رفتن به مطلب

جدول امتیازات

  1. دنریس تارگاریان

    • امتیاز: پسندیدن (Likes)

      2

    • تعداد ارسال ها

      27


  2. ramin af

    ramin af

    اعضا


    • امتیاز: پسندیدن (Likes)

      1

    • تعداد ارسال ها

      2


  3. Mehrdad

    Mehrdad

    اعضا


    • امتیاز: پسندیدن (Likes)

      1

    • تعداد ارسال ها

      1


  4. V1ctarion

    V1ctarion

    اعضا


    • امتیاز: پسندیدن (Likes)

      1

    • تعداد ارسال ها

      13



ارسال های محبوب

Showing most liked content on 04/17/19 در همه بخش ها

  1. 2 پسند
    در مورد مورد ۳ که صحبت می کنید ، در کتاب ، سرسی با یکی از گارد سلطنتی که مراقب تامن هستن، رابطه برقرار می کنه و در ازاش اون آدم باید به گنجشک اعظم اعتراف می کرد که با کویین مارجری ارتباط داشته . این طوری هم کویین مارجری و هم اون آدم زندانی می شن توسط گنجشک ها. سرسی وقتی می ره به معبد اعظم گنجشک ها تا به درخواست تامن، به دیدار مارجری بره، با گنجشک اعظم دیدار می کنه اما توسط اون دستگیر می شه چون ظاهرا گنجشک اعظم وقتی اون فرد از گارد سلطنتی رو زندانی می کنه ، زیر شکنجه ، متوجه رابطه اش با سرسی می شه نه مارجری! این از این ^_^ در مورد مورد ۴ ام ، نمی تونیم تصور کنیم برن برگشته به اتاق اش و نزدیک اومدن جیمی ، اومده بیرون؟ واقعا نمی شه؟؟
  2. 1 پسند
    این تاپیک برای گفت و گو در خصوص قسمت اول فصل هشتم سریال بازی تاج و تخت است.
  3. 1 پسند
    دقیقا به نظر منم اونجا که اژدها داشت نگاه میکرد در واقع برن بود ?
  4. 1 پسند
    متاسفانه سریال فدای کمبود وقت و بودجه شده . با اینکه دو سال زمان داشتن برای نوشتن یک فیلمنامه خوب ولی نمیشه 6 فصل رو فقط تو 13 قسمت پایانی فصل 7 و 8 جمع بندی کرد . واقعا نمیشد . اونم سریالی که عادت داشتیم همه جزییات رو توش شاهد باشیم . در مورد قسمت اول باید بگم مهم ترین نقطه ضعفش توی تجدید دیدارها و دیالوگ ها بود که مهمترینش ملاقات دوباره جان و سم و خبردار شدن جان از هویتش بود که خیلی ساده لوحانه درست شده بود . شما اینو مقایسه کنید با سکانسی از فصل 6 قسمت 10 که در اون قضیه r+l=j اثبات میشه اونم به چه قشنگی که اهمیت این قضیه رو نشون میده . سریال دقیقا فدای وقت موجود برای تموم کردنش شده . این باعث نشده سریال چیپ بشه ولی از استانداردهای خودش به دوره . این کاهش زمان سریال خیلی ضربه سنگینیه . به نظر من برای جمع بندی سریال بعد از 6 فصل حداقل به 30 قسمت نیاز بود . نه 13 قسمت . حالا شما حساب کنید چقدر دیالوگ ها باید کوتاه بشه و از خیلی ملاقات ها و دیالوگ های افراد بزنن تا بشه 30 قسمت رو تو 13 قسمت خلاصه کرد که خودش بار کیفی سریال رو پایین میاره . یک مشکلی که من دیدم تو قسمت اول و جلوی reunionهای خوب رو گرفت این بود که تقریبا 70 درصد کاراکترهای باقی مونده سریال یک جا و همزمان به هم رسیدند . این کار باید به صورت قطره چکونی و در شرایط متنوعی انجام میشد . این چیزیکه ما تو این قسمت شاهد بودیم مثل یک دورهمی دوستان قدیمی توی یک کلوب بعد از مدت ها بود که دیالوگ هاش کلی حذف شده بود . اگه وقت بیشتر و لوکیشن های بیشتری اختصاص میدادن میتونستن کاراکترها رو در شرایط متنوعتری دور هم جمع کنن و دیالوگ های بیشتری رو بهشون اختصاص بدن . به نظرم نویسنده های سریال بیشترین تمرکزشون این فصل رفته روی جنگ های بزرگ پیش رو و کمتر به نوشتن دیالوگ ها و ایونت های خفن گیم او ترونزی که عادت داشتیم پرداختن . به همین دلیل سریال کمی از اصل خودش دور شده و دیگه شاهد اپیزود هایی مثل "رد ودینگ" , "بیلور" , "قوانین خدایان و انسانها" و ... نخواهیم بود . ولی مطمئنم این فصل دو قسمت خیلی طوفانی و فک برانداز خواهد داشت .
  5. 1 پسند
    اپیزود خیلی با خودش همراهم نکرده بود تا سکانس اخر یعنی زبان سریال خیلی مشابه زبان گات و وستروسی ک من میشناختم نبود.تو بعضی لحظاتم اصلا نبود! اما صحنه ورود جیمی بدون دیالوگ راضیم کرد نسبت ب اپیزود اول . نحوه نشون دادن ورود جیمی و 10 ثانیه نگاه بین جیمی و برن قانعم کرد از خیلی جهات! . درمجموع 7 نمره خوبیه بنظر من برا این قسمت.
  6. 1 پسند
    اپیزود خوبی بود ، البته بهتون حق میدم بعد نزدیک به دو سال صبر کردن خورده باشه تو ذوقتون ولی بهای تموم شدن سریال زود تر از کتاب و در نتیجه اش تغییر دادن سرنوشت خیلی از شخصیت های فرعی همینه از اول که شروع کنیم لرد آمبر کوچک رو می بینم که از در و دیوار بالا رفتناش مارو خیلی یاد برن کوچک و قسمت اول فصل یک می اندازه که خب باید همون موقع فاتحشو می خوندیم. جلو تر که میریم به آریا می رسیم که منتظر جانه ، به نظر من بخش جالب این قسمت باید همین ری یونین ها باشه ، آریا و جان ، برن و جان و بقیه شخصیت ها از جمله هوند گندری ، تریون ، سم و در انتها جیمی شخصیت های که تا اینجای کار زنده موندن و قراره بعد مدت طولانی همدیگه رو ببینن این تجدید دیدار هم می‌تونه پر از شادی باشه هم می تونه ، جای زخم های قدیمی و باز کنه و تازه این قسمت خوب ماجراس ، این عوضیا همدیگه رو میشناسم و با این حال به هم اعتماد ندارن ( مثلا تریون و سانسا ) ، پس اونایی که هم دیگه رو نمیشناسن اصلا ممکنه با هم کنار بیان ؟ نگاه سرد مردم شمال به ملکه خارجی رو به یاد بیاورید هر چی جلوتر میرم بیشتر قانع میشم که آره این چیز بزرگتر بوده و سازنده ها با سرعت دادن به روند اتمام داستان نتونستن اون شخصیت یا اون وضعیت خاص رو به ما بقبولونند ، مثلا توی مورد برخورد ها ( فرضا آریا و گندری ، تریون و سانسا ) همه شکایت می کنند چرا بخورد ها سرد و بود و اونجوری که انتظار داشتن پیش نرفت ، توی این مورد ها داستان می‌تونه توجیه خوبی باشه ولی سریال نه ، چرا؟ چون مطمئنا در کتاب وقتی شخصیت ها به اینجای کار میرسند اونقدر خسته و داغونند که این دیدار ها براشون اونقدر ها معنی نداره ، یا حداقل به این شکل نیست چون با توجه به خواسته هاشون برخورد ها و رفتارشون فرق کرده ، مثلا آریا دیگه دختر بچه نیست اون جایگاه هر کسی رو فهمیده و ایندفعه به جای انتقام اومده از خونوادش دفاع کنه ( اتفاقی که برای لرد بیلیش افتاد رو به یاد بیارید ) سریال سعی داره اینو نشون بده ولی با خراب کردن قوس شخصیتی آریا در فصل قبل الان نمی تونه به خوبی اتفاقاتی که داره میوفته رو نشون بده همین اتفاق برای بقیه شخصیت ها هم می افته در طرف دیگه خراب کردن قوس شخصیتی ما جیمی رو داریم ، بهترین قوس شخصیتی داستان ، ری یونینش آنقدر خوبه که وقتی برن می‌فهمه داره میاد براش یه رو تو سرما صبر می کنه !! دیدار با خارجی ها ، کمپ بزرگ آنسالید ها ، نارضایتی لرد های شمالی و حضرت لینا مورمنت از جان اسنو / تارگرینی که نمی‌خواد شاه بشه ولی اژدها دوست داره از بخش های دیگه اتفاقات شمال بود اما کم کم بریم سر اصل مطلب ، یعنی کینگز لندیگ ، وقتی یورون گریجوی اومد با لشکرش ، گلدن کمپانی دور و برش و سرسی که باخودش میگه آیا بدم آیا ندم ؟ و بالاخره یورون که با دو سه فیل و سرباز اینور و اونور می‌تونه سرسی رو کیش و مات کنه در مورد این بخش فقط میشه تاسف خورد چون یورون یکی از بخش های مورد علاقه من در کتاب ها بوده که سریال نابودش کرده لنا هدی تا حد زیادی توی کار خودش خوبه و همینطور سرسی هم تا اینجای کار خط داستانی جذاب و خوبی داشته ، میشه بهش امید داشت هرچند دستور کشتن تریون در اونضعیت بدست بران یه کم ناجوره و به نظرم کار نویسنده هاست تا به روند اتفاقات سرعت ببخشند و امیدوارم توی کتاب خبری از این کار نباشه حداقل به این شکل وگرنه کلاغ سه چشم به داد تریون برسه بلاخره رسیدیم به گریوجوی ها این هم از همون دیدار هایی بود که نه تنها انتظارشو داشتم بلکه میدونستم جذاب از آب در میاد چون هرچی نباشه جرائت پیدا کردن تیون رو سریال خوب نشون داد ولی همون طور که گفتم با خراب شدن کامل خط داستانی گریجوی ها در کتاب ، اینجا هم نمیشه منتظر اتفاقای خفن بود و در انتها نایت واچ ،از اینکه چجوری زنده موندن رو نمی دونم یا اینکه چجوری همزمان به است هارث رسیدن چیزی نمی تونم بگم ولی میتونم بگم که خفن تر بخش این قسمت بود برام ، اینجا نویسنده ها نشون دادن که با اینکه ممکنه نتوانسته باشن داستان رو اونجوری که باید پیش ببرند اما هنوزم می تونن مارو غافل گیر کنن فقط یه نکته میمونه اونم آثار هنری آدر ها رو دیوار خونه لرد آمبره ، این آثار که حتی توی کتاب هم بهش اشاره نشده یه جورایی ابتکار نویسنده هاست ( مگه اینکه مربوط به پایان داستان بوده باشه ، که یه جوری با تکرارش به ما بگن آره جواب همیشه رو به روتون بوده و غیره ) از ای جور نشونه ها توی سه چهار جایی که دیده شده یکی توی قسمت اول بود ( شکلس فرق داره و با اجزای بدن ساخته شده بود ) ، وقتی جان و منس از هم جدا میشن و جنازه اسبارو به اون شکل پیدا می کنن ، در حکاکی معدن دراگون گلس و از همه مهم تر در سفر برن به همراهی کلاغ سه چشم به زمانی که اولین آدر خلق شده ، اگه دقت کنید همین علامت به دور درخت چهره ای که اون فرد مشخص رو بهش بسته بودن به صورت تخته سنگ های بزرگ وجود داره ، واقعا در اینکه نشونه چیه چیزی نمیشه گفت بعضیا میگن یه نوع نشانه از خورشیده ( من دقت کرد تقریبا هر بار که این نشونه رو دیدم ۷ پر داشت ولی اینبار هشت تا بود ، شایدم هیچ ربطی نداره و فقط شکله که مهمه ) بعضیا هم میگن اگه از بالا به درخت چهره نگاه کنی به اون شکله یا استعاره ای از ریشه های درخته ، یا بالاخره یه جوری به فرزندان جنگل یعنی خالقینشون وابستس اما از اونجایی که حتی نمی دونیم آدر ها چی میخوان پس دقیقا نمیشه مفهوم این کارشون رو فهمید ، شایدم یه جور علامته برای اینکه بگن آره اینجا هم برا منه ، یا شایدم به خواسته اصلی و مرموزشون وابسته اس ، به هر حال چند هفته دیگه جواب تمام این سوال ها مشخص میشه پس بهتره صبر کنیم و زود قضاوت نکنیم و کمتر غر بزنیم
  7. 1 پسند
    به شخصه واقعا ناامید شدم. این اپیزود دقیقا همون روند فن سرویس فصل ۷ که استاندارد های گات رو پایین اورده بود رو ادامه داده بود. متاسفانه با این اوضاع واقعا نگران بقیه فصل ۸ هستم. این اپیزود پر از نکات منفی بود که حتی برای بیننده ی معمولی و بدون دانش نقد فیلمی مثل من هم کاملا واضح و مبرهن بود.کامنت های سایت imdb رو که میخوندم اکثرا ناراضی بودن به دلایل کاملا منطقی ولی کامنت های اینجا خیلی جالب بود برام!!! و اینکه اکثرا راضین مثلا خیلیا از نگاه از سر غیرت دراگون به جان و دنریس خوششون اومده بود!!!‌وقتی میگم سریال فن سرویس شده منظورم همینه دقیقا.با کدوم منطقی اژدها باید سر مامانش غیرتی بشه نگاه خشم الود بندازه مگه پسر بچه ده ساله اس مثلا؟؟ مگه فیلم هندیه؟؟درسته گفتن اژدها خیلی چیزارو میفهمه ولی این سکانس بشدت مسخره و فانتزی بود.کل‌ سکانس پرواز اژدها بدون فایده و هیجان با جلوه های ویژه پایین تر از حد استاندارد بود که تو اپیزودی که میتونست خیلی چیزهای مهم تری رو نشون بده وجودش اضافی و به درد نخور بود. نقد بعدیم رو تجدید دیدار های این قسمت بود(جان با اریا و برن یا سانسا و تیریون آریا با هاوند و گندری‌ و و ...)‌که به نظر من سرد و مصنوعی ترین چیزی بود که میتونستن بسازن!! یعنی بعد ۲ سال صبر و تحمل واقعا این چیزی بود که بهمون نشون دادن؟ خدایی من نمیدونم کسانی که با این تجدید دیدار ها راضی بودن با چه دیدی سریال رو میبینن ولی واقعا پتانسیل این سکانسا خیلیییییی بیشتر بود و کاملا خرابش کردن به بدترین شکل ممکن. نقد بعدی میره سر نحوه گفتن حقیقت به جان.خیلی آبکی و کلیشه ای دقیقا عین فیلمای ایرانی گفته شد و سطح بازیگری این سکانس هم کم از فیلمای آبدوغ خیاری خودمون نداشت.طرف میفهمه کل زندگیش یه دروغ بزرگ بوده اونوقت فقط چشماش گرد میشه؟؟! بیخیال واقعا. نقد بعدی میره رو بازی امیلیا کلارک که واقعا احساس قوی ای دارم که با بازیش به تنهایی سطح فصل هشت رو چند لِوِل میاره پایین. شما تو چند سکانس کاملا میفهمین که ذات امیلیای خودشو نشون میده انگار نه انگار داره نقش کاراکتر قوی و پیچیده ای مثل دنریس رو بازی میکنه کاملا برمیگرده به ذات خودش و کاملا از نقش بیرونه. نقد بعدی سرسی هست که باز نسبت به بقیه بیشتر بهش اعتماد دارم با اینکه برخوردش با یورون و تسلیم شدنش خیلی lame و آسون به نظر اومد ولی فکر میکنم یه فکرایی تو سرشه که این برخوردو ماسمالی میکنه.بیشتر به خاطر اون نگاه پر از اشکش بعد از رفتن یورون از اتاق میگم. نقد بعدی رو کاراکتر تیریون هست که واقعا-واقعا ایا همون تیریونی هست که میشناختیم؟! نمیدونم چجوری میشه کاراکتری به اون جذابی و هوش و درایت و سیاست رو اینطوری از عرش به فرش برسونن با فیلمنامه شون. دقیقا نقش تیریون تو فصل ۷ و همین قسمت چی بوده؟!‌ نه خبری از دیالوگای سنگین و پرمغزش هست نه خبری از تصمیما و سیاست های از سر هوشش. یعنی‌ انقدر بدبختش کردن که باید بره التماس سانسا رو بکنه تا با دنریس کنار بیاد؟! خیلی چیزای دیگه ام بود برای گفتن که ترجیح میدم دیگه نگم. و اما بزرگ ترین و واضح ترین عیب این اپیزود و کلا حتی فصل ۷ نبود مهارت خارق العاده فیلمنامه نویسی جرج آر آر مارتین و نبود دیالوگ های پرمایه و سنگینی که از گات سراغ داشتیم بود. از وقتی سریال از کتاب جلو افتاد این روند رو پیش گرفته و متاسفانه با اینکه امیدوار بودم فصل ۸ اینطوری نباشه گویا هست.بزرگترین ضعف این اپیزود دیالوگ های کاملا معمولی و سرسری و جوک های مسخره و کاملا بیجایی بود که دیدیم. چجوری ممکنه شخصی مثل اد که چندین ساله با قضیه وایت واکر ها درگیره و حتی باهاشون جنگیده ندونه وقتی چشماشون آبیه چه شکلیه؟؟!! و فکر کنه چشمای تورموند شبیه اوناست؟‌این دیالوگ جز این که بخواد به زور یه جوک بیجا رو به خورد بیننده بده چه فایده ای داشت؟ در اخر به نظرم چند دقیقه اخر کلا میشه گفت شاید در سطح استاندارد های گات بود وگرنه بقیه اپیزود اصلا چنگی به دل نزد و من واقعا متعجبم چطور ممکنه سردبیر مجله ها و خبرنگارا اینطوری از اپیزود اول‌ تعریف کرده باشن
  8. 1 پسند
    میتونه زمین گیر کنه ، چون هم وایلد فایر داره که میتونه تو نقاط مختلف کار بزاره ، ناوگان دریایی لنیستر ها بهترین نیروی دریایی هستش که میتونن از دریا به خشکی که وایت واکر ها هستند توپ ها آتشین و تیرهای شیشه اژدها بهشون بزنند و اگر کینگز لندینگ سقوط کنه میتونند همینطور به عقب برند و توی جاهای استراتژیک باهاشون بجنگند . این راه حل بهتر از اینه که برن وینترفلی که هیچ شناختی ازش ندارند و هیچ نقطه استراتژیکی هم نداره. سرسی با فاصله از همه کاراکتر ها داره باهوش تر و مارتینی تر رفتار میکنه .. Khosi.P
  9. 1 پسند
    بعد از دوسال انتظار شاهد یه اپیزود اول معمولی و در بعضی جا ها ضعیف بودیم. کل اپیزود در یک سری دید و بازدید خلاصه میشه که خیلی هاشون هم اصلا خوب اجرا نشده بودن. ملاقات آریا با سندور و گندری، سم با جان، آریا با جان و جان با برن اصلا خوب نبودن. نحوه معرفی گلدن کمپانی به سرسی هم به ساده ترین و کوتاه ترین حالت ممکن نشون داده شد در حالی که می شد خیلی به یاد ماندنی تر باشه. صحنه شورایی که در وینترفل تشکیل شده بود با سطحی ترین دیالوگ ها و نگاه های مصنوعی سانسا و دنریس یکی از بخش های ضعیف این اپیزود بود و بعد هم بخش پرواز جان با اژدها با این که می دونستیم اتفاق خواهد افتاد اصلا خوب در نیومده بود. همین طور کشف پیام شاه شب در قلعه آمبرها فعلا بی معنی و اضافه به نظر می رسه. همه می دونن شاه شب با یک ارتش بزرگ و اژدها داره میاد پس چه نیازی به پیام تهدید آمیز هست؟ شاید بعدا متوجه شدیم. اما بخش هایی که دوست داشتم. به نظرم بهترین بخش این اپیزود صحنه ورود جیمی به وینترفل و مواجه اش با برن بود (همون طور که بهترین سکانس اپیزود آخر فصل هفت صحنه خروج جیمی از بارانداز شاه بود.) نیکولای کاستر والدو بازی بی کلام خیلی خوبی رو انجام داد و در این فصل در کنار داووس، گندری، آریا و تیان شخصیت های محبوب من هستن. سکانس قوی خداحافظی تیان و یارا هم جزو سکانس های خوش ساخت بود که آلفی آلن تونسته بود خیلی عالی احساسات رو در نگاه و چهره اش مشخص کنه. نکته کلی که می تونم بگم اینه که سازنده ها سعی کردن با ایجاد یک حس آشناپنداری مخاطب ها رو راضی کنن. شباهت صحنه ورورد ارتش دنریس با ورورد رابرت براتیون در اپیزود اول با همون موسیقی یکی از این شباهت ها بود که باعث ایجاد رضایت می شد. اپیزود خوب شروع شد، بعد افت کرد و در آخر به بهترین حالت به پایان رسید. من به این اپیزود نمره 6 رو میدم. این پست 900 ام من در فرومه
  10. 1 پسند
    در کل این قسمت یه جوری بود برخوردا خیلی سرد بودن مثلا برخورد سانسا و جان چقد خوب بود از موزیک تا فضا ولی جان و برن بعد این همه خیلی سرسری رد شدن یا جان و آریا دارن سرهم بندی میکنن یعنی شاه شب میخواد برگرده به اون مکان?
  11. 1 پسند
    عه لعنتی جان بالاخره فهمید کیه ولی خوب نبود. انقدر که تو ذهنم تصویرسازی کرده بودم نحوه فهمیدنش رو که هرجوری هم دستش میکردن بهم نمیچسبید منم با دوستان موافقم انگار سریال رفته توی دور تند
  12. 1 پسند
    اون علامت دقیقا شبیه همون مکانیه که اولین بار دختران جنگل، نایت کینگ رو به وجود آوردن.
  13. 1 پسند
    نمیدونم انتظار دیدن چه صحنه ای رو داشتم، ولی اصلاً از این خوشم نیومد، یا بهتره بگم کافی نبود برام، از هر نظری جوری باهم سوال احوالپرسی میکنن انگار دوشنبه هفته قبل وینترفل شام مهمونی بوده، همه هم رو دیدن الان بعد یه هفته باز دور هم جمع میشن بجز صحنه ای که یادگاری نایت کینگ رو دیدیم، برام جالب نبود
  14. 1 پسند
    بازیگر برن گفته بود که بعد از سریال همه از شخصیت من متنفر میشن الان که قسمت اول رودیدیم تا جایی متوجه شدیم شاید اسپول کرده باشه روند سریال خیلی تند داره پیش میره با توجه به اینکه قسمت بعد رو شخصیت جیمی تمرکز میشه و فکر کنم اماده شدن وینترفل برای جنگ با نایت کینگ این ایپزود با توجه به اینکه بعد از دو سال اومده بود فقط یه اماده سازی بود برای شروع خط داستانی جدید یا همون نقشه ی نایت کینگ تو پریمر قسمت بعد می بینیم که جان از یچیزی غافل گیر شده که شاید نزدیک شدن نایت کینگ باشه و فکر کنم یورون میدونه طرف قسمت بازنده رو گرفته و شاید سرسی روبپیچونه سرسی از ارتش گلدن راضی نبود و ما دیدیم بعد از رفتن یورون از اتاق قیافه وحشت زده ای داشت از نظر شخصیت پردازی سانسا همه رو متعجب کرد و کامل نشان داده به بلوغ فکری رسیده دنریس و جان الان تو اوج عشقشون هستن و شاید با خبر شدن دنریس از حقیقت با جان به مشکل بر بخوره یا هم به گفته تیریون باهم سون کینگدوم رو اداره بکنن
  15. 1 پسند
    من خیلی دوست داشتم اپیزود اول رو شخصا دلم برای تیکه انداختن های عالمانه ی تیریون تنگ شده بود. دیدارش با سانزا عالی بود و واقعا لذت بردم. نحوه برخورد مردم شمال با دنریس واقعا عالی بود. سرمای هوا و سرمای رفتار مردم باهاش واقعا فضاسازی زیبایی بود به نظرم. از اون که بگذریم میرسیم به تیان گریجوی و بازیگر عالیش که نحوه ی تضاد احساسات تیان رو واقعا زیبا به تصویر کشیده بود. از اینکه از همین اول کار یارا نجات پیدا کرد خوشحال شدم ولی احساس میکنم در مورد قضیه ی پدر و مادر جان اسنو نویسنده با کمی بی انصافی هیجان قضیه رو از بین برد. هم اینکه همین اول کاری دستش رو رو کرد هم نحوه ی برخورد جان با موضوع ... تنها امیدی که من میتونم به این قسمت داشته باشم اینه که نویسنده بخواد دست و پنجه نرم کردن جان رو به تصویر بکشه و اینکه آیا جان به دنریس خواهد گفت یا نه ... دنریس هیچ شناختی از برن نداره و ممکنه فکر کنه سم میخواد انتقام خانوادشو بگیره که این ادعا رو میکنن و اگر بدونه در پایان قرار نیست ملکه بشه ممکنه جنگ رو بیخیال بشه و برای نجات دو تا اژدهای باقیمانده راه اومده رو برگرده. از لحظات درخشان : قسمت آخر که بچه ی مرده شروع به جیغ زدن میکنه و زمان رسیدن جیمی لنیستر که با هنوز انگار خودشو گم کرده و میان شرافت و عشق داره انتخاب میکنه و میشه گفت هنوز حاضره برگرده پیش سرسی ... یکی از سکانس هایی که جای کار بیشتری داشت لحظه ی دیدار آریا و گندری و همینطور جان و برن بود. سر هم بندی زیادی به چشم میخورد.
  16. 1 پسند
    خب.به نظر من این قسمت یه مقداری بیش از حد نکات منفی داشت: 1-برخورد سرد و مصنوعی جان با آریا 2-کلیشه ای بودن نحوه گفتن حقیقت به جان(تقریبا مثل فیلمای خودمون) 3-روند عجله ای داستان(میتونستن بیش تر روی سکانس جان و سم مانور بدن)
  17. 1 پسند
    سلام من واقعا راضی نبودم بر خلاف روند تا به اینجای داستان که آهسته و کامل برنامه ریزی شده بود انگار فصل 8 الکی فقط میخوان تمومش کنن که البته با توجه به فصل آخر بودنش همین انتظار رو داشتم ولی خیلی داره سریع پیش میره اصلا خوب نیست این شایدم چون 2سال منتظر بودم این حس رو پیدا کردم که خیلی سختگیرانه به سریال نگاه میکنم و انتظارم از سریال که بعد از 2سال میاد و این اپیزود اولش هم بود خیلی بیشتر بوده
  18. 1 پسند
    خطر اسپویل قسمت اول فصل هشتم خب بعد از دوسال انتظار، قسمت اول فصل هشتم اومد و بیشتر زمینه سازی برای اتفاقات آینده بود برخورد شخصیت ها با هم و نحوه گفتگو ها جالب بود ولی به نظر من آنچنان پخته از آب در نیومده بود و باز هم سراسیمگی در آن به چشم میخورد،به شخصه انتظار داشتم مثلا دیدار آریا با گندری یا هوند بهتر از آب در بیاد و جای کار بیشتری داشت. نکات مثبت این اپیزود از نظر من: 1- اجیر کردن بران (توسط سرسی) برای کشتن تیریون با همان کمانی که با آن پدرش را کشت 2- پرواز دو نفره جان با دنریس ........نگاه خشم آلود از سر غیرت دراگون به جان هنگام بوسیدن دنریس(عاشق نگاهش شدم!) 3- دیدار آریا با جان بعد از مدتها دوری 4- دیدار تریون و سانسا و صحبتهای آنها 5- نحوه برخورد سم با اعدام شدن پدر و برادرش توسط دنریس نکات منفی این اپیزود از نظر من: 1- نحوه گفتن حقیقت به جان اسنو درباره پدر و مادرش...............خیلی سریع و بی مقدمه رخ داد و جان هم خیلی سریع آن را باور کرد 2- دیدار آریا با هوند و گندری...........انتظارم بیشتر بود 3- دیدار جان با برن (مثلا آخرین باری که جان برن رو دید، برن بی هوش بود.........با یه جمله "برای خودت مردی شدی" سر و ته قضیه رو هم آوردن 4- وا دادن راحت سرسی به گریجوی 5-منتظر موندن برن شب تا صبح براي ديدن جيمي لنيستر! در پایان من به این اپیزود نمره هشت رو دادم
×