مورس مارتل

آقا دستمریزاد برندون ـت همونیکه تو ذهن ماست! برندون رو فقط میشه با دستور دادنهاش شناخت. جور دیگه ای کشیده بشه برندون نیست

تالار "آن سوی دیوار" به همین منظور شکل گرفته. شما میتونید موضوع مورد نظرتون رو با ایجاد تاپیک قرار بدید.

منم دقیقا همین حس رو به Maluka دارم، خوندنش داره عشق از دست رفته رو تصویر میکنه. {این نوع غم} {مسلما دارم با The National مقایسه اش میکنم، چون واقعا با اون اجرای منحصر به فرد و با دقت در روایت داستان، معیار اصلی ـه}.

خب یه مورد دیگه: تو قسمت پنج ما نبرد بین جیمی و ادارد رو می بینیم. قبلا که این قسمت رو مروری دیده بودم با خودم میگفتم کارگردان حتما میخواسته این قسمت ها وجه تمایز با کتاب باشه. اما تو قسمت های بعدی فیلم وقتی جیمی پیش پدرش تایوین ـه {همون سکانسی که تایوین داره یه گوزن رو سلاخی میکنه}، تایوین به جیمی میگه چرا ادارد زنده است و جیمی میگه سرباز احمقم قبل تموم کردن کارش از پشت یه نیزه به پاش زد. واقعا عجیبه، این تفاوت داستانی مشکل اساسی داره ها! جیمی تو داستان میدونست که اگه ادارد رو بکشه با هر بهونه ای پادشاه سخت ترین مجازات رو براش در نظر میگیره.

سلام به عضو جدید Manuel ممنون که این کاور رو معرفی کردید. من چندین بار با دقت گوش دادم، بسیار زیبا اجرا میکنن؛ ولی یه مشکل بزرگ داره. اینکه این شعر تو این کاور داره عاشقانه خونده میشه نه به صورت روایت غم انگیز. اگه کاورهای دیگه ای هم هستن، خوشحال میشم بشنوم.

کار بسیار زیبایی زدی واریس عزیز. خیلی حس ها به داستان میخوره. ممنون که وقت میذاری،

اگه نکاتی که جورامون گفتند رو رعایت کردید {حجم رو نگفتید، حجمش چقدره؟}، مشکلی نباید باشه! احتمال داره یه مرحله تو سیستمتون اشتباه شده باشه. در هر صورت، براتون این عکس رو با کیفیت پیدا کردم و تو این سایز بریدم. ببینید مشکلتون حل میشه؟ {تست ـش کردم} قبل جایگزینی تصویر قبلی رو حذف کنید بعد مرحله آپلود کردن رو انجام بدید. http://uploadkon.ir/?file=sansa.zip

همون اول فیلم یه تفاوت ایجاد کردن، نمیدونم منظورشون چی بوده. تو کتاب ویل و سر ویمار با هم میرن و گرد منتظرشون میمونه. ویل قبل از پایین اومدن از درخت به این فکر میکنه که گرد که منتظرشون بوده زنده هست یا نه. بعد از پایین اومدن از درخت با آدرزده ـی ویمار مواجه میشه و قضیه تموم میشه. تو فصل بعد کتاب، ادارد مردی که پیر بوده رو میخواد اعدام کنه. یعنی گرد زنده بوده برگشته و ویل دخلش اومده. تا اینجا مشکلی نمیشه گرفت یه جابجایی بوده. ولی تو فیلم گرد و ویل با هم فرار میکنن و یکی از آدر ها گرد رو جلوی ویل میکشه و تو ادامه میبینم که ویل از جنگل زنده بیرون اومده. چرا باید همچین تغییری تو داستان ایجاد کنن؟ این یه جور شخصیت سازی برای آدرهاست؟ چی رو میخواستن بفهمونن؟

انتخاب من Lena Headey ـه. خیلی خوب داره این نقش رو در میاره موقع خوندن داستان تصویر شخصیت ها رو تو ذهن مجسم میکنم ولی واقعا دو نفر نسبت به تصوارت ـم برتری داشتن که بازیگر سرسی یه ملکه واقعا مقتدر رو به خوبی به تصویر کشیده بود و آریا برای چهره اش و همچنین بازی قوی که ارائه داده در خور تحسین بود. استایل Kit Harington رو هم میسپندم ولی جان داستان شور و حرارت بیشتری داشت. در مورد برن و جیمی و راب، اونایی که بازیگرهای محبوبشون این سه نفر بود گزینه دیگر برازنده انتخاب بوده ولی خب حتما محبوبشون نبوده دیگه:دی

سلام، مرتضی هستم. علاقه شدیدی به کارهای گرافیکی دارم {یه نگاهی به در و دیوار سایت و فروم بندازید متوجه میشید } اما رشته دانشگاهی ـم متفاوت ـه، نرم افزار. اسم اثر رولینگ "هری پاتر" باعث آشنایی من با دنیای فانتزی بود {دست به کتاب هاش نزدم :خخخه}. و ذهن زیبای استاد تالکین کلید ورود ـم به دنیای فانتزی رو برام ساخت چند ماهی هم میشه که از طریق دوستان با مجموعه نغمه آشنا شدم، اما خوندن فصل اول داستان برای پی بردن به دنیای خارق العاده مارتین کافی بود. و.. خیلی خوشحال از حضور در جمع نغمه دوستان

تو مسیر ایری تیریون از کتلین میپرسه چه کسی به شما گفته که خنجر متعلق به منه و کتلین داستان که لیتل فینگر براش تعریف کرده بود رو بازگو میکنه. تیریون همونجا اشاره میکنه یک جای داستان مشکل داره، و در همون موقع وحشی ها بهشون حمله میکنن. به نظرتون چرا تیریون در ادامه مسیر از گفته هاش در باب کذب بودن حرف های لیتل فینگر اجتناب میکنه و حرفی به میون نمیاره؟ احتمال داره این حرف رو فقط برای تغییر تفکر کتلین زده باشه، تا مهلت بیشتری رو بخره؟ چرا بعد از رهایی از دست لایسا و کتلین، برای فهمیدن اینکه چه کسی این اتهام رو زده وسوسه نمیکنه تا زودتر به بارانداز بره؟ در ادامه هیچ تفکری نفرت انگیزی از کسی که به این مخمصه انداخته ـش رو نداره! گفته های لیتل فینگر رو به دروغ نمی دونم، به دو دلیل: - لیتل فینگر میخواسته تا از موقعیت پیش اومده استفاده کنه و خودش رو به لرد استارک نزدیک کنه. - و اینکه بیلیش هنوز کتلین رو دوست داره! و واقعیت رو بهش هدیه میده.

در مورد تیریون فقط میتونم با سوال جلو برم :دی لیانا استارک، دیدتون به متهم اول {از دید داستان} ماجرای سوءقصد به جان برن زیادی خوش بینانه نیست؟! با ریگار تا مطرح کردن گزینه ها کاملا موافقم، مخصوصا به این که تیریون رو بخاطر عقلش باید جزو گزینه های اصلی در نظر بگیریم. چرا تیریون به دیوار برای سرکشی میره؟، آیا تیریون میخواسته نزدیک وینترفل باشه تا پس از انجام مأموریت شخص اجیر شدش خودش از مرگ برن مطمئن بشه؟ و یا این که با گیر انداختن خودش، خودش رو به پدرش ثابت کنه؟ {یا وفاداریش رو به سرسی و جیمی}. - تیریون خطر گیرافتادن رو تا کجا پیش بینی کرده بود؟، وقتی به بهانه رسوندن خبر جان به وینترفل برمیگیرده خطری اونو تهدید میکرده؟ مسلما نه، چه کسی در وینترفل میتونه خنجر تیریون رو شناسایی کنه. - راه برگشت؛ تیریون وقتی به وینترفل میره متوجه عدم حضور لیدی کتلین میشه. ولی واقعا خیلی سخته که بگیم غافلگیری تیریون در مهمانسرا اتفاقی نبوده. اینجای ماجرا تیریون گیر افتاده؟ بنا به حدس ریگار در گزینه اول کار تیریون موقع ای که شخص اجیر شده رو به وینترفل فرستاده میشه تموم شده ـست. پس چرا زودتر دیوار رو ترک نمیکنه؟ تا این همه خطر رو به خودش معطوف نکنه؟

بنا به درخواست شما دوستان، رنگ نوشته ها رو متناسب با پس زمینه قرار دادیم تا مشکل بوجود آمده برطرف بشه. نتیجه کار رو اعلام کنید.

کسی که میخواسته تیریون رو بدنام کنه و شخصی رو با خنجر والریایی "که به نام تیریون ـه" رو برای کشتن برن بفرسته، یقین داشته که شخص اجیر شده به دام می افته؟ اگه برن کشته میشد و قاتل فرار میکرد، باز هم بدبینی ها به سمت تیریون جلب میشد؟

سلام به همه دوستداران نغمه مدیرا تبریک نگن که نمیشه، یعنی ما نگیم. میشــه؟! نه نمیشه تبریک ویژه مورس به همه بازدیدکنندگان و کاربران وستروس. دست گل دوستان ـم هم درد نکنه بابت تمام تلاش ـشون دیگه...؟ دیگه.. هوووم. دیگه اینکه {با اسپم نزدنتون جمع وستروسی رو شاد تر کنید}