رفتن به مطلب

hamedsr

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    441
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

پست ها ارسال شده توسط hamedsr


  1. اولین باره که برای اپیزودی از این فصل کامنت میذارم تو انجمن.

     

    اپیزود رو از لحاظ فنی بهش نمره خیلی خوب میدم، فیلمبرداری و صداگذاری کمک کردن تا دلهره رو به خوبی منتقل کنند تو سکانس ها. جلوه های ویژه هم پیشرفت چشمگیری کرده به طور کل در این فصل.

     

    از نظر داستانی هم نمره قبولی میدم. احتمالا برای تمام افرادی که از اسپویل ها دوری کردن، اتفاقات (شاید بهتر بگیم تراژدی ها) اپیزود غافلگیرکننده و دلچسب بود. اینقدر این تراژدی ها سنگین بود که اجازه نمیدن به اتفاقی که بین آریا و سانسا افتاد، یا سایر دیالوگهای نسبتا خوب اپیزود فکر کنم.

     

     

    تئوری سازی در مورد کاراکترهای کتاب یا سریال تمومی نداره ظاهرا

    ظاهرن از امروز تئوری سازها باید به فکر چند تئوری جدید در مورد اژدهایی که مرکب شاه شب شد بیوفتن. چه نیرویی خواهد داشت؟...

    ایده پرتاب شعله یخی میتونی جالب باشه.

     

     

    دوباره باید اپیزود رو بهتر ببینم


  2. درود بر دوستان قدیم و جدید

    چه بار ساکتیه!

    حس یه بار متروکه رو میده به آدم. خصوصا وقتی می بینه اعضای قدیمی دیگه نیستند.

     

    یه جوری حیف شده این انجمن. یه جورایی تبدیل شده به یک ارتباط یک طرفه ... پادکستی ارائه میشه، مقاله یا تحلیلی یک نفر مینویسه تو تلگرام بقیه اگه دوست داشتن تعقیبش میکنند.

    قبلا یک بحثی باز میشد، افراد مختلف نظراتشون رو مطرح میکردن، و خیلی خوندنی بود نظرات... یا پروژه ای شروع میشد همون اول از همه اعضا برای مشارکت دعوت میشد. از ترجمه مقالات و ویکی گرفته تا آرت فن ها و ...


  3. محمدمهدی » جمعه مرداد 1, 95 7:24 pm[/url]"]از کتاب ششم دیگه خبری نیست ؟

    اصلا قراره همچین کتابی منتشر بشه یا رسما سر کاریم ؟

     

    هیچ خبر رسمی منتشر نشده. ولی خب مارتین گفته تو 74مین Worldcon شرکت می کنه برای امضا کتاب و ملاقات هواداران کتاب. تاریخش میشه اوایل شهریور.

    ولی نگفته دقیقا چه کتابی، خب احتمال اینکه تا یک ماه آینده حداقل خبر انتشار کتاب منتشر بشه زیاده.

    یک سری شایعات غیرقابل باوری هم هست که میگن مارتین کتاب 6 رو خیلی وقته تموم کرده، تاخیر انتشارش برای اتمام کتاب 7 است. که دو تا را با هم منتشر کنه. بهتره توجهی نشه به این شایعات. با توجه به سرعت و دقت مارتین تو نگارش خیلی بعیده.


  4. Winterfell » شنبه تیر 12, 95 5:24 pm[/url]"]واقعا قبل از دیدن سریال تا چه حد اتفاقاتی که دیدیم قابل پیش بینی بود؟

    زنده شدن جان و شاید جریانات برج شادی قابل پیش بینی بود و به نظر می آید از موضوعاتی باشند که کتابها را اسپویل کردند.

    اینکه بعضیا میگن تمام اتفاقات قابل پیش بینی بود، به خاطر خوندن پیش بینی هایی بود که کتاب خونها تو این چند سال مطرح کردن به عنوان تئوری. اینقدر این تئوری ها به گوششون خورده و دلایل رو شنیدن که تبدیل شده به پیش بینی خودشون!

    مثلا Mad queen یکی از همون تئوری ها بود که چند ساله کتابخونا نجوا میکنن. خب بالاخره تو اپیزود آخر سریال دیدیم. حالا یه عده هم میگن ای بابا، مشخص بود از اول


  5. فرشید واترز » جمعه خرداد 21, 95 8:49 am[/url]"]اصلا فوتبالی اینجا داریم یا نه ؟ توی یورو طرفدار چه تیمی هستید ؟

    فوتبالی هستم، ولی امسال بازی ها جذابیت قبل رو نداره با این سیستم جدید!

     

    طرفدار تیم خاصی نیستم، ولی از بازی کرواسی خوشم اومد ...

    اسپانیا رو هم فقط به خاطر اینیستا دوست دارم ) نه بیشتر.


  6. lanis » سه شنبه تیر 1, 95 9:52 pm[/url]"]با سلام خدمت دوستان گرامی

    به نظر قابل قبول ترین اپیزود فصل شش بود تا بحال ولی چند نکته قابل قبوله که متاسفانه عده ای از دوستان انتظاراتی دیگر دادند و عقیده ی دیگری دارند مثلا انقراض دسته جمعی در وستروس یا ... که یک دادند !

    از لحاظ نظامی واقعا میشه گفت بی عیب بود . شاید خیلی هامون بگیم که جان با حمله تقریبا ارتششو نابود کرد ولی اولا جان از این تصمیم سانسا بنا بر اوردن ارتش ایری اطلاعی نداشت و بنا به گفته های سانسا ! برای نجات خانه و برادراشان که سانسا از او قطع امید کرد تصمیم به جنگ گرفت و حمله تکی اش در صورت برگشت مساوی با تیر بارانش بود ! اگر اشتباه نکنم سواره نظام جان از میزن وود و هورن ودد و مورمنت ها تشکیل شده بود و قطعا تعدادی زیره 400 نفر داشتند ولی ما شاهد بودیم سواره نظام رمزی که نزدیک به نصف ارتش او بود به علت اشتباهات تاکتیکی خودش ( تیرباران سواره نظام و فرستادن سواره نظام به جنگ سواره و زود تر کشتن جان در صورتی که پیاده نظام نیره دار از هر نیروی دیگری از روبرو بر سواره نظام برتری دارد ! ) و همینطور بیشتر شدن روحیه افراد جان برای نجات دادن فرمانده انها و جنگیدن خوب جان و افراد مورمنت ! تقریبا متلاشی شد و نیرو های وحشی از حمله سواره نظام جان به در بردند و سر داووس با یک تصمیم منطقی نیرو های کماندارو به خط مقدم برای نبرد با شمشیر برد ولی علت اصلی محاصره شدن جان در اخرین لحظات نداشتن دیسیپلین وحشی ها بود که بجای ارایش خطی مانند دایره جمع شدن و در تله افتادند و نمی توانستند کاری از پیش ببرند و حمله پیاده نظام بولتون هم بی نقص بود کاری که پیاده نظام های قدرمند یونان به خصوص اسپارتا و مقدونیه استفاده می کردند البته با کمی تفاوت و نیزه بلند در برابر پیاده نظالم سبک و اموزش ندیده کار ساز است . درباره سانسا متاسفانه بخشی از رمزی و بیلیش و سانسا رو ما داریم می بینیم . بی رحمی رمزی ( واقعا رمزی لایق همچین مردنی بود ! ) سیاست جاه طلب و کثیف بیلیش و حتی خیانت نسبی به برادرانش ! و حسادت همیشگی سانسا و خود بالا بینی او از اول سانسا به دنبال حکومت در شمال بود حالا به هرشکل چه با ازدواج با رمزی بولتون چه به صورت تکی و قطعا جان اصلی ترین حرف اوست مردی که تجربه فرماندهی دیوار و جنگ در انسوی دیوار را دارد . جنگجوی قابل و با شرافت نسبت به وظیفه و خانواده و فرمان بالادستی ها و نفرت نداشتن نسبت به کسی که از او برتر است و اینکه خون استارک ها را دارد تقریبا ارتش جان و شمال نابود شد و فقط گلاور ها و مندرلی های ارتش قابل قبولی دارند ولی بیلیش توانایی فتح شمال رو با شمشیر نداره ! به چند دلیل اولا افرادی مانند سر رویس نمونه بارز افتخار و وظیفه در ایری هستند کسی که بزرگ شدن ند استارک را شاهد بوده قطعا به سرزمین دوست پیشین و شرافتمندش تجاوز نمی کند و دیگر لرد های ایری صرفا بر جهت پیروی از رابرت جوان قصد حمله به شمال رو داشتن وپیوند خونی سانسا با لایسا تالی ! گرفتن سرزمین بزرگی همچون شمال با 50 هزار نیرو کار سختی است حالا چه برسد با 15 هزار سواره دژ های چون موت کیلن وایت هاربر راه را در جنوب بسته اند و حتی درد فورت در صورت داشتن نیروی مناسب تسخیرش بسیار سخت است و شمال متحد بسیار قوی تر از شمال چند تیکه است و شاید جیمی پس از شکستن محاصره ریوران به شمال عازم شود که هم از پایتخت دور باشد و هم شاید به کمک سانسا و جان رود در صورت خیانت بیلیش که کمی دور از ذهن است . ولی هر چه باشد من از پرواز جیر فالکن ( شنقار ) بر بالای وینترفل در پرومو اصلن خوشم نیامد و صحبت های بیلیش امیدوارم همانطور که با دسیسه و سختی وصرفا برای قدرت اینهمه پیشرفت کرد به ساده ترین شکل شکست بخوره . مرگ ریکان جالب بود بدون حتی یک کلمه پس از بازگشتش مرد ! تا این کودک کوچک با سختی بیشتری برود. درباره دنریس هم با امدن دوتراکی ها ارتشی صد و ده هزار نفری دارد و در صورت متحد شدن دورن و بیشتر شدن حس فمنیستی ( کاری با اندیشه ندارم ولی چیزی است که به دلایل مختلف شاهدش بودیم ! ) نویسمندگان شاهد امدن دورنیش ها هم هستیم ارتشی 10 هزار نفری و خشکی مناسب برای امدن نیرو ها بدون هیچ تلفات و فاصله ای نزدیک نسبت به کینگر لندینگ . ولی جلوه ویژه اژدهایان عالی بود و حمله سواره نظام ایری هم کاملا جالب و بر مبنای حقیقت بود سواره نظام سنگین با ارایش پیکانی و از پشت و با امدن از ارتفاع بالاتر نیرو های بولتن رو تار و مار کردند . درباره سکانس گرفتن وینترفل هم رمزی دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت و شروع به جنگ روانی و کشتن ون ون کرد و بیشتر حال جان و حال مارو گرفت ! و اگر جان می خواست با شمشیر او را بکشد قطعا حال گیری دیگری هم میدیدم . ولی اینجا شاهد دو روی شمالی ها بودیم شرافت و افتخار و جنگاوری در جان اسنو و به یاد داشتن در هر دو یعنی سانسا و جان ولی جان با حالتی نزدیک تر به فردی که ما عنوان ند استارک می شناسیم و سانسا نزدیک به اجدادش یعنی پادشاهان شمال در انتقام گیری و قساوت برای حکومت جدای از همه ی اعمال رمزی بولتن و خاندانش شاید سانسا نیز گرگ گرسنه ی دیگر شود ! واین حکومت باشد که برایش ارزش دارد چیزی که ارزو ان را داشت !

     

     

    ممنون که به جای بحثهای حاشیه ای و یا ایرادگیری های بی اهمیت در مورد خود حوادث سریال صحبت کردید.

     

    اما در مورد اشتباهات جان باید بگم خب تمام حقایق رو در مورد ارتش خودش و دشمن میدونست. حتی هشدار سانسا هم به جان که باید بیشتر صبر کنه، که انتقاد به جایی هم بود، شنید! ( با اونکه چندان علاقه ای به کاراکترش ندارم اینجا حرفاش منطقی تر بود از جان)

    1 - تعداد 2 - داشتن جنگجوهای آموزش دیده.

    تو هر دو مورد برتری با نیروهای دشمن بود.

    حالا اشتباهات به نظر من:

    1 - نداشتن استراتژی جنگ!

    جان و داووس خیلی دست کم گرفتن بدون هیچ نقشه ای حسابی پا به میدون نبرد گذاشتن. با وقت گذاشتن بیشتر میتونست نقشه ی بهتری طراحی کنه.

    دومین نکته هم اینه که وقتی دشمن برتری داره و نمیشه از لحاظ قدرت مقابلشون ایستاد، باید دست به تخریب بزنن! مثل از بین بردن مهمات دشمن، ترور فرمانده های لشکر حریف، گذاشتن تله و یا فریب لشکر حریف برای ضربه زدن بهش و ...

    و خیلی اما و اگرهای دیگه.

    سومی هم اینکه حداقل آموزشهای لازم رو میتونستن به نیروهای خودی برای تلفات جنگی بدن (خب این یه کمی انتظار زیادیه، چون چنین کسی رو تو لشکرشون نداشتن که تجربه بالایی تو جنگ داشته باشه، یا یک تئوریسین جنگ باشه)

     

    چهارم هم شاید محهز کردن بیشتر ارتشش بود! شاید نیروی بیشتری با گذشت زمان نصیبشون نمیشد طبق تصور جان، ولی حداقل میتونست ارتشش رو مجهزتر کنه.

    حتی سپر هم نداشتن، در حالیکه اونطرف همه مجهز بودن ...

    یا حداقل تلاشی برای مجهزتر کردنشون بکنه

     

    2 - احساسی عمل کردن در میدان مبارزه!

    وقتی به خاطر مردن ریکان احساسی شد وحمله کرد در واقع نظم ارتش خود رو به هم زد!

    همون بلایی که میترسیدن به سرشون اومد! باعث شد به جای قرار گرفتن تو چند خط بی نظم جنگ رو شروع کنن و از هر طرف محاصره بشن!

     

     

    نمیگم این اتفاقها باید میوفتاد. چون جان نه تئوریسین جنگه، نه تجربه فرماندهی زیادی داره ...

    فقط اینارو به عنوان ساده ترین اشتباهاتی که ارتشش رو به سمت نابودی کشوند میگم.

    پا گذاشتن تو جنگی که برتری حریف واضحه، خب اشتباهش به نام فرمانده نوشته میشه ...

    البته اون چیزی که شما در مورد افزایش روحیه جنگندگی افراد شمال گفتید، تایید می کنم.


  7. سانسا از جان پرسید کجاست رمسی؟!

    (جان هم احتمالا بهش گفت همونجا که سگهارو نگه میداره.)

    به این معنی نیست که لزوما نقشه سانسا بوده که رمسی شکار سگها شده باشه.

    هر چیزی که تو اپیزود نشون نداده شده، یا غیرشفافه رو که نمیشه به عنوان باگ فرض کرد!

    اصلا بی معنیه که همه چی رو بخوان به طور کامل روایت کنند!

     

    مثلا تصور کنید که جان به سانسا چنین چیزی گفته: آبجی، میدونی چی شده؟! رمسی بهمون گفته 7 روزه سگاش غذا نخورده و مارو تهدید کرده باهاش!

    برو ببین الان سگا دارن میخورنش ...!

     

    خب چه لزومی داره چنین دیالوگی رو بیارن تو سریال! با یه دو دو تا چارتا هم میشه فهمید که سانسا مطلع شده از وضعیت رمسی و سگاش (با پاسخ جان بهش)

     

    بازم میگم، لازم نیست هر چیزی رو که به شکل باگ ببینیم! شاید صرفا پرداختن بهش اهمیتی نداشته!


  8. سر جیمی » چهارشنبه خرداد 18, 95 1:39 am[/url]"]
    nymeria » سه شنبه خرداد 18, 95 4:19 pm[/url]"]
    سر جیمی » سه شنبه خرداد 18, 95 1:02 pm[/url]"]اره واقعا سانسا خودشو زده به خریت خیلی مغروره میتونس با پیتر بیلیش موافقت کنه حداقل ارتش ویل ماله اینا بشه[/b]

    پیتر واقعا کتلین رو دوس داشت بخاطر همین سانسا براش مهمه و کمکش میکنه با اینکه قدرت براش مهم تره اما اگه کتلین زنده بود اونو انتخاب میکرد و احضر بود بخاطرش به خانوادش کمک کنه به استثنای ند

     

     

    اگر فکر می کنید به خاطر علاقه ش به کتلین، یا چیزی به اسم " کمی انسانیت تو وجودش" کمک میکنه به خود کتلین یا خانواده ش، مشخصه خوب لیتل فینگر رو نشناختید.

    ممکنه کمک کنه، ولی فقط و فقط به خاطر نفع شخصیش، نه علاقه شخصی یا انسانیت.

    لیتل فینگر استاد بازی های سی**اسیه، که تو هر هرج و مرجی پاش وسطه. به قول خودش هرج و مرج هم فقط یه نردبان ترقیه برای افرادی که میخوان از این نردبون صعود کنند!

     

    Lord Varys: But what do we have left, once we abandon the lie? Chaos? A gaping pit waiting to swallow us all.

    Petyr 'Littlefinger' Baelish: Chaos isn't a pit. Chaos is a ladder. Many who try to climb it fail and never get to try again. The fall breaks them. And some, are given a chance to climb. They refuse, they cling to the realm or the gods or love. Illusions. Only the ladder is real. The climb is all there is.

     

    واقعا دیالوگهای فصل 3 رو دوست داشتم ... یه حرفی پشتشون بود!


  9. در مورد نامه سانسا به لیتل فینگر، فارغ از اینکه حاصل درخواستش از لیتل فینگر به نفع جان و ارتشش میشه یا به ضررش، حرکت خودسرانه ای بود.

    چون بارها ثابت کرده که آدم قابل اعتمادی نیست! حتی تو کمکهاش هم به دیگران انگیزه های شخصی داره...

     

    همه مون تقریبا حدس میزنیم حرکتش درنهایت به نفع جان میشه یا به ضررش، ولی خب چیزی از خیره سریش کم نمی کنه این پنهانکاری. یاد حرکت مادرش افتادم، جیمی رو آزاد کرد بدون اینکه به راب حرفی بزنه.

    بازم میگم در هر صورت و با هر نتیجه ای باید مشورت میکرد.


  10. اپیزود ضعیفی بود. یه جوری فقط یه اتلاف وقت بود برای سریال. سریال داره رفع مسئولیتی خطهای داستانی رو میبره جلو. تا صرفا داستان رو تعریف کرده باشه. ولی با چه کیفیتی؟

    مثلا اون خط داستانی دنریس چی بود؟

    یا اون زمانی که برای سمول و خانواده ش ...

    اپیزود 6م از فصله. اگر قراره حادثه مهمی نداشته باشه، حداقل داستانها را جذابتر روایت و به تصویر بکشن، یا دیالگوهای قویتری نوشته بشه.


  11. Azor Ahai » سه شنبه خرداد 4, 95 11:48 pm[/url]"]سلام. اطلاعاتی منتشر شده از فردی که مدعی هست کل فصل ششم رو تا انتها دیده. من لینکش رو دارم و کامل خوندمش. متاسفانه گویا پست اصلی این فرد حذف شده و مطالبی که الان موجوده توسط فرد دیگه از صحبت های اون بنده خدا جمع آوری شده. نظر خودم اینکه که حرف هایی که زده شده جعلی یا الکی نیست و میشه با درصد اطمینان بالایی بهشون استناد کرد. تقریبا نصف چیزایی که گفته رو تا حالا تو قسمت های پخش شده دیدیم. ولی با این وجود از چند تا مرگ و میر که هنوز رخ نداده حرف زده، سرنوشت چند تا موضوع رو مشخص کرده و یکی از گره های داستان رو بالاخره باز کرده...

    اگه مدیر ها مشکلی ندارن همین جا تو اسپویلر متنش رو بذارم وگرنه هرکی دوست داره پیام بده تا لینک رو بهش بدم.

    من هم دیدم خلاصه وقایع رو ...

    ولی لطفا نذارید، حالا شما رعایت می کنید. یه عده آدم هیجان زده پیدا میشن نمی تونن خودشون رو کنترل کنند. هر جایی که دستشون میرسه جار میزنن


  12. اپیزود خوبی بود. سکانس پایانی اپیزود نقطه عطفی بود برای این فصل.

    همیشه به شوخی Hodor گفتن هودور تقلید میشد، ولی خب کسی از واقعیت پشت این کلمه با خبر نبود. Hold the door ...

    قیافه برن هم خیلی درمونده بود سکانس آخر. وقتی فهمید باعث چه اتفاقی شده ...

     

    سکانسی که یواشکی برن به رویا میره چقدر استرس زا بود! آهنگسازی روی این سکانس هم حرف نداشت.

    The time has come

    For you to become me

    منظورش دقیقا چی بود؟ الان توانایی های کلاغ سه چشم به برندون منتقل شد؟

     

    احتمالا وقتی برن در کسل بلک مستقر میشه، جان رو نبینه تو این فصل. شاید هم تا اپیزود 10 باید صبر کرد برای فهمیدن راز لیانا و ند.

    این احتمال هم وجود داره، بنجن استارک رو ببینیم تو راه برگشت برن بهش کمک کنه؟! (ولی خب بعیده، اگر زنده بود این همه مدت نمی موند ...)

    نمایشی که آریا تو براووس دید هم جالب بود در نوع خودش.

    بقیه سکانس ها چیز خاصی نداشت، مقدمه سازی برای اپیزودهای آینده فقط ...

     

     

    پ.ن:

    یه دایرولف دیگه هم رفت! الان دایرولفهای زنده سریال فقط گوست و نایمریا هستند.

    زن کشیش هم گردنبندی شبیه ملیساندر داشت!


  13. مه سا استارک » چهارشنبه اردیبهشت 28, 95 3:06 am[/url]"]اجازه میخوام به چند نکته اشاره کنم.

    اول اینکه شاهزاده بودن, اژدها داشتن, نسوز بودن, خوشگلی و غیره همه انتسابی هستند. بنابراین کاراکتر دنریس در سریال , من رمان ها رو نخوندم, یه ادم کاملا تهی هستش و از خودش چیزی نداره.

    به عنوان برده ى جنسی فروخته میشه و هر شب بهش تجاوز میشه در عوض عاشق طرف میشه! بعد با استفاده از جذابیت جنسیش یه سری مرد رو به نوبت دور خودش جمع می کنه و با استفاده از اون ها به خواسته اش می رسه. خواسته ای که همانا حکومت به مردم و گرفتن شهرشونه. این دقیقا کار افراد دیکتاتوره, جالب اینجاست که داعیه مبارزه با دیکتاتوری رو داره!!

    در مورد محبوبیت هم که چه عرض کنم, اندام خوبی داره و عوام هم توی اینستاگرام نشون دادند که فالو کننده ى چی هستند. بله کیم کارداشیان و شکیرا هم خیلی مورد توجه مردم امریکای شمالی هستند. این نشون نمیده که شخصیت فوق العاده ای دارند... و اون توضیحات در خصوص صحنه های اخر این اپیزود که یکی از دوستان ذکر کرد, واقعا عذر بدتر از گناه بود. فقط همین رو مطرح می کنم که... امکان نداره جمعیت زیادی از مردم رو کنترل کنی بدون هیچ وفاداری. فرمانرواهاشون کشته بشن و حتی یک نفر هم با این مسیله مشکلی نداشته باشه. همه جلوت زانو بزنند چون لخت از اتیش میای بیرون! البته شاید برای دیگران لخت از اتیش بیرون اومدن و صاحب اژدها بودن و هیکل خوبی داشتن مزیتی محسوب بشه که ارزش زانو زدن داشته باشه ولی برای من اینطور نیست.

     

    نکته ى بعدی در مورد پایین اوردن سطح توقع که حق با اون دوست عزیزه. کلا هر ساخته ى سینما و تلویزیونی که زیادی بین عوام محبوب بشه سرنوشتش به دست خواسته های همون افراد میفته. نمیشه از این سریال با بیشتر از نهصد هزار امتیاز دهنده در IMDB توقع سریال های تاپی مثل ترو دتکتیو و پیکی بلایندرز و بوردواک ایمپایر رو داشت که نتونستند مخاطب عام رو جذب کنند و البته که نتونستند!!!

     

    همین دیگه. امیدوارم اپیزود به اپیزود جذاب تر بشه و یکی دو تا جنگ هم ببینیم.

     

    شما اینجا زندگی می کنید، چطور خودتون رو قیاس می کنید با مردم یک قبیله تو یک دنیای فانتزی. وقتی می تونید بگید اگه من جای اونا بودم که تمام عمرتون رو با همون قبایل زندگی کرده باشید. مردم خرافه پرستی هستند. نمونه ای از خرافاتشان همون خوردن قلب یک مادیان توسط زن حامله برای اینکه بچه ش قوی بشه!

    جای تعجبی نداره که کسی رو که از آتیش زنده بیرون بیاد، مث خدا ببینن.

    در مورد دنریس خب به شخصه داستانش رو دوست ندارم چه تو کتاب و یا سریال، بیشتر فتوحاتش هم شانس بوده ...

    دنریس بینش سیاسی نداره به نظر من، ولی رفتارش حداقل صادقانه س.

    اینکه بهش دیکتاتور بگیم زیاده رویه. وقتی بهش میشه گفت دیکتاتور که عوام مردم باهاش مخالف باشند، یا خواسته نا به حقی بهشون داشته باشه.

    ولی خب می بینیم مخالفاش بیشتر افرادی هستند که یا قدرتشون رو در خظر می بینن و یا منافع مادیشون رو.

    اگر با این فکر بخوایم بهش دیکتاتور بگیم، تمام حکومتهای جدید و فرامانراوایانی که جایی رو فتح کردن دیکتاتورن.


  14. MRD010 » یکشنبه اردیبهشت 26, 95 9:43 am[/url]"]
    فرشید واترز » شنبه اردیبهشت 25, 95 9:05 pm[/url]"]یکی از این سایتای خارجی نوشته اونجا که آریا اسم والدر فری رو گفت و حریف تمرینیش یه مکث کرد به خاطر اینه که اون دختر والدر فری هست . نمیدونم چرا اینو میگه ولی مکث رو منم دیدم اول مشکوک شدم ولی دیدم جکن اومد و آریا هم تسلیم نشد بعد کتک خوردن بلکه پا شد گفتم لابد انتظار نداشته آریا پاشه اما اگه همون احتمال اولی باشه جذاب تره

     

    یا ممکنه اون دختر با والدر فری رابطه ای داشته باشه که اگه اینطور باشه نشون میده مردان بی چهره بعد از هیچکس شدن کاملا هم هیچکس نمیشن و قسمتی از گذشته شون رو هنوز با خودشون دارن .

     

    مکث دختره برای شنیدن صدای چوب آریا هنگام پا شدن بود. شاید انتظار داشت تسلیم شده باشه بعد از کتک خوردن. ربطی به لیست آریا نداشت


  15. جورامون » شنبه اردیبهشت 18, 95 6:15 pm[/url]"]بلکه وارگ کرده بود تو بدن گوست و دوباره برگشته. اینجوری حداقل امید داریم که جان عوض نمیشه.

    سرسی و جیمی لنیستر در بارانداز پادشاه: صحنه ها کلا تکراری بود. شاخ و شونه کشیدن لنیسترها و کم آوردن در برابر تعداد نفرات مذهب.

     

    گریجوی ها در پایک: این الان یورون بود؟؟ نه واقعا این یورون بود؟؟ اصلا قیافه اش به یورون نمیخوره! اصلا ابهت اون رو نداره. چشمهاش هم که جفتش سالمه!!! آخه چرا؟؟ امیدوارم حداقل بازیگرش بتونه گوشه ای از خفنیت یورون رو نشون بده.

     

    قسمت های اسپارو و جیمی البته به نظرم خوب بود

    وارگ شدن جان (منم نظرم همین بود) رو اکثر بیننده ها رد کردن. میگن به خاطر حس های حیوانی بود واکنشش

     

    یورون رو من خوشم اومد از بازیگرش. نمیدونم چرا اکثرا ناراضی هستند

     

     

    رضا » شنبه اردیبهشت 18, 95 8:43 pm[/url]"]سلام دوستان

    نقطه ی عطف این قسمت آمدن تورموند و مردمان آزاد به کمک اد و داوس بود و البته مهم تر از آن به لحاظ حساسیت بینندگان سریال،بازگشت جان.

    صرفنظر از این دو مورد،یک اپیزود معمولی بود.

    اما در مورد بازگشت یا زنده شدن جان،به نظر من مناسب ترین شکل برای بازگشت جان انتخاب شده بود. با توجه به اینکه به طور مفصل قبل تر در مورد بازگشتن از مرگِ بریک دونداریون دیده بودیم ذهن بیننده برای چنین چیزی چندان ناآماده نبود. فراموش نکنیم که نویسنده/سناریست گیم آو ثرون یک شیوه ی بسیار بازیگوشانه در پیشبرد داستان دارد.یعنی گاهی بازی می کند،گاهی بازی در بازی، گاهی بازی در بازی در بازی و ... و بر این اساس ارائه ی مستقیم ماجرا هم خودش یک نوع بازی است و می تواند غافلگیرانه باشد گو اینکه ممکن است همین ماجرا جان را با چالش هایی مواجه کند و یا تغییراتی کند،مثل اکثر کاراکترها که دچار نوعی تحول یا حتا دگردیسی در روند داستان شده اند.

    به قول وودی آلن "گاهی بهترین نحوه ی گفتن یک موضوع استفاده از کلیشه هاست".

    به نظر من قسمت بعدی قسمت مهمیست و یک جهش در سطح تنش و کشمکش و هیجانِ داستان خواهد بود. با سپاس

     

    سلام

    علت عدم رضایت بیشتر بیننده ها، فکر کنم به خاطر این بود که اکثرا میدونستن چه اتفاقی میافته. سوپرایز زنده شده جان رو از بین رفته بود.

    بعد دیالوگهای داووس و زن سرخ هم خیلی آبکی بود. در حد این سریال نبود ...


  16. گرگ تنها » پنج شنبه اردیبهشت 15, 95 1:26 am[/url]"]دایرولفها دارن مثل فولاد ابدیده میشن هر کدوم به تنهایی کلی سختی کشیدن و خدا به داد وستروس برسه وقتی که به هم برسن و گله تشکیل بدن...

     

    چه بر سر دایرولف آریا اومد راستی؟ داشت میگشت تو جنگلها برای خودش گله دست و پا میکرد

    کلا خبری نشد دیگه ازش


  17. تو یه مصاحبه ای قبلا مارتین گفته بود که اینکه یه شخصیت از دیار باقی بر میگرده، دوست دارم یه تغییری توش باشه ...

    مثلا گفت کاراکترهای خودش یه چیزی را از دست میدن، یا یه خاطره، یا یک توانایی ...

    الان جان از نظر رفتاری چه تغییری میکنه به نظرتون؟ یا چی رو از دست داده؟

    (یا شایدم چه چیز را به دست آورده؟)


  18. محمدمهدی » چهارشنبه اردیبهشت 15, 95 6:48 pm[/url]"]با سلام خدمت همه دوستان جدید، چند تا نکته رو به عنوان اولین پست خدمتتون عرض می کنم:

    سلام

    1- بهنره که حذف شده باشه. با توجه به محدودیت زمانی تو سریال، امکان پرداخت خوب به ورود کاراکترهای جدید نیست ...

    2- چه خونده باشند کتاب را، چه نه ... بعید این داستانی را که روایت کردن در دو اپیزود اول، با شیوه داستان گویی مارتین فرق داشت. یه خوردی آبکی بود

    امیدوارم قسمتهای بعد بهتر بشه.

    3- چه بدسلیقه ن آمریکایی ها و اروپایی ها این همه بازیگر خوب تو سریاله ...


  19. جیمی را چطور با رمزی مقایسه کردید؟

    جیمی هر کاری می کنه یا کرده به خاطر خانواده ش بود. از سقوط برن تا درگیری با استارک ...

     

    رمزی تمام کارهاش به خاطر جنونشه.


  20. negar27 » دوشنبه اردیبهشت 13, 95 6:14 pm[/url]"]

     

     

    پ.ن: دقت کردید چقد گوست آب رفته؟ اونجایی که کنار جان خوابیده بود از گرگ عادی هم کوچیکتر به نظر می اومد!

     

     

    اینقدر حرص خورد تو این یک سال واسه زنده شدن یا نشدن جان، تمام ابهتش رو از داست داد


  21. این قسمت خیلی بهتر بود نسبت به قسمت قبل

    چه جالب برن تو زمان هم میتونه سفر کنه. یادم نیست دقیقا چنین چیزی تو کتاب هم اتفاق افتاده باشه؟ به نظر میرسه اون کسیکه به هویت جان پی میبره برادرشه ...

    راز حرف نزدن هودور چیه؟

    درگیری کسل بلک هم همونطور بود که انتظار داشتم.

    دیالوگهای بین اسپارو کوچک و جیمی هم جالب بود:

    اسپارو: خانواده ای نداریم؛ فقیر هستیم ... ولی وقتی با هم متحد میشیم، یک امپراطوری را میتونیم سرنگون کنیم.

    (قسمتهای جیمی همیشه جزء خوش ساخترین بخش های سریاله ...)

     

    جزایر آهن: بازیگر خوبی برای یورون گریجوی انتخاب کردن. اتفاقات آینده هم تا حدودی قابل پیش بینیه تو جزایر آهن

     

    وینترفل: بدون شک رمسی بولتون حرومزاده ترین آدم توی وستروسه! یه چیزی فراتر از جافری.

     

    میرین: تنها نکته مهمش جلوه های ویژه مربوط به سکانس تیریون و اژدهاهاست.

     

    شمال: تیون و سانسا از هم جدا شدند. مشخص نبود منظور تیون از خونه وینترفله یا جزایر آهن ...

    احتمالا برمیگرده به وینترفل و یه جوری زهرش رو به رمسی میریزه.

     

    کسل بلک:

    همون چیزی که همه میخواستن شد. سازندگان سریال و عواملش راحت میشن یه جورایی از سوال در مورد جان!

    داووس بیشتر از خود زن سرخ به توانایی هاش اطمینان داره...

    نشون دادن گوست هم تو سکانس آخر نشون میده احتمالا جان وارگ کرده تو بدن دایرولفش (بعد از مرگش) یا شاید هم فقط به خاطر نزدیکی با جان حضورش را حس کرد.

    (وارگ کردن جان کلا تو سریال حذف شده مث اینکه ...)

    همزمان تقریبا بیدار شدن بعد از ورد های ملیساندره...

×