رفتن به مطلب

طرفدار نسبی استارکها

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    75
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روزهای برنده

    1

پست ها ارسال شده توسط طرفدار نسبی استارکها


  1. در 2 ساعت قبل، Lord of Dragonstone گفته است :

    باشه بابا...دنریس بد‌‌‌‌.... سانسا خوب

    سانسا از اولین سکانسش تا اخرینش یه موجود بی خود و حسود و طمع کار و قدرت طلبه...

    از تمایل احمقانه اش به جافری تا حسادتش به جان شاه شمال تا هیزم کذاشتن زیر اتش دنی....

    بعد این‌ سانسا  شد ملکه شمال!!! یعنی یکی مثل سرسی دوباره قدرت رو گرفت...

    سریال یه دونه دیالوگ مثبت یه حرکت مثبت برای سانسا نذاشته یه از خود گذشتگی یه فداکاریه یه چیزی

    بعد همچین شخصیت قدرت طلبی شد ملکه شمال!!!

    در مقابل دنی شد ادم بده! کسی که تمام روند داستانش مثبت بود..‌‌...

    من که از سانسا دفاع نکردم.سانسا رو عالی نمیدونم ولی قطعا بهتر از دنریسه. البته سانسای سریال با اینکه برخلاف گفته شما چند جا عملکرد عاقلانه و هوشمندانه دیدیم ازش (نبرد حرامزاده ها و فهمیدن نقشه عدم پیوستن ارتش سرسی به ارتش زندگان و مخالفت با اعتماد به دنیس) عملا خیلی خوب کاراکتر و روند رشدش قشنگ و قوی نیست. در واقع جوریه که اصلا نه حس مثبتی دارم بهش نه حس منفی. تو کتاب هم که اصلا این ماجراها سرش نیومده.
    از سریال هم که پستام رو بخونی میبینی چقدر ناراضیم. درباره انتخاب سانسا به ملکه شمال هم کو تو همین تاپیک پست اولم هم گفتم. حتی با اینکه از مدکویین شدن دنریس خوشحالم ولی انقدر بد و بی منطق این روند رو نشون دادن که عملا کسی دیوونه خطابش نمیکنه و مسخره شده الان و منم بدم اومد. اما این که دنریس رو مثبت میدونید رو بحث نمیکنم. بحث اضافیه. قبلا بحث شده.

    اما یه نکته ای رو بگم همین پایان هم اگر درست و بدون عجله و تو زمان بیشتر و با تکنیک بیشتر و شخصیت پردازی بیشتر بهش پرداخته میشد، خیلی هایی که از سرنوشت کاراکترها عصبانی اند اما از سریال راضی میشدن. خیلی ها که عاشق دنریس!!! هستند هم راضی میشدن به شرطی که درست میومد جلو. حال این افراد تاحدی برای من قابل درکه. من تو حق و ناحق بودن کاراکترها حتی موافق کتاب ها هم نیستم اما روند داستان کتاب بسیار قوی و جالبه برام. من استنیس رو بهترین و برحق ترین شاه میدونستم بین گزینه ها. اما با دیوونه و ظالم شدنش و کشته شدنش (که تو سریاله فقط و کتاب نرسیده هنوز به اینجا) مشکلی نداشتم اگرررررر تو یه روند معقول و پیوسته نشون میدادنش. نه حالتی که سریال نشون داد و کلا هاج و واج مونده بودم که این استنیس چجوری و چرا اصلن به این جا رسید که این کار رو با دخترش کرد و اونجوری خودش رو زد به لشکر رمزی؟؟؟ با رسیدنش به این نقطه مشکلی نداشتم. روند منطقی میخواستم که ....

    بحث دنریس هم همینه طفداراش میگن چرا اونهمه شخصیت پردازی تو دو اپیزود و بدون مقدمه اینجوری شد.


  2. در 56 دقیقه قبل، ..ice and fire.. گفته است :

    بله ممنون نظرتون رو خوندم...به نظر میاد یه خصومت شخصی با ریگار داشتید!!!با هر اما و اگر و احتمالی سعی کردید بگید بده. حالا کار ندارم اصلا حرف شما درست ادم بدی بود...ولی خب بیشتر تمرکز سریال روی دوتا تارگرین بود دنریس و جان که نظر شخصیم اینه هر دو مظلوم واقع شدن.

    ریگار که پدرکشتگی ندارم باهاش:classic_biggrin: کاراکترش و داستانش اینه و توضیح هم دادم که هر احتمالی رو هم بگیری (هر احتمالی که به نظر من میرسه) بازم آدم مزخرفیه که جرقه یه جنگ رو به دلایل خودخواهانه زده که البته توضیح دادم و همچنین گفتم که برخلاف اون دیالوگ مسخره دو قسمت قبل تیریون که گفت اون همه جنگ و کشتار به خاطر اینکه رابرت کسی رو دوست داشت که اون دوستش نداشت، جنگ بعد از ربوده شدن لیانا شروع نشد اون فقط حکم دینامیت رو داشت. اصلش به خاطر مدکینگ و آتیش زدن استارک ها و دخواست سر ند و رابرت از جان ارن بود.

    همون مدکینگی که دنریسی که شما میگی مظلومه با وجود اینکه هی میگه بابام ظالم بود اما همچنان ادعا میکنه کسایی که باباش رو کنار زدن غاصب و ظالم اند و حق هفت پادشاهی مال اونه و وقتی به حقش رسید غاصب ها و نابود میکنه (به کرات در سریال اینو گفته) غاصب ها یعنی ند استارک، یعنی جان ارن یعنی شمال یعنی ریورران. یعنی این خانوم کافی بود جلوش زانو نزنی و بگی تو هیچ حقی به تخت نداری زرت میزد میکشتت. فرقی نداشت حالا سرسی عوضی باشه یا ند شریف. نمونه برخورد اولیه اش با جان رو به یاد بیارید.

    باز هم برای جلوگیری از بحث ادامه نمیدم. اگر دوست داشتید و وقت داشتید، در این مود تو فروم بحث شده زیاد. کاربر king robert و stannis در این مود نظرات جالبی دارن وکتاب ها رو هم چون خوندن مطالبشون مستدله تا حد زیادی.


  3. در 1 ساعت قبل، ..ice and fire.. گفته است :

    سلام 

    راستش من همیشه بعد هر قسمت میومدم اینجا نظرات عزیزان رو میخوندم ولی این اولین باره دوس داشتم نظر خودم رو در پایان سریال درباره کاراکتر ها و خود سریال بگم

    اینکه سریال روند تندی گرفت همه قبول دارن بالا پایین زیاد داشت ولی مجموعا میشه گفت با یه شیب ملایمی هر چی به سمت آخر سریال میومد رو به افت بود به لحاظ خط داستانی و منطق دنیای نغمه یخ و آتش نه منطق دنیای واقعی! ولی به هر حال بهترین سریالی بود که دیدم در مجموع خوشم اومد راضیم

    بدترین جای سریال به نظرم کشته شدن نایت کینگ بود نه بخاطر اینکه آریا کشتش یا حتی شیوه مردنش که از جفتش راضی بودم ولی خیلی زود بود! این همه نایت کینگ میکردن این بود؟ دیوار به اون عظمت ساختن بخاطرش! اون همه ارتش جمع کرده بود 8 هزار سال پشت دیوار منتظر بود به عنوان قویترین موجود این دنیای فانتزی کل لشکرکشیش تا وینترفل بود؟ حداقل تو تریلر که تا وسط نقشه اومده بود پایین! چهارتا شهر نابود میکرد جلوتر میومد بهتر بود همون اول کار زدن کشتنش!! حالا شاید بگید اسم سریال بازی تاج و تخته خب اگه اینه اصلا خط داستانی نایت کینگ نمیبود بهتر بود نه هدف کاملا واضحی داشت نه کشتار و خرابی بزرگی راه انداخت به عنوان شرور بزرگ. انگار یه زنبور پشت پنجره بود اومد تو خونه با مگس کش کشتنش تموم شد!

     

    اما در مورد کاراکتر ها تمرکز سریال بیشتر رو استارکها بود از همون اول تا ثانیه آخر سعی داشت اونها رو خاندان خوب و با شرافتی نشون بده که سختی های زیادی کشیدن از هم متلاشی شدن و خلاصه مسیر های طولانی طی کردن...جوری بود که مردم اکثرا فن استارکها بودن دوس داشتن پایان اونها خوش باشه که شد! من خودمم فن جان اسنو بودم مثل خیلیا ولی الان که مرور میکنم دلم برای تارگرین ها بیشتر سوخت حداقل اون چیزی که تو سریال بود تاریخ قبلش رو کاری ندارم...مد کینگ رو که به نظر برن مد کرد یه چی تو مایه های هودور! بعدم بهش خیانت شد و توسط گاردش کشته شد ریگار هم که عشق دو طرفه داشت جرمی نکرد ولی بدنام شد به عنوان کسی که عشق یکی دیگه رو دزدید سر آخرم کشته شد.دنریس و داداشش هم که تو غربت بزرگ شدن... دنریس شخصیت مهربون و خوبی داشت. اعدام میکرد کشتار داشت ولی مثل همه بقیه هم همین بودن آخرم مد کردن و کشتنش. جان یه عمر به عنوان حرومزاده بزرگ شد همش تو جنگها مثل اسب اینور اونور میدوعید نیتش همیشه خوب بود با دنریس جلوی نایت کینگ ایستادن برای قلمرو انسانها اونم تهش مظلوم واقع شد...حتی استاد ایمون شخصیت مظلومی داشت!

    در تاریخ نوشته میشه وستروس هم استارکها نجات دادن و به طور کل تارگرین ها نشان خوبی ازشون نمیمونه!

    به شخصه نظرم اینه اتفاقات که توی بازه ی زمانی سریال رخ داد خاندان تارگرین مظلوم واقع شده حتی بیشتر از استارکها!

    در مورد مظلوم بودن تارگرین ها احتمالا جزییات سریال رو یادتون نمیاد. اینکه مد کینگ رو تقصیر برن میدونید هم نظر شماست که دلیل و پایه نداره حتی توسریال. و بیشتر تحت تاثیر این بخش مزخرف سریال که ریگار رو بی تقصیر و عاشق (اگر این عشقه تف تو عشق) نشون دادن قرار گرفتید. برای منحرف نشدن تاپیک بحث نمیکنم ولی تو تالار ها بگردین بحث های خوبی هست. این لینک هم یکیشه که نظر من هم توش هست.

    https://westeros.ir/forums/index.php?/topic/213-وقایع-پیرامون-قیام-رابرت/&page=4


  4. وااااای. موقعی که سانسا اعلام استقلال کرد داشتم از خنده میمردم? یعنی الان بقیه لرد های وستروس  ضایت دادن که با وجود عدم داشتن تخت آهنین و پادشاه ، خودشون دوباره شاه انتخاب کنند و به جای اینکه خودشون شاه شن خودشون رو فرمانبردار یکی از شمال بکنن. بعد به اعلام استقلال سانسا هم رضایت دادن. چقدر بچه های گوگولی هستند. یعنی تصورش هم خنده داره??


  5. @mehdi7ra

    اژدها کجا مخالف اسکورپیون ها اومد اون صحنه و ببینید لطفا. اولا که اصلا میچرخن اسکورپیون ها تو سریال و مدت مانور دنریس هم زیاد بود دوما اونهمه کشتی تو تمام جهات بودن خطی واینستادن که!


    در مورد حق و ناحق هم نمیخوام بحث کنم چون طولانی میشه و تو فروم های دیگه بحث شده تا حد زیاد. به دو نکته بسنده میکنم. حتی اگر (اگر اگر) بزرگسالان و مردان شهر رو مستحق سوختن بدونیم زن و بچه مستحق این حالت نیستن. البته اگر زن و بچه ها به عنوان سپر انسانی استفاده شن و هیچ چاره دیگه ای نباشه (تاکید میکنم هیچ چاره) چاره ای جز نابودیشون برای شکست دشمن که ممکنه بعدا به مراتب ظلم بیشتری بکنه نیست. و اینجا اصلا این حالت نیست .بماند که دنریس رو ظالم میدونم حتی قبل این قسمت البته سرسی ظالم تره.

     

    در مورد اژدها خودتون دارید میگید ذوب کرد نه منفجر. فیلم و ببینید دروازه شهر رو با دیوار دور و اطرافش منفجر میکنه. برج رو تو دکیپ مثل موشک نقطه زن میترکونه. هارنهال پنچره ومنفذ داره آتیش توش نفوذ میکنه و همه چیز رو ذوب میکنه. این منطقیه.
    اژدها هم راه برخورد باهاش هست به خصوص اگر بدونی داره میاد و کلی وقت داشته باشی. مثل کاری که دورن کرد با اگان که تازه اون موقع کل ارتش وستروس رو هم داشت.


  6. در 1 ساعت قبل، روس بولتون گفته است :

    وقتی دنریس داره مردم بی گناه رو قتل عام میکنه سرسی میشه مظلوم؟ سرسی؟ گریه؟ مظلوم بودن؟ و اون مرگ که قراره دراماتیک باشه و عشق بین دو خواهر و برادر دوقلو که مستقیم و غیرمستقیم موجب مرگ هزاران نفر شدن میشه عشق پاک و دوست داشتنی؟ اونم با سرانجام شاعرانه؟

    کل کامنتت (که تقیبا با همه اش موافقم) یک طرف این یه تیکه یه طرف.:ymapplause: حرف دل منو زدی (نمیخواستم وارد بحث خوبی و بدی و ظالم و مظلوم کاراکترها و عوض کردنشون تو سریال بشم)


  7. @Momomo

    دوست  عزیز انقدر تند حرف زدن لازم نیست شما خوشت اومده من نه. نظرم رو گفتم.بحث اصول اخلاقی و خوب و بد هم نیست که حساس بشم روش.روی اون اصلا بحث نمیکنم اینجا. قضیه منطق و قشنگی فیلمنامه هست. اگر خوشتون اومده که خب خیلی خوب. ببینید دوباره لذتش رو ببرید. درباره فیلمنامه

     لازم نیست فیلمنامه جدید بنویسم. چون اونطوری کلا سرنوشت کاراکتر ها اصلا اینجوری نبود و متهم میشم که چون پایان کاراکتر ها مطابق میلم نبوده ناراحتم.

    همین سر نوشت رو میشد قشنگ تر درآورد به راحتی. تو قسمت قبل از فاصله چند صد متری و ریگال روی هوا بود به راحتی سه تا تیر پشت سر هم میخوره. یعنی با توجه به اینکه اسکورپیون ها طول میکشه مسلح شدنشون پس سه تا کشتی متفاوت به راحتی زدنش. این تصور برای من بوجود اومد که با توجه به اونهمه کشتی تو آب که مجهزند و اونهمه اسکورپیون روی برج ها رسما دیگه دروگون بی مصرفه. اما در کمال تعجب میبینیم کلا منطق تو دو قسمت عوض میشه و لابد برای سورپرایز مخاطب دروگون تو فاصله چند متری اونهمه کشتی و اونهمه اسکورپیون روی برج ها حرکت میکنه و غیر یکی دو تیر که میاد سمتش و ملکه با مهارت تمام جاخالی میدن بقیه فلج شدن و تیر نمیزنن. به جای این که انقدر مسخره این کار رو بکنن حداقل میتونستن کشتی ها ی دنریس و منجنیق وارد بکنن یا حتی میتونستن آتیش وحشی رو که تیریون باهاش آشنا هست بیارن وسط که جلوی اسکورپیون ها  وایستن و بعد دنریس بیاد وسط. یا حتی راه های مخفی که واریس آشنا بود قبل از خیانتش به دنریس به عنوان تاکتیک میگفت. 

    گلدن کمپانی که دقیقا چی بود؟ بزرگترین قدرت نظامی مزدوری اسوس پشم؟؟؟ 

    در مورد رویارویی یورون و جیمی و هاوند و ماونتین. یورون یهویی از آب میاد بیرون تک و تنها دقیقا تو ورودی راه مخفی!!!. و از اون طرف هاوند میزاره سرسی خوشگل رد شه ار بغلش درحالی که با یه ضربه میتونه کارش رو تمومکنه در حالی که میدونه برای اریا چقدر مهمه و تو قسمت های قبلی هاوند رو شیفته اریا نشون دادن و تو این قسمت عملا جون اریبا رو نجات داد. این دوتا باگ رو میشد به راحتی ادغام کرد اینجوری که یورون بعد از نابودی کشتیش با چند تا نیرو عقب نشینی کنه به رد کیپ و ماونتین و سرسی و بقیه محافظ ها هم جیمی رو ببینن و بعد با هم در حال فرار به یورون و نیرو هاش بخورنو یورون که سرسی رو با جیمی لبینه (حتی میشه تلمیحا و با نگاه متوجه قضیه بچه بشه) و درگیر شن اونموقع هاوند هم بیاد و با ماونتین درگیر شه و بعد عین چیزی که دیدیم همه بمیرن و اون صحنه مشمیز کننده بغل سرسی و جیمی.:ymsick:

    اینا دو نمونه ایراد بود که همین الان فکر کردم که تا حدی منطقی ترش کنم در حد دو دقیقه وقت داشتم نه چند ماه!!! مثل نویسنده ها.

    در مورد کاراکتر ها به خصوص مسخرگی یورون که اصلا‌ حرفی نمیشه زد.

    یه نکته هم در مورد دنریس. من این قسمت رو منتظر بودم که ببینم دنریس رو دیوانه نشون میدن یا نه و خوشبختانه نشون دادن و خیلی حال کردم. اما انقدر شورش کردن که... به قول یکی از کامنت های بالا وقتی راحت برده و بدون تلفات به جای انتقام مستقیم از سرسی و رفتن به رد کیپ این چکاریه؟ میشد نشوت داد که تسلیم نشدن و یه تلفات اساسی گرفتن از دنریس حتی شاید مرگ گری ورم و بعدش تسلیم بشن و اونموقع بزنه به سر دنریس که حتی زن و بچه ها رو هم بسوزونه. این حالت توی این قسمت به خصوص وقتی دیشبش خیلی راحت قبول کرده که در صورت زنگ زدن حمله نکنه منطقی نیست 

    راستی کسی فکر نمیکنه آتیش اژدها رو مسخره نشون دادن؟؟ تی ان تی هم انقدر قدرت تخریب نداره (البته اون سبز ها که منفجر میشد اتیش وحشی های سرسی بود اون که درست). باید اتیش بزنه ساختمون سنگی و دروازه و دیوار شهرو نه اینکه منفجر کنه. حالا بحث نایت کینگ رو گفتبم با جادوش قوی کرده اژدها رو که تونست دیوار رو  بترکونه ولی این چی؟ تو کتاب سامر هال مگه پا برجا نمونده بعد از اتیش اژدها؟


  8. با اینکه از دنریس حالم به هم میخوره و یه ظالم تمام عیار میدونمش (حتی قبل این قسمت) و دوست داشتم اینجوری نشونش بدن اما به شدت مزخرف و احمقانه بود. دو تا بچه شاید بهتر میتونستن بنویسن این قسمتو.


  9. ببخشید درباره پست قبلیم باید یه توضیح بدم.

    من اشتباه فکر کردم که با خانوادش کشته شد اکسل فلورنت در حالی که این طور نیست. اون کسایی که کنارشن خانوادش نیستن. من فکر کردم خانوادش هستن. چون نوشتید دخترش من فکر کردم دختر اکسل فلورنت. چه شتباه مضحکی کردم

    پس در این مورد (کشتن اعضای خانواده کنار هم) همچنان استنیس مبراست و دنریس پیشتاز


  10. منظورم استنیس سریال بود اعتقاد نداشتن به خدای مورد نظر شما خیانت محسوب نمیشه دلیل آتش زدن نزدیکانش(برادر زن و دخترش) دقیقا به چه علت بود جز دیوانگی

    استنیس آدما رو کباب میکرد حداقل 10 دقیقه طول میکشید تا یکی ذره ذره جون بده اگه این شکنجه نیست اسمش چیه

     

    اکسل فلورنت تو کتاب این اتفاق براش نمیفته. اما در مورد سریال هم دلیل کشتنش رو اعتقاد نداشتن به خدای استنیس نمیگه. میگه من بهش گفتم بت هاش رو از بین ببره قبول نکرد. در واقع عمومی داشت مخالفت میکرد با آیین و قانونی که گذاشته بود. (کاری به درستی یا نادرستی دینش ندارم) دلیل این مدعا هم که دلیل کشتن هاش صرفا مخالفت با خداش نیست سر داووس هست. اون که من یادم نمیاد هیچ جا به خدای نور اعلام ایمان کرده باشه اما نه تنها از این بابت مجازات نشد بلکه دست پادشاه بود. البته من اصراری بر دفاع از استنیس سریال ندارم. اگر تو کتاب هم چیزی شبیه به کارش در مورد گندری هست بگید. (من کتاب رو نخوندم اما ویکی انگلیسی و فروم و ... گشتم کلیات رو میدونم)

    البته ازتون خیلی ممنونم این نکته رو اعلام کردید که که اکسل فلورنت رو در کنار خانوادش کشت. حتی اگر خانوادش هم اصرار بر نگه داشتن بت و قانون شکنی داشتن باز هم کارش(نشون دادن زجر کشیدن اونا در حال سوختن به اکسل فلورنت) وحشتناکه و حتی میشه گفت بدتره نسبت به دنریس. من یادم رفته بود و توجهی نداشتم به این موضوع. ممنون

    نکته: مراجعه شه به پست بعدیم

    این ده دقیقه درست نیست همونطور که تصور لحظه ای مردن توسط اژدها هم درست نیست. دلیلم هم خود سریاله تو همون سوزوندن اکسل فلورنت اگر ببینید خیلی سریع میسوزن و تموم میشه . البته مثلا پادشاه اونطرف دیوار هم طول کشید ولی اژدها هم یهو نمیسوزونه هم تو سکانس اعدام واضحه و هم تو سکانس نبرد. صدالبته با اژدها دردش کمتره و سریعتر تموم میشه. اما بحث من اصلا سر درد نیست. اگر درد موقع کشتن بد باشه پس اعدام (طناب دار) هم بد هست. در حالی که الان تو دنیا قطعا زدن گردن بدتر حساب میشه. بحث قانون نبودن و مرسوم نبودن این امره. و در واقع فقط روش خودشه.چون فقط خودش اژدها داره و یه قدرت نمایی هست. در حالی که استنیس کلا میشه گفت قانون رو از گردن زدن به آتیش زدن تغییر داد.

    بازم یه نکته ای رو بگم من اصلا مشکلی با کشتن این دو لرد توسط دنریس ندارم. مشکل با نحوه کارش هست. حتی تا حدی میتونم با آتیش زدنه کنار بیام ولی اونطوری پدر و پسر کنار هم .


  11. Sr Baristan » دوشنبه مرداد 23, 96 10:00 pm[/url]"]خوشم میاد قدرت تارگرین ها اینقدری هست که همیشه تو وستروس نسبت بهشون حس حسادت و کینه های شکستشون وجود داشته حتی بین طدفدارانشون تو دنیای واقعی.

    ایرادی بهتر از آتش زدن دشمنانت دقت کنید دشمن،کلمه دشمن مثل اینکه براتون مفهومی نداره،دوستی فرمایش کردن پدر و پسر باهم چرا!؟واقعا دلیله این برای دیوانه بودن؟باشه شما شمالیا متمدنید و ما تارگرینها دیوانه(کاراستارک و آمبر و بولتونها خوبن)،رئگار ظالم بود و برندون مظلوم!!!میدونم سخته زانو زدن جلوی یه تارگرین،مخصوصا حالا که اژدهاهاشون برگشتن و دوباره قدرتشون به تمام زیرک بازیا سیاسی گری ها خیانتا فسادها اشرافی گری ها ارباب و رعیتی هاتون میچربه...نظام فاسد وستروس باید نابود بشه از آمبر ها کاراستارک ها بولتون ها گلاور ها ارن ها فری ها گریجوی ها لنیسترها تارلی و تایرل ها و همه اقوامی که بویی از تعهد و پرچمدار بودن و لرد بودن نبردن،شونه خالی کردن ها و هرچیز دیگه ای که منو به عنوان یه طرفدار تارگرین ها ازشون متنفر کرده و این فقط قدرت تارگرینها و شکست هاتون ازشون دلیل تنفرتون از این خاندانه و دلایل غیر قبول برای خودم

    دیگه نمیتونم تو بحث های مربوط به خاندان ها نظری بدم واقعا

    اولا که من نگفتم دنریس دیوانه هست. من بحث تو تاپیک های دیگه درباره دنریس کردم. خیلی هم نمیخوام وارد بحث شم. اما همین قدر بگم کار دیوانه وار فرق داره با دیوانه بودن. کار این دختر در "آتیش زدن" به خصوص کنار هم پدر و پسر اشتباه بود. در ضمن این دو نفر حداقل به دنریس خیانت نکردن. شاید بگیم به اولنا ولی به دنریس تعهدی نداشتن. انتخاب بین اولنا بود و سرسی که سرسی رو انتخاب کردن. صد البته انتخاب ظالمانه ای هست بعد از اون همه کشت و کشتاری که سرسی کرد. البته اصلا دلم به حال اولنا و تایرل ها نمیسوزه چون چیزی که عوض داره گله نداره (جنگ پنج پادشاه)

     

    دوم اینکه من اصلا تو این سریال و کتاب طرفدار مطلق کسی نیستم چون کلا کاراکتر درست و حسابی تقریبا نیست. اونایی هم که کار " خیلی "غلطی انجام ندادن تا حالا یا هنوز تمام داستانشون رو نشده(مثل ادارد که یه حس رو اعصابی بهم میگه سر ماجرای لیانا آخرش معلوم میشه که دلش به حال عشق خواهرش سوخته ) یا تو موقعیت انتخاب خیلی سخت (بین غلطی که به نغعشونه و درستی که به ضرر خودشون و خاندانشونه) قرار نگرفتن. (مثل برن). اما مقایسه استارک ها با تارگرین ها خنده داره

     

    در مورد اشرافی گری و ارباب رعیتی و فساد هم که دوست عزیز مطمئنی تارگرین ها رو میشناسی؟؟ یعنی جوری نوشتی گفتم تارگرین ها (از جمله دنریس) با مردمشون سر یه سفره نون تلیت میکنن .با احترام اصلا دلیلی برای بحث نمیبینم. (قصدم هم تمسخر نبود. من باب تنوع و خنده این شکلک ها و گذاشتم. ناراحت نشید.)

     

    دوستی هم که گفتن استنیس قابل مقایسه تره با مدکینگ باید دید کدوم مدنظرشونه. استنیس کتاب یا استنیس سریال؟؟؟ اگر اون آتیش زدن شیرین رو کنار بذاریم و اشتباه بزرگش در تصمیم به قتل گندری و مجازات داووس به خاطر فرای دادنش (البته تو کتاب در مورد حرامزاده رابرت ظاهرا شک داشت و تصمیم نگرفته بود) که در این صورت دیگه تقریبا کاری با استنیس سریال نداریم اون موقع دیگه اصلا هیچ شباهتی به مدکینگ نداره. آتیش زدن کسایی که بهش خیانت کردن (به معنای کلمه خیانت کردن) به خاطر اعتقاد جدیدش به اون دین بود. کاری ندارم در مورد اون دین و ... . اما حداقل حداقل حداقلش هر طوری حساب کنیم چطوری میگید کارش از دنریس بدتره؟ مگه شکنجه میکرد استنیس؟ (از منبع کتاب بگید یا سریال چون ممکنه یادم رفته باشه) حالا چون اژدها داره دنریس با اژدها میسوزونه سوزوندن حساب نمیشه و اعدام میشه؟ خوبه تو سریال هم دادشون رو شنیدیم.

    البته در مورد استنیس سریال با کار آخرش و اون تصمیمش در موردگندری قطعا به پادشاه دیوانه نزدیک شد.البته فاصله اش باهاش خلی زیاده و همچنین فاصله اش با ریگارو اگر دنریس به شمال حمله کنه (در سریال) دنریس هم گوی سبقت رو می رباید )


  12. barndon the builder » دوشنبه مرداد 23, 96 7:00 pm[/url]"]

    چقدر در وستروس و فروم های وستروس بر علیه ریگار سخنرانی شد و متهم به آدم ربایی و تجاوز شد. اما گویا هیچ کدام از این کارها را نکرده است. و اما جان یک اسنو یا یک سند نیست یک تارگرین واقعی هست یک کینگ و جالب اینکه گیلی زودتر از کلاغ سه چشم ماجرای ریگار و لیانا را فهمید

    این حالت تبرئه ریگار که داره موج میشه و به خصوص با این کاری که تو سریال انجام شد واقعا مشمئز کننده هست.(منظورم شخص شما نیست و نمیگم شما داری ریگار رو تبرئه میکنی. کلی دارم میگم) اولا که هنوز تو کتاب صراحتا به این موضوع اشاره نشده که دزدیده نشده اما فرض میگیریم که اینطور باشه و لیانا با رضایت خودش رفته. در این صورت اون هم یه احمق خودخواه هست مثل ریگار. واقعا نمیدونستن که این قضیه بیخ پیدا میکنه؟ خاندان خودش رو نمیشناخت لیانا؟ ریگار چطور؟ نه استارک ها ساکت میموندن (و حق هم داشتن بدون هیچ اطلاعی بهشون این اقدام یعنی فرار! اتفاق افتاده و آبروشون رفته) و نه مدکینگ کسی هست که عقل داشته باشه و این اوضاع رو سامان بده. در این حالت یعنی فرض میکنیم عشق فقط باشه نه دلایل ماورایی (مثل شاهزاده موعود و ...) حتی اگر از بی آبرو کردن سه خاندان (استارک، باراتیون و مارتل که آخری با این کار سریال خیلی بدتر بی آبرو شدن) هم بگذریم این نهایت ظلم و خودخواهیه که با این که میدونی کارت به جنگ کشیده شده و تقصیر از تو و خاندانت هست بازم با پررویی تمام به جای سعی در ختم کردن موضوع میای ارتش پدر ظالمت رو سازمان میدی تا اونایی که بر علیه ظلم پدرت قیام کردن رو تار و مار کنی.

    اما فرض کنیم که ریگار و لیانا دلیلشون این بوده که میدونستن بچشون جان هست و شاهزاده موعود و ... اولا که اصل همین مطلب رو چجوری مطمئن شدن؟ با یه پیشگویی؟ ریگار اولش فکر میکرد خودشه بعد فکر کرد پسرش اگان چه تضمینی بود که این بار هم اشتباه نکنه؟ اونم با بهای خون هزاران نفر. اما فرض بگیریم پیشگویی دیده خواب دیده اصلا شده مثل برن سبزبین باز هم توجیه نمیکنه که برای به وقوع پیوستن یه پیش بینی اونم از راه احتمالی خودت یه کشور رو به فنا بدی. به خصوص اینکه با اینکار کشور رو تو مواجهه با اون نبرد اصلی ضعیف هم میکنی. (چند نفر کشته شدن تو این قیام رابرت و سالهای بعدش؟ اگر زنده بودن چقدر میتونستن مفید باشن!!) با تمام این حال بازم میگیم آقا اصلا مثل روز براش روشن بوده که این بچه اش همون پرنس موعود هست. بابا لامصب از زمان زندانی شدن برندن استارک تا احضار پدرش به کینگزلندینگ سه ماه هست (اگر اشتباه میگم اشاره کنید. چون خونده بودم ولی یادم نمیاد کجا) تو این سه ماه نمیتونستی یه غلطی بکنی؟؟ اگر ازدواج هم کرده بودی که دیگه بهتر حداقل میتونستی با استارک ها مذاکه کنی تا کار به قیام نکشه. یه شورا تشکیل میدادی تا پدرت خلع شه. اما نه تنها اینکار رو میکنه بلکه بعد از فهمیدن اینکه قیام شده هم کاری نمیکنه و منتظره تا قیام سرکوب شه تا جایی که چاره ای نمیبینه خودش میاد وسط. اما انقدر شرافت هم نداره که نذاره کلی خون این وسط از بین بره. چرا میگم نداره؟ چون اگر فرض کنیم آینده رو نمیدونسته پس قاعدتا نباید میدونسته که رابرت میتونه بکشتش . میتونست با دعوت به دوئل قضیه رو تموم کنه. اگر خودش میبرد که هیچ اگر رابرت میبرد حداقل اینهمه سرباز کشته نمیشدن. اگر بگیم هم که آینده رو میدون ه که دیگه صد برابر بدتر. تو که میدونی تو این نبرد میمیری بذار خونریزی نشه.

    اینا رو گفتم نه برای اینکه تئوری سازی کنم. برای این که بگم هیچ راه گریزی از ظالم بودن این ریگار نیست. ه چقدر هم که عجیب و غریب درنظر بگیریم و معیارهای اخلاقی و انسانی رو چپ و راست کنیم.

     

    ************************

     

    یه نکته ای که کسی اشاره نکرد تو این اپیزود اونم مکالمه سرسی و جیمی بود که اون جا میگه دنریس ارتش و اژدها داره اگر بخوایم شکست بدیمش باید باهوش باشیم. "باید جوری باهاش بجنگیم که اگر پدر بود اونطوری میجنگید" و لبخند بعدش. بحث سر اینه که من به شدت منتظرم ببینم چه میکنه. چون حدسم اینه که همونطور که تایوین ابایی از عروسی سرخ نداشت فکر نکنم سرسی هم ابایی داشته باشه از اینکه تو ملاقات با دنریس و یا ...با کلک اون رو بکشه و یا حتی از مردان بیچهره استفاده کنه.

     

    در مورد تارلی ها هم با اینکه از دنریس متنفرم اما تارلی کشته شدنش فکر نکنم غلط بوده باشه. چون تسلیم هم نمیشد اگر زنده میموند تعهدی به عدم شورش هم نداشت. اما بحث سر دو چیزه اولا این سریع کشتن دور از عقله با این شکی که پدر موقع زانو نزدن پسرش داشت و با شکی که خود پسر هم داشت کافی بود چند روزی بهشون فرصت بده تا اون جو میدون جنگ بخوابه اگر همچنان نپذیرفتن اونموقع. اما باز هم نمیشه سر کشتنشون خرده گرفت اما مورد دوم که خیلی مهمه این نوع کشتنه. چون اژدها داری باید آتیش بزنی؟ مجازات تو وستوس و قانونش گردن زدنه. میخوای شعار خاندان قلدرت رو به رخ بکشی؟ اصلا باشه آتیش بزن اما پدر و پسر کنار هم؟؟؟؟؟؟؟ جداشون کن که زجر هم رو نبینن. حقا که دختر همون پادشاه دیوانه ای.


  13. در مورد تلاش ها برای خوب نشون دادن دنریس من که رسما هیچ استدلالی تو حرف ها ندیدم اما بازم برای منحرف نشدن بحث، ارجاع میدم به همون تاپیک هایی که عرض کردم و تقریبا بیشتر حرف ها اونجا زده شده اما در مورد دو حرف دوستان که مربوطه به این تاپیک

    "آلونک هایی از جنس حصیر و بوریا با سقف هایی پارچه ای از جنس کنف و کتان و کرباس !!! " ترجیح میدم اطلاعات کتابی نداشته باشم تا اینکه همین قسمت رو هم خوب ندیده باشم واظهار نظر کنم. عزیز جان ببین اون سکانس رو .قبل از سوختن دوربین کامل سقف رو نشون میده اونهمه چوب و ستون رو نمیبینی؟ اونهمه چوب کار شده تو سقف رو نمیبینی؟ منم نگفتم که آجر و بلوک بتنی گذاشتن که!!!! چند تا کال وقتی دارن فرار میکنن چوب درحال آتیش گرفتن میریزه رو سرشون و میفتن. نکنه کتان در حال سوختن اینطوری میفته ونابود میکنه این آدم های قوی هیکل رو؟؟؟

     

    @کال مصطفی: بنده هم قصد بی احترامی ندارم و پاراگراف آخر رو هم فقط به خاطر کنایه شدیدتون که به بچه ها زدید نوشتم

    در مورد زنده شدن جان اولا جان کاراکتر مورد علاقه ام نیست (البته نه اینکه از زنده شدنش ناراحت بشم ولی آنچنان هم شیرین نبود برام) ثانیا بنده هم نظر به آبکی بودن دارم نه به خاطر اینکه با زنده شدن کاراکتر تو داستان ها مخالف باشم بلکه این به سخره گرفتن مرگ و اینکه زرتی با یه ورد از مرگ برمیگردن (ولی این ورد رو خیلی های دیگه استفاده نمیشه و اصلا فراگیر نشده با توجه به اینکه این واقعه عجیب قاعدتا باید خیلی سریع منتشر شه حتی تو جامعه قرون وسطایی و در حال جنگ) خیلی نا مانوس از آب دراومده

    در مورد اینکه نویسنده اون رو وارث میدونه ؛ نویسنده به خیلی چیز های دیگه معتقده. مگه هرچی میگه حتما درستن و باید قبولشون کنیم؟ مثلا این همه صحنه های ج.ن.س.ی آورده باید قبولشون کنم و بگم حتما لازم بوده؟ و... من وقتی یه سری وقایع خیالی شرح میدم و استنتاجم درست خلاف اون وقایعه دیگه نمیشه گفت چون من اون وقایع رو ساختم پس استنتاجم هم درسته.خالق دنیای فانتزی فقط میتونه وقایع رو بسازه و تحمیل کنه نه تحلیل خودش رو. امیدوارم منظورم رو رسونده باشم


  14. @Queen nymeria:

    "واقعا چرا انتظار فروتنی از بعضی کاراکترها دارید؟یه جوری میگید دختر مغرور که انگار باید الان بره سرشو بزاره زمین بمیره بخاطر اینکه مغروره.همه ی کاراکترها مغرورن فقط مقدارش تفاوت داره. 13 سال یه داستان در مورد خانوادش شنیده اینکه برادرش انسان فوق العاده ای بوده و نمیدونیم ویسریس و گاردی که همراهشون بوده در مورد ایریس چه داستانهایی تعریف کردن و از اتفاقاتی که افتاده چه چیزهایی رو گفتن و چه چیزهایی رو نگفتن بهش حالا یه نفر بیاد بگه خانوادت بد بودن باید درجا قبول کنه؟بگه آره حق با توئه؟نخیر هیچ انسانی به سرعت دیدگاهشو راجع به انسانهایی که دوستشون داره تغییر نمیده ولی به فکر فرو میره"

    13 سال کی گفته بهش این داستان ها رو؟ داداشی که حاضر شد بدتش دست یه وحشی و داداشی که میگفت اگر لازم باشه میدتش دست تمام سرباز های اون وحشی! بعد گفته های این برادر رو کرده چراغ راهش؟ و گفته هیچ کسی رو هم قبول نمیکنه مثلا باریستان سلمی که به وفاداری و صداقت معروفه (نمیگم شرافت چون از نظر من اصلا شریف نیست) وقتی بهش از تلاش ادارد برای نجات دنریس میگه قبول نمیکنه و اون رو هم غاصب میخونه.

    در ضمن اصلا فرض کنیم محبتش ! نسبت به برادرش باعث شده حرف های اون رو قبول کنه اما آدم عاقل وقتی میخواد کاری کنه که عواقبش جان هزاران هزار نفر رو درگیر میکنه اون هم بر اساس حرف یه نفر اونوقت حرف مخالف حرف خودش رو میشنوه نباید دست از غرو برداره و تامل و تحقیق کنه؟؟؟ حتی اگر حرف مخالف هم نشنوه وقتی همچین کار بزرگی میخواد بکنه و اینهمه آدم که اینطرف ایسوس گرفته رو ول کنه به امان خدا بره اون طرف کلی آدم هم اونور درگیر کنه نباید تحقیق کنه؟ اگر هم مطمئن نیست چرا باید اینطوری خودش رو وارث برحق بدونه؟

    باز هم میگم در مورد دلایل اینکه دنریس ، ریگار و بیشتر خاندان تارگرین رو ظالم ، مغرور و طلبکار (و در مورد دنریس حماقت هم اضافه میشه) میدونیم در جا های مختلف بحث شده نمونه اش در "بحث اپیزودیک فصل پنجم اپیزود اول The Wars to Come" و "رازهای ناگفته زندگی و مرگ پرنس ریگار" و " وقایع پیرامون قیام رابرت" و ... بحث شده فک کنم بحث بیشتر میشه تکرار مکررات و این پست هم به حاشیه میره

    @ hamid.dnd:

    اگر دوست داشتی قسمت وقایع پیرامون قیام رابرت رو بخون و این پست هم نظر منه

    viewtopic.php?f=29&t=257&p=10214#p10214


  15. @Shahryar Stark : من دیگه واقعا نمیدونم چی بگم فکر کنم باید بذارم دوستان خودشون استدلال رو قضاوت کنند من که تو حرفاتون هیچ دلیلی ندیدم

    @تینا استارک : اگر کسی جنگ رو پیروز شه باعث بر حق بودنش نمیشه همونطور که اگر ببازه نشان از ناحق بودنش نیست ؛ اون بحثی هم که کردم (از نظر قدرت و در واقع قانون جنگل) منظورم این بود که حتی از اون نگاه هم (هر چند نگاه زو آزمایی و غلط) باز هم رابت محق بود


  16. @ کال مصطفی: "دنریس تنها تارگرین شناخته شده موجود هست و وارث حقیقی تاج و تخت وستروس." نه واقعا؟؟؟؟؟؟؟ یعنی آدم سرش رو باید بکوبه به دیوار سیمانی!!!

    آخه عزیز من ، به چه دلیلی وارث حقیقی هست؟ جدش (اگان فاتح) با زور و کشتار وستروس رو گرفته و بیشتر اجدادش ظالم بودن و کلی کشتار کردن .پدرش آدم ظالم دیوانه و پستی بود،داداشش با حرکت خودش خیانت میکنه (به زنش که از خاندان بزرگیه) ،شرافت دو خاندان رو لکه دار میکنه (استارک و براتیون) و زمینه ساز کار های پدرش میشه (سوزاندن استارک و ...) و تو این چند ماه ککش هم نمیگزه و بعد وقتی قیام شروع میشه اشتباهش رو جبران نمیکنه هیچ، بلکه شروع میکنه به کشتن قیام کننده ها.

    حالا این خانم نه تنها از پدرش و برادرش دفاع میکنه بلکه داعیه غاصب بودن رابرت، ادارد و هرکی که بر علیه پدرش قیام کرده رو داره و خودش و خاندانش رو مظلوم میدونه و صاحب حق و تاج و تخت چرا؟؟؟؟ اگر به دیده حق و انسانیت نگاه کنیم هیچ حقی نداره به دلایلی که گفتم و اگر به دیده قدرت هم نگاه کنیم رابرت تخت رو با قدرت و جنگ گرفته مثل نیاکان دنریس (که الان حق خودش به تخت رو منتسب به اونا میدونه) پس این دختر مغرور چی میگه این وسط؟ این بزرگترین دلیل از میان چندین دلیلی است که من با دنریس مخالفم و اون رو دیکتاتور و ظالم میدونم و بحث ها رو د تالا های دیگه انجا دادن هم من هم افرادی که خیلی تسلط دارن به کتاب مثل کینگ رابرت و ...

    در مورد محبوبیت هم که دوستمون "مه سا استارک" کامل با مثال توضیح دادن و لازم به توضیح نیست.

    اما در مورد گوگرد ، فکر میکنم تا اونجایی که من میدونم گوگرد در برخود با آتش حالت انفجار مانند داره (جرقه با صدای نسبتا بلند) در حالی که در سکانس حرکت آتیش پخشی و بیشتر شبیه روغن ، بنزین و ... هست که عموما بو دارند اما فرض میگیریم که ماده آتیش زای استفاده شده نه بو دارد نه قابل رویت است، نه خیس میکند زمین را،نه لزج میکند و در نتیجه قابل حس موقع راه رفتن و در اون بازار هم موجود باشد ؛ چطور در اون وقت کم و با اون قتل انجام شده اینا (جورا و اون معشوق دنریس) میرن اون ماده رو که قاعدتا باعث شک میشه خریدش در اون مقدار رو میخرن؟ چطور از نگهبان ها میگذرن؟ محل قرار کال ها هیچ نگهبانی نداشته یعنی قبل از جلسه؟ چطور دو سه تا از کال ها با سقوط سقف کشته میشن ولی دنریس هیچ احتمالی نیست که بریزه روش سقف؟ از بین اون همه مردمی که یهش تعظیم کردن حتی یک دهم افراد هم پیدا نشدن که از کشته شدن روساشون خونشون به جوش بیاد و اون رو جادوگر بدونن (متناسب با تفکر خرافیشون) و حمله کنن بهش؟

    این که داستان فانتزیه که دلیل نمیشه منطق نداشته باشه. چون داستان فانتزیه فرض کنیم "یهو سیصد هزار تا اسب شاخ دار با یه ملیون خفاش بیان کمک جان اسنو و بگیه کل وستروس رو فتح کنه و همه دوستش داشته باشن و آدر ها هم باهش حال کنن و بشینن سر یه سفره غذا بخورن" من الان نباید اعتراض کنم؟

    دلایل من واضح بود و نیازی به بازگویی نداشت ولی در برابر گفته های شما که هدفی بجز دفاع احساسی از شخصیت محبوبتون ندارید چه کار دیگری میتوان کرد؟!

    در مورد قسمت دنریس در این قسمت هم فقط میتونم بگم


  17. @Tywin Lannister:

    من بحثی ندارم که قدرت ایمان باعث چه کارهایی میشه و کاملا قبول دارم حرفتون رو من میگم ایمان ممکنه به خدای حقیقی باشه یا خدای دروغین و یا حتی شیطان.این باعث تفاوت میشه. واین تفاوت این ایمان هاست که باعث میشه مقایسه عمل استنیس و ابراهیم درست نباشه هرچند شکل عمل یکی باشه مثل این میمونه که قتلی که یک قاتل انجام میده رو با اعدام اون قاتل مقایسه کنی. هر دو کشتن به حساب میان اما این کجا و اون یکی کجا

     

    در مورد اینکه اگر مخالفت میکرد حضرت اسماعیل اولا باید گفت که خب با کمال میل موافقت کرده واینکه اگر نمیکرده چه اتفاقی میفتاد خیلی بحث نشده ولی به نظر شخصی خودم (بازم میگم شخصی) اونموقع ابراهیم این کار رو نمیکرد نه برای این که خدای نکرده نظر اسماعیل براش مثل نظر خداست بلکه به خاطر اینکه لازمه اجرای اون دستور رضایت طرف مقابل هست. کسی که نمیتونه دیگری رو به زور به قربانی شدن راضی کنه . کشتن یه کسی دلیل میخواد یا باید گناهکار باشه(گناه هایی که سزاشون مرگه مثل قتل و ...) یا با تو در حال جنگ باشه و ... . اینکه جلوی آزمایش خدا تسلیم نشه که دلیل کشتنش نمیشه فقط میشه نافرمانی. پس این کار دلیلش عدم باور و ایمان ابراهیم نیست بلکه عین ایمان به دستورات خداست.

     

    در ضمن من نگفتم شما تایید کردی کار استنیس رو ، دقیقا هم میگم مقایسه کار غیر قابل تایید استنیس با کار حضرت ابراهیم اشتباهه.

     

    شیرین ابراز تمایل کرد که کمک کنه نه اینکه جزغاله شه شیرین نمیدونست که باباش (یا بگیم رلوور) چی ازش میخواد در حالی که اسماعیل (یا اسحاق) در جریان بود.

     

    در مورد اون تئوری ها هم خب خیلی تئوری ها که چه عرض کنم حتی آیات انجیل و تورات هستن که قابل قبول نیستن از نظر اسلام و حتی بعضی هاشون هم به شدت غیر منطقی هستن و خب اسناد دینی که من قبول دارم با توجه به اینکه دینم اسلامه خب معلومه که اسلامین و اگر بحثی هم میکنم بر پایه این هاست.


  18. Tywin Lannister » سه شنبه خرداد 19, 94 3:58 pm[/url]"]اتفاقا هم پوشانی مهر و محبت استنیس (که تا لحظه اخر هم با اون دیالوگ Forgive me ادامه داشت) با کشتن بچه ش و بولد کردن این دو رفتار متناقض بار تراژدی قضیه رو بیشتر کرد.من همیشه شک داشتم رو بندگی و حتی باور استنیس. همیشه فکر میکردم ملیساندر و خداش برای استنیس نقش ابزار رو داشته باشن نه باور.

    and become who he is meant to be ...

    However much he may hate it

    یاد ذبح اسماعیل/اسحاق افتادم . تو قضیه ابراهیم اصل قضیه امتحان و ازمایش بود و اینجا احتمالا قربانی کردن. گیرم که خدای ابراهیم گویا دل رحم تر از خدای ملیساندر و استنیس بود. اما بنا رو سرسپردگی و تسلیمه.

     

     

    دیگه حالا سریال بینها هم طمع خوندن این کتاب رو دارن! شاید حتی بعضی ناشرها طوری این کتاب رو منتشر کنن که کسایی که کتابهای قبلی رو نخوندن هم سر در بیارن!

    نه اتفاقا من فکر میکنم جو و هیجانات کتاب کمتر شده. سریال واضحا از کتاب جلو زده و شاید اصلا زودتر از کتاب تموم بشه

     

    حضرت ابراهیم از اسماعیل نظر خواست و بهش گفت و پس از موافقت حضرت اسماعیل این کار رو انجام داد. در ثانی خودش پیامبر خداست و مطمئن بود که این خواست خداست و همونطور که Queen Nymeria گفت در ازاش چیزی از خدا نخواست و هدفی نداشت در حالی که استنیس سریال (میگم سریال چون کلا این کاراکتر دو تا شده یکی برای کتاب یکی سریال) برای این که به هدفش برسه داره این کار رو میکنه حالا هرچقدر هم هدفش به حق باشه ، هدف وسیله رو توجیه نمیکنه و مهم تر از اون به ملیساندر به هیچ عنوان نمیشه اعتماد کرد حتی خود استنیس هم شک داره بهش کسی که راه هاش عادلانه نیست

    اما اگر فرض کنیم هیچ کدوم از دلیل بالا کاملا باعث اطمینان استنیس برای عدم انجام این کار نمیشد مهم ترین تفاوت عدم رضایت شیرینه که واقعا مقایسه این اتفاق با ذبح حضرت اسماعیل (به خصوص خدای نکرده مقایسه خدا با رولور) که درواقع انجام نشد و فقط آزمایش بود همونطور که میدونید، واقعا خیلی دور از منطق و ظالمانه است (که تو بعضی از سایت های خارجی هم دارن اینکارو میکنن البته نمیدونم تو عهدین به این اشاره شده که اسماعیل (اونجا اسحاق) رضایت داشته که خب این یه مقداری بحث رو سخت میکنه در مقایسه با وقتی که منبعت قرآن باشه)


  19. others » دوشنبه خرداد 18, 94 6:47 pm[/url]"]بچه ها این مرین ترنت کی بود من هرچی فک کردم یادم نیومد کتابم اصا نخوندم یکی یه لطفی کنه یه توضیحی بده چرا اریا باهاش بده ؟؟؟؟؟

    این همونی بود که معلم شمشیر زنیش(همون براووسیه) رو کشت تو فصل اول قسمت دستگیری ند و فرار آریا


  20. بابا دیگه گندشو در آوردن این نویسنده های سریال اگر واقعا چیزایی که خوندم درست باشه و

    استنیس شیرین رو سوزونده باشه واقعا نشون دهنده میزان تاب زیاد مخ این نویسنده هاست . حد اقل اگر میخواستید اینکارو بکنید اون صحنه عاطفی بین استنیس و شیرین رو تو قسمت های قبل نمیذاشتین این اختلاف رو چجور توجیه میکنین؟ اصلا این کار کوچکترین سنخیتی با استنیس داره؟

    فکر کنم دیگه رسما استنیس کتاب با استنیس سریال کاملا دو شخصیت جدا شدن یکی ظالم یکی پادشاه بحق و عادل

     


  21. the_last_stark » پنج شنبه خرداد 14, 94 6:24 pm[/url]"]
    میشه توضیح بدی اون اتفاق تو داستان دانک و اگ چیه؟ اگر زحمتی نیست

     

    در داستان شوالیه سرگردان ، پیش از درگیری دانکن و Aerion که منجر به قضاوت هفت و ناتمام موندن مسابقات اشفورد میشه ، سه نفر به عنوان مدافعین دوشیزه ای که مسابقات به افتخار اون برگزار شده بود باقی موندن :

     

    سر لیونل براتیون - سر هامفری هاردینگ و پرنس والار تارگرین

     

    هاردینگ در جریان قضاوت هفت و در دفاع از دانکن کشته میشه. پرنس والار هم در اپیدمی گسترده سال بعد میمیره.

     

    این تئوری مطرح شده که این داستان برای سانسا تکرار میشه :

    ( براتیون - هاردینگ - تارگرین )

    جافری براتیون که مسموم شد ، هارولد هاردینگ هم یه بلایی سرش میاد !

    بعد از اون سانسا با اگان ازدواج میکنه ولی پرنس اگان هم gray scale میگیره و میمیره .

    ممنون از جوابت

    خب چرا این داستان باید برای سانسا هم تکرار شه؟ یعنی پیشگویی چیزی هست یا فقط حدس خواننده هاست؟


  22. the_last_stark » چهارشنبه خرداد 13, 94 6:38 pm[/url]"]در جزیره خاموشان ، elder brother به برین میگه که " تازی در میان بازوان من مرد " و در جای دیگه میگه که

    Sandor Clegane is in rest

    منظور اینه که اون شخصیت وحشی سندور مرده و خودش زنده س . برین اونجا یه قبرکن غول پیکر رو میبینه که با اشارات مارتین میشه حدس زد که خود سندور کلگانه.

    در مورد رویارویی دو کلگان، این اتفاق حتما میفته چون برن در عالم بیهوشی در کتاب یک این صحنه رومیبینه. " مردی با سر تازی در برابر یک بی سر "

     

    در محاکمه سرسی هم به احتمال زیاد اون فردی که سرسی رو متهم کرده یعنی اوسنی کتل بلک با رابرت استرانگ میجنگه و خب معلومه که دخلش میاد.

     

    volonqar هم هر دو برادر سرسی میتونن باشن. چون جیمی هم با وجود دوقلو بودن بعد از سرسی به دنیا اومده.

     

    در مورد ملکه جوان تر و زیباتر هم مارتین میخواد اینجور القا کنه که دنریسه . ولی اگه هویت سانسا فاش بشه و اون با اگان ششم ازدواج کنه اون ملکه سانساست. در داستان اول کتاب دانک و اگ اتفاقی میفته که خیلیا عقیده دارن به این قسمت مربوط میشه.

    میشه توضیح بدی اون اتفاق تو داستان دانک و اگ چیه؟ اگر زحمتی نیست


  23. تینا استارک » چهارشنبه خرداد 13, 94 1:41 pm[/url]"]
    طرفدار نسبی استارکها » سه شنبه خرداد 12, 94 10:05 pm[/url]"]یک نکته الان خوندم حیف بود نذارم

    دیوار طولش 300 مایله و فاصله کسل بلک از ایست واچ حدود 120 مایله پس هارد هوم حدودا میشه 300 مایل فاصله از کسل بلک ولی فقط 120 مایل تا ایست واچ فاصله داره اگر سرعت رتش آدر ها رو 2 مایل د ساعت درنظر بگیریم(کمی کندتر از انسان ها) با توجه به اینکه نیاز به خواب ندارن فقط 3 روز طول میکشه تا به ایست واچ برسن و اگر بخوان به کسل بلک حرکت کنن فقط 8 روز طول میکشه واقعا تو این مدت کوتاه دیوار میتونه تجدید قوا بکنه؟ این اتفاقات تو همین فصله به نظرتون؟

    این هم یه عکس که گذاشته بود

    where_is_hardhome-850x617.png

     

     

    مرسی از نقشت. یه سری از اشکالاتم برطرف شد. فقط یه سوال آدرها میتونن از روی اب رد شن یا باید دور بزنن و از رو خشکی به طرف کسل بلک برن؟

     

    بچه ها گریه الان پیشنمایش قسمت نه رو دیدم. ظاهرا در رو واسه جان باز نکردن؟؟

     

    تا اونجا که من میدونم به این موضوع تو کتاب اشاره نشده (از بحث بچه ها فهمیدم) ولی قاعدتا که نباید توانایی حرکت تو آب و یا کشتی سازی رو داشته باشن چون اگر اینطور باشه کلا منطق ساخت دیوار زیر سوال میره چون اینطوری راحت میشه دیوار رو دور زد و آدر ها دیگه نیازی به حمله به دیوار ندارن کلا


  24. @جوری کسل

    من نظر خودم رو گفتم قصد اهانت به شما رو نداشتم به نظر من قلعه نیست دلیلش هم اینه که معمولا قلعه باید سنگی باشه یا حد اقل دیوار بلند و برج و بارو داشته باشه یه خونه چوبی بزرگ از نظر من قلعه نیست حالا هرچقدر هم بزرگ های یک قوم اونجا جمع شن مثل اینکه بگی خیمه بزرگ رئیس سرخپوست ها قلعه حساب شه


  25. @جوری کسل

    مطمئنی درست دیدی صحنه های نبرد رو؟ قبول دارم اون جنگ تن به تن جان باگ داشت اشاره هم کردیم ولی بقیه چیز هایی که گفتی اصلا باگ نبود

    اون قایق اونجا نبود برگشته بود از کشتی که جان رو ببره خود جان به یکی از برادراش میگه که برگرده ببرتش دقیقه 46:05

    جان وارد قلعه (البته قلعه که نه یه خونه بزرگ بود) شد که شیشه اژدهاها رو بیاره چون وقتی آدر ها رو دید باید یه چیزی برای نبرد باهاشون میداشت که اگر اومدن پایین بتونه باهاشون بجنگه

    طریقه ورودش هم که معلوم بود غوله خونه رو خراب کرد از قسمت دیوار شکسته وارد شد اگر هم منظورت اینه که قلعه اون ور دروازه بود که اینطوری نیست تو 48:53 ببین قشنگ اینطرف هست و وایت ها از دیوار چوبی میان بالا خودشون رو میرسونن رو سقف قلعه

    اون چند هزار نفر بیرون دروازه تو همون اولش پکیدن که جنگ بعدش شروع شد که پشت دروازه شکل گرفت

    در مورد اون زنه هم لیدی توضیح داد من کتاب رو نخوندم ولی تو ویکی اونطور که معلومه زن های جنگجوی زیادی هست تو شمال دیوار نمونش خواهر زن منس یا خود ایگریت که به اندازه همون مردها به قول شما کله خر هستند که اونجا حرف بزنن. اتفاقا من از کاراکتر زنه خوشم اومد حیف شد مرد بابا قبلا ها میذاشتن یه کاراکتر چند قسمت باشه بعد بکشنش سرعت کشتارشون بالا فته این نویسنده ها.

    در مورد بازی جان هم کلا این بازیگره خیلی تغییر سخت دیده میشه تو صورتش ولی تو قسمت آخر خیلی بد نبود تو چشمش اشک جمع شده بود و...

    باز نظرات فرق میکنه

×