رفتن به مطلب

جورامون

مدیران
  • تعداد ارسال ها

    1781
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روزهای برنده

    4

پست ها ارسال شده توسط جورامون


  1. استاد آمون:

    به نظرم تو اپیزود 9. اسم این قسمت The Watchers of the Wall هست.

    این سیزن واقعا طوفانیه و به نظرم بهترین سیزن سریال میشه.

     

    واقعا خیلی دارن داستان برن رو سریع جلو میرن. رسما دیگه چیزی برای فصل بعد نمیمونه. نمیدونم چرا سرد دست رو حذف کردن در حالی که خیلی بهش احتیاج داشتن.


  2. اتفاقی که تو فیلم میافته:

    گری ورم و چندتا آنسالید خیلی شیک میرن یه دروازه نسبتا بزرگ و بدون نگهبان پیدا میکنن و خیلی راحت با اسلحه میرن پیش برده ها بدون اینکه کسی جلوشون رو بگیره و عملا جنگ میرین رو واگذار میکنن به برده های میرین و میگن هر وقت تموم شد در رو باز کنید ما بیایم!

     

    یعنی برای من جالب بود که این برده ها نصف شب چجوری اونجا پارتی کرده بودن ! قلاده ی دور گردن واسه بستنشونه ، وسیله ی زینتی جهت دور همی گرفتن نصف شب نیست که.

    اونها برده های fighting pit بودن(چی باید ترجمه بشه؟ گودال نبرد؟) خلاصه گلادیاتور بودن و احتمالا شب رو هم همونجا میخوابیدن. تو کتاب هم جورا و باریستان سراغ همونها میرن چون همه یه جا هستن و جنگیدن بلدن اما توی سریال به همینم گند میزنن و برده ها میگن ما جنگیدن بلد نیستیم!


  3. هرچی بیشتر فکر میکنم میبینم که خیلی گند زدن به فتح میرین!

    اتفاقی که تو کتاب میافته اینه(كساني كه قصد خوندن كتاب رو ندارن ميتونن ببينن):

     

    دنریس چندین روز پشت دروازه شهر مونده و 20هزار سرباز و 60هزار برده آزاد شده بیرون شهر دارن از گرسنگی تلف میشن و دنی نمیدونه چطور باید شهر رو بگیره و همونجا یه سوء قصد بهش میشه و آرستان سفید ریش نجاتش میده و اونجا مشخص میشه که آرستان همون باریستان سلمی هست و در اون لحظه جورا مورمونت و باریستان همدیگه رو لو میدن(که باریستان به رابرت خدمت میکرده و جورا مورمونت هم برای واریس جاسوسی میکرده) دنی از دست هر دو عصبانی میشه و طردشون میکنه.

    نقشه ای که دنریس برای فتح میرین میکشه اینه که سه کشتی ای که داشتن(و تو سریال ندارن!) خراب میکنن و ازش دژکوب و منجنیق میسازن و به دروازه اصلی حمله میکنن و زمانی که این حمله انحرافی رخ میده یه عده خیلی کم به رهبری باریستان و جورا از راه های باریک خروج فاضلاب شهر به صورت سینه خیز وارد میرین میشن. این راه فاضلاب انقدر باریک بوده که احتمال داشته هرگز نتونن رد بشن و در واقع نوعی تنبیه برای باریستان و جورا بود. اونجا از حمله انحرافی استفاده میکنن و میرن در سمت دیگه شهر برده ها رو آزاد میکنن و در شهر شورش ایجاد میشه. وقتی که نگهبانان میرین متوجه شورش میشن بخشی از نیروها رو از دروازه کم میکنن تا شورش رو سرکوب کنن و بعد از یک شبانه روز بلاخره دروازه میشکنه و میرین فتح میشه.

     

     

    اتفاقی که تو فیلم میافته:

    گری ورم و چندتا آنسالید خیلی شیک میرن یه دروازه نسبتا بزرگ و بدون نگهبان پیدا میکنن و خیلی راحت با اسلحه میرن پیش برده ها بدون اینکه کسی جلوشون رو بگیره و عملا جنگ میرین رو واگذار میکنن به برده های میرین و میگن هر وقت تموم شد در رو باز کنید ما بیایم!


  4. چرا قسمت دنریس رو انقدر خراب کردن؟ مگه دنی به این راحتی میرین رو گرفت؟ میرین سخت ترین شهری بود که دنی گرفت اونم با کلی استراتژی! اما تو سریال به راحت ترین شکل ممکن شهر رو گرفتن!

    بخش جیمی خوب بود.

    نمیدونم چرا میخوان برن رو به جان برسونن. از حذف سرد دست هم خیلی ناراحتم اما هنوز امید دارم بیاد به کرستر و اونجا به برن ملحق بشه.

    اون آدرها هم جالب بود. یعنی آدرها از تبدیل بچه آدم به وجود میان؟


  5. جوری کسل:

    نمیدونم بی ارزشترین رو از کجا آوردی. تو کتاب بارها به مهارت اونها اشاره میکنه.

     

    نگار:

    نمیدونم مشکل از چیه. هر چی هست از سمت شماست نه سایت چون بقیه همچین مشکلی ندارن.

     

    کیوان:

    میری ماز دور حرف راست همه مگه زده؟ میری ماز دور فقط میخواست به دنریس لطمه بزنه.

     

    راجع به سندور:

    سندور یه کودکی داشته مثل کودکی اکثر بچه های معمولی وستروس(نه خاندان های اشرافی) داداشش بهش زور گفته و سختی کشیده و تبدیل شده به یه حیوون که آدم کشتن براش لذته. اینو با دنریس مقایسه میکنی؟

    من میگم با توجه به کودکی دنریس، اون حق داره "مغرور" باشه. نمیگم حق داره آدم بکشه و ازش لذت ببره.

    تفاوت من و شما اینه که شما میگید سندور و دنریس هر دو بد هستن، اگه کودکی دنریس بد بودن الانش رو توجیه میکنه پس کودکی سندور هم بد بودن الانش رو توجیه میکنه. اما من میگم دنریس خوبه و سندور بد. کودکی دنریس تنها اون تفکرات به قول دوستان توهمی و غرورش رو توجیه میکنه و گرنه بقیه کارهاش بد نیست که بخوان توجیه بشن و از این نظر نمیتونید اونو با سندور یا هر کس دیگه توی یه کفه بذارید و همون فرمول رو براش اجرا کنید.

     

    موافقم، این بحث فایده نداره.

     

    استنیس:

    والا فصلهای دنریس و برن برای من جذابترین فصلهای کتاب هستن. شاید شما فصلهایی که توش جنگ و خونریزی و نقشه و نیرنگ هست بیشتر علاقه داشته باشید اما برای من این فصلها جذابیت خاصی دارن.

    8000تا آنسالید هرچی باشه از سایه قاتل و زالوی قاتل امداد غیبی تر نیست. استنیس میتونه با یه زالوی دیگه دنریس رو هم بکشه و اون 8000تا دیگه به هیچ دردی نمیخورن.

     

    مانوئل:

    دقیقا همینه. دنریس بی تفاوت نیست. میگه من قدرت دارم پس مسئولیت دارم کار درست رو انجام بدم. نمیتونه بد بختی برده ها رو ببینه و چشمش رو ببنده و از کنارشون رد بشه. حالا شما اسمش رو بذار کلانتر محل یا رابین هود. این چیزیه که دنریسه و به خاطر همین تفکراتشه که دوسش دارم. دنریس داره قواعد مملکت رو عوض میکنه و برده داری رو از بین میبره، نقش یه مصلح رو توی ایسوس(حداقل خلیج برده دارها) داره ایفا میکنه. حالا چه بعضی ها خوششون بیاد و چه نیاد.

     

    تو اون مثال هم وارث حقیقی خود آنسالید ها هستن. ماشین آزادی برده هاست که برده دارها دزدیدن و دنریس آزادی اونها رو میگیره و بهشون پس میده.

    حق؟ حق نیست. وظیفه است. وظیفه ای که فرد قدرتمند در برابر ظلم و ستم داره. مگه شوالیه های وستروس قسم نخوردن که به خاطر قدرتی که دارن باید از مظلومان محافظت کنن؟ دنریس که قدرت بیشتری داره نباید همچین کاری بکنه؟


  6. خب نیازی نمیبینه. هر چقدر هم تلاش بکنه نمیتونه یه جنگجو بشه. بهترین محافظان دوتراکی و آنسالید و وستروسی و ایسوسی رو داره. سه تا اژدها داره که تحت فرمانشن. کسی که بتونه از این سد ها عبور کنه حتما میتونه خود دنریس رو هم شکست بده.

     

    حالا کاری با کتابها و چیزی که توش اتفاق میافته نداریم. خداییش این مارتین کسیه که بذاره آب خوش از گلوی کسی بره پایین؟


  7. استنیس:

    ایراد داستان باشه یا نباشه بلاخره داستان اینجوریه و داره نشون میده که آنسالیدها قابل تغییر هستن و اونطور که شما فکر میکنی روبات و بدون عقل و شعور و احساسات نیستن! پس یعنی دنریس با یه سری آدم طرفه که معنی آزادی رو میفهمن و حق انتخاب دادن به اینها کار درستیه. کسی که یه شبه فرمانده میشه و مشاوره میده تو همون یه شب هم فرق آزادی و بردگی رو میفهمه و برای همینه که ارزشش رو میدونه و از دنریس بابت لطفی که بهشون کرده ممنون میشن و خودشون رو مدیونش میدونن و میخوان بهش کمک کنن.


  8. شما یه فرضی کردی. اینکه گاو نهایت کمکی که میتونه بکنه همون کیکه! در حالی که این لزوما در مورد دنریس و سربازهاش درست نیست. دنریس پولی نداشت که به اونها بده تا برن دنبال زندگیشون. بیشترین کمکی که میتونست بکنه همین بود که با خودش همراهشون کرد.

    مشخصه که دنریس دنبال تخت آهنینه. اما یه فرقی با بقیه مدعیان داره، بقیه(غیر از راب) براشون مهم نیست چطور به تخت برسن و در این راه چه کارهایی انجام میدن اما برای دنریس مهمه. دنریس سعی میکنه توی راه رسیدن به وستروس خودش رو آموزش بده و درس بگیره و کار درست و عدالت رو به انجام برسونه.

    آیا دنریس به برده های یونکای نیاز داشت؟ اونها سرباز بودن؟ فقط نون خور اضافی بودن اما میاد و اونها رو آزاد میکنه بدون اینکه خونی از دماغ کسی بریزه. خیلی راحت میتونست از کنار شهر رد بشه و بره یا قتل عام راه بندازه.


  9. استنیس:

    غیر از بچه دار شدن بقیه رو میتونن. فقط زمان و آموزش میخواد تا اون شستشوی مغزی که روشون انجام شده خنثی بشه. اولش همین اسم گذاشتن بود. بعدش اومد کرم خاکستری رو کرد فرمانده سپاه. چطور یه آنسالید که تا دیروز برده بوده و فرمانبردار و اجازه فکر کردن نداشته فرداش میتونه استراتژی بچینه و به دنریس مشاوره بده و سپاه رو فرماندهی کنه اما نمیتونه کارهایی رو که میگی انجام بده؟

     

    کیوان: فکر کنم یه ذره دیگه بحث ادامه کنه به این نتیجه برسی که دنریس تو پر قو بزرگ شده و تایوین و جیمی یتیم بودن و تو کثافت های فلی باتم بزرگ شدن و با شایستگی های خودشون به مقام رسیدن و پول و قدرت خاندانشون هیچ تاثیری در این کار نداشته و ایریس اومده اینو توی بدبختی دیده و به کاردانیش پی برده و گفته بیا دست من بشو و پسرت هم بشه محافظم!

     

    من نمیدونم چطور از اون متن کتاب به این نتیجه رسیدی که دنی بچه خودش رو با تعمدا کشته! خیلی واضح میگه که من فکر میکردم اسب منظورته. شکی که دنریس از مرگ بچه اش خورد قابل باور نیست.

     

    مانوئل:

    دنریس با برده دارها معامله نکرد. از اول هم قصدش این بود که مجازاتشون بکنه. از همون لحظه که فهمید آنسالیدها چطور و به چه شکلی تعلیم دیدن این نقشه رو کشید. اگه بخوای مثال بزنی باید اینجوری مثال بزنی:

    یه نفر یه ماشین رو از یکی دزدیده و صاحبش رو کشته و راحت داره میچرخه و کسی نیست که عدالت رو اجرا کنه. تو میری با نقشه باهاش معامله میکنی و بعد از امضا میکشیش و ماشین رو به وارث صاحب حقیقی میدی.

     

    نگار:

    مگه مسابقه کشتیه؟ دنریس یه دختره و تو انتظار داری از لحاظ جسمی و قدرت شمشیر زنی با بقیه برابر باشه؟ همه چیز دنریس رو میگیری و اونو میندازی توی گودی که همه با تمام داشته هاشون توش قرار داردن؟

    همین جیمی بدون دست راستش چی داره؟ مگه یکی از بزرگترین شوالیه های وستروس نبود؟ بدون دست هیچ کاری نمیتونه بکنه. حالا تو 8000 سرباز و 3 اژدها و چند مشاور و شوالیه رو ازش میگیری و میگی در برابر بقیه چیزی نداره؟؟!!!!

    شرایط برابر یعنی چی؟ استنیس که زالو میندازه تو آتیش و چپ و راست رقیباش رو محو میکنه شرایط برابر داره؟ لنیسترها که پول و قدرت و تاج و تخت و تایرل ها و فری ها و بولتون ها رو به عنوان متحد دارن شرایط برابر دارن؟ هر کس یه چیزی داره و یه چیزی نداره. یکی قدرت بازو داره یکی عقل و استراتژی داره یکی متحد قوی داره یکی جادو داره یکی اژدها داره یکی خباثت و مکاری داره و ... . نمیتونی هر کس رو بدون داشته هاش درنظر بگیری.

     

    رودریک:

    ربط مثالت به این قضیه رو متوجه نشدم. این مثالت زمانی درست بود که دنریس میومد آزادشون میکرد و میگفت حالا آزاد شدید و برید به زندگیتون برسید و به من هیچ ربطی نداره چیکار میخواید بکنید. اما دنریس بهشون حق انتخاب داد. گفت علاوه بر اون راه یه راه دیگه هم دارید که بیاید به من ملحق بشید تا بریم به یه جای خوب. معادلش تو مثال تو میشه اینکه گاوه به جوجه بگه بیا سوار شو با هم بریم به یه جای گرم.


  10. هرچی تو سایتش گشتم ایمیلی پیدا نکردم که بشه باهاشون تماس گرفت و صحبت کرد. شما ایمیلی توی سایت پیدا میکنید؟ بخش تماس با ما نداره!

     

    فکر کنم از این آدرس بشه باهاشون تماس گرفت.ولی باید عضو بشید اول..اون قسمت بالا یوزر پسورد می خواد

    http://grrm.livejournal.com/

    ممنون اما اونجا هم ایمیلی ندیدم. اون ثبت نام هم مال بلاگ مارتین نیست. برای ایجاد یه وبلاگ توی لایو ژورنال هست.


  11. استنیس: مگه شوالیه های وستروس کاری غیر از جنگیدن بلدن؟ مگه سرباز های مزدور کاری غیر از جنگیدن میکنن؟ آنسالیدها هم متصل اونا! میتونن برن محافظ یکی بشن و به کسی خدمت کنن و در برابرش پول بگیرن.

    لیدی: منم نگفتم تیریون یه آدم کاملا سفیده! من میگم در کل آدم خوبیه و کارهای خوب میکنه، مثل دنریس. حتی دنریس هم کاملا سفید نیست. تنها آدم سفید توی داستان ادارد استارک بود.


  12. کیوان:

    چه اعمالی؟ دنریس در باطن خودش مغروره اما چه فعلی مرتکب میشه؟

    دنریس میره 8000 برده رو آزاد میکنه. تایوین میره کل یه خاندان رو با زن و بچه به کل نابود میکنه. دنریس انتقام بچه های برده کشده شده رو میگیره، تایوین دستور قتل نوزادها رو میده. اینها رو توی یه کفه ترازو میذاری؟

    نه اینها با هم برابرن و نه شرایط رشد دنریس و تایوین. اون هیولا رو نمیشه با دنریس مقایسه کرد.

    دنریس آنسالیدها رو آزاد کرد و بهشون پیشنهاد داد یه برن دنبال کار و زندگی خودشون یا بهش ملحق بشن و بقیه برده ها رو آزاد کنن. در مسیر هم داره کم کم بهشون یاد میده که آزاد بودن یعنی چی. همین انتخاب اسم قدم اول بود و در ادامه هم کارهای دیگه براشون میکنه.

     

    لیدی:

    تو جنگ چه کار دیگه ای میتونست بکنه؟ اگه استنیس پیروز میشد سر همه میرفت رو نیزه. تیریون به خانواده اش وفاداره اما با این حال دست به هر کاری نمیزنه و برای خودش قواعد و قانون و اخلاقیات داره. هیچ وقت حاضر نمیشه کسی رو برای رسیدن به هدفش بکشه. توی همون قضیه هم کلی زندانی به آلیسر تورن داد که ببره به دیوار. اونجا نمیتونست خودش رو احمق نشون بده اما کاری که باید انجام میشد رو انجام داد.


  13. مورس:

    خبر رسمیه و مارتین اظهار ناراحتی کرده اما هیچ سایتی در مورد اینکه گفته باشه تو رابطه اش با اچ بی او تجدید نظر میکنه چیزی ننوشته و فکر کنم این قسمت رو از خودشون در آوردن:

    http://winteriscoming.net/2014/04/21/george-r-r-martin-responds-fans-concern-breaker-chains/

     

    ریگار:

    واسه اینکه نمیتونه. هنوز اژدهاهاش کوچیکن و کسی نمیتونه سوارشون بشه. هنوز هزاران کیلومتر با وستروس فاصله داره اما هیچ کشتی ای نداره و نمیتونه پیاده 8000 نفر رو ببره وستروس. آب و نون خشک هم که بخوان بخورن نمیتونه از پسشون بر بیاد. توی کتاب میگه من دوست ندارم پشت سرم ردی از شهرهای ویران شده و غارت شده بذارم.

    تو کتاب فاصله بین مرگ راب و جافری زیاد نیست. چون بین فصل های سریال یه سال فاصله است اینجوری به چشم میاد. تایوین برنامه چیده بود که بعد از عروسی بره سراغ استنیس اما قبلش میخواست خیالش از اتحاد با تایرل ها مطمئن بشه.

    نمیدونم چرا تو سریال انقدر قضیه شمال دیوار رو دارن کش میدن. تو کتاب تا جان میرسه به کسل بلک از جنوب و شمال حمله میکنن. تو سریال کلی وقته رسیده بعد این یارو مگنار پیغام واسه شون میفرسته که ما داریم میایم!!!!

    منم نمیدونم چرا تو سریال دارن شخصیت جیمی رو بدتر نشون میدن. جیمی بعد از از دست دادن دستش متحول میشه. امیدوارم تو اتفاقاتی که توی قسمت بعد میافته چهره درست جیمی رو نشون بدن.

     

    solidus:

    کجای تیریون خاکستریه؟ چه عمل نامردی و خبیثانه تا حالا ازش سر زده؟ تا اونجا که تونسته به همه کمک کرده. هیچ وقت کسی رو توی دردسر ننداخته و همیشه سعی کرده خودش رو از مخمصه بکشه بیرون، بدون اینکه کسی رو قربانی بکنه.


  14. solidus:

    ایسوس یه دنیای دیگه است و زمین تا آسمون با وستروس فرق داره. معلومه که برده ها این چیزا رو نمیدونستن! از روزی که به دنیا اومدن برده بودن، پدر و پدر بزرگ و ... شون برده بودن. برای اونها برده داری یه واقعیت زندگیشون بوده و به چیزی غیر از اون فکر نکردن. در نظر اونها، اونها همیشه برده بودن و خواهند بود. بعد یهو یه نفر پیدا شده که میگه شما برده نیستید و میتونید آزاد بشید و به عینه دارن میبینن که سربازایی که یه عمر برده بودن الان دارن آزاد میگردن و قل و زنجیرهاشون شکسته شده!

    هنوز تا رسیدن دنریس به وستروس خیلی مونده و خیلی داستانها پیش میاد. دیگه بیشتر نمیتونم بگم که اسپویل میشه.

     

    Stannis Baratheon:

    مگه من گفتم بد شانسه؟ بله خرشانس بوده که تخم اژدها بهش رسیده اما این چه دلیلیه که میگی صاف و ساده نیست؟ 8000تا سرباز رو ندزدید، 8000تا برده رو آزاد کرد و برده دارها رو به سزای عملشون رسوند.

    الان بدبختی های وستروس چه ربطی به دنریس بدبخت داره؟؟؟؟

     

    لیدی:

    خب بچه است! تنها چیزی که یادشه اینه که باباش و برادرش رو کشتن، برادر زاده هاش رو سلاخی کردن و همیشه پشت سرش کلی مزدور میخواستن بکشنش. دنریس کم کم داره بزرگ میشه.

     

    Rodrik Stark:

    نه همیشه که پیش ایرلیو نبودن. بیشتر اوقات در حال فرار بودن و فقط چند وقت پیش ایرلیو بودن که اونم سریع اونها رو دک کرد. خودت داری میگی که غرورش به خاطر مزخرفات برادرشه. وقتی برادر آدم یه عمر یه چیزی رو به آدم بگه معلومه که آدم باور میکنه.

    چرا نگه غاصب؟ اومدن باباش رو کشتن و تاج و تختش رو تصاحب کردن! اسمش رو چی بذاره؟

    شما کتاب رو بخونید، احوالات دنریس رو ببینید. هر وقت یه ظلمی توی دور و اطرافش میبینه با خودش عهد میکنه که وقتی ملکه شد ندازه همچین اتفاقاتی تو حکومتش رخ بده. هیچ وقت دنبال انتقام شخصی نیست. همیشه انتقام بقیه رو میگیره. مثلا همین صد و خورده ای بچه که تو راه میرین به صلیب کشیده بودن(که امیدوارم از سریال حذف نشه).

    تیریون هم آدم خوبیه. چرا خوبی های اون توی ذوق کسی نمیزنه؟ چون لنیستره؟

    تمام وقایع دنریس توی سریال دقیقا مثل کتابه. خوشبختانه تو سمت ایسوس تحریفات خیلی کمتره و فقط حذفیات داریم که اونم قابل قبوله.

     

    باشد که دنریس پا به وستروس بذاره و وستروس رو از هرچی آدم مزخرف و خیانتکار و آدم فروشه خلاص کنه!


  15. به solidus:

    این مدخل رو بخون:

    https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%88%D9%88%D8%B3

     

    چرا همه از دنریس بدشون میاد؟ یه آدم حسابی تو کل دنیای نغمه باشه که علاوه بر خودش به بقیه هم اهمیت میده همین دنریسه. چرا مغرور نباشه؟ شما فرض کن یه دختر 15 ساله هستی که تمام عمرت در فرار و گدایی بودی و برادرت همیشه بهت زور میگفته و تو رو به خاطر سپاه به بدوی ترین انسان های دنیا فروخته. تو همون 15 سالگی بیوه شدی و هیچ چیزی نداره و به خاک سیاه نشستی، یهو سه تا اژدها گیرت میاد و به خودت میای و میبینی آخرین بازمانده تارگرین ها هستی و با هر بدبختی که شده خودت رو به کارت میرسونی و از چندین و چند آزمایش سربلند بیرون میای و از هیچی به جایی میرسی که 8000 سرباز داری که حاضرن جونشون رو به خاطرت بدن. سه تا اژدها داری. یکی از بزرگترین شوالیه های وستروس این همه راه رو میکوبه تا بیاد بهت خدمت کنه و قدرتمندترین آدمی هستی که تا حالا دیدی. چرا نباید مغرور باشی؟ اصلا مگه این غرورش بده؟ مگه این القابی که برای خودش میاره دروغه؟ همش واقعیته و همش رو خودش به دست آورده. با همه این وضعیت بازم عدالت رو به یاد داره و از قدرتش سوء استفاده نمیکنه.

    بله توی آستاپور اشتباه کرد اما از اشتباهش پند گرفت و توی میرین دیگه تکرارش نکرد.

    واقعا نمیفهمم چرا آدمهای پست و رذل و خیانتکار وستروس اینقدر طرفدار داره اما یه آدم صاف و ساده که کار درست میکنه انقدر دشمن!


  16. پ.ن: من توی سایت جورج مارتین میگشتم و دیدم سایت ما توی فن سایت های زبان های خارجه نیست! به نظرم بهتره بهشون بگیم سایت ما هم اضافه کنن.

    http://www.georgerrmartin.com/for-fans/fan-site-directory/

    هرچی تو سایتش گشتم ایمیلی پیدا نکردم که بشه باهاشون تماس گرفت و صحبت کرد. شما ایمیلی توی سایت پیدا میکنید؟ بخش تماس با ما نداره!


  17. خب کتاب 4 و 5 به صورت جغرافیایی جدا شده و بعضی ها توی یکی هستن و بعضی ها توی یکی دیگه و باز هم نمیتونه دلیل محکمی برای مردنشون باشه. اما در حالت کلی حرف شما درسته. مخالفتی با رفتن قسمتهای کتاب 4 و 5 در اسپویلر ندارم.


  18. استنيس تو كتاب هم بعد از شكست تو بلك واتر داغون بود. يادمه از تو اتاقش بيرون نميومد طبيعيه كه تو اين مقطع توي سريال هم اينجوري نشونش بدن.

     

    اتفاقات دور و بر استنيس به نسبت بقيه جاها كمتره و مجبورن بينشون فاصله بندازن. هنوز منس رو نديديم و وحشي ها از جنوب به كسل بلك حمله نكردن. بعد يه دور از شمال حمله ميشه و جان اسنو دفع ميكنه. بعد جان براي مذاكره ميره و استنيس يه دفعه ظاهر ميشه. به نظرم ميخوان اومدن استنيس غافلگيرانه باشه.

     

     

    اون قضيه رنلي و لوراس هم به نظرم تو كتاب هم هست. چندجا اشاراتي بهش ميشه. مثلا تو يكي از فصلهاي جيمي، وقتي جيمي و لوراس با هم صحبت ميكنن، لوراس ديالوگي ميگه مبني بر اينكه "من فقط به رنلي خدمت ميكردم و چيز ديگه اي بين ما نبود و شب آخر هم فقط رفتم زره رو از تنش درآوردم" جيمي هم تو ذهنش يه چيزي ميگه با اين مضمون كه "آره جون عمه ات! فقط داشتي زره در مياوردي! خودتي بچه جون!"

×