو سریالن اصلا برام مهم نیستن. چه شمال رو بخواد چه بخواد به سرسی نارو بزنه در هر حال برای بیلیش برده. در هر حال من فکر میکنم الان شمال هدف راحت تری برای بیلیشه.در هر حال حتی اگر فرمانده ی نظامی هم داشت سرسی نه کوان حاظر میشد تا وینترفل لشکرکشی کنه تو سرما و یخ بندون نه جیمی.بیلیش هم اینو میدونست اونجوری مقدمه چینی کرد که سرسی بگه باشه خودت برو. درسته شمالیها به خودشون وفادارند درست همینجا هم بیلیش از سانسا استفاده میکنه و بوسیله ی سانسا که یه شمالیه شمال رو تحت سلطه ی خودش درمیاره.لردهای ایری هم اول راضی نبودن که بیلیش تو ایری بمونه ولی بعدش بیلیش سریع راضی شون کرد.

بخش آریا خوب بود. اون قسمتی که دورن رو نشون دادن به نظرم خیلی ضعیف بود از بازیگراش بگیر تا شخصیت پردازی و داستان خیلی بده. مثلا اسم این قسمت Unbowed, Unbent, Unbroken هم بود خیر سرشون. بیلیش تا حالا هرنهال رو داره,ایری رو هم داره اگر نقشه ش بگیره و محافظ شمال هم بشه خیلی قدرتش زیاد میشه.سرسی احمقه اگر اجازه بده اینهمه قدرت در دست یک نفر باشه. صحنه ی آخر خیلی دلخراش بود همش منتظر بود تئون با یه چیزی از پشت بزنه تو سر رمزی و با سانسا فرار کنن ولی نشد اه واقعا چی میشد اگر همچین اتفاقی میفتاد و فرار میکردن.اون آخر که تئون داشت گریه میکرد همش میگفتم الان حمله میکنه ولی .... دیوار و جان هم که نداشت. کلا سریال دیگه خیلی داره از کتاب فاصله میگیره آخر سر فکر کنم دیگه تنها وجه مشترک کتاب و سریال بشه اسم شخصیتها و مکانها. من بخوام به این قسمت امتیاز بدم 6 یا 7 میدم.

نمیدونم این موضوع رو قبلا هم مطرح کرده بودم یا نه ولی اگر این تئوریه R+L=J درست باشه به نظرتون ادارد کار درستی کرد که اجازه داد جان به نگهبانان بپیونده بدون که هویتشو براش فاش کنه.به نظرتون در حق جان کوتاهی نکرد؟شاید اگر جان میدونست که مادرش کیه یا اصلا مادر و پدرش کین تصمیم متفاوتی میگرفت و نمیخواست به نگهبانان ملحق بشه و مسیر متفاوتی رو در پیش میگرفت در عوض ادارد بهش میگه دفعه ی بعد که همدیگه رو ببینیم بهت میگم!!که دیگه اونموقع احتمالا کار از کار گذشته بوده اگر خود ادارد هم جون سالم به در میبرد. در کل میدونم که اتفاقاتی که افتاده برای پیش بردن داستان ضروری بوده ولی کلا این یه مورد از نظر اخلاقی برام سوال برانگیز بود.

اینکه بیلیش بخواد از استنیس حمایت کنه به نظرم تناقضی میشه با فصل اول و اصلا جالب نیست.من نمیدونم مگه مجبورن داستان رو جوری تغییر بدن که اینجوری بشه. من نمیدونم چرا شخصیت ملیساندر رو در حد یک شخص اغواگر و تولید کننده ی سایه پایین آوردن.توی کتاب قابلیتهای دیگه ای هم داره و قدرتهاش بیشتر ولی تو سریال فقط سایه سازی میکنه!جوابی هم که در اون صحنه ی خاص جان به ملیساندر داد خیلی مسخره بود و به نظرم دیالوگ ضعیفی بود.نویسنده های سریال مثل اینکه به داستان عشقی و رومنس خیلی علاقه دارن!!اونجایی هم که ملیساندر برگشت گفت you know nothing jon snow خیلی افتضاح بود احساس مور مور شدن به من دست داد.

این قسمت نسبت به قسمتهای قبلی بهتر بود. تغییرات نسبت به کتاب خیلی زیاد شده. قیافه ی سانسا و نگاهی که به رمزی انداخت وقتی گفتن والدا بارداره عالی بود.تا قبلش رمزی داشت از نظر روانی سانسا رو تحت فشار میذاشت ولی یه دفعه ورق برگشت. قیافه تیریون وقتی دروگون رو دید عالی بود.به نظرم باریستان رو برای این کشتن که برای تیریون و جورا جا باز بشه.ولی خیلی حیف شد شخصیت باارزشی برای دنریس بود.از قسمتی که دنریس اربابها رو برد و یکیشون رو خوراک اژدهاها کرد اصلا خوشم نیومد و به نظرم تغییر خیلی بد و بی موردی بود نسبت به کتاب.که چی مثلا میخواستن مد کینگ برای بیننده ها تداعی بشه(ولی عکس العمل هیزداهار خیلی خوب بود اول خونسرد برخورد کرد ولی بعدش خیلی ترسید ).اصلا نویسنده ها نمیتونن تعادل رو برای شخصیت دنریس و استنیس برقرار کنن انگار میخوان طرفدارهای هر دو رو راضی نگه دارن ولی نمیدونن چجوری انگار نمیتونن هر دو رو خوب بنویسن هر کدوم که تو یه قسمت خوب باشه اونیکی یه کار اشتباه یا غیرقابل قبولی میکنه یا شخصیتی از خودش بروز میده که دوست داشتنی نیست. داستان عشقی گری ورم و میساندی واقعا غیرقابل تحمله. اگر یه نسخه ی ویرایش شده بدن و قسمتهای این دو با هم رو حذف کنن خیلی خوب میشه.به جای داستان عشقی الکی ساختن داستان اصلی رو با جزئیات دقیقتر پیش ببرن بهتره. قسمت مردان سنگی هم خوب بود ولی حیف شد داستان جورا و رو با هم ادغام کردن.اصلا دوست نداشتم جورا greyscale بگیره.,ولی تا حالا خط داستانی ای که نسبت به بقیه زیاد دستکاریش نکردن و زیاد تغییرش ندادن مال جانه که از بقیه هم بهتر داره پیش میره.در حال حاظر قسمتهای مربوط به دیوار برای من جذابتره.ولی ایکاش اون جاهای رو که جان به استنیس نسبت به لشکرکشی به دردفورت هشدار میده و باعث میشه قواشون رو به سمت دیگه ببرن رو هم یه جوری نشون میدادن و اینکه جان قرار به

همسر منس دالا موقع حمله وقتی داشت بچه شو بدنیا میاورد مرد.وال خواهر دالاست. http://awoiaf.westeros.org/index.php/Val http://awoiaf.westeros.org/index.php/Mance_Rayder تو پیج مربوط به منس هم نوشته Wife:Dalla

وال زن منسه! نه خواهر زنش... در مورد فامیل حر.ام زاده ها هر منطقه لقب مخصوص به خودش رو داره! reach>flowers westerlands>hills iron islands>pyke dorne>sand north>snow vale>stone stormlands>storm crownlands>waters riverlands>rivers ممنون مثل همیشه فوق العاده بود وال مگه خواهر دالا زن منس نیست؟پس میشه خواهرزن منس دیگه.