Jon Snow
-
تعداد ارسال ها
162 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
پست ها ارسال شده توسط Jon Snow
-
-
فیملنامهی منتسب به فصل ۸ به نظرم نقاط ضعف زیاد داره. البته باید اعتراف کنم که در حین خوندنش چند بار مو به تنم سیخ شد! :دی ولی به چند دلیل حس میکنم جعلی باشه:
۱. دنریسی که توی ۷ فصل یکی از اصلیترین شخصیتهای داستان بود و سریال کلی روش مانور داد، تو این فیلمنامه عملاً از صحنه کنار رفته و هیچ نقشی تو وقایع نداره. به قول یکی از دوستان انگار صرفاً اومده بود تا بچهی جان رو به دنیا بیاره. با توجه به علاقهی مارتین و سازندههای سریال به این شخصیت چنین تصمیمی خیلی بعیده.
۲. ما هیچ اطلاعاتی در مورد نیت شاه شب یا نحوهی مرگش دریافت نمیکنیم. انگار نویسنده یهو با خودش میگه: «خب، دیگه زمان نداریم، بسه. شاه شب همین جا میمیره و کل ارتشش نابود میشه.» در حالی که بیشتر به نظر میرسه اون کسی که این داستان جعلی رو نوشته ایدهای برای کشتن شاه شب نداشته.
۳. بر اساس این فیلمنامه هیچ کدوم از پیشگوییهای سریال/کتاب درست در نمیاد. نه سرسی توسط برادرش میمیره، نه طبق اون چیزی که دنریس تو خانهی نامیرایان دید، تالار تخت آهنین به اون روز در میاد. با توجه به این که ترتیب سکانسها هم کاملاً مشخصه، واریس که از بچگی از شعلهها شنیده که باید دنریس رو بکشه، بیهوده این کار رو انجام میده، چون کار شاه شب دیگه تموم شده.
۴. مرگ افرادی که داخل چالهی اژدها میمیرن خیلی مسخره است. یورون که میدونه اون جا هنوز یه اژدهای آتشین دم وجود داره جون خودش رو به خطر میندازه تا بره جان رو بکشه؟ آریا تو اون وضعیت جان رو ول میکنه؟ بیخیال!
یه سری تناقضات دیگه مثل قضیهی هالند رید، مرگ برن به دست شاه شب و نامگذاری لیانا رو هم سایر دوستان گفتن.
نکتهی بعدی به نظرم اینه که فیلمنامهی فصل ۷ زمانی لو رفت که کپی اون رو برای بازیگرها فرستاده شده بود و چون خیلیها بهش دسترسی داشتن میشد یه جوری دزدیدش؛ ولی الان برای این چیزها خیلی زوده. این داستان به نظرم یه فن فیکشن ساده است که صرفاً بعضی جاها خوب تونسته سبک D&D رو تقلید کنه.
-
کلیت اسپویل ها با تصاویر منتشر شده از سر صحنه ها و روال طبیعی داستان همخوانی زیادی دارهفقط این وسط یه سری سوال جدی پیش میاد:
1- گریجوی ها و خصوصا یورون این وسط چی میشن و چه نقشی رو تو داستان ایفا میکنن ؟
2- دورن و هایگاردن چی ؟
3- چرا دنریس بارانداز شاه رو که اتفاقا تمامی دشمنان خونی خانواده اش اونجا جمع شدن و بیخ گوشش هم هست به کل رها میکنه و به سمت شمال میره ؟
4- سر جوراه چه طوری به این سرعت راه مداوای لاعلاج ترین بیماری دنیای نغمه رو پیدا میکنه و زودتر از دنریس به مقصد اون میرسه ؟!!!
5- سانسا چه طور سرپرست ویل رو که عملا فاتح و قدرت بلامنازع شمال هست به راحتی اعدام میکنه ؟ شوالیه های ویل این وسط چی کار میکنن ؟
6- سرسی این وسط چی کاره است و در برابر تهدید بزرگی که تاج و تختش رو تهدید میکنه چه عکس العملی نشون میده ؟
تو همین اسپویلهایی که منتشر شده در مورد 1 و 2 و 4 هم اطلاعاتی هست، که اگه خودتون دوست داشتید سرچ کنید راحت پیدا میشه.
-
Dawn » چهارشنبه آبان 5, 95 4:22 pm[/url]"]کانال وستروس اخیرا اسپویل کلی فصل 7 رو گذاشته. ظاهرا فردی که سال پیش هم کل فصل 6 رو خونده و اسپویل کرده بود، امسال هم اینکارو کرده و مثل پارسال تو سایت ردیت گذاشته و بعد سریع برداشته. بعید نیست که مثل سال گذشته تمامش اتفاق بیفته. متنش رو اینجا میذارم. متن حاوی اسپویل کلی فصل هست و اگر مایل به دونستن نیستید باز نکنید:اپیزود 1
وایت واکر ها به جنوب و به سوی دیوار در حرکتند. برن از دیوار رد میشه و اِد رو میبینه.
اپیزود 2
جان نامه ای دریافت میکنه که از سمت دنریس هست و همه ی لرد های هفت پادشاهی رو فراخوانده.جان و داووس بخاطر اینکه به شیشه اژدهاهایی که در دراگون استون هست نیاز دارن تصمیم میگیرن که برن. جان شمال و وینترفل رو به سانسا میسپاره و از اونجا میره، همچنین گوست رو در وینترفل تنها میزاره و کل سیزن گوست همونجا میمونه.
اپیزود 3
جان و داووس به دراگون استون میرسن. تیریون اونارو توی ساحل ملاقات میکنه و دوتراکی ها کشتیشون رو میگیرن. تیریون اونارو پیش دنریس میبره و توی راه با میساندی و گری ورم رو در رو میشن. در اتاق تخت پاشاهی تعدادی دوتراکی ها حضور دارن. دنریس و جان باهم ملاقات میکنن. دنریس بهش دستور میده که زانو بزنه که جان قبول نمیکنه. از قرار معلوم جان راجع به وایت واکر ها بحث میکنه ولی دنریس باورشون نمیکنه. تیریون هم اصرار میکنه که جان دیوونه نیست. داووس سعی میکنه به برگشتن جان از مرگ اشاره کنه که جان ردش میکنه. دنریس بلافاصله به جان احترام میزاره اما در مقابل جان به دنریس اونقدر احترام نشون نمیده.برن به وینترفل میرسه. میرا به خونه برمیگرده.
اپیزود 4
آریا به وینترفل میرسه.
اپیزود 5
سم به همراه گیلی و بچه اش اولدتاون رو به قصد وینترفل ترک میکنه. جوراه در دراگون استون دوباره با دنریس متحد میشه. جان نامه ای دریافت میکنه که میگه آریا و برن در وینترفل هستن. جیمی ، بران ، تیریون و داووس یک میتینگ سری باهم دارن که تیریون سعی میکنه اون ها رو قانع کنه که به دنریس تسلیم بشن که جیمی اهمیت نمیده. و مشخص نیست که این قبل یا بعد از کمین دنریس روی ارتش لنیستر ها اتفاق میفته.
گندری در پایتخت اسلحه سازی میکنه که داووس پیداش میکنه.
اپیزود 6
در شمال گروهی با کشتی به سمت ایستواچ دیوار میرن. داووس میمونه همونجا در حالی که بقیه میرن وایت ها رو بکشن. جان نیروی کوچکی رو با خودش میبره که شامل هاوند ، بریک ، توروس ، تورموند ، جوراه و گندری هستن. اون ها توسط ارتش نایت کینگ که یک خرس قطبی وایت هم همراهشون هست مورد حمله قرار میگیرن. خرس توروس رو میکشه. اونا در یک جزیره با دریاچه ای یخ زده توسط واکر ها محاصره شدند و تقریبا در حال شکست هستن که دنی و اژدهایانش پیداشون میشه. دنی میتونی تقریبا همشون رو سوار اژدهاش کنه و برگردونه اما جان اونجا ول میشه. جان چیزی نمونده که کشته بشه ولی کلدهندز از راه میرسه و جان رو با یه اسبش فراری میده در حالی که خودش میمونه اونجا و به جنگیدن ادامه میده. جان در حالی که فرار میکنه میبینه که بنجن مورد هجوم وایت واکر ها واقع شده ویسریون کشته میشه و به عنوان مرکب نایت کینگ زنده میشه. بعد از کمک دنی به جان و نیروهاش در برابر وایت واکر ها، جان پیشنهاد میده که عنوان پادشاه شمالش رو کنار بگذاره.
اپیزود 7
سانسا لیتل فینگر رو به مرگ محکوم میکنه که آریا حکم رو اجرا میکنه. سرسی در تخت پر خون بیدار میشه. که نتیجه ی سقط بچه هست. سم و برن متوجه هویت واقعی جان میشن. اون در واقع یک تارگرین مشروعیت یافته هست که اسمش "اگان" هست. جان و دنی سوار بر کشتی به سمت شمال برای اولین بار سک# میکنن.در آخر اپیزود دیوار فرو میریزه. نایت کینگ توسط ویسریونِ وایت شده به دیوار حمله میکنه. که حالا دیگه جای آتیش ، شعله ی آبی رنگ و یخی بیرون میده.
معلوم نیست تو HBO چه خبره که این طوری فصلها لو میرن، اپیزودها زودتر منتشر میشن و کلاً همه چیز لو میره منم که تا پست رو دیدم دست و پام شل شد و رفتم همهاش رو خوندم. تو منابع انگلیسی حتی با جزئیات بیشتر و یه سری حدسیات اضافهتر هم بود که البته بعضیهاش از بیخ فیکشنه!
****اسپویلر صحبت در مورد اطلاعات منتشر شده****
مثلاً این که گفته بود جان میره یه وایت رو اسیر میکنه تا ببره به سرسی نشون بده بگه با چی طرف هستن، سرسی به کوه میگه بکشتش ولی کوه هر کاری میکنه کشته نمیشه، آخرش جان میگه اینا فقط با شیشه اژدها میمیرن، درحالی که میدونیم وایتها با شیشهی اژدها نمیمیرن و فقط با آتش از بین میرن. اون وایت واکرها هستن که با شیشهی اژدها میمیرن.
ولی با این اوصاف دو قسمت آخر و به خصوص قسمت شش دیوانه کننده است. فکر کن چه جوری میخوان ویسریون رو بکشن! بعد ویسریون وایت بشه، آتیش آبی بده...واااای
جادوی دیوار هم احتمالاً با جادوی اژدها خنثی میشه و این طوری فرو میریزه.
-
Clegane » سه شنبه تیر 8, 95 12:48 pm[/url]"][justify]چندتا ایراد اساسی دیگه این فصل داشت رو از قلم انداختم.شخصیت سندور که بازگشتش به نظر میومد یه نطقه تلاقی با خط اصلی داستان پیدا کنه ، تا یه جا رفت و دم دستی رها شد.خب اگه قرار نبود به جایی برسه ، میذاشتنش برای فصل بعدی.
آریا بعد از کش و قوس فراوان و اتلاف وقت زیاد رسید به خونه اول یعنی کل این ماجرا و چالشی که با جاکن و ویف داشت برای هیچ بود و عجیبه که با وجود سرپیچی از خدای بی چهره به قدرت های اونا دسترسی داره.
سر جوراه هم که کلا رفت قاطی باقالیا ، کارگردانا یادشون رفت به کل .[/justify]
چه فرقی داره سندور این فصل بیاد یا فصل بعد؟ بالاخره یه جا باید اتفاق میافتاد. تازه ما هنوز از ادامهی کار خبر نداریم. شاید هدفی پشتش هست. ایراد هم میگیرید درست بگیرید لااقل.
بیانصاف نباشید. آریایی که رفت براووس با این آریایی که برگشته کلی فرق داره. درسته که یه خورده اتلاف وقتش طولانی شد ولی حداقل دست خالی برنگشت و الان هم کلی به مهارت مبارزهاش اضافه شده و هم میتونه تغییر چهره بده. تا اونجایی که من میدونم تغییر چهره بیشتر یه تکنیکه تا جادو. بنابراین ربطی به سرپیچی و اینا نداره. بعدم با واکنشی که جیکن هگار به تصمیم آریا نشون داد خیلی مطمئن نباش که آریا سرپیچی کرده باشه و همهی اینها بر طبق نقشهی خودشون نباشه.
سر جورا، برین، ادیسون تالت (دیوار)، شاه شب و یورون موندن. مشخص بود که نمیشه تو یه قسمت به این همه شخصیت پرداخت. پس ایرادی وارد نیست.
Wun Wun » سه شنبه تیر 8, 95 12:54 pm[/url]"]موسیقی کینگزلندینگ کسل کننده بود ولی لحظه انفجارش خوب بود. در ضمن نفهمیدم دلیل کشتن استاد پایسل چی بوده؟
شما این قسمت رو با دقت تماشا کردید؟ چون دقیقا تو همون صحنه کیبورن دلیل این اتفاق رو میگه.
سرسی میخواست همهی دشمناش رو یه جا از بین ببره و دورهی جدیدی رو شروع کنه پس نیاز بود تا پایسل هم حذف بشه.
-
خیلی قسمت خوبی بود. اگه از اون چندتا باگ و سوتیش بگذریم میشه تو لیست ده قسمت برتر کل سریال قرارش داد.
بخشهای ابتدایی با اون پیانو و تم کاملاً متفاوت که تا حالا تو سریال ندیده بودیم خیلی چشم و گوشنواز بود. به هیچوجه فکر نمیکردم مارجری بمیره ولی ظاهراً دیگه فرصتی برای دعواهای سرسی و مارجری نمونده و باید هر چه زودتر داستان رو به سمت ماجراهای نهایی ببرن.
والدر فری ملعون هم به سزای اعمالش رسید. فقط ای کاش آریا زجر کشش میکرد. پای فری خیلی خوب بود ولی حیف که خود والدر ازش نخورد. بیصبرانه منتظر دیدار آریا و جانم، ولی فکر نکنم به این زودی اتفاق بیوفته. احتمالاً آریا فعلاً به دنبال کوتاه کردن لیست خودش باشه.
جان اسنو/استارک/تارگرین. از همین میترسیدم که دوباره یه نکتهی مبهم تو برج شادی باقی بذارن و گذاشتن. لیانا در گوش ند چی گفت؟! ولی خب بالاخره بعد از این همه سال والدین شاه شمال جدید مشخص شد. همین خودش جای شکر داره. لیانا مورمونت یه تنه داره میترکونه. دمش گرم. سانسا هم اگرچه کنار درخت خدایان دست رد به سینهی بیلیش زد و به جان هم گفت که هیچکس به لیتل فینگر اعتماد نمیکنه، ولی همچنان نگاههاش شک برانگیزه. بیلیش که تخت آهنین رو میخواد، خب شمال رو ول کنه واسه جان دیگه، ای بابا!
خوب شد که دنریس داریو رو تو میرین رها کرد. دیگه حوصلهی رابطهی این دوتا رو نداشتم. مشخصاً این که فقط ۱۳ قسمت دیگه باقی مونده، ضرباهنگ سریال رو به شکل عجیبی تند کرده. فکر نمیکردم دنریس آخر همین فصل به سمت وستروس حرکت کنه ولی ظاهراً باید هر چه زودتر داستان تخت آهنین تموم بشه تا برای مواجهه با آدرها آماده بشیم.
و دوباره ما موندیم و ۹ ماه صبر عظیم! اونم ۹ ماهی که فقط به ۷ قسمت منتهی میشه. هـــعـــی
-
-
یه قسمت کم نظیر بود. یه جنگ واقعی. یه جنگ کثیف. یک حقیقت انکار ناپذیر.
مارتین همیشه جنگ رو نکوهش کرده و به نظر من نبرد حرامزادهها در رسوندن این ایده عالی عمل کرد. رمزی به سربازای خودش هم رحم نمیکرد. جان مرتکب یه اشتباه حیاتی شد و داشت جونش رو به همین سادگی از دست میداد ولی با ورود ارتش ویل قضیه ختم به خیر شد. وون وون دوست داشتنی هم در لحظات آخر به دست رمزی کشته شد تا لذت مشتهای جان تو سر و صورت رمزی دوچندان بشه. من اگه به به جاش بودم حداقل نمیذاشتم دندون تو دهنش بمونه.
حرف بیشتری ندارم. ۱۰
-
تاپیک خوبیه. ایول
در مورد نبرد حرامزادهها فکر میکنم جان در حال شکست خوردنه که ارتش بیلیش سر میرسه و رمزی شکست میخوره ولی بعید میدونم مرگ رمزی رو تو این فصل ببینیم. در مورد حکمرانی شمال و وینترفل هم حداقل تو این دو قسمت باقی مونده فکر نکنم درگیری شدیدی بین جان و بیلیش اتفاق بیوفته.
سرسی بعد از صحبتی که با تامن میکنه، سپت بیلور رو با آتش وحشی نابود میکنه. لوراس هم میمیره.
دنریس یا بازم با استفاده از اژدهاهاش رگ خواب اربابان رو میزنه و همه چیز به خوبی و خوشی تموم میشه یا با ورود تئون و یارا اربابها رو منگنه میکنن و دروگون همهی کشتیها رو در یک اتفاق حماسی دیگه آتش میزنه. در کل اتفاق ناخوشایندی برای دنریس نمیافته.
واریس به دورن میره و اونها رو که الان در جنگ با پایتخت هستن با دنریس متحد میکنه.
در مورد آریا و برن به طرز غریبی نمیتونم پیش بینی کنم.
برن شاید در آخرین صحنه از خودش از دیوار رد بشه و با این کار فاتحهی همه رو بخونه. شایدم فقط تو یه صحنه با بنجن دیالوگ داشته باشه یا یه ویژن ببینه.
در مورد آریا اون چیزی که به لیدی کرین گفت خیلی ذهنم رو درگیر کرده. دربارهی آشای و لبهی دنیا. یعنی میشه بره اونجا و تصویر آشای رو تو سریال ببینیم؟ اما از طرفی دیگه فرصتی نمونده که بره اونجا و به موقع برگرده وستروس. شایدم خیلی ساده فقط رفتنش به وستروس رو ببینیم.
اما دوست دارم در مورد آخرین صحنهی فصل هم بگم. شخصاً خیلی دلم میخواد وقایع برج شادی رو نشونمون بدن. ولی احتمال داره به جاش انفجار کینگزلندینگ هم باشه. مخصوصاً اگه یه طوری نشون بدن که معلوم نشه کی زنده موند و کی مُرد.
-
فرشید واترز » چهارشنبه خرداد 26, 95 3:28 pm[/url]"]KinGleT » چهارشنبه خرداد 26, 95 10:33 am[/url]"]فرشید واترز » سه شنبه خرداد 25, 95 6:45 pm[/url]"]همین الان داشتم تیکه هایی از فصل چهار میدیدم یه چیز توجهمو جلب کردبرن وقتی رفت دست زد به درخت قرمز ویژن هایی داد که خیلی هاشون رو بعدا هم دید
نایت کینگ رو دید که نزدیک یه یخ شده و نگاه میکنه و صدای یه دختر اومد که گفت «منو دید» اتفاقی که بعدا خودش دید و نایت کینگ خود برن رو دید . پدرش رو یه بار دید که شمشیر تیز میکنه . چشمای پدرش رو دید که تو سیاهچال داشت به مشعل واریس نگاه میکرد . و کینگز لندینگ رو دید که خراب شده و سایه یه اژدها که روی شهر پرواز میکنه و آخرش هم یه صدا گفت «شمال» . اینا رو دنریس هم بعضیاشو دید .
اون صدای دختری که گفت « اون ما رو دیده » ، صدای سرسی بود. قسمت اول اپیزود اول. وقتی برن ، جیمی و سرسی رو توی اون حال دید و جیمی اونو پرت کرد پایین. فکر نمی کنم ربطی به نایت کینگ داشته باشه
گفت اون منو دید نه اون ما رو دید . آخه دقیقا وقتی این صدا دیدیم که نشون میداد نایت کینگ داره یه چیزیو نگاه میکنه و ما انعکاسشو از توی یه یخ دیدیم .
صدای سرسی هست که میگه He saw us و مربوط به همون قضیهای میشه که ایشون گفتن. تصویر شاه شب هم مربوط به قسمتی میشه که یکی از وایت واکرها بچهی کرستر رو میبره و شاه شب اون رو تبدیل به یکی از خودشون میکنه. چیز جدیدی نداره.
-
قسمت بدی نبود ولی برای یه قسمت ۸ جالب نبود. توقع یه چیز بهتر و چالشیتر رو داشتم.
همون طوری که حدس میزدم آریا رفت پیش لیدی کرین و مداوا شد ولی ویف ول کن نبود. کشوندن ویف به لونهی آریا و شکست دادنش با استفاده از چیزهایی که در زمان کور شدن یاد گرفته بود ایدهی خوبی بود. حداقل بین این همه وقت تلف کردن از یکی از تجاربش به نحو احسنت استفاده کرد. ولی درک نکردم چرا برگشت به تالار چهرهها؟ میخواست برای جیکن شاخ و شونه بکشه؟ ریسک اینکه دستگیرش کنن یا بکشنش بیشتر نبود؟ این حرکتش منطقی به نظر نمیاد. نگاه جیکن هم بعد از این که آریا گفت به وستروس میگردم عجیب بود. یعنی نقشهی دیگهای کشید؟
نکتهی جالب اینکه همهی تئوریهای متوهمانه و محیر العقول دوستان هم اشتباه دراومد و ثابت کرد که حداقل باید چه چیزی گفت که بگنجه والا
بازگشت بریک و توروس خوب بود با پایان بازی که آخر این قسمت برای سندور گذاشتن حس میکنم خیلی دور از انتظار هم نباشه اگه به برادران بدون پرچم بپیونده. با توجه به این که محاکمه از طریق مبارزه هم برداشته شد میتونه نقش خودش رو در برنامهی خدایان به این شکل ایفا کنه.
سرسی الان تبدیل شده به تلِِِِّ خاکِ سرشار از نفرت. تامن هم همچنان با قدرت به پروسهی تبدیل شدن به سیب زمینی ادامه میده و اگه مارجری دستی تو این ماجرا داشته باشه یعنی داداش خودش رو فدای نابودی سرسی کرده؟ پیش بینی سرنوشت لوراس و سرسی دیگه خیلی مشکل شده. فکر نکنم تا انتهای این فصل هم اتفاق خاصی برای این دو شخص بیوفته.
سیب زمینی که چه عرض کنم، ابله بعدی ادمیوره. البته اینجا هم داستان یه خورده ایراد داره. آخه وارث ریورران که این قدر رو اسم کتلین و خانوادهاش تعصب داره میاد به خاطر یه بچهی نصف-فری قلعه و بلکفیش رو فدا کنه؟ درسته که از همون اول هم بی عرضهتر از بقیهی اعضای خاندان بود ولی نه تا این حد که شرافتش رو به خاطر چنین بچهای نابود کنه. تازه اصلاً معلوم نیست جیمی در مورد بچه راست گفته باشه. هدف خاصی رو هم از این وقایع نگرفتم. ریورران دست فریها بود، تالیها میان پسش میگیرن، بعد به این شکل دوباره منطقه میوفته دست تالیها! فقط این وسط میخواستن بلکفیش رو بکشن؟ جیمی الان کجا میره؟
حضور بران و تیریون در این قسمت لبخندی به لب ما آورد ولی به نظرم بخشهای تیریون تو این فصل زیادی تو ذوق میزنه. یعنی همهی این اضافات رو حذف میکردن راحت میشد به چیزهای مهم دیگهای مثل لیدی استون هارت بپردازن.
دنریس هم که بهتره دهنم باز نشه
پ.ن:
عشق است قسمت بعدی. فقط امیدوارم مثل نبرد دیوار و بلک واتر کلاً در مورد یه خط داستانی یعنی جان و رمزی باشه و هی روی بقیهی داستان شاخه به شاخه نشه تا هیجان جنگ حفظ بشه.
-
baristan s » چهارشنبه خرداد 19, 95 10:44 pm[/url]"]دوستان بزم درخواست میکنم اگر کسی اسم همه قسمتای سریال رو داره (از فصل اول تا الان ) ممنو میشم تو یه پست بذاره برا همهبرای این طور سوالها معمولاً تو گوگل سرچ بکنید سریعتر و راحتتر به جواب میرسید. با این حال بفرمایید:
https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_Game_of_Thrones_episodes
-
فکر کنم بعد از قسمت اول از فصل چهارم این اولین قسمتی بود که اول یه صحنه پخش شد بعد تیتراژ شروع شد. اون قسمت سکانسی بود که تایوین آیس رو ذوب میکنه و ازش دو تا شمشیر درمیاره.
بالاخره سندور هم برگشت و من همچنان قویاً معتقدم برای محاکمه با مبارزهی سرسی به نفع خدایان میجنگه. با حرفایی که شخصیت یان مکشین بهش زد که خدا هنوز برات برنامه داره هم غیر مستقیم داشت همین رو میگفت. احتمالاً یه رستگاری نصفه و نیمه شامل حالش شده.
اون سکانس آخر نفهمیدم کیا زدن اینا رو کشتن؟ برادران بدون پرچم؟ اونها که به نفع مردم عادی مبارزه میکردن، تو سکانس والدر فری هم گفته شد که دارن مردم رو تهییج میکنن برای جنگ، نه این که قتل عامشون کنن. باید دید چه دلیلی برای این کار داشتن.
دم بانوی خارها گرم، تا جایی که تونست تیکه بار سرسی کرد. به هیچ وجه حتی تو این وضعیت مزخرف هم نمیتونم طرفدار سرسی باشم و امیدوارم زودتر کلکش کنده بشه تا کینگزلندینگ هم یه پیشرفت اساسی بکنه.
صحنههای جان رو که میدیدم ناخودآگاه یاد دنریس میافتادم. اگه دنریس به جای جان بود چپ و راست هر جا میرفت همه متحدش میشدن بعد این بدبخت که طرف حق رو داره هیچکس که متحدش نمیشه هیچ، همونهایی هم که با هزار توضیح و دلیل باهاش کنار میان ۶۲ نفر سرباز دارن
هنوزم به سانسا شک دارم و فکر میکنم آخر میزنه تو کاسه کوزهی جان! بابا بشین سر جات دیگه. البته با این نامهای که به بیلیش نوشت احتمالاً داستان طبق پیش بینیها پیش میره. ارتش جان جنگ رو با بولتونها شروع میکنن ولی تو محاصره گیر میکنن و در حال شکستان که ارتش ویل با بیلیش سر میرسه و نجاتشون میده. اونجاست که موازنهی قدرت به هم میریزه.
صحنههای آریا خیلی کم بود. علاوه بر این کم مصیبت داشت، حالا زخمی هم شده. ولی فکر کنم میره پیش همون لیدی کرین تا درمانش کنه. بعدم امیدوارم با همین یارو کشتیدارِ بره وستروس، و سمت گریجویها و ملحق شدن به دنریس نره. پلیزززز
-
ولی نکتهی جالب توی چیزهایی که برن دید این بود که اژدهای در حال پرواز روی کینگزلندینگ قبل از اومدن زمستون (ویژن دنریس تو خانهی نامیرایان) اونجا بود، بنابراین احتمالاً دنریس قبل از حملهی شاه شب و اومدن زمستون به وستروس میرسه.
-
کال مصطفی » سه شنبه خرداد 11, 95 1:44 pm[/url]"]در تصاویری که برن اول اپیزود میبینه یک نوزاد بین ستون های یخ دایره ای به شکل استون هنج قرار داره که شاه شب میره به سمتش در تصویر بعدی کودک در بقل شاه شبه با چشمان آبی شده. دوستان اگر نوزادو میشناسید لطفا داستانشو بگید من متاسفانه چیزی در این مورد بیاد نیاوردم.
این تصویر مربوط به انتهای قسمت چهارم از فصل چهارم میشه که یکی از وایت واکرها یکی از بچهها کرستر رو میبره برای شاه شب و اونم تبدیلش میکنه.
Prince Rhaegar » سه شنبه خرداد 11, 95 1:59 pm[/url]"]یه جا که صحنه ی bed of blood نشون داد عجیب بود..تقریبآ کل لباس لیانا خونی بود،انگار که یه اتفاق وحشتناکی غیر از نظریه ی زایمان افتاده!
نکتهی درستی بود. من اولین بار که تصویرش رو دیدم یاد تالیسا بعد از چاقو خوردن شکمش افتادم.
-
مطابق انتظار بعد از قسمت هیجانی و نفسگیر قبلی این قسمت آرامش بعد از طوفان بود و چیز به جز داستان برن چیز دندونگیری نداشت. ولی بد هم نبود و داستان رو بهدرستی جلو برد.
خب همون جوری که حدس میزدم بنجن در قالب کلدهندز وارد شد و چه قدر هم حرفهای اون وایتها رو کشت. ولی نکتهی عجیب اینه که برای ساختن وایت واکر باید شیشهی اژدها وارد قلب بشه برای جلوگیری از وایت (یا وایت واکر؟ نفهمیدم منظورش کدوم بود) شدن هم همین طور؟!
اما صحنههایی که برن دید به نظرم همون نظریهی آپلود شدن اطلاعات کلاغ سه چشم به ذهن برن بود. چون برن به هیچ طریقی نمیتونست همهی اینها رو دیده باشه. به درختی هم متصل نبود.
با این حال دیدن مد کینگ و تلاقی دیالوگ همشون رو بسوزون، نشون دادن واکرها و آتش وحشی نکتهی قابل توجهی بود. شاید یکی از روشهای وایت واکرها وایلد فایر باشه.
سم رفت و یه شمشیر والریایی دیگه به داستان اضافه کرد. ولی نکتهی مهمتر اینه که کی میخواد ازش استفاده کنه؟ خودش که بعیده یهویی بتونه جنگجوی قهاری بشه پس باید تقدیمش کنه به یه جنگجوی ماهر دیگه. اما کی؟
یعنی آریا دلش به حال لیدی کرین سوخت؟ من اگه به جاش بودم به خاطر بر پا کردن همین نمایش مضحک هم که شده میکشتمش ولی خب مشخص بود که هیچ وقت نمیتونه یه بیچهرهی واقعی و خدمتکار بی چون و چرای خانهی سیاه و سفید بشه. در عین حال باید عایدی خاصی از دو فصل سرگردونی ما تو این خط داستانی وجود داشته باشه، هوم؟
مارجری واقعاً به راه راست هدایت شد یا همهی اینها فیلم بود تا از شر گنجشکها راحت بشه؟ تامن هم که مثل جلبک...!
از همه چیز که بگذریم سخن دنریس خوشتر است! تازه قسمت قبلی که دو قطره اشک ریخت یه خورده قابل تحمل شده بودها، ولی دوباره گند زد به همه چیز. نفرت انگیز! خسته شدم از این همه تکرار مکررات.
-
Farazkazama » سه شنبه خرداد 4, 95 12:53 pm[/url]"]نظرات دوستان عالی بود و استفاده کامل بردیم . فقط سه تا سوال:1- الان برندون دقیقا کجای نقشه هست؟ اونطرف دیواره؟ اگه اونطرف دیواره کِی از دیوار رد شده که ما ندیدیم؟ اگه اینطرف دیواره پس وایت واکرا چیکار میکردن؟
2- جریان هودور تو آینده مشخص میشه ولی چرا از بچگی میگفته هودور؟ یعنی بلود ریون اینکارو کرده؟
3- جریان دیوار چیه؟ مگه برندون معمار (پدر ند استارک) دیوارو به کمک اونطرف دیوار نساخته؟ از یه جایی شنیده بودم که دیوار برای صلح بین اینطرف و اونطرف دیوار ساخته شده و فقط با صدای شیپور خراب میشه. کلا جریان دیوارو برام بگین ممنون میشم
۱- برن اون طرف دیواره دیگه. آخر فصل سه بود که برن و سمول تو یکی از قلعههای نگهبانی همدیگه رو دیدن و سم برن رو از یه در مخفی رد کرد اون طرف دیوار.
۲- برداشت من اینه که برن تو گذشته دست میبره. البته این برداشت با چیزی که کلاغ سه چشم در مورد گذشته میگه («گذشته نوشته شده، جوهرش خشک شده») در تناقضه ولی سناریوی دیگهای به ذهنم نمیرسه. بر این اساس برن به گذشته میره، تو ذهن ویلیس جوان تاثیر میذاره تا در آینده در رو نگه داره و خودش رو نجات بده
-
KinGleT » دوشنبه خرداد 3, 95 5:26 pm[/url]"]Jon Snow » دوشنبه خرداد 3, 95 3:41 pm[/url]"]خب، برای بار دوم اپیزود رو با کیفیت خوب نگاه کردم و نظر قبلیم رو کامل میکنم.صحنهی کشته شدن هودور خیلی غم انگیز بود. فکر کنم اون قدری که واسه مردن هودور ناراحت شدم واسه ند و راب نشدم. اونجاها بیشتر بهت زده بودم.
چرا حس میکنم سانسا میخواد به جان نارو بزنه؟ این طوری که از همین اول اتحادشون داره دروغ و دغل میبافه وای به حال آخراش.
داستان آریا بد نبود ولی هنوز تا وارد ماجرای اصلی نشه نمیتونم ازش رضایت صد درصدی داشته باشم. ولی صحنهی مبارزهاش با ویف رو دوست داشتم.
اما واریس و کینوارا! اونجایی که راهب سرخ میگه زنان و مردان اشتباه میکنن فکر کنم منظورش همون تفسیرهای غلط ملیساندر بود. ولی این که گفت در کودکی صدایی از درون آتش با واریس حرف زده منظورش این بود که خدای نور باهاش حرف زده؟ جالب شد. امیدوارم بعداً بگن چی بهش گفته! شاید همهی اهداف واریس بر اساس همون چیزی باشه که بهش گفته شده.
یه نکتهای در مورد شاه شب و اون کسی که نشون دادن (احتمالاً) برای اولین بار به وایت واکر تبدیل شد.
از اونجایی که بازیگر شاه شب مشخصه و توی اپیزودهای صفر این سیزن هم خیلی باهاش مصاحبه کردن چرا از همون برای نقش این انسان استفاده نکردن؟! بر همین اساس فکر میکنم اولین کسی که تبدیل شد با شاه شب فرق میکنه و اینا دو نفر جدا هستن. این شاه شبی که الان توی سریاله احتمالاً همون استارکیه که فرماندهی نگهبانان شب بود و این طوری نگاه عجیبش به جان و ضرب العجلش برای دستگیری (!) یا کشتن برن هم بهتر توجیه میشه.
پ.ن:
الان دیگه تقریباً مطمئنم که یا سر و کلهی بنجن پیدا میشه یا کلد هندز یا بنجنی که کلد هندزه
10/10
ببخشید جریان کلد هندز چیه؟
میتونید دو لینک زیر رو بخونید:
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%AF%D8%B3%D8%AA_%D8%B3%D8%B1%D8%AF
https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%AF%D8%B3%D8%AA_%D8%B3%D8%B1%D8%AF/%D8%AA%D8%A6%D9%88%D8%B1%DB%8C_%D9%87%D8%A7
-
خب، برای بار دوم اپیزود رو با کیفیت خوب نگاه کردم و نظر قبلیم رو کامل میکنم.
صحنهی کشته شدن هودور خیلی غم انگیز بود. فکر کنم اون قدری که واسه مردن هودور ناراحت شدم واسه ند و راب نشدم. اونجاها بیشتر بهت زده بودم.
چرا حس میکنم سانسا میخواد به جان نارو بزنه؟ این طوری که از همین اول اتحادشون داره دروغ و دغل میبافه وای به حال آخراش.
داستان آریا بد نبود ولی هنوز تا وارد ماجرای اصلی نشه نمیتونم ازش رضایت صد درصدی داشته باشم. ولی صحنهی مبارزهاش با ویف رو دوست داشتم.
اما واریس و کینوارا! اونجایی که راهب سرخ میگه زنان و مردان اشتباه میکنن فکر کنم منظورش همون تفسیرهای غلط ملیساندر بود. ولی این که گفت در کودکی صدایی از درون آتش با واریس حرف زده منظورش این بود که خدای نور باهاش حرف زده؟ جالب شد. امیدوارم بعداً بگن چی بهش گفته! شاید همهی اهداف واریس بر اساس همون چیزی باشه که بهش گفته شده.
یه نکتهای در مورد شاه شب و اون کسی که نشون دادن (احتمالاً) برای اولین بار به وایت واکر تبدیل شد.
از اونجایی که بازیگر شاه شب مشخصه و توی اپیزودهای صفر این سیزن هم خیلی باهاش مصاحبه کردن چرا از همون برای نقش این انسان استفاده نکردن؟! بر همین اساس فکر میکنم اولین کسی که تبدیل شد با شاه شب فرق میکنه و اینا دو نفر جدا هستن. این شاه شبی که الان توی سریاله احتمالاً همون استارکیه که فرماندهی نگهبانان شب بود و این طوری نگاه عجیبش به جان و ضرب العجلش برای دستگیری (!) یا کشتن برن هم بهتر توجیه میشه.
پ.ن:
الان دیگه تقریباً مطمئنم که یا سر و کلهی بنجن پیدا میشه یا کلد هندز یا بنجنی که کلد هندزه
10/10
-
یا خود خدا!
یعنی قشنگ سر هر تیکه هنگ میکردم پاز میزدم یه خورده فکر و تحلیل میکردم بعد ادامه میدادم. خیلی سنگین و عالی بود.
خب ظاهراً پیچشهای زمانی و مقولهی شکست زمان و دست بردن توی اون هم به سریال اضافه شد. حالا برن چطوری میتونه نجات پیدا کنه؟ این جوری که اینا مصمم داشتن تعقیبش میکردن نباید امید چندانی باشه. آخرشم نفهمیدم توی اون ویژن دوم برن که رفت پیش نایت کینگ و مارکش کرد، اونجا آینده بود یا گذشته؟ چجوری تصادفاً همه همونجا بودن و تونست لمسش کنه؟
هودور و البته سامر نازنین کشته شدند. دایرولفها برخلاف کتاب که به نظرم نقش خیلی مهمی دارن تو سریال راحت دارن میمیرن و این ناراحت کننده است
الان با شرایط فعلی که برن هنوز نمیدونه برای مبارزه با اینا چه غلطی باید بکنه دو تئوری به نظرم میرسه:
۱- یه جوری همهی اینا سر کاری باشه که خیلی بعیده و صدای همه رو در میاره.
۲- کلد هندز وارد داستان بشه و برن رو نجات بده. احتمالاً بعداً هم خودش اطلاعات لازم رو به برن بده.
صحنههای پایک هم خیلی خوب کار شده بود. یارا و تئون با این همه کشتی کجا رفتن؟
من هنوز به بیلیش شک دارم. فکر کنم میخواد یه کلکی بزنه
فعلاً در همین حد...مغزم هنوز هنگه.
پ.ن:
Hold The Door!
چرا کلاغ سه چشم تو اون لحظات حساس وقت حیاتی برن رو برای تماشاکردن بچگی پدرش هدر میده و چرا با وجود احساس خطر به حال برنمیگردهفکر میکنم لازم بود برن توی اون ویژن باشه تا تاثیر خودش رو روی هودور بذاره و در آینده هودور در رو نگه داره.
-
اگرچه با توجه به پرومویی که از این اپیزود دیده بودم خیلی هیجان زده و منتظرش نبودم ولی اگه بخش دنریس رو از این قسمت حذف کنیم، نمرهی قابل قبولی از من میگیره.
دیدار جان و سانسا عالی بود. بعد از این همه فصل دوباره اعضای این خاندان فلک زده همدیگه رو دیدن و لحظهی احساسی زیبایی شکل گرفته بود. بالاخره نامهی حرامزاده هم رسید و یواش یواش باید منتظر لشگرکشی به وینترفل باشیم.
با حرفی که برین زد فکر کنم دیگه باید کار استنیس رو تموم شده بدونیم. مگر این که دلیل قانع کنندهای واسه دروغ گفتنش وجود داشته باشه.
بیلیش خوش خط و خال به سریال برگشته و مثل این که بدجوری مخ رابین رو زده. حالا با چه رویی میخواد برگرده پیش سانسا؟ ولی این دفعه حتی اگه سانسا هم گول بخوره بعید میدونم جان بذاره اتفاق ناگواری رخ بده. دوران شکوه بیلیش هم باید حدی داشته باشه.
پیشرفت رو تو وقایع کینزلندینگ حس میکنم ولی متاسفانه خیلی کند و خیلی حوصله سر بر! مثلاً همون صحبتهای های اسپارو و مارجری رو میشد به یه شکل کوتاهتر رقم زد. با این حال امیدوارم نبرد داخلی هیجان رو به این خط داستانی برگردونه.
و اما حماسهی تکراری و فوق العاده قابل پیش بینی مادر اژدهاها، شکنندهی زنجیرها، ملکهی میرین و نسوززززز بابا بسه دیگه، این دنریس چقدر قراره الکی الکی و بدون مشکل بالا بیاد؟ این که میره و همهی دوتراکیها رو به خدمت میگیره رو دیگه فکر کنم همه حدس زده بودن! مشکل این جاست که فکر نمیکنم تو کتاب هم تفاوت چندانی داشته باشه چون این شخصیت سوگلی مارتینه. ای کاش میشد کلاً این رو اسکیپ کنن! والا!
صحبت در مورد پروموی قسمت بعد:
واااااااای! از همین الان هیجان زده شدم. کی میتونه این یک هفته رو صبر کنه؟! علاوه بر صحنههای مربوط به برن که از تریلر تا حالا بعد از سرنوشت جان مورد انتظارترین خط داستانی برای من بوده، بانوی سرخ میرین هم میتونه حرفهای خوبی برای زدن داشته باشه.
حالا باید دید که آیا زیادی موندن تو رویا/ویژن بالاخره کار دست برن داده یا این یه جور وارگ کردنه؟
-
فرشید واترز » جمعه اردیبهشت 24, 95 8:13 pm[/url]"]IMDb جوزف مال بازیگر نقش بنجن استارک رو جزء بازیگرای فصل ششم معرفی کردهاز كانال تلگرام والریا خوندم
IMDB فصل پیش هم اول زده بود بازیگر کتلین تالی هست که نبود، بعد هم واسه اپیزود آخر زد بازیگر بنجن میاد که نیومد.
این سایت حداقل واسه این سریال غیر معتبره.
-
اینم از قسمت ۳. این همه صبر کردیم (یه هفته، یه سال گذشت ) ولی حداقل برج شادی رو هم کامل نشون ندادن. کلی دلمون رو صابون زدیم که بالاخره وضعیت پدر و مادر جان مشخص میشه ولی نشد. اما در کل سکانس مبارزهی آرتور دین و دوستان بی نظیر بود. حتی میتونم بگم از این بیشتر از مبارزهی اوبرین و گرگور لذت بردم. معلومه که حسابی روش کار و تمرین شده بود. فقط حیف که بازیگر جوونیهای ند این قدر نچسب بود. اصلاً میمیک صورتش به وَجَنات ند نمیخورد. برن هم داستانش همین طور داره پیچیدهتر و جذابتر میشه. چه ماموریتی مهمتر از آموزش رهبری مبارزه با شاه شب میتونه ۱۰۰ سال طول بکشه؟ الان در کنار ادامهی برج شادی که اصلاً معلوم نیست دوباره کِی نشون داده بشه منتظر اون صحنهای که توسط آدرها محاصره میشه هستم.
جان عزیز زنده شد و برخلاف این که فکر میکردم باید آزور آهای باشه به پرنس وعده داده شده رفرنس دادن. فکر کنم مشخصات پرنس وعده داده شده یه طور دیگه است، باید ببینیم چه برنامهای واسه این دیالوگی که نوشتن دارن.
خوشحالم که خائنین دار زده شدن. دیدن قیافهی حلق آویز شدهی اولی بعد از نشون دادن چهرهی نفرت انگیزش به جان لذت بخش بود. حالا نگهبانی تموم شده و نوبت به سیخ کشیدن رمزیه
در مورد دنریس، تیریون و سم نظر خاصی ندارم فقط کِی میشه که این دنریس دیگه چهار صفحه لقب نگه؟!
با ورود مجدد کوان و لیدی اولنا به نظر میرسه که داستان پایتخت هم یواش یواش باید جذاب بشه. احتمالاً یه مبارزه با محاکمهی دیدنی خواهیم داشت و شاید سورپرایزی برای کوان. ترحم آمیز بودن سرسی هم یه قسمت بیشتر دووم نیاورد و دوباره منفور شد.
آریا تونست خودش رو به عنوان هیچکس به جیکن بشناسونه ولی به نظر من هنوز همون آریاست و بعداً هم مجدداً آریا خواهد شد. اصلاً یکی از امیدهای من کشته شدن سرسی به دست آریائه. احتمال میدم که تا آخر همین فصل عزم رفتن به وستروس کنه.
و در آخر نذاشتن شادی اپیزود قبلمون پایدار بمونه. فکر کنم بدترین سرنوشتی رو که میشد برای ریکان متصور شد همینه. یعنی اگه خبر میومد که یه جایی تو راه کشته شده خیالمون راحتتر میشد ولی با این لبخند شیطانی که رمزی زد خدا به داد ریکان برسه. تنها امید فقط اینه که جان زودتر حمله کنه وگرنه...
شگی داگ...
-
TheRedViper » سه شنبه اردیبهشت 13, 95 3:22 am[/url]"]یه حسی همش بهم میگه خودمون رو باید برای بزرگترین سورپرایز سریال آماده کنیمرمزی رز بولتون رو کشت
احتمالم داره به زودی عروسی سیاه دوم رو برای فری ها ترتیب بده
تصور کنید رمزی دقیقا مثل خیلی شخصیت های دیگه رنگ عوض کنه
دقیقا مثل جیمی لنیستر که با پرت کردن برندون منفی شد و بعد کم کم مثبت شد
رمزی بشه قهرمان داستان ؟
از اون سمت یادتونه توی انجمن برادران بدون پرچم توروس از میر چقدر سریع پرید و دانداریون رو زنده کرد
گفت هر بار که میمیره قسمتی از وجودش کم میشه ؟
تصور کنیم این کم شدن نسبت داشته باشه با مدت زمانی که طرف مرده باقی میمونه
این جانی که برگشته دیگه جانی که ما میشناسیم نیست
بیخود رامین جوادی اسم آهنگ اپیزود آخر فصل پیش (همون قسمت مرگ جان) رو نذاشت Goodbye Brother
حالا شخصیت مثبت و قهرمان داستان میشه رمزی بولتون و باید با اهریمن جدید یعنی جان مبارزه کنه
شاید به نظرتون خنده دار باشه
ولی من از این اتفاق به شدت استقبال میکنم
این چیزی که شما گفتی از نظر من خیلی غیر منطقیه.
رمزی الان چندین فصله که پستی و رذالتش رو به رخ همه کشیده. بلاهایی که سر تئون آورد، کشتن پدر، که هم خون خودش بود و کلی کارهای کثیف دیگه با قضیهی جیمی فرق داره. تازه جیمی زندانی شده بود و تحت تاثیر برین تقریباً تونست برگرده ولی رمزی با چه محرکی احتمال برگشتش وجود داره؟
اون آهنگ Goodbye Brother هم در اصل برای سکانسی ساخته شد که جان میخواست به نایتس واچ ملحق بشه. اما به خاطر بار غم انگیزش و این که به نوعی به تم جان تبدیل شده بود تو صحنهی مرگش هم این رو پخش کردن.
البته تئوریهای مربوط به تغییر شخصیت جان رو رد نمیکنم ولی ارتباطی با این آهنگ نداره.
Tywin Lannister » سه شنبه اردیبهشت 14, 95 5:46 am[/url]"]من هنوزم میگم دوست ندارم مرده زنده باشه حالا هر کی که میخواد باشه. اصلا جان چرا مرد که حالا زنده ش کنن خو از اول نمیمرد.
خب احتمالاً برای همون رها شدن از بند تعهد بوده. البته الان با تغییر شخصیت ممکنه کلاً بی خیال دیوار بشه و بره برای انتقام جویی و باز پس گیری وینترفل. پس بی دلیل نیست.
-
OMFG!!!!!!!!!!! با این که به زنده شدن جان یقین داشتم ولی سر صحنهای که چشماش رو باز کرد دو متر از جام پریدم تا حالا واسه یه سکانس سینمایی یا تلویزیونی این قدر استرس نداشتم که واسه این صحنهی طاقت فرسا و طولانی داشتم.
امیدوارم جان در اولین اقدام سر سر آلیسر و اولی رو بزنه
رمزی هم اصلاً انتظار نداشتم پدر خودش رو بکشه، ولی با این کار رذالت را به حد اعلا رسوند. دیگه از اینجا به بعد بعید میدونم که بشه چیزی رو از داستان این بشر پیش بینی کرد.
آریا بالاخره داستانش داره جلو میره و انتظار دارم که قسمت بعد یه تکون اساسی بخوره.
دیدن برن بعد از ۱ فصل خوب ولی کم بود. ای کاش اون صحنهی آدم کشی فرانکنشتاین رو حذف میکردن یه خورده بیشتر از برن نشون میدادن.
آهنزادهها که تازه کارشون استارت خورد و باید شاهد یه قطب جدید تو داستان باشیم. استقبالشون از تئون هم باید جالب باشه.
این قسمت همون طوری که انتظارش میرفت به مراتب قسمت بهتری بود و با ارفاق میشه بهش نمرهی کامل داد. بالاخره بعد از یه سال صبر به مرادمونم رسیدیم
بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne
در فصل هشتم
ارسال شده در
شخصا با توجه به مسیری که طی شد و به اینجا رسید، با وجود اشکالی که تو طی این مسیر وجود داشت، قسمت آخر رو به عنوان یه پایانبندی دوست داشتم. تنها اتفاقی که افتاد و انتظارش رو نداشتم شاه شدن برن بود که باید بیشتر در موردش فکر کنم. اگه همهی این اتفاقا مستر پلن خودش بوده باشه واقعا فوقالعاده است.
بقیهی شخصیتها در نظر من پایان بهتری نمیتونستن داشته باشن. جان واقعا از بازیهای سیاسی خوشش نمیومد و اصلا مهارتی توی این زمینه نداشت، به تورموند هم گفته بود که دوست داره باهاش بره شمال. خوشحالم که به آرزوش رسید. یکی از بهترین صحنههای این قسمت هم دیدار دوبارهاش با گوست بود. خدا رو شکر ما رو هم به آرزومون رسوندن.
سانسا و آریا که سرنوشتشون از روز روشنتر بود. آریا تبدیل به کریستوف کلمب جهان مارتین شد. باریکلا!
فقط دوست داشتم یه صحنهی پایانی از جستجوی برن به دنبال دروگون هم میدیدیم، با این حال بازم اشکالی نداره. قرار نیست همه چیز روی تصویر اتفاق بیفته، بعضی چیزها رو باید خودمون نتیجهگیری کنیم و به نظرم دروگون هم جایی جز والریا نمیتونه رفته باشه.
تلخ و شیرین، بالاخره بعد از حدود یک دهه همراهی، این سریال هم تموم شد و خوشحالم تونستم تو دورهی زندگی کنم که گیم آو ترونز اومد و استانداردهای تلویزیون رو جابجا کرد. :) حالا باید منتظر کتابها و اسپینآفها باشیم.