رفتن به مطلب

مه سا استارک

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    50
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

پست ها ارسال شده توسط مه سا استارک


  1. چند تا نکته:

    سانسا:

    سانسا در طول این فصل های آخر نشون داد که تنها چیز مهم براش استارک ها و وینترفل هستش. دختری که از شمال بدش می اومد و دوست داشت تو پایتخت باشه... تبدیل شد به کسی که تنها جای امن رو خونه و شمال می دونه. شمال رو در نبود جان سرپرستی کرده و وقتی آریا بهش گفت برو تو سرداب، اول جواب داد: من مردمم رو رها نمی کنم.

    از جان حمایت کرد که شاه بشه چون فکر می کرد برادرشه و یه استارکه. از نظر من کاملا منطقیه که بعد از فهمیدن تارگریان بودن جان، دیگه حمایتش نکنه و بخواد حتی خودش جاش رو بگیره. چرا؟ چون تنها استارک باقی مونده است که توانش رو داره. هدف سانسا به قدرت رسیدن استارک هاست، به هر قیمتی. حتی با سو استفاده از دنریس و کنار زدنش بعد از جنگ، حتی با هرج و مرج و اختلاف انداختن بین دو تا تارگریان باقی مونده.

    و دقیقا وقتی میگیم سانسا سیاست مدار خوبیه منظورمون اینه.

    آریا:

    هرکس دیگه ای جای آریا بود، بعد از اینکه با یه دروغ بزرگ درباره ی هویت یکی از اعضای خانواده اش مواجه می شد، دیگه خانواده اون معنای قدیم رو براش از دست می داد. دقیقا همون موقعی که با مصیبت شاه شب رو به خاطر وینترفل و خانواده اش کشته و داره درباره ی اهمیت خانواده میگه، جان هویتش رو برملا می کنه. هر کسی بود دچار تردید و سرگردونی می شد و بعد از این همه تجربه ی سخت، می رفت که کمی دور بشه. به امید اینکه بتونه کار ناتمومش رو تموم کنه. 

    جیمی:

    جیمی دیگه چند بار تو داستان بفهمونه که عاشق سرسیه؟ عشق اینه که اگر ازش دور هم شدی، دوباره برگردی. اگر از کارهاش متنفری، باز هم نتونی ازش بگذری. اگر می بینی داره اشتباه می کنه هم نتونی باور کنی. جیمی فقط روی بریان کراش داشت. با خوابیدن باهاش فهمید که این عشق نیست. دو تا آینده داره:

    یا با شنیدن کشته شدن اژدها و خشم دنریس، میره که سرسی رو از مهلکه دور کنه. که حتی اگر تخت رو از دست داد زنده بمونه و مثلا مثل دو تا آدم نفرین شده یه گوشه زندگی کنند. 

    یا میره که خودش و سرسی و بچه اشون رو در کنار هم بکشه و بی گناه ها کشته نشند.

    در هر دو صورت کاراکتر حفظ شده. همه ی تلاش های بشری قرار نیست به نتیجه برسند. خیلی احمقانه است فکر کنیم چون جیمی خیلی تلاش کرد از عشق سرسی رها بشه، پس حتما باید آخر داستان تلاشش به نتیجه برسه! 


  2. در 9 دقیقه قبل، Dawn گفته است :

    من اینطور فکر نمی کنم. یورون صدها تیر واسه دروگون انداخت که از بیخ گوشش رد شدن! اگر قصد کشتنش رو نداشت اینکارو نمی کرد. میساندی می تونست تو حمله به کشتی ها مرده باشه، پس سرسی نمی تونست برنامه ریزی اش اسیر کردن میساندی در میان اون شرایط باشه. باید بذاریمش به حساب اتفاق. دروازه ها رو وقتی باز کرد که مرحله اول جنگ تموم شده بود و دنریس با یک اژدها زنده مونده بودن.

    در مورد بران، از کجا می دونست بران اونها رو نمی کشه؟ بران فقط قلعه و لرد شدن براش مهمه و سرسی اینو می دونست و قول همین رو هم بهش داد.

    دنریس با دروگون کاملا نزدیک شده بود و یورون دور شدنش رو تماشا می کرد. بالاخره نمی تونست اصلا شلیک نکنه که، نقشه خراب می شد. این برنامه ریزی انقدر واضح بود، مخصوصا با اون صحبت سرسی دم پنجره، که من فکر نمی کردم کسی متوجه نشده باشه! یه بار دیگه با دقت ببینید. 

    هدف گرفتن میساندی یا هر کسی تو اون سطح از نزدیکی به دنریس بود... البته اینکه چطور تو اون هیری ویری بردنش گافه در این شکی نیست. ولی هدفشون همین بود.

    حتی شاید هدف تریون هم از آوردن دنریس برای تماشای سر زدنش، به بهانه ی مسخره ی مذاکره، قراری بود که تو فصل قبل با سرسی گذاشت. البته این تیکه تئوری منه. 

    خود ما هم می دونستیم بران عمرا تریون و جیمی رو نمی کشه. چه برسه به سرسی. دقیقا به همین دلیل مزدور و پول دوست بودنش. 

     


  3. در 3 ساعت قبل، aliod گفته است :

    حس میکنم دارن ارزون کاری میکنن. اژدها راحت کشته میشه گوست در حد چند ثانیه نشون داده میشه آخرشم میفرستنش بره و اینم از سوتی یا تبلیغ استارباکس!!

    اما توجه کنیم به خط داستانی 

    سرسی همه رو داره بازی میده بدون 

    من هم میگم سریال بودجه اش رو از تبلیغ جهانی استارباکس تامین کرده. انصافا جالب و زیرپوستی. 


  4. در 12 دقیقه قبل، Dawn گفته است :

    چطور سه تا تیر انداختن و هر 3 تاش دقیقا به ریگال خورد، اما صدها تیر بعدش به دروگون که از قضا فاصله اش خیلی کمتر بود نخورد؟ سرسی که به خون دنریس تشنه است چرا جلوی دروازه نکشتش؟ به فاصله کمی دروگون پشت سرشون رو زمین نشسته بود چرا نزدش؟ چرا تیریون رو نکشت؟ این با کدوم منطق سازگاره؟

    بعضی از دوستان متوجه اصل قضیه نشدند:

    این ها نقشه و برنامه ریزی سرسی بود. هدف کشتن یکی از اژدها ها بود و گرفتن و کشتن میساندی. تا دنریس به اون خشم لازم برای بی پروا حمله کردن برسه. اینطوری با راه دادن مردم پایتخت به قلعه و نشون دادن دنریس به عنوان غاصب و ملکه ی دیوانه، تاج و تخت خودش رو تثبیت می کرد. ماجرا این بود. 

    قصد سرسی کشتن برادرهاش نبود. حتی تریون رو هم دوست داره. مگه تغییر حالت صورتش رو نمی بینید موقع حرف زدن باهاش. بران رو فرستاد چون هم می خواست بهشون پیام ناراحتی خودش رو برسونه، هم می دونست بران هیچوقت اون ها رو نمی کشه.

     


  5. در 3 دقیقه قبل، omid007 گفته است :

    دقیقا همینطوره 

    البته رفته رفته مشخص شده که واس دنریس تخت مهمتر از همه چیزه، عشق، شرافت ووو

    الانم که مشخص شده حقی هم نداره ول کن نیستو با تهدید میخواد کارشو پیش ببره

    اتفاقا این پارادوکسی که گفتی واسه من خیلی جذاب بوده

    که چطور قدرت یکیو که قلب مهربونی داره تبدیل ب ی هیولا و دیکتاتور میکنه و بنظرم سریال هرچقد بقیه خطوط داستانی رو از دست داده این یکی رو حفظ کرده

    در کنار جیمی و سانسا که شخصیتشون تکامل پیدا کرده

    بله. از نظر داستانی خوبه ولی به شرطی که همین روند حفظ بشه...


  6. در 1 دقیقه قبل، Prince Rhaegar گفته است :

    من خودم قبول دارم دنی بعضی مواقع خیلی عجولو عصبانیه ولی اون مردم کله پوک پایتخت یعنی نفهمیدن که دنی همون اول میتونست بهشون حمله کنه ولی اینکارو نکرد 

    ولی تو جنگم حلوا خیرات نمی کنن که اگه حمله نکنه چی کار کنه سرسی هر غلطی دلش می خواد می کنه دنی داره همه چیزش رو از دست میده هر کی جای اون بود دیگه کفرش درمیومد من نمی گم داره عاقلانه عمل می کنه ولی بهش حق میدم که انقد شاکی شه من اینو پای جنونش نمیزارم.

    تو پروموی قسمت بعد انگار یورون از دیدن اژدها غافلگیر شده بود!! یا من اینطوری فکر میکنم!؟

    امیدوارم به اون دروگون مادر مرده هم یه زرهی چیزی ببندن که کمتر به فنا بره.

    مردم پایتخت ناجی نخوان باید کی رو ببینند؟

    دنریس یه ناجی خودخوانده است. می خواد به زور به مردمی که اصلا نمی دونستند این آدم وجود خارجی داره، حکومت کنه... درحالیکه مردم یه قاره ی دیگه رو که دوستش داشتند و می خواستند ملکه شون بمونه، به کشتن داد! این پارادوکس شخصیتی دنریس خیلی مزخرفه.

    کلا تارگریان ها همه خودشون رو وارث بر حق می دونند! چرا مثلا گندری هیچوقت ادعای هیچی نکرد؟ اون هم پسر شاه قبلی بود و نزدیک ترین گزینه... چرا؟ لابد چون ارتش و اژدها و قدرت نداشت. این منطق دیوانه وار دنریسه. "قدرت دارم پس مال منه."

     


  7. در 16 دقیقه قبل، cancer گفته است :

    سوتی اچ‌بی‌او... روی میز جلوی دنریس یه دونه ازین کافی های استارباکس هستش که یادشون رفته موقع فیلمبرداری برش دارن :)))

    D53pfvbW0AA30DD.jpeg

    الان با دقت دیدم، بود واقعا. 

    تازه اون جایی که سر جورا رو آتیش زدند پلک زد. 


  8. در 32 دقیقه قبل، Momomo گفته است :

    ?

    اژدهاش مرد حال کردم ینی..

    ای کاش اول دنریس بمیره بعدشم سرسی بعدشم سانسا?

    حداقل سرسی هوش جنگ کردن رو داره و از نظر من حالا جدای از اینکه منفعت طلبه و مردمش واسش مهم نیستن واقعا هوش یه پادشاه رو داره..

    همه ی کاراکترهای زن بمیرند که مثلا چی بشه؟ جان بشه شاه؟ چون پدر و مادرش کل هفت اقلیم رو به خاک و خون کشیدند که به هم برسند و یه تارگریان_استارک پس بندازند؟ این به جان حق میده که ادعای حکومت کنه؟

    به نظر من تنها راه جالب تموم شدن سریال خراب شدن تاج و تخته. مخصوصا به دست وریس. یا نشستن وریس به تخته، چیزی که هشت فصل به خاطرش برنامه ریزی کرده و از چشم ما دور مونده.


  9. نیمه اول این قسمت به پایکوبی بعد از جنگ گذشت که نکته های جالبی داشت ولی با توجه به همچین جنگ نفس گیری زیادی کمدی بود. لرد شدن گندری، رفتن آریا و سندور که همه منتظرش بودیم، حرف های سانسا و تریون که شاید استارت یه اتفاق جالب باشه، وداع تورمونت و گوست با جان که انگار با تارگریان شدن گوست رو دیگه دوست نداره. من مثل احمق ها سر ناله کردن گوست گریه کردم. ?

    حرف های وریس با تریون عالی بود. تکلیف نگاه آخر تریون تو فصل قبل هم مشخص شد... ولی باز هم اختصاص تایم کم و نپرداختن به جزئیات و اصرار به سورپرایز کردن مخاطب همه چیز رو خراب کرد. چطور ممکنه نه دیدبان های کشتی های دنریس و نه خودش از ا ن بالا، کشتی های یورون رو ندیدند؟ باز هم موسیقی هروئیک و قطع شدنش با تیر خوردن اژدها برای سورپرایز شدن ما! بابا ما سورپرایز نخوایم باید کی رو ببینیم؟ بذارید داستان منطقی پیش بره. یه اژدها الکی از دست رفت. حالا نسلشون هم منقرض میشه. ?

    رو به رویی تریون و سرسی همیشه برای من جالبه. برگشتن جیمی رو هم دوست داشتم. دلم می خواد هر سه تا خواهر و برادر تو یه جبهه برای خاندان خودشون بجنگند. بین دو تا مد کویین چه فرقی داره کدوم؟ 

    فعلا همین. کاش سانسا بعد از تموم شدن جنگ و مرگ و میر همه، بره تخت آهنی رو ویران کنه و هر خاندانی بشه یه پادشاهی برای خودش. 


  10. در 27 دقیقه قبل، Gemini گفته است :

    خیلی کاراکترهای سریال از بچگی با این سریال بزرگ شدن (مثل آریا و برن و سانسا) و بعید هست hbo دوباره بخواد همچین کاری کنه.. مگر اینکه آمازون روی پروژه اش کار کنه یا کسی بیاد مثل ارباب حلقه ها فیلم های سینمایی چندگانه ازش درست کنه. که البته بعیده کسی دوباره همچین ریسکی کنه.. مثلا کال دروگو رو میخوان به کی بدن بازی کنه؟؟ یا بازیگرایی مثل میسی ویلیامز دیگه بچه نیستن که بخوان نقشی مثل آریا رو بازی کنن.. بعضی از بازیگرای سریال یه جوری مناسب نقششون هستن که به نظرم هرکس دیگه ای اون رو بازی کنه تماشاگرا و منتقدین واکنش منفی بهش نشون بدن..

    همین سریال بهترین چیزی بود که میشد از نغمه آتش و یخ داشته باشیم که d&d پایانی که برازندش باشه رو ازمون گرفتن..

    بله. این نقش ها هم میشه مثل جوکر که بعد از هیث هر کس بازی کرد، هیت گرفت. با اینکه جرد هم انقدری که همه گفتند بد نبود. 

    در 3 دقیقه قبل، Danny گفته است :

    به نظرتون سرسی رو چه کسی میکشه؟؟ 

    (البته اگه فکر میکنین میمیره)

    اگر برای سورپرایز کردن بیننده ها، خودکشی نکنه یا حنا دختری در مزرعه نکشدش... قاعدتا مرگ غم انگیزش به دست جیمی دراماتیک ترین شکل ممکنه. 


  11. در 46 دقیقه قبل، mehdi342 گفته است :

     

    ایا احتمال داره نایت کینگ بعدی این بچه باشه و داستان ارتش مردگان و نایت کینگ به طور کامل به پایان نرسیده باشه ؟ 

    چند درصد احتمال داره که بعد از مرگ نایت کینگ این بچه هم مرده باشه یا اصلا زنده باشه !!؟

    White_Walker_leaders_thirteen_at_temple.jpg

    images.jpeg

    مقصودشون فقط گفتن نحوه ی به وجود اومدن آدرها بود. این بچه شخص خاصی نیست و توی سه قسمت فرصت پرداختن به این چیزها رو ندارند. 

    چه بخوایم چه نخوایم باید قبول کنیم که ماجرای شاه شب تموم شد. نهایت نهایتش مثل فیلم های رده چندم، تو آخرین دقیقه ی قسمت آخر نشون میدند برن یا هر کس دیگه شاه شب بعدی شد و پایان رو باز میذارند.


  12. اجازه میخوام وارد بحث دنریس بشم.

    بله. دنریس دیکتاتور ترین شخص وستروسه. کارهای سرسی هم حتی یه توجیه نصفه و نیمه داره ولی دنریس توی سریال همه ی کارهاش از سر عقده ی پادشاهیه. حتی به مردم خودش هم وفادار نیست وگرنه دوتراکی ها و آنسالیدها رو از یه قاره ی دیگه نمی آورد که به خاطر اهداف شخصی خودش به کشتن بده و به اعتماد اون ها به خودش خیانت کنه.

    کسی که دیکتاتور نیست در ابتدا مردمش رو در نظر می گیره بعد چیزهای دیگه رو.

    اتفاقا به نظر من سانسا گزینه ی خیلی مناسبیه برای صلح وستروس. چون نه خشونت دنریس و سرسی رو داره، نه دلرحمی بیش از حد جان رو. یه آدم نرماله که از پس اتحاد شمال هم بر اومده. نغمه ی آتش و یخ هم می تونه به سانسا و تریون اشاره داشته باشه. اتحاد شمال و جنوب. 

    البته به شخصه دوست دارم خیانت تریون به نفع خواهر و خواهرزاده و خاندانش باشه تا به خاطر عشق. ولی با این روند سریال فکر نمی کنم به خیانت و پیچیدگی های اینچنینی بپردازند. به قول دوستمون الان فقط منتظر حضور باب اسفنجی وسط داستانیم. فکر سناریو و پیچیدگی و چالش رو از سرتون بیرون کنید. 

    در نهایت اینکه در اپیزودهای باقی مونده حتما دنریس به چالش کشیده میشه و اگر به نفع جان بره کنار همه چیز هالیوودی و ارباب حلقه هایی تموم میشه. ?? 

    یه چیز بی ربط هم بگم: اگر بازیگر نقش یورون کاریزمای بیشتری داشت، ماجرای جنوب و سرسی جذاب تر می شد.


  13. بعد از مدت ها اومدم برای نظر دادن.

    نظرات همه رو تا اینجا خوندم و چند نکته رو مطرح می کنم.

    دوستان توجه کنید که توی سریال صحبت خیلی واضحی در مورد آزورآهای و پرنس و لایت برینگر نشده. حرف های ملیساندرا هم نصفش اشتباه از اب دراومده و خیلی قابل استناد نیست.

    به نظر من برای کشتن نایت کینگ واقعا هیچ گزینه ی بهتری از آریا نبود. بیاید واقع بین باشیم. هرکس دیگه ای می کشت خیلی رو مخ بود ولی آریا شخصیت رو مخی نیست. هم خیلی تلاش کرده برای چیزی که الان هست، هم کلی تعلیم دیده و قابلیت های جادویی و ناشناخته داره.

    مشکل فقط اینجا بود که باید این جنگ به دو جنگ متفاوت تقسیم می شد و با استراتژی بیشتر پیش می رفت. از وریس و تریون و سانسا به عنوان مهره های هوش و سیاست استفاده می شد، نه چند تا مترسک تو سرداب. می تونست یک جنگ با نتیجه ی شکست باشه و یه نفوذ دوسه نفره به لشگر مرده ها تو یه روز دیگه. کمی مرگ شاه شب رو لفت بدند و شب مخوف رو طولانی تر کنند. اینطوری همه راضی می شدند. 

    می شد چند نفر هم بمیرند مثل میساندی، بریان و سم. و اینکه اگر دنریس با اژدهای مرده رو به رو می شد دراماتیک تر می شد. 

    نکته ی دیگه اینکه جان به دنریس گفت: برن. 

    دنریس جواب داد: گو. 

    منظور این بود که من میرم سراغ برن، تو برو به کارت برس... جان رفت سمت قلعه، جایی که سم رو روی زمین ول کرد و اژدهای مرده هم اونجا رو داشت از بین می برد. در واقع دنریس رفت سراغ برن که وسط کار گیر افتاد و نتونست خودش رو برسونه. 

     


  14. این قسمت از قسمت قبل بهتر بود.

    ولی اینکه دارند همه ى کاراکترها رو دور هم جمع می کنند, از جذابیت داستان کم می کنه.

     

    بخش مناظره و نشون دادن وایت به سرسی خوب بود. تیریون دوباره تو گفتگوی خصوصی با سرسی همون بازی خوب فصل های قبلش رو ارایه داد. از اینکه احتمال خیانت به دنریس و همراهی با خواهرش داره پررنگ تر میشه, خوشحالم. همینطور اینکه اریا با چهره ى بیلیش سراغ سرسی بره هم ممکنه. امیدوارم این دو تا اتفاق به شکل غیر قابل پیشبینی ای بیفته و حداقل یه هیجانی به فصل بعد بده... ولی عقل این نویسنده ها به این چیزها قد نمیده. فقط بلدند واضح ترین تیوری ها رو عملی کنند مثل تارگریان بودن جان.

    یکی نیست بگه جان اسنو با تمام ویژگی هایی که داشت از جمله حرامزاده ى ند بودنش شد این کاراکتر... حالا حق پادشاهی براش با پسر ریگار بودن یعنی چی؟؟؟ کل اون شخصیت به فنا رفت به نژادپرستانه ترین شکل ممکن. چون حرامزاده نیست پس افرین و بارکالله!!! چون تارگریانه پس پادشاهی ارث باباشه! خنده داره که سریال مثل قصه های فری تیل داره با قضیه شاهزاده و حرامزاده و... برخورد می کنه.

     

    جدا شدن جیمی به خاطر وفا به عهد خیلی خوب بود و دیدارش با بریان.

    از بازی خوردن بقیه توسط سرسی هم خوشم اومد. کلا خوبه که یه سری پیچش ها تو داستان باشه.

    دنریس و جان هم شدند تین ایج هایی که وسط این همه ماجرا دنبال عشق و حال خودشونند! پس کو شرافت جان که دنبال زن ها نمی رفت یا تحت هر شرایطی فکر مردم بود؟

    مرگ بیلیش به جز یه دیالوگ کوتاه التماسش قابل قبول بود. به راحتی می تونستند اون دیالوگ رو هم حذف کنند تا با ابهت تر بمیره. لحظه قبل از خنجر خوردنش خیلی خوب بازی شده بود.

    دقت کردید که کل این قسمت واریس فقط حضور فیزیکی داشت. ای کاش تو فصل بعد نباشه و مثلا تیریون به جیمی بگه: واریس رفته برای مادربزرگش سبد میوه ببره, زود برمی گرده. (:

    دیوار مگه جادو نداشت که بنجن نمی تونست رد بشه؟ با اژدها جادوش هم از بین رفت؟ همه ى این ها فقط با شاه شب بودن برن قابل توجیه میشه فقط.

     

    همین دیگه.

    و در اخر: جان اسنو باید جان اسنو باشد. جان اسنویی که جان اسنو نباشد, جان اسنو نیست.


  15. نمی خواستم برای این فصل نظری بذارم ولی این قسمت انقدر داغون بود که نتونستم جلوی خودم رو بگیرم.

     

    دقت کردید که دنریس دوباره مثل همیشه داره چاکر و مخلص پیدا می کنه؟؟

    جان برای چی باید جلوی دنریس زانو بزنه؟ این روند حال به هم زن سریال برای بالا کشیدن دنریس تمومی نداره.

    اگر قرار بود جان و دنریس فیلم هندی راه بندازند, چرا از اولین قسمت بین اریا و جان اون باند قشنگ رو ایجاد کرده بودند؟

    سم قرار بود موفق بشه و خودش رو به پدر و برادری که پسش زدند ثابت کنه. پدر و برادرش که مردند؟!! پس اون خط داستانی رو چرا انقدر بهش پرداختند!!!

    همه چیز بی منطق و بی معنیه. من خودم نویسنده ام و اگر دو نفر همچین بلایی سر اثر محبوبم می اوردند, خودکشی می کردم!!

    مسیله ى نا هم خوانی زمان ها رو که دیگه واردش نمیشم.

    تو فصل اول یه وایت داخل قلعه ایجاد شد و سراغ مورمونت رفت! پس چطور نمی تونند از دیوار رد بشن؟ اصلا برای به دست اوردن یه وایت چرا یه مرده رو نبردند تو قلعه تا وایت بشه و برش دارند بیارند؟ حتما باید می رفتند تو لونه زنبور که محتاج دنریس بشند؟!! چرا جان دقیقا لحظه ای که باید سوار اژدها می شد, مثل دیوانه ها شروع کرد به جنگیدن؟ چرا تو این دو فصل همه اش می بازه و بقیه باید بیان نجاتش بدند!

    تنها خصوصیت تیریون عقلش بود که اون هم مدام داره اشتباه می کنه... چرا سریال فقط داره همه ى شخصیت ها رو به گند می کشه؟

     

    در ضمن سرسی چه هیزم تری فروخته به ملت... تایرل ها که تشنه ى قدرت بودند و پرنس دورن هم تو مبارزه مرد. سرسی بدبخت به اجبار با رابرت ازدواج کرد و مدام از طرف پدرش کنار زده شد... بچه هاش یکی یکی مردند,حالا دنبال انتقامه کجاش ایراد داره؟

     

    خلاصه اینکه خیلی شاکی ام.

    پوزش اگر سرتون رو درد اوردم.


  16. وایت ولف » شنبه مرداد 28, 96 5:21 pm[/url]"]
    شکر میون کلامتون

    دیدین فیلمنامه فصل بعد هم کامل لیک شد؟

    حالا نمیگم چی بوده و چی شده. صرفا گفتم اطلاع بدم

    +اتفاقا منم فیلمنامه ای که ادعا میشه لیک شده و مربوط به فصل هشتمه خوندم ی موضوعی هست که میخام اینجا اشاره کنم و سعی میکنم چیزی اسپویل نشه

    ما حدود ی سال قبل هم شاهد لیک فیلمنامه فصل هفتم بودیم که برخی از موارد به نظر مسخره میامد و به خودمون وعده میدادیم اینا الکیه و قرار نیست قضیه اینجوری پیش بره ولی شاهد بودیم که اکثرشون(تقریبا میشه گفت همش) اتفاق افتاد

    +فیلمنامه لیک شده فصل هشتم دقیقا از همون ساختار و فرمی که در فصل هفتم شاهدش بودیم پیروی میکنه و احتمال اینکه فیلمنامه اصلی باشه زیاده با اینکه خودم به هیچ وجه علاقه ندارم

    +سریالهایی رو به خاطر میارم که سیزنهای اولیشون به قدری زیبا و جذاب و از لحاظ داستانی پرکشش بودند که مخاطب برا سیزنهای بعدی لحظه شماری میکرد اما اتفاقی که عملا شاهد بودیم افت شدید سریالها و در نتیجه نارضایتی بود بطوریکه آخرشو به قدری فاجعه و مزخرف تموم میکردند که مخاطب از این همه هزینه و وقتی که برا سریال در طول چندین سال گذاشته افسوس میخورد برا خودم نمونش فرینجه

    اینکه توقع داشته باشیم سریال اینجوری که ما دوست داریم تموم شده غیرمنطقیه بخصوص در مورد گات که میدونیم مارتین چه بلایی سر کاراکترا میاره ولی فیلمنامه لیک شده بدترین پایانی بود که میتونستم تصور کنم و بعد خوندنش احساس پوچی کردم

     

    اگه ممکنه برای من هم لینک یا فایلش رو خصوصی می فرستید؟ ممنون میشم.


  17. جنگ شمال در یک کلام, فوق العاده بود. بهترین بخشی که در کل این شش فصل دیدیم.

    تمام کمرنگ شدن جان تو این فصل, با این جنگ جبران شد. فقط بهتر می شد اگر بدون استراتژی وارد جنگ نمی شدند, تنها برای ارضای روحیه ی فمینیستی کارگردان در برتری دادن عقل سانسا به عقل جان و داوس و تورمونت و... داوس مگه مشاور استنیس نبود؟

     

    حداقل می تونستند بخشی از ارتش رمزی رو داخل جنگل بکشونند یا با حمله های کوتاه و برگشت به عقب بخشی از ارتشش رو از بین ببرند. نادرشاه تو نبرد کرنال با ارتشی خیلی کمتر از هندی ها بدون امداد غیبی از نوع بیلیشی تونست پیروز بشه. اگر بدون کله خری وینترفیل رو پس می گرفتند خیلی شیرین تر بود. الان به لطف سانسا زیر دین قاتل اصلی پدرشون موندند.

     

    البته حرکت هیجانی جان, به هیچ عنوان ضعف شخصیتیش نیست. بلکه نکته ى قوتشه. اگر برای برادرش کاری نمی کرد, طبق خواسته ى سانسا, باید بهمون بر می خورد. چون این شخصیت دلسوز و شرافتمند جان هستش که این همه طرفدار داره نه فقط جنگیدن خوبش.

    در کل از بعضی ایرادهای بنی اسراییلی خنده ام می گیره. فقط از یه ایرانی بر میاد که به این اپیزود امتیاز یک بده.


  18. Queen nymeria » چهارشنبه اردیبهشت 29, 95 8:32 pm[/url]"]
    یه قوم وحشی چرا باید به یه دختر که مدام در مورد ظاهرش جوک میگند, انقدر اهمیت بده که برای تصمیم گیری در موردش شورا تشکیل بده و همه ى کال ها جمع بشن و گفتگو کنند؟!

    چون این دختر همسر یه کال و یک کالیسی بوده و جزئی از دوش خلین.که خود دوتراکیها بهشون بسیار احترام میزارن و شان و مقام بالایی دارن پس یه زن یا دختر معمولی و بی اهمیت نبوده.

    دوتراکی ها وحشی هستن.ولی همیشه فرمانده داشتن و هر کالاسار یه کال داره خود کالاسار چند دسته میشه هر دسته دوباره یه فرمانده داره یعنی تو این مورد خیلی منظم و سازمان یافته ن.

    برعکس مردم آزاد که میگن ما به هیچکس تعظیم نمیکنیم و از کسی دوست ندارن دستور بگیرن و میشه گفت سرخودن به همین دلیل متحد کردنشون خیلی طول کشید.پس اصلا قابل مقایسه نیستن.دوتراکیها بینشون هرکی زورش بیشتره همون حرف اول و آخر و میزنه.الانم از نظر مردمشون دنی قدرتمندتر از کالهای دیگه بوده همه ی اونارو کشته خودش زنده بیرون اومده همین هم براش احترام میاره جدا از احترامی که بعنوان بیوه ی کال داره.پس ربطی به لخ*ت شدنشو ... نداره.

    ولی کلا ضعف داشت این قسمت و اینکه برای بار دوم از این داستان استفاده شد جالب نبود.

    من جایی خوندم که مارتین گفته نسوز بودن دنریس بخاطر جادوی اژدهاها بوده و فقط همون یک دفعه براش اتفاق افتاده ولی در سریال گویا تصمیم گرفتن این نسوز بودن رو یکی از قدرتهای ماوراالطبیعه ی دنریس بکنن.

    شما انتظار دارید که دنریس در یک جامعه ی قرون وسطایی تمرین دموکراسی و مردم سالاری بکنه؟

    مگه در جوامع مردم سالار همه راضی هستن؟پس نباید انتظار داشته باشید که اینجا همه راضی باشن.منظورتون از افرادی که اطراف دنریس هستن دقیقا چه کساییه؟همه ی برده هایی که آزاد شدن؟اربابان؟افرادی که بعنوان مشاور اطرافشن؟

     

    دو قسمته من متوجه شدم که ملیساندر بجای آزوراهایی میگه the prince that was promised و کفر داووسو در میاره.حالا یادم نیست قبلا هم همینو میگفته یا آزوراهایی میگفت و من دقت نکرده بودم.

    .

     

     

    دوست عزیز بی منطقی و تناقض رو نمیشه با بهانه ى وحشی بودن ماستمالی کرد. من در مورد دنی کتاب صحبت نمی کنم, در مورد دنریس سریال صحبت می کنم. شما میگی چون کالیسی بوده براش احترام قایل شدن و اون همه کال برای تصمیمگیری در موردش جمع شدند. ولی چیزی که من می بینم اینه که تمام مدت دارند بهش توهین می کنند و ازش جوک می سازند. این یعنی تناقض.

    بله درسته که متقاعد کردن فروشنده های ماده ى اتش زا, کالیسی های بازنشسته, نگهبان ها وغیره به اندازه مردم ازاد طول نمی کشه ولی مطمینا بیشتر از چند ساعت یا یکی دو روز وقت لازم داره.

     

    من انتظار دموکراسی یا نظام های حکومتی دیگه رو ندارم, طرفداران دنریس دارند. همون هایی که با لقب ازادکننده ى برده ها حال می کنند. تمام حرف من اینه که این شخصیت هم مثل بقیه دنبال قدرت و حکومته. ادم های اطرافش رو هم برده ها و اربابان تشکیل میدن... از بین هر دو گروه ناراضی داشته و اگر به حرف های تیریون دقت کنید متوجه فرق یه لیدر واقعی مثل تیریون با یه ارمانگرای توخالی مثل دنریس میشید.

     

    در مورد سوال اخرتون هم, خیر تا به حال واژه ازوراهای تو سریال استفاده نشده. و حتی هیچ حرفی از هدف شاه شب برای حمله به جنوب دیوار زده نشده که برای من به شخصه جای سوال و کنجکاویه.


  19. hamedsr » چهارشنبه اردیبهشت 29, 95 3:24 pm[/url]"]
    مه سا استارک » چهارشنبه اردیبهشت 28, 95 3:06 am[/url]"]اجازه میخوام به چند نکته اشاره کنم.

    اول اینکه شاهزاده بودن, اژدها داشتن, نسوز بودن, خوشگلی و غیره همه انتسابی هستند. بنابراین کاراکتر دنریس در سریال , من رمان ها رو نخوندم, یه ادم کاملا تهی هستش و از خودش چیزی نداره.

    به عنوان برده ى جنسی فروخته میشه و هر شب بهش تجاوز میشه در عوض عاشق طرف میشه! بعد با استفاده از جذابیت جنسیش یه سری مرد رو به نوبت دور خودش جمع می کنه و با استفاده از اون ها به خواسته اش می رسه. خواسته ای که همانا حکومت به مردم و گرفتن شهرشونه. این دقیقا کار افراد دیکتاتوره, جالب اینجاست که داعیه مبارزه با دیکتاتوری رو داره!!

    در مورد محبوبیت هم که چه عرض کنم, اندام خوبی داره و عوام هم توی اینستاگرام نشون دادند که فالو کننده ى چی هستند. بله کیم کارداشیان و شکیرا هم خیلی مورد توجه مردم امریکای شمالی هستند. این نشون نمیده که شخصیت فوق العاده ای دارند... و اون توضیحات در خصوص صحنه های اخر این اپیزود که یکی از دوستان ذکر کرد, واقعا عذر بدتر از گناه بود. فقط همین رو مطرح می کنم که... امکان نداره جمعیت زیادی از مردم رو کنترل کنی بدون هیچ وفاداری. فرمانرواهاشون کشته بشن و حتی یک نفر هم با این مسیله مشکلی نداشته باشه. همه جلوت زانو بزنند چون لخت از اتیش میای بیرون! البته شاید برای دیگران لخت از اتیش بیرون اومدن و صاحب اژدها بودن و هیکل خوبی داشتن مزیتی محسوب بشه که ارزش زانو زدن داشته باشه ولی برای من اینطور نیست.

     

    نکته ى بعدی در مورد پایین اوردن سطح توقع که حق با اون دوست عزیزه. کلا هر ساخته ى سینما و تلویزیونی که زیادی بین عوام محبوب بشه سرنوشتش به دست خواسته های همون افراد میفته. نمیشه از این سریال با بیشتر از نهصد هزار امتیاز دهنده در IMDB توقع سریال های تاپی مثل ترو دتکتیو و پیکی بلایندرز و بوردواک ایمپایر رو داشت که نتونستند مخاطب عام رو جذب کنند و البته که نتونستند!!!

     

    همین دیگه. امیدوارم اپیزود به اپیزود جذاب تر بشه و یکی دو تا جنگ هم ببینیم.

     

    شما اینجا زندگی می کنید، چطور خودتون رو قیاس می کنید با مردم یک قبیله تو یک دنیای فانتزی. وقتی می تونید بگید اگه من جای اونا بودم که تمام عمرتون رو با همون قبایل زندگی کرده باشید. مردم خرافه پرستی هستند. نمونه ای از خرافاتشان همون خوردن قلب یک مادیان توسط زن حامله برای اینکه بچه ش قوی بشه!

    جای تعجبی نداره که کسی رو که از آتیش زنده بیرون بیاد، مث خدا ببینن.

    در مورد دنریس خب به شخصه داستانش رو دوست ندارم چه تو کتاب و یا سریال، بیشتر فتوحاتش هم شانس بوده ...

    دنریس بینش سیاسی نداره به نظر من، ولی رفتارش حداقل صادقانه س.

    اینکه بهش دیکتاتور بگیم زیاده رویه. وقتی بهش میشه گفت دیکتاتور که عوام مردم باهاش مخالف باشند، یا خواسته نا به حقی بهشون داشته باشه.

    ولی خب می بینیم مخالفاش بیشتر افرادی هستند که یا قدرتشون رو در خظر می بینن و یا منافع مادیشون رو.

    اگر با این فکر بخوایم بهش دیکتاتور بگیم، تمام حکومتهای جدید و فرامانراوایانی که جایی رو فتح کردن دیکتاتورن.

     

    دوست عزیز چون خودتون من رو مخاطب قرار دادید عرض می کنم که من دوتراکی ها رو با قوانین خودشون می سنجم. یه قوم وحشی چرا باید به یه دختر که مدام در مورد ظاهرش جوک میگند, انقدر اهمیت بده که برای تصمیم گیری در موردش شورا تشکیل بده و همه ى کال ها جمع بشن و گفتگو کنند؟! مردهایی با موهای تا کمر که نشونه ى کشتن دشمن و شجاعتشون بوده, در مواجهه با اتیش اونطوری رفتار کنند. اصلا اون صحنه های هل دادن مشعل ها توسط دنریس چیزی به جز فمینیسم افراطی نبود و خیلی اغراق امیز... من رو یاد فیلم تسویه حساب میلانی انداخت که فقط خنده دار بود!!

     

    هر ماده ى اتش زایی علایمی داره. مثلا بو برای گوگرد...

    و اینکه دنریس تو یه فرصت خیلی محدود چطور تونست خیلی ها رو برای کمک به خودش متقاعد کنه؟! پروسه ى بعضی از شورش ها و انقلاب ها صد سال طول می کشه! مثلا منس سال ها وقت صرف متحد و متقاعد کردن وحشی ها کرده بود.

    از همه ى این ها میشد چشم پوشی کرد اگر این حرکت ملحق شدن به دنریس برای اولین بار نشون داده می شد. نه سومین بار! یه ایده و حرکت یه بار جالبه نه چندین بار... مخصوصا تو فانتزی. مثل سریال های سطح پایین خون اشامی که بعضی ها صد بار توش می میرند و زنده میشن.

     

    در مورد دیکتاتور نبودن هم, از نظر من وقتی سر می بری چه با پنبه چه با تبر فرقی نمی کنه. ایا مردمی که اطراف دنریس بودن همه راضی بودند؟ حتی توی سریال هم دیدیم که نبودند. البته نظرات شما و دیگر دوستان محترمه.


  20. اجازه میخوام به چند نکته اشاره کنم.

    اول اینکه شاهزاده بودن, اژدها داشتن, نسوز بودن, خوشگلی و غیره همه انتسابی هستند. بنابراین کاراکتر دنریس در سریال , من رمان ها رو نخوندم, یه ادم کاملا تهی هستش و از خودش چیزی نداره.

    به عنوان برده ى جنسی فروخته میشه و هر شب بهش تجاوز میشه در عوض عاشق طرف میشه! بعد با استفاده از جذابیت جنسیش یه سری مرد رو به نوبت دور خودش جمع می کنه و با استفاده از اون ها به خواسته اش می رسه. خواسته ای که همانا حکومت به مردم و گرفتن شهرشونه. این دقیقا کار افراد دیکتاتوره, جالب اینجاست که داعیه مبارزه با دیکتاتوری رو داره!!

    در مورد محبوبیت هم که چه عرض کنم, اندام خوبی داره و عوام هم توی اینستاگرام نشون دادند که فالو کننده ى چی هستند. بله کیم کارداشیان و شکیرا هم خیلی مورد توجه مردم امریکای شمالی هستند. این نشون نمیده که شخصیت فوق العاده ای دارند... و اون توضیحات در خصوص صحنه های اخر این اپیزود که یکی از دوستان ذکر کرد, واقعا عذر بدتر از گناه بود. فقط همین رو مطرح می کنم که... امکان نداره جمعیت زیادی از مردم رو کنترل کنی بدون هیچ وفاداری. فرمانرواهاشون کشته بشن و حتی یک نفر هم با این مسیله مشکلی نداشته باشه. همه جلوت زانو بزنند چون لخت از اتیش میای بیرون! البته شاید برای دیگران لخت از اتیش بیرون اومدن و صاحب اژدها بودن و هیکل خوبی داشتن مزیتی محسوب بشه که ارزش زانو زدن داشته باشه ولی برای من اینطور نیست.

     

    نکته ى بعدی در مورد پایین اوردن سطح توقع که حق با اون دوست عزیزه. کلا هر ساخته ى سینما و تلویزیونی که زیادی بین عوام محبوب بشه سرنوشتش به دست خواسته های همون افراد میفته. نمیشه از این سریال با بیشتر از نهصد هزار امتیاز دهنده در IMDB توقع سریال های تاپی مثل ترو دتکتیو و پیکی بلایندرز و بوردواک ایمپایر رو داشت که نتونستند مخاطب عام رو جذب کنند و البته که نتونستند!!!

     

    همین دیگه. امیدوارم اپیزود به اپیزود جذاب تر بشه و یکی دو تا جنگ هم ببینیم.


  21. سلام دوستان

    این اپیزود هم معمولی بود, به هر حال از قسمت های اول فصل نمیشه انتظارات انچنانی داشت.

    در مورد رفتن جان به جنوب, یه قسمتی از من دوست داشت که جان بره و خلاص بشه از همه چیز ولی این اتفاق ها معمولا تو سریال نمی افته! اومدن سانسا و لحظه ای که بعد از این همه وقت دو تا استارک سرگردان همدیگه رو دیدند برام جالب بود. اینکه تصمیم به حمله و نجات وینترفیل گرفتند... ولی دوست ندارم جان برای سانسا بجنگه. کاش برای خودش می جنگید.

    رفتن تیون پیش خواهرش هم خوب بود. از خواهرش خوشم میاد. کاراکتریه که به عنوان یه زن مبارز و مقتدر توش اغراق نشده و مثل شخصیت های زن بقیه سریال ها - مثلا ارو- مسخره نیست.

    بخش تریون و ارباب ها هم بد نبود ولی همچنان وقت پر کن.

    بالاخره لنیسترها داستانشون کمی جلو رفت و یه تکونی خوردند.

    برگشت بیلیش هم خوب بود ولی امیدوارم جان باهاش متحد نشه و اشتباه همه رو تکرار نکنه.

    حرکت رمزی با اون دختره که اسمش یادم نیست باحال بود. ولی پای رمزی وسط میاد همیشه باید انتظار بدترین اتفاق ها رو داشت. کاش شکست خوردنش رو خوب به تصویر بکشند و مثل استنیس بیچاره یهو کاراکترش رو محو نکنند!

    و اما

    دنریس

    امیوارم به طرفدارهاش برنخوره اما من از این کاراکتر, از فصل دوم به بعد متنفر شدم و هستم. این ادم فقط با شانس و کمک مردهای قوی اطرافش و تحت حمایت نویسنده و کارگردان داره هی پیش میره. دو بار با این حقه ى نسوختنش ملت رو خر کرده و سرباز جمع کرده... بسه دیگه. از همین حالا مطمینم اگر قرار بر این باشه که در پایان داستان کسی زنده بمونه و روی تخت اهنی بشینه, اون شخص دنریسه. البته از اشتباه پیشبینیم با تمام وجود استقبال می کنم!

    فعلا همین.


  22. این قسمت از قسمت قبلی کمی ضعیف تر بود. علتش هم پراکندگی روایته. سازنده ها تو هر بخش یه سک سک می کنند (: گفتند هفت فصل بیشتر نداره ولی مدام شعبه های جدیدی باز می کنند، قبل از اینکه به همون قبلی ها رسیدگی بشه! انگار هیچ چیز قرار نیست به سرانجام برسه. هیچکس هدف خاصی نداره.

    مثلاً هدف راب شاه شدن و گرفتن انتقام پدرش بود یا هدف استنیس حمله به لنیسترها بود و... ولی داستان دنریس بی هدفه. معلوم نیست چه ربطی به داستان کلی (بازی تاج و تخت) داره.

    ازهنرپیشه ی خوبی مثل تریون که تو فصل های یک تا چهار نصف جذابیت سریال رو به عهده داشت، هیچ استفاده ای نمیشه... فقط حرف می زنه!

    واقعا اگر جان زنده نمی شد بیننده ها با چه انگیزه ای به تماشای سریال ادامه می دادند؟؟؟

    ---

    شروع اپیزود برعکس زنده شدن آبکی جان، خیلی عالی بود. زوج جان و داووس خیلی خوبند. کشتن خائن ها و مخصوصا حرف های آخر آلیستر عالی بود. مهم تر از همه خداحافظی جان با قلعه.

    جنگ ند هم خوب بود ولی انگار داستان داره همون طوری که بیننده ها پیش بینی کرده بودند، بدون هیچ تغییری پیش میره! صدای بچه از قلعه ای که لیانا توش بود یعنی جان! بدون هیچ پیچشی! در حالیکه از سریال بعید بود... شاید هم من اشتباه می کنم.

    ---

    به نظر می رسه که ماجرای آریا و تریون و تامن تازه استارت خورده، اون هم یه فصل مونده به آخر سریال! امیدوارم خوب پیش بره و خوب هم به پایان برسه.


  23. این قسمت من رو به ادامه ى سریال امیدوار کرد. خیلی خوب و مختصر و مفید به همه خط های داستانی پرداخته بود. داستان تا حدی جلو رفت. با مرگ بولتون هم خوشحال شدم هم غافلگیر و هم ناراحت... مخصوصا با اون دیالوگ اخرش. رمزی واقعا شخصیت ترسناکیه. چون کلا هیچی سرش نمیشه و اهمیتی به هیچ چیز نمیده... باور اینکه توی واقعیت همچین شخصیت های کاملا سیاهی وجود داشته باشه, خیلی سخته.

     

    ماجراى لنیسترها کمی کسالت اور شده... فقط مشغول مراسم ختمند این اواخر... امیدوارم با اومدن بیلیش به طرفشون مهیج تر بشه.

     

    گریجوی ها نقش مهمی نداشتند توی سریال چون کارگردان اصلا روی داستانشون مانور نداده ولی شاید توی این فصل تیون و خواهرش بلاخره یه حرکت جالبى بزنند که داستانشون رو پررنگ تر کنه.

     

    خوشحالم که دنریس و دورن رو نشون ندادند... در عوض طنز تریون و واریس رو دوست دارم.

     

    مورد اخر هم جان

    وقایع شمال همیشه جذاب ترین بخش این سریال بوده و هست. اومدن وحشی ها و تسلیم شدن افراد الیستر عالی بود ولی من انتظارم از زنده شدن جان خیلی بیشتر بود... انقدر ساده برش گردوندند که ادم باورش نمی شد. اگر با یه غسل دادن و دو تا ورد مرده زنده میشه که چرا همه رو زنده نمی کنند؟ چرا ملیساندره با استنیس نموند که اگر مرد هی زنده اش کنه؟ درسته که فکر نمی کرد از پسش بربیاد ولی به هر حال می تونست روی کسی امتحان کنه. چرا این همه مدت که وردهاش رو نی دونست, امتحان نکرده بود؟


  24. ramin.mom » دوشنبه اردیبهشت 6, 95 11:31 pm[/url]"]سلام، خوب دوستان توجه نميكنيدا تريستان مارتل توي قايق با جيمي بوده و مارهاي شنزار يواشكي دنبالشون اومدن و كشتنش كه احتمال داره كه قصدشون فقط كشتنش بوده يا اينكه بخوان به مردم دورن بگن مثلاً لنيسترا كشتن كه جنگ راه بندارن

     

     

    اول یه شات از کشتی رو نشون میدن و بعد تریستان. اگر کشتی در حال حرکت به دورنه, چرا تریستان اون سنگ های چشمی رو درست می کنه؟ و چطور ممکنه جیمی همچین گروگان باارزشی رو بفرسته بره؟ اگر هم کشتی بی حرکته, چرا چهار تا نگهبان برای گروگانشون نذاشتند؟

    دو نفر ادم نمی تونند همینطوری الکی تو یه کشتی قایم بشن یا با قایق دنبال کشتی راه بیفتند و کسی تو تمام مسیر نفهمه!!

    هدف من عیب و ایرادگیری نیست, چون خودم نویسنده ام می دونم که این ها همه گاف هستش. البته بعیده که توی کتاب به این شکل باشه.

     

    یه مورد هم درباره ملیساندره, به نظر من این احتمال هست که بیدار نشه و جونش رو با جان معاوضه کرده باشه. چون هیچوقت ندیدیم گردنبند رو در بیاره. تمام مدت هم غمگین بود.


  25. سلام.

    قسمت اول خوب شروع شد و خوب هم تموم شد اما قسمت های میانیش کمی کسل کننده بود. شاید چون توی تریلرها دیده بودیم. انتظارم بیشتر بود...

    انگار داستان توی یه بی منطقی خاصی سیر می کرد.

    با شنیدن صدای گوست همه میریزن بیرون، ولی وقتی جان کشته شد دریغ از یه نفر!

    سر داووس فورا میگه جسد رو ببرند داخل و بدون هیچ دلیلی خودش رو درگیر مسائلی می کنه که بهش ربطی نداره.

    تمام شب قراره از یه جسد محافظت کنند... چرا؟

    تریستان با جیمی توی قایق بود، دخترعموهاش چجوری سراغش اومدند؟ مگه توی دورن نبودند؟... و چرا انقدر احمقانه رفتار کرد؟

    توی اون دشت بزرگ جورا دقیقاً بالای انگشتری که دنریس انداخته بود، ایستاد!!!

    به احتمال زیاد قراره زنده شدن جان (که من احتمال نمیدم اتفاق بیفته) خیلی کش بدن.

    فصل قبل هم تا اواسطش بی هیجان بود و فقط بخش شمالش جالب بود... احتمالا این فصل هم نیمه ی اولش قراره همونطوری باشه.

×