رفتن به مطلب

پارسا تارلی

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    126
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

پست ها ارسال شده توسط پارسا تارلی


  1. Lady of winterfell » پنج شنبه شهریور 23, 96 1:08 pm[/url]"]پارسا تارلی

    من برای شما متاسفم که متوجه نمیشی من جواب کس دیگه رو دارم میدم نه شما و زحمت خوندن مطلبی که داری در موردش اظهارنظر میکنی هم به خودت نمیدی. ایشون میگه تیریون این وسط کاری نکرده دست دنریسه چرا باید به جان کمک کنه یه سفر اجباری با هم رفتن دلیل نمیشه با هم خوب باشن منم جوابشو با دیالوگ سریال دادم که مشخصه که کسی که دنریس رو راضی میکنه تیریونه و جان هم متوجه این قضیه هست.

    شما متوجه این قضیه هستی که دلیل اصلی احساس دین و علاقه جان اومدن دنریس برای نجاتشه ولی ایشون احساس میکنه که دادن دراگون گلس ظاهرا دین بزرگی ایجاد میکنه من گفتم اینطور نیست و اگه دینیم بخواد باشه به تیریونه کسی با شما صحبت نمیکرد که اومدی وسط و داری توهین میکنی.

    اگه به خودت زحمت بدب متوجه میشی که من هیچ وقت تو بحث ها شروع کننده توهین نبودم و ایشون با حرف هایی مثل مطمئنی یه سریالو نگاه میکنی؟یا اکثر امامزاده ها و ... شروع کننده توهین بود و من جوابشو مثل خودش دیدم مثل الان که شروع کننده توهین شما بودی و من جوابتو دادم.

    من هم متاسفم که شما حتی زحمت نقل قول گردن رو به خودت نمیدی و نمینویسی که به چه کسی پست مینویسی. من به کسی توهین نکردم حتی اگه با کس دیگه ای بوده باشید بیشتر حرف هاتون اشتباهه یا کلا خارج از بحثه.من تو پنج شیش تا پست قبل کسیو ندیدم به تیریون اشاره کر ده باشه و فکر کردم چون داشتیم باهم بحث میکردیم مخاطبتون منم.اگر هم شما به ایما میگید توهین شروع کننده خودتون بودید که تو پست های قبلیتون من رو به این که داستانمون یکی نیست متهم کردید و من هم پاسختونو دادم دیگه به خودم زحمت بحث با کسایی که تو هین میکننو نمیدم وارد بحث الکی کسایی که حتی زحمت قانع شدن به خودشون نمیدن هم نخواهم شد


  2. Lady of winterfell » پنج شنبه شهریور 23, 96 11:21 am[/url]"]بله من دوباره ظاهرا این اشتباه رو مرتکب شدم که با کسی که ظاهرا سریال رو نمیبینه یا سرسری میبینه و منطق رو هم نمیپذیره حرف بزنم میتونید زحمت بکشین اپیزود 3 رو دوباره ببینین شاید ابهاماتتون برطرف شه. دیالوگ تیریون به جان اینکه توقع داری به شمال بیاد و با دشمنی که باورش نداره بجنگه غیرمنطقیه.آیا خواسته منطقی داری؟جان میگه منظورت چیه؟تیریون جواب میده شاید واقعا یه احمق شمالی هستی منظورم اینه که چیزی هست بتونم باهاش کمکت کنم؟

    بعد صحنه دنریس و تیریون رو میبینیم که تیریون به دنریس میگه تو حتی نمیدونستی که دراگون گلس اینجاست و برای تو هیچ ارزشی نداره یه چیزی بهش بده بدون اینکه واقعا چیزی بهش داده باشی و به یه متحد بالقوه کمک کن.

    بعد دیالوگ جان و دنی رو داریم که دنی موافقت .

    بسیار ساده و ابتدایی مطرح شده و تنها فردی هستین که میبینم ابهامی داره تو این قضیه.

    مگه تیریون داره خیانتی میکنه به دنی که حالا بگیم مگه دست جانه؟تیریون جان رو میشناسه یه مدت شوهر سنسا بوده و به برن کمک کرده در کل رابطه خوبی با استارکها داره.

    من که نمیگم رفیق فابریک جانه اینجا میبینه با دادن یه ماده بی ارزش داره به یه متحد بالقوه کمک میکنه.چه چیز عجیبی اینجا وجود داره؟

    بعضی مسائل واقعا بدیهی هستن.

    مگه من گفتم شرایطشون مثل همه؟من نمونه هایی از ازدواج سیاسی مثال زدم در مورد سرسی و لوراس هم یکی زندانی اون یکیه؟

    ازدواج دنریس و جان یک گزینه بسیار منطقیه که بسیاری مشکلاتو حل میکنه و ارزش یه اشاره رو داشت بازم این یه مسئله کاملا واضحه.

    هیچ کس نگفت رفتن جان به دیوار فقط به خاطر دنیه. به خاطر باور ردن سرسی و دنیه که بازم تو این زمینه هم دیالوگ صریح جان رو داریم.

    باز میرسیم به نقطه بحث قبلی دیلوگ ها و صحنه های واضح و صریح و استدلالات عجیب و غریب شما. بازم نظر خودتونو داشته باشین منم نظر خودم.

    الان متوجه نمیشم چرا بحث رو بجاهای دیگه میکشونید.یعنی من نمیفهمم کی به این نوضوع اشاره تیریون رفیق جانه و از این حرفا من فقط داشتم در مورد دین جان و زانو زدنش بحث میکردم.متاسفانه مشکل شما اینه که ظرفیت بحث کردنو ندارید و تا کسی هم باهتون اظهار مخالفت میکنه سریع بهش این برچسبد میزنین که سرسری نگا کرده یا اصلا نیدیده میاد پست میزاره متاسفم برای نگاه کوته نظرانه و سطحی شما امثال شما همیشه حیلی به حرف خودشون باور دارن و حتی یک درصد هم احتمال اشتباه بودن بهش نمیدن.

    درمورد تیریون هم درسته دنریس رو راضی کرد و باز با گرفتن چیزی دراگون گلس رو دادن و اون هم این بود که با جان متحد بشن پس میتونین ارزش بالای این ماده وقتی کسی بهش نیاز داره ببینین.وقتی شما چیزی رو داری ولی بهش نیااز نداری ولی کس دیگه ای بهش نیاز داره و ازت تقاضاش میکحه اونوقته که اون چیزو میتونی به قیمت دلخواه خودت بدی.اینطوری هم نیسن که دنریس دراگون گلسو همینطوری به جان داده باشه و بگیم چون به دراگون گلس نیازی نداشت جان دینی به گردن نداره حتی اگه نیازم نداشت میتونست چون در زمین های خودشه قیمت های هنگفت بزاره چون تو جنگ به طلا نیاز داشت ولی اینکارو نکرد.

    اینطور هم نیست که دراگون گلس بی ارزش باشه و دنریس میازی ندشات دنریس نیازش همون بود که بده به جان و جان باهاش متحد بشه خودش نمیدونست نیاز داره.پس الکی بحثو کش ندین


  3. محمدمهدی » سه شنبه شهریور 20, 96 12:35 am[/url]"]
    پارسا تارلی » دوشنبه شهریور 20, 96 10:06 pm[/url]"]اینطور هم نیست که یورون پاداششو نگرفت و وعده ای بهش داده نشد.سرسی بهش گفت وقتی تمام دشمنانمون رو از بین بردیم به تواسته ات میرسی یعنی با من ازدواج میکنی البته یورون هم فکر نکنم اینقدر احمق باشه که دلشو به این حرف خوش کنه احتمالا یورون نقشه هایی داره و این خواستگرای و اینا رد گم کنیه و احتمالا به تاج و تخت چشم دوخته و منتظره تا دوطرف نیروهاشون تحلیل بره و خودش دست به کاره بشه البته این احتمالش کمه.به اون سکانس نشون دادن کشتی های گری جوی هم اشاره نکردین البته در حد یکی دوثانیه اس ولی واقعا مسخره است.اولا به قول یکی از دوستان تو جزایر آهم که درخت توش پیدا نمیشه هزارتا کشتی از کجا اومد بعدشم در کشتی هایی با اون ابهت در هر کشتی اگر کمترین مقدار بیشت یا سی نفر باشه سی هزار نفر گریجوی میشه که دراوج قدرت ارتش بیلون گریجوی سه تا هفت هزار نفر بوده چه طوری یورون تونست سی هزار نفر بیاره حتی اگه همشون جنگو نباشن هم.یورون اونطوری که تو سریال نشون داده شده آدم خودنمایه و دوست داره با اطرافیانش جنگ روانی را بندازه و از اونجایی که دشمن دشمن من دوست منه باید با سرسی متحد میشد تا دوتایی دشمنشو از بین ببرن

    اون وعده سرسی که البته بازم به وضوح سر خرمن بود مال ملاقات دوم و بعد کت بسته تحویل دادن الاریا و دخترش بود که نه تو رو خدا اونجا هم یه وعده خشک و خالی نمیداد تو خوابم نمیدید دستش به قاتل میرسلا برسه، لنیسترم لنیسترای قدیم دین شون رو نقد پرداخت میکردن

    فعلا داریم رو اولین ملاقات سرسی و یورون بحث میکنیم.

    به نظر من اون مدل برخورد برا یورونی که به قول خودش کل دنیا رو گشته و همه چی رو دیده یه مقدار عجیب بود که عین پسربچه های 15 ساله ای که برا اولین بار یه دختر میبینن بگه هر چی دارم میدم و هر کار بخوای میکنم فقط باهام ازدواج کن

    مگه اینکه بگیم از رو اصول روانشناسی زنان برا تحت تاثیر قرار دادن سرسی فیلم بازی کرده و ادای عاشق پیشه ها رو دراورده

    وگرنه اینکه به ازای اتحاد و در اختیار گذاشتن ناوگان آهنین علاوه بر ازدواج یه سری شرط و شروط سیاسی مثل عضویت تو شورا یا لردی هر سرزمینی که فتح کنه و ... رو هم مطالبه میکرد معقول تر و طبیعی تر میشد.

    در مورد ناوگان یورون هم تو تاپیک مربوطه به قدر کفایت بحث و دعوا شد و هدف این تاپیک بحث کردن روی جلوه های ویژه سریال نیست. فقط میخوایم ببینیم در مورد تصمیم گیری ها و اقدامات کاراکترها سناریوی متفاوت و گزینه بهتری وجود داره یا نه ؟

    تا اونجایی که من فهمیدم یورون بیشتر دنبال بازی روانی وشهرت و این حرفاست .شاید هدفش اینه که از غنائم جنگی چیزایی برداره چون آیرون بورن ها فقط وسایل کسایی رو که کشتن ور میدارن البته باز خیلی کمه تو جیه این که چرا به سرسی پیوست خیلی سخته.با توجه به دیالوگاش وقتی آشا وزن های دورنیش رو گرفته میشه فهمید بیشتر دونبال شهرت و نشون دادن قدرتشه.این هم که چیز بیشتری از ازدواج نخواست یا بخاطر اینه که فقط میخواست بزای نقشه های آینده اش رد گم کنی کنه یا از سر قیلنامه نویسی آبکی نویسنده هاست.این سکانس دیگه بیشتر از این جای بحث نداره اگه میشه بریم سر سکانس بعد.


  4. Lady of winterfell » چهارشنبه شهریور 22, 96 11:14 am[/url]"]پارسا تارلی:

    هیچ قسمت علاقه و دینش نباید به خاطر دراگون گلس باشه. بله دنریس دنریس میتونست خیلی بدتر رفتار کنه در ین حرفی نیست. اگر مبنای مقایسمون افراد باشرافتی مثل فری ها و سرسی باشن.

    توضیحم دادم کسی که باعث جوش خوردن این مسئله شد تیریون بود که به خاطر مدتی که قبلا باجان گذرونده بودن و رابطشون خوب بود میخواست کمکش کرده باشه.

    این حرف شما همون منت گذاشتن میشه. همه دارن تو یه جبهه واحد میجنگن نباید بعدش بشمرن من اینکارو کردم تو اونکارو کردی.

    دنریس اگه کمک نکنه نهایتا ملکه یه قبرستون میشه همه دارن برای هدف مشخصی میجنگن و اگه کسی بخواد کمکشو به رخ دیگران بکشه ته خودخواهیه.

    تا جاییم که من یادمه جان افتاد تو آب و کسی که نجاتش داد عموش بود نه دنریس.

    مسئله اینه که جان وقتی کسی ازش نمیخواد چرا انقد عجله داره واسه زانو زدن. به قول شما بره برسه وینترفل با خانوادشو و لردهای شمالی صحبت کنه بعد زانوشم بزنه میترسه دیر شه؟

    و برخورد شمالی هارم خواهیم دید با این قضیه که چقد استقبال خواهند کرد.

    بله رفتار شمالی هارو هم خواهیم دید که شاید هم بد رفتاری کنن و این نشون میده که جز احمق های پر سرو صدا چیزی نیستن.مثلا میخوان چه واکنشی نشون بدن بگن واقعا کار بدی کردی که یه نفرو با ارتش به این گندگی و سه تا اژدها برامون آوردی تا راحت تر بازمستون مقابله کنیم!!! این بیشتر شبیه یه جوکه.شمال استقلالو میخواد چیکار وقتی اگه مساقل باشه دیگه شمالی باقی نمیمونه.این که میگین کمک نکنه ملکه قبرستون میشه درسته ولی دنریس در مقابل خواسته ای از جان به جان کمک کرد و اون خواسته زانو زدن بود وقتی دنریس دید که جان حالا حالا زانو نمیزنه و به قول شما اگه کمک نکنه ملکه قبرستونه زانو زدن رو به بعد از کمک کردن موکول کرد و جان هم وقتی کمک دنریس رو دید گفت اون خواسته من رو برآرور ه کرد چرا من خواسته اونو برآورده نکنم بعدشم همین که دنریس اومد به کمک جان و نیتش نجاتش بود بسه و بخاطر همین اومدنش اژدهاشو از دست داد پس فرقی نمیکنه و اگه بخاطر خود جان نبود جان روهم نجات میداد ولی جان اون لحظه برگشت و شروع به جنگیدن کرد.حتی اگه بگین جان روهم نجات نداد گروهشو نجات داد عموی جان اگه دنریس نمیومد چند نفرو میخواست سوار کنه؟اسب بود اسبش وانت نبود که.اگه دنریس نمیومد و اونطوری هرج و مرج ایجاد نمیکرد بین واکرا عموی جان چطور میخواست اونطوری از پشت بیادو جان رو نجات بده؟

    حرف من منت گذاشتن نیست اگه جان زانو نمیزد باز میشد مصداق همون حرف که شمال خیانت کارارو مجازات نمیکنه و برای دوستان هم پاداشی نمیده.

    اگه خواسته دنریس برآورده نمیشد به مرور زمان دنریس هم نسبت به جان سرد میشد و میگفت بیخیالش برم جنوب بجنگم.دنریس خودش این موضوع رو به آینده موکول کرد تا جان هم نرم بشه و زانو بزنه.بعد جنگ پرچم داران شمالی فک میکنی چی میگن میگن اونموقع که بهمون نیاز داشتی اسنقلالمونو حفظ کردی الان داری دستی دستی تسلیممون میکنی به ملکه اژدها؟دنریس هم آروم نمیشینه که نصف قلمروش خودمختار باشه.پس بهترین کار اینه که همین حالا قضیه روتموم کرد و زانو زد و بجای اینکه به دنریس توضیح بده که تو این پیچیدگی نمیشه استقلال شمالو از بین برد میره به لردهاش توضیح میده که تو این شرایط مجبور به زانو زدنیم.

    من هم دارم شک میکنم که شما داستانتون با یکیه یا نه!


  5. محمدمهدی » یکشنبه شهریور 19, 96 2:36 pm[/url]"]1- توجه دوستانی که بیلیش به نظرشون جیز میاد و عاقلانه ترین روش برخورد باهاش رو خلاص شدن هر چه سریع تر از دستش میدونن رو یه بار دیگه به سیاست لنیسترها و به خصوص تایوین در قبال عناصر پیچیده و مشکوکی مثل بیلیش و وریس جلب میکنم:

    اگر بیلیش تو دو مورد قاتل برن معرفی کردن تیریون و قتل جافری که البته تو دومی هم خود جافری بیشتر از هر کس دیگه ای مقصر بود به لنیسترها ضربه زد، عوضش ناچار شد در چندین مورد دیگه بهشون خدمات بینظیر و فوق العاده ارزشمند و تعیین کننده ای کنه که تقریبا از کس دیگه ای بر نمی اومد، قتل جان آرین و خالی کردن پشت ند استارک دو اقدام مهمی بود که به لنیسترها در قبضه کردن قدرت کمک شایانی کردن، بعد اون و در جنگ پنج پادشاه هم بی طرف موندن ویل که طبیعی ترین متحد راب به نظر میرسید و اتحاد تایرل ها با لنیسترها دو تا نقطه عطف مهمی بودن که سرنوشت جنگ رو به کلی تغییر دادن و همه این کارهای بزرگ جز بیلیش از کس دیگه ای ساخته نبودن.

    وریس هم اگرچه طبق استراتژی کلی اش که برگردوندن تارگاریان ها بود در خفا داشت علیه شون کار میکرد ولی تو جریان مخفی نگه داشتن رابطه جیمی و سرسی و توطئه قتل رابرت توسط سرسی و دامی که سرسی و بیلیش برا ند پهن کرده بودن و راضی کردن ند به اعتراف به نفع جافری و دفاع از پایتخت در برابر حمله استنیس و تحویل شی به سرسی و ... منافع بزرگ منحصر به فردی برا لنیسترها داشت.

    پس لنیسترها تو معامله با این افراد به ازای هر یه بار ضرر ده بار سود کردن.

    ولی استارک ها چی ؟!! جان که عملا کوچکترین بهره برداری از وجود بیلیش نتونست بکنه در عین حالی که بیلیش توطئه چینیش رو داشت میکرد، کمک شوالیه های ویل تو جنگ حرامزادگان هم که اولا براساس علاقه و منافع شخصی خود بیلیش بود و ثانیا سانسا که در اثر آموزش های سرسی و خود بیلیش یه مقدار خوی و خصلت های استارکی اش تغییر کرده و سیاست یاد گرفته بود توش نقش داشت وگرنه بیلیش صبر میکرد رمزی جان و وحشی ها رو کامل نابود کنه و خودش هم تحلیل بره بعد بهش حمله میکرد.

    در حالیکه جذب و پرچم دار کردن بیلیش در قبال کاری که تو جنگ کرده بود هم رسم قدرشناسی بود و هم معامله پرسودی که میشد به ازاش کلی از بیلیش استفاده برد.

    2- دیدم برخی دوستان گفتن وضعیت رین ها و تاربک ها با کارستارک ها و آمبرها فرق میکرد چون اونا به لنیسترها خدمت نکردن ولی اینا به استارک ها خدمت کردن !!!!!!

    عجججب چه طور ممکنه قدرمندترین و ثروتمندترین پرچمدارهای غرب طی چندین قرن وفاداری و فرمانبرداری هیچ خدمتی به لنیسترها نکرده باشن ؟ اتفاقا ازین دو تا خاندان برخلاف لردهای گردن کلفت شمالی که تا کوچکترین ضعفی تو استارک ها میدیدن فیل شون یاد هندوستان میکرد و گردنکش میکشدن و یا مثل جان آمبر بزرگ سر سفره راب تو صورتش شمشیر میکشیدن یا مثل ریکارد کارستارک اسیرش رو میکشتن و بعدش هم به جای عذرخواهی آفتابه میگرفتن به سر تا پاش جز همون یه بار نافرمانی دیگه ای سر نزده بود و تایوین هم به خاطر همون یه بار نابودشون کرد.

    3- عده دیگه ای از دوستان گفتن به دیوار فرستادن آمبرها و کارستارک چه فایده ای داشت جز اینکه راحت کشته بشن و به ارتش شاه شب اضافه !!! باز هم عججب، بیخود کشته و به ارتش شاه شب اضافه شدن وحشی ها و نیروهای تورموند که با تمام وجود برا جان جنگیده بودن اشکالی نداشت و نوش جون شون ! مهم اینه که جون عزیز خائن ها و شورشی ها حفظ بشه و خطری تهدیدشون نکنه

    به قول لیدی سانسا باید شعار خاندان استارک از "زمستون در راهه" به "خیانت به ما مجازات و خدمت به ما پاداشی نداره" تغییر کنه

    با این پست واقعا قانع شدم و این دفعه کوتاه میام چون حرفتون واقعا به حقه شای به خاطر اینکه من به این دو تا خاندان خیلی علاقه داشتم زیادی طرفشون گرفتم باز ممنون که قضیه رو روشن تر کردین از این لحاظ بهش نگا نکرده بودم


  6. Lady of winterfell » سه شنبه شهریور 21, 96 1:10 pm[/url]"]دقیقا اینجا کسی نمیتونه منتی سر کس دیگه بذاره همه دارن برای بقای خودشون میجنگن. در مورد دراگون گلس هم لطفی در کار نبود صحبت تیریون رو گوش کنین به دنی میگه دراگون گلس برای تو هیچ ارزشی نداره یه چیزی بهش بده بدون اینکه واقعا چیزی بهش داده باشی. دنریس در برخورد اول کاملا مشغول شاخ و شونه کشیدن بود و بعد هم جان رو در جزیره زندانی کرد تنها دلیلی که به مرور رفتارش نرم شد علاقه مندیش به جان بود. اگه جان باز هم خیلی به دنی احساس دین و علاقه میکنه میتونه شرایط شمال و پیچیدگی هارو براش توضیح بده و بگه بعد از اینکه شاه شب رو شکست دادیم زانو میزنم وسط جنگ بزرگ با شاه شب ایجاد درگیری و پیچیدگی تو شمال اشتباه بزرگیه.

    در مورد ازدواج هم کاملا منطقیه و اینکه تیریون و داووس پیشنهاد نمیدن عجیبه. در قسمت آخر فصل پیش وقتی دنی با داریو قطع رابطه میکنه تیریون میگه خوبه اینطوری میتونی ازدواج سیاسی کنی. الان به جز جان چه گزینه ای هست؟مارتل ها و تایرل ها مردی ازشون نمونده، جیمی.قاتل پدرشه کی میمونه رابین ارین؟اگر ازدواج کنن به عنوان 2 انسان برابر دیده میشن و حساسیت شمالی ها از بین میره.

    اگر واقعا دلیلی و نقشه ای پس کار نباشه رفتار جان خیلی به نظرم اشتباه بود و واقعا تو ذوقم زد. میدونیم که شمال به سنسا و آریا و برن تعلق داره و جان حقی نداره همونطور که تو کتاب میبینیم هربار استنیس وینترفلو بهش پیشنهاد میکنه جان جواب میده وینترفل مال خواهرم سنساست. و اینکه شمالو پس گرفتن تا حد زیادی مدیون سنسا بود و حالا که آریا و برن هم برگشتن. اینکه خانواده و مردمشو به هیچ حساب نمیکنه و حتی در مورد زانو زدن مشورت هم نمیکنه باهاشون و انقد راحت استقلال شمالو به باد میده برای من که خیلی ناراحت کننده بود. مگه اینکه نقشه ای باشه اگه نه ناامیدکننده بود واقعا.

    اصلا احساس دین جان به دنریس قسمت کوجیکش بخاطر دراگون گلسه.نمیدونم چرا هیچکدومتون به این اشاره نمیکنید دنریس اومد و اجن رو بهقیمت اژدهاش نجات داد من هم بودم احساس دین میکردم و اینکه میگین با لردهای شمال مشورت نکرد لردهای شمال اینقدر بیشرافت نیستن که بعد اینکه ججان بگه داگون گلس رو بدون هیچ توقعی بهم داد واژدهاش فدای من شد تا زنده بمونم باز میگن زانو نزن؟باز میگن خودش کرده میخواست نکنه میخواست دراگون گلس به ما نده!!لردهای شمالی مجبور به متحد شدن با دنریس هستن.لردهای شمالی دیگه مثل زمان راب نسست که هرکدوم تو قلعه هاشون یه ارتش داشتن حالا به سختی با کمک لردهای ویل تونستن ده هزار نفر تو وینت فل جمع کنن .تنهایی هم به هیچ عنوان نمیتونن با شاه شب مبارزه کنن.حتی جان هم اکه اینارو به لردهای شمالی توضیح میداد قانع میشدن و مطمئنم لردهای شمالی اینقدر میفهمیدن که این متحد قدرتمند برای بعد جنگ با شاه شب هم براشون کافیه.این هم که دنریس بی نیاز بود به دراگون گلس پس با دادنش به جان دینی رو گردنش نداره اشتباهه.برای مثال فری ها پل رو داشتن و از راب باج گرفتن اونوقت باز میگین فری ها به پل نیاز نداشتن و باج گیریشونم اشتباه بوده؟نیاز فری ها به پل همون باج گرفتن بود که سالها سرپا نگه داشته بودشون .مس دنریس هم میتونست احساس نیاز کنه و دراگون گلس رو در ازای طلا به جان بفروشه.

    گاهی وقتا بهتره کوتاه بیاییم


  7. R-FAARAZON » چهارشنبه شهریور 22, 96 7:17 am[/url]"]نمیدونم چه نیازی به این مذاکرات برای قانع کردن سرسیه و چرا اینقدر سرسی حق به جانبه و همه باید قانعش کنن؟

    سرسی جیمی رو به خیانت متهم می کنه در صورتی خود سرسی قبلا با رابطه با لنسل لنیستر و ... بدترین نوع خیانت رو انجام داده بود

    تیریون باید سرسی رو راضی کنه در صورتی که از همون تولد تیریون سرسی آزارش داشت و تحقیرش کرد

    در مغز دنریس و تیم مذاکره کننده شمالی چی می گذشت که بخاطرش ویسریون فدا شد؟

    واقعا خبر ندارن این سرسی کیه یا سابقه فامیلی اش چطوره که انتظار صلح و حتی همراه شدن نیروهای سرسی رو دارن؟

    سرسی دختر تایوین لنیستره همون که با خیانتش به شاه دیوانه بارانداز پادشاه رو به خاک و خون کشید. همون که بانی عروسی سرخ و کشته شدن کاتلین و راب بود.

    جیمی هم که برادرشه اسمش با خودشه شاه کش. کسی که سوگند حفاظت از پادشاه رو خورده بود و به وقتش بهش خیانت کرد

    در مورد جان هم که علی رغم جوانمردی ند استارک برای رحم به سرسی و بچه هاش، رفتار سرسی از یاد نمیره که چطور تا لحظه آخر از جافری هیولا صفت و کارهای شیطانی اش حمایت می کرد. در مرام سرسی چیزی به نام پشیمانی یا سازش یا از خود گذشتگی وجود نداره.

    اگه دنریس و نیروهای شمال اینقدر ساده اند که اینطور شخصی رو نشناخته اند همون بهتر که توسط شاه شب نابود بشن چون شاه شب خیلی شرف داره به امثال سرسی!

     

    پ.ن: پست دوستان رو در مورد دنریس الان دیدم و موافقم. دنریس در کتاب برای من تا پایان کتاب اول قابل تحمل بود!

    اینقدرها هم که میگین رفتن به کینگزلندینگ بیهوده نبود.اونا میخواستن سرسی رو متقاعد کنن که به شمال حمله نکنه و نیروهاشو با اینا همراه کنه شاید تو دومی زیاد موفق نشدن ولی سرسی حالا حالاها به شمال حمله نمیکنه.چون اگه حمله کنه نیروهاش شمال از بین میرن یا شاید هم نرن و خودش شکست بخوره چون شمالیها تو اون هوا بهتر میجنگن و تعدادشونم خیلی بیشتره با ارتش دنریس.و اگه نیروهای شمال از بین بره خود سرسی باید جلوی شاه شب بایسته نیروهای گلدن کمپانی رو هم مطمئن باشین فعلا برای دفاع آورده و به شمال حگله نمیکنه و احتمالا شروع به فتح جنوب کنه.ولی اگه نمیرفتن سرسی از جنوب و شاه شب ازشمال بهشون حنله میکرد فعلا تا شاه شب هست سرسی به خط دفاعی شمالی ها نیاز داره و منتظره بعد جنگ با شاه شب نیروهاشون تحلیل بره تا حمله کنه.


  8. Lady of winterfell » سه شنبه شهریور 21, 96 1:10 pm[/url]"]دقیقا اینجا کسی نمیتونه منتی سر کس دیگه بذاره همه دارن برای بقای خودشون میجنگن. در مورد دراگون گلس هم لطفی در کار نبود صحبت تیریون رو گوش کنین به دنی میگه دراگون گلس برای تو هیچ ارزشی نداره یه چیزی بهش بده بدون اینکه واقعا چیزی بهش داده باشی. دنریس در برخورد اول کاملا مشغول شاخ و شونه کشیدن بود و بعد هم جان رو در جزیره زندانی کرد تنها دلیلی که به مرور رفتارش نرم شد علاقه مندیش به جان بود. اگه جان باز هم خیلی به دنی احساس دین و علاقه میکنه میتونه شرایط شمال و پیچیدگی هارو براش توضیح بده و بگه بعد از اینکه شاه شب رو شکست دادیم زانو میزنم وسط جنگ بزرگ با شاه شب ایجاد درگیری و پیچیدگی تو شمال اشتباه بزرگیه.

    در مورد ازدواج هم کاملا منطقیه و اینکه تیریون و داووس پیشنهاد نمیدن عجیبه. در قسمت آخر فصل پیش وقتی دنی با داریو قطع رابطه میکنه تیریون میگه خوبه اینطوری میتونی ازدواج سیاسی کنی. الان به جز جان چه گزینه ای هست؟مارتل ها و تایرل ها مردی ازشون نمونده، جیمی.قاتل پدرشه کی میمونه رابین ارین؟اگر ازدواج کنن به عنوان 2 انسان برابر دیده میشن و حساسیت شمالی ها از بین میره.

    اگر واقعا دلیلی و نقشه ای پس کار نباشه رفتار جان خیلی به نظرم اشتباه بود و واقعا تو ذوقم زد. میدونیم که شمال به سنسا و آریا و برن تعلق داره و جان حقی نداره همونطور که تو کتاب میبینیم هربار استنیس وینترفلو بهش پیشنهاد میکنه جان جواب میده وینترفل مال خواهرم سنساست. و اینکه شمالو پس گرفتن تا حد زیادی مدیون سنسا بود و حالا که آریا و برن هم برگشتن. اینکه خانواده و مردمشو به هیچ حساب نمیکنه و حتی در مورد زانو زدن مشورت هم نمیکنه باهاشون و انقد راحت استقلال شمالو به باد میده برای من که خیلی ناراحت کننده بود. مگه اینکه نقشه ای باشه اگه نه ناامیدکننده بود واقعا.

    درمورد دراگون گلس موافقم.اما درمورد ازدواج:

    لردهای شمالی حتی امیدی به اینکه جان دنریسو راضی کنه نداشتنپ.ولی واقعا لردهای شمال اینقدرهم کند ذهن نیستن که نفهمن جان اینچنین پتحد قدرتمندی براشون آورده.شمال از زمان حمله اگان استقلالی نداشته ونخواهد داشت.بعد شکست تاگارین ها هم که تنها شانس استقلالشون این بود که ند استارک پادشاه بشه که نشد الان هم اونقدر نیرو ندارن که خودشون یه جبهه از جنگ رو تشکیل بدن حتی اگه منتظر بمونن تا نیروهای دوطرف تحلیل بره باط خیلی کمترن پس مجبورن به یکی از این دوطرف بپیوندن.که به نظرمن تصمیم جان درست ترین تصمیم ممکن بود.نمیشه که فقط بخاطر نگه داشتن استقلال شمال شمال از بین بره اون جمله ترموند که منس مرد شرافت مندی بود ولی بخاطر اکثر مردم آزاد کشته شدن کافیه تا آدم بیینه نمیشه به خاطر غرورت مردمتو به باد بدی بعدش هم لردهای شمال شاید اینو نفهمن ولی تو جنگ بزرگ حتی با کمک ویل تنهایی نمیتونن شاه شب رو شکست بدن.وقتی هم که جان از داووس میمرسه تو شمال چند نفر داریم داووش میگه کمتر از ده هزار یعنی این ارتش چه شانسی در برابر ارتش دوتراکی ها و آنسلیدها واژدهای دنریس یا در برابر گلدن کمپانی داره و جان نه سیاست مدار بزرگیه نه جنگ سالار بزرگی که بتونه با بیست هزار شمالی شصت هزار نفر جنوبیو شکست بده.پس به نظرمن بهترین کار جان پیوستن به دنریس یا بقول شما زانو زدن بودبعدشم اگه ازدواج کنن که دیگه حرفی نمیمونه و به استقلال شمال هم آسیبی نخواهد رسید.


  9. محمدمهدی » دوشنبه شهریور 20, 96 4:17 pm[/url]"]خب فک میکنم به اندازه کافی رو سکانس اول جان و سانسا بحث شد و دست کم اکثر افراد روی غلط بودن تصمیم جان اتفاق نظر داشتن.

    حالا نوبت میرسه به اولین سکانس کینگزلندینگ:

    تحلیل سرسی و جیمی از اوضاع وستروس و مذاکره اونها با یورون:

    این سکانس گذشته از صحنه پردازی و جلوه های بصری جالب و قابل تاملی که داشت-اینکه سرسی کار خودش رو با طراحی یه نقشه بزرگ و دقیق از هفت پادشاهی که میتونه روش را بره شروع کرده و این حرکت که مشابه اولین اقدام ایگان فاتح بعد استقرار تو دراگون استون هست میتونه نشانه برنامه ریزی و اراده جدی اون برای تسلط بر سرتاسر این سرزمین تلقی بشه-برداشت دقیق و تحلیل عالی سرسی و جیمی از اوضاع و شرایط و تهدیدات و اقداماتی که برای بقا باید انجام بدن رو به ما نشون داد:

    اینکه در بهترین حالت فقط سه پادشاهی از هفت پادشاهی در اختیارشونه

    اینکه دشمن اصلی شون دنریس جزیره دراگون استون رو به عنوان اولین پایگاه خودش انتخاب خواهد کرد

    اینکه از همه جهت توسط دشمنان شون احاطه شدن

    اینکه با توجه به رسیدن زمستون ثروت و غلات و احشام ریچ نقش تعیین کننده تو سرنوشت جنگ خواهد داشت

    اینکه تنهایی نمیتونن برنده بشن و احتیاج به متحدین قدرتمندی دارن

    و در نهایت رونمایی از اولین قدمی که سرسی برای پیدا کردن متحدین جدید برداشته.

    مذاکره با یورون:

    خب اصل اتحاد سرسی و یورون یه سناریو کاملا معقول، منطقی، طبیعی و قابل پیش بینی بود !

    چون همونطور که خود یورون هم اشاره کرد وقتی که دشمنان شون دارن تو یه جبهه میجنگن و این یعنی دنریس ادعای دشمنان یورون رو نسبت به تخت نمکین و یارا و ثیون ادعای دشمنان سرسی نسبت به تخت آهنین رو قبول کردن اتحاد در مقابل همچین جبهه ای تنها گزینه باقی مونده برای یورون و سرسی خواهد بود.

    اما تو متن مذاکره طرفین یه مقدار آشفتگی و بدسلیقگی به چشم می اومد که حتی میتونست منجر به بی تدبیری هم بشه !!

    اینکه سرسی و کایبورن تو مذاکره حضور تشریفاتی داشته باشن و کار اصلی رو به جیمی بسپرن که نه تنها دیپلومات و مذاکره کننده خوبی نیست بلکه یه جور حس رقابت و حسادت جنسی هم نسبت به یورون داره و شاید بدش نیاد که مذاکرات نتیجه نده یه جورایی تو ذوق میزد و با شناختی که ما از شخصیت سرسی و نوع نگاه بالادستی و تحقیرآمیز اون به برادرش داشتیم همخونی نداشت.

    در نقطه مقابل هم موضع متواضعانه یورون که علیرغم داشتن دست برتر تو مذاکرات به خاطر موقعیت بغرنج طرف مقابل و نیاز مبرمش به قدرت دریایی ناوگان آهن اجازه داد با یادآوری شکست های قبلی تحقیرش کنن، به خواستگاری اش جواب رد بدن و نهایتا بدون گرفتن هیچ امتیاز متقابلی یه طرفه متعهد به جنگیدن برا سرسی شد یه خورده تو ذوق میزد.

    مگه اینکه بگیم یورون با اعتماد به نفس بالا درشت گویی جیمی و سرسی رو به حساب فیس و افاده اشراف زاده های از اسب افتاده گذاشته که در مقابل اهداف بزرگترش ارزش اهمیت دادن و پاسخ گویی نداره و سر فرصت مناسب میشه عوضش رو دراومد

    اینطور هم نیست که یورون پاداششو نگرفت و وعده ای بهش داده نشد.سرسی بهش گفت وقتی تمام دشمنانمون رو از بین بردیم به تواسته ات میرسی یعنی با من ازدواج میکنی البته یورون هم فکر نکنم اینقدر احمق باشه که دلشو به این حرف خوش کنه احتمالا یورون نقشه هایی داره و این خواستگرای و اینا رد گم کنیه و احتمالا به تاج و تخت چشم دوخته و منتظره تا دوطرف نیروهاشون تحلیل بره و خودش دست به کاره بشه البته این احتمالش کمه.به اون سکانس نشون دادن کشتی های گری جوی هم اشاره نکردین البته در حد یکی دوثانیه اس ولی واقعا مسخره است.اولا به قول یکی از دوستان تو جزایر آهم که درخت توش پیدا نمیشه هزارتا کشتی از کجا اومد بعدشم در کشتی هایی با اون ابهت در هر کشتی اگر کمترین مقدار بیشت یا سی نفر باشه سی هزار نفر گریجوی میشه که دراوج قدرت ارتش بیلون گریجوی سه تا هفت هزار نفر بوده چه طوری یورون تونست سی هزار نفر بیاره حتی اگه همشون جنگو نباشن هم.یورون اونطوری که تو سریال نشون داده شده آدم خودنمایه و دوست داره با اطرافیانش جنگ روانی را بندازه و از اونجایی که دشمن دشمن من دوست منه باید با سرسی متحد میشد تا دوتایی دشمنشو از بین ببرن


  10. Manuel » دوشنبه مرداد 27, 93 11:20 am[/url]"]این نوشته ها از یکی از پست های westeros.org ترجمه شده و مواردی که گفتم توش هست؛

     

    **

    منس نویسنده ی نامه ست و به نظر میاد تمام فری ها و بولتون ها رو از بین برده و البته لرد های شمالی به دنبال قرار دادن یه استارک توی وینترفل هستن؛

    <> قبل از فرار تیان، منس تعدادی از لردهای شمال رو راضی به کرده تا از نقشه ش پشتیبانی کنن

     

    - منس بیش از اندازه متقاعد کننده ست. اون تونست وحشی های اونور دیوار رو راضی کنه تا بهش بپیوندند. تونست از زیر تیغ عدالت ِ استنیس خودش رو نجات بده و همینطور جان نگاه مثبتی داره به منس و از اون خوشش میاد.

    - به نظر میاد بعضی از Spearwifeها دختر های لرد های شمالی باشن و این باعث میشه که منس بتونه یک اهرم فشار برای متقاعد کردن این لرد ها داشته باشه. منس باهوشه و این Spearwifeها رو با اسم و مشخصا" انتخاب میکنه و میگه که اینا شناخته شده ن.

    - به نظر میاد اون تونسته باشه تعدادی از لردها رو به کمک کردنش وادار کنه، در ازای آزاد کردن ِ آریای قلابی.

    - فکر میکنم Hooden Man از افراد ِ Mors هست. نه خود ِ Mors چون در چپتر سمپل، تیان اون رو جور دیگه ای توصیف میکنه و احتمالا از دیده بان های Roose Ryswell هست که میگه میرن برای دیده بانی و برنمیگردن. فکر میکنم هودِد من اونجاست تا با Who*resbane هماهنگ کنه و بگه که Mors بیرونه از وینترفل منتظره. به نظر من هودِد من از طریق نردبانی که یکی از Spearwifeها گذاشته رفت و آمد میکنه.

    - لردهای شمالی در هنگام بازجویی تیان با فری ها خصومت دارند. مخصوصا" بانو داستین و راجر ریسول با اینکه قبلا" منطقی برخورد میکردن ولی میبینیم که تهاجمی رفتار میکنن. اما نکته ی قابل تامل تر ، فضا و جو سرسرای اصلی قبل از فراره. بولتون ها عصبانی و پر از ترس هستند در حالی که Roger Ryswell و Harwood Stout دارن میخندن و جک تعریف میکنن.

     

    <> ما میدونیم که منس کسی که میدونه آریای قلابی هست رو به همراه تیان و به کمک دو Spearwife فراری میده. سوال اینه که چرا؟!

    -منس میدونه آریایی که اونجاست قلابیه. اما تیان فکر میکنه اون احمقه و داره دختر اشتباهی رو نجات میده و مدام هم در چپتر فرار از این مسئله یاد میکنه. با این حال منس مثل تیان میدونه که اریا تنها چیزیه که لرد های شمال رو به فری/بولتون پیوند داده و اونا نگه داشته. بدون ِ آریا، ادعای بولتون ها بر وینترفل پشیزی نمیارزه. بقیه ی لرد های شمال هم اینو میدونن، چون با توجه به حساسیتی که روی چشم هست در این کتاب ( رجوع شود به زومی که تیریون به چشم های ایگان میکنه ) ، قاعدتا چشم های Jayne مورد توجه قرار گرفته که با آریا فرق میکنه. همه میدونن که آریا واقعی نیست. ولی با اینحال کسی حرکتی نمیکنه که پوستشو بکنن. با تمام این وجود منس میدونه که لردهای شمالی تا وقتی آریا ازاد نشه، ازش پشتیبانی نمیکنن. اگه نقشه عملی نشه، این منسه که پوستشو میکنن، اگرم عملی بشه، شمالیها میتونن انتقامشو بگیرن.

    - Freyna رو با طناب میفرسته و به نظر میاد دختر Mors باشه. Freyna بزرگ و احمقه که هر دو از مشخصه های Umber هاست. رسیدن مُرس به دخترش میتونه امتیاز بزرگی برای آمبرها و لردهای شمال باشه.

    - این فرار چند تا کار رو انجام میده. ادعای بولتون ها بر وینترفل از بین میره و هیچ اتحادی رو نمیتونن با استارک ها مدعی بشن و این هرج و مرج باعث میشه بولتون ها نتونن شمال رو نگه دارن.

    <> منس از هرج و مرج بوجود اومده بخاطر کشته شدن ِ Aenys Frey و همینطور فرار ِ آریای قلابی استفاده خواهد کرد تا بتونه بولتون ها و فری ها رو قافلگیر کنه.

    - وقتی که تیان به همراه Spearwife ها داره از سرسرای اصلی خارج میشه تا آریا رو نجات بده، منس در فاصله ی خوبی از بولتون ها برای حمله قرار داره؛ روی میز بلند.

    - ما میدونیم که منس یه جنگجوی قابله و میتونه کامل از پس خودش بر بیاد. منس به خودش اعتماد داره و به درستی هم این اعتماد درش به وجود اومده. رمسی هر چقدر هم تلاش کنه نمیتونه از پس منس قدرتمند بر بیاد.

    - مزیت قافلگیری، و همینطور اتحاد سرّی افراد Who*resbane، Rywell، Stout، Manderly و Hornwood و احتمال افراد ِ Locke، وجود داره.

    - سه تا از Spearwifeها دارن برمیگردن سمت سرسرای اصلی تا به منس کمک کنن.

    - فکر میکنم خبر مرگ Aenys و همینطور فرار Jayne در یک زمان میرسه به سرسرای بزرگ و باعث ایجاد هرج و مرج عظیمی میشه. منس در اون حین به روس و رمسی حمله میکنه و لردهای شمال به بولتون ها و فری ها حمله میکنن و انتقامشون رو میگیرن. یه رِد ودینگ ِ کوچیک.

    - در بیرون از سرسرا، در حیاط وینترفل افراد مندرلی بقیه ی افراد فری رو منتظر گرفتن دستورات حمله هستن مورد عنایت قرار میدن.

    - نه بولتونی مونده، نه فریی، و منس میمونه و نیروهای لرد های شمالی.

    <> منس و لرد های شمال نامه ی صورتی رو نوشتن؛

     

    - اونها اطلاعات لازم برای نوشتن این نامه رو دارن.

    - اونها انگیزه ی این کارو دارن. منس ارتش ِ مردم آزادشو میخواد، پسرشو میخواد، خواهرزنشو میخواد. منس و لردهای شمال برای استفاده علیه استنیس به گروگان احتیاج دارن. تمام لردهای شمال به وضوح اعلام کردن که استنیس رو به عنوان پادشاه نمیخوان. داشتن ِ زن، دختر و جادوگرش، اهرم فشار خوبی برای اینه که استنیس رو تسلیم کنن، اگه که استنیس بتونه توی اون برف زنده بمونه. و همینطور منس کینه ی شدیدی نسبت به استنیس داره: لشکرش له شده، به اسارت گرفته شده و مدت مدیدی ازش بازجویی شده، پسرش رو ازش گرفتن، مردمش رو در قفس گذاشتن، و احتمالا هم تهدید شده که زنده زنده سوزونده میشه.

    - نویسنده ی نامه خیالش از اومدن ِ جان راحته. چرا که وقتی رمسی و روس و بولتون ها مرده باشن، نیازی به ترسیدن از اسارت ِ آزاد شده های وینترفل وجود نداره.

    - برخی از لردهای شمال جان را در وینترفل میخواهند. یا به دلیل خرافات، یا به عنوان برنامه ی بکاپشون و یا نوعی انتقام ( انتقام لیدی داستین از کتلین با قرار دادن ِ یک حرام زاده ی غیر ِ Tully در وینترفل که میتونه براش یک عقده گشایی باشه )

     

    <> این موارد، چیزهایی که قابل درک نبودن رو توجیه میکنه:

    - که چطور تیان و جِین تونستن از دیوارهای وینترفل بپرن پایین و بلافاصله هم توسط Mors پیدا بشن. او میدونسته که اونا قراره از دروازه بپرن پایین.

    - که چطور اونا توسط Mors سوالپیچ میشن و مرس میفهمه که قراره دروازه ی اصلی باز بشه و لبخندی میزنه چون میدونه که Frey ها در دامش خواهند افتاد و با بانکدار براووسی دیدار کنه و بهش بگه چه خبره و بفرستتش پیش استنیس بدون اینکه بانکدار به دام Frey ها، نیروهای بولتون بیافته. یادمون نره که Tycho توسط 6 تا آهن زاده و 2 تا "هدیه" ( ریک و جِین ) که مناسب اسبسواری نبودن، مجبور خواهد شد که کُند حرکت کنه. چطور ممکنه اگه بولتون ها و فری ها در حال سلاخی شدن نیستن، بتونن از دست سگها و نیروهای بولتون و همینطور فری فرار کنن؟

    -

    این موارد توجیه میکنه که چطور در سمپل تیان خبری از جنگ و مبارزه نیست. اگه که بیرون دیوارهای وینترفل بین نیروهای فری و Crowsfood درگیری وجود داشت، استنیس از Tycho خبرش رو میشنید و بعدش از تیان میپرسید در این باره. همینطور اگر جنگی در بیرون دیوارهای وینترفل در حال رخ دادن بود، امکان زنده موندن ِ مُرس به دلیل داشتن گروه تعلیم ندیده ش زیاد نبود.

     

    - ما میبینیم که با توجه به متن ِ نامه، نامه از طرف منسی که داره فرار میکنه و ناچار و بدبخته نیست. از طرف منسی پیروزه که لردهای شمال پشتیبانشن و میخوان استنیس رو به زانو در بیارن و یک استارک رو در وینترفل مستقر کنن.

    - این موارد هودِد من رو هم توجیه میکنه ، و توضیح میده که اون موقعی که یِلو دیک میمیره یکی از دیده بان ها گم میشه و استبل فرو میریرزه و ...

    **

    این مقاله از نظرمن مورد قوبل ترین تئوریه و همه چیرو به درستی توضیح میده حتی اگه این هم درست نباشه و مارتین چیزی مخالف با تمام تئوری ها بنویسه باز مطمئنم به این نزدیک خواهد بود اون تئوری که مندرلی ها و استنیس فری هارو داغون میکنن خیلی بی پایه و اساسه تو جنگ ها هر طرف چندتا قاصد و خبر رسون میفرستن به میدون جنگ که هر اتفاق مهمی تو میدان جنگ افتاد بیان و بگن .با این حساب چطوری میشه مندرلی ها بگن استانیس رو داغون کردیم و قاصد ها خبر بیارن که ارتشش پابرجاست اونوقت یعنی بولتون ها شک نمیکنن؟بعد قنل عام بولتون ها وفری و افتادن وینترفل به دیت منس و لردهای شمالی احتمالا چند روز بعد جان سرمیرسه زن و وارد وینترفل میشه با وجود اینکه دیگه جان اومده ولردهای شمالی خواهانشن ارتش استانیس هم متعلق به جان میشه احتمالا جان استانیس رو به عنوان شاه به حق و متحدش قبول کنه و استانیس هم جان رو مشروع کنه و جان حمایتش کنه که استانیس اول کسترلی راک رو بگیره وبعد هم کینگز لندیگ رو اینطوری هم هر سه نفر به خواسته هاشون میرسن هم منس هم جان هم استانیس.


  11. kei1 » دوشنبه مرداد 27, 93 1:15 pm[/url]"]
    Manuel » دوشنبه مرداد 27, 93 12:20 pm[/url]"]این نوشته ها از یکی از پست های westeros.org ترجمه شده و مواردی که گفتم توش هست؛

     

     

    - به نظر میاد بعضی از Spearwifeها دختر های لرد های شمالی باشن و این باعث میشه که منس بتونه یک اهرم فشار برای متقاعد کردن این لرد ها داشته باشه. منس باهوشه و این Spearwifeها رو با اسم و مشخصا" انتخاب میکنه و میگه که اینا شناخته شده ن.

    - به نظر میاد اون تونسته باشه تعدادی از لردها رو به کمک کردنش وادار کنه، در ازای آزاد کردن ِ آریای قلابی.

     

    **

     

     

    لینک خود تاپیک رو هم لطف می کنی بذاری؟

     

    چجوری اسپیر وایف ها دختر لرد های شمال اند؟

    بعد چجوری بعنوان اهرم فشار ازشون استفاده خواهد شد؟

     

     

    بازم به نظرم مشکلاتی داره این تئوری.

    اگه این که دختترشون باشن درست باشه خودش اهرم فشاره دیگه شما دخترتو بگیرن و به عنکان مثلا گروگان استفادهکنن اهرم فشار نیست


  12. محمدمهدی » دوشنبه شهریور 20, 96 12:56 pm[/url]"]دیشب اپیزود شیشم رو یه بارم با دقت بیشتر دیدم و به سناریوهای مختلف متفاوت فک کردم، فک میکنم ایجاد یکی دو تا تغییر کوچیک تو سناریو میتونست خط روایی ماجرای شمال دیوار رو خیلی منطقی و باورپذیرتر و در عین حال جذاب تر و هیجانی تر کنه

    1- میتونستن ملیساندرا رو تا اپیزود شیش تو دراگون استون و جمع مشاورین دنریس نگه دارن تا گرفتار شدن جان رو تو شعله ها به دنریس نشون بده و تشویقش کنه که برا نجات جان به شمال بره ! اینطوری هم بحث باگ زمانی دویدن گندری تا ایستواچ و پرواز کلاغ از ایستواچ تا دراگون استون برطرف میشد و هم دنریس در حالی که جان هیچ کورسوی امید و انتظار کمکی نداشت سر بزنگاه از غافل میرسید.

    2- اگه میشد که جان و تیمش همراه اون اسکلت داغون وایت یه وایت واکری که از دستیارای ارشد نایت کینگ باشه رو اسیر کنن و با تهدید به کشتنش با دراگون گلس ارتش مرده ها رو عقب نگه دارن بعد اون وایت واکره با استفاده از غفلت هاوند فرار کنه و اینطوری حمله شروع بشه هم نسبت به بحث یخ زدن دریاچه و سنگ پرت کردن منطقی تر بود و هم هیجانی تر.

    موافقم.کاش اینطوری میساختن.بحث میلسندر واقعا عالی گفتین و همینطور وایته رو ولی متاسفانه اون تیکه رو خیلی مسخره ساخته درستا وایت ها موجوداتی بی عقل وتحت فرمان آدرها هستن ولی یعنی با این که خود نایت کینگم اونجا وایساده بود نفمهمید که آب دیگه یخ بسته؟


  13. Winter King » یکشنبه شهریور 19, 96 2:18 pm[/url]"]پارسا تارلی

    منظورم این نیست که تمام افراد توی قلعه های کارهولد و لست هارت کشته ویا تبعید بشن فقط تمام اعضای خانواذه های امبر و کاستارک پس در نتیجه قدرت قلعه ها تغییری نمیکنه.

    درضمن اگه بخشش این خاندان ها باعث وفاداریشون در اینده میشد بولتون ها 19 بار شورش نمیکردن یا لرد گلاور شروع به زر زدن بر علیه جان تو فصل 7 نمیکرد{به قول روس بولتون یکم بخشش خوبه اما بخشش بیش حد نه و اصلا تنها مرگ خیانت کارها اونم توی جنگ کافی نیست و باید جزای خیانت خیلی بیشتر باشه}

    اولن برادر کشی در شمال گناهی نابخشودنیه و استارک ها از هرخاندانی بیشتر اول با کاراسترک ها نسبت خونیه مستقیم دارن و دوم آمبرها که از چندجا با استارک ها نسبت خونی دارن و هرکس قوانین خدایان شمال رو زیر پا گذاشته به نحوی کشته شده مثل والدر فری که رسم مهمان رو زیرپاگذاشت حتی اگه آریا هم کشته باشتش بالاخره کشته شده یا مثل راب که لرد رکیار کاراستارک که هم خونش بود رو کشت و خودش به اون طرز فجیع کشته شد واسه همین من خودم خیلی به قوانین خدایان شمال تو داستان اعتقاد دارم.دوم من این اندیشه استانش که هم باید پاداش هر چیز داده بشه هم مجازاتش موافقم.آمبرها و کاراستارک در زمان راب خون های زیادی دادن واسه نگه داشتن شمال حالا شما این همه زحمت هاشونو نادیده میگیری و میخوای تمام اعضای خاندان کشته بشن؟سوم به قول خود جان پسرو به گناه پدر مجازات نمیکنن و روحیات جان هم همینطوره چون بخاطر اسنو بودنش همش مورد تمسخر قرار میگرفت.چهارم جان که وارس ند نبود یه اسنو بود و تو شمال هم هیجوقت یه اسنو به پادشاهی نرسیده و از اون جایی که ند وارس نداشت آمبرها و کاراستارک ها یا مجبور بودن جلوی دومین خاندان قدرتمند شمال یعنی بولتون ها زانو بزنن یا بدست اونا نابود بشن با حقه های کثیف روس بولتون و رمزی مطمئنا هردوشون از ریشه محو میشدن.کاری جان کرد درست ترین کار ممکن بو به نظرم بالاخره این خاندان هنوزم هم قدرت دارن و در آینده به در میخورن.


  14. من خودم برای اینکه چشمم خیلی حساسه و نمیتونم الکترونیکی زیاد بخونیم کتابهای چاپی نشر ویدا رو خوندم و از نظرم واقعا عالیه گتاب اول رو الکترونیکی خوندم ولی چون دیدم چشمم نمیتونه تحمل کنه مجبور به خرید چاپیش شدم و اونیکی الکترونیکی خوندم مال خانم سحر مشیری بود ولیوقتی مال نشر ویدا زو خوندم دیدم واقعا ترجمه خانم خادم الرضا خیلی زوان تر وادبی تره و اینکه میگین تلفظ اسمش فرق داره یا معادل های انگلیسی هم به نظرم ایراد گیری های بنی اسرائیلی چون اتفاقا به نظر من تلفظ ایشون در ست تره بالاخره سلیقه ایه و هرکی یه نوعی به دلش میشینه.اینکع یکی از دوستان گفتن همه جلدا با اسم گیم اف ترونز اینطوری نیست همه جلدا با اسم خودش و فقط یه نوشته گیم اف ترونز زیرشه که کسایی که علاقه مند به خوندن رمانن و سریالو دیدن اومدن کتابخونه شناسن و بفهمن این کتاب اون سریاله من خودم از استفاده از آ در کلمات خوشم میاد و تریان یا کاتلین راحت تر رو زیونم میچرخه.درمورد سانسورها طوری طراحی شده که شما خودت میخونی اصل قضیه رو میگیری و این ها فقط در مورد فرعی و فحش های رکیک استفاده شده وگرنه داستان اصلی به هیچ وجه حتی کوچکترین طوری سانسور نشده و میفهمین که کاملا همون داستان اصلیه


  15. hamid.dnd » یکشنبه شهریور 19, 96 9:32 am[/url]"]
    Lady of winterfell » یکشنبه شهریور 12, 96 8:56 pm[/url]"]یه سوالی دوستان دفعه قبل که با آدرها مبارزه کردن برای شاه شب چه اتفاقی افتاد؟اصلا همراه آدرها بود؟کشته شد یا عقب نشینی کرد؟اگه کشته شده یعنی این شاه شب یه فرد دیگه ست نه اون فردی که برن دید بچه های جنگل تبدیلش کردن؟برن باید ببینه دفعه پیش چه اتفاقی افتاده و همون کارو تکرار کنن

    چیزی که از دفعه پیش باقی مونده یک حالتی مثل افسانه پیدا کرده

    بخش هایی اش رو ننه پیر تو داستان هایی گفته به بقیه

    بخش هایی رو سالوادور سان به سر داووس

    و...

    اما در کل اولا فکر کنم تعدادشون خیلی کم بوده توی مبارزه اول با آدر ها

    و فکر کنم عقب نشینی کردن و به سرزمین های همیشه زمستان برگشتند

    شمالی ها هم بخاطر ناتوان بودن در از بین بردنشون و ... بعدش شروع به ساخت دیوار گرفتند

    حالا نمیدونم چرا یک عده شمال دیوار (قسمت اشتباهش) موندن ..

    واقعا برام عجیبه شاید خیانت برندون معمار بهشون بوده ، شاید برای هدفی اونجا بودن اما بعد از 8 هزار سال هم خودشون و هم نگهبانان شب اون اهداف رو فراموش کردند

    خیانت برندون نبوده این مردمان پراکنده هستن و قبل ساخت دیوارهم اونجا بودن

    و برندون هم نمیتونسته اون همه آدما دوباره جمع کنه و بکش اینور دیوار هفت پادشاهی قبل برندونم همون هفت پادشاهی بوده که از دیوار به پایین یعنی دیوارهم که نبوده وستروس همین اندازه بوده وسعتش و هفت پادشاهیش و بعضی از این انسان ها هم با آدرها مشکلی ندارن و به خاطر اینکه اونجا قانون نداره دوست دارن اونجا باشن و به آدرا قربانی بدن مثل کرستر البته هنوزهم نمیدونم اون موجود که زچه رو ورداشت آدر بود یا چیز دیگه ای بود


  16. Winter King » یکشنبه شهریور 18, 96 1:22 am[/url]"]محمد مهدی

    واقعا با شما موافقم و این حماقت های به ظاهر شرافت مندانه استارک ها دیگه خیلی تخیلیه ولی به نظرم شر بیلیش از خیرش بیشتره و واقعا زنده گذاشتن و قدرت دادان بهش خیلی اشتباس.ولی با ایده ساختن ناوگان و شهر تجاری در کارهولد خیلی حال کردم و به نظرم انجام اینکار خیلی به افرایش قدرت شمال اضافه میکنه.

    پارسا تارلی

    صد درصد بخشیدنشون اشتباهه و همونطور که سانسا گفت با بخشبدنشون داریم به همه این پیام رو در مورد استارک ها میدیم که نه مجازاتی برای خیانتکارها هست و نه پاداشی برای دوستان و همین رویه به ظاهر شرافتمندانه اما در باطن احمقانه دلیل ده ها شورش علیه استارکها بوده{بابا همه خاندان های دیگه با هم اندازه استارک ها علیه هشون شورش نشده اگه یه بار مانند مندرلی ها یا رین با شورشی ها برخورد میشد دیگه هیچوقت شورشی اتفاق نمی افتاد}به خدا خاندان های غربی و حتی خاندان های غیر غربی تو خواب هم جرئت فک کردن به خیانت علیه لنستر ها رو ندارن اونوقت خاندان درب و داغون فری ها بدون ترس نقشه نابودی استارک ها رو میکشن

    این از نظرمن حماقت نیست.رین ها و تاربک اکثرا با لنیسترها اختلاف داشتن و زیادهم لنیترا از شون استفاده ای نبردن و فقط به لنیستر ها ضرر زدن اما کاراستارک ها و آمبرها خیلی به استارک ها هم در جنگ های راب کمک کردن و هم به نسل های قبلی و با هم نسبت خونی هم دارن.گذشته از این ها از قلعه ی آمبرها برای دفاع از شمال در برابر قبیله های وحشی شمال استفاده میشه.اگه بخواییم درست قضاوت کنیم اول باید پاداششون هم داده بشه.محمد مهدی مگه خودت نمیگفتی که دشمن رو باید به فرصت تبدیل اینها دشمن های بی خطری هستن که حتی اگرهم کم باز سود دارن.با تبعید اونها با دیوار که شاه شب بی درنگ و به راحتی آب خوردن میکشدشون و طلافات چندانی هم نمیده و فقط یه ارتشش اضافه میشه گذشته از اینها جان بعد از شب طولانی به تمام نفرات برای دفاع از شمال در برابر مهاجمان جنوبی نیاز داره بجای پس باید از آدماش به بهترین نحو استفاده کنه و کم ترین تلفاتو بده نه اینکه دستی دستی بفرستتشون به کام مرگ.

    این خاندان در آینده دوباره خودشونو ترمیم خواهند کرد و مطمئنا باز به درد استارک ها خواهند خورد ولی با این کار از ریشه قطع میشن و دیگه استارکا هم پرچمدارنشون کمتر از گذشته بود.در ضمن نسل خیانت کار این خانواده ها مگه کشته نشدن دیگه چه مجازاتی باید بشن.به نظرم همین بخشیده شده ها بهترین متحدان هستند زمانی که همه طرف به استارکا خیانت بشه اینا میمونن نه از روی سود خودشون بلکه از روی شرافتشون که یادشون میفته یه زوری بعد از جنگ یه استارک بخشیدشون و بهشون فرصت زندگی داد.


  17. محمدمهدی » یکشنبه شهریور 18, 96 12:00 am[/url]"]
    پارسا تارلی » شنبه شهریور 18, 96 9:05 pm[/url]"]این به این دلیل بود که بیلیشو واریس خودشون از مهره های جاسوسی تیوین بودن و فقط برای اینکه به تیریون نشون بده که بهش اعتماد داره گفت اگه فکر کردی خیانت میکنن اینکارو بکن وگرنه همین واریس و بیلیش به تیریون خیانت کردن و در دادگاه علیهش شهادت دادن

    وریس و بیلیش مهره تایوین بودن و بیلیش هم تو دادگاه علیه تیریون شهادت داد ؟

    مطمئید داریم راجبه یه داستان واحد بحث میکنیم ؟

    بودن یا بهتره بگیم تایوین هم ایطوری فکر میکرد این ها در جنگ طرف همه رو میگرن تا از هر طرف سودی برده و هرطرف فک میکنه که امثال بیلیش طرف خودشونن


  18. محمدمهدی » یکشنبه شهریور 18, 96 12:00 am[/url]"]
    پارسا تارلی » شنبه شهریور 18, 96 9:05 pm[/url]"]این به این دلیل بود که بیلیشو واریس خودشون از مهره های جاسوسی تیوین بودن و فقط برای اینکه به تیریون نشون بده که بهش اعتماد داره گفت اگه فکر کردی خیانت میکنن اینکارو بکن وگرنه همین واریس و بیلیش به تیریون خیانت کردن و در دادگاه علیهش شهادت دادن

    وریس و بیلیش مهره تایوین بودن و بیلیش هم تو دادگاه علیه تیریون شهادت داد ؟

    مطمئید داریم راجبه یه داستان واحد بحث میکنیم ؟

    عر میخوام بیلیش نه ولی وریس داد


  19. محمدمهدی » شنبه شهریور 18, 96 3:38 pm[/url]"]Winter King@
    تا اونجایی که من میدونم هیچ خاندان اصلی تو وستروس نصف نصف استارک ها بر علیهشون شورش نشده و تنها دلیلش هم حماقت استارک ها در بخشیدن شورشیا بوده

    کاملا موافقم و اعتقاد دارم در مورد خود رمزی هم اگه سانسا شخصا وارد عمل نمیشد و شرش رو کم نمیکرد جان به خاطر اینکه تو حالت عصبانیت کتکش زده بود جلوی همه لردهای شمال ازش عذرخواهی میکرد و دردفورت رو هم بهش برمیگردوند

    با کمال احترام اما زنده گذاشتن بیلیش حماقته محضه حالا چه برسه به اهدای قلعه مهم دردفورت بهش

    تو آخرین قسمت سیزن اول وقتی تایوین تیریون رو به پایتخت میفرستاد بهش گفت با وریس و بیلیش و پایسل کار کن و اگر کوچکترین اثری از خیانت دیدی سر و نیزه و دیوار !

    نگفت چون ممکنه خیانت کنن همین که رسیدی پایتخت اعدام شون کن، چون اگر اینطوری عمل میکردن زنجیره حماقت های جافری رو تکمیل کرده بودن و در نتیجه دیگه مهارت بیلیش تو دیپلماسی باعث جوش خوردن ازدواج جافری و مارجری و اتحاد تایرل ها و لنیسترها نمیشد و استنیس پایتخت رو میگرفت و سلسله شون به فنا میرفت، البته ممکنه بگید خب بیلیش عوضش با اولنا تایرل نقشه قتل جافری کشیدن که این دیگه به سادیسم و وحشی گری جافری برمیگرده که باعث شد اولنا از آزار دیدن احتمالی نوه اش بترسه و دنبال راه حل بیافته که بیلیش هم عین آب همچین چاله هایی رو راحت پیدا میکنه. اگر جافری اندکی انسان بود اولنا هیچ وقت به فکر قتلش نمی افتاد و بیلیش هم تنهایی و بدون پشتیبان و شریک جرم هرگز همچین کاری نمیکرد.

    این به این دلیل بود که بیلیشو واریس خودشون از مهره های جاسوسی تیوین بودن و فقط برای اینکه به تیریون نشون بده که بهش اعتماد داره گفت اگه فکر کردی خیانت میکنن اینکارو بکن وگرنه همین واریس و بیلیش به تیریون خیانت کردن و در دادگاه علیهش شهادت دادن


  20. Winter King » شنبه شهریور 18, 96 2:24 pm[/url]"]اگه من جای جان بودم دردفورت رو به داووث میدادم و برای تمام اعضای خاندان امبر و کاستارک دو گذینه میزاشتم مرگ و یا تبعید به خارج از وستروس{یه چیزی تو مایه های تبعید خاندان مندرلی} دلیل این کارم هم اینه که تا اونجایی که من میدونم هیچ خاندان اصلی تو وستروس نصف نصف استارک ها بر علیهشون شورش نشده و تنها دلیلش هم حماقت استارک ها در بخشیدن شورشیا بوده. در اخر هم لس هارت رو به تورمند و کارهولد رو به لرد رویس میدادم

    حتی اگه یه ذره سرافت تو خونم بود این کارو نمیکرد. خیلی ها از آمبر ها بخاطر استارک ها کشته شدن و خونشون در جنگ های راب رو زمین ریخت اونوقت که استارک ها بهشون نیاز داشتن برادر بودن و حالا اینارو بفرستی دیوار که قتل عام بشن و فقط به ارتش شاه شب اضافه بشه گرچه این خواندان دیگه ازشون تعدا کمی‌مونده ولی باز به امدازه دوسه هزار نفر دارن و نمیشه یه خاندانو بخاطر حماقت لردش به باد داد بالاخره بعد شب طولانی جان به فکر دفاع در باربر جنوبی ها بهکار ببره و به تمام خاندان ها نیاز خواهد داشت.


  21. محمدمهدی » شنبه شهریور 18, 96 4:51 am[/url]"]سلام بر همگی

    از اونجا تقریبا توی حاشیه بحث و جدل های تمامی تاپیک های اپیزودیک این فصل شاهد انتقاد و ایراد گیری های متعدد به سیر خطوط داستانی و انتخاب ها و نقشه های کاراکترهای اصلی بودیم؛ بد ندیدم در یه تاپیک اختصاصی جداگانه اپیزود به اپیزود و سکانس به سکانس تصمیماتی رو که گرفته شد مورد نقد و ارزیابی قرار بدیم و اونچه رو که اتفاق افتاد با حالت های بهتری که امکان اتفاق افتادن داشت مقایسه کنیم، من برای فتح باب این بحث از همون اولین سکانس وینترفل شروع می کنم:

    1) اختلاف نظر جان و سانسا در مورد نحوه برخورد با شکست خوردگان نبرد حرامزادگان:

    سازندگان سریال تو این زمینه سه مدل پیشنهادی رو عرضه کردن که به نظرم مبتنی بر حصر منطقی بود و هیچ گزینه قابل فرضی رو باقی نذاشت

    الف) مدل خشن و بیرحمانه یان رویس که با پوزیشن لرد تایوینی میخواست کارهولد و لست هارث رو تبدیل به نمونه شمالی کاستامیر و تاربک هال و درس عبرت آیندگان کنه؛

    هرچند که در شرایط عادی و وضعیتی که دیگه هیچ خطر و جنگ قریب الوقوعی شمال رو تهدید نمیکرد همچین شدت عملی قابل توجیه بود و میتونست پاسخ درخور و مناسبی برای آلام و رنج هایی که خاندان استارک در عروسی سرخ و مابعد اون کشیدن باشه، ولی همون طور که سانسا به درستی اشاره کرد شمالی ها در جنگ بزرگ پیش رو همه قلعه ها و استحکامات شون رو لازم دارن و الان وقت مناسبی برای همچین قدرت نمایی ها و اسطوره پردازی هایی نبود.

    ب) مدل کریمانه و بزرگوارانه جان اسنو که با پوزیشن رابرت براثیونی و جان آرینی صرف زانو زدن طرف شکست خورده رو برای سفید کردن پرونده اش و از صفر شروع کردن مناسبات طرفین کافی میدونست، هرچند که این سبک برخورد که در نهایت هم تو سریال اتفاق افتاد اخلاقی تر و در نگاه اولیه خوشایندتر به نظر میرسه ولی همین که رابرت براثیون و جان آرین هیچ کدوم عاقبت به خیر نشدن و لطف و بخششی که در حق امثال وریس و پایسل و جیمی و بیلون گریجوی بذل کرده بودن باعث کوچکترین تغییر و تحول مثبت و بروز حس قدردانی و وفاداری در هیچ کدوم اونها نشد (حتی کوه شرافتی مثل باریستان سلمی هم در اولین فرصت به خاندان براثیون پشت کرد و دنبال علایق اولیه خودش رفت) کافیه تا ما رو نسبت به صحت و کارآمدی این سبک برخورد مردد کنه !!!

    جالبه که حتی اسطوره شرافت وستروس و الگوی اصلی جان، ند استارک هم همچین ترحم و بخششی نسبت به گناهکاران و خیانتکاران نداشت و اولین بار سر بخشش های بی حساب و کتاب رابرت باهاش درگیر شد. برخورد خودش با جوراه مومورنتی که جرمش در مقایسه با جرائم کارستارک ها و آمبرها واقعا چیزی نبود هم یه نمونه واضح و روشنه.

    ج) به نظر بنده پیشنهاد سانسا که حد وسط دو مدل دیگه بود در اون شرایط بهترین و عاقلانه ترین پیشنهاد ممکن بود و جان اگه یه رگ جنون و دیوانگی از پدر ژنتیکی اش به ارث نبرده بود باید طبق نظر سانسا عمل میکرد؛

    اگر من جای جان بودم، قلعه دردفورت رو به پیتر بیلیش میدادم تا ضمن حفظ همچین مهره کلیدی و توانمندی در جبهه خودم و ایجاد الزام حداقل ظاهری اخلاقی براش در تبعیت از خودم، اون رو به میزان کافی از خواهر و خانوادم دور کنم تا امکان توطئه چینی و موش دوانی هم ازش سلب بشه، خلاصه دردفورت رو بیلیش میدادم و موظفش میکردم که بی فوت وقت وینترفل رو ترک کنه و با استقرار در مقر سابق بولتن ها، اونجا رو برای مقابله با شب طولانی تجهیز و آماده کنه.

    کارهولد رو هم به سر داوس میدادم و ازش میخواستم با تجربه و تخصصی که در دریانوردی داره اونجا رو تبدیل به پایگاه دریایی و کارگاه کشتی سازی شمال کنه و یه ناوگان جنگی برام تدارک ببینه.

    لست هارث رو هم بعد مجاب کردن تورموند به زانو زدن و پذیرش قواعد زندگی قانونمند و متمدنانه به اون میدادم، فکر میکنم مردم آزاد شایستگی این مقدار تقدیر و تشکر رو داشتن.

    و در نهایت بقایای خاندان های کارستارک و آمبر رو به دیوار میفرستادم تا به نایتسواچ ملحق بشن و خط اول دفاعی در برابر شاه شب رو تشکیل بدن

     

    پ.ن: ضمنا به نظرم مجهول گذاشتن سرنوشت دردفورت و خاندان بولتن یکی از باگ های این سکانس بود که آیا بولتن ها با مرگ رمزی کاملا منقرض شدن یا هنوز شاخه های فرعی و افراد دیگه ای دارن ؟ و اگه منقرض شدن تکلیف دومین قلعه بزرگ شمال چی میشه و در اختیار چه کسی قرار میگیره ؟؟

    آدمایی مثل لیتل فینگر رو باید در اولین فرصت بدون هیچ فوت وقتی گردن زد لیتل فینگر فقط به سود خودش نگا میکنه پس حتی برای اربابشم یه خطر به حساب میاد چون امکان دشمن اون ارباب سود بیشتری برای اون فرد داشته باشه حالا چه برسه دومین قلعه بزرگ شمالو بدی دستش و شب طولانی بالاخره تموم میشه و بعد اونه که جنگ اصلی سر تاج و تخت اتفاق میافته که اون لیتل فینگر هم از دردفورت و هم ایری شمال رو مورد حمله قرار میداد.کار استارک ها و و آمبرها از خاندان هایی بودن که خیلی به استارک ها خدمت کردن و خیلی هم بخاطر استارک ها ضربه خوردن کاراستارک هارو لردشون رو راب اعدام کرد.خیلی از آمبرها در جنگ در کنار استارک ها کشته شدن و جان گنده هم برای استارک ها از جون مایه میذاشت پس درست نبود اونموقعی که استارکا به این خاندان نیاز داشتن باهاشون صمیمی باشن و الان رهاشون کنن وقلعه هاشونو بگیرنن و همونطور جان گفت نسل خیانت کار اون خاندان ها در میدان نبرد کشته شدن جان آمبرکوچک ولرد کاراستارک هردو در میدان نبرد مردند پس بجای اینکه این خاندان هارو دشمن بکنه میتونه از اون ها دوست های تازه بسازه هرچی نباشه این خاندان ها هنوز هم نفرات دارن حتی اهگ کم باشه و فرستادنشون به دیوار موجب قتل عامشون میشه وفقط به ارتش نایت کینگ اضافه میشد ولی نگه داشتن باز شانس زنده موندشون هست و بعد شب طولانی که جنگ سر تاج و تخته شاید به کار ماان بیان.کارهولد مستقیما به دریا راه نداره و فقط از طریق یک رود به دریا راه داره و نیازی نیست اونجا رو پایگاه کشتی سازی کنن وایت هاربر بهترین شهر بندریه که میشی توش کشتیم ساخت و لرد وایمن مندرلی هم یه ناوگان بزرگ ساخته بود که دیگه نمیدونم اونا مونده یا نمونده.

    من درد فورد رو به مردم آزاد میدادم چون اونا آخرین نسل مردم آزادن وخیلیاشونم در نبرد کشته شدن.یان رویس نه بخاطر استوره سازی مثل لرد تیوین به احتمال زیاد به قلعه ها چشم داشت که حداقل یکیشونو بدن به رویس. رلستی ریور لندز هم یکی از خط های داستانی خیلی گنگ سریاله اصلا تو زمان جنگ پنج پادشاه دیگه رسما شده خط مقدم و هرج و مرج هرکی هم هرکاری میخواست میکرد چندین گروه یاغی آزاده در ناحیه ریور لندز پرسه میزدن سرنوشت ادمورد تالی هم معلوم نیست فری هاهم به نظرتون منقرض شدن یا باقین؟


  22. Ser Duncan The Tall » جمعه شهریور 17, 96 8:23 pm[/url]"]پارسا جان شما اسکاتلند رو با اسکاندیناوی اشتباه گرفتید. اسکاتلند کشوریه در شمال انگلیس و جزیی از بریتانیا. اسکاندیناوی که خواستگاه وایکینگ هاست در برگیرنده کشور هایی مثل نروژ و دانمارک و ... است. در ضمن شما منبع سخنانتون رو کشور های سازنده یک سریال قرار می دید؟

     

    پوشش شمالی ها هم بیشتر مربوط به سبک طراحی لباس ها در سریاله. بعلاوه زره رایج در بین شمالی ها زره زنجیری هست که در زیر چرم پوشیده میشه. البته در اصل برعکس این حالته ولی در سریال اینطور نشون داده شده. و یه دلیل دیگه هم میتونه این باشه که برای نشان دادن ثروتمند بودن لنیستر ها این طور طراحی کردن پوشش اِشون رو.

     

    [attachment=0]Karstarkmen.jpg[/attachment]

     

    این تصویر(از سربازان راب استارک) نشون میده که بر خلاف تصورات شما شمالی ها هم مثل لنیسترها از اون چیزهای دامن مانند دارند، البته هر دو این ها را از روی شلوار و برای مصرف دفاعی و به عنوان زره می پوشند و نه به عنوان سبک پوشش. به علاوه دقیقا کجا اشاره شده که شمالی ها بی نظم می جنگیدند و به خاطر توانایی استفاده از سلاحشون برتر هستن؟ در سریال که ما نبردی از شمالی ها ندیدیم و در کتاب هم پیروزی های راب همه بر اثر عنصر غافل گیری و حملات غافل گیرانه بوده. در نبرد گرین فورک هم که شمالی ها به رهبری روس بولتون نتونستن از این عنصر استفاده کنن شکست سنگینی خوردن.

    من خودم هم در ابتدای اشنایی با سریال و کتاب به دلیل توضیحات بعضا گیج کننده همین عقیده اشتباه شما رو داشتم و فکر میکردم هر شمالی ده تا سرباز لنیستر میارزه! ولی کمی که جلوتر رفتم متوجه شدم این ها خودستایی هایی هست که همه به خودشون نسبت میدن.(همون مثل هر بچه ای فکر می کنه باباش خفن ترین و قوی ترین بابای محله)

     

    _______________

     

    دوستان این که میگن مارتین گفته قراره یک عروسی سرخ دیگه در کتاب شاهد باشیم حقیقت داره؟ و اگر داره ایا منظورش فقط یک اتفاق ناراحت کننده و غیرمنتظرس یا یک جنایت در مراسم ازدواج درست مثل عروسی سرخ؟

    حتی اگه خواستگاه وایکینگ ها اسکاتلند هم نباشه ولی ریشه های عمیقی در فرهنگ اسکاتلند دارن و تعدادی شونم به اونجا رسیدن با کشتی های درازشون و توش زندگی کردن.به طوری مردم اسکاتلند جشنواره ها و فستیوال های زیادی در مورد وایکینگ ها دارن .شمالی ها اون چیز دامن مانند رو دارن بله ولی خیلی انعطاف پذیره و از چرمه ولی مال لنیستر ها از فلزه و تیکه ای از زره شونه.من فکر میکردم این دامن رو اصلا ندارن چون چندتا سکانس که شمالیارو رو اسب دیده بودم زیاد متوجهش نشدم چون رو اسب بودن.من کشور سازنده سریالو منبع قرار دادم چون اگه وایکینگ ها به اسکاتلند مربوط نبود دیگه نمیومدن که از وایکینگ سریال بسازن مطمئنا ربط هایی داره به فرهنگشون.همین که یونیفورم ندارن و افراد هر خاندان پوشش خودشو داره تقریبا و تو سریالم هی نشون داده میشه که هیکل هاشون باهم برابر نیست یکی چاقه یکی لاغر یکی بلنده یکی کوتاه ولی بعد نشون داده میشه که سربازان لنیستر با زره یک دست و هیکل کاملا مساوی که آدم فکر میکنه اینارو از هم کپی کردن نشون داده میشه همین کافیه به نظرم تو نبرد هم دقیقا همونطوری که خودتونم میگین به خاطر نظم شمالی ها نبود پیروزیشون به خاطر حمله های غافلگیرانه راب استارک و تاکتیک های خوبش در ویپسرینگ وود و ... بود.در نبرد آکس کراس هم به دلیل نزاشتن نگهبان شبنانه در اردوگاه لنیسترها راب استارک شب بهشون حمله کرد وحتی خیلیاشون موفق به کشیدن شمشیرشون نشدن.این بحث بحث خوبیه و تایه جاهایی نظراتمون به هم نزدیک شده ولی فک کنم از این به بعدش بیهوده است.من با دلایل خودم شمالی ها رو نزدیک به اقوام ژرمن میبینم شما هم با دلایل خودت نمیبینی منم احترام میزارم.حتی اگه قصرها رو هم مقایسه کنی میبینی کسترلی راک پر از زرق و برق تالار هاش مر از میز های حکاکی شده و زیور الات و اونطوری هم که توسریال تو فصل هفت دیدن نمای قلعه از دور هم خیلی بهتر از وینترفل بود رنگ دیوارهاش کاملا یک دست و سالم بود ولی وینترفل فقط از سنگ ساخته شده.تالار بزرگش رو بیین میزهای چوبی معلمولی که لرد و افرادش رووش غذا میخورن و اصلا در وینترفل تو سریال و تو کتاب هم تا جایی خبری از زرق و برقه قصر های جنوبی نیست.و اون حیاطشم بیشتر شبیه اسطبله تا قصر حیات.از همین هم میفهمیم که بیشتر شبیه اقوام وحشی و جنگو ان و سرو صدا هاشون حتی حین غذا خوردن که تو تالار وینترفلم شاهد اون هستید که اصلا شبیه غذا خوردن لنیستر ها یا حرف زدنشون باهم نیست. یه مورد دیگه هم اینکه توشمال لرد به زیر دستاش خیلی بیشتر از جاهای مثل وسترلند نزدیک تره مثلا شما نحوه رفتار زیردستان و پرچمداران تیوین لنیستر رو که همه بهش احترام قائلا و تاحدودی ازش میترسن ولی حالا شما رفتار لردهای شمالی رو کنار لرد بالا دستشون ببین یه طوری حرف میزنن انگار دارن با یکی از اعضای خانواده شون حرف میزنن. این ها در سریال به بهترین شکل در سریال به تصویر کشیده شده و تکه ای از خوی وحشی شمالیا رو نشون داده و نیازیبه توضیح بیشتر نیست.

    در مورد ارتش ها درست میگید من قبول دارم که ارتش لنیستر ها خیلی قوی تره و بخاطر قافلگیری های راب استارک شکیت میخوردن وگرنه در جنگ رو در رو مطمئنا همه شمالی هارو قتل عام میکردن در یک چشم به هم زدن. در ضمن اینکه خود راب و همه هی میگین راب استارک حتی یک نبرد رو هم در عمرش نباخته واقعا تعریف جاست گرچه من خودم حیلی به شخصیت راب علاقه داشتم ولی راب هیچوقت یه جنگ رو در رو نکرد و همش از پشت حمله میکرد ددسته از تاکتیک های موثری استفاده کرد و این دیگه اسمش نبرد نمیشه و اکن حمله بیشتر به غارت ها و شبیه خون های غافلگیرانه میخورد تا نبرد که حتی تو اکثر این حمله ها دشمن فرصت کشیدن شمشیر رو هم نمیکرد با یه نبرد رو در رو همه چیز معلوم میشد که کدوم ارتش قوی تره و کدوم فرمانده بهتر


  23. nymeria » جمعه شهریور 17, 96 2:15 pm[/url]"]اینکه صداقت اصل اساسی شرافت هست جای بحث داره...

    ند ۱۵ سال در مورد جان دروغ گفت و کتلین از فکر خیانت ند عذاب کشید‌. از طرف دیگه با وجود اینکه از حقیقت فرار لیانا و ریگار خبر داشت اجازه داد شایعه ی دروغ دزدیده شدن و هتک حرمت لیانا پابرجا بمونه. پس با معیار شما ند صادق و به تبعش شرافتمند نبود.

    مثال نقض در مورد دروغگویی استارکها؟ دروغ ند که در بالا بهش اشاره کردم و دروغ جان به wilding ها به خصوص ییگریت که عاشقش بود و فریب دادنشون. پس این صداقت تحت هر شرایطی حتی در مورد ند و جان هم صدق نمیکنه.

     

    اون نقل قول در مورد شمشیرو آوردم تا تفاوت برندون و ند رو نشون بدم. برندون چه از جهت عشق به مبارزه و چه زن بارگی شباهت زیادی به رابرت باراتیون داشت. رابرت هم اهل دروغ نبود پس طبق معیار شما آدم شریفی محسوب میشه، درسته؟

     

    در مورد لیانا ماجرا مشخصه. عاشق یه مرد متاهل شد و بدون در جریان گذاشتن خانواده فرار کرد. این حرکت خودخواهانه هم در نهایت به جنگ میان چند خاندان انجامید. این کاراکتر در تمام این ماجرا کجا صداقت و صراحت از خودش نشون داد؟

     

    نصیحت ریکارد هم روشنه، اگر درگیر دعوایی شدی ببر. خود ند هیچوقت همچین نصیحتی به فرزندانش نکرد. چون به هر قیمتی بردن براش قابل قبول نبود.

     

    استارک ها خاندان مورد علاقه ی من هستند پس هدف من تخریبشون نیست.

    برای خیلی دروغ گفتن هتک شرافته.ولی ند شرافتش به سبک خودش بود و اکثرا شرافت های کوچیک مثل دوروغ رو فدای شرافت های بزرگ میکرد.مثلا طرز فکر ند این بودکه جون یه بچه ی بی گناه چه ارزشی در برابر یه دروغ داره ومطمئنا سرافت اونجا موجب میکنه که جون بچه نجات پیدا کنه و مسلما باید از دوتا یکیو انتخاب کرد و خوب دروغ خیلی ناچیزه در برابر جون به بچه.شرافت ند استارک یه شرافت ظاهری و بی ارزشو خشک نبود که فقط به چیزهای ظاهری اهمیت بده.ند شرافت رو در ایگ میدید که عدالت به هر شرطی اجرا بشه و مطلما خیلی چیزها هستن که مهمتر از چیزهایی ظاهری مثل دورغ گفتن و امثال این باشه و البته ند بخاطر این دروغ گفت که میخواست جون اون بچه در امان باشه و دروغی نبود که بخاطر سودجویی بگه. در واقع این عادلانه نبود که اون بجه فقط برای این که پدرش ریگار و یه تارگارینه بمیره پس ند عدالت رو اجرا.

    ___________________________________________________

    هیچ مردی در وستروس نیست که شرافت ند استارک رو زیر سوال ببره.


  24. Ser Duncan The Tall » جمعه شهریور 17, 96 6:09 pm[/url]"]
    R-FAARAZON » جمعه شهریور 17, 96 9:41 am[/url]"]
    البته من هم قصدم مخالفت نبود و نظرتون رو قبول دارم، فقط خواستم چند چیز رو در راستای همین توافق اضافه کنم که گویا درست بیان نکردم. منظور من این بود که وقتی سر کوچه نانوایی باشه و دو تا خیابون اونور تر هم نانوایی باشه ادم نمیاد راه دورتر رو انتخاب کنه. حالا مگر اینکه اونی که دورتره نانش ریگی باشه! که در این موضوع این طور نیست. اگر از دیمون سند و دارک استار در این هفت فصل چیزی ندیده یا نشنیدیم از گروهان طلایی هم چیزی ندیدیم. البته در این فصل به اندازه کافی(یا حتی بیشتر) برای فهمیدن شنیدیم. عنصر غافلگیری هم چیزیه که با کاردانی درست میشه در یک صحنه چند دقیقه ای به راحتی ایجادش کرد، مثلا صحنه ورود اوبرین به سریال یا در همین فصل ملحق شدن لردهای ریچ به سرسی، که اگر کمی بیشتر روی همین موضوع کار می شد و با الحاق ریچ (در عوض حذف دورن و ریچ) به سرسی کفه ترازو رو کمی برابر تر و اون کشمکش رو جذاب تر(البته منظورم برهم زدنش نیست) کرد. مثال ارتور دین هم از این لحاظ بود که یادمون باشه که دورن هم از لحاظ سلحشور چندان فقیر نیست، بر خلاف چیزی که دیدیم و مارهای شنزاری که با اون همه هارت و پورت تنها کارشون مسموم کردن یه دختر بچه بود.

    در پست های قبلی گفتم نحوه ورود همین گروهان طلایی هم تصنعی و خلق الساعه است. میشد در مثلا اواخر فصل شش اشاراتی بهشون باشه و در حاشیه بمونن تا به وقت مناسب ازشون استفاده بشه. متوجه مثالتون در مورد دورن شدم ولی در نهایت دورن هرچی بود الاریا سند و دختراش سلاخی شدند( و چه درست و چه اشتباه نابودی الاریا و دخترانش رو باید پایان دورن فرض کنیم)، خط روایی دورن هم که جذاب نیست، نیروشون در مقابل گروه طلایی چندان قابل اعتنا نیست. گروه طلایی 20 هزار نفر داره به علاوه امکاناتی مثل فیل که بهرحال می تونه جذابیت جدیدی به کار اضافه کنه ولی اصلا نمیشه دورن رو در کنار سرسی فرض کرد. در ابتدای کتاب که ما با این پیش فرض روبرو هستیم که گرگور کلگین به عنوان عامل تایوین لنیستر بچه های الیا مارتل رو کشته و بعد از هتک حرمت الیا رو هم دو نصف کرده حالا چطور میشه دورن که به خون خاندان لنیستر تشنه رو بتونیم به عنوان متحد لنیسترها فرض کنیم در ادامه و با کشته شدن اوبراین مارتل که دیگه بدتر. جدا از اینکه به نظر من دورن اگه قدرتی داره در دفاع و ناشی از اقلیمیه که در اون هستند وگرنه از نظر نیروی نظامی نمی تونن تغییر دهنده روال کشمکش موجود باشند.

     

     

    من هم مشتاق دیدن گروهان طلایی هستم، ولی این دست به سر کردن دورن برای ورودش مثل پاره کردن پیراهن برای خرید یه جدیدشه.

    روایت دورن اوایل درست کار نشد ولی جا برای ترمیمش بود که عملی نشد. ولی خب مسئله اینه که تعویض به تعمیر ارجحیت پیدا کرد و این تعویض هم زیادی طولانی شد.

    اشتباه برداشت کردین، من گفتم ملحق شدن ریچ به سرسی، که اتفاق افتاد ولی معلوم نشد چه بر سر لردهای ریچ اومد، نه دورن. اگر مثلا دورن با دنریس می موند و بر علیه نیروهای اهل ریچ وفادار به سرسی لشکرکشی می کرد و توسط رندیل تارلی شکست می خوردن این کشمکش جذاب تر می شد. نخست روایت دورن رو به یه پایان درست و گویا می رسوند نه اینکه یه روز خونخوار باشن و قتل پرنسشون جلوی چشمشون رو نادیده بگیرن و روز بعد ساکت بشینن سر جاشون، دوم شخصیت رندیل تارلی به عنوان یه سرباز خوب تعریف می شد( و نه جمع کننده غلات) سوم با حمایت تارلی و ارتش قوی ریچ از سرسی اون ماموریت دستگیری وایت و مذاکره با سرسی منطقی تر می شد، با قوی بودن سرسی.

     

    در مورد ناشی بودن قدرت دورن از اقلیمشون موافقم، ولی فکر نمی کنم اونقدرم داغون باشن که در حد گلدن کمپانی هم نباشن. مثلا اسب های دورنی شهرت زیادی دارن، و اسب خوب قاعدتا به سواره نظام خوب ختم می شه. و قبول دارم که یه سواره نظام با اسب های خوشگل شاید به اندازه فیل و ... برای بینندگان جذاب نباشه، ولی به هر حال میتونست پتانسیلی تلقی بشه، و شاید خیلی چیزای دیگه. که خب نشد و کاری هم از دست ما ساخته نیست.

     

    پارسا تارلی:

     

    همونطور که گفتم استثنا همیشه وجود داره، ولی انچه که ثابت شده اینه که مهم ترین اصل یک ارتش نظمشه، و اساس شکل گیری ارتش هم همینه. ولی از اونجایی که ما اطلاعی از ارتش دورن یا ریچ نداریم و تا کنون ندیدیمشون، پس فقط میتونیم بر اساس اکثریت پیشبینی و قضاوت کنیمشون.

     

    من هنوز شباهت شمالی ها یا دورنی ها به وایکینگ ها و ... رو من متوجه نمی شم، چرم پوشیدنشون به دلیل نبرد با سرماست و نه صرفا دلیل شباهت فرهنگشون. به گفته خود مارتین وستروس یک نمونه کوچکتر(یا بزرگتر؟) از بریتانیاس و در این صورت شمالی ها رو میشه به اسکات ها یا ایرلندی ها تشبیه کرد.

     

    اگر قصد سازنده ها این بوده که نشون بدن به خاطر اژدها بود که دوتراکی ها پیروز شدن و اگر اژدهایی نبود نمیتونستن صف لنیستر هارو بشکنن، به نظرم واقعا مسخره بوده. ارتش لنیستر به دلیل موقعیت بدشون در زمین پست، و گیر افتادن بین رودخانه(یا دریاچه؟) و دشمن و همینطور تعداد کمترشون(طبق چیزی که نشون داده شد) به نظرم هیچ شانسی نداشتن. و البته مهم ترین مزیت دوتراکی ها هم سواره بودنشونه که خودش عاملی تایین کنندس. و این که دوتراکی ها کارشون ادم کشتنه و از بچگی خون میریزن هم هست. و فکر نمی کنم سازنده ها قصدشون این بوده باشه که پیروزی رو به اژدها نسبت بدن، دلیل اثباتشم حرف ها و نگرانی های بعدی جیمی و بران.

    من منظورم این نبود که پیروز میشن ولی گفتم که تعداد خیلی زیادی دوتراکی کشته میشد چون اسب جلوی نیزه خیلی آسیب پذیره و همونطور که دیدن بخطار اژدها دیگه نتونست مقاومت کنن و نظمشون به هم ریخت تعداد زیادیشونم اژدها سوزوند.دورن نگفتم فقط گفتم شمالی ها اونم نه به وایکینگ بلکه به اقوام ژرمن.نگفتم چرم بخاطر اینه که میخوان مثل اون اقوام باشن گفتم شمالی ها اصلا نظم رو که افراد لنیستر در میدان جنگ دارن ندارن و حتی زره فلزی هم ندارن بعدم اگه بخاطر سرما بود میتونستن از روی چرم یه زره فلزی هم مثل لنیستر ها داشته باشن.شمالی ها اگه تحت یه فرماندهی خوب نباشن نظم خاصی ندارن حتی از یونیفورم نظامی هم مثل لنیستر ها استفاده نمیکننبزرگترین مزیتشونم اینه تو استفاده از سلاح مهارت دارن.در ضمن شما خودت داری میگی که شمالی اسکاتلندی یا ایرلندی هستن وایکینگ جزو خواستگاه های اصلیشون اسکاتلنده و حتی سریال وایکینگز هم سریال اسکاتلندی کانادایی هست بخاطر اینکه وایکینگ ها از نمادهای اصلی اسکاتلند هستند.شما خودت حرف منو تایید کردی وبعد میگی درست نیست حتی ا وایکینگ ها هم که بگیم که از اسکاتلند بلد شدن و خودتون میگید شمالی ها باید شبیه اسکاتلندی باشن از این ها که بگذریم قبایل ژرمن تعداد بسیار زیادشون به شمال انگلستان مهاجرت کردن پس بازهم مبینیم حرف خودتون ثابت میکنه شمالیا به وایکینگ ها و بربرها خیلی شبیهن از قبایل میشه به ساکسون ها اشاره کرد.میخوام یکی از شباهت بربر وشمالی ها در سریال همین بس که شنالی ها در جنگ شلوار میپوشن از منابع مختلفتاریخی هم اگه نگاه کنید میبیندجزو بزرگترین مزیت هایبربرها در میدان جنگ بوده که خیلی حرکت هاشونو گسترش میداده ولی لژیون های رومی و سایر ارتش چیزی دامن مانند هم میپوشیدن که حرکاتشونو محدود میکرده در سریال نشون نشون داده میشه شمالی ها همشون شلوار میپوشن ولی ارتش لنیستر اون چیز دامن مانند رو داره.

    من دلایلم رو آوردم الان نوبت شماست تا دلایل قانع کننده بیارید


  25. Ser Duncan The Tall » جمعه شهریور 16, 96 12:10 am[/url]"]
    R-FAARAZON » پنج شنبه شهریور 16, 96 9:13 pm[/url]"]
    مثلا دارک استار و دیمون سند و فراموش نکنیم که ارتور دین هم دورنی بوده، در ریچ هم گارلان تایرل هست که البته در سریال حذف شد ولی میتونن شخصیتشو با یک اسم دیگه وارد داستان کنن. کلا فکر نمیکنم ساخت یک شخصیت جنگجو کار چندان سختی باشه ولی پرداختن به شخصیتش و ریزه کاری هاست که کار سختیه

    من روی دو نکته تاکید کردم.یکی عنصر غافلگیری و بر هم زننده بودن کشمکش بین دنریس و سرسی. دوم معرفی و ورود درست اون عنصر به جریان فیلم. ریچ و.. اون پتانسیل برای برهم زدن قاعده بازی رو ندارن .آرتور دین که اصولا در این جریان کشمکش بین دنریس و سرسی وجود نداره .دارک استار و دیمون سند هم که 7 فصل وجود ندارن یهویی نمیشه وارد جریان داستان شن بخصوص اینکه اگه قرار بر بودنشون بود که اینطور نشد باید همراه با الاریا سند و دختراش می بودن تا اون طور سلاخی نمی شدن یا لااقل اسمی ازشون برده میشد. دارک استار و دیمون سند اون زمان طلایی برای معرفی و ورود به جریان سریالو از دست دادن.

     

    البته من هم قصدم مخالفت نبود و نظرتون رو قبول دارم، فقط خواستم چند چیز رو در راستای همین توافق اضافه کنم که گویا درست بیان نکردم.

    منظور من این بود که وقتی سر کوچه نانوایی باشه و دو تا خیابون اونور تر هم نانوایی باشه ادم نمیاد راه دورتر رو انتخاب کنه. حالا مگر اینکه اونی که دورتره نانش ریگی باشه! که در این موضوع این طور نیست. اگر از دیمون سند و دارک استار در این هفت فصل چیزی ندیده یا نشنیدیم از گروهان طلایی هم چیزی ندیدیم. البته در این فصل به اندازه کافی(یا حتی بیشتر) برای فهمیدن شنیدیم. عنصر غافلگیری هم چیزیه که با کاردانی درست میشه در یک صحنه چند دقیقه ای به راحتی ایجادش کرد، مثلا صحنه ورود اوبرین به سریال یا در همین فصل ملحق شدن لردهای ریچ به سرسی، که اگر کمی بیشتر روی همین موضوع کار می شد و با الحاق ریچ (در عوض حذف دورن و ریچ) به سرسی کفه ترازو رو کمی برابر تر و اون کشمکش رو جذاب تر(البته منظورم برهم زدنش نیست) کرد. مثال ارتور دین هم از این لحاظ بود که یادمون باشه که دورن هم از لحاظ سلحشور چندان فقیر نیست، بر خلاف چیزی که دیدیم و مارهای شنزاری که با اون همه هارت و پورت تنها کارشون مسموم کردن یه دختر بچه بود.

     

    پارسا جان:

     

    این اقوامی که شما مثال زدید بیشتر از اونکه به دورنی ها و یا شمالی ها شباهت داشته باشن به وحشی ها شبیهن. مقایسه کنید، عبور از مانعی بزرگ که در این داستان دیوار(و در مثالتون کوهستان الپ) هست و از دم تیغ گزرندون مردم. و اکثرا چنین جنگجویانی پیشرفت سریعی دارن تا اینکه با ارتشی منظم و سازمان یافته روبرو میشن و تار و مار میشن و یا فرار رو بر قرار ترجیح میدن. این درسته که شرایط زندگی سخت انسان رو سخت به بار میاره، ولی خب در اخر همه سختی های مختص به خودشونو داشتن. و در میدان نبرد اکثرا نظم یک ارتش و فرماندهی مناسب هست که پیروزی به ارمغان میاره. البته زمان هایی بوده که شجاعت و ازادی خواهی و یا وحشی گری پیروز بوده باشه ولی خیلی اندک. دیگه از گلادیاتور های همین روم که جنگجو تر و سرسخت تر و سرد و گرم چشیده تر که نبوده، عاقبت اسپارتاکوس چه شد؟

    درمورد این که تا یه ارتش منظم میدیدن از هم میپاشیدن موافقم البته در بعضی جوارد مثلا دوتراکی ها اگه اونروز دنریس و اژدهاش نبود اکثرشون قتل عام میشدن چون اونا همینطوری بدون هیچ آرایشی داشتن به سپاه تا دندون مسلح لمینسر حمله میکردن و چون اژدهای دنریس صف اولو شکست و باعث حواس پرتی و ترسشون شد تلفات زیادی ندادن دوتراکی ها. بی نظمی حال حاضر دوتراکی ها هم بخاطر اینکه دیگه کالشون نیست و دنریسم زیا تو میدان جنگ چیزی بلد نیست و فقط به همون اژدهاش تکیه کردهاگه کال دراگو بود دوترکی ا بدون اون اژده هم حتی سی نفر تلفات نمیدادن و همین اقوامی که شما میگین بیشتر به وحشی ها شبیهن خاندان های شمال از روی همینا بر گرفته شده و خیلی هم رفتار و کارهاشون به اینا شباهت داره.

×