رفتن به مطلب

QelThezad

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    172
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

پست ها ارسال شده توسط QelThezad


  1. خیلی حیفه که این سریال در فصلهای اول خیلی نکته بین و ظریف عمل میکرد. هر چیزی منطقی بود. مثلا رسیدن خبر عوض شدن پادشاه به شمال یا صدور قتل دنریس چند اپیزود و ماه ها طول می کشید، ولی الان دیگه همه از طریق پورتال جادویی میرن و هیچ قائده ی خاصی رعایت نمیشه! البته این تقصیر نویسنده های سریال نیست. اون زمانی که با کتاب پیش میرفت همه چیز عالی بود و هیچ عجله ای در کار نبود. ولی حالا به خاطر جناب مارتین فقط دارن سرو ته داستان رو به هم میبندن. ( اگه 30% کتاب بادهای زمستان به دست ما برسه، حدود 1% مارتین با این وضعیت میتونه کتاب آخر رو تموم کنه!)

    حالا گذشته از اینا اپیزود جالبی بود.

    سکانس های دنریس فقط داره نشون میده که اون با این همه نیرو و قدرت بازم نمیتونه بی گدار به آب بزنه. شانس آورده تیریون مشاورش هست، ولی کسایی مثل اولنا یه ساز دیگه ای میزنن و بیشتر دنبال خشونت و انتقام هستن. همونطور که با گفتن جمله ی "You are not a sheep, you are a dragon" میخواد اون اژدهای دیوانه ی اجدادش رو بیدار کنه.

    این صحنه های گری ورم و میساندی هم درک نمیکنم! احتمالا واسه اینه که HBO حتما تو هر قسمت باید بوبز نشون بده.

     

    سرسی هم واقعا با جون و دل داره تلاش میکنه حکومتش رو نگه داره. جالب اینجاس که امیدوارم هست! اون تیرکمان های غول آسا جدا میتونن کاری کنن؟ فوقش بتونه یکی از اون اژدهایان رو بکشه، بقیه چی؟

     

    سکانس های سیتادل هم مثل همیشه حال بهم زنن. حالا سمول ترسو چطور دل و جرات پیدا کرده پوست کنی به این صورت انجام بده واقعا جای سواله!

     

    سکانس آریا واقعا احساسی بود. و اینکه نیمیرا به حرفش گوش نداد به نظرم منطقی بود. به هر حال آریا اونو از خودش رونده بود. (اونکه علتش رو نمیدونسته) ولی مطمئنم یه روزی با اون گله گرگا در نطقه ی اوج داستان میان کمکش (مثل عقاب های گاندور)

     

    میرسیم به سکانس شمال که من همیشه این قسمت رو دوست داشتم. جان واقعا تواناییشو توی رهبری ثابت کرده. اینکه مصمم هست و به خاطر حرف های بقیه سریع نظرشو عوض نمیکنه منو یاد کل شقی ند میندازه. گرچه اون جان قبلی دیگه نیست و عاقل تر شده. برعکس سانسا که فکر نکنم هیچوقت عاقل شه ... (اون لبخندی که لیتل فینگر بعد از انتصاب سانسا به عنوان جانشین زد واقعا دیدنی بود)

    با اون صحنه ای که یقه ی لیتل فینگر رو چسبید انصفا حال کردم. اما ... باید بدونه با چه ماری در افتاده.

     

    و در آخر سکانس حمله ی ناوگان یورون. جدا از اینکه نبرد خیلی بزرگ تر از این حرفا بود اما خوب نشون داده شد. از وحشی گری و چپاولی که یورون کرد نتیجه میگیریم که دنی به این زودیا قرار نیست صاحب تخت بشه. نه با اون روشی که تیریون براش در نظر داره. تیون هم کاملا قابل پیش بینی بود. اما امیدوارم توی سرنوشتش تغییراتی ببینیم! تروما که همیشه باهاش هست، لاقل وجودش به دردی بخوره!

    در کل من از هیجان این اپیزود لذت بردم و کمی هم از سرعتش هراسانم. به هر حال 5 اپیزود دیگه بیشتر نمونده ...


  2. 1. کشته شده و هیچ وقت برنمیگردد

    این گزینه در مورد کارکتر های دیگه بیشتر محتمل به نظر میاد. اما درباره ی جان هنوز خیلی تئوری هست که باید پاسخ داده بشه. و جان اگر همینجوری از داستان حذف بشه، پنهان نگه داشتن هویت مادرش کاملا بی معنی به نظر میرسه.

    2. توسط ملیساندر زنده میشود

    این گزینه احتمالش خیلی زیاده. ولی اگر جان زنده بشه مثل بریک دنداریون خدمتگزار رلور میشه؟ یا به صورت آزور آهی یا جان استارک به زندگی برمیگرده؟ یا به دنی ملحق میشن؟ در اصل ممکنه ملیساندر بفهمه اشتباه کرده و آزور آهای در واقع استنیس نیست و دنریس هست و به سمت اون بره ...

    3. به صورت وارگ در بدن گوست به زندگی ادامه می دهد

    ممکنه، ولی خیلی بی معنی میشه. گوست یه دایروله و تا حالا کدوم کارکتر مهمی توی بدن یه گرگ بی زبان بوده؟ به علاوه وارگ بودن جان توی سریال هیچ اشاره ای بهش نشد. پس این گزینه ممکنه ولی از نظر من رد.

    4. توسط كلاغ سه چشم زنده ميشود

    کلاغ سه چشم کاری نمیتونه انجام بده، یه جورایی فقط بیننده هست. برای مثال اگر میتونست برن رو از فلجی درمی آورد، اما تنها کاری که انجام داد این بود که به رویا های برن اومد و اون رو باخبر کرد به سمتش بیاد تا اونو از توانایی هاش آگاه کنه.

    5. تبدیل به آدر می شود

    خب اگر جان تبدیل به آدر بشه، تبدیل به وایت میشه. که در اصل یه زامبی بیشتر نیست و با مرده هیچ فرقی نداره.

    6. اصلا نمرده است!

    توی کتاب این احتمال بود، اما وقتی اپیزود آخر فصل پنج رو دیدیم؛ صحنه ی مرگ جان اسنو کاملا واضح نشان داده شد.


  3. Benjen » جمعه خرداد 29, 94 3:29 pm[/url]"]دوستان یه سوال دارم ، سطح زبان انگلیسی شما در چه حد هست که اینطور کتاب ها رو میخونین و راحت متوجه میشین؟ کلاس زبان رفتین یا طور دیگه ایی یاد گرفتین؟

    میشه یکم در مورد سطح زبان انگلیسیتون توضیح بدید؟

    با تشکر از بزرگواران

    کلاس زبان خوبه. غیر از اینکه یه چیزی یاد میگیری، یه زوری هم بالای سرت هست که بخونی. اما کلاس زبان کافی نیست! خودتون رو محدود به کلاس زبان و درساتون نکنید. اگر میخوای زبانت خوب بشه باید درگیریت رو با زبان زیاد کنی. یعنی مثلا فیلم میبینی با زیرنویس انگلیسی. آهنگ گوش میدی با لیریک. کتاب میخونی سعی کن سمت کتابای ترجمه شده نری. ممکنه اوایل یه ذره مبهم باشه و نتونی بفهمی، ولی کم کم عادت میکنی و حتی میتونی معنی کلمات رو حدس بزنی. برای همین باید زبان رو وارد زندگیت کنی. همونطور که میدونید زبان به شدت فرار هست و بعضیا اگه 1 هفته از زبان دور باشن، همه ی چیزا یادشون میره. ولی اگه مدام تکرار بشه، این اتفاق نمیفته و به حافظه ی بلند مدت سپرده میشه.


  4. negar27 » سه شنبه خرداد 12, 94 5:36 pm[/url]"]

    اين وايت واکرا خيلى شبيه زامبيا بودن حالا نمى دونم شايد به نظر من اينطورى اومد فقط اون قسمت که وايتا از بالاى صخره خودشونو پرت کردن پايين يکم عجيب بود برام.. خوب با اون ارتفاع که اين اسکلتاشون خرد و پخش و پلا بايد مى شد چطورى سالم به زمين رسيدن اينا؟؟؟

    وایت ها بعد از پرت شدن کاملا متلاشی شدند. این صحنه هم از قصد نشون داده شد که بگه وایت ها فقط با آتش کشته میشند. اون قسمت های اول هم این قضیه نشون داده شد که جان، مورمونت رو نجات داد. با این وضعیت فقط اژدهایان دنریس میتونن ضد ارتش مردگان کارساز باشند!


  5. خب بالاخره نمایی از این زمستان سرد و بی انتها دیدیدم. در این موقع متوجه میشید که کل جنگ هایی که تو وستروس انجام میشه هیچ معنایی نداره وقتی زمستان و شب بی پایان برسه.

    اون صحنه ای که مه بهمن مانندی از بالای کوه به پایین سرازیر شد و دروازه ها رو بستند فوق العاده بود! مثل گاز سمی بود که همه رو به وایت(wight) تبدیل کرد. جالب اینجاس این صحنه توی کتاب نیست و با این وجود دیوید و دن یه صحنه ی فوق العاده خلق کردند! راجع به نبرد هم چیزی نمیتونم بگم. فقط میتونم بگم عالی ... و کل کم و کاستی های این فصل جبران شد.

    مکالمه ی تیریون و دنی هم قشنگ بود. البته من هیچ وقت نفهمیدم دنریس با این همه بی تجربگیش چطوری به این درجه رسیده ... ولی تیریون از حالا میتونه مشاور خوبی براش باشه و کمکش کنه. قسمت سرسی هم خیلی لذت بخش بود، البته ما لذت های لازم رو موقع خوندن کتاب بردیم. امیدوارم بقیه هم لذت برده باشند.

    هنوز اتفاق های مهم زیاد دیگه ای مونده که توی این 2 قسمت باید جمعش کنن و امیدوارم این 2 قسمت باقی هم به این خوبی باشه.


  6. اون جنگ وحشی ها چی بود باز؟ تا اونجایی که میدونم داستان دیوار توی کتاب جور دیگه ای پیش میره ...

    انگار ایلیریو موپاتیس هم کلا حذف کردن، با وجود اینکه فصل اول بود و میتونستن دوباره برش گردونن. به جاش از واریس استفاده کردن که به نظر میاد نمیخوان شو رو شلوغ تر کنن.

    داستان سانسا و بیلیش هم تموم شده توی کتاب، پس اگه قراره چیزی نشون بدن، جلوتر از کتابه.

    برین و پادریک توی تریلر نبودن، اما عکساشون منتشر شد. با حذف لیدی استون هارت و داستان جیمی نمیدونم قراره سر اینا چی بیاد!

    با حذف آریان، الاریا سند هم قراره نقشش رو بازی کنه. به نظر میرسه با پایان این فصل هم داستان تا آخر کتاب پنجم بسته میشه و در حال حاضر هم برای کتاب خوانده ها، سریال اسپویل جدی محسوب میشه.

    امیدوارم تغییرات دیگه بیشتر از این نشه!


  7. دوستان همه به عکساش توجه کردید و نگفتید چه کتاب خوبی هست! من این کتاب رو تا یه جایی خوندم. خیلی از جزئیات گفته شد و همینطور خیلی تئوری جدید میشه ساخت ...

    مثلا اینکه والریایی ها با اژدهایان زاد و ولد میکردن که نسبت به آتیش مقاوم میشدن؟ یا مثلا نوشته بود Greenseer ها میتونن از چشم weirwood ها نگاه کنن؟ چیزی که برن انجام داد و انگار واقعا جوجن رو خورد!

    باز هم از آدر ها چیز خاصی نوشته نشده بود و بیشتر جزئیات مربوط به تاریخ نزدیک تر بود. ما همچنان در کفیم ...

    اطلاعات راجع به قاره ی Sothoryos خیلی جالب بود، گفته شده هنوز کامل کشف نشده و خیلی خطرناکه. پر از موجودات عجیب غریب مثل وایورن ها که از خویشاوندان اژدهایان هستن ولی فقط آتیش ندارن. هر کی رفته برنگشته و سرزمین وحشی ای هست. خیلی مشتاق بودم راجع به این قاره بدونم که چیزی ازش گفته نشده بود.

    در کل این کتاب خیلی نیاز بود. فکر کنم پیج های زیادی واسه ویکی ساخته بشه.


  8. renly baratheon » پنج شنبه مهر 24, 93 10:19 pm[/url]"]جیمی تو دورن؟!! وات دِ ...؟!!!!

     

    Jaimie.jpg?lgfp=3000

    درسته، دیوید بنیاف و دی بی ویس نویسنده های سریال با حذف لیدی استون هارت مجبور شدن داستان جیمی رو تغییر بدن و دیگه به شمال سفر نمیکنه. در عوض به جنوب بره یحتمل برای نجات میرسلا و ...

    باید ببینیم این داستان چطور میشه، ولی بعید میدونم از کتاب بهتر بشه.


  9. این افسانه های دانگ و اگ رو من شروع کردم. خیلی قشنگه، در ضمن راجع به تارگرین ها اطلاعات زیادی میده. در واقع این داستان 100 سال قبل از بازی تاج و تخت اتفاق میفته.

    با نبود اسپویلر و عجله من از خوندن کتاب اولش (شوالیه ی آواره) خیلی لذت بردم. کاش نغمه هم اینجوری میشد بخونی، ولی هر جا میرفتیم اسپویل بود ...


  10. جناب نورث ولف رعایت کن واسه مردم همرو اسپویل کردی که!

     

    جان هنوز چند تا تئوری خیلی مهم داره، در ضمن هنوز توی ویکی هم مردنش تأیید نشده. درسته توی کتاب 6 ممکنه جزو شخصیت های اصلی نباشه، اما خب کتلین هم بعد از عروسی سرخ و کشته شدنش جزو شخصیت های اصلی نبود. به علاوه ملیساندر ممکنه زندش کنه و جان یه دفعه آزور آهای از آب دربیاد که تئوری پرنس وعده داده شده ی جان رو خیلی بیشتر میکنه. مخصوصا اگه پدرش ریگار باشه. به علاوه اگه بمیره مرگش خیلی بی معنی میشه. یعنی تا الان یه شخصیت بی مصرفی بوده!

     


  11. یکی از سوال هایی بزرگی که راجع به پایان کتاب 4 برامون پیش میاد اینه که برین واقعا سرنوشتش چی شد؟ همونطور که دیدید برین توسط برادران بدون پرچم دستگیر میشه و لیدی استون هارت از برین میخواد که جیمی رو بکشه یا کشته بشه.

     

    همونطور که میدونید توی کتاب 5 برین جیمی رو فریب میده که سانسا رو پیدا کرده و هوند میخواد بکشتش.

     

    برین یک در آخرین خط فریاد میزنه، اما چی؟ یک کلمه باید باشه. در اون وضعیت برین پادریک رو میبینه که داره زجر میشکه و ناچار کلمه ی "شمشیر" رو فریاد میزنه که یعنی حاضره شمشیرش رو به کتلین قسم بخوره. خود مارتین هم اینو تأیید کرده.

    منبع:

    http://www.westeros.org/Citadel/SSM/Entry/6425/

     

     

    با این حساب جیمی توی کتاب ششم توی وضعیت خطرناکی قرار میگیره. چون برین به احتمال زیاد قبول کرده که جیمی رو بکشونه سمت انجمن برادری بدون پرچم تا اونا بقیه ی کارو انجام بدن ...

     


  12. من بیشتر جاها میبینم که جان رو پسر ریگار و لیانا میدونن. که احتمالش زیاده، ولی بعضی چیزا این تئوری رو نقض میکنه. اولا در این شکی نیست که جان نصف استارکه، چون همه میگن جان بیشتر از بقیه شبیه استارکاس. پس یا واقعا ند پدرش هست و هویت مادرش نامعلومه، یا لیانا مادرش هست و هویت پدرش نامعلوم. دوما بر طبق گفته های جان ارن مرحوم "The seed is strong"

    یعنی اگه پدر جان ریگار بوده باشه، جان باید رنگ مو هاش حداقل مایل به نقره ای بزنه، نه اینکه قهوه ای مایل به مشکی باشه. رنگ چشمان جان هم مثل ند خاکستری هست ... از لحاظ ظاهر هم شباهتی به ریگار نداره. پس به نظر من این تئوری باید رد بشه.

    این نکته رو هم باید اضافه کنم که جان مثل آریا و برن وارگ هست.


  13. Queen nymeria » یکشنبه شهریور 23, 93 11:17 am[/url]"]تازگیا هر سریال جدیدی که میاد میگن رقیب بازی تاج و تخت!بعدش که یکم میگذره میبینی نه داستانش در اون حده نه سریالش!الکی برای تبلیغ شلوغش میکنن!

    دقیقا! دیگه شده یه راه واسه تبلیغ. چند وقت پیش میگفتن سریال Outlanders (که بر اساس کتاب ساخته شده) از Game of Thrones بهتر میشه. چند قسمت اومده، خوب بوده ولی یکم دخترونه و اصلا با شاهکار نغمه قابل مقایسه نیست.

    یه جای دیگه هم شنیدم قرار رمان American Gods رو سریال بکنن و باز هم تبلیغ کردن قراره با GoT رقابت کنه ...


  14. انتخاب بازیگرا نسبتا خوب بوده. دوران درسته دقیقا شبیه خودش نیست، اما اوبهت تو قیافش میباره. مثلا واسه انتخاب بازیگر اوبرین توی فصل 4 همه میگفتین این چیه و شباهتی به اوبرین مارتل کتاب نداره، ولی دیدید با وجود تفاوت، خیلی هم خوب نقششو بازی کرد و حتی بیشتر از کتاب توی دل طرفدارا جا باز کرد. به نظر من توانایی بازیگری خیلی مهم تر از شباهت هست.

    حالا در مورد دختر های اوبرین که میگید، باید بگم خیلی جاها شخصیتا توی کتاب زیبا تر از سریال هستن، نمونش همین کتلین. توی کتاب خیلی زیباتر و جوان تر بود، ولی توی سریال یه زن مسن با قیافه ی ساده و نه چندان جذاب ظاهر شد. همینطور سرسی، سانسا، لایسا و ...

    گریجوی ها هم اینجوری که بوش میاد حذف شده، البته امیدی هست مثلا داستانشون رو توی فصل 6 نشون بدن، همونطور که اوبرین رو از فصل 3 حذف کردن و یه دفعه فصل 4 نشونش دادن.

    آریان هم قبول دارم، حذف بشه یعنی خیانت به کتاب! مگه میشه یکی از شخصیت های اصلی کتاب حذف بشه؟!

    خیلی از شخصیت های فرعی دیگه مثل آزمون و آزنی کتل بلک یا همینطور خود لنسل توی فصل های سرسی و جیمی نقش مهمی دارن، نمیدونم حذف اینا رو میخوان با چی پر کنن!

    فکر کنم میخواد مثل وارگو هوت بشه که توی سریال یه شخصیتی به اسم لاک اضافه میکنن کارای فرعی رو همه به اون میدن ...

    البته باید قبول کنیم کتاب 4 و 5 شخصیت های اصلی خیلی زیادی دارن که نمیشه همه رو توی یک فصل نشون داد، کتاب های 4 و 5 در اصلی یکی هستن و خود مارتین مجبور شد به دلیل زیادی شخصیت ها 2 تا کتابش کنه، حالا چرا نصف این اتفاقات واسه فصل 6 نباشه؟


  15. من خیلی جاها و حتی توی ویکی دیدم که Arianne رو آریانه تلفظ کردید، در صورتی که توی کتاب صوتی هم روی دوتریس و هم جان لی اون رو آریان تلفظ کردن و توی تلفظ الفاظ انگلیسی e بعد از حرف بی صدا خونده نمیشه. به احتمال زیاد توی سریال هم آریان تلفظ خواهد شد، میخواستم ببینم به چه دلیلی آریانه تصویب شده؟

    همینطور هم Alayne Stone الین استون من توی کتاب صوتی شنیدم، ولی آلاینه! (؟)


  16. سایت WiC اعلامیه واسه استخدام ادیتور زده ماهی 500$ واسه شروع!

    یه همچین شغلی من داشتم دیگه غمی نداشتم.

    به علاوه خیلی مقاله های به درد بخوری توی سایت هست که ارزش ترجمه کردن رو داره، نمیدونم سایت چرا اینقدر دیر آپدیت میشه، ولی اگه دوستان وقت داشته باشن میتونیم از اون مقالات استفاده کنیم.


  17. بعد از حضور در کامیک کان 2014 و جشنواره بین المللی کتاب، مارتین قصد داره به نوشتن ادامه ی کتاب ششم مشغول بشه. اما میریم سر مصاحبه ی اخیری که داشته:

     

    تغییر زندگی او در چند سال اخیر ...

    مارتین: "بعضی وقتا غیرواقعی به نظر میرسه. دیگه دارم فراموش میکنم که زندگیم دگرگون شده. قضیه برای رولینگ فرق میکرد، چون جزو اولین کتاباش بود. اما من حدود 20 سال کتاب های فانتزی و علمی-تخیلی نوشتم، اما مشابه این یکی نبودن. و ضمیر ناخودآگاهم میگه که میتونم اینجوری زندگی کنم، اما یادم میاد که نمیتونم. چون که سریال بازی تاج و تخت به پدیده ای تبدیل شده که منو به یه سلبریتی تبدیل کرده. چیز های خوبی و بدی در موردش هست.

    دیگه نمیتونم از خونه بیرون بیام، دیگه نمیتونم توی خیابان ها راه برم. و داشتن این همه خواننده، طرفدار و مردمان خوب که میگن ما کتاب و سریال رو دوست داریم، عالیه. ولی خیلی از اونا اون بیرون هستن و تمامی نداره. اوه و سلفی ها! من حاضرم هر گوشی دوربین دار توی دنیا رو آتش بزنم، قسم میخورم انجامش میدم ..."

     

    فشار ها و کتاب بعدی ...

    مارتین: انتشار کننده هام کتاب بعدی رو میخوان، همینطور خواننده هام. و هیچ کس هم به اندازه ی من اینو نمیخواد. و باید آگاه باشم که کتاب ها در آخز تنها چیزی خواهد بود که مردم راجع به من قضاوت میکنن. اگر کتاب ها در 50 سال آتی هنوز خوانده بشه، کسی نمیاد بگه : 'مشکل کتاب ششم این بود که به بن بست خورد' موضوع در مورد ساختار پایانی کتاب هست.

     

    نوشته های استفاده نشده در مورد داستان ...

    مارتین: "فصل ها و پاراگراف های دور ریختنی هست که گاهی در حین نوشتن اونا من به بن بست میخوردم. پس در پایان داستان من هزاران هزار کلمات استفاده نشده خواهم داشت."

     

    احتمال اینکه آنها منتشر شوند ...

    مارتین: "ام، نه. بعضی از اونا اوایل صحنه های توصیف شده هست. حداقل یک فصل از کتاب پنج هست که در جای اشتباه نوشته شد. اما دارم وسوسه میشم که اون رو به صورت یک داستان کوتاه منتشر کنم. "

×