رفتن به مطلب

پارسا تارلی

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    126
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

پست ها ارسال شده توسط پارسا تارلی


  1. Ser Duncan The Tall » جمعه شهریور 16, 96 12:10 am[/url]"]
    R-FAARAZON » پنج شنبه شهریور 16, 96 9:13 pm[/url]"]
    مثلا دارک استار و دیمون سند و فراموش نکنیم که ارتور دین هم دورنی بوده، در ریچ هم گارلان تایرل هست که البته در سریال حذف شد ولی میتونن شخصیتشو با یک اسم دیگه وارد داستان کنن. کلا فکر نمیکنم ساخت یک شخصیت جنگجو کار چندان سختی باشه ولی پرداختن به شخصیتش و ریزه کاری هاست که کار سختیه

    من روی دو نکته تاکید کردم.یکی عنصر غافلگیری و بر هم زننده بودن کشمکش بین دنریس و سرسی. دوم معرفی و ورود درست اون عنصر به جریان فیلم. ریچ و.. اون پتانسیل برای برهم زدن قاعده بازی رو ندارن .آرتور دین که اصولا در این جریان کشمکش بین دنریس و سرسی وجود نداره .دارک استار و دیمون سند هم که 7 فصل وجود ندارن یهویی نمیشه وارد جریان داستان شن بخصوص اینکه اگه قرار بر بودنشون بود که اینطور نشد باید همراه با الاریا سند و دختراش می بودن تا اون طور سلاخی نمی شدن یا لااقل اسمی ازشون برده میشد. دارک استار و دیمون سند اون زمان طلایی برای معرفی و ورود به جریان سریالو از دست دادن.

     

    البته من هم قصدم مخالفت نبود و نظرتون رو قبول دارم، فقط خواستم چند چیز رو در راستای همین توافق اضافه کنم که گویا درست بیان نکردم.

    منظور من این بود که وقتی سر کوچه نانوایی باشه و دو تا خیابون اونور تر هم نانوایی باشه ادم نمیاد راه دورتر رو انتخاب کنه. حالا مگر اینکه اونی که دورتره نانش ریگی باشه! که در این موضوع این طور نیست. اگر از دیمون سند و دارک استار در این هفت فصل چیزی ندیده یا نشنیدیم از گروهان طلایی هم چیزی ندیدیم. البته در این فصل به اندازه کافی(یا حتی بیشتر) برای فهمیدن شنیدیم. عنصر غافلگیری هم چیزیه که با کاردانی درست میشه در یک صحنه چند دقیقه ای به راحتی ایجادش کرد، مثلا صحنه ورود اوبرین به سریال یا در همین فصل ملحق شدن لردهای ریچ به سرسی، که اگر کمی بیشتر روی همین موضوع کار می شد و با الحاق ریچ (در عوض حذف دورن و ریچ) به سرسی کفه ترازو رو کمی برابر تر و اون کشمکش رو جذاب تر(البته منظورم برهم زدنش نیست) کرد. مثال ارتور دین هم از این لحاظ بود که یادمون باشه که دورن هم از لحاظ سلحشور چندان فقیر نیست، بر خلاف چیزی که دیدیم و مارهای شنزاری که با اون همه هارت و پورت تنها کارشون مسموم کردن یه دختر بچه بود.

     

    پارسا جان:

     

    این اقوامی که شما مثال زدید بیشتر از اونکه به دورنی ها و یا شمالی ها شباهت داشته باشن به وحشی ها شبیهن. مقایسه کنید، عبور از مانعی بزرگ که در این داستان دیوار(و در مثالتون کوهستان الپ) هست و از دم تیغ گزرندون مردم. و اکثرا چنین جنگجویانی پیشرفت سریعی دارن تا اینکه با ارتشی منظم و سازمان یافته روبرو میشن و تار و مار میشن و یا فرار رو بر قرار ترجیح میدن. این درسته که شرایط زندگی سخت انسان رو سخت به بار میاره، ولی خب در اخر همه سختی های مختص به خودشونو داشتن. و در میدان نبرد اکثرا نظم یک ارتش و فرماندهی مناسب هست که پیروزی به ارمغان میاره. البته زمان هایی بوده که شجاعت و ازادی خواهی و یا وحشی گری پیروز بوده باشه ولی خیلی اندک. دیگه از گلادیاتور های همین روم که جنگجو تر و سرسخت تر و سرد و گرم چشیده تر که نبوده، عاقبت اسپارتاکوس چه شد؟

    ارتش هانیبال یا قبایل ژرمن درستا خیلی بی رحم و وحشی بودن یا شاید یونیفورم لژیون های رومی رو نداشتن و به اون اندازه منظم نبودن ولی در استفاده از تاکتیک های نظامی خیلی ماهر بودن و البته در استفاده از سلاح هم خیلی بهتر از لژیون ها بودن که میتونستن شکستشون بدن همین هم که لژیون ها فکر میکردن اونا وحشی هایی بی رحم هستن باعث میشدروحیه شون پایین بره و اراده شون سست بشه و سریعا صفوفشون شکسته بشه.مثل همون سکانش که دوتراکی ها در حال حمله به لنیستر ها هستن و لنیستر ها از هیاهوی دوتراکی دارن به خودشون میلرزن.شمالی ها هم خیلی به قبایل اسکاندیناوی شبیهن مثلا همون ارتش راب دیدن که بیشترشون حتی زره های چرمی به تن داشتن و مثل لنیستر ها همشون یک دست زره فلزی نداشتن ولی همین که روحیه شون خیلی بالا بود بدناشون عضلانی و قوی هیکل بود و همشون حداقل یه بار تاحد مرگ جنگیده و میدان جنگو دیده بودن باعث میشد پشت سرهم ارتش های لنیستر رو درهم بشکنن.اسپارتاکوس برده هارو رهبری میکرد و بردشونم در جنگ ها بخاطر فرماندهی خوب بود وگرنه تا یه ارتش منظم دیدن ازبین رفتن چون همین که اونا برده بودن و هیچ اموزشی ندیده بودن خودش به رومی ها روحیه میداد که راحت تر میتونیم بکشیمشون هیچ وقت یه برده رو با یه وایکینگ یا بربر مقایسه نکنین این ها کسانی هستند که ازشون به عنوان غول پر سرو صدا یاد میشه کسانی‌که مجبور بوددن بجنگن تا زنده بمونن بخاطر همین خیلی بهتر از کسانی که فقط بخاطر امرار معاش میجنگیدن بودن.


  2. توروس » پنج شنبه شهریور 16, 96 11:36 pm[/url]"]Broken things

    شکستگان

     

    پایان سریال بازی تاج و تخت چه خواهد بود؟

    متاسفانه یا خوشبختانه هر چیزی می تواند باشد از جمله خطوط اصلی چیزهایی که به عنوان فیلمنامه لو رفته فصل هشت منتشر شده است .

    اما اگر اسپویل ها را هم در نظر نگیریم کدهای بسیاری در سریال وجود داشت و دارد که امتداد خود را قابل گمانه زنی می کند.

    در همان فصل پنج در جریان یکی از بحث های تاپیک ها نوشتم که عنوان قسمت چهارم از فصل اول را می توان خلاصه‌ی بسیار فشرده‌ی بازی تاج و تخت و همینطور کتاب مرجع اش دانست.

    Cripples, Bastards, and Broken Things

    "فلج ها،حرامزادگان و چیزهای شکسته"

    بله چیزهای شکسته،چیزهای زخمی شده،"شکستگان"،چیزهایی و کسانی که کاری با آنها صورت پذیرفته که تبدیل به چیز دیگری شدند.

    سرجیمی را در هنگام ورود به وینترفل به یاد می آورید؟ خوش قیافه،کامل ،مغرور....چیزی کم نداشت.و مقایسه کتید با سرجیمی در صحنه‌های پایانی فصل هفت ،تنها با نگاهی رو به آسمان وموهایی که قبل از ریختن برف ها سپید شده و ریختن آغاز کرده.با دستی از طلا که محنت های زندگی اش را به قول طعنه آمیز سربران از بلکواتر بیشتر کرده.این همان دستی بود که خنجرش را به چشم "جوری" فرو کرد و حالا خودش نمی تواند با "دوتراکی های دوازده ساله" بجنگد و البته همین امیدهای رستگاری اش را بیشتر می کند.

    داستان پر از فلج و حرامزاده و چیزهای شکسته و زخم حورده است و هر چه زخمت عمیق تر باشد احتمال زنده ماندنت بیشتر است.

    اساسا دنیای نغمه دنیای چیزهای شکسته است حتما می دانید که چه کسانی آمریکای آزاد و عادلانه‌ی آغازین را بنا نهادند،عده ای که بسیاری شان انسان هایی شکسته-همچون تام پین- بودند که از دنیای کهن و طبقاتی اروپا به تنگ آمده بودند و قدم به سرزمینی ناشناخته نهادند تا عالمی از نو بسازند وآدمی.در سرزمینی که شاه نداشت، خان نداشت،لرد نداشت و همه چیز می توانست از نقطه‌ی صفر آغاز شود.آشنا نیست؟ همان چیزی نیست که دنریس می خواهد بسازد؟ همان "چرخ یاچرخه ای" نیست که دنریس می خواهد بشکند؟

    (راستی صحنه‌ی حرکت دنریس با اژدها در سکوت بر فراز آب ها شما را یاد تصاویر جنگنده بمب افکن های فوق سری آمریکا نمی اندازد؟ )

    دنیای نغمه را می توان با تاریخ انگلیس،تاریخ آمریکای آغازین و تلاش های اولیه برای تشکیل آن و همینطور تاریخ جهان همخوانی کرد ولی به نظر من نتیجه گیری ها و ایده آل ها و افق های نویسندگان یک ایدئالیسم آمریکایی است.نگاهی به همان چیزها که پدران وموسسان آمریکای اولیه در ذهن داشتند.

    از چیزهای شکسته می گفتیم.چیزهایی مثل "کلیگین" که از عناصر بسیار قوی و شماتیک داستان اند و به تنهایی یک اشانتیون از سریال می توانند باشند.ایده‌ی "کارما" و "از هر دست بگیرید از آن دست پس می دهید-دست سرجیمی مثلا-" در ترکیب با ایده‌ی

    "چیزهای شکسته" یا بهتر بگوییم "شکستگان"اکثر حوادث داستان را می سازد و به آن رنگ می دهد.

    برای همین است که به هیچ وجه دیگر کسی همچون رابرت براتیون در داستان ظهور نمی کند یا ادارد استارک و استنیس براتیون و ریگار تارگرین و تایوین لنیستر. ...

    ند و رابرت باید در همان ابتدا کنار بروند ،حتا کینگ راب هم باید کنار برود که تا حدی عظمت آن دو را می توانست بازپردازی کند ،و خیلی های دیگر بروند تا به جای "ند"جان بیاید و به جای رابرت"گندری". یکی خیلی قدکوتاه تر است و دیگری خیلی لاغرتر!

    اما پایان چه می شود؟

    به نظر می آید که نباید منتظر پایان باشکوهی باشیم

    البته همینکه استارک ها و تارگرین ها و لنیسترها و باراتیون ها نهایتا معلوم شد که همه پسرخاله اند این خودش یک آس بزرگ برای جلب رضایت همه است و قلب تپنده‌ی مشترک هالیوود و بالیوود و جریان اصلی سینما. اساسا نهاد خانواده عمده ترین رکن دراماتیک جریان اصلی سینما در تمام جهان است.شاید دیده باشید که در بعضی فیلم ها و سریال های آمریکایی یک بچه وقتی در طول سریال بزرگ می شود متوجه می گردد که دوپدر و دو مادر دارد! و این موتور محرکه‌ی داستان در نزدیک کردن نیروهای متعارض و ایجاد انس و الفت بین شخصیت های متخاصم است.مثل همین جان اسنوی خودمان. انصافا اگر توامان یک پدر استارک و یک پدر تارگرین و یک مادر استارک و یک نامادری تالی نداشت مگر می شد این همه آدم که با هم پدر کشتگی دارند را گرد هم آورد؟

    پس در وهله‌ی اول پایان سریال رضایت تمام خاندان ها را برآورده می کند اما از شکوه و جلال در آن خبری نیست.پایان چیزی نزدیک به "دموکراسی فرودستان"خواهد بود.

    دوم اینکه هر چند کل داستان در پرتو دو قطبی خیر و شر شکل گرفته و از این نظر ادعای مارتین که داستانش داستان خیر و شر مطلق نیست صحت ندارد و هسته‌ی داستان دوالیستیست اما پایان چیزی غیر از کشته شدن سپاه شرِ غیر انسانیست

    سوم اینکه بهتر است به انتظار به کرسی نشستن پیشگویی ها ننشینیم. ظاهرا قرار است در بسیاری موارد -و نه در خطوط کلی- غافلگیر شویم

    چهارم شخصا معتقدم در کتاب و سریال خداوند نور بسیار جدی تر از خدایان و ادیان دیگر تلقی شده و "حقیقتی" برای آن در نظر گرفته شده البته نه به شیوه ای جزمی اما به گونه ای پروتستانتیستی/آمریکایی در مجموع بیشتر مورد احترام خواهد بود و حقانیت آن به شیوه ای زیرپوستی نشان داده خواهد شد.

    زیاد جالب نیست پایان اینطوری.پایان من انتظار دارم خیلی غیر منتظره تر باشه.مثلا اینکه گلدن کمپانی بعد از اینکه تو وستروس پیاده شدن از اونجا شخصیت گریف جوان یا همون اگان وارد داستان شه و گلدن کمپانی رو بکشه طرف خودش .با مرگ جان هم موافق نیستم با مزگ دنریسم موافق نیستم چون اون همه زحمت کشید اخر سرم سر بدنیا اوردن بچه اگه بمیره واقعا مسخره است من گه معنقدم پایین سریال برای شخصیت هایی مثل جان و دنریس خیلی باشکوه خواهد شد حتی اگه بمیرن اگه میخواستن جان بمیره و اون هم به اون حالت دوباره زندش نمیکردن.همون که کسل بلک خنجر خورد با اون موزیک فوق العاده خیلی آدم رو تحت تاثیر قرار میداد تا این که اون همه شخصیت از جمله جیمی هم با یه جرقه احمقانه دروگون به باد برن.بنظر من امکان داره شاه شب تارگارینم باشهچون طبق پیشگویی اژدها سه سر داره و الانم یکی از اژدها هارو نایت کینگ سواره .


  3. F.RMA » یکشنبه شهریور 12, 96 8:44 pm[/url]"]من هم با این موضوع که سم داره داستان رو روایت میکنه کاملا موافقم. به نظرم بعد از پایان جنگ سم استاد میشه و تصمیم میگیره تاریخ اون بازه زمانی وستروس و جنگ پنج پادشاه و جنگ بزرگ رو بنویسه و اسمش رو هم میذاره نغمه آتش و یخ.

    یه موضوع دیگه هم هست. احتمالا میدونین که مارتین خودش قرار بوده توی یک سکانس کوتاه سریال بازی کنه. فیلم برداری هم شده توی فصل یک سکانس عروسی دنریس ولی خب بعدها حذف شده. من فکر میکنم سکانس آخر سریال، میریم چندسال بعد و سم رو میبینیم که پیر شده و داره تاریخ رو مینویسه و نقش سم پیر رو هم خود مارتین بازی میکنه. با توجه به شباهت چهره و هیکلشون هم جور درمیاد به نظرم

    احتمالا درسته اینطوری یه ذره از هالیوودی بودنش کم که مثلا سریال اینطوری تموم شه که جان و دنریس یا جان وسم دست در دستهم به وفق حیره شدن و به سرزمین های فتح شدشون مینگرن و سریال تموم شه.

    ولی مثل آخرین فیلم شرک نشه که اخرش نشون داد همش تخیلات شرک در قالب یک کتاب بود همون که نشون بده سم داره واسه نوه هاش یا کس دیگه تعریف میکنه یا مسنویسه تاریخو اون بهتره


  4. Ser Duncan The Tall » پنج شنبه شهریور 16, 96 11:51 am[/url]"]
    R-FAARAZON » چهارشنبه شهریور 15, 96 8:12 am[/url]"]در مورد شیپور اژدها بعید می دونم این موردو در روایت سریال بیارن بخصوص اینکه در اون حالت نیروهای متحد جان و دنریس مجبورن با دو ارتش مخوف بجنگن و دیگه کسی نمی تونه جلوی یورون رو بگیره.

    در مورد گروه طلایی خدمت شما عرض کنم، اساس حضور گروه طلایی در فصل بعدی بخاطر ورود عناصر جدید و تغییر ذائقه مخاطبه. خاندان های قدرتمند ریچ و دورن شاید نتونن اون حس تازگی رو به ارمغان بیارن علاوه بر این نه ریچ جنگجویان فوق العاده ای داره و متاسفانه به نظرم بجز در مورد شخصیت درخشان اوبراین مارتل در کتاب و سریال خط روایی دورن خوب در نیومد ولی در مورد گروه طلایی بخصوص از نظر عناصر اکشن دست عوامل اجرایی بازه. البته ای کاش مثل کتاب یه مقدمه چینی اولیه ای برای ورود گروه طلایی میشد تا حضورشون تصنعی و برای باز کردن گره کور روایت یا توازن قدرت نباشه. در حال حاضر گروه طلایی نه عنصر غافلگیری رو به حد اعلی خودش داره و نه برای حضورش مقدمه چینی شده.

    متاسفانه با توجه به کلیات احتمالی فصل هشتم که لو رفته حضور این گروه صرفا در حد تعلیقه ولی میشد با پنهانکاری و ورود مناسب به جریان روایت حضوری غافلگیر کننده و مرموز داشته باشند.

    تا خود سریال در یکی دو سال دیگه و کتاب های برادر مارتین در یک دهه دیگه رونمایی نشه، نمیشه قضاوت کامل داشت.

    البته سازندگان سریال می تونن یه ریسک بزرگ بکنن اینکه گروه طلایی صرفا متحد یورون باشه و یا اینکه بعد از جنگ های فرسایشی این گروه، حاکم وستروس باشه که می تونه با توجه به قدرت رزمی این گروه و عدم وابستگی شون به خاندان خاصی ایده جالبی باشه. یعنی هرج و مرج مطلق!

     

    بهترین صحنه ورودی که میتونن برای گروهان طلایی (یا گروه طلایی یا گلدن کمپانی یا هرچی) تدارک ببینن جریان کوهوره. قشنگ میشه توی چند دقیقه نشون داد کی به کیه و هر چقدر که بخوان میتونن این گروهو بزرگ و قدرتمند نشون بدن. اما در نقطه مقابل هم پیدا کردن لوکیشن مناسب برای یک شهر تازه قرار داره و سایر دردسر ها.

    البته دورن و ریچ هم جنگجوی بزرگ کم ندارن، مثلا دارک استار و دیمون سند و فراموش نکنیم که ارتور دین هم دورنی بوده، در ریچ هم گارلان تایرل هست که البته در سریال حذف شد ولی میتونن شخصیتشو با یک اسم دیگه وارد داستان کنن. کلا فکر نمیکنم ساخت یک شخصیت جنگجو کار چندان سختی باشه ولی پرداختن به شخصیتش و ریزه کاری هاست که کار سختیه. و این ریزه کاری ها هم در هر شخصیتی برای محبوب شدنش باید وجود داشته باشه، حالا چه دورنی باشه، چه اهل ریچ باشه و چه یکی از جنگجویان گروهان طلایی از اهالی اسوس باشه.

     

    چیز دیگه ای که در پایان این فصل برام گنگ بود عاقبت بران بود. بعد از این تغییر عظیم و درونی که این فصل در شخصیتش ایجاد شد و از یه مزدور عشق طلا که برای کسی که شانس بیشتری داره می جنگه تبدیل شد به اژدهاکش(تلاششو کرد حداقل) و نجات دهنده جیمی، در قسمت پایانی جای خالیش کنار جیمی حس می شد. و به نظرم بران میتونه جایگزین مناسبی برای فرماندهان گروهان طلایی باشه این طوری دیگه نیازی به پردازش به شخصیت های جدید هم ندارن. البته به خاطر مشکلاتی که بازیگر بران و سرسی با هم دارن فکر نمیکنم چنین اتفاقی بیفته ولی در نوع خودش میتونه جالب باشه.

     

    پارسا تارلی:

     

    وجود دورن در سریال کلا باگ بوده. الاریا سند ملکه دورن نیست و حمایت دورنی ها ازش هم خودش میتونه یه باگ باشه، مگر اینکه فرض کنیم لرد های دورن برای گرفتن انتقام اوبرین حاضر شدن ازشون پیروی کنن، که البته در این صورت هم به یه باگ دیگه میرسیم: اگر لردهای دورنی قصد انتقام داشتن کشته شدن این به ظاهر پرنسس هاشون نباید جلوشونو بگیره و از هدفشون دلسردشون کنه، بلکه باید اتش انتقام خواهیشون رو شعله ور تر کنه.

     

    مشکل ریچ اینه که سازنده ها زحمت نکشیدن چن تا عدد بزارن تو سریال و بگن فلان ارتش این قدر نیرو داره و این قدرش تو فلان جنگ گشته شد در نتیجه نمیشه به درستی نتیجه گیری کرد که اوضاع ریچ و ارتشش چطوره.

    ببینید این اعتقادتون راجب بی کیفیت بودن ارتش ریچ اشتباهه، اگر قرار بود مردمی که توی افتاب و سرزمین های بی اب و علف زندگی میکنن جنگجوهای قهاری باشن افریقایی ها تا الان باید دنیارو فتح میکردن! در ضمن ما چیزی از جنگیدن این ارتش ها ندیدیم که اصلا بخوایم مقایسشون کنیم و راجبشون نظر بدیم و بگیم یه سری چون گرسنگی و تشنگی و گرما کشیدن قوی ان ولی یک سری که همیشه شکمشون پر بوده و کم و کاستی نداشن ضعیف. کلا این اواخر هفت پادشاهی در سریال تبدیل شده به دو پادشاهی بعلاوه یکی. یعنی فقط استارک ها و لنیسترها(اون بعلاوه یک هم دنریسه) هستن که ارتش دارن و این وسط یورون هم از ناکجا اباد میرسه و از جزایر اهنی که تا حالا درختی درش ندیدیم هزار تا کشتی میسازه. بقیه هم این وسط فقط در حد یک اسم نقش دارند.

    ملکه نیست درسته ولی درمورد اینکه میگین اونی شکمش خالیه بهتر میجنگه من اونطوری نگفتم معلومه یه ارتش گرسنه زودتر میمره اتفاقا برای مثال شمالی ها همیشه حیلی میخورن ولی خیلی بیشترم میجنگن واسه جنگ دیدگیشونه که مسگم بهترن تو جنگ.الانم چون اثر اثر سلاح گرمه و افریقا یه قاره فقیره کاری از دستشون برنمیاد وگرنه درتاریخ بارها این دیده شده که مناطق بزرگی رو اشغال کردن.برای مثال هانیبال که یک سردار از دولت شهر کارتاز در شما افریقا بود تونست نیروهاشو از کوهای آلپ که یک مرز کامل برای رم به حساب میومد و تا اون حد صعب العبور بود که حتی خود لژیون ها هم ازش عبور نمیکردند عبور بده وچندتا جنگ بزرگ رو پیروز بشه و درنهایت در اثر حماقت خود کارتاژی ها شکست خورد .ولی اینکه یک ارتش افریقایی لژیون های تا اون حد آموزش دیده و منظم رو به اون حالت وقیجانه شکست بده معجزه بود این سربازها اونقد قوی بودن که تونست از قله های آلپ عبور کنن.مورد دوم قبایل ژرمن و اسکاندیناویه که از شمال سرازیر شدن و مناطق زیادی رو تصرف کردن به طوری که ویزیگوت ها رم رو تحت فرمان پادشاهشون آلاریک ویران کردن و وندال ها از شمال میان اسپانیا رو تصاحب کرده و در شمال افریقا امپراطوری تشکیل میدن و رم رو به سطوح میارن.این ها سربازانی بودن چادر نشین و مهاجر و فقط بخاطر اینکه بی رحم بودن و دلی از سنگ داشتن و سختی هارو کشیده بودن میتونستن اینطور خوب بجنگن. یا وایکینگ ها که خیلی به گریجوی ها شباهت دارن کشتی بلند سوار میشدن و سرزمین ها رو یکی یکی اشغال میکردن و همه رو از لب تیغ میگذروندن.

    این ها سربازانی بودندن که در میدان جنگ درد رو حس نمیکردند و بدنشون پر از زخم بوده.تایرل ها هم فقط تو قصرهاشون خوابیدن سربازاشون لای مر گو خوابونده شدن بزرگترین مدرک هم اینه که وقتی اولنا تایرل میپرسه خوب جنگیدیم جیمی میگه به خوبی که انتظار داشتم و اولنا میگه هیچ وقت تو این کار خوب نبودیم.وقتی خود ملکه تایرل ها این حرف میزنه و تارل ها با اون تعداد بالا از یه ارتش لنیستر اون شکست فجیع رو میخورن این خودش همه چیزو نشون میده.ارتش لنیسترها هم چون داعما در جنگ بودن به نظرم ارتش خوبیه و بهشون سخت گرفته میشه و دائما آموزش میبینن زره هاشونم مناسبه.درسته دورن کلا یه باگه تو سریال .کلا خیلی نقش کمرنگی دارن دورنیها


  5. R-FAARAZON » چهارشنبه شهریور 15, 96 7:12 am[/url]"]در مورد شیپور اژدها بعید می دونم این موردو در روایت سریال بیارن بخصوص اینکه در اون حالت نیروهای متحد جان و دنریس مجبورن با دو ارتش مخوف بجنگن و دیگه کسی نمی تونه جلوی یورون رو بگیره.

    در مورد گروه طلایی خدمت شما عرض کنم، اساس حضور گروه طلایی در فصل بعدی بخاطر ورود عناصر جدید و تغییر ذائقه مخاطبه. خاندان های قدرتمند ریچ و دورن شاید نتونن اون حس تازگی رو به ارمغان بیارن علاوه بر این نه ریچ جنگجویان فوق العاده ای داره و متاسفانه به نظرم بجز در مورد شخصیت درخشان اوبراین مارتل در کتاب و سریال خط روایی دورن خوب در نیومد ولی در مورد گروه طلایی بخصوص از نظر عناصر اکشن دست عوامل اجرایی بازه. البته ای کاش مثل کتاب یه مقدمه چینی اولیه ای برای ورود گروه طلایی میشد تا حضورشون تصنعی و برای باز کردن گره کور روایت یا توازن قدرت نباشه. در حال حاضر گروه طلایی نه عنصر غافلگیری رو به حد اعلی خودش داره و نه برای حضورش مقدمه چینی شده.

    متاسفانه با توجه به کلیات احتمالی فصل هشتم که لو رفته حضور این گروه صرفا در حد تعلیقه ولی میشد با پنهانکاری و ورود مناسب به جریان روایت حضوری غافلگیر کننده و مرموز داشته باشند.

    تا خود سریال در یکی دو سال دیگه و کتاب های برادر مارتین در یک دهه دیگه رونمایی نشه، نمیشه قضاوت کامل داشت.

    البته سازندگان سریال می تونن یه ریسک بزرگ بکنن اینکه گروه طلایی صرفا متحد یورون باشه و یا اینکه بعد از جنگ های فرسایشی این گروه، حاکم وستروس باشه که می تونه با توجه به قدرت رزمی این گروه و عدم وابستگی شون به خاندان خاصی ایده جالبی باشه. یعنی هرج و مرج مطلق!

    این دید گاهتون درس نیست.اولا بگم من نمیدونم چرا سرسی وقتی ملکه دورن رو داره چرا از دورن تقاضای سرباز نیمکنه وقتی ملکشون دستشه این یکی از باگ های بزرگ باشه اگه این کار رو تو فصل آینده نکنه.دوم ارتش تایرل ها و سرزمین ریچ هم چیزی ازشون زباقی بزرگترین خاندان تایرل بود که از بین رفت خاندان های تاور هم تا حالا نشده تو جنگ ها مشارکت چندانی بکنه و اکثرا نیروهاشو نگه میداره تو منطقه خودش خاندان قدرتمنو فلورنت هم که اکثر سربازاش تو بلک واتر کشته شدن مابقشونم که باز همراه استانیس بودن اوناهم تو نبرد با رمزی کشته شدن.پس نتیجه میگیریم از خاندان های ریچ چیز زیادی باقی نموندهپ.تارلی ها هم که اکثرشون با لمیسترا تو آتش سوختن یا توسط دوتراکیا کشته شدن.اگرهم ریچ باز سرباز داشت سربازهای ریچ از نظر کیفیت و قدرت سرباز خیلی ضعیفاو اصلا به درد جنگ نمیخورن میشه گفت نیستن فقط شوالیه هایی دارن که اوناهم فقط به درد تورنومنت و اینجور حرفا میخورهاما خاندان دورن فک کنم دورن تنها مکانیه که اصلا تلافات نداده از اول شروع جنگ پنج پادشاه و سرباز هاشم تو گرما و سختی دورن وصحراهاش بزرگ شدن وخیلی جنگجو و میشه گفت بی رحما و دورن تنها نقطه ای از وستروسه که فرهنگش خیلی به اسوس نزدیکه و پوششون و سلاح هاشون. وسربازای دورنی رو اگه میخواستن میتونستن طوری درس کنن که تفاوت داشته باشه و همینطوریشم تفاوت داره و با ذائفه مخاطب جور درمیومد.ولی حتما هدفی دارن که گلدن کمپانی رو میارن واحتمالا از دورنی ها هم در کنار گلدن کمپانی سرسی استفاده کنه و گرنه اگه به خاطر سازگاری با مخاطب و ایجاد تنوع بود همون ارتش دورن کوفی بود و میشد ازش با گروگان گرفتن ملکشون که سرسی دارتش استفاده کرد. ولی اگه پای انتخاب وسط بیاد باز یه ارتش شمالی به همه چی میارزه


  6. محمدمهدی » چهارشنبه شهریور 15, 96 9:02 pm[/url]"]ظاهر و گریم وایت واکرها از سیزن یک تا هفت طبق مشاوره هایی که مارتین به سازندگان سریال داده و خروجی کارشون رو با تصورات خودش مقایسه کرده به طور مرتب اصلاح و تکمیل شده تا به اینجا رسیده.

    پس تفاوت هایی که تو سیزن های مختلف میبینین جای تئوری پردازی نداره

    ممنون قانع شدم ولی اگه اونطوری باشه اونی که تو فصل دو قسمت آخر خیلی بهتره هم تاثیر گذاری چشمماش هم ظاهرش خیلی بهتر از الانه و شاه شب هم همچین ظاهری داشت خیلی با ابهت تر بود به نظد من البته الانم شاه خوبه ولی نسبت به وایت واکر های اطراف شاه شب ایم بهتره بک کنم.


  7. دوستان اون وایت واکری که تو قسمت ده فصل دو وجود داره اصلا شبیه این یکی وایت ها نیست رنگ چشماش صورتش و بدنش همش فرق داره آیا این وایت کنار شاه شب دیده شده که بگیم دستش با اینا تویه کاسست و آدره یا دیده نشده که احتمال داره موجودی باشه که یکم با آدرا فرق داره یا آدری باشه که جدا از شاه شب دارو دسته خودش رو داره و هدفشم شاید کشتن انسان نیست و فقط اون انسان هایی رو که خودشون مرده بودن و اون نکشته بود ادر کرده نمیدونم کلا خیلی فرق میکرد این آدر خبر دارین تو سریال این آدر کشته شده یا زنده است؟

    باحال میشد اگه اینطوری میشد و وسط بگیر ببند جان با شاه شب یه دسته دیگه آدر بیاد و به شاه شب حمله کنه و اخرشم با جان صلح کنن وبگه ما اخرین ادر ها هستیم وهدفمون فقط بقای نژادمونه ولی میخوام بدونم این آدر سرنوشتش تو سریال معلوم شده که بگیم دیگه کاری ازش بر نمیاد یا معلوم نیست و بجز اون سکانس که از کنار سم رد میشه دیگه جای دیکه ای دیده نشده؟و کنار شاه شب دیده شده یانه؟


  8. Gemini » سه شنبه شهریور 14, 96 2:58 pm[/url]"]
    درسته ولی اونوقت دیگه داستانی نبود که ما بخونیم و خیلی غیر واقعی میشد.این حماقت ها تو زندگی همه هست.به نظرم آریا زیادی ذوق زده شده بود که میتونست سه نفر از کسانی رو که براش دردسر ایجاد کردن یا اذیتش کردن رو بکشو و چون سنش هم کم بود به ذهنش نرسید که اگه کسی که مسبب اصلی و ریشه همه این کارهاست رو نابو کنه همه راحت میشن و سطحی فکر کرد و دقیقا کاری که همه یا حداقل اکثر بچه ها میکنن رو کرد واسم کسانی رو که فقط مامور بودن رو داد.این حالت خیلی واقعی تر بود چون من خودمم برام پیش اومدی که کاری بکنم که سودی بام داره وپدر حالی که دسترسی به کاری دارم که سودش برای من خیلی بیشتر و اکثرا هم همه این رو تجربه کردن این هم یکی از قدرتهای نویسندگیه مارتینه که واقعا جزو شاهکار هاشه که همین دلیل میشه که این داستان با داستان های فانتزی دیگه تفاوت هایی داشته باشه و به زندگی واقعی خیلی نزدیک تره.در آخر بگم این کار آریا و این که بعدا خودش هم غبطه میخوره که میتونست با این کار جنگ رو پایان بده وزندگی کلی آدم رو وخانواده خودش رو نجات بده و وستروس رو به یک پارچه شدن نزدیک تر کنه خیلی به این شبیه که سر باریستیان سلمی اکثرا غبطه میخوره که اگه در تورنومنت بیتشر دقت میکردو دونفر دیگه که فک کنم یکیش سر آرتور دین بود و اون یکی هم ریگار رو شکست بده میتونست از ابزار علاقه ریگار به لیانا حلو گیری کنه و جنگ در نیافته

     

    درسته اما موضوع بحث تاپیک یک موضوع نسبتا فانتزی ( گذاشتن خود جای شخص دیگری) اون هم در دنیایی فانتزی است.. پس دید من صرفا از آنجایی است که خود رو در اون شرایط و به جای آریا فرض کردم، بدون این که بخوام اون رو از دید مخاطبان سریال (و کتاب) ببینم..

    درستهمنظور منم این نبود. این تاپیک برای اینه که ما میدونیم برخی اتفاقات افتادن و میخواییم خودمونو جای شخصیت ها قرار بدیم و یگیم که اگه در اون موقعیت بودیم چیکار میکردیم.ولی بیشتر تصمیات شخصیت های نغمه طدری نوشته شده که مثل اینکه اگه یه انسان واقعی هم تو اون موقعیت بود همون کار رو میکرد ولی تو این تالار هدف اینه که میدونم یه انفاق با یه تصمیم خوب یا بد غلط یا درست افتاده و میخواییم بگیم اگه بجای اون شخصیت بودیم چه میکردیم ولی اگه خودمون در موقعیت اریا بودیم مطمئنا به کسانی که حیلی بی اهمیتن و فقط ما ازشون متنفریم رو اسمشونو میدادیم مخصوصا در اون سن باز در بزرگسالی ادم فکر میکنه ولی در اون سطح انسان خیلی سطحیه تفکراتش


  9. محمدمهدی » دوشنبه شهریور 13, 96 8:15 pm[/url]"]
    پارسا تارلی » دوشنبه شهریور 13, 96 7:34 pm[/url]"]میشه در مورد مردان سنگی توضیح بدید؟

    مردان سنگی افرادی هستن که بیماری گری اسکیل تو اونا به نهایت درجه پیشرفت رسیده و کل بدن و مخصوصا مغزشون رو گرفته

    همون افرادی که تو سیزن پنجم سریال موقع عبور تیریون و جورا از والریا بهشون حمله کردن و با لمس جورا باعث ابتلاش شدن

    این اتفاق تو کتاب برا جان کانینگتون می افته

    اینا توی خرابه های والریا زیادن؟ارتباطی به والریا دارن؟


  10. در ابن تاپبک میخوام دوستانی که در این مورد اطلاعاتی دارند نظراتشون رو بیان کنن و از قهرمانانی که تو این عصر زندگی میکردن هم بگن چون این اسم تو کتاب یا سریال زیاد میاد ولی اشاره زیادی بهش نشده .لطفا اگه میشه به این هم اشاره کنین که این عصر کدوم بازه زمانی بودهقبل اگان یا بعدش یا همزمان با اون بوده؟ظاهرا با شب طولانی هم تداخل داشته چونبا کمک آخرین قهرمان وایت وآدر هارو عقب میرونن


  11. محمدمهدی » دوشنبه شهریور 13, 96 3:59 pm[/url]"]برخلاف نظر برخی دوستان که بحث سر تشابه ها و تفاوت ها و نقاط اشتراک و افتراق کتاب و سریال رو بیخود و نامربوط میدونن من فکر می کنم تو این حوزه نکات خیلی مهم قابل توجه و گره گشایی هست

    مثلا بحث بیماری گری اسکیل و نقش اون در تکمیل پازل نهایی داستان:

    خب کتابخون ها میدونن کاراکتری که تو کتاب در اثر درگیری با مردان سنگی توی آب مبتلا به گری اسکیل از ناحیه دست میشه گریف پیر یا همون جان کانینگتون هست که خط داستانیش به کل تو سریال حذف شده؛ خب حالا سوال مهم اینه که با توجه به حذف شدن کل اون خط داستانی تو سریال دیگه چه لزومی باعث شده که به این تیکه اش در قالب مبتلا کردن سر جورا پرداخته بشه ؟ مگه اینکه این بیماری و راه درمانش تاثیر مهم و محوری تو نتیجه نهایی داستان داشته باشه طوری که بدون اون نشه داستان رو جمع کرد !

    ولی این تاثیر چی و چه طوری میتونه باشه ؟

    میشه در مورد مردان سنگی توضیح بدید؟


  12. Gemini » چهارشنبه مرداد 31, 96 2:23 am[/url]"]اولا با نظر پرنس ریگار، درباره اوبرین کاملا موافقم. چون در اون صورت تیریون، اولا پدرش، تایوین بزرگ رو نمیکشت (هر چند روابطش با سرسی و تایوین بدتر از قبل میشد) و بعدش به دنریس ملحق نمیشد که این جوری با مشاوره اشتباه، ارتش ملکه و یکی از اژدهایانش رو به فنا بده..

     

    ثانیا اگر جای جان بودم اولا سعی میکردم هیچوقت از اون غار خارج نشم.. اگر هم تقدیر بر خارج شدن بود، بعد از اومدن دنریس سریع سوار دروگون میشدم و به خاطر کشتن چندتا واکر معطل نمیکردم..

     

    اگر جای شاه شب بودم، اول دروگون رو میزدم..

     

    از همه مهمتر - اگر جای آریا بودم همون اول کار رو یکسره میکردم نمیذاشتم این همه داستان پیش بیاد.. سه تا اسم به جاکن میدادم : 1- تایوین (که توی همون قلعه بود و کشتنش واسه جاکن مثل آب خوردن بود). 2-جافری. 3- سرسی. (همشون متاسفانه لنیسترن)

    با این سه اسم قدرت به طور کامل از دست لنیسترها خارج میشد و کسی تامن ضعیف رو به عنوان شاه بعدی قبول نمیکرد و وستروس به سمت یکپارچه شدن حرکت میکرد. آریا هم انتقام خودش رو میگرفت..

    درسته ولی اونوقت دیگه داستانی نبود که ما بخونیم و خیلی غیر واقعی میشد.

    این حماقت ها تو زندگی همه هست.به نظرم آریا زیادی ذوق زده شده بود که میتونست سه نفر از کسانی رو که براش دردسر ایجاد کردن یا اذیتش کردن رو بکشو و چون سنش هم کم بود به ذهنش نرسید که اگه کسی که مسبب اصلی و ریشه همه این کارهاست رو نابو کنه همه راحت میشن و سطحی فکر کرد و دقیقا کاری که همه یا حداقل اکثر بچه ها میکنن رو کرد واسم کسانی رو که فقط مامور بودن رو داد.این حالت خیلی واقعی تر بود چون من خودمم برام پیش اومدی که کاری بکنم که سودی بام داره وپدر حالی که دسترسی به کاری دارم که سودش برای من خیلی بیشتر و اکثرا هم همه این رو تجربه کردن این هم یکی از قدرتهای نویسندگیه مارتینه که واقعا جزو شاهکار هاشه که همین دلیل میشه که این داستان با داستان های فانتزی دیگه تفاوت هایی داشته باشه و به زندگی واقعی خیلی نزدیک تره.در آخر بگم این کار آریا و این که بعدا خودش هم غبطه میخوره که میتونست با این کار جنگ رو پایان بده وزندگی کلی آدم رو وخانواده خودش رو نجات بده و وستروس رو به یک پارچه شدن نزدیک تر کنه خیلی به این شبیه که سر باریستیان سلمی اکثرا غبطه میخوره که اگه در تورنومنت بیتشر دقت میکردو دونفر دیگه که فک کنم یکیش سر آرتور دین بود و اون یکی هم ریگار رو شکست بده میتونست از ابزار علاقه ریگار به لیانا حلو گیری کنه و جنگ در نیافته


  13. محمدمهدی » یکشنبه شهریور 12, 96 3:47 pm[/url]"]تنها قلعه در سراسر هفت پادشاهی که تو شب طولانی قبلی جادوش تونسته مانع آدرها بشه و جلوی وارد شدن اونها رو بگیره قلعه استورمزاند مقر خاندان براثیون تو جنوب شرقی وستروسه و اصلا برا همین اسمش رو گذاشتن پایان طوفان

    یحتمل پناه بردن به استورمزاند جزو نقشه های سرسی در صورت شکست زنده ها تو شمال خواهد بود

    سازنده استورمز اندهم برنون معمار بوده ولی ظاهرا حادوی خیلی قوی تو دیوارها کار گذاشته چون وقتی ملیساندر برای کشتن خانه دار استورمز اند میخواست دوباره اون سایه رو به دنیا بیاره نتونست بخاطر اینکه سایه نمیتونست از دیورا عبور کنه و حتی جادوی دیوار ها تو غارم امتداد داشت و تا جایی رفتن که دیوارا رو پشت سر گذاشته باشن و به این طریق سر کورتنی پن روس رو کشتن ولی برای من سواله الان قلعه در مالکیت کی قرار داره اخرین صاحبش که استانیس بوده به استانیس خودش خانه داری برای این قصر گذاشت؟


  14. محمدمهدی » یکشنبه شهریور 12, 96 3:47 pm[/url]"]تنها قلعه در سراسر هفت پادشاهی که تو شب طولانی قبلی جادوش تونسته مانع آدرها بشه و جلوی وارد شدن اونها رو بگیره قلعه استورمزاند مقر خاندان براثیون تو جنوب شرقی وستروسه و اصلا برا همین اسمش رو گذاشتن پایان طوفان

    یحتمل پناه بردن به استورمزاند جزو نقشه های سرسی در صورت شکست زنده ها تو شمال خواهد بود

    سازنده استورمز اندهم برنون معمار بوده ولی ظاهرا حادوی خیلی قوی تو دیوارها کار گذاشته چون وقتی ملیساندر برای کشتن خانه دار استورمز اند میخواست دوباره اون سایه رو به دنیا بیاره نتونست بخاطر اینکه سایه نمیتونست از دیورا عبور کنه و حتی جادوی دیوار ها تو غارم امتداد داشت و تا جایی رفتن که دیوارا رو پشت سر گذاشته باشن و به این طریق سر کورتنی پن روس رو کشتن ولی برای من سواله الان قلعه در مالکیت کی قرار داره اخرین صاحبش که استانیس بوده به استانیس خودش خانه داری برای این قصر گذاشت؟


  15. بله احتمال زیاد آخرش کتاب باشه ولی نه به صورت تخیل سم.به احتمال زیاد همه این اتفاقات افتاده وتموم شده وسم داره تعریفشون میکنه یاحتی احتمال داره جان تعریف کنهیا هر شخصیت دیگه ای.

    من خیلی دوست دارم جان تا آخرش زنده بمونه و با سم به عنوان دو تادوست قدیمی به توبی زندگی کنن یه چیزی در مایه سردانکن بلند و اگ بشن.

    یا حداقل مرگ جان خیلی حماسی و با شکوه باشه نه این که این شخصیت بزرگو بکوبن و در اثر انفجار بمیره یه مرگ حماسی و باشکوه یه صحنه خیلی بهتر تو ذهن مخاطب میسازه تا اینکه تو آتیش بسوزه.

    با نظر لیانا موافقم هم درمورد اون شیگرد مانند که تو سیتادل هست و اینکه مثل یک لنز زوم میکنه رد نقاط داستان.

    احتمالا سم شخصیت خیلی مهمی خواهد بود ونقش خیلیی خیلی مهمی ایفا خواهد کرد.اگه داستان اینطوریم بشه بد نمیشه تمام جنگ سالاران و سیاستمداران بزرگ مررن وفقط خاطرشون و داستانشون مونده و در آخر انسان های معلولی که نقششون خیلی کمتر از اونا بود موندن و قلعه ها وثروت و شهرها به اونا رسیده


  16. Lady of winterfell » یکشنبه شهریور 11, 96 2:29 am[/url]"]
    پارسا تارلی » شنبه شهریور 11, 96 8:17 pm[/url]"]دوستان تالکین که میگن هدف عمدش از نوشتن کتاباش رایج کردن زابنهایی که تو کتاب نوشته بوده بوده و چندتا زبان اختراع کرد چون رشته اشم زبن شناسی بوده.شاهد همین تو وستروس ودنیای نغمه هم هستیم در مورد دوتراکیها که زبان خاص خودشونو دارن یا زبان والریایی کهن و و گیس کهن و طبان رایج و زبان والریای و زبانی که آریا با اون میگه والار مورگولیس و همه اینا البته بیشتر به اسم اینا اشاره میشه به جز زبان دوتراکیها که خودشون به اون زبان صحبت میکنن به نظر شما مارتین این زبان هارو به صورت گشترده و منظم به وجود آورده؟یا فقط از خودش داره دیالوگای دوتراکی هارو یا زبان های دیگه رو بدون هیچ نظم خاصی میسازه اصلا خودش در مورد زبان های کتابش چیزی نگفته؟

    اگه با زبان انگلیسی راحتhttps://en.m.wikipedia.org/wiki/Dothraki_language هستین تو ویکی پدیا خیلی خوب و کامل توضیح داده. ولی خلاصه ش اینه که بله من در آوردیه ولی از زبان هایی مثل لهستانی و ترکی و... الهام گرفته شده.

    ممنون از راهنماییتون رفتم خوندم


  17. متاسفانه مجبورم که اینو بگم بحث هاتون خیلی اضافه است. واقعا هردوطرف شورشو در آوردن.واقعا محبوبیت تالا رو دارین کم میکنین.داستان اصلی و جزئیاتشو ول کردین چسبیدین به ازنکه ایا اخرشون یکیه یا متفاوته ایا کتاب و سریال مسیرشو کاملا جداست یانه واقعاکه.استحقاق همچین آدمایی اینه که یا بن بشن یا یه تامیک جدا گانه بزنن تو اون بحث کنن که ما مجبور نباشیم هی به پست های بلند و به درد نخور اینا نگاه کنیم موضوع این تاپیک بحث درمورد سریال بود نه بحث های خارج از موضوع و بی منطق شما.به سوالی هم که در پست قبلی کردم اصلا نگاه نکردید انگار انقد مشغول کل های الکی خودتون هستین داستان اصلیو از یاد بردین


  18. دوستان تالکین که میگن هدف عمدش از نوشتن کتاباش رایج کردن زابنهایی که تو کتاب نوشته بوده بوده و چندتا زبان اختراع کرد چون رشته اشم زبن شناسی بوده.شاهد همین تو وستروس ودنیای نغمه هم هستیم در مورد دوتراکیها که زبان خاص خودشونو دارن یا زبان والریایی کهن و و گیس کهن و طبان رایج و زبان والریای و زبانی که آریا با اون میگه والار مورگولیس و همه اینا البته بیشتر به اسم اینا اشاره میشه به جز زبان دوتراکیها که خودشون به اون زبان صحبت میکنن به نظر شما مارتین این زبان هارو به صورت گشترده و منظم به وجود آورده؟یا فقط از خودش داره دیالوگای دوتراکی هارو یا زبان های دیگه رو بدون هیچ نظم خاصی میسازه اصلا خودش در مورد زبان های کتابش چیزی نگفته؟


  19. shah994 » جمعه شهریور 10, 96 4:27 pm[/url]"]در مورد ارتباط بين شاه شب سريال و كتاب از مارتين سوال شده و در پاسخ گفته:

    "در مورد شاه شب، در كتاب ها او يك شحصيت افسانه ايست، همانند لن زيرك و برندون معمار و بنظر نميرسه كه تا زمان حال زنده مونده باشه، همانطور كه آنها(لن زيرك وبرندون معمار) نمانده اند!"

    د رسته تو کتاب اصلا معلوم نیست که آدرها رهبری به این نام دارن یا ندارن اصلا اینکه خود البته شاید تا جایی که من خوندم اینطور باشه


  20. خاندان کار استارک

    در زمان یکی از شورش های خاندان بوولتون علیه استارک ها برادر پادشاه استارک که ابه اسم کارن استارک بعد از اینکه بولتون هارو شکست میده دژ کارهولد رو میسازه بعدا هم نگهداری این قلعه به نوادگانش داده میشه در اول به اون کارن هال میگفتن ولی بعدا با گذشت زمان نامش کارهولد تغییر میدا کرد.

    این خاندان یکی از پرچمدارن قدرتمند خاندان استارک هستند.و جزو معدود خاندان هایی هستند که با استارک ها مستقیما هم خون هستن.

    مکان فعلی:قلعه کارهولد

    لرد:ریکار کار استارک

    تعداد سرباز هادر زمان جنگ پنج پادشاه:پونصد سواره نظام وسه هزار نفر پیاده


  21. محمدمهدی » جمعه شهریور 10, 96 2:51 pm[/url]"]لازم دونستم که راجبه شخصیت و سیر خط داستانی و پایان کار پیتر بیلیش هم اونچه رو که به نظرم میرسه با دوستان به اشتراک بزارم و به ایراداتی که از نظرم ایراد به حساب نمیان جواب بدم:

    عده ای از دوستان بدبین و از همه چی ناراضی مون با یه نوع توهم توطئه گفتن چون میخواستن بیلیش رو آخر این سیزن حذف کنن تو وینترفل حبسش کردن و برنامه ریزی هاش رو به پچ پچ های خاله زنکی تنزل دادن !

    عجب !!!

    پس اگه قرار نبود لیتل فینگر حذف بشه پس قرار بود چی بشه ؟! نکنه تو کتاب ششم قراره مارتین، بیلیش رو هم فاتح تخت آهنین و شاه بکنه ؟ پس استنیس و دوران مارتل چی میشن ؟ مگه قرار نبود اونا تو کتاب ششم شاه بشن ؟ یا قراره مارتین سه تایی شون رو با هم رو تخت آهنین بنشونه ؟

    حذف شدن سرنوشت محتوم عناصر کوچیکی مثل بیلیشه که از روی جاه طلبی و زیاده خواهی بیشتر از حد و اندازه شون میپرن و خودشون رو بدون پشتوانه و ظرفیت کافی و فقط به اتکای دسیسه چینی و دودوزه بازی قاطی بازی بزرگان میکنن و قطعا بیلیش کتاب هم سرنوشت جز حذف و کشته شدن به دست دستپرورده خودش سانسا نخواهد داشت.

    بگذریم با ذکر این مقدمه به خط داستانی این سیزن و اشکالات طرح شده برسیم:

    1- چرا بیلیش تو وینترفل حبس شده بود ؟

    واضحه چون جای دیگه و بهتری برای رفتن نداشت ! قمار حمایت از خاندان استارک تو جنگ حرام زادگان و اتحاد با کسی که از نظر سرسی قاتل پسر ارشدش محسوب میشد دستش رو از کینگزلندینگ و دربار سرسی و عرصه سیاست جنوب کوتاه کرده بود.

    تو دراگون استون و دربار ملکه جدید هم جایی نداشت چون رقبا و دشمنان قدیمی اش وریس و تیریون زودتر اونجا جا گرفته بودن و بهش خوشامدگویی و براش میدان فعالیت فراهم نمیکردن.

    تو ایری و ویل هم که جز کشیدن ناز یه بچه لوس و نونور و روان پریش کار دیگه ای برای انجام دادن نداشت و نمیتونست تاثیری روی جنگ قدرت وستروس بزاره.

    2- برنامه بیلیش تو وینترفل چی بود ؟

    باز هم واضحه ! ایجاد دشمنی و جنگ داخلی بین اعضای خاندان استارک از طریق ضعیف ترین حلقه زنجیره استارک ها یعنی سانسا که سال ها روش کار کرده بود و فکر میکرد اون رو کاملا تحت اختیار خودش داره.

    3- هدف بیلیش از اجرای این برنامه چی بود ؟

    برداشتن موانعی که سر راه قبضه کردن قدرت شمال و ضمیمه کردنش به ویل سر راه داشت. یعنی اعضای ناسازگار خاندان استارک مثل جان و آریا که حاضر نبودن زیر بلیطش برن و تبدیل به آلت دستش بشن. بیلیش میخواست همون بلایی رو که از طریق لایسا سر خاندان آرین و ویل آورد از طریق سانسا سر خاندان استارک و شمال هم بیاره. یعنی با ایجاد دشمنی و کینه متقابل بین سانسا و برادران و خواهرانش، اونها رو به دست سانسا به قتل برسونه و از سر راه برداره، بعد سانسایی رو که هم تنها مونده و هم به خاطر خویشاوندکشی دچار عذاب وجدان و تنش روانی شده کاملا به خودش وابسته کنه و نهایتا از طریق ازدواج با سانسا و به اسم سانسا حاکم شمال بشه و احتمالا بعد اینکه سانسا یه بچه بهش داد مثل لایسا از شرش خلاص بشه

    4- آیا سطح توطئه ها و نقشه های بیلیش تنزل کرده بود ؟

    ابدا، سبک کار بیلیش از ابتدای داستان و تو تمام سیزن های قبلی هم همین بود، راه اندازی شبکه جاسوسی بین خدمه وینترفل مشابه همون شبکه ای که تو ردکیپ داشت، لابی پشت پرده با لردهای شمال و ویل ضد جان و به نفع سانسا برای زمینه چینی پذیرش عزل جان و انتخاب سانسا به عنوان حاکم شمال که این کارش داشت تبدیل به مطالبه جدی رسمی و عمومی هم میشد، تلاش برای جلب اعتماد و همراهی برن مشابه کاری که با ند و کتلین تو سیزن اول کرد، توطئه چینی برای رسوندن اختلاف و بدبینی متقابل سانسا و آریا به نقطه بحرانی و بدون بازگشتی که منجر به حذف شدن آریا به دست سانسا میشد، چون به خاطر ستیزه جویی شدید آریا هیچ امیدی به امکان جذبش نداشت. و نهایتا اینکه گذاشتن نامه سانسا به راب در دسترس آریا دقیقا مشابه نشون دادن حرامزاده های رابرت به ند بود و بیلیش انتظار داشت به همون نتیجه هم منجر بشه

    5- چرا بیلیش شکست خورد ؟

    به نظر من نقشه بیلیش کاملا حساب شده و عالی و بدون نقص بود و در شرایط عادی قطعا منجر به نتیجه مطلوب میشد و تنها عاملی که جلوی موفقیت اون رو گرفت قدرت های ماورائی بود که برن و آریا طی مدت غیبت و آوارگی شون پیدا کرده بودن و بیلیش ازین قدرت ها اطلاع نداشت تا لحاظ شون کنه یا بهتره بگیم به خاطر منطق و نگاه پوزیتیویستی که معمولا این تیپ شخصیت ها دارن اصلا به وجود قدرت های ماورایی دینی و جادویی اعتقادی نداشت و اونها رو خرافات میدونست همونطور که وقتی سانسا بهش هشدار داد آریا یه بیچهره شده با تمسخر کردن به راحتی از روش گذشت.

    کاملا درسته . ولی به نظرتون چرا بیلیش التماس کرد انتظارم خیلی بالاتر بود از این شخصیت انتظار من این بود که اون موقع که برن گفت یه جاقو گذاشتی رو گلوش اصلا به روی خودش نیاره که نگران شده و بگه تو میگی میبینم ولی نمیتونی ثابت کنی و تا زمانی که مدرکی ندارین کشتن من قتل محسوب میشه واقعا چرا این کارو نکرد؟البته به دلیل اینکه پیش یان رویس و بقیه لردهای ویل هم جایگاه خوبی نداشت اوناهم حاضر به جحافظت ازش نشدن و با ظاهر خیلی عادلانه کشته شد


  22. Shield of the Life » جمعه شهریور 10, 96 1:54 pm[/url]"]دوستان این سوالو تو تاپیک اسپویل های فصل هشتم پرسیدم؛ اما چون احتمالا خیلی از دوستان اونجا نمیرن اینجا هم می پرسم:

     

     

    با توجه به جادوی دیوار، اگه همسر نایتز کینگ (Night's King - سیزدهمین فرمانده نایتز واچ) واقعا یه آدر بوده باشه (که با توجه به توصیفاتی که ازش شده، احتمالش خیلی زیاده) چه جوری تونسته از دیوار رد بشه و بیاد به نایت فورت؟

     

    http://awoiaf.westeros.org/index.php/Night%27s_King

    مسئله خیلی پیجیده ایه. باتوجه به این که نایتز کینگ فرمانده دیوار بوده و اتوحه به ای که زیر قلعه نایت فورت یه دروازه هست که فقط با خوندن قسم نایتز واچ میشه ازش عبور کرد اونم فقط نایتز واچ میتونن عبور کنن اگه ادم دیگه بخونه نمیتونه عبور کنه.اگه نایتز کینگ استارک بوده باشه باتوجه به این که استارک ها از خاندان های اسرار آمیز و شایدم جادویی باشن شاید با عبور نایتز کینگ جادو برای لحظاتی شکسته شده و اون آدرم تونسته بیاد از اون ور دیوار به این ور چون اون تونله از اون ور دیوار به این ور بوده ویا شاید اگه با استارکه در ارتباط بوده باشه یا مثلا دست در دست هم میبودن شاید توان عبو داشتن.

    ولی از نظر من احتمال خیلیی قوی تر اینه که اون زن دراین طرف دیوار آدر شده بوده

×