رفتن به مطلب

ashkan.ghf

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    80
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روزهای برنده

    1

پست ها ارسال شده توسط ashkan.ghf


  1.  
     
     
     
     
     
     
     
     
    در 3 ساعت قبل، cancer گفته است :
    در 3 ساعت قبل، cancer گفته است :
    ببینید با یه فیلمنامه درست و منطقی

    پس از دو جنگ بزرگ و متحمل شدن سختی های زیاد جان میتونست به پادشاهی برسه با کشته شدن شدن دنریس به دست نایت کینگ تو نبرد وینترفل، دنریس که میمرد جان هم انتقامش رو از نایت کینگ می‌گرفت و حالا به هر نحوی اونو میکشت! اینجوری پیشگویی پرنس وعده شده که اگان پنجم و ریگار اون همه بهش باور داشتن هم به واقعیت تبدیل میشد.

    بعد از شب طولانی هم سانسا که به دنریس حسودیش میشد و حتی به خاطر مرگ پدربزرگ و عموش به دست ایریس (یا مثلا بدلیل ربوده شدن عمه‌اش لیانا و تصور اینکه ریگار بهش تجاوز کرده بوده، ازونجایی که خودش طعم تجاوز رو چشیده) کلا متنفره از تارگرین ها، تا از مردن دنی و منقرض شدن خاندان‌شون حسابی خوشحال میشه که یهو متوجه میشه جان در واقع پسر پدرش نیست بلکه یک تارگرین و پسر ریگار هستش، سانسا با وجود حسادت قبلی که بخاطر پادشاه شمال شدن جان بهش داشت و الان هم باور نمیکنه که عمه‌اش عاشق ریگار بوده باشه و اصرار بر این داره که جان نتیجه تجاوز ریگار به لیاناس بیشتر ازش متنفر میشه و به جان خیانت میکنه، با شوالیه های ویل به ایری میره و حتی شاید هم موقتا با سرسی به یه توافقی برسه که در صورت پیروزی‌شون و نابودی جان سرسی استقلال شمال رو بپذیره و به سانسا اجازه بده ملکه‌ی شمال بشه! (دیگه فکر کنید چقدر این ایده ملکه شدن سانسا تو قسمت مسخره و بی منطق بود)

    در نهایت هم با نابودی سرسی سانسا یا تسلیم بشه خودش یا تیریون پا درمیونی کنه و جان رو متقاعد کنه که اونو ببخشه بفرسته وینترفل... ولی ایده‌آلش اینه که سانسا به سرنوشت خاله‌اش لایسا دچار بشه و تقاص خیانتش رو پس بده.

    جان هم با داشتن تیریون کنار خودش به عنوان هند تا حدودی از لحاظ سیاسی ضعفش جبران میشه همچنین وجود برن (برنِ مفید) میتونه خیلی راحت از توطئه ها و خیانتکارا مطلع بشه، ازونطرف با والی کردن سانسا شمال هنوزم جزوی از هفت قلمرو محسوب بشه.

    یه همچین پایانی به هیچ وجه فیلم هندی نمیشد چون با کشته شدن چند کاراکتر اصلی داستان اون تم تراژدی گات هم حفظ میشد

    مثلا توی نبرد وینترفل برین و جیمی تو آغوش همدیگه کشته میشدن، تورموند واسه اینکه جان رو نجات میده کشته میشد، بریک واسه آریا فدا میکرد خودشو، ملیساندر بدست نایت کینگ با آتیش ویسریون کشته میشد، آلیس کاراستارک میتونست یه مرگ وحشتناک داشته باشه، تیون اونقد مسخره نمیمرد و یه لشکر وایت میریختن روش در آخر هم دوباره تبدیل به وایت میشد و یه برخورد نزدیک با آشناها میداشت، واریس حتی میتونست با آتیش آبی ویسریون کشته میشد!!! وحتی مرگ سر جوراه میتونست همینجوری اتفاق بیوفته با این تفاوت که دنریس هم بعد ازون کشته میشد همونجا و تراژدی تکمیل میشد، از همه بیشتر سر داووس که این همه جنگ رو با خوش‌شانسی کمیک‌بوکی زنده مونده بود اینجا بدست یکی از نیروهای خودی که وایت شده کشته میشد! حتی ریگال با کشتن ویسریون خودش به شدت زخمی میشد و توی سقوط خودشو فدای جان میکرد و یه مرگ به شدت دردناک‌تر از کشته شدن مسخره‌اش بدست یورون میدیدیم... در نهایت با مرگ دنی دروگون واسه جان میموند، توی جنگ با سرسی تازی با کشتن برادرش خودشم میمرد، یورون رو یارا میکشت و انتقام نابودی ناوگانشو روزای اسارت و پدرشو از عموش می‌گرفت، برای کشتن سرسی هم کی بهتر از آریا؟

     

    پایان سریال هم بهتر بود بهاری نشون داده نشه اصلا، توی همون حال و هوای برفی و زمستانیِ کینگزلندینگ باشه که صحنه‌ی پایانی با نشستن اگان تارگرین بر روی تخت آهنین و اعلام اسم کاملش و هویت اصلی خودش و والدینش، و تاجگذاری‌‌اش توسط استاد اعظم تموم میشد، و پرونده سریال آبرومندانه بسته میشد.

     

    اونایی که فن کاراکتر خاصی هستن و میخوان هیت بدن هم بزار بدن من از روی جان اسنو فن بودنم اینو ننوشتم این منطق داستانی همین سریالیه که تا فصل 4 عالی بود و حتی فصل 6 هم خوب بود بعد از تمام فراز و نشیب هایی که سریال داشت... این همه جنگ خاندان ها و نابودی‌شون (تارگرین و استارک و باراتیون و...) کشته شدن هزاران نفر، در نهایت کسی میرسه به تاج و تخت که هم آتش‌ـه (تارگرین) و هم یخ (استارک‌) ... این یعنی همون شکستن چرخ (رسیدن افراد نالایف به تاج و تخت و نتیجه‌اش جنگ ها و توطئه‌ها و خیانت‌ها) که دنریس میگفت، و بالانس‌ای که همه رو راضی نگه‌میداره و بعد از این همه نا آرامی و جنگ و آشوب (که شما باهاش حال میکنید ولی فشارش به مردم عادی و طبقه رعیت میاد) بلاخره یه دوره آرامش نسبی برقرار میشد حداقل!!

    تا نغمه‌ای دیگر از مارتین و ماجرا های جدید...

    تفاوت نظر و سلیقه خیلی چیز جالبیه. خودش رو توی این پایانه شما کاملا نشون میده. واقعا چقدر نظرها میتونه متفاوت باشه.

     

    در 4 ساعت قبل، Amir2020 گفته است :

    به نظر میاد کلا یه برداشت دیگه از سریال داشتی ... جان دنیا رو نجات داد نه خاندان استارک رو 

    اگه هرکسی هم واقعیت رو در رابطه با جان علنی می کرد چه تیریون چه سانسا و.... تغییری در ماجرا ایجاد نمی کرد چرا که نه ارتشی داشت و نه متحدی کسی هم واسش تره خرد نمی کرد لشکرش لشکر دنریس بودن که به خونش تشنه بودن... نهایتا شاید می تونست بره پناهنده شمال بشه که در این صورت هم قطعا یه جنگ بین شمال و لشکر دنریس در می گرفت و کلی آدم کشته میشدن و سیاست سران وستروس پایان دادن به خونریزی بود .

    در رابطه با واریس هم نامه ها رو سوزوند و حالا اینکه چی بود و به کی نوشت احتمالا تو کتاب مشخص بشه

    در کل داستان تا حدود زیادی با دنیای واقعی تطابق داشت مشکل اینجاست که ما با یه دنیای مجازی و مدینه فاضله مقایسش می کنیم ... آره سانسا هم خیانت کرد... مگه استنیس به خاطر قدرت برادرش رو نکشت؟؟؟ تاریخ پره از این مثالها نتیجه این سریال ساختن ابر قهرمان و یا ایده آلهای ذهن ما نبود سیر تاریخ رو نشون داد که تا حدود زیاد با توجه به امکانات سریال بد هم نبود و قابل دفاع بود.

    الان اگه دنریس بدون خونریزی شهر رو گرفته بود و با جان هم ازدواج می کرد و جان رو هم دست ملکه میکرد نصف ملت کف و خون قاطی می کردن و کلی حال می کردن ولی چون دو تا شخصیت اصلی داستان حذف شدن همه حالشون گرفتس و نقد بدون منطق میکنن

     

    کاملا موافقم.
    اصلا شخصیت آدما با اسمشون یهو عوض نمیشه. از انیکه جان همون جان اسنو موند خیلی لذت بردم. اینکه بفهمی تارگرینی و بگی خب بیخیال علایقی که تا الان داشتم و برم تخت رو بگیرم خیلی مسخره میشد. جان واقعا ثبات داشت و کاملا شبیه پدرخونده ش ند بود و موند. عاقبت خیانت ند هم رفتن به دیوار بود ک جافری بهش گند زد ولی اینجا هم جان در ازائ خیانتش به دیوار فرستاده شد. جایی که از قسمت اول سریال میخواست بره. تصور جان توی پایتخت خیلی سخته.


  2. دوستان حسی که الان دارید چند وقت دیگه فروکش میکنه و باز از سریال خوشتون میاد و از اون به خوبی یاد میکنید. این اتفاق سر هری پاتر برای من هم افتاد تازه اون جا دیگه اول کتاب رو خونده بودم و بعدش سه تا فیلم آخرش ساخته شد. با اینکه پایانش مشابه کتاب بود اما نحوه رسیدن بهش رو خیلی سریع و بیخود انجام داده بودن و واقعا کتابش قشنگ تر بود. همون موقع از اون فیلم عصبانی بودم ولی بعدش تقریبا هر سال یه دور کلش رو دیدم و کیف کردم.


  3. صحبت های مارتین پس از اتمام سریال
    http://georgerrmartin.com/notablog/2019/05/20/an-ending/

    در 2 ساعت قبل، پارسا تارلی گفته است :

    شمال نصف وستروسه ولی دیگه ا اینهمه جنگ قدرتی براش نمونده اصولا اگه سازنده ها منطق داشتن سربازای شمالی تا الان تموم شده بودن ولی من باز تفجب میکنم که شمالی ها انقدر زیادن که کینگزلندینگ رو محاصره کنن.خاندان های خیلی قدرتمندتری هستند که هیچی در مورد اعلام استقلال نگفتن.

    حاکمای فعلی وستروس واقعا مضحکن میزی که یه روزی تایوین لنیستر مینشست الان بران همونجا میشینه و لرد هایی که ند استارک رهبرشون بود از این به بعد از سانسا دستور میگیرن. بماند که اون کلم بروکلی جای دوران مارتل شده لرد بالادست دورن.

    الان واقعا سانسا با چه منطقی سیاست مدار حساب میشه.هر گی یه مدت زیر دست مادر شوهر بمونه سیاست مدار میشه؟

    سلام به جز دورن که فک نکنم خاندان های دیگه سربازی براشون مونده باشه که بخوان ادعای استقلال کنن! 


  4. تمام شد. این همه تئوری و انتظار و بحث و جدل همگی تموم شد. قطعا جای خالی سریال تا مدتی برامون حس میشه. کم پیش میاد بشه با یه سریال زندگی کرد ، براش انتظار کشید و سال ها در موردش حرف زد و تئوری ساخت. کم پیش میاد یه سریال انقدر در دنیا مشهور بشه و آدما رو درگیر خودش کنه. ممنون از عوامل سایت برای فراهم کردن این فضا. ممنون از بچه هایی که حضور داشتن و نظر میدادن. ممنون از سازنده ها ، بازیگرا ، مارتین و HBO.
     


  5. در 8 دقیقه قبل، omid007 گفته است :

    هم شما هم اشکان ریپلای زدید ولی جواب ندادید

    یکی جواب تخصصی بده از سردرگمی خارج شم

    اونجا که سه تا تیر زدن و هر سه به اژدها خورد ینی عینا تو فیلمنامه ذکر شده؟ یا ایده کارگردانه؟! 

    راستی چرا انقد با سانسا مشکل دارید؟! 

    برعکس شما من معتقدم سانسا هم از تبعید جان ناراحت شد هم خصومتی با برادراش نداره! 

    دیگه روند سیاستمدار شدن سانسا ک انصافا سریع نبود دیگه باید کجا میبردنش که حکمرانی و رفتار با دوست و دشمنو بیاموزه؟ 

    با احترام ب فمنیست های عزیز.. 

    شاید به شما نه ولی در اپیزود قبل هم گفتم اتفاقی که در قسمت 5 افتاد منطقی بود و خوردن سه تیر به ریگال غیر منطقی و صرفا واسه چیزایی که خودتون میدونید، بوده. نمیدونم کارگردان واقعا میتونه چنین تغییری توی اتفاقات داستان بده یا نه واسه همین نظرم روی فیلم نامه هست البته اگه همراه اون سه تا 4 5 تا تیر دیگه هم از کنارش رد میشد خوب میشد ولی واقعا جوابی ندارم چون یه کار مسخره بود.
    من یکی با روند سانسا اصلا مشکل ندارم به نظرم شاگرد خلف سرسی وبیلیش بود و واسه همین اصلا نمیتونم وجود دوست واقعی رو براش تصور کنم و فک کنم همه رو به چشم عروسک خودش میبینه. خصومت هم لزوما نه نداره ولی به نظرم کسی هست که قدرت شمال رو برای خودش میخواست نه جان.


  6. در 8 ساعت قبل، Lord of Dragonstone گفته است :

    این حرف که میزنن که hbo از عمد بد کار کرده تا سود بیشتری ببره  برای اسپین افها یا فرای رسیدگی بیشتر به بقیه سریالهاش. کاملا پرته. جون مشکل از میزان هزینه hbo نیست. مشکل از نویسندگان مجموعه است وگرنه از نظر فنی کلی براش هزینه شده. در ضمن اگر سریال ضعیف ساخته بشه اعتبار خود شبکه میره زیر سوال و ملت دیگه بقیه سریالهاش رو هم نگاه نمیکنن و ارزش سهام شرکت افت میکنه.

     

    کافیه ببینید بلافاصله بعد از پایان آخرین قسمت گات تریلر فصل سوم وستورلد رو پخش کردن.
    اینم نکته ای هست که وقتی تریلر میاد بیرون یعنی عملا ساخت فصل به پایان رسیده و فقط به خاطر وجود گات دو بار مجبور شدن بین فصل هاش فاصله بندازن.


  7. در ۱ ساعت قبل، omid007 گفته است :

    متاسفانه با اکثر انتقادات و ایراداتت موافقم
    از جمله دلیل نایتواچ، عکس العمل دروگون، 
    لردهای بی بخار، انتخاب شاه، و خصوصا جان اسنوی احمق که باید منتظر سخنرانی تیریون میبود! 
    ولی فقط نکات منفی فیلمو ایراداتشو گفتی ک الان دو فصله ادامه داره.. 
     امتیاز یک آخه؟ کلا دو فصل آخر ی موج منفی تو نگاهمون انداختن ک اگه این قسمت بی نقصم میبود باز ی بهونه ای میاوردیم و با دید منفی قسمتهارو دنبال میکردیم
    کلیات پایان فیلم بد نبود(البته با سانسور کردن نایت کینگ و دیوار و زمستان) 
    فقط نوع ب نمایش درآوردنش مشکل داشت، 
    برای مثال شمال باید مستقل میشد ولی تو اون شورا با اون حرفای مسخره؟! 
    یا خیلی از این دست مشکلات ک نمیدونم ایراد نویسنده هس یا کارگردان امیدوارم ی متخصص پیدا شه به این سوالم دقیق جواب بده
    تو قسمتی که با سه تا تیر یکی از اژدهاها مرد نویسنده ها گفته بودن باید فقط سه تیر زده شه و هر سه تا بخوره ب اژدها؟ یا این ایده ی کارگردان بود ک بدون تیر خطا اژدها رو بزنن؟! جدی واسم سواله!

    آقا اون کشته شدن اژدها یه اشتباهی بود ک کردن دیگه بیخیال.
    نمیدونم خواسته برن بوده یا نه ولی اگه بوده خیلی هوشمندانه بود. نایت کینگ رو با یه پازل شکست داد. راز جان رو بهش گفت چون میدونست اونقدر احمق یا آدم خوبی هست که به خواهراش بگه و این کار به نوعی به نابودی دنریس منجر شد. اینجوری که نشون دادن و اژدها محافظ دنی بود فقط جان میتونست بره دنریس رو بکشه و اینجوری جان رو هم تبعید کرد (من هیچجوری توو کتم نمیره سانسا از تبعید جان ناراحت باشه) آریا هم که کلا توی باغ ملکه و این حرفا نبود. با سانسا هم سر شمال صلح کرد تا پادشاهیش اوکی بشه. خیلی ساده همه ی رقبا رو گذاشت کنار بدون اینکه کاری بکنه. ( متاسفانه یا خوشبختانه تا حد زیادی حس میکنم پایان مارتین همین بوده چون به طرز غیر قابل باوری هر کاراکتری متناسب با شخصیتش به پایان رسید.)
    به شکل زیبایی معنی chaos is a ladder رو نشون داد.


  8. در 36 دقیقه قبل، sandbaad گفته است :

    التماس میکنم یکی جواب منو بده 

    چرا نباید کرم خاکستری جان اسنو بکشه بخاطر ترور دنریس 

    حداقل یک ماه وایسه تا بقیه بیان؟؟؟؟؟

    منو کشت این سرگیجه 

    به نظرم گری ورم جوری بزرگ شده بود ک فقط دستور رو اجرا کنه یعنی همون برده. خودش نمیرفت کسی رو بکشه و البته نیروهای شمال در پایتخت بودن هنوز، کشتن جان همون جا جنگ به پا میکرد.


  9. همون طور ک قبلا هم گفتم خائن اصلی به سریال کسی نیست جز مارتین. کتاباش رو عقب انداخت و پایان کتابا رو به این دو تا گفت تا سریال رو بسازن و بازخورد مردم رو ببینه. اگه خوششون اومد یکم همونو پر و بال بده اگه بدشون اومد هم کلا بیاد بگه سریال بد بود و پایان رو عوض کنه. HBO هم که برای اینکه به دو سه تا غول جدیدش برسه این سریال رو قسمت هاش رو کم کرد چون تا وقتی گات وجود داشت اون سریالا روو دستش نمیومدن. این وسط کسایی که بدون غرض ورزی سریال رو خراب کردن دن و دیوید بودن که بیشترین فحش هم نثارشون شد اما واقعا این دو تا کاری ک بلد بودن رو کردن نه اینکه قصد خراب کاری داشته باشن.


  10. در 6 دقیقه قبل، A.j گفته است :

    مگه دیوار نریخت پایین....پس این دیواره چی بود...دوتراکی ها چی شدن....چرا جان زنده شد پس وقتی قرار بود تبعید بشه....خداااااااا چرا اینطوری تموم شد چراااااا....حداقل اگه برن شاه شد...میکردینش نایت کینگ...ریدن بابا...اه

    دیوار!!!!!!!!!
    فصلای قبلم دیده بودیم دوتراکیا کلا حزب بادن رئیسشون که بمیره میرن پی زندگیشون مثه فصل 1.
    جان دنی رو کشت دیگه :/ لامصب اژدها رو گذاشته بود محافظ:))
    ایراد بنی اسرائیلی همینه دیگه


  11. در 31 دقیقه قبل، cancer گفته است :

    اینجا این پله ها کجاست دقیقا؟ به جز سپت بیلور یادم نمیاد جایی این همه پله داشته باشه

    تعداد سواره نظام و آنسالید هارو هم نادیده بگیریم و بگذریم ازشون ?

    IMG_20190516_001444_090.jpg

    اینجا انسالیدها در 30 ستون وایسادن ، اگر در هر ستون 50 نفر وایساده باشن (که بعیده) تعدادشون در مجموع میشه 1500 تا.
    تعداد کل انسالیدهای خریداری شده در فصل سوم 8000 انسالید آماده + تمامی اونهایی که در حال تمرین بودن که حدودا میشه 9000
    پس اینایی ک زنده موندن یک ششم یعنی 16 درصد افراد هستن. زیاده یعنی؟
    توی این جنگ که بعیده تعداد زیادی ازشون مرده باشن. 


  12. در 4 دقیقه قبل، FaN گفته است :

    فكر كنم همگى روى اين نكته توافق داشته باشيم كه جهان نغمه على‌رغم وجود عناصر فانتزى، ريشه‌هاى عميق رئال هم داره و اين نكته‌اى است كه درباره‌اش زياد گفته و نوشته شده.

    پس طبيعى است كه رويكرد مخاطب به جهان نغمه، شباهت زيادى پيدا كنه به رويكرد او به موضوعاتى كه در جهان پيرامون خودش وجود داره يعنى همان انتظارات و علائق و دلبستگى‌ها و دلشكستگى‌هايى كه در قبال محركهاى محيطى در انسان برانگيخته ميشه، در قبال مسائل جارى در جهان نغمه هم پديد بياد (البته در ابعاد محدودتر و با توجه به اين كه همگى ميدانيم كه اين يه داستان است و نه واقعيت!)

    حالا يكى از فاكتورهاى اساسى در شكل‌گيرى ديدگاه و رويكرد مخاطب نسبت به جهان نغمه هم، مساله سن و سال و تجارب مخاطب است كه سطح انتظارات و زاويه ديد و نگرش او را تعيين مى‌كنه و كاملا طبيعيه كه دوستانى كه به هرحال سنشون به دوره نوجوانى نزديكتره و يه مقدار پرشورتر و احساساتى‌تر هستند، در مقايسه با دوستانى كه يه مقدارى پختگى و تجربه بيشترى دارند، نگرش متفاوتى داشته باشند و نتيجتا واكنش‌هاى متفاوتى هم ابراز كنند.

    حقيقتش زمان پخش سيزن هفتم هم نظير اين بحثها متاسفانه به شكل تندترى درگرفت و باز هم متاسفانه به محروميت طولانى‌مدت يكى از عزيزان پرشور منتهى شد. اون دوست عزيز به من هم پرخاش كرده بود و البته من هم خويشتندارى لازم را نشان ندادم و هنوز كه هنوزه از اين بابت كه در جهت كاستن از عصبانيت ايشون كارى نكردم خودم را سرزنش ميكنم چون اگر همدلى و تساهل و تسامح بيشترى نشان داده بودم عصبانيت اون دوست پرشورمون به حدى نميرسيد كه اونطور بشه.

    همه ما دوره نوجوانى را گذرانديم يا در حال گذراندنش هستيم و ميدانيم كه چه حس و حالى داره. خود من گاهى فكر مى‌كنم كه اگر سخنان جمينى گرامى را (كه الان دركشون ميكنم و باهاشون موافق هم هستم) چند سال پيش و در شرايطى كه يه نوجوان پرشور بودم و با ديدن سريال احساساتم هم غليان كرده بود ميخواندم، بهم برميخورد و احساساتم جريحه‌دار ميشد و ممكن بود در عوالم نوجوانى خودم، ايشون را به طرفدارى از فرضا نايت‌كينگ هم متهم كنم!!! به همين دليل و به خاطر اون تجربه تلخ دو سال پيش است كه سعى ميكنم تا سر حد امكان از ورود به بحثهايى كه موجب كدورت براى طرف مقابل بشه اجتناب كنم چون به هر حال طرف مقابل هم، مثل خودمان‌، زمانى را صرف تماشاى اين سريال كرده و فقط منطق و علايقش با منطق و علايق ما تفاوت داره و علتش هم همون مساله سن هست كه وجود اين تفاوتها را اجتناب‌ناپذير ميكنه و اين وسط هيچكسى مقصر نيست جز اون دو كله‌پوك (پت و مت) كه ايشالا مشمول لعن و نفرين خدايان هفت و خدايان قديم و جديد و خداى نور و خداى بسيار چهره و خداى مغروق و ساير خدايان قرار بگيرند.

    منظورم اينه كه تفاوت سنى نقش مهمى در بروز اين اصطكاكات داره و به عنوان يك علاقه‌مند قديمى و كوچك و مخلص همه شما، از عزيزان استدعا ميكنم كه نوجوانترها با در نظر گرفتن اين نكته كه چند سال ديگر موقع مرور اين صحبتها خواهند گفت: "واقعا من اينها را گفتم؟!" (اين را ميگم چون خودم تجربه‌اش را دارم) و ديگر عزيزان هم با اغماض و تسامح بيشترى، دست در دست يكديگر، از مرحله حساس كنونى هم مانند ساير مراحل حساس كنونى عبور كنيم و دشمن اصلى (يعنى‌ همان پت و مت) را ناكام بگذاريم :ympeace:

    سلام صحبت خوبی کردید. کاملا با اثر سن موافقم همچنین سلیقه و تفکر و حاله فرد وقتی داره سریال رو میبینه هم اثر داره.
    جو هم خیلی مهمه باور کنید خیلی از ایراداتی که این فصل گرفته شد رو میشد فصلای قبل هم گرفت اما اون موقع جو تمجید بود و الان جو تقبیح.
    ای کاش یکی از کارهایی ک میکردیم بجای اینکه به بقیه توهین کنیم و دعوا کنیم نظر خودمون رو با دلیل خودمون میگفتیم و میگفتیم به این دلایل من راضی نبودم.


  13. در 17 دقیقه قبل، توروس گفته است :

    در سراسر گات  اشاره ها و ادای دین های متعددی به فیلم های مشهور تاریخ سینما می شد مثلا در همین قسمت ، مرگ سرسی و جیمی ملانکولیا(فون تریر)، دیالوگ آریا و سندور  مخمصه (مایکل مان)  را تداعی می کرد که بد هم نبود ولی در پایان کارِ یورون نام فیلمی از جان فورد " مردی که لیبرتی والانس را کشت" از زبان یورون درآمد و با آن خنده احمقانه اش گفت "من مردی ام که جیمی لنیستر رو کشت" !
    هم خنده ام گرفته بود و هم با خودم گفتم همین دیالوگ هم زیادیش بود !

    حتی اون اسب سفیدی ک اومد پیش آریا رو هم به اسب سفید گاندولف نسبت دادن.


  14. در 2 ساعت قبل، وایت ولف گفته است :

    نظرتون درباره شرافت کاراکترهایی مثل جان و ند استارک چیه؟ به نظرتون اگه جان به ابراز عشق دنریس پاسخ مثبت میداد باز این همه آدم کشته میشد؟ تعریف شرافت از دید این کاراکترها چیه؟ به فاک دادن جون آدما بیشرفی نیست؟ کشتن جان راه آسونتری برای دنریس نبود تا اقتدارشو نشون بده؟

    ی نکته درباره ند استارک : واقعا آدم قوی بوده تونسته ی رازو سالها نگه داره با اینکه متهم به بوالهوسی شده بود و با توجه به اینکه برملا شدن راز چه فاجعه ای درست کرد

    سلام
    به نظرم جان تنها کسی بود ک میتونست دنی رو کنترل کنه. دنی یه رگ دیوونه ای همیشه داشت اما همیشه کسایی ک دوسش داشتن کنترلش کردن و به حرفشون گوش داده جورا یکی دو بار این کارو کرد جان هم همین فصل پیش یبار جلوش رو گرفت. کلا فک کنم دنی آدم بدی نبود ولی بهش بی مهری شد اتفاقی ک توی اسوس براش نمیوفتاد و تک تک مردم دوسش داشتن ولی توی وستروس علی رغم کمک هاش همه پسش زدن اون از شمالیا و اینم از همراهانش و آخر هم جان. بعدش دیگه هیچی براش مهم نبود یعنی میگم بحث اقتدار نبود به نقطه ای رسید ک دید هیچکس رو نداره و خودشم گفت همه از ترس پیشمن. اونجا ک روی برج بود یادش افتاد که اتفاق چند سال پیش باعث این همه سختی و تنهاییش شده. دیگه آدم به سیم آخر ک بزنه مردم عادی با دشمنش براش فرقی نمیکنن یا اقتدار و قدرت هم مهم نیستن فقط میخواد در و دیوارم خراب کنه و انتقام گذشته ش رو از مکانی که این بلا رو سرش اورد بگیره. (فک کنم این حس برای خودمون هم بعضی وقتا ک عصبانی میشیم پیش اومده باشه)
    در مورد شرافت : با چیزی ک توی سریال دیدیم من زیاد نفهمیدم تعریف دقیقش رو وجدان ، قانون ، احساس! چون هم جان هم ند بعضی جاها عقلشون رو معیار میذاشتن بعضی جاها قانون رو و بعضی جاها احساس رو. مثلا ند کبیر به قول یکی از بچه ها اون نایت واچ رو به خاطر قانون میکشه، بعد برای جون دختراش دروغ میگه ، خیلی قبل تر هم برای قولی ک ب خواهرش داده حاضر میشه یه راز رو پنهان کنه و ب نوعی تحقیر شدن پسر خواهرش رو چندین سال میبینه ولی وجدانش نمیذاره حداقل به زنش بگه ک فک نکنه بهش خیانت کرده.
    ولی بدون شک بهتر از ند نداشتیم توی سریال.


  15. در 5 دقیقه قبل، Dawn گفته است :

    برخی نقاط مثبت و منفی این اپیزود از نظر من:

    نقاط مثبت:

    1- کارگردانی عالی، تعلیق های به جا، بازی درست گرفتن از کاراکترها

    2- بازی عالی لنا هدی، نیکولای کاستر والدو، و برای اولین بار، امیلیا کلارک

    3- جلوه های ویژه عالی

    4- موزیک عالی

    5- کلیگین باول رو دوست داشتم. هم نبرد رو و هم آخرش رو که سندور در نهایت در آخرین تصویرش، در چیزی که بیش از همه چیز ازش می ترسید، یعنی در آتش به رستگاری رسید

    6- برخی ریزه کاریها. مثلا درست در زمانی که آریا تصمیم می گیره از انتقام دست برداره، سرنوشت بهانه دیگری برای انتقامی قویتر بهش میده

     

    نقاط منفی:

    1- نحوه رویارویی جیمی و یورون

    2- چطور اون همه اسکورپیون از پس اژدها برنیومدند؟ حداقل من ترجیح می دادم دروگون زخمی می شد و در ترس از مرگی مشترک بین دنریس و دروگون، اون عقده های درونی دنریس هم سر باز می کرد و شهر رو به آتش می کشید

    3- توطئه وریس برای کشتن دنریس رو خیلی مبهم نشون داد.

    4- با توجه به شخصیت پردازی قبلی تیریون، به هیچ عنوان یک Rat (خبرچین و چغلی کننده) نبود. تیریون نمی دونست وریس می خواد دنریس رو بکشه، پس چرا رفت به دنریس لو اش داد؟ نمی تونست تا پایان جنگ صبر کنه؟ یا حداقل باید نشون می دادند که تیریون نگران خطر جانی برای دنریس شده! خیانت چه معنایی داره آخه؟ مگر در زمانی که خودش دست پادشاه (جفری) بود، جفری رو برای سلطنت مناسب می دونست؟ آیا برای این نالایق دونستن جفری، سزاوار مرگ بود؟ تصویری که اینجا از تیریون دیدیم، کسی بود که داره به پا گرفتن و تشدید یک دیکتاتوری مطلق کمک می کنه، تحت عنوان وفاداری!

    5- جان آیا هیچ عقل و شعوری نداره؟ حتی ذره ای به دنریس شک نکرد؟ مثلا وقتی که اونطوری وریس رو سوزوند. چرا مدام میگه من قسم خوردم و اون ملکه منه؟ حتی نخواست حرفهای وریس رو بشنوه. حتی ند استارک هم اینطور نبود. بارها با رابرت درباره کشتن دنریس مخالفت کرد. این تحلیل رفتن و ضعف شخصیت جان اصلا جالب نیست. جان حداقل در دوره ای که نایت واچ بود به هیچ عنوان چنین شخصیت نادان و احمق و کندذهن و فرمانبرداری نداشت.

    6- خط داستانی یورون احمقانه بود و اصلا جا نیفتاد

     

    سلام در مورد نکات منفی تون:
    1- واقعا افتضاح بود
    2- من فک کنم این قسمت منطقی بود مشکل قسمت قبل بود که تونستن اژدها رو بزنن وگرنه اصلا از این فاصله و به این صورت نشونه گیری مسخره س به هدف بخوره و یه چیزی که برخلاف قسمت قبل، این قسمت درست شده بود این بود که عملا اینا یبار مصرفن و واقعا فرصت ریلودشون وسط جنگ نیست.
    3- ولی باورم نمیشد انقد زود تصمیمش رو میخواسته عملی کنه و دنی شانس اورد چیزی نخورد.
    4- اینو ک قسمت قبل به تیریون گفت و تیریون وقتی دید رفته استقبال جان و جان اونجوری پسش میزنه دیگه مطمئن میشه میخواد به حرفش عمل کنه.
    5- نمیدونم از اول زیاد با هوش نبود واقعا احساسات درش اثر میذارن و چون به دنی قول داده نمیخواد زیر قولش بزنه که از ند بهش رسیده این خصلت.
    6- هم خطش هم بازیگرش 


  16. در 7 دقیقه قبل، MRD010 گفته است :

    دلیل انتقادها به این دو فصل اینه که این دو فصل قسمت هاش همه ایراد داشتن به جز تعداد معدودی . فصول ۱ تا ۴ واقعا به زور میشد ایراد گرفت از سریال . حتی اگه یک قسمت هم ایراد داشت بقیه قسمت ها اینقدر پرفکت بودن که دیده نشه . برای همینه که وقتی سریال زمانش کم میشه درصد خطاش بالا میاره .

    اولا تو سریال نشون داده نشده که آتش اژدها سنگ رو ذوب می‌کنه و فقط به هرنهال اشاره شده . دوماً اژدها ها ممکنه متنوع باشن و اتش یک اژدها شاید ذوب کنه یکی خورد کنه .

    دو سریال هم پیش گوشی مگی نشون داده شد . اول قسمت اول فصل ۴.

    شرافت به اعتقادات و احوال درونی انسان مربوطه و همینطور به سیاست فرد . آیا تیریون فرد شریفیه؟ نمیشه گفت چون سیاست رو هم در نظر میگیره حالا هر چقدر هم آدم خوبی باشه.

    هیچ آدمی شرافت کامل نداره . چون شرافت از احساس میاد و با عقل در تضاده. شرافت کامل یعنی بی عقلی .

    در مورد قضیه جان اگه مغز جان این حد از ترس رو واسش ایجاد کنه و کمی سیاست داشته باشه که پیامد اینکارش رو تشخیص بده شاید حاضر میشد شرافتش رو زیر پا بزاره ولی این کار رو نمیکنه .

    سلام بله نشون دادن البته قسمت اول فصل 5 ولی حرف من چیز دیگه ای بود.


  17. در 2 ساعت قبل، دنریس تارگاریان گفته است :

    Im so disappointed ?

    دیگه از قسمت سوم به بعد ، من فاتحه ی سریال رو خوندم. البته الان که برمی گردم به دو سال پیش، از فصل ۷ هم معلوم بود سریال داره سقوط می کنه. اون دوستانی که سریال رو همچنان می پسندن،  از دسته تماشاچی هایی هستن که براشون ۲۰۰ بار توضیح دادیم ریگار با ویسریس فرق داره و یکی نیستن و بعد کلی توضیح تازه متوجه هویت جان شدن :)) قصدم بی احترامی نیس، دارم به این نکته ی ظریف اشاره می کنم که این دوستان با وجود این که خط داستانی سریال ، کلی شخصیت کم تر از کتاب داره ، باز هم قاطی می کنن! بعد همین دوستان می یان می گن سریال عاااااالیه! اشتباه نکنین ، جلوه های ویژه ی سریال هم چنان فوق العاده ان. به خوبی و حتی بهتر از فصل های اول. احتمالا همین ظاهره که باعث می شه بچه ها بگن سریال هنوز عالیه . من که اصلا خط داستانی فصل ۸ رو دوست نداشتم و ندارم. فیلمنامه نویسی ضعیف به شدت به چشم می یاد.منم دوست دارم غافلگیر بشم، مرگ شخصیت های اصلی رو ببینم ولی در صورتی که با منطق باشه نه همین طوری کشکی!!! دوستان اشکالات زیاد این قسمت رو هم اینجا ذکر کردن. مثل یه عالمه تیری که دنریس با اژدهاش جاخالی داد. ساختمان هایی که انگار منفجر شدن نه آتیش گرفته باشن ! ( متوجه شدم وایلد فایر هم زیر ساختمان ها بوده ، منظورم آتیش اژدهاس که قاعدتا باید فقط آتیش بزنه نه مثل تی ان تی منفجر کنه ) آریایی که یه عالمه راه اومده از شمال به جنوب ولی با یه حرف ساده ی سندور،  کلا عقب نشینی می کنه و برمی گرده ! انگار که دوشخصیتی ِ و یه شخصیت اش ، نینجا نترسِ یکی دیگه یه دختر کوچولوی ترسیده! فروپاشی ابهت سرسی که با چندتا دونه اشک بود( بازی لنا فوق العاده اس ولی به سرسی واقعا نمی یومد. ) که هرچند که دور از ذهن بود ولی باز هم به اون صورت غیر عادی نبود و میشه ازش گذشت. اما خدایی مگه قرار نبود برادر کوچکترش ( تیریون یا جیمی ) بکشدتش؟ مگه سریال فصل ۵ ، قسمت اول این پیش گویی رو نشون نداد؟! مگه تو کتاب اون مگی قورباغه ( دقیقا یادم نیس اسمش ) نگفت تو با شاهزاده ریگار ازدواج نمی کنی . با یه شاه ازدواج نی کنی و  شاه این تعداد بچه داره ، تو ۳ تا ؟  جان که کلا سیب زمینیِ . از همه بدتر دنریس بود و این تئوری مد کوئین که کاملا قابل پیش بینی بود ولی به شکل خیلی بدی نشونش دادن. که البته در مورد دنریس ، نظر شخصیمه. یورون که از اون انفجار آتش اژدها (!) جون سالم به در برد، حالا باید از اون همه جا تو ساحل ، دقیقا از اونجایی بیاد بیرون که جیمی لنیستر هم زمان داره رد می شه؟! بعد اون حرفای آخر مرگش،  من جیمی لنیستر رو زدم!! خیلی مسخره بود! کلا من با یورون سریال اصلا و ابدا ارتباط برقرار نکردم.

    جلوه های ویژه و آهنگ های این قسمت فوق العاده بودن! خیلی دوستشون داشتم.

     کل انتقاد من به فیلمنامه و خط داستانی غیر منطقی سریالِ . کاشکی می شد مجبور کرد فیلمنامه نویس ها رو که عذرخواهی رسمی از مارتین و کتاب خوان ها بکنن. سریال بین ها که  ۷۰٪ شون ، کتاب ها رو نخوندن و نصف بیشتر این تعداد هم با سریال اوکی ان. 

    وقتی عروسی خونین اتفاق افتاد ، من زدم زیر گریه . خیلی وحشتناک بود. علی رغم این که شخصیت های مورد علاقه ام سلاخی شدن ، ولی اعتراضی نداشتم چون معتقد بودم منطقیِ و به شعور مخاطب توهین نکردن! ( هرچند که بعدا لیدی استون هارت کاملا از سریال حذف شد... ) 

    من به این قسمت در imdb ،  

    ۶ دادم. الان امتیاز فعلا با ۴۰،۰۰۰ نفر،  ۷.۱ هست

    سلام خدمت شما
    عذر میخوام جسارته اما در سریال مگی به سرسی نگفت تو توسط برادر کوچکتر میمیری و این جمله در کتاب اومده نه سریال!
    یه چیز دیگه احتمالا زیرنویس فارسی که دانلود کردید خوب نبوده چون یورون به جیمی نگفت من تو رو زدم.
    توصیه میکنم شما اگه زبانتون خوبه از زیرنویس انگلیسی استفاده کنید.


  18. در 15 دقیقه قبل، Momomo گفته است :

    نمیدونم دقیقا..

    اگر برف باشه شاید ربطی ب برن و نایت کینگ داشته باشه..

    ولی فک کنم خاکستر باشه..

    اره درست میگید خاکستره. در خانه نامیریان دنریس دیده بود این صحنه رو که بحث شد خاکستره یا برف که این قسمت مشخص شد خاکستره. queen of the ashes


  19. در 5 ساعت قبل، I’ve always had blue eyes گفته است :

    آقا هرکی هرچی میخواد بگه، هر انتقاد و فحش و بدوبیراهی که میخواین بگین و هرجور که دلتون میخواد نقد کنید سریالو و دلایل مختلف بیارین برای توجیه گند زدنشون به خط داستانی شخصیتا .....

    من به شخصه همچنان عاشق این سریالم و با هر اپیزودی که میاد کیییییف میکنم از دیدنش و بخصوص این قسمت به نظرم بیشک جزو بهترین قسمت های سریال و یا حتی بهترین قسمت بود.

    اون هیجان و استرسی که هر لحظه با شخصیتا داشتم که فکر نمیکنم که دیگه خیلی تکرار بشه اون حس :’((((((

    فقط از همین الان عزا گرفتم که دوشنبه بعدی آخرین اپیزود میاد و والسلام ???

     

    فقط ای کاش میشد حافظمو ری‌استور کنم و سریال رو از اول ببینم!!!! :(((

    سلام قربونه دهنت
    سریال خوب بود یا بد بود رو بیخیال ، فقط یه قسمت دیگه داره و فقط 7 روز تا پایانه 8 سال خاطره مون مونده. چه کسایی که راضین و چه ناراضی در مدت پخشش هر هفته دوشنبه ها حداقل یه چیزی داشتیم که از این اوضاع نابسامان کشور دورمون میکرد و خیلی سخته دوباره چنین چیزی رو تجربه کنیم.


  20. در 17 دقیقه قبل، cancer گفته است :
    1. ارباب زمزمه ها - واریسبرخلاف کتاب این‌جا خیلی آدم سوسیالی شده و معلوم شد به خاطر مردم جونش رو هم فدا میکنه.. رفتارش با اون دختربچه ثابت کرد که این واریس کتاب نیست و یکی دیگه اس اصلا.. چیزی که برام جالب بود نوشتن چندین نامه در مورد هویت واقعی اگان تارگرین فرزند ریگار تارگرین و تربیت شده به دست ادارد استارک بود که به احتمال زیاد همشون رو فرستاد برای تمام هفت قلمرو و تا الان دیگه همه میدونن قضیه از چه قراره خیلی مشتاقم بعد ازینکه بشنون کینگزلندینگ رو دنریس نابود کرده بقیه قلمروها چه واکنشی نشون میدن و طرف کیو میگیرن حالا
    2. جان اسنو - همون‌طور که حدس زده بودم قبل از رسیدن نیروهاشون اومد به دنریس سر بزنه که دیدارشون خوب پیش نرفت، دنریس به جان ثابت کرد که حق با اون بوده و جان نباید به سانسا میگفته... اما جان دوباره گفت تو ملکه من هستی و من هیچوقت ادعایی نمیکنم، دنریس با زرنگی اینجا اومد جان رو ببوسه تا ببینه عکس‌العملش چیه که جان به معنای واقعی گند میزنه با اون واکنشش.. شاید اگر به رابطه‌شون ادامه میدادن کمی از درد های دنریس تسکین پیدا میکرد هرچند در کل نظرش تغییر نمیکرد ولی حداقل جان اسنو رو از شماره یک لیست خائنین احتمالیش خط میزد و یکم خوشبین تر میشد! - ضعف نویسنده ها
    3. استراتژی - دنریس بعد کشته شدن ریگال درک کرد نمیتونه با این دشمن مذاکره کنه و انتظار تسلیم شدنشون رو داشته باشه مخصوصا با مرگ فجیع میساندی روحیه دنریس خیلی داغون شد تا حدی که چندین هفته خودشو تو اتاقش حبس کرده بود و میخواست به بدترین شکل ممکن انتقام بگیره.. تیریون نباید اینجوری واریس رو لو میداد وقتی دید دنریس چجوریه... تو جنگ دیدیم دیگه که سرسی تا آخرین لحظه انتظار اینو داشت که یک نفر با اسکورپیون یه تیر خلاص به دروگون بزنه یا ارتش مزدورش بتونن توی زمین نبرد یه حرکتی بزنن.. هیچکس فکرشو نمیکرد شهر به این زودی سقوط کنه و برای این استراتژی دنریس باید بهش آفرین گفت چون این دفعه نقشه های احمقانه تیریون رو کنار گذاشت.. دقیقا یاد نبرد غنائم جنگی افتادیم که اونجا هم دنریس خودش یه حرکتی زد تا تونست ببره.. وقتی به تیریون قول داد که اگر ناقوس هارو به صدا درآوردن حمله رو متوقف کنه همون موقع از چهره دنریس میشد فهمید اصلا همچین تصمیمی نداشته و کرم‌خاکستری به خوبی اینو میتونست بفهمه (وقتی زمانش برسه خودت میفهمی) ... در کل به نظرم تیریون یه شخصیت لیبرال هستش و به درد جنگ نمیخوره اونم مقابل همچین دشمن بی منطقی مثل سرسی و یورون که رسماً سایکو تشریف دارن تیریون تنها جنگی که توش خوب بود بلک واتر بود که اونم استراتژی دفاعی چیده بود و نمیخواست به جایی حمله کنه!!! حتی اونجام استنیس داشت با تلفات زیاد پیروز میشد اگر تایوین نمی‌رسید... اما شما تمام استراتژی های جنگی تیریون رو مرور کنی همشون رو باخته چون تیریون منطقی فکر میکنه اما وقتی طرف مقابل از هیچ منطقی پیروی نمیکنه شکست دادنش سخته!
    4. تیریون - بعد از مدت ها بود که تیریون رو میدیدیم چهارتا دیالوگ داره خلاصه انتخابش رو کرد بین واریس و دنریس که منطقی هم بود ازش انتظار دیگه ای نیمرفت و در ادامه نشون داد که چقد آدم خوبیه بعد از اون همه ماجرا هنوزم دلش نمیخواست سرسی بمیره... سکانس بین جیمی و تیریون چندتا دیالوگ خوب داشت (فقط تو بودی که منو به چشم یک هیولا نمیدیدی) و اینم فهمیدیم جیمی با تموم بدی‌هاش اگر نبود تیریون هم تا الان دووم نمی‌آورد! ... این جنگ دردناک ترین تجربه تیریون بود در تمام عمرش چون مردم بیگناه کشته شدن سربازای ارتش لنیستر قتل‌عام شدن برادرو خواهرش کشته شدن کل خاندان لنیستر نابود شد آینده خودشم نامعلومه فعلا
    5. آریا - خب دیگه هممون میدونیم آریا تنها هدفی که برای اومدن به کینگزلندینگ داشت فقط و فقط کشتن سرسی بود چون آریا بعد از کشته شدن میکا و لیدی و گمشدن نایمریا سرسی رو بیشتر از همه مقصر میدونست حتی بعد از گردن زدن ند توسط جافری آریا بیشتر از جافری از سرسی تنفر داشت این اواخر هم اگر هات‌پای احمق جلوی آریا رو نمی‌گرفت همون فصل قبل آریا میزد میکشت سرسی رو... اما دیالوگ های آخر بین آریا و سندور کلگین یه جورایی مثل رستگاری بود برای هردوشون و کلگین خیلی قشنگ بهمون گفت که چرا کینگزلندینگ داره می‌سوزه.. چرا؟
    6. انتقـــام فکر کردی خیلی وقته دنبال انتقامی؟ من تمام عمرم دنبال انتقام بودم، ببین منو، میخوای تبدیل به یکی مثل من بشی؟؟ اگه بامن بیای میمیری اینجا... در واقع این کاریه که انتقام با آدما میکنه تمام زندگیشون رو ازشون میگیره بهترین آدم هارو تبدیل به سنگدل ترین و ظالم‌ترین میکنه...
    7. مد کویین - دنریس توی تمام زندگیش با این افکار بزرگ شده بود که پدرشو کشتن و تختشو غصب کردن داداششو کشتن و به بچه های کوچیکش رحم نکردن...اما با تمام این ماجراها دنریس مثل یه بمب غیرفعال شده تونسته بود جلوی منفجر شدن خودش رو بگیره و بخاطر هدفی که داشت میخواست تا جایی که بتونه کمتر خون بریزه تا وقتی که یه سری رشته حوادث دست به دست هم دادن و دقیقا موقعی که فکر میکرد همه‌چیز بر وفق مرادشه یهو اوضاع بر علیه‌اش شد، از بدو ورود به وینترفل که سانسا خیلی احمقانه اومد جلوش ایستاد و حتی بعدش که دنریس رفت پیش قدم شد بازم اون حماقت معروف سانسا گل کرد و گند زد به همه چیز انگار نه انگار یک عمر با لیتل‌فینگر گشته بود.. حداقل میتونست تظاهر کنه به اینکه مشکلی نداره با دنریس تا بعد... دنریس توی جنگ با مردگان خسارت خیلی زیادی متحمل شد و خودشم تا دم مرگ پیش رفت جوراه یکی از نزدیک ترین آدم های زندگیش رو از دست داد و بعدشم تشکری ازش نشد که هیچ فهمید یکی مشروع تر از خودش برای تاج و تخت هست، مردم دوسش دارن و قهرمان کشوره در صورتی که نصف اون برای خودش احترامی قائل نیستن... واسه همین کافی بود فقط ریگال بمیره تا دنریس دیوونه بشه چه برسه به اینکه به اون شکل ملیساندی رو جلوی چشماش کشتن و این کبریتی بود روی که روی وایلدفایر انداخته شد و دیوونگی دنریس رو بهش سرعت بخشید... سرسی ملکه مهربونِ هفت اقلیم با همین یه اشتباه کوچولو تو عمرش، آتش و خون رو برای خاندان لنیستر به ارمغان آورد!

    سلام
    متن عالی بود دمت گرم موافقم با همش بجز این یه تیکه : من به نظرم اگه جان دنریس رو پس نمیزد (تقریبا کات کردن دیگه) دنریس هنوز یکی رو کنارش میدید و دیوونه نمیشد یعنی فک کنم این تیکه تیر آخر برای دیوونه شدنش بود. تیریون هم به جیمی گفت فقط تو منو ب چشم هیولا نمیدیدی و همون باعث شد که دووم بیارم . دنی هم تقریبا همین بوده تا این اپیزود همیشه حداقل یکی رو داشت ولی اینجا دیگه عشق جان رو هم از دست داد و ...
    اینو یادم رفت بگم ، توی اول قسمت که آنچه گذشت نشون میده جمله هایی که روی کاراکتر دنریس از اولنا، ویسریس، تیریون، جورا و در آخر میستر ایمون باز پخش کردن چقد به این روند دیوونه شدن دنی میومد. ب نظرم همونا کافی بود کلا.

×