رفتن به مطلب

renly baratheon

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    437
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های renly baratheon

  1. renly baratheon

    بحث پیرامون محاکمه هایی از یخ و آتش (صندلی داغ )

    مگه استاد پسر نیست؟!!!! واقعا؟!! پس انگار تنها نبودین کینگ رابرت و تالیسا! منم هستم!
  2. renly baratheon

    بحث پیرامون محاکمه هایی از یخ و آتش (صندلی داغ )

    دقیقا استنیس داره به چنین موجودات مزخرفی اعتماد میکنه و کسی رو لرد پارامونت ریچ میکنه که هزار بار از میس تایرل بدتره! رنلی حالا درسته از استنیس بدت میاد ولی استنیس کی به اکسل اعتماد بیش از حد نشون داده؟ اتفقا استنیس می دونه این آدم قابل اعتماد نیست، نشونش هم همین که بعد زندانی کردن آلیستر فلورنت بی اعتنا به اکسل داووس رو دست کرد. اگه هم به این اکسل و امثالش چسبیده به خاطر اینه که گزینه ی دیگری نداره. الان اینجا منظورم استنیس داستان نبود، منظورم استنیس خودمون بود که میگه همه القاب و عناوین تایرل ها رو میگیره و فلورنت ها رو لرد پارامونت میکنه! منم دارم میگم خب اکسل که از تایرل ها هم بدتره، هیچ آدم درست و حسابی دیگه ای تو کل ریچ به این بزرگی پیدا نمیشه که بخواد جانشین میس تایرل بشه؟!
  3. renly baratheon

    بحث پیرامون محاکمه هایی از یخ و آتش (صندلی داغ )

    اکسل فلورنت در ازای این که لرد پارامونت ریچ باشه، حاضره زن و دختر خودش رو هم بفروشه، دیگه برادر زاده اش که جای خود داره. مگه ندیدی چه کاری با آلیستر کرد؟ دقیقا استنیس داره به چنین موجودات مزخرفی اعتماد میکنه و کسی رو لرد پارامونت ریچ میکنه که هزار بار از میس تایرل بدتره!
  4. renly baratheon

    بحث پیرامون محاکمه هایی از یخ و آتش (صندلی داغ )

    واقعا نظرت اینه؟!!! یعنی به نظرت باید میذاشت کشته بشه؟!! همه رو که کشتی که! حقا که استنیسی! صبر کن ببینم چی؟! همسرت رو هم میکشی؟! به خاطر قدرت همسرت رو میکشی و با یکی دیگه ازدواج میکنی؟! اینه شرافتت لرد استنیس براتیون پادشاه برحق وستروس؟!!!
  5. renly baratheon

    ::.::.:: تاپیک کل کل خاندان های وستروس ::.::.::

    بی فایده ترین رو واقعا خوب اومدی! من خیلی پایه ی کل کلم. ولی اینکه ادم طرفدار یه خاندان باشه به نظرم عجیبه. توی هر خاندانی بگردی هم خوب هست هم بد. باز هم جمله ی اساطیری خودمو بگم تا فتنه انگیزی دیگه : طرفداری از کاراکترا رو پیشه کنید، چون از فضل پدر، اون کاراکتر رو چه حاصل ؟ Tapatalking with an iDevice این تیکه رو خیلی خوب گفتی. کاملا باهات موافقم که تو هر خاندانی همه جور آدمی هست! واسه همین منم به ندرت تو این بحث های خاندانی شرکت کردم. در مورد کاراکترا هم، من تقریبا از هیچ کاراکتری متنفر نیستم، دقیقا پیام مارتین همینه، همه آدم ها خاکستری هستند و هم ویژگی های خوب دارن هم بد! حالا این طبیعیه که ما از یکی بیشتر خوشمون بیاد از یکی خوشمون نیاد، اما این کاملا بی انصافیه که بگیم شخصیت مورد علاقه امون سرتاپا خوبی و کماله و همه کارهاش قابل دفاع و شخصیتی که ازش خوشمون نمیاد تماما بدیه و هیچ نکته خوبی نداره و هیچ کار درستی تا حالا انجام نداده! به نظرم بهتره اگه بحثی قراره انجام بشه نقد رفتار کاراکتر ها باشه، نه کل کل طرفداری ازشون! خب این جوری این تاپیک هزار صفحه هم ادامه پیدا کنه هیچ اتفاقی نمیفته و فقط وقت و انرژی همه هدر میره!
  6. renly baratheon

    ::.::.:: تاپیک کل کل خاندان های وستروس ::.::.::

    بی فایده ترین رو واقعا خوب اومدی!
  7. renly baratheon

    ::.::.:: تاپیک کل کل خاندان های وستروس ::.::.::

    بازم برگشتیم سر جای اولمون! ممنون دوستان. نمیدونم واقعا فایده این بحث های بی پایان چیه، وقتی که هیچ کدوم از طرفین نمیخوان منطقی برخورد کنن. نمیدونم وقتی به هیچ وجه امکان نداره هیچ کدوم نظرشونو تغییر بدن یا استدلال های گروه دیگه رو قبول کنن دیگه چرا این بحث ها رو ادامه میدن. راحت بگین ما نظرمون اینه، تغییر هم نمیکنه، شما رو به خیر و مارو به سلامت. والسلام. (این پستم خطاب به یک شخص خاص نبود، کسی ناراحت نشه از حرفم. منظورم همه مون بود.)
  8. renly baratheon

    ::.::.:: تاپیک کل کل خاندان های وستروس ::.::.::

    به نظر من تو این بحث، رابرت و اگان هر دو مثل هم هستن و اگه حکمی صادر میشه باید براشون یکسان باشه. مشکل اینه که تارگرین دوست ها از کار اگان دفاع می کنند و به رابرت اعتراض میکنن، و براتیون دوست ها از رابرت دفاع میکنن و به اگان اعتراض! اما درستش اینه که یا کار هردوتاشون بد بوده یا کار هردوتاشون خوب بوده! اگان چیزی که حقش نبوده رو به زور گرفته و مال خودش کرده، رابرت هم چیزی که حقش نبوده رو به زور گرفته و مال خودش کرده! هردوتاشون مثل همن دقیقا! اگان هیچ حقی نسبت به هفت پادشاهی نداشت، اما اژدها داشت! رابرت هم هیچ حقی به هفت پادشاهی نداشت، اما ارتش بزرگ تر و متحدان بیشتر و قدرتمند تر داشت! لطفا جانبدارانه برخورد نکنید! استنیس هم الان اگه پادشاهی بر وستروس رو حق خودش میدونه، باید حق همه شاهان تارگرین بعد از اگان فاتح بر حکومت وستروس رو به رسمیت بشناسه و نگه که اونا غاصب بودن اما من بر حقم! و یا اگه اعتقاد داره که تارگرین ها حقی بر وستروس نداشتند، پس خودش هم از ادعای حق پادشاهیش دست برداره!
  9. renly baratheon

    بحث پیرامون محاکمه هایی از یخ و آتش (صندلی داغ )

    ریگار جان ممنون بابت جواب ها. خیلی خوب بودن. البته به جز اون پارتی بازی هایی که واسه گالادریل کردی! :دی سری آخر سوالا رو فرستادم (و اصلا برام مهم نیست اگه بگی مهلت ارسال سوالا تمو شده! من که فرستادم! :پی) پ.ن: از کینگ رابرت عزیز بابت این اپیزود عذرخواهی میکنم!
  10. renly baratheon

    محاکمه ای از یخ و آتش (صندلی داغ)

    ... سرانجام نوبت آخرین نفر رسید، مردی که از آغاز تا کنون هیچ نگفته بود. بلند بالا بود، با موهایی نقره ای رنگ. غمی عجیب در چشمان نیلی تیره اش نهفته بود. زره پوشیده بود و کلاه خودی به شکل اژدهایی سه سر را در دستش گرفته بود. با وجودی که چون دو نفر دیگر سرتاپا سفید بود، اما زره و شنل و خودش سایه های سیاه و سرخی داشتند. سرانجام لب گشود: "منتظرت بودیم و برایت پیامی داریم، اما من نیز باید نخست از خود بگویم. روزگار در سرزمینی دور، شاهزاده ای بودم، شکوهمند و بی همتا. همه چیز در دنیا به کامم بود، تا این که او را دیدم. بانویی به زیبایی برف زمستان و گل های بهار و نسیم تابستان و رنگ های پاییز. اما شگفت این بود، که زمانی که با او سخن گفتم، دانستم که او نیز دل در گرو من دارد. من پیش از آن ازدواج کرده بودم، اما به فرمان پدر و با کسی که دوستش نمی داشتم. او نیز در شرف ازدواج بود، با کسی که دوستش نمی داشت. و من آن گاه کاری نابخشودنی انجام دادم، اشتباهی بزرگ، اما وقتی پای عشق به میدان می آید، از عقل دیگر کاری بر نمی آید. تصور کردم می توانم با او بگریزم، از همه چیز، از محدودیت ها، از اجبارها، از هنجارها، از پدرم، از نامزدش. اما این امکان پذیر نبود. عشق ما ممنوع بود. و من پس از مدت کوتاهی مجبور شدم از کنار او بازگردم، و با کسانی که می خواهند ما را از هم جدا کنند، بجنگم. وقتی پتک انتقام جو بر سینه ام فرو می آمد، من تنها لبخند می زدم. هر چند برای مدتی کوتاه، من آزاد زندگی کرده بودم." سلام ریگار جان. اینم سری آخر سوالای من. به دلیل مشابهات و نزدیکی هایی که به برخی سوالات برندون وجود داشت و همچنین به خاطر این که سرانجام دلم برات سوخت ( ) یه سری هاش حذف شد و در نتیجه این اپیزود کوتاه تر از اون چیزی شد ه قرار بود باشه! با آرزوی موفقیت! - به نظر خودت، شخصیت، رفتار، اخلاق و سایر مشخصه هات تو فروم ها چقدر با زندگی واقعی تفاوت داره؟ توضیح بده. - عقایدت درباره مسائل مختلف، تو چند سال اخیر چقدر تغییر کرده؟ چقدر احتمال میدی تو آینده عقایدت تغییر کنه؟ - نظرت رو راجع به فمینیسم کامل توضیح بده. - درباره سقط جنین، کامل توضیح بده نظرت چیه و چطور فکر میکنی. - تا حالا هیچ کسی رو از نزدیک دیدی که مطمئن باشی همکار شاتایا ست؟! چه حسی داری موقع برخورد با چنین آدمی؟ (فکر بد نکنینا، منظورم اون حس نیست! ) - نظرت راجع به پان ناسیونالیست ها چیه؟ - نظرت درباره حکم قصاص؟ - این سوال دزدیه: "فرض کن (فرض محال که محال نیست) روزی بر مسند قضاوت نشستی ولی فقط اجازه داری یک نفر رو به اعدام محکوم کنی از بین یه قاتل و یک متجاوز به عنف کدومو اعدام می کنی؟ (گزینه "من به اعدام اعتقاد ندارم" فعلا در دسترس نیست!)" - این سوال رو واسه انتقام میپرسم، البته اون فردی که میخوام ازش انتقام بگیرم یکی دیگه است، اما چون در دسترس نیست به جاش از تو میپرسم که تا حدودی تو جرمش شریکی! :پی "به نظرت عشق و س:ک:س چقدر قابل تفکیک هستن؟ چقدر احتمال داره با کسی که عاشقش نیستی رابطه جنسی برقرار کنی؟" - خودت را جای شخصیت های زیر بذار و بگو تو اون موقعیت چیکار میکردی؟ #فئانور بعد از خبردار شدن از مرگ فینوه و دزدیده شدن سیلماریل ها #فینارفین بعد از خویشاوندکشی آلکوئالونده #فینگولفین بعد از داگور براگولاخ #تورگون بعد از نیرنایت آرنویدیاد #فینرود وقتی که برن ازش خواست همراهیش کنه #تورامبار بعد از فهمیدن حقیقت درباره نیه نور #ادارد بعد از فهمیدن حقیقت درباره بچه های سرسی #راب بعد از رسیدن خبر کشته شدن ادارد #دنریس بعد از مرگ کال دروگو #راب زمانی که فهمید ریکارد کاراستارک بچه های لنیستر رو کشته #استنیس بعد از نبرد بلک واتر ممنون بابت جواب ها! ... هر سه خاموش بودند، و غرق در خاطرات دنیای خویش. پسر پرسید: "پس پیامتون برای من چی بود؟!" مرد زره پوش لبخند زد و گفت: "نیازی به گفتنش نیست، تو خود می دانی پیام مان برای تو چه بود." پسر خواست چیزی بگوید، اما در همان لحظه که سخن مرد تمام شد، نوری از ناکجا بر آنان تابید و چهره ی شان را روشن تر ساخت. و در این لحظه بود که شگفت انگیز ترین اتفاق رخ داد، پسر ناگهان متوجه شد که چهره هر سه تای آنان به شکل عجیبی شبیه به هم هست، و نیز شبیه کسی که او می شناخت: خودش. حتی آن بانو در عین زیبایی خیره کننده اش، از کلیات چهره خود او بهره برده بود. دیگر نه پسر چیزی پرسید و آنان چیزی گفتند. کم کم داشتند محو می شدند، و کمی پیش از آن که کاملا بروند، پسر صدای آن بانو را شنید که می گفت: "نماریه، آر نای واریووانتل ای والار تیه لیاننا..." پسر روی زمین نشسته بود. صدای چنگ دیگر قطع شده بود. در شگفت بود که آیا چیزی که دیده بود حقیقت داشت؟!
  11. renly baratheon

    محاکمه ای از یخ و آتش (صندلی داغ)

    ... پسر گیج شده بود. هنوز نفهمیده بود چه اتفاقی دارد می افتد، و چرا این غریبه دارد داستان زندگی اش را برای او تعریف می کند. نمی دانست از او چه می خواهند. این بار آن بانو پا پیش نهاد. گیسوانی سیاه تر از خود شب داشت، و درخشش چشمانش ستارگان را شرمگین می ساخت. زیبایی او به هیچ گونه قابل وصف نبود، آن قدر که پسر حتی نمی توانست به چهره او بنگرد. بانو به پسرک رو کرد و گفت: "می دانم به چه می اندیشی. چیزی از تو نمی خواهیم، تلینم له ثائد. اما نخست به داستان ما گوش فرا ده. لستو بث نین: من زیباترین زن دوران خودم بودم، و فرزند خردمند ترینِ مردمانمان. نسلم از پدر و مادر به پادشاهان بزرگ روزگار باستان می رسید، و مرا ستاره شامگاهی می خواندند، جاویدان بودم و همیشه جوان، تا این که سرانجام دل در گرو کسی بستم که از مردم من نبود و با من تفاوت داشت. همه با من مخالفت کردند، اما من جز او چیزی نمیخواستم. و سرانجام به خاطر او از همه چیزم گذشتم، از عمر جاویدانم، از جوانی و زیبایی ابدی ام. اما هنگامی که تنها روی تپه ای زیر سایه درختانی که چون من خزان شان فرا رسیده بود، دراز کشیده بودم و انتظار پایانم را می کشیدم، لبخند بر لبانم بود. من پشیمان نبودم." سلام ریگار جان! با سری دوم سوالاتم اومدم! البته تا قبل از این که جواب سری اول رو نذاشتی قصد نداشتم این سری رو بذارم، اما خب به دلایلی مجبور شدم زودتر از هنگام بسوزونمت! این شما و این اپیزود دوم سوالات رنلی! - این سوال رو تو از من پرسیدی، اما من جواب درست حسابی ای بهش ندادم! میخوام از خودت بپرسم تا بدونم باید چه جوابی بهش می دادم؟ "به حساب ریال ایران چقدر می ارزی ؟! یعنی از دید یه شخص از بیرون چقدر برای تصاحب "خودت" به عنوان یه فرد دیگه هزینه میکنی ؟ ریز قیمت ها برای هر قسمت رو میتونی بنویسی." - نظرت راجع به تفاوت چیه؟ تا حالا احساس متفاوت بودن داشتی؟ دوست داری متفاوت باشی؟ (لطفا شعار نده، احساس واقعیتو بگو!) - اینم سوال خودت بود (ببخشید همه سوالام دزدی و تکراری شد، نمیتونم جلوی خودمو بگیرم ازت نپرسم!): "اگه دختر بودی و همه پسر های وستروس میومدن پیشنهاد بهت میدادن ، با کدوم یکی از ما ازدواج میکردی؟چرا؟ با کیا هرگز ازدواج نمیکردی، چرا؟" - حالا همین سوال قبل رو واسه حالتی جواب بده که تو پسر بودی و همه دختر می شدن؟! - قصد ازدواج داری؟ دوست داری بچه داشته باشی؟ هم در آینده نزدیک، و هم در آینده دور! - اگه در آینده دور ازدواج کردی و بعد از گذشت مدتی احساس کردی دیگه همسرت رو دوست نداری چیکار میکنی؟ اگه در عوض یه زن دیگه پیدا شد که به اون علاقه مند شدی چیکار میکنی؟ - حالا فرض کن در آینده دور برعکس سوال قبل اتفاق بیفته، یعنی بفهمی که همسرت دیگه تو رو دوست نداره، اون وقت چیکار میکنی؟ - با این پیش فرض که اصلا حتی احتمال این رو هم که چنین اتفاقی بیفته رو نمیدادی و اصلا تصورش رو هم نمیکردی اون فرد چنین چیزی بهت بگه، تو دو حالت زیر چه عکس العملی نشون میدی؟ #اگه یه روزی یه سرسی ای پیدا بشه و بهت بگه که بهت علاقه داره. #اگه یه روزی یه جان کانینگتونی پیدا بشه و بهت بگه که بهت علاقه داره. (تو مجردی!) - تو آینده خیلی دور، یه روز پسرت که مثلا 25 سال داره، میاد بهت میگه پدر، من همج:نس:گرا هستم و میخوام با پسری که دوستش دارم ازدواج کنم. (فرض می کنیم تو یه کشور دیگه زندگی می کنین!) عکس العملت چیه؟ - به نظرت تو پیکارهای زیر چه کسی پیروز میشه؟! به طور کوتاه و خلاصه توصیف کن نبردو! (نمیخواد واسه هر کدوم یه پاراگراف بنویسی! :دی) (همشون Full-Armed هستن و در صحت و سلامتی کامل!) #گالادریل در برابر ائووین #گالادریل در برابر لوتین #گالادریل در برابر ملیان #گالادریل در برابر شلوب #گالادریل در برابر گوتموگ (بالروگ) #گالادریل در برابر گلائرونگ #گالادریل در برابر کارخاروت #سرسی در برابر مارجری #سرسی در برابر دنریس #سرسی در برابر تیریون #سرسی در برابر جیمی #سرسی در برابر گرگور کلگان #سرسی در برابر ملیساندره #سرسی در برابر رمزی بولتون #سرسی در برابر وارگو هوت (این سوال فقط محض حالگیری طراحی شده و عمق خباثت و دژخیمی طراح را نسبت به محکوم نشان می دهد! )
  12. renly baratheon

    بحث پیرامون محاکمه هایی از یخ و آتش (صندلی داغ )

    این بهانه ها مورد قبول واقع نمیشه، زودتر جوابارو بذار تا عصبانی نشدیم!
  13. renly baratheon

    محاکمه ای از یخ و آتش (صندلی داغ)

    ... یکی از آن دو مرد به سوی او قدمی برداشت. همان بود که نخستین بار با او سخن گفته بود. قامتی بلند داشت، و موهایی به رنگ نقره، و چشمانی خاکستری. کمانی بزرگ و تیردانی پر از تیر بر دوشش بود، و غلافی خالی از شمشیر بر کمرش. اما عجیب ترین چیز، گوش های نوک تیزش بود، بی شک او انسان نبود. چنین گفت: "الن سیلا لومن اومنتیلوو. تو ما را نمی شناسی، اما ما تو را می شناسیم. اما اگر میخواهی درباره ما بدانی، من از سرزمینی دور در روزگاری دور به این جا آمده ام. در سرزمینم استوار کمان نامیده می شدم، و از بزرگ ترین جنگاوران محسوب می گشتم. پادشاه والایمان مرا به فرماندهی ارتشی منصوب کرد که راهی بزرگ ترین جنگ آن دوران بود، و من از آن نبرد که بسیاری از بزرگ ترین فرمانروایان و جنگاوران جان باختند، زنده و سالم بازگشتم. هیچ دشمنی یارای مقابله با من را نداشت، اما تقدیر چنین برایم رقم خورده بود که شیفته کسی شوم، و سرانجامم به دست کسی رقم بخورد که بیش از همه دوستش می داشتم. وقتی چشمانم را می بستم، آخرین بار به چهره او نگریستم، و لبخند زدم. من هرگز پشیمان نبودم." دوباره سلام ریگار جان! این سری اول سوالات من! امیدوارم بهت خوش بگذره! * فقط یه نکته، من سوالای بقیه بچه ها رو تقریبا نخوندم و تا بعد این که جوابای منو بدی هم قصد ندارم بخونم. پس لطفا اگه سوالی تکراری بود نگو " ئه این که تکراریه، جوابشو قبلا دادم، برو جواب سوال شماره نمیدونم چند فلانی رو بخون"، و از این جور چیزا! لطفا کامل و دقیق جواب بده! پیشاپیش ممنون! - یادته اوایل دوستی مون با یه سوال منو بیچاره کرده بودی؟! خب امروز وقت انتقام رسیده! "خودت رو تعریف کن!" - وقتی اولین بار منو دیدی چقدر با تصوراتت فرق داشتم؟ - نظر راجع به این که من رو کامل بازجویی و وادار به اعتراف کردی و همه جور اطلاعاتی ازم درباره ام گرفتی، اما تا حالا هیچی از خودت بهم نگفتی چیه؟! - تا حالا چقدر به خواسته هات رسیدی؟ خواسته ای داری که احساس میکنی هیچ وقت بهش نمیرسی؟ - احتمالا ازت پرسیدن قبلا این سوال رو. اما منم میپرسم: چرا روان شناسی؟ - تا حالا سعی کردی از دانش روان شناسیت واسه شناختن افراد دور و برت استفاده کنی؟ - من درست احساس میکنم که روان شناس ها آگاهانه یا ناآگاهانه همواره در حال تحلیل روان شناختی رفتار اطرافیانشون هستند؟ - یه بار یه روان شناس به من گفت همه روان شناس ها قبل از این که وارد این رشته بشن تمایلات خاله زنکی شدیدی دارن. تو هم این طور بودی؟! - فرض کن قراره دچار یه اختلال یا بیماری روانی بشی. چه اختلالی رو ترجیح میدی؟ - چرا این موضوع رو واسه پایان نامه ات انتخاب کردی؟ چون صرفا جالب یا جدید بود، یا دلیل دیگه ای داشت؟ - اهل دود و دم هستی؟ تا حالا روانگردان زدی؟ اگه نه چقدر پتانسیلش رو داری که در آینده چنین کاری کنی؟ چه ماده ای؟ - اگه نغمه اون طوری که دوست نداری تموم بشه عکس العملت چیه؟ - به نظرت سرانجام سرسی چیه؟ نمیخوام اتفاقی که تو دوست داری بیفته رو تعریف کنی، میخوام بدونم به نظرت مارتین چه برنامه ای واسش داره! - لوتر، هابیت، فرزندان هورین، یا سیل؟ چرا؟ - کدوم فصل سیلماریلیون رو بیشتر دوست داری؟ کدوم رو کمتر از همه؟ (فصل تورین تورامبار رو تو هردو حالت حساب نکن!) - پاسخ سوال های زیر رو فقط با یک جواب، بدون توضیح اضافه بگو! #بهترین فیلم عمرت به جز لوتر؟ #بهترین نویسنده به جز تالکین و مارتین؟ #بهترین کارگردان؟ #بازیگر زن مورد علاقه؟ #بازیگر مرد مورد علاقه؟ #شخصیت مورد علاقه تو یه فیلم (به جز لوتر و GoT!) #بهترین کامپوزر موسیقی متن؟ خب فعلا کافیه، این از سری اول... این دفعه زیاد سخت نبودن اما به سری های بعدی اصلا امیدوار نباش!
  14. renly baratheon

    بحث پیرامون محاکمه هایی از یخ و آتش (صندلی داغ )

    حالا از کجا میدونی طرف گالادریل بود؟! شاید یکی دیگه داشت دیالوگشو میگفت؟! از اون لحاظ؟! خب چندتا داستان غیر کلیشه ای تو آردا واسه گالادریل نوشتم من، تو که آردا عضو هستی، خب برو صندلی داغ اونجا رو بخون دیگه! به خصوص تو یکی از پست های آخرین صفحه چیزهای خیلی خوبی درباره گالادریل گفته شده! مگه نه ریگار؟! اینجا قرار نیست داستان خیلی خاصی باشه، صرفا یه عادته که من دارم واسه به قول وینترفل آب دادن به قربانی یکم متن براش می نویسم!
  15. renly baratheon

    بحث پیرامون محاکمه هایی از یخ و آتش (صندلی داغ )

    ممنون! :دی چرا دیگه سوال داشت! "خوبی؟ صندلی خوش میگذره؟!" شما اینا رو سوال حساب نمی کنین؟! من که میگم میشه ازشون واسه پیچوندن قوانین استفاده کرد! سوالام رو هم به زودی میذارم! نمیخواستم پستم زیادی طولانی بشه، ضمن این که این پست نقش تهدید هم داشت!
  16. renly baratheon

    محاکمه ای از یخ و آتش (صندلی داغ)

    ... شب تاریک بود و سکوتی ژرف بر همه جا حکم فرما. همه جا سفید بود و برف، نرم نرم روی درختان پارک می نشست. در این ساعت نیمه شب، پسری جوان تنها داشت قدم می زد، برف رو شانه هایش می نشست و جای پاهایش رو برف می ماند؛ و فقط خدا می دانست که در ذهن او چه می گذرد. در همین حال بود که صدایی شنید. صدای موسیقی بود، انگار کسی آن دوردست ها داشت چنگ می زد. صدا را دنبال کرد. سرانجام به سرچشمه صدا رسید، سه نفر سرتاپا سفید پوش را دید که زیر درختی ایستاده بودند و با هم سخن می گفتند. چنگی در کار نبود، اما صدا به وضوح از همان جا می آمد، و هیچ کس دیگری هم در آن ساعت شب و در آن برف در پارک نبود. چیز عجیبی در آن سه نفر بود، اما هنوز نفهمیده بود چه. پشت بوته های شمشاد پنهان شد، نمی خواست دیده شود، اما با این حال کنجکاو بود که بداند آنان کیستند و اینجا چه می کنند. دوتای آنان مرد بودند، و دیگری زن؛ و داشتند با زبان عجیبی با هم سخن می گفتند. شنید که آن زن به دو نفر دیگر چنین گفت: "ای امار پرِستار آئن..." در همین حال، دست او ناخواسته به یک شاخه خورد، و صدایی برخواست. ناگهان هر سه نفر آنان به سوی او بازگشتند، او را دیده بودند. نمی دانست چه باید بکند، سر جایش خشکش زده بود. یکی از آن دو مرد به او گفت: "مان آنگلنا؟ تولو نان گالاد!" پسر نفهمید او چه می گوید، اما حدس زد که از او می خواهد که نزدیک تر بیاید. از پشت شمشادها بیرون آمد و به سمت آنان رفت. و در آن لحظه متوجه شد که چرا آنان در نظرش عجیب آمده بودند؛ تنه و شاخه های درخت، از ورای بدن آنان واضح نه، اما مات پیدا بود: آنان واقعی نبودند. بیشتر از این ترسیده بود که بتواند فریاد بکشد یا فرار کند. این بار آن بانو، که بی شک زیباترین زنی بود که تا کنون دیده بود، به او گفت: "مائه گوانن علی. او-آنتو، ایستانن له آمن!" پسر از این که آن زن نامش را برده بود شگفت زده شد. پرسید: "شما کی هستید؟! من رو از کجا می شناسید؟!" سلام ریگار عزیز! خوبی؟ صندلی خوش میگذره؟! :دی خب من هم بلاخره تصمیم گرفتم سوالامو بپرسم! ببخشید که کمی دیر شد، سرم شلوغ بود و مشکلات دیگه! البته الان نمیپرسم، این فقط مقدمه بود برای این که خودتو آماده کنی، ادامه داستان رو همراه با ادامه سوال ها تو اپیزودهای بعدی خواهی خوند!
  17. renly baratheon

    وقایع پیرامون قیام رابرت

    اینجوری نشد دیگه داداش جان! یه جوری میگی کسی منطقه اش رو نخواست که انگار اگه شما شاه بودی هر کی میگفت من میخوام مستقل شم میگفتی بفرمایید، اینم تاجتون، شما از این به بعد مثلا شاه ریچ یا شمال یا دره هستید! همین الانشم تو همین قضیه راب چون طرف واسه خونخواهی پدرش قیام کرده، بعدشم فقط منطقه خودش رو میخواد، به خودش نمیگه شاه هفت پادشاهی، میگه شاه شمال، بعد شما بهش میگی خائن و غاصب و usurper، بعد چطور میگی اون موقع کسی منطقه اش رو نخواست وگرنه بهش میدادیم؟! قبول کن حرف مانوئل رو!
  18. renly baratheon

    وقایع پیرامون قیام رابرت

    کاملا حرفت درسته ولی به هر حال دستان من به خون راب استارک الوده نیست . الان تو وستروس استنیس رو به عنوان قاتل راب می شناسن یا والدر فری رو شما به چه کس می گی قاتل درسته دستت به خونشون آلوده نیست، (البته به شرطی که فرض کنیم ملیساندره هیچ قدرتی نداره!) ولی آن چنان دوستدار و متحد استارک ها هم نیستی! بارها تو کتاب اشاره کردی که با قیام راب، حالا استارک ها هم خائن محسوب میشن، و وقتی خبر مرگ راب و کتلین بهت رسید، ناراحت که اصلا نشدی هیچ، شاید خوشحال هم شدی و به روی خودت نیاوردی! مانوئل جان خودمونیما، انگار شما هم اخیرا یه چرخشی تو مواضعتون دادی اومدی طرف تارگرین ها! حالا میشه نظرت رو درباره دنریس بگی ما هم بدونیم؟!
  19. renly baratheon

    وقایع پیرامون قیام رابرت

    نه سامیانو جان مطمئنا نه رابرت و نه ادارد واسه قدرت طلبی این کارو نکردن... به نظرم واسه ادارد انتقام پدر و برادرش و واسه رابرت همون جریحه دار شدن غرور که گفتی بیشتر صدق میکنه! اما با این حال هنوزم به نظرم کسی به این سوال جواب نداده! رابرت پادشاه شده، برادراش استنیس و رنلی در شرف مرگ از شدت گرسنگی هستن، و معشوقه اش هم معلوم نیست کجاست و چه بلایی داره سرش میاد، اون وقت با ادارد هم دعواش میشه با هم قهر میکنن عملا، بعد حالا میگم لیانا مهم نبود، یعنی رابرت برادراش هم براش مهم نبودن که بیخیال میشینه تو کینگزلندینگ تا کسی بره نجاتشون بده که با رابرت الان قهره؟! استنیس: اینو دیگه راست گفتتن بچه ها! تو اون قضیه زالوها شما مستقیما نام بردی راب استارکو و خواستار مرگش شدی! حالا درسته بولتون ها و فری ها راب رو کشتن، اما شک نکن اگه دستت به راب استارک می رسید خودتم زنده نمیذاشتیش! ضمن این که هیچ وقت هم از ادارد خوشت نمیومد چون میگفتی رابرت اون رو بیشتر از تو دوست داشته!
  20. renly baratheon

    بحث پیرامون محاکمه هایی از یخ و آتش (صندلی داغ )

    رابرت جان حرفایی میزنیا! از کسی که شخصیت مورد علاقه اش سرسیه توقع داری تورامبار رو دوست داشته باشه؟!!! معلومه که شخصیت های مورد علاقه اش میشن گلائرونگ و آنگولیانت! واقعا فکر میکنی لنیستر دوست ها میتونن شخصیت تورامبار رو درک کنن؟!
  21. renly baratheon

    وقایع پیرامون قیام رابرت

    الان این حرف سر تالیسا باعث شد من خندم بگیره معلومه که اگه رابرت میدونست نمیرفت دنبالش این براتیون ریا کار طماع، از همون اول چشمش دنبال پادشاهی بود نه چیز دیگه ای و همراهی لیانا با ریگار فقط یه بهانه برای رابرت بود تا به طمع قدرتش برسه اگر واقعاً عاشق لیانا بود و بخاطر عشقش وستروس رو به خاک و خون کشید چرا بعد از رسیدن به تخت پادشاهی از کینگزلندیگ تکان نخورد و نرفت دنبال لیانا!؟ غیر از اینه که رابرت طمع پادشاهی داشت و لیانا فقط یه بهونه بود واسش!؟ حالا با این نظرات سامیانو درباره طماع بودن رابرت کار ندارم (خیلی هم موافق نیستم) اما همیشه واسم سوال بود که چرا رابرت خودش دنبال لیانا نرفت؟! حالا درسته که ادارد برادر لیانا بود، اما عجیبه که رابرت که اینقدر عاشق و دیوونه لیانا بود و یه کشور رو به خاطرش به آتیش کشید و تا آخر عمرشم فقط به فکر لیانا بود و به زن خودش این همه بی توجهی میکرد، چرا خودش همراه ادارد نرفت واسه آوردن لیانا! کما این که 3نفر از خفن ترین اعضای گارد پادشاهی اونجا بودن و چیزی نمونده بود که ادارد خودشم بمیره و هیچ خبری از لیانا نرسه به رابرت!
  22. renly baratheon

    بحث پیرامون محاکمه هایی از یخ و آتش (صندلی داغ )

    ممنون تالیسا! پیشنهاد عالی ای بود! خواهیم دید ریگار جان خواهیم دید!
  23. renly baratheon

    انتشار تیزر کوتاه فصل چهارم

    تو کتاب هیچ جا به خوانش پریشی جیمی اشاره نشده. همچنین تو ASoS جیمی تو یکی از فصل هاش بعد برگشتن به کینگزلندینگ میره و کتاب سفید گارد پادشاهی رو میخونه و میبینه آخرین چیزی که توش نوشته شده توسط لرد فرماده قبلی (یعنی باریستان) درباره خلع خودش توسط جافری از این مقام بوده و بعد اون چون جیمی اسیر بوده چیزی ننوشته. بعد جیمی میاد اتفاقات از اون موقع تا حالا مثل اسیر شدن و قطع شدن دست خودش، کشته شدن سر پرستون گرین فیلد و سر مندون مور، انتصاب سندور کلگان و بعد فرار کردنش، انتصاب اوسموند کتل بلک، لوراس تایرل و بیلون سوان، و عزل و نصب مجدد بوروس بلونت رو همه رو تو کتاب وارد میکنه. البته با دست چپ و خیلی هم بدخط مینویسه!
  24. renly baratheon

    بحث پیرامون محاکمه هایی از یخ و آتش (صندلی داغ )

    سر تالیسا چرا این سوالمو جواب ندادی؟!
  25. renly baratheon

    محاکمه ای از یخ و آتش (صندلی داغ)

    سلام به سر تالیسای عزیز. اینم سوالات من با تاخیر. (ممنون شکلات تلخ هم دوست دارم! :دی) - به نظر خودت تابلوترین مشخصه ظاهریت چیه؟ - به نظر خودت تابلوترین مشخصه اخلاقیت چیه؟ - بزرگترین ترس زندگیت چیه؟ - از مرگ میترسی ؟ مرگ تو دید تو چه شکلیه؟ چجوریه؟ - وسیله ای یا شی ای بوده که همیشه با خودت به همراه داشته باشی؟ دلیلش؟ - چقدر طول میکشه تو یه جمعی صمیمی بشی؟ دیالوگ ها و لحن ـت هم همراه با این صمیمت تغییر میکنه؟ (بیشتر منظورم اینه چقدر طول میکشه خودت بشی یا شاید هم از خودت دور بشی) - هیچوقت فکر کردی اگه تو یه خانواده جای زن و مرد تو زندگی خانوادگی عوض شه چی میشه؟ مثلا" یه زن بتونه درامد خوبی داشته باشه و بره سر کار و مرد به بقیه کارهای زندگی برسه. اگر یه زوج اینجوری ببینی چه حسی پیدا میکنی؟ - کل زندگیتو وقف رشته ی ورزشیت کردی و ی استعداد خارق العادم تو رشتت داری تموم زندگیتم رشته ی ورزشیته اگه نذارن ادامش بدی چه حالی بهت دس میده؟ - بیشتر آدم احساسی ای هستی یا منطقی؟! - اولین چیزی که وقت خواب بهش فکر میکنی چیه؟ - وقتایی که خوابت نمیبره چیمار میکنی؟ - در ایران به جز شهر خودت دوست داری توی کدوم شهر زندگی کنی؟ خارج از ایران چه طور؟ - مهمترین داشته زندگیت چیه ؟ چه چیزایی رو ازت بگیرن بیش از همه چی ناراحتت میکنه؟ (اعضای خانواده رو نمیتونی بگی به جز اون!) - تا حالا دلت خواسته جای کس دیگه ای باشی؟ - اگه مارتین بخواد فقط سه نفر رو زنده نگه داره کیو انتخاب میکنی؟ - اگه بخواد 3نفر از کسایی رو کشته زنده کنه چی؟ کیا رو انتخاب میکنی؟ (برای جلوگیری از گزینه تکراری، حق نداری راب رو انتخاب کنی! :دی) - دوست داشتنی ترین, نفرت انگیز ترین, ترحم انگیز ترین , شجاعترین, با صداقت ترین و ضعیف ترین شخصیت دنیای نغمه؟ اگه ترین دیگه ای مورد نظرته خودت اضافه کن. - بهترین سوالی که ازت پرسیده شده تا الان چی بوده؟ - دوست داشتی چه سوالی این جا ازت پرسیده بشه که نشده؟ - دوست داشتی چه سوالی این جا ازت پرسیده نشه؟!
×