رفتن به مطلب

alireader

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    228
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های alireader

  1. alireader

    بار ِ عام، باری برای عموم [گفتگوی آزاد 2]

    امکان همچین پایانی همیشه من رو سر ذوق میاورد حیف که مارتین خط بطلانی روش کشید
  2. alireader

    سیلماریلیون

    من میخواستم از فرصت استفاده کنم کلی سوال درباره تاریخ دنیای تالکین ازت بپرسم ولی این پستی که نوشتی کاملا قانعم کرد اول کتاب رو بخونم . ممنون
  3. سر نگار از محاکمه شما به گرمی استقبال میکنیم . منتظر لیست سوالات من باش . محاکمه سختی در انتظارته
  4. alireader

    بار ِ عام، باری برای عموم [گفتگوی آزاد 2]

    یعنی کی میتونه یاشه؟ اظلاعات بیشتری نیست؟شخصیت جدیده یا یکی از همون قبلی ها؟ ولی خدا رحم کنه همین کم بود که مارتین بخواد روکم کنی به ونس گلیگان بزنه ببین کتاب ۶ چی بشه . دوست دارین این شخصیت منفی قوی کی باشه؟ من که دوست دارم استنیس باشه . برای داشتن یک شخصیت منفی قوی اول باید یه شخصیت قوی داشه باشی و قویترین شخصیت کتاب بنظرم استنیسه
  5. خوب قبلا گفتم درباره کانداداهای آراگورن نظر من رو دنریسه .خوب این هم یک دلیل دیگه: دنریس و آرا گورن هردو وارث یک کارناتمام هستن . قبلش درباره شباهت دو شخصیت ایسیلدور و ریگار صحبت کنیم: ایسیلدور جد آراگورن دست به کار بزرگی میزنه و مورگوت رو شکست میده و حلقه رو ازش میگیره . ولی به نصیحت همراهانش برای نابود کردن حلقه گوش نمیده و حلقه روبرای خودش نگه میداره . حلقه به ایسیلدور خیانت میکنه و ایسیلدور در کمین ارگ ها میفته . ارگها ایسیلدور رو میکشن و حلقه داخل رودخانه میفته و گم میشه . ریگار هم که نقشه های بزرگی در سر داشته و به دنبال محقق کردن پیشگویی شاهزاده موعود و بیدار کردن مجدد اژدهایان هست(حلقه قدرت=اژدها نماد قدرت تارگرین) در نهایت در نبردش با رابرت در رودخانه ترایدنت شکست خورد و کشته شد . و یاقوت های سرخ معروف زرهش مه شاید نیروی جادویی هم داشتن داخل ترایدنت افتاد .(کشته شدن در نبردی کنار رودخانه و گم شدن چیز با ازرشی در رودخانه). به این ترتیب دنریس و اراگورن هردو وارث تمام کردن کار ناتمام گذشتگانشون هستن . دنریس یک بار هم تحت تاثیر حضور کوایته . در کشتیش تو استاپور خواب دید که جای ریگار رو تو نبر ترایدنت گرفته و با اتش اژدهاش نبرد رو پیروز میشه . شباهت دوم اراگورن و دنریس هم این هستکه هردو چیز باستانی و با ارزشی رو درخاندانشون احیا کردن: دنریس تخم های اژدها رو بعد از یک قرن از سنگ تبدیل به اژدهای سه سر خاندان تارگرین کرد . آراگورن هم درخت سپید جادویی و عرفانی با ارزش رو در شهر باستانی خاندانش احیا کرد و به دنیا باز گردوند (نور درخت=آتش اژدها ) ولی خیلی ساده بین هستیم اگر با این شباهت ها فکر کنیم قطعا دنریس آراگورن هست. حداقل جان اسنو هم هست که میتونه کاملا با این ویژگی ها آراگورن باشه . از طرفی اگر تیوری l+r=j درست باشه جانه ممکنه وارث و ادامه دهنده راه ریگار باشه . از طرف دیگه هم ممکنه تخمهای اژدهایی در وینترفل باشه که جان اون ها رو به اژدها تبدیل کنه . جان هم رویاهایی از سردابه وینترفل میبینه . راستی دوستان میتونن توضیح بدن حلقه دقیقا چه طور به ایسیادور خیانت کرد؟
  6. ممنون که اصلاح کردی درباره ملکور و سرنوشتش هم میتونی توضیح بدی ؟ من سیلماریون رو نخوندم یه مقدار از ویکی پدیا اطلاعات گرفتم ولی برام مبهمه . منظور از زندانی شدنش پشت دروازه های دنیا چیه؟ یک جای مادیه یا کلا خارج از آردا(زمین)؟ همین طور موقعی که والینور از آردا جدا میشه کل قاره آمان همراهش هست یا نه فقط همن والینور؟ راه مستقیم چی جنبه مادی داره؟ یعنی مثل یک جاده آبی در آسمان هست یا کلا حالت معنوی داره؟ ارتباطی با مثلث برمودا داره؟ درباره خلقت الف ها و انسان ها هم برام سوال شده شکل فیزیکیش منظورمه مثلا آدم از خاک خلق شده و.. تالکین توضیحی داده؟ دورف ها چه طور؟
  7. شباهت های تاریخ و جغرافیای دنیای تالکین در ارباب حلقه ها به تاریخ و جغرافیای نغمه: الف ها اولین مخلوقات و قدیمی ترین ساکنان سرزمین های میانی هستند . مثل فرزندان که اولین ساکنان وستروس هستند. در آغاز انسان ها و الف ها در دو قاره مجزا زندگی میکنند تا آن که گروهی از الف ها به قاره انسان ها مهاجرت میکنند و وارد دنیای انسان ها میشوند . در نغمه هم ابتدا فقط فرزندان در وستروس هستند و انسان ها در ایسوس هستند . البته درست برعکس تالکین مارتین انسان ها را وارد دنیای فرزندان میکند . در اغاز ایسوس و وستروس از طریق باریکه زمینی که به بازوی دورن معروف است به هم متصل بودند . ولی وقتی انسان ها شروع به عبور از باریکه و ورود به وستروس کردند . جادوگران بزرگ مرتبه فرزندان این بازو را شکستند و در دریا غرق کردند . در دنیای تالکین هم ابتدا سرزمین های میانی محل سکنی انسان ها به آمان قاره محل سکنی الف ها از طریق باریکه زمین یخ زده ای متصل بود . اما با تلاش نژادی از انسان های نیمه الف برای ورود به دنیای الف ها خالق یکتا این زمین یخ زده را غرق کرد و برای همیشه دو دنیا را از هم جدا کرد . در دنیای تالکین نژادی از انسان های نیمه الف-نیمه انسان که خون نیمه جادویی و عمری بسیار طولانی تر از انسان های عادی داشتند در جزیره ای میان سرزمین های میانی و آمان تمدنی بنا کرده بودند به نام نومه نور . این تمدن بسیار قدرتمند و پیشرفته بود و بر انسان های عادی هم در سرزمین های میانی حکم میراند . نومه نوریان چنان مغرور شدند که تصمیم گرفتند با یورش به سرزمین مقدس الف ها والینور به جاودانگی برسند . نومه نوری ها چنان قدرتمند بودند که حتی الف ها توان مقابله نداشتند . پس والا ها فرشتگان مقرب خالق یکتا مداخله کردند و خالق جهان ناوگان نومه نور را غرق و جزیره آن ها را هم برای همیشه به زیر آب فرو برد . این داستان مطمینا ما را به یاد شبه جزیره والریا و اژدهاسالاران حاکم بر این جزیره می اندازه که با کمک جادو و به بردگی کشیدن انسان های عادی امپراطوری بزرگی بنا نهادند ولی ناگهان دچار تقاص و خشم طبیعت شدند وانفجار کوه های آتش فشان این شبه جزیره و تمدن والریا را نابود و محو کرد. در ارباب حلقه ها گروهی از انسان های نومه نور به خاطر حفظ ایمانشان به خالق و وفاداری به الف ها از سرنوشت شوم بقیه نجات پیدا کردند و به سرزمین های میانی وارد شدند این ها هرچند جز خاندان پادشاهی نومه نور نبودند ولی با ورود به سرزمین جدید دوقلمرو پادشاهی در آنجا بنا کردند. در پایان کتاب اراگورن از نسل این نومه نوری ها پادشاه بر حق و مسلط سرزمین های میانی گردید . در نغمه هم خاندان تارگریان که از خاندانهای کم اهمیت والریا بودند به خاطر یک پیشگویی که از نابودی والریا خبر میداد از آنجا مهاجرت کردند و به جزیره درگون استون در نزدیکی وستروس رفتند و آنجا دو پادشاهی بنا کردند .ابتدا پادشاهی کوچک درگون استون و سپس امپراطور ی بزرگ هفت پادشاهی وستروس . میدانیم اگان فاتح بدل شخصیت ایسیلدور در ارباب حلقه ها هست . حال ممکن است دنریس هم بدل شخصیت آراگورن و وارث دوباره هفت پادشاهی شود؟
  8. درست میگی مارتین این طوریه ولی به نظرم سازندگان سریال این هنر رو نداشتن که ویژن ها روتو ابهام بزارن و بهشون قطعیت دادن به خصوص تو اون مورد برن .وقتی اون دو تا تصویر پرواز اژدها بر فراز ک.ل و بعد رد کیپ ویران شده رو کنار هم بگذاری یک قطعیتی به ماجرا میده . شیوه بیلیش خنجر از پشت زدنه نه جنگ روبه رو . بعیده حتی اگر قوای ویل رو هم پشتش داشته باشه وارد جنگ با بولتون ها بشه . به نظرم تو سریال متاسفانه بیلیش رو هم مثل استنیس سوزوندن . ولی تو کتاب با توجه به اینکه سانسا رو در اختیار داره ممکنه دست به توطیه ای با کمک لردهای شمال بزنه و اونا استنیس رو به نفع سانسا ترک کنن .مشکل اینه که تو سریال داوس رو هم سوزوندن . وقتی نه شیرینی هست نه استنیسی داوس برای کی بجنگه؟حتی اگر به جان و ملیساندر هم کمک کنه نقشش خیلی کمرنگ میشه .
  9. The Hound@ به نظرم باید تو سریال یک تصمیم بزرگی میگرفتن کلا بی خیال نشون دادن ویژن ها میشدن . مارتین به خاطر این که کارش با حروف و کلماته میتونه هرچقدر میخواد ویژن تو کتاب بگذاره و داستان هم اسپویل نشه ولی سریال چون مجبوره تصویر نشون بده عملا اسپویل میکنه . جالبه که حالا تمام ویژن های ارجینال کتاب رو هم حذف کردن بعد حالا این چه دلیلی داشته یه سری ویژن از خودشون دربیارن که داستان رو لو بده؟ مثلا دنریس تو خانه نامیرایان اول ویرانی و نابودی رد کیپ و نشستن برف تو خرابه هاش رو میبینه بعد خودش رو کنار دیوار میبینه بعد وارد یه چادری میشه که کال دروگو و پسر مرده اش منتظرشن . از این واضح تر نمیتونستن بگن آخر سریال: یا این یکی که برن سایه اژدها رو کینگز لندینگ میبینه . از همه اش بدتر همینه که شما عکسش رو گذاشتی این که یه جنگ دیگه شکل بگیره که بولتون ها توش شکست بخورن و ملیساندر هم اونجا باشه فقط یک حالت داره: . درمورد اتفاقات شمال تو کتاب هم جدیدا بحث های خوبی تو تایپک company of rose داشتیم . تیوری خوبی دوستان اون جا مطرح کردن که قابل تامله
  10. ممنون تحلیل دقیق و منطقی داشتی و قبول دارم بودن دنی و ویسیریس تو دورن معقول نیست ولی این که تو براوس درخت نیست و هرجا که تو کتاب یک نفر از لیمو حرف میزنه بلافاصله اسم دورن مطرح میشه و همین طور باغ های آبی دورن. و بچه های یتیمی که مارتل اون جا جمع کرده باعث شده طرفدارن تو فن پیج های اصلی این تیوری رو مطرح کنن البته یک تیوری دیگه هم هست که دنی تو خانه یکی از دریاسالاران براوس بوده و احتمالا اونجا تک درخت هایی باشه. اهمیت این خانه. شاید در این باشه که رازهایی رو درباره دنی برملا کنه راز این که چرا شخصی استثنایی و جادویی هست. و چرا. نسوز و unborهست در حالیکه خیلی از تارگریان هایی که میشناسیم تو اتش اسیب دیدن مردن از رینیرا تا اگ و دانکن و ویسیریس. شاید هم این طور نباشه و خانه با در قرمز فقط نمادی از ارزوی محال دنریس برای داشتن یک زندگی معمولی و یک خانواده باشه همون طور که یک بار خواب دید با داریو به عنوان زن و شوهر و افرادی معمولی در اینخانه زندگی میکنن
  11. alireader

    بار ِ عام، باری برای عموم [گفتگوی آزاد 2]

    دوستان این ماجرای محاکمه با مبارزه یه تایپک جدا داره ها .
  12. alireader

    Company of the Rose

    خوشحالم که درباره شوالیه درخت خندان همنظریم فکر میکنم دلیل این که ریگار عاشقش شده هم همین بوده که به هویت واقعی شوالیه پی برده و شیفته شجاعت و جسارت لیانا شده . برخلاف چیزی که همه فکر میکردن عاشق زیباییش شده .حتی اون تاج گل رو هم به نظرم به نشانه این به لیانا داده که بهش بگه اون رو قهرمان واقعی تورنمنت میدونه . ولی به نظرت میرا و جوجن این رو میدونستن و به برن نگفتن؟ چون چند بار میرا از برن پرسید مطمینی پدرت این داستان رو برات تعریف نکرده؟ در مورد آریا نظرم رو تو تایپک خانه ای با در قرمز کامل گفتم . فقط یه چیزی اضافه کنم آریا و جان و تیریون تو طرح اولیه قرار بوده یه مثلث عشقی تشکیل بدن . اگر آریا اینقدر زود به وستروس برگرده دیگه شاید با تیریون برخورد نکنه . قبول دارم آریا به خاطر خواب های گرگی و مخفی کردن نیدل و عشقش به جان تبدیل به نو وان نمیشه ولی فکر کنم تا آخرهای مسیر رو باهاشون بره. وگرنه دیگه راوی تو بدون چهره ها نخواهیم داشت و این قسمت از داستان رو از دست میدیم. ولی تقصیر خوب درنیومدن بچه های استارک روگردن خون تالی ننداز . خداییش خود ند هم همچین استارک نبود . اتفاقا کتلین هم آدم جسور و نترس و حتی بیرحمی بود . بیخود که لیدی استون هارت نشد. آریا بیشتر به عمه اش لیانا رفته . اصلا مارتین اینجوریه به وسیله آریا خواسته نشون بده لیانا چه طور زنی بوده.
  13. alireader

    Company of the Rose

    پس طبعا شما نظرت اینه که شوالیه درخت خندان خود هالند رید بوده. من همیشه فکر میکردم لیانا باشه. در مورد فصل های تیان موافقم واقعا عالی بودن هرچه که سیاهی و وحشت قبلش تو فصل های دیگه خونده بودی از یادت میبرد یعنی اون فصلی که با جزییات کامل زنده زنده خوردن موش رو توصیف میکرد..... درباره اریا موافقم فرصت خوبی براش هست که با مسی برگرده ولی فکر میکنم اری یا تا ته خط میره و هیچ کس میشه یا تو اخرین لحظات برمیگرده نه قبلتر.
  14. تیوری انسوی دریای باریک در حال حاضر ۴نفر از کاراکتر های اصلی و دارای pov کتاب یعنی دنریس اریا تیریون وویکتاریون در براوس و میرین و دریای علف داتراکی ها هستند. با توجه به تمرکز داستان روی اتفاقات وستروس مطمینا مارتین بیخودی این ۴نفر رو در ایسوس قرار نداده و احتمالا ضمن اینکه نقشی مهم در اینده دارن باهم دیگه هم برخورد خواهند داشت و شاید حتی سرنوشتشون به هم گره بخوره درمورد سه نفر از اینها مفصل مطالبم رو نوشتم با توجه به اینکه درمورد ویکتاریون خیلی حرفی ندارم میخوام تیوریم رو درباه اتفاقات ایسوس بنویسم: خوب با این پیش فرض شروع کنیم که اولا دنریس نه توسط داتراکی ها کشته میشه و نه با درگون به سمت اشایی یا شرق میره بلکه به میرین برخواهد گشت و ثانیا شیپور اژدها واقعیه و فقط هم با خون تصاحب میشه دراین صورت احتمالا هر اتفاقی که بخواد بیفته جرقه اش رو تصمیم ویکتاریون در دمیدن یا ندمیدن در شیپور میزنه این تصمیم اینقدر مهمه که احتمالا کتاب ششم با فصلی از ویکتاریون شروع میشه. پس بیاین با فرض اتفاق افتادن هر کدام از این دو حالت و تصمیم ویکتاریون ادامه بدیم 1_ویکتاریون شیپور رو به صدا درمیاره ولی نتیجه اونجور که میخواد نمیشه و اژدهایان به سمت صاحب اصلی و خونی شیپور میرن که: 1_1یورون هست.چون با کشتن صاحب قبلی مالک شیپور شده. یورن اژدها رو به دست میاره و با قدرت اون وستروس رو به اتش میکشه وهمه معادلات بازی تاج و تخت رو بهم میریزه 1_2 ایرون هست چون در این فاصله علیه یورن شورش کرده و اون رو کشته هرچند جسارت سوارشدن بر اژدها رو نداره و نمیتونه کنترلشون کنه و از دستشون میده و شورش اهن زادگان هم به پایان میرسه 1_3 تیریون هست چون شیپور در اصل متعلق به عموش (شاید پدر واقعیش) یعنی گریون بوده. که وارثی جز تیریون نداره تیریون با کنترل اژدهایان به شورش و محاصره میرین خاتمه میده و با ورود دنریس به عنوان اولین اژدها سوارش تبدیل به دست ملکه و مورد اعتماد ترین فرددنریس میشه 1_4 بلادریون هست چون شیپور متعلق به والریایی ها بوده و الان طبق وراثت و خون به بلاد ریون میرسه. لرد بریدان با ترفندی(شاید از طریق الهام رویا به یورن) کاری کرده این شیپور به دست یورن بیفته و با امدن اژدهایان به نزدش برن میتونه طبق پیش گویی پرواز کنه احتمال اژدها سواری برن خیلی زیاده به خصوص با اسپویلی که سریال کرد تو سریال برن رویایی دید که داشت برفراز کینگزلندینگ پرواز میکرد زاویه دید دوربین از نگاه برن بود(نمایpov) و در اخرین لحظه سایه یک اژدها رو شهر افتاد. فقط الان مشکل اینجاست که تا اژدهایان به وستروس نیان در قلمرو خدایان قدیم نیستن و در نتیجه برن و بلادریون قدرتی برای تسخیرشون ندارن که این مشکل رو هم ویکتاریون و یورن حل کردن 1_5اگان هست که به خاطر خون و پادشاه برحق تارگرین بودن (اگر واقعی باشه)یا به خاطر نقشه عجیب و پیچیده ای که ایلریو برای تصاحب شیپور پیاده کرده صاحب اژدهایان میشه و رقص اژدهایان ورژن دوم با حضور دنریس واگان شروع میشه 1_6جان اسنو هست که به خاطر جادوی خون تارگریانیش(اگرپسر ریگار باشه) و مرگ و ریخته شدن خون و سپس زنده شدن دوباره اش صاحب شیپور و اژدها میشه وحال باید ببینیم رقص اژدهایان دوم با حضور جان و دنریس به عنوان عمه و برادرزاده یا خواهر و برادر رو خواهیم دید یا نه؟ 1_7 مردان بدون چهره هستن که صاحب قبلی شیپوررو کشتن و اون رو بدست یورن دادن در نتیجه اژدهایان به دست اونها میفتن و احتمالن برای ازبین بردن جادوی دیوار و ذوب کردن و خراب کردنش ازشون استفاده میکنن تا راه ورود ادرها باز بشه(بر اساس این تیوری که شیپور جورامون با شیپور اژدها یکی هستن و فقط اتش اژدهایان میتونه دیوار رو ویران کنه) 2_ ویکتاریون با راهنمایی موکورو با توجه به اینکه شیپور رو با خون تصرف نکرده اون رو به صدا در نمیاره و صبر میکنه تا در فرصتی مناسب با کشتن یورن صاحب واقعی شیپور بشه در عوض به کمک یاران دنریس میره و بعد از بازگشت دنریس هم جز افراد مورد اعتمادش میشه و برای رسوندن دنریس و ارتشش به وسترس بهش کمک میکنه اژدهایان هم تا بازگشت دنریس همون دوروبر میرین میچرخن یا شاید هم به مکان های دوری برن و فعلا از داستان حذف بشن. هرکدام از حالت های 1 یا 2 که اتفاق بیفتن به هر حال طبق پیش فرضمون دنریس به وسیله دروگون کارل پونو رو میکشه و کالاسارش رو به همراه دروگون به ویس داتراک میبره اونجا عجوزه ها تمام کال ها و کالسارها رو فرامیخونن و دنریس رو به عنوان کال همه کال ها و کالیسی که طبق پیشگویی دنیا رو فتح میکنه معرفی میکنن بعد دنریس با ارتشی عظیم از سواران داتراکی به میرین برمیگرده درحالیکه کاملا انگیزه و امادگی رفتن به وستروس رو داره اگر دو اژدهای دیگرش هم اونجا باشن که دیگه قدرت مطلق شده اگر هم نباشن برای پیدا کردن بچه هاش باز هم باید به سرعت راهی بشه بعلاوه میدونه غذای کافی برای سیر کردن ده ها هزار نفر داتراکی در میرین نداره. حال تنها مشکلش کشتی هایی هستن که بتونن این ارتش عظیم رو به وستروس برسونن. تنها ناوگانی که در ایسوس میتونه چنین ماموریتی رو انجام بده ناوگان دریاسالاران براوس هست. پس تیریون و ویکتاریون مامور میشن تا به براوس برن و دریاسالاران رو برای ملحق شدن به دنریس متقاعد کنن. اینجاست که اریا وارد بازی میشه. اریا تا الان تبدیل به قاتلی بیرحم و ماهر شده هر چند احتمالا هنوز هیچ کس نشده. تیریون طبق تیوری که قبلا مطرح کردم در براوس تایشا و دخترش لانا رو میبینه غافل از این که تایشا ازش متنفره و برای گرفتن انتقامش به بدون چهره ها مراجعه کرده. اهدای هدیه خدای بسیار چهره از طرف خادمانش بهایی داره که تایشا باید پرداخت کنه. این تاوان زندگی خودش و دخترش هست. اریا تایشا و لانا رو میکشه و خودش رو به شکل لانا در میاره و پیش تیریون میره. ادامه این سناریو به این بستگی پیدا میکنه که حالت 1-3 اتفاق افتاده یا نه. 1-2اگر تیریون سوار بر اژدها به براوس امده باشه اریا با کشتن تیریون و تصاحب شیپور با خون یا با قدرت وارگی فوق العاده اش اژدها رو تسخیر میکنه و سوار بر اژدها برای اجرای ماموریت اصلیش و ذوب کردن دیوار با اتش اژدها به دیوار پرواز میکنه و اونجاست که باید تصمیم مهم و حیاتیش رو بگیره اینکه مرگ رو انتخاب میکنه و هیچ کس میشه و به خدای بسیار چهره(همون ادر کبیر) خدمت میکنه یا زندگی رو اتخاب میکنه و به کمک برادرش جان که الان در زندگی دوباره اش احتمالا ازوراهایی و خادم رولور شده میره. 2-2اگر حالت 3-1 اتفاق نیفتاده باشه و تیریون اژدهایی با خودش به براوس نیاورده باشه اریا تیریون رو نمیکشه ولی به همراهش با چهره لانا دختر تیریون به میرین و دربار دنریس میره تا در اولین فرصت دنریس و شاید اژدهایانش رو بکشه. فرصتی که احتمالا تا ورود دنریس به وستروس پیش نمیاد. هرکدام از دوحالت 2-1 یا 2-2 که اتفاق بیفته به هرحال تیریون دست ملکه و مورد اعتمادترین فرد دنریس مرتکب دومین خیانت شده خیانت اول رو میری مازدور به خاطر خون مرتکب شد و خیانت دوم رو تیریون به خاطر عشق به تایشا مرتکب شده. دراخر درمورد نحوه عبور دنریس از دریای باریک هم بگم که به نظر من در نهایت اتحاد ناوگان اهن ویکتاریون و ناوگان پادشاهی که سرسی ساختش و ولاریون ربودش و از کینگز لندینگ فرار کرد دنریس رو به وستروس میرسونن. اینقدر از نقش مهم ولاریون تو کتاب بعد مطینم که اگر نبودن pov جدید تو کتاب بعدی تایید نشده بود با اطمینان میگفتم ولاریون pov جدید بعدی خواهد بود. .............................................. پ.ن:در مورد تمام حالت های مختلف این سناریو تیوری هایی مطرح شده و نشانه هایی در کتاب هست و فقط حدس و گمان نیست که اگر دوست داشتین میتونیم درباره شون بحث کنیم.
  15. درباره اسم کتاب های مارتین هم یک نکته جالب پیدا کردم . این نقل قول تالکین هست درباره سرزمین میانی -محل وقوع اتفاقات کتاب های ارباب حلقه ها: سرزمین میانی اختراع خود من... نیست؛ یک نوسازی یا دگرگونی... از یک واژهٔ قدیمی برای دنیای مسکون انسان‌ها است: به این جهت میانی که به گونه‌ای مبهم تصور می‌شود در میانِ دریاهای حائل قرار گرفته است؛ و (در پندارهای مردم شمالی) بین یخ در شمال و آتش در جنوب فکر میکنم دلیل نامگذاری نغمه آتش و یخ مشخص باشه . یخ نماد شمال هست و سرزمین های آنسوی دیوار آتش هم نماد کوه های آتشفشان والریا در جنوب نغمه آتش و یخ یعنی نغمه زمین . با توجه به این نکته که اسم فرزندان جنگل در زبان خودشون به معنی کسی هست که نغمه زمین رو میخونه یعنی نغمه آتش و یخ رو .
  16. رابطه گاندالف و آراگورن یکی از مهمترین ارکان کتاب ارباب حلقه ها هست . همراهی یک جادوگر یا مغ با یک پادشاه برحق برای به دست آوردن سلطنتش یکی از کهن الگوهای دنیای اسطوره و فانتزی هست . تالکین شاید خودش این ایده رو از داستات شاه آرتور و مرلین الهام گرفته . اما رابطه شاه-جادوگر در نغمه هم وجود داره . الان ما ۵ تازوج شاه-جادوگر تا کتاب پنجم داریم به ترتیب حضورشون تو کتاب: ۱- استنیس(وارث شاه منتخب مردم-شاید منتخب خدای نور رولور)-ملیساندر (این زوج ممکنه با زوج جان(آزورآهایی-شاه شمال-وارث احتمالی خاندان تارگریان)-ملیساندر عوض بشه) ۲-دنریس(وارث شاهان خاندان کهن تارگریان-پرنسس موعود)-کوایته ۳-برن(شاه شمال-منتخب خدایان قدیم)-بلادریون ۴-ویکتاریون(شاه جزایر آهن-منتخب خدای مغروق)-موکورو ۵-اگان-وریس(البته این آخری فقط درحد حدس وگمان هست) از بین این ۴ یا ۵ زوج انتخاب یکی به عنوان زوج گاندالف-آراگورن خیلی دشوار و بحث برانگیز هست .به نظر من اگر به جای تمرکز رو آرا گورن رو گاندالف تمرکز کنیم سریعتر به نتیجه میرسیم: کوایته و بلادریون بیشترین نزدیکی رو به گاندالف دارن: پیش بینی های کوایته بر خلاف ملیساندر کاملا دقیق و بدون رد خور هست-مثل گاندالف کوایته هم دست به جادوی سیاه نمیزنه(حداقل فعلا این طور به نطر میرسه)-حضورش در کنار دنریس مثل حضور گاندالف در کنار آراگورن همیشگی نیست و میاد و میره -به علاوه نقاب پوش بودنش و ظاهر و غیب شدن یکباره اش و این که فقط دنی میبینش این فرضیه رو مطرح میکنه که مثل گاندالف یک بار مرده وبعدا به زندگی برگشته یا شاید حتی فقط یک روح باشه و جسمی نداشته باشه. بلادریون از نظر سن و سال و مشخصات ظاهری و جسمی بیشترین شباهت رو به گاندالف داره همین طور مثل گاندالف که میتونست ارتشی از عقاب ها رو برای کمک احضار کنه ؛ بلادریون هم توانایی بسیج ارتشی از کلاغ ها رو داره . من که خودم به شخصه زوج دینریس - کوایته روانتخاب میکنم
  17. alireader

    Company of the Rose

    negar27@ نظر خودم هم رو تیان بود .البته اگر ملیساند رو فکر کنم تو همون دیوار بمونه . راوی کمپانی اف رز باید کسی باشه که همراهشون باشه . شاید هم داوس . میگم ایکاش مارتین این رو نمیگفت که دیگه راوی جدید نخواهیم داشت . یه جورایی این حرفش بعضی اتفاقات آینده رو اسپویل و قابل پیش بینی کرد . این حرفش و از اون بدتر این که گفته پایان کتاب از ارباب حلقه ها الهام گرفته . این حرفش احتمال پیروزی نهایی آدرها رو به صفر رسونده. مارتین خودش داره بزرگترین اسپویلر کتابش میشه . امیدوارم دیگه به این کارش ادامه نده .
  18. Sr Baristan@ دوست عزیزم متاسفانه یادم نیست . تو همون پست اول توضیح دادم که امیدوارم دوستانی که بیشتر فن و علاقمند تالکین هستند بحث رو پیش ببرند . هرچند خودم هم سعی میکنم پست های مختلفی بگذارم . هرچند ممکنه بعضی جاها اشتباه کنم چون بیشتر چیزی که خاطرم مونده از فیلم ها هست . ولی الان که تو پیج فرودو تو ویکی پدیا میخوندم نه گویا همون دوبار با شمشیر نزگول و زهر نیش شلوب تجربه نزدیک مرگ رو داشته . https://en.wikipedia.org/wiki/Frodo_Baggins ولی فکر نکنم دیگه بد تر از مرگ هم سر جان بیاد . نقص عضو هم که داره دست سوختش بدیل همون انگشت قطع شده فردو هست که گالوم برای درآوردن حلقه کندش . به خاطر نظر زیبا و دقیقت در مورد آریا هم ممنون . راستی من یک پست مفصلی درباره آریا تو همون تایپک خانه ای با در قرمز گذاشتم . دوست داشتی بخون . در مورد آراگورن فکر کنم بحث خیلی چالشی و داغ باشه . همون بحث قدیمی اینه که چه کسی پادشاه بر حق وستروسه . دینریس؛ اگان ؛ جان؛ استنیس یا حتی گندری ؟ طبعا من که طرفدار دینریس هستم . تو پست بعدی درباره آراگورن و رابطه اش با گاندالف بیشتر مینویسم . ممنون.
  19. Sr Baristan عزیز @ نیازی نیست که بگم انتخاب من کیه دیگه؟ دلایلش رو هم خودت نوشتی خیلی مخلصیم
  20. alireader

    Company of the Rose

    the_last_stark@ oh my god به خاطر اون فصل کتاب ۴ که به برین گفت من رو وریس دنبال سانسا فرستاده این طور فکر میکردم . این تیوری رو که میگه های اسپارو هاولند هست رو خوندی؟ نظرت چیه ؟ یا اون یکی که hooded man هاولند هست؟ ضمنا بگم من که عاشق این تیوری اومدن Company of the Rose شدم . ولی با توجه به اینکه pov جدید نخواهیم داشت فکر میکنی راوی خط داستانی اون ها کی باشه؟
  21. درمورد گالوم فکر میکنم مارتین سه ویژگی مهم از شخصیت گالوم رو برای بعضی کاراکتر های خودش وام گرفته: اول طرد شدن گالوم از جامعه دور وبرش گالوم زمانی هم که فرد معمولی بوده به خاطر تفاوت هایی که با بقه داشته تا حدودی طرد شده بوده و تنها بوده. کدوم شخصیت های نغمه رو با این صفت میشناسیم؟ خیلی ها رو :جیمی به خاطر شاهکشی، بریین به خاطر زشتی و زمختی،تیریون به خاطر کوتوله بودن،اریا به خاطر خشونت و خصلت های بیشتر پسرانه اش و... دوم وسواس و تمرکز بیش از حد گالوم روی یک موضوع یعنی عشقش به حلقه. گالوم چنین در بحر حلقه فرومیره که کم کم تمام زندگی و حتی هویتش رو هم از دست میده و کارش به جنون میکشه درحالیکه بیلبو هم سالها حلقه رو داره ولی چون تعادل زندگیش رو حفظ میکنه هیچ اسیبی نمیلینه. در نغمه چه طور؟ حداقل دو نفر رو با چنین وسواس فکری وحشتناکی میشناسیم اول سرسی که از وقتی قدرت رو بدست میگیره چنان مسحور جنون قدرت میشه که همه چیزش حتی عشقش به جیمی رو هم از دست میده و مدام هرروز بیشتر به مد کینگ شبیه میشه. و بیشتر اریا. اریا هم چنان در وسوسه و جنون انتقام فرورفته که داره مثل گالوم اسم و خاطرات و خانواده و حتی هویتش رو هم از دست میده. در حالیکه تقریبا همون بلاهایی که سر اریا اومده با شدت خیلی کمتری سر سانسا یا گندری هم اومده ولی اونها خودشون رو گم نکردن. سوم الهام گرفتن تالکین در خلق بخشی از شخصیت گالوم بر اساس موجود اسطوره ای ابوالهول یا sphinx هست . گالوم مثل ابوالهول سر راه بیلبو سبز شد و برای اینکه بهش اجازه عبور بده معماهایی طرح کرد . در نغمه هم شخصیت های مرموز و معما و معما گو کم نداریم : ایلریو ؛وریس؛ملیساندر ؛ کوایته؛ جاگن هگار ؛استاد ماروین وهاولند رید و ... همگی شخصیت های مرموزی دارند . حتی یکی از کاراموزان سیتادل اسمش آلراس ابوالهول هست . اما در مجموع اگر بخوام رو یک نفر به عنوان گالوم شرط ببندم آریا رو انتخاب میکنم . هرچند نباید هاولند رید رو هم ندیده گرفت حداقل در یک مورد خیلی شبیه گالوم هست : هردو ارباب مرداب ها هستند .
  22. با تشکر از جان اسنو عزیز الهام گرفتن مارتین از تالکین خیلی هوشمندانه و ظریف هست و فقط پیرنگ کلی اثر تالکین رو وارد داستان خودش کرده و البته که کپی نعل به نعل نیست که مثلا تمام ویژگی ها و اعمال جان شبیه فردو باشه. ولی فردو هم هر چند ازادانه پیوستن به یاران حلقه و حمل حلقه رو انتخاب کرد ولی عملا گاندولف متقاعدش کرد چاره دیگه ای نیست و اگر فردو این مسیولیت رو قبول نکنه شاید کس دیگه ای هم نتونه. جان هم اگرچه خودش انتخاب کرد به نایتز واچ بپیونده ولی عملا کتلین براش راه دیگه ای نگذاشته بود. یعنی موقعیت دو قهرمان یکسانه هردو وظیفه سنگینی بعهده گرفتن که سنگینی بارش بیشتر از حد تحملشون هست. نکته دیگه. اینکه فردو در اخرین قدم کم اورد و اسیر وسوسه حلقه شد و اگه گالوم نمیرسید و اوضاع رو بهم نمیریخت شاید حلقه رو برای خودش بر میداشت. همین طور که جان هم در اخرین گامش در مقابل خطری که خواهرش اریا رو تهدید میکرد تسلیم شد و وظیفه مهم و حیاتی دفاع از دیوار رو رها کرد. .............................................. یک بحث جدید مطرح میکنم فکر میکنید کدام شخصیت ها با تاثیر از گالوم نوشته شدن؟
  23. alireader

    Company of the Rose

    1- درمورد بیلیش نظرت خیلی هوشمندانه است من تا حال فکر میکردم بالاخره یک نقشه نهایی برای رو تخت نشستن خودش یا سانسا داره شاید اتحاد استارک-تالی-ارین همون اتحادی که رابرت رو بر تخت نشوند البته با چاشنی ازدواج سانسا- اگان ولی نظر شما درست تر به نظر میاد اجرای همچین نقشه ای راه طولانی و سختی داره و البته سود بیلیش تو ادامه هرج و مرجه. فقط امیدوارم شادریخ ترتیبش رو نده. همچین شخصیت باهوشی مستحق مرگ به دست یه مزدور نبست 2- اگر دقت کنی همونجا هم که من گفتم به اگان اشاره شده فقط ادم تا پنج تا کتاب رو نخونده باشه و دور دوم رو شروع نکنه متوجه نمیشه. دلیل اینکه ایلریو به وریس گفت به زمان بیشتری نیاز داریم این بود که گلدن کمپانی رو از قرارداد با میر ازاد کنه. 3- فهمیدم شاخه حرامزاده استارک ها همون company of roses هست. ولی جان اسنو رو اصلا تو معادلاتت در نظر نمیگیری؟ البته من خودم هم امیدوارم مارتین اجازه بده تو گور ارامش داشته باشه ودیگه با زنده شدن مجدد زجرش نده ولی با توجه این حرفی که درباره پایان ارباب حلقه هایی زده احتمال زیاد جان زنده میشه. جان بدیل فردو در ارباب حلقه ها هست فردو هم دوبار مرد و زنده شد. جان هم یک بار قبلا در مبارزه با وایت ها تا سرحد مرگ رفت دستش سوخت ( دست سوخته=دست مرده؟) پس بار دوم هم زنده میشه. اگرچه مثل فردو دیگه اون ادم سابق نیست و در پایان کتاب مرگ رو انتخاب میکنه. باز هم ممنون.
  24. آریا بخش دوم : دایرولف و اژدها در مورد آریا نکته عجییبی وجود دارد : رفتار ها و خلقیات آریا شباهت عجیبی به دنریس دارد . انگار در وجود آریا هم یک اژدها خفته و منتظر است آتش از خواب بیدارش کند . به خاطر همین احساس میکنم ممکن است آریا یکی از اژدهاسواران سه گانه باشد . شباهت دنریس و آریا را در فصل هرنهال میتوانیم بهتر درک کنیم : زمانی که آریا در هرنهال با جاگن هگار برخورد میکند و جاگن سه مرگ را به او هدیه میدهد(سه مرگ=سه تخم اژدها) آریا بدون نیدل در هرنهال تبدیل به چیزی شده که از آن متنفر است: دختر بچه ای ضعیف و ناتوان . اما هدیه سه مرگ دوباره قدرت و اعتماد به نفس را به آریا بازمیگرداند دوباره احساس میکند نیرویی دارد که از او محافظت میکند نیروی مرگ . آریا میترسد با استفاده از این ۳ فرصت این نیرو هم تمام شود و دوباره تبدیل به همان آریای ناتوان شود به شباهت قصه آریا و جاگن به داستان علاالدین و جن چراغ جادو دقت کنیم : علاالدین میتواند ۳ آرزوی بزگ کند : ثروت قدرت عشق و... ولی مهم نیست چه آرزویی میکند به محض گفتن سومین آرزو به هر چه که رسیده باشد چیز مهم تری را از دست داده است : نیروی جادویی برآورده شدن آرزوهایش . یعنی عملا هر آرزویی هم بکند در آینده حسرت خواهد خورد که چرا الان آرزوی سوم را ندارد . مارتین به زیبایی این تراژدی نهفته در داستانی قدیمی و پریانی با پایانی خوش را درک کرده : اینکه وجود انسان با حسرت عجین شده و به هرچیزی هم که برسد باز هم حسرت چیزهای دیگری را خواهد خورد . آریا با دانستن این حسرت مدتی از گفتن اسامی طفره میرود و میخواهد از نام ها طوری استفاده کند که بعدا کمترین حسرت را داشته باشد و بیشترین تاثیر را در پیروزی خاندانش در جنگ بگذارد . اما دوبار مغلوب ضعفهای درونیش میشود: بار اول نقطه ضعفش این است که نمیتواند در مقابل ظلم به کودکان بی گناه ساکت باشد (از این جهت شخصیت آریا شبیه دنریس است . آریا هم مثل دنریس در مقابل خشونت و بیرحمی در مقابل کودکان خویشتن داری و سیاستش را از دست میدهد ) پس اولین نام را میبرد چسویک سربازی ساده و بی مقدار به خاطر همراهیش با گرگور در تجاوز به دختر بچه یک مهمانخانه دار به مرگ محکوم میشود . ولی اریا بعدا پشیمان میشود که با وجود افراد مهمی چون سرسی و جافری و تایوین و... که بزرگترین خطر برای خانواده اش هستند شانسش را با همچین مهمره بی ارزشی هدر داده . اما دومین شانسش را هم با مهره حقیرتری هدر میدهد . این بار آریا تسلیم ضعف خود دربرابر تحقیر شدن وضعیف بودن میشود . ویس مباشر پست هرنهال به خاطر سیلی که به آریا میزند و قولش در دادن خوراک خروس به آریا را میشکند دچار خشم او میشود . آریا بازهم خویشتن داریش را از دست میدهد و اجازه میدهد انتقام شخصی جای هدف بزرگتر را بگیرد . چون نیاز دارد به خودش ثابت کند دیگر آن دختر بچه ضعیف تحقیر شده و لگد خورده نیست . باز هم اینجا عکس العمل و رفتار آریا شبیه دنریس است . دنریس هم برای اینکه به خودش ثابت کند دیگر دختر بچه تحقیر شده و توسری خور برادرش ویسیریس نیست دستور میدهد اسب برادر را که جرات کرده دست رویش بلند کند از او بگیرند تا ویسیریس به بدترین تحقیر محکوم شود و پشت سر کالاسار در میان زنان و کودکان و افراد علیل پیاده طی کند . هرچند دنریس میداند این تحقیر در میان داتراکی ها کار ویسیریس را به عنوان مدعی پادشاهی وستروس برای همیشه تمام میکند و هدف بزرگشان یعنی تصاحب تاج و تخت پدر از دست میرود ولی باز هم این مانعش نمیشود .چون با آن سیلی درون دنریس هم مثل آریا یک اژدها بیدار شده . ...به این ترتیب اریا به آخرین نام رسیده در حالیکه نتوانسته هیچ نقشی در کمک به برادر و مادرش در شکست دادن لنیستر ها ایفا کند . اینجاست که در ترس از دست دادن آخرین فرصت تصمیم مهمی میگیرد . آخرین نام باید تاثیر مهمی در جنگ داشته باشد به هین خاطر ابتدا میخواهد تایوین را نام ببرد اما رفتن تایوین از هرنهال و رسیدن قلعه به هنرپیشه های خونخوار و ورود اسرای شمالی باعث میشود آریا متوجه این حقیقت شودکه باید بانام سوم هم نقش مهمی در جنگ ایفا کند و هم خودش را نجات بدهد . به این ترتیب در گفتن نام سوم رفتاری کاملا شبیه دنریس بروز میدهد : از قدرتی که دارد(مرگ=اژدها) با هوش و ذکاوت استفاده میکند . دنریس در آستاپور با موقعیت بغرنجی مواجه شده از طرفی میخواهد ارتش آنسالید ها را داشته باشد و از طرفی میخواهد برده ها و آنسالید هارا آزاد کند و به رنج و درد هزاران ساله هزاران کودک پایان دهد و از طرفی طلای کافی ندارد و همین طور میداند خریدن بردگان فایده ای ندارد چون سال بعد دوباره هزاران کودک اخته و سلاخی شده اند تا سنت پست و خونین و پردرآمد آستاپور ادامه پید کند. پس دنریس از حقیقتی ساده و مسلم که غرور و نخوت اربابان آستاپوری مانع از این شده که بتوانند ببینندش استفاده میکند : آنسالیدها به محض معامله و فروخته شدن فقط از ارباب جدید (دنریس )فرمان میگیرند و اژدها اسب و برده نیست که خرید و فروش شود و از صاحب جدید اطاعت کند . همین حقه کوچک باعث سقوط اربابان آستاپور میشود . آریا هم از همین حقیقت ساده و واضح برای رسیدن به هدفش استفاده میکند : اگر میخواهی به تمام آرزوهایت برسی باید آرزوی سومت تصاحب جن چراغ برای همیشه باشد . آریا هم میخواهد به جای یک مرگ حال هرچقدر که آن فردمهم باشد ؛ نیرو و قدرت مرگ را برای همیشه داشته باشد . جاگن برای آریا حکم اژدها برای دنریس را دارد و مرگ نیدل جدید آریا است ؛سلاحی جاودان که اگر آن را داشته باشد دیگر هرگز آن آریای ضعیف تحقیر شده تا سرحد مرگ ترسیده نیست . پس از حقیقت مسلمی که از دید جاگن دور مانده به نفع خودش استفاده میکند : سومین مرگ میتواند مرگ خود جاگن باشد . مگر مطابق میل و نقشه آریا عمل کند . به این ترتیب آریا هم مثل دنریس دست به کار بزرگی میزند و به جای اینکه اسیر قواعد بازی شود (بازی اربابان آستاپور= بازی ۳ مرگ جاگن) خودش قواعد بازی را تعریف میکند .جاگن به اریا کمک میکند تا اسرای شمالی را ازاد کنند و هرنهال را به نام راب استارک فتح کنند . هر چند احتمالا جاگن این حرکت آریا را حدس میزده و کل ماجرای ۳ مرگ فقط برای آزمایش آریا بوده که ببینند مناسب هدف مردان بدون چهره هست یا نه . زیرکی آریا و ماجرای سوپ ویس ثابت میکند آریا کاملا مناسب هدف بدون چهره ها هست و اینجاست که جاگن مقصود خود را روشن میکند و با دادن سکه آهن به آریا او را به براوس و خانه سیاه وسفید دعوت میکند .... جاگن هگار برای یک هدف و ماموریتی در سیاهچال رد کیپ بوده ؛ ماموریتی که هنوز از مهمترین اسرار نا گفته کتاب است .همراهی بعدی جاگن و آریا در کاروان یارن هم تصادفی نیست و بدون چهره ها آریا را از قبل برای انجام مامریتی بزرگ انتخاب کرده اند: آریا به محض اینکه از تاریکی سردابه اژدها خارج میشود تبدیل به الهه انتقام بدون چهره ها شده است هرچند هنوز راه درازی مانده تا خودش این را بفهمد: انتقام از خاندان تارگریان به خاطر هر آتش و خونی که براه انداختند اما تراژدی اینجاست که کسی قرار است هجمه این انتقام قرار گیرد که هیچ نقشی در آن نداشته و حتی امید میرود منجی جهان از تاریکی و مرگ باشد یعنی دنریس ... زمانی که آریا به همراه برادران بی نشان بریک داندریون به های هارت میروند آنجا پیرزنی فرتوت و کوتاه قامت را میبینند که به شبح های هارت معروف است . پیرزن قدرتی در پیشگویی دارد و خواب هایی که میبیند را در عوض شنیدن ترانه ای غمگین برای بریک بازگو میکند . پیرزن بسیاری اتفاقات مهم از مرگ رنلی تامرگ بیلون گریجوی و عروسی سرخ را در خواب هایش پیش بینی میکند . زمانی که شبح آریا را میبیند به او میگوید: پیرزن چه در آریا دیده است ؟خون و مرگ؟ آریا و سامرهال چه ارتباطی با هم دارند؟ کلید پاسخ این معما در ترانه ای است که پیرزن از تام میخواهد برایش ببخواند : آهنگ غمگین جینی جینی از اولداستون با گل هایی در موهایش . جینی دختری از اولداستون بود که شاهزاده دانکن عاشقش شد و به خاطر این عشق برخلاف خواسته پدرش شاه اگان پنجم با جینی ازدواج کرد و از جانشینی پدر و پادشاهی آینده گذشت . جینی دوستی عمیقی با ساحره ای جنگلی (همان شبح های هارت کنونی) داشت . ساحره ای که در عهد شاه جهیریس دوم پیش بینی کرده بود پرنس موعود از نسل ایریس و ریلا خواهد بود و به همین خاطر شاه جهیریس این دو فرزندش را به ازدواج یکدیگر درآورده بود تا پیش بینی محقق گردد . زمانی که شاه اگان و پسرش دانکن در سامرهال در تلاش برای متولد کردن اژدها از تخم های سنگ شده بودند آتش سوزی اتفاق افتاد که باعث مرگشان شد . آتش سوزی که احتمالا توسط مردان بدون چهره براوس ترتیب داده شد . پس مشخص میشود که پیرزن متوجه شده آریا به بدون چهره ها خواهد پیوست . دلبستگی پیرزن به خاندان تارگریان وناراحتی اش از مرگ جینی و دانکن مشخص است . پس میفهمیم دلیل بی زاری او از آریا احتمالا به خاطر نقشی است که در کشتن آخرین بازمانده این خاندان خواهد داشت . یکی از جالبترین بخش های روایت آریا جایی است که دختر لاغرمردنی در خانه سیاه و سفید درباره سم ها به آریا آموزش میدهد. هر سمی را که نام میبرد ما یاد یکی از مرگ های مرموز شخصیت های کتاب میفتیم و رازهایی برایمان برملا میشود : خواب ناز سمی که مقدار کم آن فقط خواب آور است و مقدار زیادش شخص را برای همیشه به خواب میبرد و توصیه میشود با غذایی شیرین مثل عسل استفاده شود چون طعمی شیرین دارد که وجودش در غذا یا نوشیدنی را لو میدهد : سمی که لیتل فینگر برای آرام کردن و خواباندن رابرت ارن به استاد ایری توصیه میکند .همین طور توصیه بیلبش به دادن عسل و شیرینی به کودک ما را به شک میاندازد که بیلیش میخواهد آرام آرام کودک را بکشد . اشک لیس سمی کاری و بی بو و مزه که روده های شخص را از کار میاندازد و مثل یک بیماری او را میکشد: سمی که لایسا و لیتل فینگر به خورد جان ارین دادند تا به مرگی ظاهرا طبیعی بمیرد . خون باسیلیک سمی که باعث جنون حیوانات خونگرم میشود : آریا این سم را خوب میشناسد سمی که جاگن برای کشتن ویس به دست سگان دست آموزش استفاده کرد . آیا این سم میتواند اژدهایان را هم وحشی و مجنون کند تا مادرشان(دنریس) را بکشند؟
  25. ۳- آریا بخش اول :گرگ بدون گله آخرین جملات فصل ۵۰ کتاب اول شاید بهترین توصیف برای شرح آنچیزی باشد که آریا از سر میگذراند : آهسته آهسته و با هر قدم عمیق تر در تاریکی فرو رفتن ... این تاریکی به ظاهر درباره تاریکی سردابه رد کیپ است جایی که آریا مجبور میشود برای نجات جانش بر ترس از تاریکی غلبه کند و از میان سردابه اژدها راه فرارش را باز کند .اما در حقیقت این تاریکی ؛ تاریکی روح آریا است . همان طور که اریا از میان استخوان های اژدهایانی که صدها سال آتش و خون و مرگ به ارمغان آوردند عبور میکند روح آریا هم با عبور از میان خون و وحشت و آتش و تجاوز و شکنجه و ترس و مرگ از روشنایی و معصومیت کودکی به سیاهی تیرگی نفرت و کینه و انتقام سفر میکند . اما سفرآریا به درون تاریکی از کجا شروع شد؟ اولین بار آریا را در حالی میبینیم که خسته و کسل و تحقیر شده مجلس سوزن دوزی بانوان وینترفل را ترک میکند . خشم و نفرت آریا از همین اولین حضورش شروع میشود: خشم از خواهرش سانسا و نفرتش از نقش و جایگاهی که خاندانش و سنت به خاطر زن بودن برایش رقم زده اند .آریا حاضر نیست نقش تکراری و ملال آور و بی هیجان زن بودن و شوهر کردن و بچه زاییدن به امید پسردارشدن را برای باقی عمرش بپذیرد . اگر تصمیم با خودش بود شاید دوست داشت مثل بریین شوالیه ای خانه به دوش باشد . باشمشیری آویخته از پشتش سوار بر اسب قلعه ها و جاده ها را به دنبال ماجراجویی و شرافت و شجاعت پشت سر بگذارد . ولی جامعه قرون وسطایی وستروس هرگز روی خوشی به زنانی مثل آریا نشان نداده است . به سرنوشت و مصایب زنانی مثل رینیرا تارگریان؛ لیانا استارک ؛ بریین از تارث ؛ سرسی لنیستر و حتی کتلین و لایسا تالی نگاه کنیم: زنانی که حاضر نیستند نقش سنتی مادر و همسر را بازی کنند و میخواهند سهمی از دنیای مرد سالار وستروس داشته باشند ؛ سهمی از عشق و قدرت و همگی تاوان سختی به خاطر آن می پردازند. پدر و مادر آریا دوستش دارند ولی برایش حقی در تعیین سرنوشتش قایل نیستند . ابتدا به امید پیدا کردن وعده ازدواجی مناسب به دربار میبرندش . بعد حتی وقتی گم شده و از دست رفته هم مادر و برادرش راب برایش وعده ازدواجی با نوه والدر فری میگذارند .(طنز تلخ ماجرا این است که آریا در هرنهال این شوهر کودک چاق و پر افاده اش را میبیند . پسر فری لاف ازدواج آینده اش با یک پرنسس را میزند در حالیکه روح هیچ کدام خبرندارد که الان در کنار هم هستند). حتی لنیسترها و بولتون ها نام آریا را هم از او میگیرند تا جین پول بی نوا را به آریای قلابی تبدیل کنند و به ازدواج رمزی درآورند . آریا کلاس سوزن دوزی را ترک میکند تابه برادر ناتنی اش جان در حال تماشای تمرین رزم شاهزاده ها و برادران شرعیش ملحق شود .هیچ یک از اعضای خانواده او را درک نمیکنند به خاطر همین به برادر حرامزاده اش پناه میبرد رابطه جان و آریا چیزی فراتر از خواهر و برادری است . آریا و جان هردو خود را ترد شده و بدون آینده ای روشن و دلخواه میبینند و همین این دو را به هم بسیار نزدیک کرده است .(در طرح اولیه مارتین قرار بوده آریا و جان عشقی ممنوعه شبیه به عشق سرسی و جیمی به هم داشته باشند) اهمیت آریا برای جان آنقدر زیاد است که وقتی در نامه صورتی از شکست نقشه منس ریدر برای نجات اریا و گمشدن آریا(که نمیداند تقلبی است) خبردار میشود خویشتنداریش را کنار میگذارد و برخلاف سوگندش مبنی بر بی طرفی برادران در درگیری های سیاسی تصمیم میگیرد رهبری مردم آزاد در حمله به رمزی بولتون را بعهده گیرد . سوگندش و سرنوشت برادران قسم خورده اش در مقابل امنیت و سلامت آریا برایش ارزشی ندارد . آریا و جان موقعیت هم را درک میکنند و همدل هستند به خاطر همین در آخرین دیدارشان جان نیدل را به آریا میدهد . شمشیر باریک و کوچکی که کم کم تبدیل به روح و قلب و امید و تکیه گاه و همه چیز آریا میشود . نیدل برای آریا خود جان است . برادر بزرگتری که میتواند در این جهان تاریک و پر از وحشت محافظ و پناه آریا باشد . به خاطر همین هرگاه نیدل به همراه آریا ست احساس میکند از هیچ چیز نمیترسد و اعتماد به نفس فوق العاده ای برای گرفتن تصمیمات دشوار دارد . ولی هرگاه نیدل را از دست میدهد احساس میکند تبدیل به دختر کوچکی بی پناه وناتوان شده و ترس همه وجودش را فرا میگیرد. با قدم های آریا به سمت تاریکی همراه شویم: اول خلاف میلش خانه اش را از اوگرفتند تا به جنوب دور و غریب برده شود .بعد دوستش میکا و گرگش نایمریا را از اوگرفتند؛ ضربات بعدی بی وقفه به روح کوچکش وارد شد: کشته شدن سریو فورل؛مجبور شدن به کشتن پسر بچه اصطبل ؛سر زدن پدرش؛ کشته شدن یارن؛کشتن سربازی در حال نبرد با یاران اموری لورچ؛کشته شدن لامی مجروح به دست سرباز گرگور ؛ اسارت و سپری کردن روزها زیر سایه وحشت از شکنجه و تجاوز و مرگ به دست تیکلر و سربازان گرگور؛تحقیر شدن در هرن هال؛ چشیدن طعم تلخ و شیرین قدرت انتقام و تصمیم گیری برای مرگ و زندگی مردان با سه مرگ اهدایی جاگن؛کشتن آگاهانه و با قصد و نقشه قبلی نگهبان دروازه هرنهال ؛کشته شدن مادر و برادرش راب؛کشتن تیکلر در مهمان خانه و چشیدن طعم گرفتن انتقام با دستان خودش؛رها کردن نام و خاندان و و لباس ها و وسایلش و حتی نیدل برای پیوستن به بدون چهره ها؛کشتن مردی به دستور بدون چهره ها؛کشتن داریون خواننده فراری نایت واچ ؛ از دست دادن موقت بیناییش و در نهایت شخصیت آریا دوروی یک سکه است . از یک طرف فقط دختر بچه ای نحیف و شکننده است ؛ توله گرگی که از گله اش جدا شده و به دنبال خانه از دست رفته و آغوش مادرش میگردد و از طرف دیگر الهه انتقام و مرگ ؛ گرگ زخمی ؛ دایرولف تشنه خون ... این دو چهره همزمان و از آغاز همراه آریا هستند و آریا در کشمکش میان این دو وجه روحش درگیر مبارزه و جنگی درونی است . هر زمان یکی از این دو چهره بر دیگری پیروز میشود و خود را نشان میدهد. مارتین به زیبایی با تغییر مدام اسامی مستعار(آری-سمور-نم-کت و..) و تغییر چهره و حتی جنسیت آریا (آری و آریا) این دوگانگی شخصیت آریا را نشان میدهد. اما در نهایت پیروزی با کدام وجه روح آریا است؟ آریا راه مرگ را برمیگزیند یا زندگی؟ تصمیمش هر چه هست فقط تاثیرش بر خود او نیست و به نظر میرسد تصمیم نهایی آریا برای تمام انسان های دنیای نغمه تبعاتی خواهد داشت . با هرقدم امید به بازگشت آریا به روشنی زندگی از تاریکی مرگ کمتر میشود . ولی هنوز سوسویی از امید برای آریا هست: نیدل که در شکاف سنگی و عشقش به جان اسنو که در اعماق قلب و روحش از دید ودسترس بدون چهره ها پنهانش کرده . و البته خواب های گرگیش در جلد نایمریا . وارگ بودن بخش مهمی از شخصیت آریا است . قدرت وارگی آریا آن قدر زیاد است که از فاصله بسیار دور و از براوس هم خواب گرگی نایمریا در ریورلند را میبیند . ولی حتی شخصیت آریا در وارگ بودنش هم دوگانه است : گرگ وگربه . گرگ نماد بخش خشن و بیرحم روح آریاست و گربه نماد بخش کودکانه و آسیب پذیر روحش . جالب است که آریا در آغاز خود از بخش گرگی روحش واهمه دارد . آریا در یکی از فصل های کتاب دوم به یارن میگوید از گرگ ها میترسد . هرچند کم کم به گرگ نزدیکتر میشود و دیگر از آن ترسی ندارد . ولی رابطه اش باگربه ها از اول خوب است . از دنبال گربه های کینگز لندینگ کردن و گرفتنشان به عنوان تمرینی که سریو به او میدهد تا فرورفتن در جلد گربه برای خلاصی یافتن از آزمون کایندلی من و به دست آوردن مجدد بیناییش . گربه نمادی از تیزهوشی و زکاوت و چالاکی آریا هم هست. اولین بار ترجیع بند آریا در فصل ۲۶ کتاب ۵ در راه هرنهال و درمیان سربازان گرگور کلگان مطرح میشود : . ترجیع بند آریا ؛ دعایی است که هر شب به بالشش زمزمه میکند ؛ یک هیت لیست؛ لیست افرادی که آریا مرگشان را میخواهد این لیست همین طور که آریا جلو میرود بزرگتر میشد . در این لیست هم آمران هستند و هم عاملان برای آریا تفاوتی ندار این افراد دستور دهنده بوده اند یا فقط دستور بالادستی را اجرا کرده انددرنهایت این افراد در لیست هستند : گرگور-دانسن-پولیور-چسویک-رف-تیکلر-هوند-آموری لورچ-ایلن پین-مرین ترانت-ویس-جافری-سرسی آریا در این لیست فقط نام کسانی را وارد کرده که اولا در حق خودش و خانواده اش ظلم کرده اند و آزارش داده اند و ثانیا از نام آن ها و ستمشان خبر دارد و به چشم دیده است به خاطر همین برخی افراد که ظلم های بزرگی به آریا و خاندانش کرده اند در این لیست نیستند: فری ها - تیون گریجوی- روس و رمزی بولتون-تایوین لنیستر-لیتل فینگر و حتی جیمی و تیریون آریا با دستان خودش تیکلر و رف را کشت . دستور قتل ویس و چسویک را صادر کرد . آموری و پولیور و هوند غیر مستقیم به خاطر آریا کشته شدند . گرگور و جافری هم کشته شدند . سرسی در یک قدمی مرگ است . فقط مانده اند دانسن-ایلن و مرین ترانت حتی از افراد خارج از لیست هم تایوین کشته شده تیون در یک قدمی مرگ است جیمی و فری ها به وسیله مادرش در خطر هستند ؛ لیتل فینگر به واسطه شادریخ (وریس)؛تیریون سرنوشتی نامعلوم دارد و بقیه هم در خطر مرگ هستند . لیست سیاه آریا مثل نفرینی است که دامنگیر افرادی که در آن هستند شده و میتوان حدس زد هیچ کدام جان سالم بدر نمیبرند . اما این تنها لیست سیاه مرگ در کتاب نیست ؛ کتلین در زندگی مجددش در قالب لیدی استون هارت لیستی از خاینین و سوگند شکنان شامل فری ها و بولتون ها و لنیسترها دارد . والدر فری با همراهی روس بولتون و تایوین لنیستر لیستی از استارک ها و تالی ها برای دعوت به مهمانی سرخش داشت . سرسی سه برادر براتیون (رابرت-استنیس و رنلی ) را نوشته بود. ملیساندر و استنیس نام جافری و راب استارک و بیلون گریجوی را به شعله ها زمزمه کردند . اوبرین مارتل سال ها اسم آموری لورچ و گرگور کلگان و تایوین لنیستر را در خاطرش زمزمه میکرد در لیست سیاه تیریون برادر وخواهرش سرسی و جیمی حضور دارند . و در لیست سیاه جیمی هنرپیشه های خونخواری که دستش را قطع کردند (که البته وارگو و دلقک از این لیست کشته شده اند) . چرخه خشونت و لیست های سیاه مرگ میگردد و نویسندگان و نوشته شدگان را به کام خود فرومیبرد .
×