رفتن به مطلب

BaldRaven

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    6
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روزهای برنده

    1

اعتبار در انجمن

11

آخرین بازدید کنندگان پروفایل

بلوک آخرین بازدید کننده ها غیر فعال شده است و به دیگر کاربران نشان داده نمیشود.

  1. BaldRaven

    بحث اپیزودیک قسمت چهارم The Last of The Starks

    یک چیزی که از ابتدای این فصل مشخص بود ، تغییر موقعیت دنریس بود ، حتی وقتی به شمال به عنوان یک ناجی و متحد اومد ، جوری که مردم بهش نگاه می کردن باعث میشد اذیت بشه رفته رفته این نگاه بیشتر براش مفهوم شد ، اون با رویای نجات دهنده اومده اما مردم بعد اینهمه بلایی که سرشون اومده فهمیده بودن باید رو پای خودشون بایستند دیگه به ناجی احتیاج نداشتن ، اون با هدف و ایمان به اینکه وارث بر حقه به این سرزمین اومد ، اما مردم به دید یه غاصب بهش نگاه می کنند و حتی فهمید که وارث واقعی هم نیست و تمام کسایی که دوستش داشتن حالا یا با یکی دیگن یا جا گذاشته شدن یا مردن ( برای یاد و خاطره سر جوراه چند ثانیه سکوت کنید ) تمام اینها شخصیت اونو ساخته بود ، اینکه وارث بر حق بود باعث شد از یه زن بی ارزش بین دوتراکی ها ، تبدیل به یه ملکه بشه ، اون به خاطر مردمی که نجاتشون داده بود و دوستش داشتن تبدیل به یه قهرمان شده بود و سعی می کرد اونا رو نجات بده ، اما الان وقتی همه این ها ترکش کردن ، چه هدفی داره ؟ دنریس از وقتی پاشو توی وستروس گذاشته بی هدفه و خودشم اینو خوب میدونه و این بی هدفی باعث شد که وستروس بتونه واکر ها رو نابود کنه ( تا حدودی ) اما الان وقتی تمام کسایی که دوستشون داره ، دارن به نوعی ترکش می کنند ، تنها هدفی که براش میمونه اینه که انتقامشون رو بگیره اونم به تنها راهی که می‌دونه ، آتش! بله رفقا ، دنریسی که تمام عمرش میترسید تبدیل پدرش بشه ، الان شبیه ترین فرد به پدرشه این تنها چیزی که باقی مونده ، در حالی که دور و برش رو خائن ها خیانت کارها گرفتن ، شاید ما هم تونستیم بلاخره شاه دیوانه رو درک کنیم ( اصلی ترین ضد قهرمان داستان به نظرم تا به الان ، چون شاه شب که شبیه به جوک بود ) بگذارید یه چیزی هم بگم ، سریال شاید اون چیزی نباشه که شما دوست داشتید باشه ، و آره .. این لعنتی از همون روز اول هم نبوده و خب میشه بهش هم حق داد میشه سرزنشش هم کرد ، خراب کردن آرک داستانی شخصیت ها ، خراب کردن خطوط زمانی ، بی توجهی به جزییات جادویی و حذف کردنش ، برای کسایی که عمری پای این سریال نشست یه خیانت آشکاره ، اما می دونید چیه ، گور پدر همشون اونا می تونند داستان رو خراب کنند و لی نمی تونن به چیزی که داستان میگه و مفهومش خیانت کنند . مفهوم داستان فرا تر از همه این ریزه کاری ها در مورد آتش و یخه ، در مورد عشق در برابر وظیفست ، در مورد ترسه و در مورد واقعیت امیدوارم پایان همون‌طور که مارتین قولشو داده خارق العاده باشه ( better sweet ending ) و امیدوارم آریا هم در کینگز لندین توسط دروگون بسوزه تا داستان کلیشه بودن در بیاد فعلا !!
  2. BaldRaven

    بحث اپیزودیک قسمت سوم The Long Night

    یه چیزی که نفهمیدم اینه که تکلیف آزور آهای چی شد ، اگه آریا آزور آهاییه چرا با پیشگویی مطابقت نداره و اگه آریا نیست پس چرا اینجوری شد ، نایت کینگ اصلا چجوری میشه اینقدر راحت شکست بخوره اصلا چرا این شب طولانی که میگفتن ، طولانی نبود ؟ یعنی باید سه قسمت آخر رو ببینیم تا فقط بفهمیم کی تخت آهنی لامصب رو میگیره ؟ اصلا فاک ده کینگ ( به سبک هوند ) یعنی ممکنه بچه های کرستر به عنوان آدرهای جدید شب طولانی نهایی رو بیارن ؟ و در آخر برن چرا شبیه سیب زمینی شده عملا هیچ کاری نمی کنه
  3. BaldRaven

    بحث اپیزودیک قسمت اول Winterfell

    فکر کنم بلاخره معنی علامت و نشونه ای که آدره‍ا میذارن لو رفت . دیو هیل یکی از نمایشنامه نویس های سریال ، توی مصاحبش گفته این نماد جزو الگو ها و نماد های مقدس فرزندان جنگل بوده و در جایی که اولین آدر درست شده بود هم به اون اشاره شده . نایت کینگ هم با گذاشتن این نشانه به اون شکل ، سعی داره به نوعی بهش توهین کنه یا خودش در جهت مخالف فرزندان جنگل قرار بده . تقریبا مثل رابطه شیطان و صلیب برعکس "As we saw with Bran and the Three-Eyed Raven, the spiral pattern was sacred to the Children of the Forest, who created the Night King by sacrificing a captured man in a spiral “henge of stones.” The Night King then adopted the symbol as a sort of blasphemy, like Satan with the upside-down cross." منبع
  4. BaldRaven

    بحث اپیزودیک قسمت اول Winterfell

    تارگرین ها و حتی اژدهایان در زمان شب طولانی و اولین باری که آذر ها دیده شدن وجود نداشتن ، پس خیلی غیر محتمله
  5. BaldRaven

    بحث اپیزودیک قسمت اول Winterfell

    استعاره تو سریال زیاده ، این علامت ها اگه معنی هم داشته باشه بیشتر اشاره به اون استعاره هاست . مثل شب طولانی اشاره داره به زمستان ، خورشید می تونه اشاره داشته باشه بازگشت روز ، یا استعاره از بهار ( یه جوری با استفاده از اعضای مرده ها بخوان بگن که تابستون تمام شده و زمستان فرا رسیده ) که به نظرم خیلی غیر محتمله در کل به نظرم بیشتر مفهومش مهمه که ما هنوز هیچ سر نخی ازش نداریم همون طور که گفتم بیشتر اصرار سریال روی تکرار عناصر و استعاره سازی برای قابل درک کردن و به نوعی جذاب کردن داستانه
  6. BaldRaven

    بحث اپیزودیک قسمت اول Winterfell

    اپیزود خوبی بود ، البته بهتون حق میدم بعد نزدیک به دو سال صبر کردن خورده باشه تو ذوقتون ولی بهای تموم شدن سریال زود تر از کتاب و در نتیجه اش تغییر دادن سرنوشت خیلی از شخصیت های فرعی همینه از اول که شروع کنیم لرد آمبر کوچک رو می بینم که از در و دیوار بالا رفتناش مارو خیلی یاد برن کوچک و قسمت اول فصل یک می اندازه که خب باید همون موقع فاتحشو می خوندیم. جلو تر که میریم به آریا می رسیم که منتظر جانه ، به نظر من بخش جالب این قسمت باید همین ری یونین ها باشه ، آریا و جان ، برن و جان و بقیه شخصیت ها از جمله هوند گندری ، تریون ، سم و در انتها جیمی شخصیت های که تا اینجای کار زنده موندن و قراره بعد مدت طولانی همدیگه رو ببینن این تجدید دیدار هم می‌تونه پر از شادی باشه هم می تونه ، جای زخم های قدیمی و باز کنه و تازه این قسمت خوب ماجراس ، این عوضیا همدیگه رو میشناسم و با این حال به هم اعتماد ندارن ( مثلا تریون و سانسا ) ، پس اونایی که هم دیگه رو نمیشناسن اصلا ممکنه با هم کنار بیان ؟ نگاه سرد مردم شمال به ملکه خارجی رو به یاد بیاورید هر چی جلوتر میرم بیشتر قانع میشم که آره این چیز بزرگتر بوده و سازنده ها با سرعت دادن به روند اتمام داستان نتونستن اون شخصیت یا اون وضعیت خاص رو به ما بقبولونند ، مثلا توی مورد برخورد ها ( فرضا آریا و گندری ، تریون و سانسا ) همه شکایت می کنند چرا بخورد ها سرد و بود و اونجوری که انتظار داشتن پیش نرفت ، توی این مورد ها داستان می‌تونه توجیه خوبی باشه ولی سریال نه ، چرا؟ چون مطمئنا در کتاب وقتی شخصیت ها به اینجای کار میرسند اونقدر خسته و داغونند که این دیدار ها براشون اونقدر ها معنی نداره ، یا حداقل به این شکل نیست چون با توجه به خواسته هاشون برخورد ها و رفتارشون فرق کرده ، مثلا آریا دیگه دختر بچه نیست اون جایگاه هر کسی رو فهمیده و ایندفعه به جای انتقام اومده از خونوادش دفاع کنه ( اتفاقی که برای لرد بیلیش افتاد رو به یاد بیارید ) سریال سعی داره اینو نشون بده ولی با خراب کردن قوس شخصیتی آریا در فصل قبل الان نمی تونه به خوبی اتفاقاتی که داره میوفته رو نشون بده همین اتفاق برای بقیه شخصیت ها هم می افته در طرف دیگه خراب کردن قوس شخصیتی ما جیمی رو داریم ، بهترین قوس شخصیتی داستان ، ری یونینش آنقدر خوبه که وقتی برن می‌فهمه داره میاد براش یه رو تو سرما صبر می کنه !! دیدار با خارجی ها ، کمپ بزرگ آنسالید ها ، نارضایتی لرد های شمالی و حضرت لینا مورمنت از جان اسنو / تارگرینی که نمی‌خواد شاه بشه ولی اژدها دوست داره از بخش های دیگه اتفاقات شمال بود اما کم کم بریم سر اصل مطلب ، یعنی کینگز لندیگ ، وقتی یورون گریجوی اومد با لشکرش ، گلدن کمپانی دور و برش و سرسی که باخودش میگه آیا بدم آیا ندم ؟ و بالاخره یورون که با دو سه فیل و سرباز اینور و اونور می‌تونه سرسی رو کیش و مات کنه در مورد این بخش فقط میشه تاسف خورد چون یورون یکی از بخش های مورد علاقه من در کتاب ها بوده که سریال نابودش کرده لنا هدی تا حد زیادی توی کار خودش خوبه و همینطور سرسی هم تا اینجای کار خط داستانی جذاب و خوبی داشته ، میشه بهش امید داشت هرچند دستور کشتن تریون در اونضعیت بدست بران یه کم ناجوره و به نظرم کار نویسنده هاست تا به روند اتفاقات سرعت ببخشند و امیدوارم توی کتاب خبری از این کار نباشه حداقل به این شکل وگرنه کلاغ سه چشم به داد تریون برسه بلاخره رسیدیم به گریوجوی ها این هم از همون دیدار هایی بود که نه تنها انتظارشو داشتم بلکه میدونستم جذاب از آب در میاد چون هرچی نباشه جرائت پیدا کردن تیون رو سریال خوب نشون داد ولی همون طور که گفتم با خراب شدن کامل خط داستانی گریجوی ها در کتاب ، اینجا هم نمیشه منتظر اتفاقای خفن بود و در انتها نایت واچ ،از اینکه چجوری زنده موندن رو نمی دونم یا اینکه چجوری همزمان به است هارث رسیدن چیزی نمی تونم بگم ولی میتونم بگم که خفن تر بخش این قسمت بود برام ، اینجا نویسنده ها نشون دادن که با اینکه ممکنه نتوانسته باشن داستان رو اونجوری که باید پیش ببرند اما هنوزم می تونن مارو غافل گیر کنن فقط یه نکته میمونه اونم آثار هنری آدر ها رو دیوار خونه لرد آمبره ، این آثار که حتی توی کتاب هم بهش اشاره نشده یه جورایی ابتکار نویسنده هاست ( مگه اینکه مربوط به پایان داستان بوده باشه ، که یه جوری با تکرارش به ما بگن آره جواب همیشه رو به روتون بوده و غیره ) از ای جور نشونه ها توی سه چهار جایی که دیده شده یکی توی قسمت اول بود ( شکلس فرق داره و با اجزای بدن ساخته شده بود ) ، وقتی جان و منس از هم جدا میشن و جنازه اسبارو به اون شکل پیدا می کنن ، در حکاکی معدن دراگون گلس و از همه مهم تر در سفر برن به همراهی کلاغ سه چشم به زمانی که اولین آدر خلق شده ، اگه دقت کنید همین علامت به دور درخت چهره ای که اون فرد مشخص رو بهش بسته بودن به صورت تخته سنگ های بزرگ وجود داره ، واقعا در اینکه نشونه چیه چیزی نمیشه گفت بعضیا میگن یه نوع نشانه از خورشیده ( من دقت کرد تقریبا هر بار که این نشونه رو دیدم ۷ پر داشت ولی اینبار هشت تا بود ، شایدم هیچ ربطی نداره و فقط شکله که مهمه ) بعضیا هم میگن اگه از بالا به درخت چهره نگاه کنی به اون شکله یا استعاره ای از ریشه های درخته ، یا بالاخره یه جوری به فرزندان جنگل یعنی خالقینشون وابستس اما از اونجایی که حتی نمی دونیم آدر ها چی میخوان پس دقیقا نمیشه مفهوم این کارشون رو فهمید ، شایدم یه جور علامته برای اینکه بگن آره اینجا هم برا منه ، یا شایدم به خواسته اصلی و مرموزشون وابسته اس ، به هر حال چند هفته دیگه جواب تمام این سوال ها مشخص میشه پس بهتره صبر کنیم و زود قضاوت نکنیم و کمتر غر بزنیم
×