رفتن به مطلب

olenna_tyrell

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    39
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

پست ها ارسال شده توسط olenna_tyrell


  1. در 7 ساعت قبل، witch king گفته است :

    به نظرم این پایان از سر خیلی از هوادارای سریال زیادم بود وقتی با حماقت و مسخرگی دی اند دی و کلا سازنده های سریال همراه شدن بایدم به این سمت و سو میرفت  سریالو و اینطوری جمع و جور میشد (نمونه اش  زنده شدن جان اسنو و بهایی که به خاطر بیننده ها،سازنده های سریال بهش دادن و آریایی که خیلی چیپ و مسخره خاندان فری رو یه تنه سلاخی کرد و مردم اینقدر بالا پایین پریدن و هورا کشیدن و گذاشتن توی یوتیوب و حداقل ده ها مثال دیگه)  از فصل 6 انگار که یه سری از شخصیت های عام پسند یه سپر محافظتی داشتن که در برابر همه ناملایمات و سختی ها ازشون  محافظت میکنه در حالی که فصول اولیه اینطور نبود

    خلاصه که به نظرم نگیم 100 درصد اما سرنوشت 99 درصد از سریال های خلاقانه با نگاهی نو به زندگی و دنیا اینه که بعد از یه مدتی با موج توده ی مخاطبین یکی بشه تا اون هارو همچنان جزو مخاطبین سریال نگه داره و هم چنین یه سری از پیام های سیاسی،اجتماعی و فرهنگی رو به مخاطبش القا کنه.

    حقیقتا افت سریال از اونجایی کلید خورد که قصه زن راب استارک عوض شد. این تنها نقص اون فصل بود.

    فصل پنجم بلائی که سر خط داستانی دورن آوردن جنایت در حق سریال بود. اوکی میخواستن از دست میرسلا خلاص شن، اما نه اینجوری. به شدت افتضاح و بی‌منطق دراومده بود. حتی سرگذشت آریا تو براووس هم فاجعه بود. کلا فلسفه بی‌چهره‌ها رو ریختن تو چرخ‌گوشت.  حذف باریستان سلمی هم به حدی زشت بود که اصلا نگیم دیگه. اون موقع نمیدونم چرا کسی اعتراضی نکرد. جنگ میرین هم که کاملا سگ خور شد.

    فصل ششم اصلا نحوه زنده شدن جان اسنو خیلی بد بود. خط داستانی آریا که به حدی احمقانه و بی‌منطق در اومده بود که اصلا آدم خنده ش میگرفت. یهو دینریس از تو آتیش در میومد. اصلا بیشتر شبیه یه جک شده بود. نبرد حرامزادگان و مرگ ریکان هم که تا مدتها سوژه اینترنت شده بود. یعنی این بچه واقعا نمیتونست زیگزاگ بره؟!

    ملت تازه غر زدن به بی منطقی سریال رو از فصل هفتم شروع کردن که دیگه دیر بود. اما همین پتیشین جمع کردن رو به جای فصل هشتم باید از فصل پنج کلید میزدن. چی بود اون همه اتفاق بی منطق و خسته کننده؟!


  2. مرگ ویسریس؛ گردن زدن ند استارک؛ مرگ کال دروگو؛ متولد شدن اژدهایان؛ صحنه‌های آریا و تایوین؛ ویژنهای دنریس در خانه نامیرایان؛ نبرد بلک واتر؛ صحنه ای که تیریون با طعمه کردن میرسلا فهمید پایسل خائنه؛ سانسا و مارجری؛ صحبت سانسا و اولنا؛ مرگ جافری؛ صحنه های مربوط به اوبرین مارتل؛ اونجا که دنی آنسالیدها رو گرفت؛ فاش شدن هویت والدین جان اسنو؛ اونجا که به دنریس گفتن میسا؛ راهپیمایی شرم سرسی؛ نبرد هاردهوم؛ دیدار جان و سانسا، دیدار دوبارهصحنه تئون و یارا بعد فرار از رمزی؛ آخر نبرد حرامزاده‌ها؛ ترکیدن سپت بیلور؛ ازدواج ریگار و لیانا؛ نبرد غنائم جنگی؛ دیدار جان و آریا؛ صحنه کشته شدن نایت کینگ توسط آریا؛ صحنه غصه خوردن تورموند؛ صحنه مرگ جیمی و سرسی؛ صحنه مرگ دنریس و خشم دروگون؛ صحنه اضافه کردن افتخارات جیمی به کتاب شوالیه ها.

     


  3. در 9 دقیقه قبل، cancer گفته است :

    موافقم باهاتون

    حالابا پایان‌بندی هم کاری نداشته باشیم اینجا مقاصد اقتصادی یه سریا گند میزنه به کل قضیه! مهم‌ترین عامل موفقیت یک داستان روایت کردنش هست اگر نتونند به درستی و با حوصله تعریف کنند نتیجه‌اش فوقش میشه یک اثر مدیوم و هالیوودی!!! صرفاً کسایی باهاش حال میکنند که از جلوه های ویژه و بازی بازیگران یا موسیقی متن لذت بردند!

    البته واقعا آزورآهای این سریال رامین جوادی بود! حداقل یه چی داشت دلخوش شیم.

    همین روند دیوانه کردن دنریس انقد مزخرف بود که پت و مت مجبور شدن شخصا بعد اتمام اون قسمت سریال بیان ماله بکشن روش! خیلی برای یه سریال در اندازه های گات زشته که برای توجیه یه اتفاق نویسنده بیاد شخصا توضیح بده و خط داستانی رو خودش اونوری نبره!


  4. اگه این سریال ده سیزن ده قسمتی بود همین پایان هم میتونست برامون قابل قبول باشه و به خیلی از سوالات بی جواب هم پاسخ بده.

    هیچکس غر نمیزنه که چرا ند استارک یا راب یا تایوین یا اوبرین کشته شدن. چون واقعا طبق منطق داستان توجیه پذیره. ما از مرگ ند ناراحت میشیم حتی شاید فحش بدیم به نویسنده، اما نمیگیم چقدر بی‌منطق و مسخره مرد!

    مشکل این نیست که سریال به این نقطه رسید. حتی اگه بهتر به این نقطه میرسید ما قانع میشدیم چرا جان و دنی اونجور شدن یا برن شاه شد.

    اما ما عصبانی ایم چون تو روایت کردن گند زدن و کلی منطق رو از بین بردن و ده‌ها سوال بی جواب موند.


  5. خب این قسمت واقعا قویترین قسمت فصل هشتم بود به نظر من. با پایان‌بندی واقعا مشکلی نداشتم و به نظرم اگه هم جایی حالمون گرفته شده، ریشه ش رو باید از فصل پنج سریال بگیریم و بعد هم این دو تا فصل آخر که فقط تند تند میخواستن قصه بگن و بره‌.

    ۱) دنریس تماما پیشگویی‌ها در موردش تحقق پیدا کرد. اما خب واقعا خط داستانی این فصلش غیرمنطقی بود و بسیار ناپخته. هیچکس مشکلی نداشت که دنریس دیوانه شه. بارها هم تئوری پردازی شده بود درباره‌ش. اما خب نه انقدر خام و سرسری. شخصیت دنریس به طور بی منطقی نابود شد.

    ۲)جان اسنو هم خیلی تخریب شد این فصل. اما حداقل یه حرکتی زد دیگه‌. ریگار هم اون همه به پیشگوییها برای پرنس وعده داده شده و اژدهای سه سر بها داد و کلی خون ریخت و جنگ به پا کرد که تهش حاصل همه زحماتش مثل یه استارک با دایرولفش بره به سرزمینهای همیشه زمستانی. به هر حال من طبق تیتراژ انتظار داشتم یه تارگرین، یه استارک، یه براتیون و یه لنیستر بمونه. فک کنم جان اسنو باید میشد آخرین تارگرین باقی مونده. همونجور که گندری شد آخرین براتیون و تیریون شد آخرین لنیستر.

    ۳) برندون شکسته! با اون دیالوگ 《پس فکر کردی چرا این همه راه تا اینجا اومدم؟!》. شاید همه اینا برنامه های این آدم بوده‌. کسی چه میدونه. شمال رو هم که آزاد کرد.

    ۴) کرم خاکستری و دار و دسته ش هم که جمع کردن رفتن ناث. تا به اون قولش به میساندی وفا کنه: مردم من اصلا صلح طلب نیستن‌. ما از مردم شما مراقبت میکنیم.

    ۵) بران هم که بالاخره به خفن ترین قلعه شش پادشاهی رسید و زیبا شد. لابد با خارهای خاندان ما مشکل داشتن دیگه! چه میدونم.

    ۶) آریا و سانسا هم که عاقبت به خیر شدن. ملکه شمال شدن سانسا رو دوست داشتم. به چیزی که همیشه براش رویا بود رسید و خب همیشه یه استارک در وینترفل باقی خواهد موند. یکی که خون پادشاهان و زین پس ملکه زمستان تو رگهاشه. آریا هم رفت دنبال علایقش. دنبال این که ببینه اونور دنیا چی هست. مث اون استارکهایی که تو کتاب به دریا زدن و رفتن. 

    ۷) یارا گریجوی هم ملکه جزایر آهن شد و رسم اونجا رو هم زیر پا گذاشت. برای اولین بار یه ملکه داشتن همونجور که شمال برای اولین بار ملکه داشت. اما این پرنس دورن خیلی سگ خور شد. معلوم نشد اصلا کیه. مارتله، یورنووده، دینه. از کجا اومده. ادمیور و رابین رو هم یهویی از زیر بوته درآوردن پرت کردن وسط دراگن پیت که نشون بدن وستروس کیلومترها با دموکراسی فاصله داره اما همین حکومت مشوطه‌شون هم چیز خوبیه.

    ۸) سر برین، رئیس گارد پادشاهی. چقد زیبا بود اون قسمتش که داشت تمام کارهای بزرگ جیمی رو توی دفتر می‌نوشت. جیمی که از یه جا به بعد دغدغه‌ش این شده بود که تو اون دفتر بقیه در موردش چی مینویسن. پادریک هم که همیشه اون چهره "پسر خوب"ش رو داره. 

    ۹) نایت کینگ هم که کلا سگخور شد بنده خدا. هی گفتن جنگ بزرگ جنگ بزرگ و خب خیلی خط داستانیش حالگیری شد. همواره یک راز خواهد موند که اون عزیزان چی بودن و چی میخواستن‌.

    ۱۰) نفهمیدم برن با دروگون چیکار داشت. دروگون واقعا خیلی طفلی بود. اونجا که جنازه مادرشو برداشت و رفت جیگرم کباب شد براش.

    من با جایی که داستان بهش رسید مشکلی نداشتم. اما با نحوه رسیدنش به اینجا چرا واقعا!


  6. در ۱ ساعت قبل، Fateme گفته است :

    تو یکی از مصاحبه ها گفته بودن طرفدارا بعد فصل ۸ احتیاج به روانپزشک خواهند داشت

    والا من که هیچگونه افسردگی حس نمیکنم

    فقط جو میدان برا فصل ۸ 

    احتمالا منظورشون این بوده: هوادارا دچار حس درماندگی و ناامیدی میشن، چون این چیزی نبود که ۸ سال براش صبر کرده بودن و توسط پت و مت مورد تمسخر واقع شدن.


  7. در 19 دقیقه قبل، Momomo گفته است :

    اره..

    به نظرم بهترین پایان و قانع کننده ترین پایان برای قسمت های قبلی و توجیه اونا همینه ک همه اینا نقشه های برن باشه و به نظرم با این همه گندی ک نویسنده ها بالا اوردن تو قسمت های قبلی این پایان از نظر من میتونه بهترین پایان و منطقی ترینش باشه..البته از نظر من..

    ولی یه چیز خوندم درباره قسمت اخر که اسپویل کرده بودن اگر اونجوری پیش بره من فک میکنم به عنوان بدترین پایان یک سریال تو تاریخ سینما معروف بشه..چون اصلن حق گیم نیست ک اینجوری ب گند کشیده بشه..امیدوارم اونجوری پیش نره و حتی پایانی قانع کننده تر و بهتر از این چیزی ک من گفتم اتفاق بیوفته تا راضی کننده باشه..

    به نظرم تو این قسمت یه حرکت سنجیده رو برن بزنن میتونن سریال رو نجات بدن و این کار سخت نیست. حتی با این که تا الان برن اینجور بود که انگار بهترین وید وستروس رو کشیده و همواره هایه.

    در 7 دقیقه قبل، Gendry گفته است :

    دقیقا من هم همیشه تو ذهنم بود که تمام اینها جنگ بین خدایان دنیای نغمه هست، خدای نور، خدای تاریکی، خدای مغروق و ... و انسانها این وسط بازیچه دستشون هستند. 

    کاش زمان زیادی از اپیزود آخر به برن بپردازند (هر چند این افتضاح رو جبران نمیکنه) و نشون بدن که نقشش خیلی فراتر از ضبط صوت و شاهد عقد و .... هست. اگر این نباشه ترجیح میدم برن از خواب پاشه و نفس راحت بکشیم که تمامش خواب بوده (یعنی بدترین پایان الان برای من شده پایان خوب :))

    به نظرم همونطور که افتضاح فصل شیش رو تونستن تو قسمت آخر جمع کنن، از پس اینم میتونن بر بیان. با چندتا ویژن طلایی از برن. یه ذره به جای ابیوز اون رامین جوادی بیچاره برای جمع کردن سریال، از داستان و دیالوگ درست حسابی استفاده کنن!


  8. در 11 ساعت قبل، Momomo گفته است :

    بچه ها اگه اینجوری بشه چقد واسه ی اتفاقات قبلیه ایجاد شده قانع کنندس..ممکنه نظرتونو راجب قسمت های قبلی تغییر بده؟

    من خیلی دوست دارم حق با شما باشه. این که برن در واقع شخصیت اصلی سریال باشه. حتی از اون لحظه که از دیوار میره بالا و جیمی پرتش میکنه پایین و جنگ قدرت شروع میشه. در واقع دلم میخواد معلوم شه همونجور که سرنوشت بریک این بوده که چندین بار از مرگ برگرده تا از آریا حفاظت کنه، سرنوشت برن هم این بوده باشه که هزاران سال شاه شه و به همه چی تسلط کامل داشته باشه. (کلاغ سه چشم میتونه هزاران سال زندگی کنه طبق منطق داستان)

    حتی دوست دارم تئوری برن=شاه شب رو. انگار شاه شب سیاه ترین وجه برن بوده که دوست داشته یه ارتش کاملا مطیع حتی از زندگان (بچه های کرستر که وایت واکرا میشن) و مردگان داشته باشه و برن انگار در جداله اینو نپذیره. برن و شاه شب یجورایی مثل ادوارد نورتون و برد پیت در برابر هم قرار گرفته بودن و یکی باید اون یکی رو نابود میکرد. به نظرم برن از جنون دنریس مطلع بود. میخواست یجورایی با گفتن حقیقت به جان، دنریس رو بزنه کنار و جلوی فجایعی که دیده توسط دنریس ایجاد میشن بگیره. حتی تا لحظه آخر میخواد سرنوشتش رو نپذیره که باید بر بقیه حکومت کنه و از زیر بارش در بره. اما یه جایی تسلیم این سرنوشت میشه. همونجور که دنریس هرکاری میکنه تا دیوانه نشه اما سرانجام دیوانه میشه، برن هم دست به هرکاری میزنه که شاه شب رو نابود کنه و جان رو بنشونه روی تخت پادشاهی به جای خودش و در عوالم خودش غرق شه، اما هرکاری میکنه باز نتیجه عکس میده و نمیتونه با سرنوشت بجنگه.

    و این که با توجه به کتاب دلم میخواد آریا هم انقد شخصیت مثبتی نباشه. دوست دارم خدای مرگ اون باشه و از اینم که شاه شب به جای آزورآهای به دست خدای مرگ کشته شه، راضی ترم.

    البته گاهی دلم میخواد کل این قضایا یه پایانی  مثل ماتریکس ۳ داشت و یه بازی خدایان بود. مثلا همونجور که اوراکل و معمار تهش توافق کردن در مورد سرنوشت انسانها؛ خدای نور و تاریکی هم به توافق میرسیدن. یا حتی چندتا خدای دیگه. برن هم یه چیزی بوده تو مایه‌های نیو.


  9. در 7 دقیقه قبل، Carmen گفته است :

    بعدش هم درباره شخصیت های این قسمت حرف زده.

    من فقط دو بند آخرش رو ترجمه کردم:

    چی دلمون می خواد: آریا یک لیست تازه باز کنه که توش فقط یه اسمه: دنریس. او نه تنها خانه ی آینده ی آریا را ویران کرد، بلکه صلاحیت اخلاقی خود را نیز کاملا از دست داد- بگذریم که چیزی از جنس اخلاق در اوج شکوفایی سریال هم هیچ نقشی نداشت. شاید هم که نه، عین روش جیمی: لطفا همه چی مثل اولش بشه.

      

    واقعا دلمون چی می خواد: دروگون تخت رو ذوب کنه. همه برن خونه‌هاشون.

     

     

    عنوان آوار و فرار Schutt und Masche

    نویسنده Eva Thöne

    منبع اشپیگل آنلاین 14 مه 2019

    لینک https://www.spiegel.de/forum/votes/set/setvote-15803.html

    نمیشه بقیه شو هم ترجمه کنید؟^_^


  10. در 4 دقیقه قبل، Dawn گفته است :

    با احترام به شما و اولنا تایرل عزیز، من فکر می کنم ایده ای که بیس و اساس فمنیسم هست نه کنار گذاشتن جنسیت، و نه تاکید بر اصالت زنانه هست. جنبش فمنیسم که اگر اشتباه نکنم از سافراجت شروع شد، بر پایه مبارزه با تبعیضات اجتماعی، سیاسی و حقوقی در حق زنان شکل گرفت. هدف نهاییش، رسیدن به برابری حقوقی در تمام جنبه هاست، نه شبیه به مرد شدن و نه بی جنس شدن. به کلام ساده تنها می خواد بگه زنها و مردها برابرند.

    من به شخصه به عنوان یک زن، تنها همین برابری رو می خوام. هر تفسیر دیگری ازش، ضربه ای به پیکر این جنبش هنوز شکننده هست. تبعیض مثبت در حق زنها، کوبیدن مردها و دنیای مردانه، شبیه مرد شدن و ... به نظرم تماما به این جنبش صدمه می زنند در نهایت و نمیذارن به هدف غایی و والای خودش برسه.

    پ.ن: از بحث با تمام شما دوستان فرهیخته ام واقعا لذت می برم و افسوس می خورم اگر روزی باب این صحبت ها بسته بشه.

    من نظرم اینه یه زن نباید چون زنه فکر کنه که ناتوانتره و مجبوره به انجام یه سری کارهایی. و این که نباید فکر کنه زن بودن تحقیره و بده و باید حتما مرد باشه تا چیزایی رو که دوست داره داشته باشه.

    مثال واضحش همین آریا استارک که به خودش گفت چرا باید من که رویام تبدیل شدن به یه جنگجوی قابله، به خاطر این که یه دختر ظریفم، کوتاه بیام؟ چرا باید بشم بانوی فلان قلعه در حالی که این رویای من نیست! این من نیستم!

    ند استارک هم پدر هوشمندی بود. برای دخترش مربی شمشیر زنی گرفت. اونم تکنیکهای براووسی که برای آدمهای ظریفتر طراحی شده که زورشون کمتره اما سرعتشون بالاست.

    یا مثلا در توصیف شمشیر دارک سیستر تو کتاب میگفت: شمشیری قوی و برنده از فولاد والیریایی که مناسب دستان ظریف یک زن طراحی شده بود. 

    بله قطعا یه زن ظریف مثل ویسنیا تارگرین از نظر فیزیک بدنی نمیتونه با شمشیر آیس مبارزه خوبی کنه. اما با یه شمشیر مث دارک سیستر میتونه مبارز خوبی باشه.

    خلاصه آدم نمیتونه چشمشو به نقاط ضعفش ببنده. پس همون بهتر که مثل زره اونا رو بپوشه و سعی کنه با همون نقاط ضعف، بتونه به طرز بهینه ای به رویاهاش برسه.


  11. در 10 دقیقه قبل، توروس گفته است :

    لیدی اولنای گرامی.
    من فقط خواستم با احترام  این جمله تون رو که از نظر من درست نیست و مبنای اشتباهات زیادی بوده و می تونه باشه رو تصحیح کنم. گفتید " فمینیسم در یه کلام یعنی خودت و بقیه رو مستقل از جنسیت ، یک انسان بدونی ". این رو میشه مبسوط مورد بحث قرار داد.  اما زن و مرد به اعتبار تفاوت هاشون معنا دارند .در چارچوب حقوق برابرِ همه جانبه کاملا باهاتون موافقم اما فمنیسم - که به گوش بعضی دوستان خوشایند نمیاد- تمرکز بر "زنانگی زن" و "عقل زنانه" و "هنر زنانه" و  از این قبیله.  در غیر این صورت مقولات مربوط به مردان به شکل ساختاری در هزاران سال تثبیت شده اند و نیازی به یاداوری ندارند و "حاضرند"  همچون دو موجود بی جنسیت به دو جنس (و دیگران) نگریستن تنها ویژگی ها و تفاوت های ضروری آنها را به فراموشی می سپارد.
    با احترام

    از فمنیسم خوانشهای مختلفی وجود داره.

    به نظرم این نوشته درمورد تاریخچه کلی فمنیسم و چیستی فمنیسم خیلی خوب و مختصر و مفید بود:

    http://bidarzani.com/5606


  12. در 9 دقیقه قبل، ثیئون گریجوی گفته است :

    النای گرامی اول اینکه یادت بخیر .عجب سیاستمداری بودی .اما بعد

    بحث های خوبی شده طی این اپیزود در تاپیک .بحث های شما و چند نفر دیگه از دوستان سطح تاپیک رو از یه تاپیک صرفا طرفداری بالاتر برده و این بسیار ارزشمنده .بحثی که در مورد دنریس شروع شد و ادامه یافت نکات خوبی رو داشت و سرآخر به مسئله ی فمینیسم در سریال رسید که پیش کشیدید و استفاده کردم .و موافقم باهاتون .اما هنوز این نقد وارده که ما از یک دنیای سنتی و وسطایی داریم حرف می زنیم و علی القاعده نباید کاراکتر فمینیست به معنای واقعی کلمه آنچنان ببینیم .یا اگر دیدیم انتظار نمیره این کاراکتر بتونه بر سختی های یک دنیای قرون وسطایی غلبه کنه و مثلا بشه جزو قدرتمندترین کاراکترهای این دنیا. توجه کنید که سرسی و دنریس و...(غیر از آریا) قدرتمند هستند اما همونطور که خودتون گفتید مصداق هایی از بیماری عصبی یا روان پریشان اند و یا مخزنی از ایدئولوژی های اقتدارگرا که به واسطه ی خاندان هاشون یا عنصری بیرونی قدرتی انحصاری کسب کردند.اما آریا که ظاهرا هیچکدوم از اون عقده های روانی رو نداره و واقعا نماد خوبی از فمینیسم هست اینقدر مدرنه که بودنش در این دنیا توی ذوق میزنه .هیچ مشکلی نیست اگه مثل لیانا مورمونت دختری کم سن و سال باشی که هیچکس روت مثل مردهای بزرگسال حساب باز نمیکنه اما نشون بدی هم سرخاندان خوبی هستی هم سیاست مناسبی داره که خاندانت رو نجات بدی و هم به موقع میجنگی و هم انسان بزرگی هستی(فارغ از زن و مرد)این پیشرفته ترین حالتی بود که با موقعیت جهان وستروس میشد تصور کرد .ولی اینکه علاوه بر اینها نایت کینگی رو میکشی که اون همه لشکر نتونستن یکم گل درشته .حتی اگه قاتل بی چهره باشی .
    حقیقتا این نقد هنوز به اون اپیزود(سوم) و شخصیت آریا وارد هست و هر نقد دیگه ای که بعد از اون اپیزود به اکت های آریا وارد میشه متاثر از اون اپیزوده .

     

    دقیقا رو شخصیت آریا از وقتی پاش به براووس رسید خوب مانور ندادن. زیادی شخصیتش تو شرایط سریال اگزژره بود و هیچ سرنخی نداشتیم چرا اینجور شد. شاید تنها جایی که تو شخصیت پردازی آریا، سریال از کتاب بهتر بود، اون جایی بود تعلیم دهنده آریا به جای پیرمرد توی کتاب، جکن هاگاره. واقعا گند زدن به تمرینات بی‌چهره بودن آریا و اصلا فلسفه بی‌چهرگی. اینه که این همه شخصیت آریا تو سریال تو ذوق آدم میزنه.

    با این وجود من برام قابل قبول بود که آریا نایت کینگ رو بکشه. چون نایت کینگ جنگجوی قابلی نبود، یه شخصیتی مث رمزی بولتون داشت و کثیف بازی میکرد. خود نایت کینگ امکان نداشت خودشو به دردسر بندازه که با جان بجنگه و الکی خودشو به کشتن بده. اما آریا میتونست کثیف بازی کنه (عوض کردن چهره و دادن سم و تمرین دروغ گفتن برای کشتن آدما دقیقا خود کثیف بازی کردنه) و یه خنجر والیریایی در جایی بهش داده شد که در همون نقطه نایت کینگ رو کشت. این آریا تونست یه خاندان رو کاملا منقرض کنه.

    حتی میتونست آزورآهای باشه. چون آزورآهای جنسیت نداره تو زبان والیریایی و یعنی شاهزاده وعده داده شده. اون خنجر به قلب عشق آریا خورده بود (خاندان استارک) و باعث آغاز اون جنگها و آوارگیش شد. یعنی دقیقا تا قبل خود قسمت سوم باز همه یکی از کاندیدهای پایان‌دهنده به شب طولانی رو آریا میدونستن. ولی قسمت سوم خوب نتونست آریا رو به سمت این قضیه بکشونه و صرفا یهو از ناکجا آباد پیداش شد و زد وسط سینه نایت کینگ.


  13. در 1 ساعت قبل، ثیئون گریجوی گفته است :

    احسنت !بارها خواستم در مورد نوع شخصیت دنریس مطالبی بنویسم که نشانه هاش رو میشد از روابط عاطفی اش با دیگران مشاهده کرد.که شما مختصر و مفید نوشتید.خلاصه تر هم اینکه" عشق دنریس ،عشقی مریض بود.عشق مریض نتیجه و همینطور علت شخصیت مریضه .
    از همون فصل اول هم شخصیتش استعداد این نوع عشق مریض و این نوع روابط با آدما رو داشت اما فقط یکبار و تنها یکبار به نظرم می تونست به این شخصیتی که الان هست تبدیل نشه و اون هم نمردن کال دروگو بود و بچه دار شدن از اون و زندگی با کال بود.

    این شاید یکی از مهم ترین نکات در ارزیابی روانی یک فرد باشه که ببینیم تصورش از عشق چیه .یا چه نوع احساساتی رو ابراز میکنه و اسم عشق روشون میگذاره .شخصیت دنریس حتی اگر خوشبخت ترین شخصیت سریال هم می بود برای تبلیغ فمینیسم که بعضی دوستان میگن اصلا گزینه ی مناسبی نبود.

    دقیقا به نظر من دنریس نماد فمینیسم سریال نبود. فمینیسم در یه کلام یعنی خودت و بقیه رو مستقل از جنسیت یک انسان بدونی و اسیر کلیشه‌های جنسی نباشی. حالا چه زن باشی چه مرد چه کوئیر و سایر جنسیتها.

    دنریس حتی تو اوج قدرت هم دنبال این بود که با یه لرد از یه خاندان خفن ازدواج کنه و متحد داشته باشه. سر همین معشوقشو کنار گذاشت. دقیقا یه زنی بود که حتی سه تا هم اژدها داشت باز احتیاج داشت یه مرد رو ابیوز کنه که به قدرت برسه. مث کاری که با هیزدار یا حتی دروگو کرد. حتی الان هم دنبال زدن مخ جان اسنو به عنوان شوهریه که بتونه برای رسیدن به خواسته هاش ابیوزش کنه. وقتی میساندی اولین بار گفت والار مورگولیس، گفت بله. همه مردها باید بمیرن، ولی ما مرد نیستیم. (زبان والیریایی بدون جنسیته و والار هم قاعدتا یعنی مردم، نه مردها!)

    نماد فمینیسم سریال سرسی هم نبود. کسی که میخواست حتی با اسبهای استنیس هم بخوابه و از زن بودنش به عنوان اسلحه استفاده کنه. کسی که نقطه ضعفش غریزه مادریشه و با همین غریزه مادریش گند زد به تربیت بچه‌هاش.

    به نظرم حتی سانسا با تمام خودساختگیش سمبل فمینیسم نبود. خصوصا فصلهای اول. یه لیدی کلاسیکه که الان خودساخته و مستقل شده.

    جنبه فمنیستی سریال بیشتر رو دوش آریا بود که از بچگی نپذیرفت چون دختره باید شوهر کنه و بچه بیاره و نیاز به مراقبت داره. آریا که جسورانه گندری رو خودش برای رابطه جنسی انتخاب کرد. آریا که حتی به جان نگفت: چون دخترم شمشیر والریاییت به دردم نمیخوره. صرفا گفت: Too heavy for me! چون کوچولو و ظریفه. آریا نذاشت جنسیتش براش محدودیت شه و اونجور که دلش میخواست زندگی کرد.

    و حتی رو دوش لیانا مورمونت بود که نمیخواست وقتی مردهاش براش میمیرن، کنار آتیش بشینه و بافتنی ببافه چون اونم یه انسانه و اون هم مثل بقیه انسانها باید برای بقا تلاش کنه.

    یا برین از تارث که اونم تا حدی تونست دنبال رویاهاش بره. حتی با این که بهش میگفتن برین زشت، خودش و اعتماد به نفسشو نباخت.

    و تورموند! کسی که از اول سریال به جان درمورد ایگریت گفت که اون یه زن آزاده و میتونه هرکاری دلش خواست بکنه. عاشق برین شد چون یه زن قوی و جنگاور بود. به نظرش میرسید این زن میتونه بهترین همدم و همراه زندگیش باشه. به این نگاه نکرد که برین زنه و طبق سنت اجازه نداره شوالیه باشه. دوست داشت زن محبوبش پیشرفت کنه، حتی اگه لقب و منسبش ازش بالاتره. عمیقا ذوق کرد که برین شوالیه شد. حتی وقتی برین ردش کرد، الکی خودشو به برین تحمیل نکرد. از این که گریه کنه و از شکسته شدن دلش حرف بزنه خجالت نکشید. تورموند دوست داشتنی یکی از فمینیست ترین کاراکترای سریال بود.


  14. در 47 دقیقه قبل، sadrakhan گفته است :

    نمونه ای از هوادارانی که اعتراض دارند به این قسمت و به سریال نمره پایین میدن : 

    قسمت قبل اومده نذر و دعا کرده که دنریس کل پایتخت رو نابود کنه ، این قسمت اظهار تاسف که 10 سال همچین شخصیت قوی و دوست داشتنی ای رو خلق کردن بعد تو یک فصل اومدن نابودش کردن و لیاقتش خیلی بهتر از این حرفا بود ! 

    سعی کنید مثل این بزرگوار نباشید !?
     

    photo_2019-05-14_18-07-55.jpg

    photo_2019-05-14_18-09-02.jpg

    مشکل برای من یکی این نبود که دنریس زد شهرو به آتیش کشید. من دلم میخواست این کار رو همون اول فصل هفت انجام بده.

    حتی مشکل مد کوئین شدن دنریس هم نیست. چون به هر حال خیلی دلایل داشت که دیوانه شه و اصلا دنریس تو سریال از نظر من یه بیمار بای‌پولار بود با هذیانات بزرگ‌منشی.

    مشکل اونجاست که دنریس ناگهان روانی شد و منطق شخصیتش به هم ریخت. کاش اگه میخواستن روانیش کنن از همون اوایل فصل ۷ شروع میکردن به نشون دادن کشمکشهای درونیش، سوگش، کابوسهاش و تروماهای روانیش. میتونستن خیلی قشنگتر از اینا دیوانگیش رو نشون بدن و خیلی پخته‌تر دربیاد، نه این که تازه یه قسمت مونده به دیوانه شدنش، چندتا ترومای هول‌هولکی پشت هم بهش وارد کنن.

    حتی اگه میخواستن نشون بدن دنریس طی یه حرکت ایمپالسیو زد شهر رو سوزوند، باید چهره‌ و کشمکشهای درونشو نشون میدادن و ناگهان باید متوقف میکرد. حرکت ایمپالسیو روانی اینجور نیست که کل شهرو چند ساعت بسوزونی.


  15. تقریبا به جز مرگ افعی سرخ و خط داستانی دورن که از تو سریال حذف شد و مرگ مسخره باریستان سلمی تا قسمت اول فصل ۷ برای من قابل قبول بود.

    اما بعد از اون

    دلم میخواست اول فصل ۷ دنریس به جای گوش دادن به حرفای تیریون که همواره ثابت کرده کارش تو جنگ و استراتژی جنگی بده، به حرفهای اولنا و الاریا گوش میداد. میرفت و کینگزلندینگ رو میگرفت. با کلی رعب و وحشت و ملکه هفت اقلیم میشد. سرسی رو هم میکشت اما جیمی رو تیریون نجات میداد.

    حتی خط داستانی یورون اگه قرار بود انقدر مسخره باشه، به جایی برنمیخورد اگه همون اول حذف شه یا مثلا ببینه هوا پسه فرار کنه به جزایر آهن و اونجا با یارا و تیون وارد جنگ شه و یه جنگ خفن اونور داشته باشیم.

    ریچ و دورن هم که وفادار به دنریسن. کسترلی راک هم میشد مال تیریون و اونم که وفادار به دنریس بود. استورمزاند هم که دیگه وارثی نداشت اون موقع و اثری از گندری نبود. اونو میداد دست دوتراکیا و جوراه. ریورلندز هم ادمیور هنوز گروگان سرسی بود. یه زهر چشم از اون میگرفت و اونجا رو هم میگرفت. 

    و در این بین مشکل اصلی شمال و ویل بودن که برای سانسا و جانه. مرگ لیتل فینگر هم به جا و زیبا بود. اما کاش نشون میدادن خط داستانی شمال بیشتر درگیر اینن که با وایت واکرا بجنگن. جان هم که میبینه دنی روی تخت آهنینه به ذهنش میرسه ازش کمک بگیره و اینجوری کل وستروس در برابر ارتش مردگان متحد میشن.

    حداقل جنگ بزرگ جنگ بزرگ که از فصل اول دارن تدارکشو میبینن میتونست تا ترایدنت هم کشیده بشه و یه عظمتی داشته باشه. خیلیا میتونستن تو همین جنگ و حین درگیری با وایت واکرها بمیرن. حتی ویسریون یا ریگال هم تو همین نبردها میتونستن مال شاه شب بشن.

    جان عاشق دنریس میشد و قضیه نیسا نیسا هم میتونست تحقق پیدا کنه. با شمشیری که از قلب دنی رد شده نایت کینگ رو بکشه و خودشم تو ترایدنت مثل پدرش بمیره. 

    و در نهایت بعد از اتمام جنگ تخت آهنین هم از بین بره و هر قلمرویی برای خودش در یک وضعیت پساآخرالزمانی ادامه حیات بده.


  16. خب این چیزی بود که قسمت اول فصل هفت به دنریس گفتم. آره اگه از همون اول میومد همینجوری رد کیپ رو میگرفت دیگه این فجایع رخ میداد؟

    نه. اون موقع سه تا اژدها داشت. اسکورپیونی هم در کار نبود. انقد هم تروماتیزه و دیوانه نشده بود. بعد این که شهر تسلیم شده بود و کسی هم نمرده بود، همونجور میومد رد کیپ رو میگرفت و با حمایت دورن و ریچ و ریورلند (ادمیور تالی گروگان سرسیه هنوز)، حمایت بقیه قلمروها رو هم به دست میاورد.

    بعد هم جان اسنو بهش نیاز داشت برای ارتش مردگان و اونو هم یجوری سر و سامان میدادن.

    اما الکی دست دست کرد و خودشو گیر این وستروسیا انداخت. آدمو یاد کوفیان تاریخ صدر اسلام میندازن. تهش هم دقیقا همون کاری رو کرد که هی میخواست نکنه و ازش فرار میکرد. به گونه ای بسیار بدتر و وحشیانه تر.


  17. محمدمهدی » پنج شنبه شهریور 23, 96 6:18 pm[/url]"]
    olenna_tyrell » پنج شنبه شهریور 23, 96 9:48 am[/url]"]شبکه HBO گفته به خاطر این که هکرا زیاد باعث اسپویل و خسارت نشن، قراره چند نسخه پایان مختلف بسازه و امروز از ترندهای توییتر بود. ملاحظه بفرمایید:

    http://www.thisisinsider.com/game-of-thrones-hbo-filming-multiple-endings-leaks-spoilers-2017-9

    چن تا سناریوی مختلف بنویسن ؟ یا چند تا اپیزود مختلف بسازن ؟

    نمی‌دونم ولی موضوع جالبی میتونه باشه

    کاش همه نسخه‌هاشو بدن


  18. پارسا تارلی » پنج شنبه شهریور 23, 96 9:20 am[/url]"]
    محمدمهدی » سه شنبه شهریور 20, 96 12:35 am[/url]"]
    پارسا تارلی » دوشنبه شهریور 20, 96 10:06 pm[/url]"]اینطور هم نیست که یورون پاداششو نگرفت و وعده ای بهش داده نشد.سرسی بهش گفت وقتی تمام دشمنانمون رو از بین بردیم به تواسته ات میرسی یعنی با من ازدواج میکنی البته یورون هم فکر نکنم اینقدر احمق باشه که دلشو به این حرف خوش کنه احتمالا یورون نقشه هایی داره و این خواستگرای و اینا رد گم کنیه و احتمالا به تاج و تخت چشم دوخته و منتظره تا دوطرف نیروهاشون تحلیل بره و خودش دست به کاره بشه البته این احتمالش کمه.به اون سکانس نشون دادن کشتی های گری جوی هم اشاره نکردین البته در حد یکی دوثانیه اس ولی واقعا مسخره است.اولا به قول یکی از دوستان تو جزایر آهم که درخت توش پیدا نمیشه هزارتا کشتی از کجا اومد بعدشم در کشتی هایی با اون ابهت در هر کشتی اگر کمترین مقدار بیشت یا سی نفر باشه سی هزار نفر گریجوی میشه که دراوج قدرت ارتش بیلون گریجوی سه تا هفت هزار نفر بوده چه طوری یورون تونست سی هزار نفر بیاره حتی اگه همشون جنگو نباشن هم.یورون اونطوری که تو سریال نشون داده شده آدم خودنمایه و دوست داره با اطرافیانش جنگ روانی را بندازه و از اونجایی که دشمن دشمن من دوست منه باید با سرسی متحد میشد تا دوتایی دشمنشو از بین ببرن

    اون وعده سرسی که البته بازم به وضوح سر خرمن بود مال ملاقات دوم و بعد کت بسته تحویل دادن الاریا و دخترش بود که نه تو رو خدا اونجا هم یه وعده خشک و خالی نمیداد تو خوابم نمیدید دستش به قاتل میرسلا برسه، لنیسترم لنیسترای قدیم دین شون رو نقد پرداخت میکردن

    فعلا داریم رو اولین ملاقات سرسی و یورون بحث میکنیم.

    به نظر من اون مدل برخورد برا یورونی که به قول خودش کل دنیا رو گشته و همه چی رو دیده یه مقدار عجیب بود که عین پسربچه های 15 ساله ای که برا اولین بار یه دختر میبینن بگه هر چی دارم میدم و هر کار بخوای میکنم فقط باهام ازدواج کن

    مگه اینکه بگیم از رو اصول روانشناسی زنان برا تحت تاثیر قرار دادن سرسی فیلم بازی کرده و ادای عاشق پیشه ها رو دراورده

    وگرنه اینکه به ازای اتحاد و در اختیار گذاشتن ناوگان آهنین علاوه بر ازدواج یه سری شرط و شروط سیاسی مثل عضویت تو شورا یا لردی هر سرزمینی که فتح کنه و ... رو هم مطالبه میکرد معقول تر و طبیعی تر میشد.

    در مورد ناوگان یورون هم تو تاپیک مربوطه به قدر کفایت بحث و دعوا شد و هدف این تاپیک بحث کردن روی جلوه های ویژه سریال نیست. فقط میخوایم ببینیم در مورد تصمیم گیری ها و اقدامات کاراکترها سناریوی متفاوت و گزینه بهتری وجود داره یا نه ؟

    تا اونجایی که من فهمیدم یورون بیشتر دنبال بازی روانی وشهرت و این حرفاست .شاید هدفش اینه که از غنائم جنگی چیزایی برداره چون آیرون بورن ها فقط وسایل کسایی رو که کشتن ور میدارن البته باز خیلی کمه تو جیه این که چرا به سرسی پیوست خیلی سخته.با توجه به دیالوگاش وقتی آشا وزن های دورنیش رو گرفته میشه فهمید بیشتر دونبال شهرت و نشون دادن قدرتشه.این هم که چیز بیشتری از ازدواج نخواست یا بخاطر اینه که فقط میخواست بزای نقشه های آینده اش رد گم کنی کنه یا از سر قیلنامه نویسی آبکی نویسنده هاست.این سکانس دیگه بیشتر از این جای بحث نداره اگه میشه بریم سر سکانس بعد.

    به نظرم اصرار یورون برای ازدواج با سرسی واسه اینه که بتونه بعدا یجور تمیزی سرسیو بکشه و پادشاه شه.


  19. شبکه HBO گفته به خاطر این که هکرا زیاد باعث اسپویل و خسارت نشن، قراره چند نسخه پایان مختلف بسازه و امروز از ترندهای توییتر بود. ملاحظه بفرمایید:

    http://www.thisisinsider.com/game-of-thrones-hbo-filming-multiple-endings-leaks-spoilers-2017-9


  20. پارسا تارلی » دوشنبه شهریور 13, 96 8:39 pm[/url]"]
    محمدمهدی » دوشنبه شهریور 13, 96 8:15 pm[/url]"]
    پارسا تارلی » دوشنبه شهریور 13, 96 7:34 pm[/url]"]میشه در مورد مردان سنگی توضیح بدید؟

    مردان سنگی افرادی هستن که بیماری گری اسکیل تو اونا به نهایت درجه پیشرفت رسیده و کل بدن و مخصوصا مغزشون رو گرفته

    همون افرادی که تو سیزن پنجم سریال موقع عبور تیریون و جورا از والریا بهشون حمله کردن و با لمس جورا باعث ابتلاش شدن

    این اتفاق تو کتاب برا جان کانینگتون می افته

    اینا توی خرابه های والریا زیادن؟ارتباطی به والریا دارن؟

    تو کتاب مردان سنگی تو والیریا نیستن

    تو خرابه‌های بازمونده از روینارهای دورن زندگی میکنن

×