جدول امتیازات
ارسال های محبوب
Showing most liked content on 05/16/19 در همه بخش ها
-
6 پسندنگاهی به قسمت 5 فصل 8 از حسین معززینیا پخش پنجمین قسمت از فصل هشتم و نزدیک شدن به قسمت پایانی، کموبیش تکلیف کیفیت فصل پایانی این سریال، سرنوشت شخصیتها و پایان قصه را مشخص کرده. این روزها بحث و جدل بین مخالفان و موافقان برپاست و هر گروه استدلالهایی دارد. آمار نشان میدهد اغلب طرفداران سریال سرخوردهاند و امتیاز وبسایتهای مختلف هم نشاندهندهی شدت همین نارضایتی است. از جمله، امتیازهای درجشده در سایت IMDb که مشخص میکند کاربران این سایت، دو اپیزود اخیر را اصلاً نپسندیدهاند. استدلال مشترک اغلب موافقان فصل اخیر این است که دلیلی برای نق زدن نیست، چون هر سریالی و هر داستانی بالاخره باید تمام شود، به نتیجه برسد و یک جایی جمع شود. پس سازندگان این فصل هم دارند کارشان را انجام میدهند تا قصه را تمام کنند. این استدلال نه تنها غلط نیست بلکه اتفاقاً بیانکنندهی همان مشکل وخیمی است که فصل هفتم و هشتم گرفتارش شدهاند. [از اینجا به بعد، داستان سریال فاش میشود. کسانی که نمیخواهند از جزئیات مطلع شوند، لطفاً بقیهاش را نخوانند.] بدیهی است که هر سریالی و هر قصهای یک جایی باید تمام شود. اما تفاوت فیلمهای ماندگار، سریالهای بهیادماندنی و قصههای بزرگ با آثار پیشپاافتاده و فراموششدنی اتفاقاً همین است که طراحان خوشذوق و خلاق آن دستهی اول میدانستهاند که جزئیات یک قصه باید نسبت درست و دقیقی با پایانبندیاش پیدا کند و حرکت یک فیلم یا سریال به سمت پایانبندی باید با مقدمات قبلی متناسب باشد تا ما همانطور که در زندگی واقعی، مرگ آدمها و به پایان رسیدن هر سرنوشتی را ذرهذره میپذیریم، در یک قصه هم باور کنیم که همهی آنچه قبلاً دیدیم عاقبتی جز این نمیتوانسته پیدا کند. ما دوست داریم در روند رو به پایان یک قصه، مرتب دست سازندگان یا نویسندگان را وسط وقایع نبینیم و باور کنیم سرانجام همه چیز جز این نمیتوانست باشد. مشکل دو فصل اخیر بازی تاجوتخت همین است که کاملاً واضح است که «میخواهند جمعش کنند». اصل این تصمیم ایرادی ندارد بلکه نتیجهاش است که آزاردهنده است. راستش بهنظرم حتی گافهایی مثل همین ماجرای جنجالی لیوان استارباکس هم نمیتواند بیارتباط باشد با همین سرسری رفتار کردن سازندگان سریال. این بحث درازی است و شاید باید در فرصتی دیگر شرحش داد اما فقط برای روشنتر شدن موضوع، بیایید به چند نکته دقت کنیم: اول: وقتی در یک سریال، وقت زیادی صرف نمایش جزئیات میشود، یک شخصیت فرعی در چند فصل معرفی میشود، یک ماجرای نه چندان بااهمیت تا انتهای یک فصل هم به نتیجه نمیرسد، حتی سفر یک شخصیت از اقلیمی به اقلیم دیگر ماهها طول میکشد، تردیدی نیست که شتاب بخشیدن به حوادث در حدی که در دو فصل اخیر میبینیم منجر به صدمهزدن به باورپذیری وقایع میشود. سرعت اتفاقات باعث میشود ما نتوانیم همه چیز را بپذیریم چون آن پسزمینه هنوز در ذهن ماست و همه چیز را مقایسه میکنیم. این کاملاً بدیهی است. دوم: هر نوع پایانبندی در هر قصهای باید موفق شود ما را نسبت به تحولات بزرگ کاراکترها قانع کند. تغییر پیدا کردن شخصیت دنریس (از کسی که هفت فصل، مرتب تکرار میکرد من مثل تارگرینها نیستم و میتوانم عاقلانه رفتار کنم) به چیزی که در اپیزود اخیر دیدیم البته که بهاصطلاح امروزی «روی کاغذ» پذیرفتنی است اما فقط کسانی با این تحول مشکلی ندارند که عادت دارند به جای چیزی که مقابل چشمشان نمایش داده میشود به ایدههای توی ذهن سازندگان فکر کنند. بله میدانیم که زمینهی این جنون در ایدههای نویسندگان سریال وجود داشته اما ما زمینههای قانعکنندهی چنین تحولی را در این فصل ندیدیم، آن هم با چنین شدتی که اصرار داشته باشد زن و کودک را به خاکستر تبدیل کند. اگر کمی دقت کنید داریم از ذهن خودمان به نویسندگان کمک میکنیم. به همین ترتیب به این سؤال جواب داده نمیشود که جان اسنو بهعنوان یک رهبر مقتدر چرا در این فصل، به طور کلی تماشاگر وقایع است. چون عاشق دنریس است؟ عاشقش نیست و در همین اپیزود اخیر این را نشان داد. چون مطیع اوست؟ چرا مطیع کسی است که بر خلاف منش جان اسنو دارد غیرعاقلانه و ضدبشری رفتار میکند؟ چون یک بار با او عهدی بسته؟ پس چرا خودش به عهدی که دنریس با او میبندد تا آن راز را فاش نکند وفادار نمیماند؟ اساساً تعریف این شخصیت در فصل اخیر چیست و کاریزمایش کجا رفته؟ به همین ترتیب اگر پیش بروید معنایی برای تصمیمگیریهای بقیه، شامل تیریون، سرسی، جیمی و دیگران هم نخواهید یافت. سوم: میتوانیم فرض کنیم این فصل اصلاً قرار نیست شخصیتها را تعریف کند و قرار است حادثهمحور باشد. قرار است از اکشن لذت ببریم. آنوقت مدافعان سریال واقعاً معتقدند آنچه بهعنوان اکشن صرف، یعنی طراحی یک جنگ و نمایش جزئیاتش طبق منطق همهی فیلمها و سریالهای ساختهشدهی تاریخ، در اپیزود پنجم نمایش داده شد حتی بهعنوان یک نمایش درجه سه هم پذیرفتنی بود؟ دربارهی دکوپاژ و حرکت دوربین و رنگ و نور حرف نمیزنیم، بلکه بحث بر سر این است که در هر جنگی ما باید بفهمیم هر کسی کجاست، دارد چه میکند، چرا الان حمله میکند یا نمیکند، چرا عقبنشینی میکند یا نمیکند، اگر از این مسیر حمله میکرد فرقش با آن یکی مسیر چه بود و جزئیاتی از این دست که باعث تعلیق و هیجان میشوند. در مورد اپیزود اخیر مشخصاً باید بدانیم چرا یک اژدها در کسری از ثانیه کشته میشود و دنریس هم وحشتزده از معرکه میگریزد اما دفعهی بعد، یک اژدها میتواند یک ناوگان کشتی با انبوهی نیزهانداز را در ثانیهای نابود کند و بعد، یک شهر با همهی سپاهیانش را همینطور و بعد هم باید این را بفهمیم که اساساً اگر قرار بوده یک اژدها تکلیف جنگ را مشخص کند پس چرا این سپاه عظیم خودش را از شمال به جنوب رسانده و این همه زحمت کشیده و جایگاه کل این سپاه در این نبرد چیست. میدانم که میشود جواب همهی این سؤالها را با تأکید چندباره بر «جنون دنریس» داد ولی این تداوم همان روش سازندگان سریال است که میخواهند زودتر جمعش کنند. در فیلمها و قصههای خوب این چیزها را به چشم میبینیم نه اینکه نقصها را با حدس زدن و توجیه تراشیدن و همیاری با کار ضعیف نویسندگان سریال رفع و رجوع کنیم. بههرحال، حالا دیگر ایدههای نهایی کموبیش مشخص است و حدسم این است که در اپیزود آخر، وقایع به این ترتیب پیش خواهد رفت که جنون دنریس وسعت خواهد یافت و تصمیم میگیرد از هر کس که خائن میداند انتقام بگیرد که این شامل جان اسنو هم خواهد شد و آریا بهعنوان شخصیتی که در فصل اول «شاهد» مرگ پدرش و رخنهی بزرگ در خاندان استارک بود و در اپیزود اخیر باز هم «شاهد»ی بود باقیمانده میان نتایج جنایت دنریس، این بار مانع موفقیت یک ملکهی دیوانهی دیگر خواهد شد، جان پادشاه عادل هفت اقلیم را نجات میدهد که بهنوعی نجاتدهندهی استارکها هم خواهد بود. گرچه طبق سلیقهی آقای جی آر. آر. مارتین بیشک شخصیتهای مهم دیگری در اپیزود آخر قربانی خواهند شد و خونریزیهای فراوانی اتفاق خواهد افتاد. از کانال فیلم دیدن با حسین معززینیا https://t.me/hoseinmoazezinia @hoseinmoazezinia
-
5 پسندواقعا من موندم از کجا شروع کنم!اخه چرا!!!انقد ناراحت و عصبیم ک اگه قسمت بعدم ب همین افتضاحی پیش بره پیرم وستروسو ب خاک و خون میکشم?جدا از شوخی! عاقا این جان اسنو واقعا تو این سیزن نقش هویج بهش دادن.دلم میخاس وقتی میگه شی ایز مای کویین بزنم دهنشو.....!آخه چجور تونستن اون شخصیتو ب اینجا برسونن کارشو!جان اسنویی ک نتونس اتیش زدن منسو ببینه وایساد نگاه کرد ک واریسو جلوش بسوزونن بعد هیییییچی نگف!!! دنریسو دیگ نگمک واقعا خط داستانیشو ب فاک دادن!دنریس تا الان خیلی مشقت و سختیو گذرونده بود.هر پادشاه یا ملکه ای باید یه سری جاها قدرتشو بکشه ب رخ بقیه ک دنریس خیلی جاها اینکارو کرده بود ولی همونطور ک میدیدیم ذات بدی نداشت.مردمو دوس داشت.از اول میگف برا نجاتشون اومده!جنگ واسه قدرتو کنار گداشت رف مردم شمالو نجات بده از دست ادرها!بعد یهو وقتی پیروز جنگ میشه بیاد مردم بیگناهو جزغاله کنه!با ی منطق مسخره ک این نردم شاید بعد بخوان جان پادشاه بشه!!!!مگه داریم!مگه میشه اینجوری بیای ی شاهکارو ب گند بکشونی! من تنها صحنه ای ک منتطرش بودم و تا حدودی منو راضی کرد نبرد برادران کلگین بود و مخصوصا اون اخرش ک افتادن تو اتیش...لذت بردم. کارگردانی و جلوه ها فوق العاده و محشر بودن.بازی لنا هدی مث همیشه عالی ولی خط داستاتیو ب طرز فجیحی نابود کردن.البته هنوز کمی امید براممونده ک قسمت اخر اتفاقی بیفته ک قانع شیم ک بعید میدونم ی موردی هم ک رو مخمه اینه ک واقعا شاه شب تموم شد!!!با خودم برنامه ریزی کرده بودم با پایان سریال دوباره از اول شرو کنم ببینم ولی اخه چجوری دیگ اونهمه مانور روی شاه شبو ببینمو خندم نگیره!وینتر ایز کامینگ??? برن ک دیگ هیچیییی.من کاقعا نفهمیدم اصن بود و نبود این بشر چ سودی داشت!جز این ک نایت کینگو کشوند وینتر فل و دیوارو خراب کرد چ لطفی کرد!اصن وقتی اسمشم یادم میاد میگم خب ک چییییی!!!! واقعا متاسفم واسه اون دو تا کله پوک ک اینجوری سریالی ک یه سریا واقعا باهاش زندگی کردنو نابود کردن.اثری ک میتونس ماندگار باشه......
-
4 پسندمن خیلی دوست دارم حق با شما باشه. این که برن در واقع شخصیت اصلی سریال باشه. حتی از اون لحظه که از دیوار میره بالا و جیمی پرتش میکنه پایین و جنگ قدرت شروع میشه. در واقع دلم میخواد معلوم شه همونجور که سرنوشت بریک این بوده که چندین بار از مرگ برگرده تا از آریا حفاظت کنه، سرنوشت برن هم این بوده باشه که هزاران سال شاه شه و به همه چی تسلط کامل داشته باشه. (کلاغ سه چشم میتونه هزاران سال زندگی کنه طبق منطق داستان) حتی دوست دارم تئوری برن=شاه شب رو. انگار شاه شب سیاه ترین وجه برن بوده که دوست داشته یه ارتش کاملا مطیع حتی از زندگان (بچه های کرستر که وایت واکرا میشن) و مردگان داشته باشه و برن انگار در جداله اینو نپذیره. برن و شاه شب یجورایی مثل ادوارد نورتون و برد پیت در برابر هم قرار گرفته بودن و یکی باید اون یکی رو نابود میکرد. به نظرم برن از جنون دنریس مطلع بود. میخواست یجورایی با گفتن حقیقت به جان، دنریس رو بزنه کنار و جلوی فجایعی که دیده توسط دنریس ایجاد میشن بگیره. حتی تا لحظه آخر میخواد سرنوشتش رو نپذیره که باید بر بقیه حکومت کنه و از زیر بارش در بره. اما یه جایی تسلیم این سرنوشت میشه. همونجور که دنریس هرکاری میکنه تا دیوانه نشه اما سرانجام دیوانه میشه، برن هم دست به هرکاری میزنه که شاه شب رو نابود کنه و جان رو بنشونه روی تخت پادشاهی به جای خودش و در عوالم خودش غرق شه، اما هرکاری میکنه باز نتیجه عکس میده و نمیتونه با سرنوشت بجنگه. و این که با توجه به کتاب دلم میخواد آریا هم انقد شخصیت مثبتی نباشه. دوست دارم خدای مرگ اون باشه و از اینم که شاه شب به جای آزورآهای به دست خدای مرگ کشته شه، راضی ترم. البته گاهی دلم میخواد کل این قضایا یه پایانی مثل ماتریکس ۳ داشت و یه بازی خدایان بود. مثلا همونجور که اوراکل و معمار تهش توافق کردن در مورد سرنوشت انسانها؛ خدای نور و تاریکی هم به توافق میرسیدن. یا حتی چندتا خدای دیگه. برن هم یه چیزی بوده تو مایههای نیو.
-
4 پسند
-
3 پسنداره.. به نظرم بهترین پایان و قانع کننده ترین پایان برای قسمت های قبلی و توجیه اونا همینه ک همه اینا نقشه های برن باشه و به نظرم با این همه گندی ک نویسنده ها بالا اوردن تو قسمت های قبلی این پایان از نظر من میتونه بهترین پایان و منطقی ترینش باشه..البته از نظر من.. ولی یه چیز خوندم درباره قسمت اخر که اسپویل کرده بودن اگر اونجوری پیش بره من فک میکنم به عنوان بدترین پایان یک سریال تو تاریخ سینما معروف بشه..چون اصلن حق گیم نیست ک اینجوری ب گند کشیده بشه..امیدوارم اونجوری پیش نره و حتی پایانی قانع کننده تر و بهتر از این چیزی ک من گفتم اتفاق بیوفته تا راضی کننده باشه..
-
3 پسنداینجا انسالیدها در 30 ستون وایسادن ، اگر در هر ستون 50 نفر وایساده باشن (که بعیده) تعدادشون در مجموع میشه 1500 تا. تعداد کل انسالیدهای خریداری شده در فصل سوم 8000 انسالید آماده + تمامی اونهایی که در حال تمرین بودن که حدودا میشه 9000 پس اینایی ک زنده موندن یک ششم یعنی 16 درصد افراد هستن. زیاده یعنی؟ توی این جنگ که بعیده تعداد زیادی ازشون مرده باشن.
-
3 پسندکاش همین فصل ۸ گات با تمام بی منطقیش و با تمام خرابکاری کارگرداناش، چند سال هر هفته به همین صورت میومد و من با تمام وجود هر هفته نگاه میکردم هشت سال با این سریال و همه خوبی و بدی هاش همراه بودم اینکه هفته بعد آخرین قسمتش هست واقعاً دردناکه و هیچ سریالی نمیتونه جایگزینش بشه بریکینگ حتی خاک گات هم نمیتونه جمع کنه فکر کردن به اینکه گات هفته بعد این موقع به تاریخ پیوسته واقعا سخته. باور کنید حتی کتاب های مارتین هم نمیتونه جای خالی سریال رو پر کنه پس از همین یک قسمت بی منطق باقی مونده نهایت لذت رو میبرم تا شاید خداوند نور حافظهم رو ریست کنه و بشینم از اول گات ببینم
-
2 پسندالبته همون پایان محشری که شما راجب اشنایی با مادر میگید هم از نظر طرفدارا اصلا محشر نبودا!? دقیقا فندوم اشنایی با مادر همین حرفایی که الان گات فنا راجب خراب کردن شخصیت دنریس و بقیه شخصیتا میزنن رو اونام همین حرف رو راجب خراب کردن شخصیت بارنی و تد و رابین میزنن و به نظرشون پایان سریال اصلا با منطق فصول گذشته جور در نمیاد من گفتم.تنها سریالی که دیدم منطق پایانش کاملا از هر جهت با فصول گذشته مطابقت داره برکینگ بد بود
-
2 پسندوست ورلد فصل اولش خوب بود فصل دومش مزخرف به تمام معنا بود. سریال آشنایی با مادر رو ببینید، یه سریال کمدی کم خرج بدون جلوه ویژه ووو.... چه پایان محشری داشت و تا آخرین دقیقه غیرقابل پیش بینی بود. همش قدرت نویسنده است
-
2 پسندیاد بازی کلش افتادم دنریس بعد از قسمت چهارم رفت دراگوناستون یه مدت خودشو حبس کرده بود تا هم رو استراتژی کار کنه هم صبر کرد که دروگون فول لول بشه تا بتونه همه رو سوخاری کنه ??
-
2 پسندبله دقیقا! فکر می کنم خودشه! عالی! اسمی از توماس هابز آوردین و یاد یک جمله معروفش افتادم: "انسان، گرگ انسان است". شاید این دقیقا ایده ای هست که مارتین هم به دنبالش بوده. نه وایت واکرها، بلکه یک انسان سبب نابودی یک شهر شد. و پیش از اون هم انسانها بودند که فجایع دیگر رو آفریدند. دقیقا مثل دنیای واقعی ما. مثلا همون قضیه نئاندرتالها و هوموساپین ها، که نه حیوانات، بلکه خود انسانها (هوموساپینها) بودند که سبب انقراض نسلی دیگر از انسانها (نئاندرتالها) شدند. مرسی از این تحلیل خوبتون. وای خیلی خندیدم. یاد فصل دوم سریال وست ورلد افتادم که شبیه همین جمله رو داره. طرف 1 میلیون آینده ممکن رو می بینه و البته اونجا پی می بره که توی هیچکدومش سرنوشتش عوض نمیشه (اگه درست یادم مونده باشه)
-
2 پسندمنظور از بهترین سریال سریالیه که تمام مدت یک سیر صعودی رو طی کنه. سریالی که پایان بندیش به قدری بی نقص باشه که منتقدا هم حتی علاوه بر مردم عامه امتیاز کامل رو بهش بدن.کاری به ژانرشون ندارم چون دقیقا طبق حرف شما اگر بخوایم از طرف ژانر مقایسه کنیم بشدت احمقانه است گات یه سریال تخیلی و فانتزیه و هیچ ربطی به سریال رئالی مثل برکینگ بد که دقیقا تو دنیای واقعی اتفاق میفته نداره. منظور من از مقایسه نحوه پایان بندی و سیر تکاملی داستانشون بوده. گات تا فصل ۶ خیلی خوب پیش رفت از این نظر حتی بهتر از ۳ فصل اول برکینگ بد(خیلی بهتر) ولی از ۶ به بعد سیر نزولی داشته متاسفانه و تو فصل اخر هم کلا هر چی کاشته بودن بجای برداشت کردن و جمع بندی مناسب برای کاراکترا زدن همه خطای داستانی رو رسما خراب کردن همه کاراکترا رو از چیزی که تو این ۶ فصل دیدیم ازشون یا دور کردن یا اگرم سرنوشت کاراکتر منطقی بوده نحوه مقدمه چینی واسه این سرنوشت منطقی نبوده و به قدر لازم بهش پرداخته نشده. در صورتی که مثلا کاراکتر والتر وایت به نظر من واقعا خیلی منطقی و کاملا دقیق به تک تک ابعاد شخصیتیش،قوس شخصیتیش اعمالش افکارش تصمیماتش و... پرداخته شد و سرنوشتی هم که براش در نظر گرفتن به سبب همین پرداخت فوق العاده کاملا راضی کننده بود. درسته این رو قبول دارم که گات تعداد خیلی بیشتری شخصیت اصلی و فرعی داشته نسبت به برکینگ بد ولی به همون اندازه هم بودجه هم تایم هم توجه و ساپورت بیشتری داشته-ضمن اینکه مهم ترین چیز این که حتی یه سورس و منبعی مثل کتابای مارتین هم بوده که کامل کاراکتر رو بشه فهمید و چیزی ننوشت که خلاف کاراکتر باشه. مطمئن باشین انقدر بی توجه نیستم که بیام ژانر فانتزی رو با ژانر برکینگ بد مقایسه کنم.اگر دارم اینکارو میکنم صرفا دارم نحوه جمع کردن داستان و سرنوشت نهایی کاراکتر هارو در نظر میگیرم. لاست رو من کامل ندیدم اما وست ورلد رو دیدم و معتقدم بشدت سریال سنگین،عمیق و فوق العاده ای هست مخصوصا فصل یکش.ولی بازم تا اخرین فصل سریال رو نبینم نمیتونم بین وست ورلد و برکینگ بد(از نظر نحوه جمع بندی و داستان کاراکترا)نظر بدم
-
2 پسنداگه واقع بینانه نگاه کنیم و بدور از تعصب پاسخ رو خیلی راحت میشه پیدا کرد وقتی یک داستان نوشته میشه کارکترها تعریف میشن. آرام آرام با تعریف شکل ظاهریشون رفتارشون اخلاقشون اعمالشون به خواننده یا بیننده شناسونده میشن. حالا یا سیاه یا سفید یا خاکستری. فرقی نمیکنه. بعد از چند فصل شخصیت شکل گرفته. خواننده یا بیننده باهاش آرام آرام ارتباط برقرار کرده. و اون رو پذیرفته. فرقی نمیکنه طرفدار اون کارکتر مورد نظر باشه یا نه. اما نویسنده باهوش ماجرا میخواد یه قوس به شخصیتش بده و رنگ کارکترش رو عوض کنه. در نتیجه خیلی نرم و با فکر بواسطه رفتارها و اعمال جدید یه چرخش به کارکترش میده و شخصیت باورپذیر جدید رو به خواننده یا بیننده تحمیل میکنه و اون چاره ای جز پذیرش شخصیت جدید نداره حتی اگر دوستش نداشته باشه. اما یک نویسنده ناتوان که فقط میخواد از نویسنده های باهوش تقلید کنه و خوانندش رو غافلگیر کنه. میاد به طور ناگهانی و بدون فکر بدون تعریف کارکتر جدید رفتار یا عملی رو به کارکترش نسبت میده در حالی که هنوز اون چرخش شخصیتی اتفاق نیفتاده. در نتیجه خواننده یا بیننده نمیتونه کارکتر جدید رو بپذیره و باهاش مقابله میکنه به عنوان مثال تو در ردودینگ میبینی کارکتر محبوبت در حالی با نیت صلح اومده بود به همراه زن حاملش سلاخی میشه. عصبانی میشی گریه میکنی عذاداری میکنی. اما مقابله نمیکنی. چرا؟ چون میدونی راب اشتباه کرد که قرارش رو با فری شکست. اشتباه کرد پرچمدارش رو گردن زد. و تو میدونی این اتفاقی که برای کارکتر محبوبت افتاده فقط تقصیر خودش هست نه نویسنده. پس نه از سریال(کتاب) متنفر میشی نه از نویسنده و همین تفاوت باعث میشه بعضی نویسنده ها در تاریخ ماندگار بشن و بعضیها لایق تمشک زرین
-
2 پسندیه نکتهای که هست اینجاست که اگه دقت کنین از خاندانهای بزرگ وستروس آخرین وارث مذکرشون که باقی موندند جان ( تارگرین ) ، برن ( استارک ) ، تیریون ( لنیستر ) و گندری ( باراثیون ) ـن! هر کدوم این چهار نفر به یه نحوی اون هارو از فرمانروایی دور میکنه! جان که از ابتدا یک حرومزاده شناخته میشد و الـان هم از تاج و تخت فراریه! برن هم خودش رو زاغ سه چشم میدونه! تیریون هم در کودکی و همیشه از سوی پدرش و خاندان لنیستر سرزنش میشد! گندری هم حرومزاده گمنامی بود که کوچکترین آداب دربار هم نمیدونه! این مسئله همون Cripples, Bastards & Broken Things هست که در فصل اول روی اون مانور داده شد! مسئله اینجاست که آیا این قضیه اتفاقی هست یا واقعا معنا و مفهومی در عمق میخواد برسونه!؟
-
1 پسندموافقم. BB تا به امروز یکی از بهترین و قابل قبولترین پایان بندیها رو داشته. بین تمام سریالهای پرطرفداری که تمام شدند. من قبلا مطمئن بودم که گات میزنه روی دست برکینگ بد. ولی خب نشد. یعنی اصلا به گرد پای اون هم نرسید متاسفانه. چه آرزوهایی که تباه شدند در مورد وست وورد هم بعید میدونم بتونه تو پایان بندی از BB جلو بزنه. یعنی پایان فصل دوم قانع کننده نبود و برای فصلهای بعدی نمیشه قطعی نظر داد البته همه این نظرها با علم به این هست هر سه سریال ژانر متفاوتی دارند
-
1 پسندبرن 14000605 اینده مختلفو دید که فقط تو یکیشون مردم سورپرایز میشدن، و طبق همون پیش رفت
-
1 پسندسرسی بدذات نبود؟ البته که هیچ نوزادی با ذات بد به دنیا نمیاد. ولی سرسی دیگه باید چیکار می کرد که ما متوجه شیم بده؟ رفتارهای دوران بچگیشو به خاطر بیارین. از رفتاری که با تیریون داشته تا کشتن دوستش فقط به این خاطر که پیشگویی رو شنیده. کسی که تو دوران کودکی که اوج پاکی یه شخصیته همچین رفتاری داره من نمی تونم فکر کنم ذات خوبی داره. کارهایی که تو بزرگی کرده که به کنار. حتی اگر کتابها رو خونده باشید از گفتگوی درونی شخصیتها هم می تونید متوجه بشید که ذاتا چه جور آدمایین. حیمی خیلی کارهای بد کرده ولی وجدانش هنوز بیداره و خودش رو به خاطر کارهایی که کرده سرزنش میکنه ولی سرسی... اینکه آدم تو لحظه آخر که کاخ ارزوهاشو ویران شده می بینه و تو یه قدمی مرگ قرار داره،اشک بریزه به معنی ذات خوبش نیست. سرسی حتی بچه هاشو فدای خواسته های خودش کرد و اشکی که موقع کشته شدنشون ریخت به خاطر از دست دادن اونا نبود، به خاطر خودش بود. برعکس اون چیزی که سریال می خواست القا کنه به ما. حتی عشقش به جیمی عشق نبود. بارها خیانت سرسی به جیمی رو دیدیم. طلمی که در حق رابرت کرد که هیچ. دستور کشتار بچه ها و نوزادهای رابرت حقش بود به خاطر خنده ای که به جنازه رئنیس و ایگان تارگرین کرده بود. به خاطر صادر کردن دستور قتل دنریس و ویسریس. ولی حتی یه خصلت خوب تو وجود سرسی نیست که بخوام ازش اسم ببرم. به نظرتون اگر دنریس کشته بشه چه بلایی سر دروگون میاد؟ به نظرم دروگون تنها کسیه که لیاقت تخت اهنین رو داره! به هر حال بچه دنریسه. نریانی که به دنیا چیره میشه?
-
1 پسندفرمایشتونو قبول دارم و متاسفانه واقعیت هم همینه. جوامع کنونی (به خصوص غربی) در شکل مترقی خود بر گرفته از اندیشه های ارسطوه. جوامعی مبتنی بر شکل هدایت شده ای از آزادی و تحقق درصد ضعیفی از عدالت اجتماعی و ماهیتا برخلاف ایده آل گرایی فطرت انسان. نقطه مقابل اندیشه افلاطونه و نخبه گرایی، عدالت اجتماعی و ایده آلیسم پر رنگ و لعابی که زمینه تحقق عدالت اجتماعی به معنای کلمه است و البته در اون اثری از لیبرالیسم نیست، کار هر دو در نهایت ناقص و منجر به زوال میشه چون این دو مکمل اند و نه متضاد. پلکان بعدی اندیشه متعالی سقراطه که مبتنی بر وجدانه و وجدان عنصریه بر پایه دو اصل آزادی و عدالت. ولی به خاطر نبودن بستر برای تحقق اون دو اصل که عرض کردم و ابتدایی بودن شکل حکومت در وستروس ،چیزی که ما در وستروس و جهان مارتین می بینیم خیلی ابتدایی تر از موارد فوقه . دنیای ترسیم شده مارتین به نظرم چیزی در حدود کشمکش انسان نئاندرتال با هوموساپین ها بر سر بقا ( آندال ها، نخستین انسانها، فرزندان جنگل و...) در کتاب انسان خردمند یووال نوح هراری، شکل ابتدایی عدالت اجتماعی و ذره ای آزادی یعنی چیزی بین حکومت پیشرو هخامنشیان و اشکانیان با نگاهی به آریستوکراسی افلاطونه. یعنی ساختاری پویا و منعطف و البته نه بر مبنای صرفا هفت خاندان ( مثل هفت خاندان پارسی) که در لفافه ای از تکثر گرایی و تحمل عقاید به مانند اشکانیان پیچیده شده باشه. اگه هوشمندانه از چرخ نام برده میشه من به یاد تمثیل ساعت توماس هابز می افتم. حال دو انتخاب وجود داره. ترجیح سیاست بر اخلاق یعنی همین رویه توماس هابز ( و سرسی، تایوین لنیستر و...) و یا در نقطه مقابل اون اخلاق ( رویه ادارد استارک) . مورد اول منجر به سقوط آدمی و انتظار شکست توسط سیاست پردازی بی اخلاق تره و رویه دوم بدیهیه که با نبود عنصر وجدان به صورت عمومی و در تقابل با سیاست بویی از حماقت داره و منجر به شکست میشه. در اینجا حیفه یادی نکنم از اثر در خور ستایش، تقدیر( predestination-2014) ساخته برادران اسپیریگ. در اونجا هم شخصیت حاضر در فیلم گرفتار در یک چرخه است و وقتی در تقابل نهایی با شخصیت منفیه ، با این بیان ( نقل به مضمون ) روبرو میشه که اگه قراره چرخه رو بشکنی منو نکش و سعی کن باهام کنار بیای ( تحمل عقاید و...) ، اگه منو بکشی جایگزین من میشی و این چرخه ادامه داره. تقدیر اقتباسی از اثر گرانقدر همه شما زامبی های رابرت هاین لاینه. اثری که جدای از اشاره جالب به چرخه ای که انسان در اون گرفتاره بر مبنای سفرهای زمانه و کشمکش با تقدیر استوار شده، چیزی که ما در جهان طراحی شده توسط مارتین و با تاکید بر شخصیت های دنریس تارگرین و برن استارک هم می بینیم. مارتین تا جایی تونسته هرج و مرج که بستر گذر از این چرخه است رو با ظهور شخصیت هایی مثل لیتل فینگر و لرد واریس عینیت ببخشه ولی به نظرم هنوز نتونسته به ساختاری برسه که بشه بعد از شکستن چرخه بر اون استوار بود مگر محیط های ایزوله و غیر پویا مثل دیوار که جان در فرایندی انتخابی به راس رسید ( و البته دیدیم واکنش ها نسبت به رویکردش چی بود یعنی کشته شدن توسط برادران قسم خورده اش!) و یا اصناف سیزده در کارث. همین قدر که سعی در شکستن کلیشه های کهنی که تالکین، سی اس لوییس و ... بر مبنای اون فانتزی خلق می کردن قابل تقدیره. من تقریبا از رقصی با اژدهایان از به سرانجام رسیدن این ایده ناامید شدم و البته در سریال با ظهور فصل پنجم که به نظرم صرفا مانور بر مبنای شخصیت های محبوب سریال بود و این روند معیوب ادامه داشت تا فصل هفتم و هشتم و کلا بی خیال شکستن چرخه و جواب مشت ، مشت است و دراکاریس!
-
1 پسنددوستان یکم بپردازیم به داستان چیزی که بیشتر از همه برای مبهم مونده توی داستان سریال شخصیت برن هستش.. واقعا خط داستانیش به اتمام رسید و حذف شده؟ با اینکه تا فصل 6 خیلی خوب داشت پیش میرفت و تا همین اواخر فصل 7 قابل قبول بود تو فصل هشتم خیلی نقشش کمتر شد و یهو بعد از اپیزود دوم عملا دیگه بدرد نخور شد.. آخه با چه منطقی اومد هویت جان رو لو داد؟ وقتی میدونست اون با دنریس وارد رابطه شده و الان اونا وسط دوتا جنگ با نایت کینگ و سرسی و هستند... حتی اصرار برن به سم تارلی بود که سم رفت تو مردابه به جان حقیقت رو گفت! به نظرتون برندون مثل دادن خنجر به آریا زیر درخت خدایان ازین کارش (گفتن حقیقت راجع به هویت جان) هم هدفی داشته؟؟ نمیشه گفت که اصلا دنریس رو نمیشناخته و ناخواسته بساط نابودی کینگزلندینگ رو فراهم فراهم کرده!! حتی اگر هم اینطور باشه به نظرتون وقتش نیست یه حرکتی از برن ببینیم که برگرده توی گذشته و از این اشتباه وحشتناک خودش یا حتی از دیوونه شدن دنریس جلوگیری کنه؟؟ حالا بازگشت به گذشته تغییرش هیچ اصن بیاد حداقل جان رو متقاعد کنه که دنریس چه آدم ظالمی میشه یا شده و جان باید جلوشو بگیره چه قبل از نابودی کینگزلندینگ چه توی زمان حال که از نابودی و دیوانگی بیشتر جلوگیری کنه و دنریس رو بکشه ------------------------ موضوعی که الان خیلی هایپ شده اینه که اگر جان دنی رو بکشه کینگاسلیر یا کوییناسلیر لقب میگیره و باید محکوم بشه به خاطر این کارش بفرستنش به دیوار که به نظر من دیگه خیلی مزخرف میشه پایان داستان چون دیگه مردم پایتختی باقی نموندن که جان رو سرزنش کنن تازه اگرم عده ای زنده مونده باشن باید به جان مدال بدن و بپرستنش که انتقام مردم بی گناه و جلوی وقوع جنایات بیشتر از دنریس رو گرفته خداییش خیلی مسخرس اگه به خاطر کشتن دنریس حتی جان ناراحت و افسرده بشه و عذاب وجدان بگیره چه برسه تبعید و محکوم شدنش ? تیریون توی محاکمه خودش اومد از کشته شدن جافری دفاع کرد و گفت کاش من کشته بودمش... بعد تیریون بیاد جان رو محکوم کنه بفرسته به دیوار؟ که تو ملکه منو کشتی!؟ سیریِسلی؟؟ ?
-
1 پسنداشتباه میکنید.یه سریال هس تو کل تاریخ که پایانش اشک همه رو دراورد چه عاشقای شخصیت اصلی چه کسایی که ازش متنفر بودن و همه ۱۰۰ درصد از پایان سریال راضی بودن بقدری منطقی و عالی و بی نقص بود که بعد ۵ سال هنوزم کامنتای جدید imdb جز تعریف و تمجید چیزی دیگه ای نداره. و اونم برکینگ بده. گات رو "میخواستن" عین برکینگ بد موفق تموم کنن ولی همه چیو فدای تعداد اپیزود کم کردن.هرچند من از فصل ۷ به بعد دیگه انتظار سابقو از گات ندارم و در حدی نه انتظارم پایین اومده دارم از فصل ۸ لذت هم میبرم اما...اما برترین سریال تاریخ با اختلاف برکینگ بد هست و تنها سریالی که شانسشو داشت به پاش برسه همین گات بود که اونم با این فصل اخر ناامید کننده اش دیگه نمیشه ازش توقعی داشت.
-
1 پسندمن واقعا راضیم بحثمون به چنین مسائلی رسید و تونستیم افکارمون رو موشکافی کنیم. واقعا خوب تونست یه قسمت هولهولکی تو سریال به یسری بحث در باره مسائل زیبا و عمیق انسانی ختم شه.
-
1 پسند
-
1 پسندفک نمیکنم برف باشه ولی حال کردم همه فک میکردیم ویژن دنریس در مورد برفه ولی در حقیقت خاکستر بود خط داستانی جان تموم شده صرفا به خاطر دنریس نگه داشتنش
-
1 پسندجان اهل اینجور چیزا نیست..زیاد اون ابهت و غرور یک شاه رو نداره و فقط محبوبیت داره..فک نکنم بره رو تخت.. یه چیزی..تو پیش نمایش قسمت شیش ببین دارع برف میاد یا خاکستر.. اگه برف باشه میشه ب برن و نایت کینگ نسبتش داد هااا.. چی میشه اگه یهو بعد از همه اینا برن با یه لشگر از وینترفل بیاد که همه مردن میدونم خیلی این تئوری دوره ولی خب جالب میشد..
-
1 پسندبه نظرت جان بعد کشتن دنریس رو تخت میشینه؟ جان بعد این اتفاقا احتمال دیوونه شدن خودشم زیاده اینارو یکی که قسمت 4 رو به درستی پیشبینی کرده بود اسپویل کرد منم فک میکنم برن پایان اصلی نباشه ولی گزینه دیگه ای هم نمیبینم