برندون معمار

مطمئن نیستی؟دیگه چی میخوای ازش ببینی تا به ایمان بیاری؟بهت میگم چجوری...ملیساندرو با یه قایق به همراه داووس میفرستاد رد کیپ.اونجا با کمک خدای نور جافری و سرسی رو به درک واصل میکرد.یه مقدار صبر میکرد تا خبر به همه جا برسه و وحشت همه رو بگیره.خب تخت حاضره.میتونید روش بشینید! بله میدونست که همه سپاه رنلی بهش نمیرسه.ولی مگه کم از اونجا نیرو جمع کرد؟مگه کم غنایم بدست آورد؟

در مورد لنیسترا کاملا موافقم.هیچ حریفی نباید دست کم گرفته بشه که استنیس این کارو کرد. در مورد اتحاد رنلی و استنیس:واقعا فکر میکنی رنلی با استنیس متحد میشد؟بانو سخت در اشتباهی.فرض کنیم متحد میشدن.قطعا انتظار نداریم که رنلی با اون لشگر تو اتحادش ذکر کنه پادشاه بعد جنگ استنیسه؟رنلی تحت هیچ شرایطی پادشاهی رو به استنیس نمیداد.تو بهترین حالت میشد صاحب همون درگون استون{:دی} که هنوزم دارتش.بعلاوه اینکه شاید مقام دست رو میگرفت یا یه قلعه دیگه بهش میداد.استنیس به اینا راضی میشد؟استنیس تاجو میخواست نه قلعه و شورا و دست و لرد بودن! در مورد قوای میس تایرل:خب قطعا استنیس هم فکرشو میکرد همه قوای میس تایرل بعد شکست رنلی نصیبش نمیشه.خب اگه قرار بود اونها بهش رو بیارن که همون اول میاوردن.بعلاوه استنیس کاملا عوض شده بود.پرچم و نماد و خداشو عوض کرده بود.قطعا میدونست بخشی از سپاه رنلی رو به چنگ میاره و همینطور هم شد.با همین بخشی هم واقعا نیروی قابل توجهی به دست آورد.فقط من موندم اون غرور احمقانش واسه چی بود که ملیساندرو با خودش نبرد.اونطوری خیلی شیک میرفت مینشست رو تخت! وینترفل جان..شما اگه جای استنیس بودی چیکار میکردی؟

اگه از من بپرسی جواب میدم:جنگیدن با شاهی که پشتوانه اش میس تایرله.اما تو داری از من میپرسی که عاقبت استنیس و لنیسترا رو میدونم.خودتو بذار جای استنیس.کدومو میپسندی؟رنلی و سپاه عظیمش رو شکست بدی،بعد با غنایم بدست اومده از اون جنگ و نیروهای جدیدی که بهت اضافه میشن بری به جنگی که به مراتب آسون تر از اولیه؟یا بشینی کنار بذاری رنلی پادشاه بشه و تا علاوه بر نیروی میس تایرل،نیروهای حکومتی و باقی نیروهایی که از لنیسترا مونده بود +تمام خاندان هایی که جهت گیری خاصی در جنگ نداشتن ؟ ریگار جان یه سوال میپرسم ازت:استنیس بعد کشتن رابرت از کجا میدونست که تو بلک واتر شکست میخوره؟استنیس دشمن اصلیش رو رنلی میدونست.واقعا هم همینطور به نظر میرسید.سپاه 100 هزار نفره رنلی با اون همه دبدبه و کبکبه و با اون نیروی پشتیبانی که از تایرلا داشت بزرگترین مدعی تاج محسوب میشد.رو کاغذ خیلی رقیب خفن تری از لنیستر ها به حساب می اومد.استنیس با خودش حساب کرده بود که اگه رنلی رو بتونه شکست بده قطعا رد کیپ رو از آن خودش میکنه.همین خیال خامش باعث شد که ملیساندر رو بفرسته درگون استون.چون خودشو از پیش برنده میدونست.قبول کن استنیس کاری که درسته رو انجام داد.فقط یه اشتباه بزرگ کرد که خودت میدونی!

نظر من به تالیسا خیلی نزدیک تره.رنلی دشمنشه.واسه چی بذاره که دستش به تاج برسه.کشتن رنلی تو اون شرایط خیلی ساده تر از وقتی بود که دستش به تاج میرسید.کشتن یه مدعی تاج آسونتره یا پادشاه؟رنلی وقتی پادشاه میشد علاوه بر همه نیروهاش کل گاردسلطنتی و نیروهای متصل به اون در اختیارش می اومد.بعلاوه من اگه جای رنلی بودم بعد از پادشاه شدنم دستور میدادم همه کسایی که ادعای پادشاهی داشتن دستگیر بشن و کشته بشن. به نظر من بزرگترین اشتباه استنیس وقتی بود که ملیساندرو با خودش به بلک واتر نبرد.استنیسی که حرف مردم براش مهم نبود.چون اگه مهم بود دینش رو عوض نمیکرد.چون اگه مهم نبود ملیساندر همچین جایگاهی تو دربارش پیدا نمیکرد.چون اگه مهم بود پرچمش رو عوض نمیکرد.حالا همین استنیس بخاطر حرف مردم ملیساندرو فرستاد درگون استون تا خودش بره بلک واتر اون طور مفتضحانه شکست بخوره. در این مورد قبلا حسابی حرف زدیم ! چکیدش هم این بود که 1- رنلی نمیدونست داداشش با اون زنیکه چه جادو جنبل خطرناکی ریختن رو هم 2- به لحاظ روانی و نظامی این حرکت خیلی سنجیده بوده اینجا رو با ریگار کاملا هم عقیده ام.اتفاقا استراتژی رنلی خیلی هم موثر بود.با این کار دشمن از نظر روانی ضعیف میشد.بعلاوه وضعیت معیشتی مردم تو رد کیپ بسیار افتضاح بود و انبار ها در حال خالی شدن بودن.کلا از نظر فنی خیلی هم کارش موثر بود.منتها هر کی هم بود فک نمیکرد استنیس اونطوری بکشتش.

منم با این حرفت موافقم.باید قبول کنیم که استنیس در نظر مردم محبوب نبود.یعنی وقتی برادری مثل رنلی حضور داشت و از قضا اون هم ادعای پادشاهی کرده بود،خب طبیعیه که استنیس انتخاب نمیشه. موافقم که نیت های راب و استنیس با هم یکسان نبوده.اما وقتی هر دو ادعای پادشاهی کردن میشه با هم مقایسه شون کرد.استنیس اونقدرام بی یار و یاور نبود.درسته سپاه استنیس در مقابل سپاه رنلی چیزی محسوب نمیشه ولی اگه با سپاه راب مقایسه ش کنیم اونقدرام وضعش بد نبود. کاری به علاقه م به رنلی ندارم.اما اگه خودمو جای استنیس بذارم میبینم که منم شاکی میشدم از اینکه برادر کوچکترم ادعای پادشاهی کرده.خب واقعا حق استنیس بود.باید این رو بپذیریم.درسته استنیس ناجوانمردانه رنلی رو از صحنه به در کرد.اما جنگ جنگه.مردونه حالیش نیست.باید پیروز شی.چون یا پیروز میشی یا میمیری!منم اگه جای استنیس بودم به ملیساندر اعتماد میکردم.و از اون بالاتر تو ردکیپ هم با خودم میبردمش! از اون سمت هم نگاه کن.درسته تیریون به خانوادش وفادار موند.اما سرسی وفادار نموند!

البته یه نکته ای هم هست.اونم اینه اتفاقاتی که تو گذشته افتاده معمولا در طول سالها بزرگتر و بزرگتر جلوه داده میشن.یعنی هر چی زمان میگذره اون جنگها به نظر خوف تر میان.اینهکه ما احساس میکنیم جنگهایی که الان در حال رخ دادنه در مقابل جنگهای قدیمی تر مثل بازی بچه ها میمونه.البته تاثیر این نوع تفکر خیلی زیاد نیست! من هنوز نتونستم انتخاب کنم.چقدر سخته این نظر سنجی

تا جلوی ادر ها رو بگیره.من شش تا نظریه دارم: نظریه اول: برن یک وارگه. شاید با همین تواناییش جلوی ادر ها رو بگیره. نظریه دوم: فرزندان جنگل رو پیدا کنه و با هم متحد شن علیه ادر ها. نظریه سوم:دنریس با اژدهاهاش جلوی ادر ها رو بگیره. نظریه چهارم:سر داووس(شوالیه پیاز) جلوی ادر ها رو بگیره. نظریه پنجم: یک شخص جدید پیدا بشه که با هم ادر هارو نابود کنند. نظریه ششم(خودم عاشق این نظریه ام):برن یک اژدهای یخی پیدا کنه یا کلاغ سه چشم راه رسیدن به اژدهای یخی باشه. نظریه اول:چجوری میخواد این کار رو بکنه؟وارگه یعنی توانایی این رو داره تا بره تو جلد موجودات دیگه.آدرا یه ارتشن که هیچی جلودارشون نیست.چی میتونه جلوی آدرا رو بگیره تا برن بهش نفوذ کنه؟ نظریه دوم:برن چطوری میتونه اونها رو پیدا کنه؟حالا فرض کنیم پیداشون کرد.قطعا تعدادشون اونقدری نیست که بتونه جهت معادله رو عوض کنه نظریه سوم:ممکنه نظریه چهارم:سر داووس چه قابلیت خاصی داره که بتونه با آدرا مبارزه کنه؟باز اگه ملیساندرو بگی یه چیزی.البته به کمک خدای نور نظریه پنجم: ممکنه.البته بهتره امیدوار باشیم لایت برینگر پیدا بشه نظریه ششم:wow!

از لحاظ تارگرینی بودن که یه حامی قدرتمند دارین-منظورم ریگاره از طرف برادران شب هم خیالت راحت.من خودم همراهتم.بشدت هم از همه برادران شب حمایت میکنم.رو حمایت ما استارکا حساب باز کن

تو همه جای دنیا استارکا محبوبترینن.فقط نمیدونم چجوریه تو فروم ما،شمار لنیستری ها و لنیستر دوست ها{!} بیشتر از استارک هاست.خداییش اینجا احساس مظلومیت میکنی؟

در مورد استنیس:منم همین فکرو میکنم که مارتین خاطر استنیس رو میخواد.خیلی ها میگن رنلی اشتباه کرد که وقتشو با جشن و تورنومنت تلف کرد.اونقدر که استنیس بهش رسید.اما خودتون رو بذارید جای رنلی.کی فکرشو میکرد اون لشگر عظیم به همین سادگی بیفته دست استنیس؟

وضعیت جغرافیایی وستروس مقداری با اون چیزی که ما تصور میکنیم متفاوته.اومدن زمستون برای ما انتظار نمیخواد و از قبل میدونیم کی میاد.اما تو وستروس ممکنه سالهای متمادی زمستونی وجود نداشته باشه.با همین استدلال میشه نتیجه گرفت که اومدن شب طولانی هم دلیل خاصی نمیطلبه.ممکنه بصورت ناگهانی شبی برسه که صبحش از راه نرسه.از این منظر میشه به این مطلب رسید که گویا آدرها از اومدن همچین شبی اطلاع دارن و همراه با اون میان.کاملا هم منطقی به نظر میرسه.چون خورشید وآتش یه جورایی دشمن آدرهان.پس قطعا بهترین موقع ظهور وقتیه که خورشید نباشه.آدرها در تمام این دوران حضور داشتن اما به خواست خودشون ظهور پیدا نمیکردن(اینو با نگاه به رابطه کرسترو آدرها میگم).پس با این حساب شب طولانی و سرمای حاصل از اون دلیل وجود آدرهاست. اما اگه این نظریه رو بپذیریم یه مشکلی پیش میاد.فرض بر این که ادرها از اومدن شب طولانی خبر دارن.پس حمله میکنن.حالا بیاین فرض کنیم حمله کردن و وستروس رو با خاک یکسان کردن.حتی یک انسان زنده هم باقی نموند.خب این شب بالاخره صبح میشه دیگه؟بعد اونوقت آدرا باید برگردن.درست میگم؟؟پس اینجا میشه یه طرح دیگه داد و اون اینکه آدرها توانایی اینو دارن که اون شب طولانی رو ایجاد کنن و پایدار نگهش دارن و از اینجا به این موضوع میرسیم که آدرها دلیل وجود سرما و شب طولانی اند. اگه این نظریه دوم رو بپذیریم یه سوال پیش میاد:اگه آدرا دلیل وجود سرما و شب طولانی اند پس این همه وقت کجا بودن؟چرا زودتر حمله نکردن؟ پ.ن:انصافا عجب چیز پیچ در پیچی شد

اینکه اتمال جان واسه اژدها سوار شدنوجود داره بارها گفته شده.پس رد میشم ازش. یه چیزی به اسم نیروی غریزه وجود داره.دنی کسی بوده که اژدها ها رو دوباره زنده کرده و اونها از همون روز اولی که چشم باز کردن دنی کنارشون بوده.بهشون محب کرده.بهشون غذا داده.باهاشون حرف زده.قطعا اون اژدها ها باید بهشون علاقه نشون بدن.اصلا جای اژدها هر موجود دیگه ای هم بود باید همین رفتارو انجام میداد.قضیه ی دایرولفای استارک ها هم همینه.(اصلا هم منکر این قضیه نمیشم که ماریتن پشت این قضایا یه نوع کشش جادویی بین استارکا و دایرولف ها و یا اژدهاها و تارگرین ها گذاشته).اصلا اصول تربیت حیوانات هم همینو میگه.دنی اونها رو تربیت کرده.پس نباید این فرمان برداری اژدها از دنریس رو به پای قدرت و دانش دنی بذاریم. اما با این ایده ت مشکلی ندارم.اتفاقا ایده خیلی جالبی هم هست.خودت هم اشاره کردی،همونطور که اژدها یه حیوان معمولی نیست برن هم یه وارگ معمولی نیست.همونطور که اژدها روبه روز رشد میکنه توانایی وارگی برن هم روز به روز بهتر و بهتر میشه.پس میشه بهش امیدوار بود.

دلایل خیلی زیادی توی این قضیه نقش داره.من فقط چند تاش رو میگم 1.مهمترینش استراتژی مارتینه.به این نکته دقت کردین که فیلمهایی که میزنن شخصیت محبوبتون رو میکشن چقد دوست داشتنی میشن؟دقیقا روش مارتین هم همینه.اول میشینه یه تعداد کارکتر محبوب میسازه و بعد دونه دونه نابودشون میکنه.نتیجه این میشه که داستان بشدت محبوب میشه.کسی هست که بعد از مرگ ند علاقش به نغمه یخ و آتش رشد صعودی نکرده باشه؟ 2.خب حالا بریم سراغ همون شخصیت هایی که مارتین خلق کرده.لزوما اونها همیشه اشتباه نکردن.شما راب رو نگاه کنید.ببینید پیروز چند جنگ بوده.از نظر فرماندهی چیزی کم نداره.اما همین راب میره لردکاراستارک رو میکشه.در حالی که میدونه با این کار یه جورایی حکم شکستش رو امضاء میکنه.خیلی ها همین کارش رو اشتباه میدونن.اما راب اشتباه نکرد.راب واسه همین کار تربیت شده بود.راب عدالت رو اجرا کرد.دقیقا همین حرکت رو ند در مقابل سرسی انجام داد.ند میتونست بازی رو دستش بگیره(که ای کاش این کارو میکرد)اما نخواست.از مردی که آوازه شرافتش به سرزمین های همسایه رسیده چه انتظاری داریم؟!اما با همه این تفاسیر این ها همشون انسانن و قطعا اشتباهاتی رو هم انجام دادن.ازدواج راب اشتباه بود.اون بعنوان فرمانده و پادشاه باید خودخواهی رو کنار میذاشت.ند و امثال ند نباید وارد رد کیپ بشن.راب نباید وارد جنگ میشد.جنگ جنگه،وقتی نتونی از عقایدت بگذری یعنی یه نقطه ضعف بزرگ دست حریفت دادی!

خوش آمد میگم بهت محمدرضا جان.امیدوارم تنور وستروس رو با فعالیتت گرم کنی. تبریک میگم بابت علاقت به آریا.مگه میشه آدم استارک ها رو دوست نداشته باشه؟خلاصه ما استارک ها همیشه همراهت هستیم

سر رابرت جان لنیسترا کارشون همینه.میرن دنبال مهره هایی که سرنوشت رو میتونن تغیییر بدن.اگر وارد جبهه شون بشن که خیلی هم خوب.وگرنه برنامه میریزن نسلشون رو خشک کنن

منم با اکثر بچه ها موافقم.یکی از ویژگی های مهم این داستان اینه که قابل پیش بینی نیست.دست میذاره رو محبوب ترین ها و میکشتشون.میدونم برای استارکی بودن و استارکا رو دوس داشتن باید بهای سنگینی بدم.اما قطعا خاضر نیستم به دلیل کشته شدن شخصیتهای محبوبم بقیه رو بکشم.مثلا برنامه بچینم دودمان لنیستر رو نابود کنم.تنها چیزی که الان بهش فکر میکنم اینه که کاش ند پیشنهاد رنلی رو قبول میکرد و جهت اتفاقات به یه سمت دیگه ای میچرخید.و یا اینکه ای کاش با رابرت به رد کیپ نمیرفت.همین!

Stannis Baratheon: "The Iron Throne is mine by rights. All those who deny that are my foes." Renly Baratheon: "The whole of the realm denies it, brother. Old men deny it with their death rattle, and unborn children deny it in their mothers' wombs. They deny it in Dorne and they deny it on the Wall. No one wants you for their king. Sorry." استنیس:تخت آهنین بنا به حق مال منه.تمام کسانی که اونو ازم دریغ میکنن دشمن منن. رنلی:تمام مملکت دریغش میکنه،برادر.پیرمردها موقع رعشه مرگ انکارش میکنن و بچه های به دنیا نیومده تو رحم مادر انکارش میکنن.تو دورن انکار میشه و کنار دیوار انکار میشه.هیچ کس تو رو بعنوان پادشاه خودش نمیخواد.متاسفم پرچم براتیون ها بالاست

عجب آدمیی برندون!! حیف اونهمه حمایت که ازت کردم. درسته که من وینترفلم اما شمالیها و براتیونها کلا" به طور طبیعی و سنتی متحد هم حساب میشن! اینو نباید فراموش کنی پدر جان! دو سه تا متحد داشتیم اونا هم تو این آشفته بازاری که نبضش دست لنیستراست دارن ما رو رها میکنن بابا وینترفل جان منظور حرفم رو بد متوجه شدی.من نگفتم که براتیون ها رو دوست ندارم.ما از این تارگرینای درب و داغون کم ضربه خوردیم؟هنوز یادم نرفته اون مد کینگ چه بلایی سر هندآود کینگش آورد.هنوز یادم نرفته چطوری برادر ند رو مجبور کردن کباب شدن پدرش رو ببینه. هنوز یادم نرفته اون ریگار لعنتی لیانای ما رو ورداشت و رفت من فقط از صلابتشون خوشم میاد.من اگان رو دوست دارم.من صلابت اگان رو تحسین میکنم.من صلحش با استارک ها رو تحسین میکنم.در حالی که قدرت داشت میتونست یه دشت آتش دیگه راه بندازه ولی صلح کرد..اما ما فقط استارکی هستیم و از براتیون ها حمایت میکنیم

کینگ رابرت عزیز من کی خنجر از پشت زدم؟ دوستی ما و شما براتیونی ها داستان درازی داره.هنوز یادت نرفته که راب عزیز کتلین رو فرستاد واسه دوستی.یادت نرفته که ند بخاطر شخص خودت در حالیکه اصلا راضی به این کار نبود اومد تو اون رد کیپ که جرقه ای بشه واسه نابودی خاندانش.هنوز یادت نرفته که ند وقتی ماجرای سرسی رو فهمید نامه فرستاد به کل مملکت که داداش تو رو بعنوان پادشاه بشناسن نه اون جافری پلید! به samiano:اینکه سرسی خرابه چه ربطی به رابرت داره؟از کارای رابرت حمایت نمیکنم.اما توی دنیای وستروس کار رابرت توجیح بیشتری داره تا کار سرسی.سرسی خیانت کرد به شوهرش.اما رابرت پادشاه بوده و به جای اینکه کلی زن بگیره و دربار رو پر کنه از گزینه های تک حذفی استفاده میکرد (نمیگم کارش درست بوده)اما خب کارش کاملا توجیح داره. در مورد رنلی و لوراس هم که شاهکار سریاله.من هنوز تو کتاب قضیه ای که این موضوع رو اثبات کنه نخوندم. راستی بچه ها دوران صفویه رو بیخیال شین

یه چی بگم:دی اصولا از نظر فنی براتیونا و تارگرینا نباید با هم دعوا کنن.دوستان شما از یه رگ و پی اید.به قول وینترفل ماشالا کم هم آتو ندارین.اینجوری به ضرر خودتون تموم میشه اما اگه نظر خودمو بخوام بگم من ترجیح میدم تارگرینی باشم تا براتیونی تارگرین ها یه ابهت و صلابت عجیبی داشتن.داشتن اژدها هم مزید بر علته.

براتیون ها زود عصبانی میشن دیر فکر میکنن. مثل رفقای استارکیشون samiano جان خیلی داری تند میری.اینجا وستروسه و افسارش فقط و فقط دست مارتینه.زیاد به پایداری این شرایط دل نبند.ممکنه همه چی تو چند صفحه عوض بشه.همونطوری که تو نبرد رد کیپ همه چی عوض شد.همونطور که تو رد ودینگ همه چی عوض شد!

الان نمیدونم ازت تشکر کنم یا گله!دوباره اون خاطرات تلخ برام زنده شد خیلی سخته همه شخصیت های محبوبت یکی پشت سر دیگری سلاخی بشن. راستی واسه آخر داستان اگه یه مقداری آهنگت غمگین تر بود نتیجه بهتری میگرفتی به هر حال بهت خسته نباشید میگم.

من خیلی تفاوتی بین شخصیت های سریال و کتاب نمیذارم.یعنی به خودم قبولوندم خودمو اذیت نکنم.حالا که این شخصیت ها انتخاب شدن،خب چه بهتر.من همه تصورات کتابم رو با همون ها میسازم. محبوب ترین شخصیت ها واسه من به ترتیب:جان،آریا،تیریون و برن استارک! تایوین هیچ وقت برام به مرز محبوب بودن نرسید.اما همیشه قدرت،درایت و کیاستش رو تحسین میکنم.بهش احترام میذارم و براش آرزوی مرگ میکنم! اما اگه قرار باشه کسانی رو که ازشون متنفرم رو نام ببرم،یه مقداری طول میکشه خلاصه وار میگم:روس بولتون و حرومزاده ش-سرسی-جافری-بیلیش-والدر فری(یه جا تو صفحات قبل بحث والدر فری شد.منم فک میکنم هوشمندانه عمل کرد.این مردک پیر زالو صفت{:دی} عمرشو کرده.زیاد واسش مهم نیست مردم چی راجع بهش فک میکنن.انتقام به اون شکل به نظرم فقط تو خواب میتونست همچین انتقام باشکوهی بگیره.ایشالا آدرا تیکه تیکه ش کنن.) هر وقت بحث این پیر مرد میشه تپش قلبم بدجوری میره بالا.هیچ وقت تو عمرم اینقدر تشنه انتقام نبودم

tywin lannisters واقعا فکر کردی ریگار به سرسی وفادار میموند؟این اشتباه رو یه بانوی دورنی هم مرتکب شده بود چی شد نتیجه ش؟خیانت دارم به این فکر میکنم که چقدر ویژگی های مشابه بین لنیسترها و تارگرین ها وجود داره.بعنوان مثال همین خیانت! ریگار جان اون اون استورمز اندی دون پایه همونیه که شما رو با اون همه دبدبه و کبکبه تنها با یک پتک شکست داد.آه ببخشید.خورد کرد در ضمن از خود سرسی نقل شده که واسه اون استورمز اندی دون پایه غش و ضعف میرفت!:دی

سلام QelThezad عزیز.به جمع وستروسی ها خوش اومدی.امیدوارم لحظات خوب و خوشی رو تو اینجا سپری کنید. در ضمن یه توصیه دوستانه:از اونجایی که اینجا YOU WIN OR YOU DIE پس بهتره طرفت رو خوب انتخاب کنی and Winter is Coming and Nothing else