رفتن به مطلب

R-FAARAZON

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    227
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روزهای برنده

    8

پست ها ارسال شده توسط R-FAARAZON


  1. در مورد استنیس واقعا موافقم .کدوم آدم عاقلی حاضر میشد روانی ای که زن و فرزندشوطعمه اتش کرد رو به عنوان شاه بلافصل بشناسه؟

    ولی در مورد مارتین و فیلمنامه .جدای از اینکه دیوید بنیوف نویسنده قابلی هست به احتمال زیاد مارتین نسخه ابتدایی یا ویرایش نشده رو برای فیلمنامه رسونده تا چهارچوب کار شبیه کتاب بشه

    در مورد شکننده سوگنده این میتونه مربوط به

    جان اسنو باشه و سوگند نگهبانی شب

    و نه صرفا برین


  2. یر میگردیم به همون فرض گذشته در مورد هویت جان ،

    یعنی احتمال اینکه جان فرزند ریگار تارگرین و لیانا استارک باشه یعنی دو رگه تارگرین و استارک و میشه برادر زاده دنریس .

     

    اگه این فرض درست در بیاد تارگرین ها و استارک ها میتون آشتی کنند و متحد شد

    تیریون هم که به نمایندگی لنیسترها در خدمت دنریس هست و از اون طرف هم لرد واریس

    پس بجز سرسی در کینگزلندینگ و آدرها رقیبی برای این اتحاد نمی مونه ،با توجه به

     

    یه اتفاق که بیشتر و بیشتر لنیسترها رو در سراشیبی سقوط قرار داده

     


  3. از خود راضی که بله ولی کودن رو نمیشه به تایوین یا تیریون یا حتی کوان لنیستر اطلاق کرد

    در مورد تیریون ،از توجه و علاقه ایریس به جوانا مطلع ام ولی در مورد اینکه تیریون فرزند آیریسه نمیدونم چی بگم چون تیریون ظاهرش ،همون ظاهر تیپیک لنیستر هاست

    البته با توجه به لنیستر بودن جوانا ،

    ممکنه بشه فرضیه مشابه با نسب جان اسنو برای این تصور کرد

    ولی با توجه به حساسیت تایوین لنیستر امکانش خیلی کمتره


  4. انتظار منم از مورد شخصیت یورون بیشتر بود هرچند شروعی خوب داشت ولی درسته خط داستانی جزایر آهن زیاد جای مانور نداره و همین حدم کافیه

    در مورد پیوند فامیلی بله باعث نزدیک شدن خزانه ژنی میشه و و پیوند محارم دیگه بدتر!

    این نزدیک بودن خزانه ژنی مثلا در 1 درصد خوبه ولی در 99 درصد مشکل زا بخاطر همین خاطر حکمرانان مصر باستان رفته رفته افول کردند چون فرزندانشون که حاصل پیوند محارم و خالص شدن خون بودن دچار انواع بیماری های خونی و ژنتیکی می شدند، در مورد سرسی و جیمی هم واقعا نمود این پیوند چندش آور جافری بود که جدای از بشدت ترسو بودن ، دیوانه و بدون عقل بود


  5. دایر ولف ها جدای از ظاهرشون به نوعی نماد التهابات و احساسات درونی اون قهرمانان هستند

    به نظرم خود آریا هم فعلا تکلیفش با خودش کاملا روشن نیست که سرنوشتش چی میشه. وقتی که برگرده به وستروس سر و کله دایرولفش هم پیدا میشه


  6. ترکیب جان+ سانسا+برن(+ریکان) از جهات مختلف توانایی جمع کردن شمالی ها به علاوه مردمان آزاد که میتونن موتور محرکه نبرد با وایت واکرها باشن رو دارن ، ولی ریتم روایت مارتین پیش بینی پذیر نیست

    ممکنه 4 خویشاوند به همراه ملیساندر و سر داووس دور هم جمع شن که اگه جمع شن میتونیم بگیم روایت به اوج داستان و پایان خودش نزدیک میشه ولی شایدم روایت حرکتی سینوس وار داشته باشه و مسیر اینها به هم نخوره .باید صبر کرد و دید ( یا خوند)


  7. بستگی به شخصیتش داره

    ممکنه مثل بریک داندریون باشه

     

    ممکنه مثل بانوی سنگدل مامور به انتقام باشه

     

    ولی در مورد شخصیت جان اسنو معقول اینه تغییر خاصی نداشته باشه هرچند از ذهن سیال مارتین هیچ چیزی بعید نیست .ممکنه مشابه بلایی که اون ساحره به سر خال دروگو آورد(البته نه دقیقا اون بلارو) رو به ناچار راهبه سرخ بر سر جان اسنو آورده باشه و تغییراتش بعدا به چشم بیاد یعنی ممکنه بعد انسانی اش تضعیف شه ،ممکن هم هست جان اسنو قویتر هم بشه


  8. شاید مشکل این تطابق وقایع و وفاداری به کتاب و...ناشی از این باشه که سرعت وقوع حوادث در اقلیم های مختلف وستروس یکسان نیست و بعضی سرزمین ها مثل دورن یا جزایر آهن حضوری کمرنگ ترو فرعی در داستان دارند و این یکسان سازی ریتم بطوری که تموم داستان ها به موازات هم پیش بره کمی سخته ،گاهی به سرزمینی صرفا فهرست وار و سطحی نگاه میشه چون دقت زیاد در یک سرزمین مثل دورن میتونه حوصله بینندگان رو که خیلی هاشون بیشتر وقایع آریا ،برن،دنریس یا جان رو دنبال میکنن سر ببره ،بخاطر همین گاهی سریال نمیتونه اون چیزی باشه که در کتاب هست مثل وقایع دورن که دوران مارتل سریال بی رنگ و بی بو بود، یعنی در هر صورت داستان هاو شخصیت های فرعی همیشه یه چالش و تهدید برای برگردان ایده آل سینمایی یه اثر میتونن باشن .جدای از این تفاوت کار در اقتباس سینمایی -سریالی با کتاب امری طبیعیه .خیلی از شخصیت ها ممکنه در سریال حذف یا جایگزین بشن مثلا کتاب 1000 شخصیت داشته باشه به عنوان مثال ولی عوامل سریال نمیتونن این عدد فرضی از بازیگر ،بودجه برای اونا و روابط بین اونارو فراهم کنن بخاطر همین کار دچار جرح و تعدیل میشه نمونه اش وقایع در مورد برین، استنیس که برای من خوشایند نبود بر خلاف نمونه هایی مثل ادمور تالی یا بلک فیش( بریندن تالی) که خیلی خوب دنباله سرگذشتشون خلاصه یا تغییر داده شد

     

    در مورد شخصیتی مثل سانسا یا آریا یا مثلا دنریس تنها به شرط مردن میتونن از روایت خارج شن وگرنه دلیلی برای حذف یا کمرنگ شدن یه شخصیت که داستان از دید اون روایت میشه و خیلی هم محبوبه وجود نداره و اصلا محوری بودن سانسا و نقشش در پیشبرد داستان و بود یا نبودش با هودور یا مرین ترنت یا هری سوئیفت یا آریس اوکهارت قابل مقایسه نیست

     

    جدای از این نغمه از آتش و یخ ،داستانی با این همه شخصیت و اقلیم و پیچیدگی روابط و به تعبیر مارتین(نقل به مضمون) با 8 میلیون خط داستانی حیفه در یک 7 گانه تموم بشه، ای کاش سرعت تغییرات کمتر میشد تا میتونستیم یه ده گانه خوب رو شاهدش باشیم بخصوص در شمال که تازه موتور آدرها داغ شده و داستان اصلی نغمه ظرفیت روایت در 10 جلد رو داره


  9. بنا به احتمالاتی اصلا جان احتیاج نداره کسی اونو استارک کنه

    و شایداصلا استارک نباشه!

     

    نیاز خاصی به پایبندی خشک جان اسنو به سوگند نیست، ماهیت دیوار دفاع از شمال و وستروسه یعنی کاری که جان به بهترین وجه انجام داره میده


  10. خود تیریون توضیح داد که اژدهایان از انسان ها باهوش ترند بنابراین به نظرم میتونن دوست رو از دشمن تشخیص بدن

    در مورد هودور قرار نیست برن کل اتفاقات براش در یک قسمت بیفته

     

    برن مسلما در قسمت های بعدی وقایع کلیدی از گذشته مثل برج شادی ، قضایای لیانا استارک و حتی هویت واقعی جان اسنو رو ممکنه ببینه که یکی از اون وقایع میتونه چرایی کامل صحبت نکردن هودورباشه

     


  11. بازگشت جان اسنو اگه منطقی تر از بقیه بازگشت ها باشه ،غیر منطقی تر نیست و شباهت زیادی به قضیه اصلان در نارنیا داشت.جان اسنو ترکیب جالبی از عقل،شجاعت، ریسک تا سر حد حماقت و عدالته و رهبر بزرگی میتونه باشه اونم در حالتی که بطور بالقوه آریا، سانسا و برن میتونن بهش ملحق شن و اونو تبدیل به قهرمانی در حد قدرت دنریس کنند یعنی کسی که هم حمایت شمال رو داره و هم مردمان آزاد رو


  12. مکس فون سیدو در جنگ های ستاره ای : نیرو بر می خیزد حضور قابل تحمل تری داشت تا وقتی که در نقش شخصیت کلاغ سه چشم بازی کرد! واقعا ناامید شدم!

    ای کاش کمی اسرار آمیز تر و مرموز تر طراحی میکردن گریم شخصیت کلاغ سه چشم رو و میشد یه بازیگر مثل برد دوریف (البته کمی مثبت تر ) رو براش در نظر میگرفتن نه بنده خدا مکس فون سیدو رو یاحتی میشد از همسن های مکس فون سیدو شخص مناسب تری رو در نظر گرفت مثل یان مک دیارمید

     

    در مورد دورن و جزایر آهن واقعا این دو خط داستانی باری شده به دوش سریال! بعد از اوبراین دوران که اصلا خوب در نیومد و بعد از مرگ دوران موندم چه جذابیتی دورن داره.حتی حضور کیشا کسل هیوز هم به دردی نخورد. در مورد جزایر آهن که واقعا اتفاقات این قلمرو اصلا تاثیری در داستان نداشته الا تئون گریجوی


  13. بجز قضیه آریا قسمت خوبی بود

    سرداووس تاثیر خوبی در داستان داره و وزنه خوبی هستش.لحظه کلیدی که دخالت راهبه سرخ بود .در کنارش برن و کلاغ سه چشم برای شروع خوب بود، برن میتونه گره گشای نهایی داستان نغمه ای از آتش و یخ باشه

    در مورد رمزی اسنو و روس بولتون ،عاقبت گرگ زاده گرگ شود! سرنوشت جالبی بود چه برای روس بولتون و چه برای والدا ! جوابی خوبی برای عروسی خون بود!انتظار دوئل جالبی در شمال میره .باید دید نبرد داخلی بین خاندان های شمالی شروع میشه یا قضیه آدرها پی گرفته میشه

    در قلمروی پادشاهی هم خداروشکر حسابی حال اون زنک گرفته شد. باشد که تامن هم به سرنوشت خواهر و برادرش دچارشه.آینده ای برای لنیسترها وجود نداره خداکنه مرگشون به یادماندنی باشه برخلاف لنیسترهای قبلی که راحت ترین مرگ هارو داشتن

    در مورد ایمپ و لرد واریس جای مسرته که این دو شخصیت زنده اند و بر ضد لنیسترها ولی خدا کنه این ماجراهای دنریس و تبعید ناخواسته اش تموم شه و بالاخره اژدهارو در وستروس ببینیم . ماجراهای دنریس چندان به جذابیت قضایای شمال نیست

    خداروشکر که در قسمت دوم اثری از مارتل ها و دورن نبود امیدوارم در ادامه هم پررنگ نباشن واقعا ماجراهای دورن بعد از مرگ افعی سرخ خیلی رو اعصاب بود


  14. من اسم نیاوردم و بودجه تعیین نکردم که مقایسه کنید!

    قرار نیست که ارباب حلقه ها باشه ولی قرارم نیست به حد یه تله تئاتر پایین بیاد

    بودجه هر فصل هم که دیگه اینقدر اندک نیست تا جایی که شنیدم فکر کنم بالای 50 میلیون دلار باشه

    این یعنی تقریبا سه براربر بودجه هزارتوی پن یا دو برابر بودجه منطقه 9 که فیلم هایی تاپ بودند!

    در ثانی مگه وحی نازل شده است که هر فصل 10 قسمت و هر قسمت حدود یه ساعت باشه میتونن بجای 7/5 ساعت آبکی هر فصلو سه ساعت کنن و مثلا 5 قسمت ولی 5 قسمت کار خوب نه اینکه دیگه اوج هیجان رزمش محاصره مضحک بارانداز پادشاه باشه !

    در کنار این منظور از بازیگران ناشناس رو درک نکردم !

    نمیدونم منظور شان بین برومیر ارباب حلقه ها بود یا لینا هیدی که در 300 بازی کرده بود یا چارلز دنس (تایوین لنیستر) که در قسمت سوم بیگانه بود ویک دوجین بازیگر دیگه که در کارهایی مثا هری پاتر ،سلطنت بهشت و... بودند

    مشکل اینه سازندگان درک کردند که کار به هرصورت و با هر کیفیت کار بشه ازش استقبال باشه

    همین ریتم رواین هر فصل هم کلیشه شده

    تو قسمت های اول تا میانی آب می بندند و یه دفعه در قسمت 8-10 تعددد حوادث وجود داره چیزی مثل همین پایان های خوش سریال های وطنی که تمام کارها به سرانجام می رسید!

    امیدوارم که در فصل بعدی لااقل فیلمنامه و ریتم روایت قابل قبول تر باشه!


  15. از نظر سینمایی که بسیار ضعیف کار شده بود دیگه از بقیه جنبه هارو نمیدونم!

    اون نبرد خانه نامطبوع بد نبود مشکل اینه قسمت های وایت واکرها و دنریس بیشتر از حد کش اومده و مارتین خیلی دست دست میکنه.در موارد حوادث مربوط دنریس به نظرم اصلا بود و نبودشون یکسان بود و جذاب نبود .تنها موقعی میتونه دنریس دوباره کارکردی داشته باشه که سپاه عظیمشو به سمت وستروس برای پس گرفتن تخت اهنین حرکت بده و لاغیر.اون حماسه دنریس هم که جلوه های ویژش در حد دهه 80 بود و آدمو یاد قلب اژدها و سیاهچاله و اژدها مینداخت!

    موسیقی هم چندان مالی نبود رامین جوادی تم های اصلی سریال،وینترفل و باران کستامیر رو خوب کار کرده بود ولی بعدش چندان خب کار نکرد

    در کل این فصل که ضعیف ترین فصل بود و مثلا مقابل فصل 1 یا 4 که حرفی برای گفتن نداشت

    امیدوارم که حداقل برای فصل ششم سازندگان سریال فاکتورهای جلوه های ویژه و طراحی رزم رو مثل گذشته فاکتور نگیرن ،به روایت مارتین وفادارتر باشن و کمی هم تدوین بهتری داشته باشن!


  16. در دنیای مارتین هرچیزی ممکنه

    اگه توروس از میر چندین مرتبه تونست بریک داندریون رو احیا کنه حکما بانوی سرخ هم میتونه لرد اسنو رو احیا کنه

    همچنین جدای از اون پیشگویی معروف این امر برای میرسلاهم امکان پدیره چه اینکه شاهزاده دورن رو در کنار خودش داره و احتمال اینکه پادزهر رو داشته باشه زیاده

    فقط به نظرم مرگی که به نظرم تقریبا قطعیه مرگ استنیس باراثیون که به نوعی دچار ترور شخصیتی شد و فیلمش سوخت و بود و نبودش فرقی نمیکنه

    فصل پنجم چیز خاصی برای دیدن نداشت و این شگرد کارگردانان برای جذب مخاطب برای فصل بعدی هم خوب نبود بالاخص اینکه احتمالا مهم ترین حادثه فصل بعدی شاید یه حادثه غیرقابل پیش بینی دیگه

    در مورد خون به ناحق ریخته شده ی خاندان تالی باشه

     


  17. Capitan » دوشنبه اردیبهشت 28, 94 8:08 am[/url]"]سلام من آریان هستم عشق اردا و المان و بایرن مونیخ و مدرن تاکینگ.از اعضای سایت اردا هستم ولی از نغمه هم لذت می برم و به نظرم کار بسیار قوی ایه(البته واضحه که به تعریف من نیازی نداشت:دی)آمدم اینجا تا از اطلاعاتتون استفاده کنم راجع به وستروس.

    ممنون;-)

    سلام کاپیت .به قول خودت باع ! اینجاهم از دستت خلاصی نداریم؟

    خب به نظر میرسه اغوای من بالاخره نتیجه داد و اومدی سمت نغمه :دی

    بهت خوشامد میگم

    وستروس هم همون آردا ست در ابعاد کوچکتر تقریبا با همون فضا و کاربران

    پس از بودن در اینجا لذت ببر


  18. با توجبه به سلاخی شدن اینهمه شاه و شاهدخت و شاهزاده و... انتظار میرفت با پرداختی مناسب شاید به بهترین اپیزود کل این 5 فصل تبدیل بشه ولی عملا نشد

    دلیل این امر رو میتونیم جدا بودن حوادث و روان نبودن ریتم حرکتی داستان بدونیم

    جزئیات کار و شخصیت پردازی ها در این فصل خیلی ضعیف و تصنعی اند ، شخصیت خیره کننده ای در این فصل وجود نداشت اون حوادث بزرگ هم بیشتر از غیرمنتظره بودن غیر قابل باور بودن

    در قسمت های قبلی کارگردان به نوعی اون هیمنه و زیرکی پتایر بیلیش رو فرو ریخت با تسلیم سانسا به یه مشت سادیست آدمکش!

    در اینجا هم که استنیس در حد یه دیوونه قاتل پایین اومد کسی که فقط و فقط قدرتو میشناخت

    بعضی وقتا ادا و اطوارای استنیس شبیه اون مرد چاق هم اتاقی چارلی چاپلین در تب طلا(1926) بود بخصوص همون گردوندون زبونش در دهان!

    این استنیس بیشتر شبیه دیوونه ها به تصویر کشیده شده بود تا وارث برحق وستروس

    انگار نه انگار که این شخص همونی بود که مدتها در خونخواهی رابرت باراتیون و در محاصره تایرل ها شکست نخورده بود.واقعا استنیس در این فصل نابود شد ویکی از عناصر جذاب داستان از بین برده شد اونم به دست چه کسی برین ار تارث که واقعا گیج بود و بجای اینکه سانسا رو نجات بده رفت سراغ استنیس .

    البته این گاف بنیوف و کارگردان بود وگرنه در صورت معرفی و حضور جین پول به جای آریا در وینترفل کشتن استنیس به دست برین منطقی به نظر میومد ولی با بودن سانسا نه!

     

    مرگ میرسلا و جیمی هم همینطور بود .شاید مدتهاست که دیگه فیلم جیمی سوخته و جذابیتی نداره .مرگ میرسلا هم مضحک دراومد بالاخص با اون نشون دادن منش حیوونی لنیسترها که جز خودشون کسی رو نمیشناسن و تابع چیزی جز خودخواهی نیستن .واقعا توجیه های جیمی و همچنین میرسلا در نوع خودش جالب بود

    بهترین اتفاق فصل و چیزی که در این اپیزود خوب در اومده بود راهپیمایی شرم بود که خوب در اومده بود و ناراحت کننده بود چون نشون دهنده سقوط یه فرد تا بی نهایت پستی و تاریکی بود .این اولین بار بود که یه شخصیت پست و منفور داستان اینطور به سزای اعمالش رسید!

    انتقام آریا هم جالب بود و شیوه کشتن او هم مناسب انتقامش بود

    منتظرم که اون کوه پست فطرت ،سرسی ، جیمی و بیلیش مشتری های بعدیش باشن!

    مرگ جان اسنو هم خوب در اومده بود دلیل مرگش هم این بود که جلوتر از افکار بقیه حرکت میکرد

    البته به نظرم جان اسنو یا توسط راهب سرخ احیا میشه یا طوری زنده میمونه

    همین طور اه دقت کرده باشید نوع حرکت کالاسار به دور دنریس شبیه حرکت طواف مانند مردم به دور دنریس در پایان فصل سه بود که به دنریس میسا گفتند

    فکر کنم که دنریس دیگه کم کم باید بادبانهارو بکشه و بیاد و تومار خاندان های فاسد وستروس رو در هم بپیچه .این به نوعی تقابل بیلیش و واریسه

    در کل فصل پنج ضعیف و پر از اشکال و کسل کننده بود

    امیدوارم فصل 6 با تکیه بیشتر روی جزئیات و نقاط اوج داستان بهتر در بیاد


  19. بقول کامیار محسنین ( البته صحبتش در مورد لوتر بود) که میگقت بعضی فیلما مثل فیلمای وسترن قدیمه که هر وقت داستان به بن بست میرسه یه نفر با هفت تیروارد میشه و گره کور رو باز میکنه

    داستان مارتین هم از این قاعده مستثنی نیست و هرووقت که براساس ریتم مشخصی پیش میره یهو یه کاراکتر به سرش میزنه و باحماقتش روند داستانی رو تغییر میده یا کاراکتری دچار تحول روحی میشه یا مارتین میخواد به زور نگاه خواننده به اون کاراکتر رو عوض کنه( حالا درست یا غلط)

    این امر در سریال هم تشدید شده و حوادثی مثل ازدواج سانسا و رمزی یا مرگ شیرین از این وقایع هستند که باور پذیر نیستند مگر اینکه قبول کنیم کلا بیلیش و استنیس احمق باشند که این در مورد این دو شخصیت در کتاب درست نیست

    در کنار این به نظرم برخلاف سه کتاب اول که مسنجم بودند ، رقصی با اژدهایان و ضیافتی برای کلاغ ها دیگه زیادی بسط داده شده ،اینقدر که نمیدونم مارتین چطور میخواد با 7 جلد کارو تموم کنه

    وقتی هم این دو کتاب میخوان براش برگردان سینمایی داشته باشن نتیجه اش فصل 5 میشه که فاقد جزئیات کتابه و باعث شده فاقد تاثیر گذاری کتاب باشه

    مثلا حوادث دورن اصلا بود یا نبودش فرقی نمیکنه و ضعیف در اومده .دوران مارتل خوب نیست و مارهای شنزار مضحک اند و مثل بازیگرای سیرک میمونن!

    خدارحم کرد که ماموریت جیمی در ریور رانو با این حوادث سان اسپیر تلفیق کردن وگرنه کار بدترم میشد!

    بعضی چیزا هم بدیهی اه و رعایت نکردنشون تو ذوق میزنه .مثل اینکه کسی که نقرس یا همون بیماری ثروتمندان رو داره معمولا چاقه ولی شخصیت سریال ترکه ایه و نزار!

    اون بازیگر که تباری عربی داره در سلطنت بهشت اسکات خوب بازی کرد ولی به این نقش نمیخوره و فاقد پیچیدگی های کاراکتری مثل دوران مارتله

    در کنار این به نظرم جان اسنو ، آریا استارک و برن همونقدر احمق اند که سانسا یا راب یا پدر و مادر فقیدشون بودند!

    این سه تا هر بادی از اون طرف میاد سوار موجش میشن و این شانسی بودن حوادث اونا به منطق داستان و در نتیجه سریال ضربه زده

    جان اسنو که همیشه کاری رو میکنه که 1درصد هم احتمال زنده موندن نداره ، آریا که دنبال جیگن هاگار راه افتاده و برن هم در فصل 5 کاملا ناپدید شده و خبری از برخوردش با کلاغ سه چشم نیست!

     

    پ.ن : راستی این قسمت نهم فصل پنج بود و در نظر سنجی نوشتید قسمت دهم .بی زحمت اصلاحش کنید


  20. این قسمت شاید از بدترین قسمت های این فصل باشه

    تموم قسمت هاش ضعیف بودند از حمله دخترای اوبراین مارتل تا صحبت بیلیش با سرسی

    از همه مسخره تر و بدتر اون ازدواج کذایی رمزی با سانسا استارک

    گویا آدم هایی مریض تر از خود مارتین هم پیدا میشن که بخاطر حذف مثلا یه شخصیت یا متمرکزتر کردن داستان ، بخوان رو اعصاب بیننده هم بدو رو برن! و راحت دست به تحریف داستان بزنن

    جدای از این واقعا کار سانسا و بیلیش احمقانه به نظر میرسید و بعید بود ( هرچند که میگن اشاره شده که بیلیش خیلی رمزی رو نمیشناخته) که بیلیش اینطور ریسکی بکنه و کسی که براش تداعی گر کته رو بده به دست کفتار!

    غیر از این این سریال و مشکل عمده داره یکی جلوه های ویژه که در حد قرون وسطی است و یکی نبردها و مبارزه ها تا در این 5 فصل جز رودررویی افعی و کوه، هیچ کدوم خوب و جذاب نبوده


  21. راستش با کشته شدن اوبراین مارتل و دور شدن تازی و کوه از روایت کمی داستان از سریال از نفس افتاد بخصوص اوبراین که شاید جذاب ترین شخصیت فصل 4 بود.این فصل شاید برای من یکی دیدن اتفاقات تازه برای دنریس یا تیریون زیاد جذاب نباشه میمونه همون حادثه ویژه در باب لنیسترهای گرگ صفت تا ببینیم چی از آب در بیاد

    اون چیزایی که میتونه برای من جذاب باشه آریا یا برن اه که میتونن زنده کننده استارک ها باشن و حتی کسی که از عالم ارواح برگشته! خدا کنه که حداقل اونارو به فصل 6 نکشن و این 5 قسمت بعدی پرملاط تر باشه!


  22. ممنونم

    راستش شاید این ضعف باشه ولی من کلا با فن فیکشن میانه ای ندارم

    چون اون دنیارو رو نویسنده مرجع کامل خلق کرده و نمیشه چیزی بهش اضافه کرد و باید براساس قواعد نویسنده پیش رفت که این برای یه کار فانتزی یه ضعف محسوب میشه و دست نویسنده مقلد رو میبنده

    تنها موضوعی که اینطور نیست وصف حال ها و نمایش احساسات درونیه یعنی چیزی شبیه که کار شما که انصافا خوب و حرفه ای کار شده بود


  23. خیلی ممنون بانو

    به نظرم هم تخیلشو دارید و هم قلم قدرتمند برای اینکار

    حقیقتش داستان کاتلین هم مثل همین رنلیه

    از طرفی مدتهاست از دنیای داستانی (ونه سریالی :دی)جرج مارتین دورم و خیلی از جزییات و فضای داستان توی ذهنم نیست

    چیزی هم که مدنظرمه یک اقتباس آزاده از زندگی کاتلین تالیه تا اینکه یک فن فیکشن باشه

    بخاطر همین احتمالا 180 درجه با اون چیزی که در کتاب میخونیم ،چه ازنظر روایت و چه منطق داستان و سیر حوادث متفاوته و اصلا وفادار نیست

    اینکار چون کاری تجربی هست ممکنه خوب در بیاد وممکنه خوب نشه و بازخورد کار ناامیدم کنه

    در کنار اون راستش یه موضوع هست که سالهاست ذهنمو مشغول کرده و ابتدا سعی دارم که اونو به یه صراطی مستقیم کنم!

    موضوعات خیلی خوبن ولی بعد از یه مدتی که زیادی تو ذهن باشن و پیاده نشن تبدیل به کابوس میشن!:دی

×