رفتن به مطلب

Blue book

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    2
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

اعتبار در انجمن

4
  1. Blue book

    بحث اپیزودیک قسمت دوم A Knight of the Seven Kingdoms

    به نظر من جورج ار ار مارتین در طول ۷ فصل گذشته تلاش می‌کرد افراد رو به هم ربط بده تا ما منتظر برخوردشون با همدیگه در پایان داستان باشیم ... یکی از جذابیت های فصل ۸ تا الان روبرو شدن افراد برای اولین بار یا دیدار دوباره‌ بعد از مدت ها بوده. در اپیزود اول شاهد دیدار آریا و گندری بودیم که من دوستش داشتم دیدار هاوند و آریا چنگی به دل نزد دیدار سم و جان و برملا شدن واقعیت هم اونجور که انتظار داشتیم پیش نرفت اما تو این ایپزود دیدار های شخصیت های اصلی جذابیت بیشتری داشتن در ابتدای اپیزود دیدار دنریس و جیمی که واقعا زیبا بود؛ هم هر دو بازیگر عالی بودن هم دیالوگ ها کاملا مناسب بود. دیدار برین و جیمی و به زبون آوردن اتفاقاتی که جیمی باعثشون شده و هر کس هر چقدر هم از جیمی متنفر باشه نمیتونه نادیده بگیرتشون ... بالاخره صحبت مفصلی بین سانسا و دنریس اتفاق افتاد که به نظر من هممون منتظرش بودیم ... حالا این که خیلی مهربون تموم نشد عیبی نداره ... دیدار تیان و سانسا که من خودم از فصل ۷ منتظرش بودم واقعا احساسی و به جا بود. و در پایان من واقعا منتظر دیدار دوباره تورموند و برین بودم ... (فکر کنم همه بودن ?) امیدوارم تو اپیزود های بعدی میلساندرا هم به جمعشون اضافه بشه ... یکی دیگه از نکات مثبت اپیزود دوم به نظر من اعتراف یکی از شخصیت ها به این واقعیت بود که از ابتدای سریال تا الان اونقدر شخصیت های سفید و سیاه تبدیل به خاکستری شدن که ما تصورش رو هم نمی‌کردیم ... آدم هایی که با هم دشمن بودن الان در کنار هم شراب می‌خورن و صحبت می‌کنن ... آدم هایی که فکرشو هم نمی‌کردیم الان در وینترفل نشستن و دارن برای مردن در کنار هم آماده می‌شن ... ولی مسئله ای که واسه من هنوووووووز روشن نشده همچنان به قوت خودش باقیه : پادریک توی فصل ۳ با اون سه تا زن چیکار کرد که ازش پول نگرفتن ???
  2. Blue book

    بحث اپیزودیک قسمت اول Winterfell

    من خیلی دوست داشتم اپیزود اول رو شخصا دلم برای تیکه انداختن های عالمانه ی تیریون تنگ شده بود. دیدارش با سانزا عالی بود و واقعا لذت بردم. نحوه برخورد مردم شمال با دنریس واقعا عالی بود. سرمای هوا و سرمای رفتار مردم باهاش واقعا فضاسازی زیبایی بود به نظرم. از اون که بگذریم میرسیم به تیان گریجوی و بازیگر عالیش که نحوه ی تضاد احساسات تیان رو واقعا زیبا به تصویر کشیده بود. از اینکه از همین اول کار یارا نجات پیدا کرد خوشحال شدم ولی احساس میکنم در مورد قضیه ی پدر و مادر جان اسنو نویسنده با کمی بی انصافی هیجان قضیه رو از بین برد. هم اینکه همین اول کاری دستش رو رو کرد هم نحوه ی برخورد جان با موضوع ... تنها امیدی که من میتونم به این قسمت داشته باشم اینه که نویسنده بخواد دست و پنجه نرم کردن جان رو به تصویر بکشه و اینکه آیا جان به دنریس خواهد گفت یا نه ... دنریس هیچ شناختی از برن نداره و ممکنه فکر کنه سم میخواد انتقام خانوادشو بگیره که این ادعا رو میکنن و اگر بدونه در پایان قرار نیست ملکه بشه ممکنه جنگ رو بیخیال بشه و برای نجات دو تا اژدهای باقیمانده راه اومده رو برگرده. از لحظات درخشان : قسمت آخر که بچه ی مرده شروع به جیغ زدن میکنه و زمان رسیدن جیمی لنیستر که با هنوز انگار خودشو گم کرده و میان شرافت و عشق داره انتخاب میکنه و میشه گفت هنوز حاضره برگرده پیش سرسی ... یکی از سکانس هایی که جای کار بیشتری داشت لحظه ی دیدار آریا و گندری و همینطور جان و برن بود. سر هم بندی زیادی به چشم میخورد.
×