رفتن به مطلب

جدول امتیازات

  1. شوالیه درخت خندان

    • امتیاز: پسندیدن (Likes)

      286

    • تعداد ارسال ها

      113


  2. وایت ولف

    • امتیاز: پسندیدن (Likes)

      223

    • تعداد ارسال ها

      176


  3. تینا استارک

    • امتیاز: پسندیدن (Likes)

      216

    • تعداد ارسال ها

      161


  4. cancer

    cancer

    اعضا


    • امتیاز: پسندیدن (Likes)

      210

    • تعداد ارسال ها

      85



ارسال های محبوب

Showing most liked content since 10/15/18 در همه بخش ها

  1. 16 پسند
    نکات منفی این اپیزود: 1 یورون: کاراکتر یورون معلوم نبود با خودش چند چنده کی بود چی بود چی میخواست مزخرف طور اومد مزخرف طور هم مرد رفت 2 سیر شخصیتی جیمی :زدن این بنده خدا رو پکوندن. از ادم بده تبدیل شد به ادم خوبه یه سیر عرفانی رو طی کرد و اونجای که قرار بود کارهای خوبی انجام بده که تو کتاب ها بیاد دوباره رفت رو تنظیمات کارخانه این والانکار چی شد پس؟ 3گلدن کمپانی : حضورشون تو تریلر این فصل بیشتر از خود سریال بود و عملا هیچ کاری نکردن 4راز واریس: با مرگ واریس رازش هم مخفی موند منظورم همونیه که راهب سرخ بهش گفت وقتی التش رو میبرن میندازن تو اتش یه صداهایی میشنوه که معلوم نشد چی میگفته 5هایپ بیمورد قدرت سرسی: عملا فقط داشتن میمردن و هیچ جنگی در کار نبود اپیزود قبلی با 4 تا کشتی یه اژدها زدن ابنبار با 1000000 تا اسکورپیون یکی رو هم نتونستن به هدف بزنن 6 دیوانگی دنی: زیربنا و پیرنگ خوبی نداشت و انگاری در لحظه تصمیم گرفته شده بود میتونستن از فصول قبل روش کار کنن 7 مرگ سرسی: سرسی سزاوار مرگ بهتری بود چال شدن تو زیرزمین برای یه ملکه با شکوه نیست 8 ارتش دنی: با این همه تلفاتی که تو شب طولانی دادن هنوز بینهایت زیاد بودن مخصوصا دوتراکی ها نکات مثبت 1 پایان با شکوه هاند و کاملا شدن خط داستانیش 2 مرگ کایبرن به دست مخلوقش مثل فرانکشتاین 3 کارگردانی و جلوه های بصری فوق العاده زیبا 4 بیرحمی و خشونت عریان 5 اشک های سرسی بازی فوق العاده لنا هدی و خداحافظی جیمی تیریون 6 موسیقی فوق العاده رامین جوادی 7 حداقل دو مورد از ویژن های خانه ی نامیرایان درست از اب دراومد پرواز تک اژدها رویکینگ لندینگ بارش خاکستر روی تخت اهنین من 9 دادم به این اپیزود برای من قابل قبول بود جان اگه لوس بازی در نمیاورد شاید این همه مردم مظلوم زنده میموندن اونجابی که دنی دیوونه شد زد همه رو ترکوند گفتم این دختر حتما تو روزهای بد دخترونست اعصابش داغونه
  2. 15 پسند
    اصلا روی چه حسابی دنریس و چهارتا سرباز رفتن جلو برج سرسی وایسادن؟ مثلا چه حرکت خاصی مد نظرشون بود؟ آخرین باری که مذاکره کردن: دنریس ارتشش چندین برابر ارتش فعلیش بود و سرحال، و به جای یه اژدهای خسته و زخمی، سه اژدها داشت( درواقع دوتا بود، ولی سرسی نمیدونست یکیش کشته شده) و از اون طرف سرسی ارتش بیست هزار نفری گلدن کمپانی رو هم نداشت و تنهای تنها بود ولی با این وجود حاضر به تسلیم نبود، و برای اونا شرط تعیین میکرد اونوقت حالا که ریق ارتش و اژدهاهای دنریس در اومده، و سرسی اینقد قوی شده، انتظار داشتن تیریون بیاد بهش بگه بخاطر بچه ت تسلیم شو، اونم بگه باشه؟ یعنی سریال رو به گند کشیدن ...
  3. 15 پسند
    هشت فصل بهمون یاد داد در لحظاتی که امید شخصیت‌ها تمومه، واقعا مرگ‌شون هم می‌رسه. هشت فصل بهمون یاد داد اون جنس از موسیقی‌های رامین جوادی، آوای مرگ و شکست مطلقه. هشت فصل بهمون فهموند داستان‌گویی تصویری‌اش کی نشون از پایان بد داره و با این که تو یکی از بهترین اپیزودها، مرگ‌هایی به‌جا و عالی هم کم نداشتیم، در آخر تمام مواردی رو که حس می‌کردیم فهمیدیم به بازی گرفت و بهمون اجازه‌ی نفس کشیدن از ترس و شادی و ناراحتی رو به صورت همزمان داد. کاری کرد التماس چنین پایانی رو تو ذهن‌مون کنیم و در نهایت هم از تماشاش به خودمون بلرزیم. با این که فیلم‌ها و سریال‌ها همیشه بخشی از زندگی‌ام بودن و جای ثابتی تو روزهام داشتن، یادم نیست آخرین بار کی چنین ترکیب معرکه‌ای رو دیدم و انقدر از شدت رضایت شوکه شدم. یکی از ده‌ترین ده‌هایی که می‌شه داد. Not Today
  4. 14 پسند
    تو قسمت قبل که ریگال زمین خورد فکر کردم مرد. الان میگم کاش همون موقع مرده بود. اصلا کاش دنریس از اول فقط یه اژدها داشت. فقط دروگون رو! اینجوری الان دست این نویسنده ها اینقدر باز نبود برای به گند کشیدن داستان. اون قسمت مسخره رفتن به اونور دیوار برای تقدیم یه اژدها به شاه شب اتفاق نمی افتاد و شاه شب مجبور بود یه روش بهتر برای رد شدن از دیوار پیدا کنه. تو قسمت قبل گفتن آریا بیچهره است. بی صدا حرکت میکنه. اینکه یهو از ناکجا آباد ظاهر شد و افتاد رو سر نایت کینگ اصلا هم عجیب نبود. ( حالا اینکه از محاصره وایتها و اژدهای ابی چطور گذشت هیچی. اینکه وایت واکرها نه می بینن نه می شنون هیچی. ابنکه وایت واکرها نسبت به خون گرم(موجود زنده) حساسترند تا به صدا و تصویر هیچی). نکنه یورون گریجوی هم بی چهره است. لابد چون اسم کشتی اش سکوته بی صدا حرکت میکنه و کسی متوجهش نشد. چون پشت صخره ها قایم شده بودن حتی دنی و ریگال هم که از بالا به قضیه نگاه می کردن ندیدنش. راستی چرا دروگون باوجودیکه بزرگتره فرزتره و راحت از دست اون همه تیر دشمن در رفت ولی ریگال و ویسریون اینجوری نبودند؟( لابد به خاطر اینکه دنی سوارشه و فعلا دنی نباید بمیره) اینجوری میشه که دو تا تیر خیلی دقیق به ریگال می خوره و می کشدشون ولی ۱۰۰ تا تیر اصلا از نزدیک دروگون هم رد نمیشه. یورون چه جوری میساندی رو به گروگان گرفت در حالیکه راحت گذاشت بقیه فرار کنند. اصلا میساندی رو از کجا میشناخت. دنی از کجا فهمید که میساندی گروگان گرفته شده و کشته نشده؟ از همه فاجعه تر! بعد از کشته شدن اسفبار ریگال نقشه دنی اینه که با دروگون به قلعه سرخ حمله کنه؟ باز دوباره سربازها و اژدهاش رو میاره روبروی کمانهای کایبرن صف میده؟ سرسی چرا از فرصت استفاده نکرد و همه لشکر دنریس و ایضا خود دنریس رو قلع و قمع نکرد؟ حداقل تیریون رو که می تونست بکشه! جیمی چی میگفت اون وسط؟ واقعا ما رو چی فرض کردن؟ واقعا این قسمت توهین بود به بیننده ها قسمت قبل که اون افتضاح بار اومد دیگه نباید ادامه اش رو می دیدم ولی گول خوردم. پیش خودم گفتم هنوز ۳ قسمت مونده. شاید.... من فقط عاشق اون ۴ نفری ام که به این قسمت نمره ۱۰ دادن! دمتون گرم!
  5. 13 پسند
    موندم از کجاش بگم ! 30 40 دقیقه اول که نیازی نبود انقدر طولش بدن بعد از یه 40 دقیقه خسته کننده صحنه برین و جیمی که بدتر از این نمیشد ساختش هوا گرمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دیالوگ های مافوق مضخرف جان و دنریس و جان و استارک ها برندون استارک بی خاصیت افلیج . اریا که معلوم نیست چی میخواد به همین راحتی خونش و ول میکنه با هاند راهی کینگز لندینگ میشه جان که به گوست بی محلی میکنه و میگه ببریدش شمال ( مثل اینکه یادش رفته تو همون وینترفل بزرگ شده) . صحنه برن اوج حماقت نویسنده ها بود تیریون دست ملکه هست ولی به همین راحتی یکی مثل برن با زوبین میاد تو یه مشت میزنه دماغش و بعدش ازشون قول های گاردن رو میگیره !!!!!!!!!!! بعدش دوباره از صحنه خارج میشه احتمالا تو اخر داستان هم نیاد 8 فصل این کاراکتر رو زنده نگه داشتن ولی حتی خودشون هم نمیدونن باهاش چیکار کنن ! یورون گریجوی دوباره مثل جن ظاهر میشه به همین راحتی یکی دیگه از اژدهایان رو میزنه مگه میشه از پشت اون تپه تیر انداخت مگه میشه بدون اینکهکشتی های دیگه و دنریس از بالا ببیننش بهش نزدیگ شد و به این دقت اژدها رو رو هوا زد جالبه دروگون گکه بزرگتر هست رو نتونستن بزنن !از بین اونهمه ادم هم میساندی رو از اب کشیدن بیرون شگفتا ! جیمی به همین راحتی برین رو رها میکنه سرسی که قاتل فرستاده تیریون رو بکشه وقتی خودش میتونه این کارو انجام نمیده ! حتی با اسکورپیون میتونست دنریس رو هم بزنه ! گفتگو های واریس و تیریون هم فوق مضخرف و قابل پیش بینی بود دو تا نابغه فصل اول تبدیل شدن به دو تا الدنگ خنگ حتما هم واریس رو دنریس میکشه تا به تیریون اثبات بشه دنریس لیاقت فروانروایی نداره . هر چی از بد بودن این اپیزو.د بگیم کم گفتیم بعد از این فصل بریکینگ بد دوباره به صدر لیست بهترین سریالهام برگشت . توف تو روی اون تا احمقی که نویسنده اسمشونو گذاشتن شاهکار مارتین رو داغون کردن 80 ساعت از زندگیمون رو برای تماشای سریال گذاشتیم سالها براش صبر کردیم تا در اخر اینطوری به شعورمون توهین کنن ما رو چی فرض کردن . مارتین باید ازشون شکایت کنه و اچ بی او باید رسما عذرخواهی کنه .... لعنتی ها یه کاری کردن حتی دیگه منتظر کتاب ها هم نیستم کل سریال رو هم میزنم حذفش میکنم این سریال در حال حاضر بدتر از ومپایر دایریز هست پی نوشت : این که به صورت بی منطقی هر لحظه هر کسی بمیره نشونه گات نیست و مفهومش این نیست که سریال پر هیجانه و هر لحظه همه در خطرن . نشانه بی عقلانی و کیفیت پایین نویسنده ها هست حالا که اینطوریه گیلی بیاد بشینه !!!!!!!!!!! پی نوشت 2 : غافلگیری خوبه ولی نه به قیمت نابود کردن خظ داستانی و کارارکتر ها و زیر پا گذاشتن منطق و توهین به مخاطب پی نوشت 3 : تا اواخر فصل 5 سریال یه روند منطقی داشت شخصیت ها شکل گرفتن و جون گرفتن بعد از اون سریال وارد فازی شد که بر عکس اون فصل های اولیه بود دیالوگ ها فوق داغون و کلیشه ای شد شخصیت های اصلی بی منظق زنده موندن دیگه چیزی به اسم شخصیت نیستن اصلا ! یه سری ادم بی هویت قابل پیش بینی پی نوشت 4: سپاه جان و دنی تو قسمت قبلی داغون شد ولی باز اینهمه نیرو دارن که لشگر کشی کنن کینگز لندیگ ! اون هم در حالی که سرسی 20 هزار تا مزدور داره !
  6. 13 پسند
    من که فاز شماها رو نفهمیدم. یادمه موقعی که کامنت های عروسی خونین رو میخوندم، همه فوش رو کشیده بودن به مارتین و گات و فلان. الان از اون اپیزود به عنوان شاهکار یاد میشه!!! انتظار داشتی چه اتفاقی بیفته؟ بزار چند تاشو مرور کنیم! جان و نایت کینگ رودررو دوئل کنن کامنت مردم : مگه نایت کینگ احمق بود از این همه قدرتی که داشت و جادویی که داشت استفاده نکرد؟ چقدر کلیشه ای بود ! نایت کینگ با آتش اژدها میمرد کامنت مردم : خسته نباشند پس هدف از شمشیر والرین چی بود نایت کینگ پیروز میشد کامنت مردم : چقدر مسخره دیگه کجا باید جلوش رو گرفت کلا برای هرچیزی ما یک غر داریم که بزنیم. الان اگر نایت کینگ و جان دوئل میکردند یا نایت کینگ برنده میشد، بالیوودی نبود اون موقع ؟
  7. 12 پسند
    سلام خدمت همه دوستان من انتظار داشتم در اخر بازی تاج و تخت یه تصویر خاص و ماندگار تو ذهنم بمونه. پازل کامل شده ای که هر قطعه(شخصیت) درست سر جای خودش قرار گرفته. جایی مخصوص خودش که فقط و فقط خودش می تونه اون رو اشغال کنه. چرا؟ چون مسیری رو که طی کرده و اتفاقاتی رو که از سر گذرونده طوری اون رو شکل داده که الان شایسته این جایگاهه. طوریکه اگر هر کدوم از این اتفاقاتی که این کاراکتر پشت سر گذاشته براش اتفاق نمی افتاد الان سرنوشت دیگه ای داشت و داستان جور دیگه ای رقم می خورد. چرا همچین انتظاری دارم؟ چون داستان اینجوری شروع شد و مارتین فوق العاده هوشمندانه مسیر کاراکترها و آدمهای سر راهشون رو انتخاب می کرد. هر اتفاقی توی دنیای بازی تاج و تخت برنامه ریزی شده بود. ( الکی که این اثر این همه بیننده جذب نکرده) مارتین این کار رو خیلی عالی انجام داده و نتیجه اش همیشه منو شگفت زده کرده( البته نه از اون جنس شگفتیهایی که تو این فصل شاهدش بودیم).بذارید یه مثال بزنم. مثلا مبارزه اوبرین مارتل و کوه رو در نظر بگیرید. اوبرین مارتل به جای برادرش دوران مارتل به دعوت تایوین لنیستر به کینگز لندینگ میاد تا در شورای کوچک پادشاه نقشی رو به عهده بگیره. این قضیه همزمان میشه با دادگاه تیریون لنیستر( کسی که اوبرین از دوران نوزادیش طرد شدنش از طرف خانواده رو دیده) که به جرم کشتن جافری( انتقامی که اوبرین همیشه می خواسته از لنیسترها بگیره) متهم شده و دادخواست محاکمه از طریق مبارزه رو داده. مبارز معرفی شده از طرف مقابل تیریون کیه؟ کوه(قاتل الیا مارتل خواهر اوبرین و پسر نوزادش ایگان تارگرین). اوبرین حاضر میشه به جای تیریون بجنگه و کیفیت و نتیجه جنگ مارو واقعا بهت زده میکنه. بذارید چند تا سوال مطرح کنم. آیا این اتفاق غیر منطقی بود؟ نه.اگر جای اوبرین کس دیگه ای( مثلا خود دوران مارتل) به کینگز لندینگ اومده بود نتیجه همین بود؟ نه. اگه جای کوه کس دیگری طرف مبارزه بود داستان همینطور پیش میرفت؟ نه. اگر جای تیریون کس دیگری محکوم شده بود یا اگر علت محکوم شدن تیریون چیز دیگه ای بود، نتیجه همین بود؟ نه. از این مثالها کم نیستند توی فصول اولیه بازی تاج و تخت. حال بیایید مقایسه کنیم با داستانی که d&d برامون تدارک دیدند! بذارید از همین قسمت شروع کنم. اگر شخصیتی به نام یورون گریجوی تو سریال وجود نداشت، ایا تو نتیجه نهایی تاثیری داشت؟ اگر گلدن کمپانی وجود نداشت؟ اگر جیمی لنیستر اون تحول شخصیتی رو از سر نگذرونده بود و اصلا به شمال نمیرفت فرقی می کرد(بجز اینکه احتمالا برین رابطه عاشقانه اش رو با تورموند تجربه می کرد یا باکره از دنیا می رفت)؟ اگر جیمی از شمال به کینگز لندینگ برنمی گشت؟ اگر تیریون آزادش نمی کرد؟ اگر به سرسی نمیرسید و پیداش نمی کرد؟ اگر اریا استارک تو شمال می موند و به کینگز لندینگ نمی اومد؟ اگر دنریس تمام لشگرش رو از دست داده بود و فقط دروگون براش مونده بود؟ توی صحنه های انفجار شاهد منفجر شدن آتش وحشی هم بودیم که اونم اگر شاهد نبودیم تاثیری تو روند داستان نداشت. یا تو قسمتهای دیگه، اگر برن به کلاغ سه چشم تبدیل نمیشد، اگر نایت کینگ کلا از داستان حذف میشد?? علت اینکه نمی تونم سریال رو دوست داشته باشم اینه. مرگ ند استارک رو در نظر بگیرید. ند حرکات احمقانه ای کرد. مثلا رفتن پیش سرسی و مهلت فرار بهش دادن! ولی اگر این کار رو نمی کرد دیگه ند استارک نبود. ند توی موقعیتی گیر افتاد که هیچ راه چاره ای نداشت. حتی اخرش که شرافتش رو زیر پا گذاشت و خودش رو خائن معرفی کرد تا دخترش رو نجات بده هیچ راه چاره ای نداشت. هیچ انتخاب دیگه ای نداشت( نه با توجه به اینکه ند استارکه) ر حالیکه الان برای هر کدوم از کاراکترها هزاران انتخاب وجود داره که هر سری صدای یه عده در میاد که جرا اینجوری نبود اونجوری نشد. تو قسمتهای قبل با دوستام در مورد تجزیه و تحلیل شخصیتها و پیش بینی اتفاقها، در مورد پیشگوییها و ... حرف میزدیم بحث می کردیم و با توجه به منطق داستان تئوری می دادیم و در نهایت با دیدن هر قسمت هیحان زده میشدیم. ولی الان تو این فروم همش بحث سر اینه که ایا این اتفاقی که افتاده ممکن بود یا نه؟و همش توجیه میشه که فیلم کلا بی منطقه و نباید برات سوال پیش بیاد که ارتشی که تو قسمت قبل از بین رفت چرا الان هست؟ سلاحی که با نشونه گیری دقیق یه اژدها رو سلاخی میکنه چرا بار دوم نمی تونه این کار رو بکنه. هزاران بحث مسخره و مزخرف که اصلا نباید سر و کله اش لا اقل تو این سریال پیدا میشد.
  8. 12 پسند
    عنصر غافلگیری همون‌طور که هممون میدونیم یه عنصر فوق العاده مهم و تاثیر گذاریه، توی بازی تاج و تخت خیلی از این عنصر استفاده شده و همچنان میشه و یادمون هست که این عنصر چقدر جذابیت برای داستان خلق کردن، مِن جمله اونا میشه به مرگ رابرت و ند استارک، مرگ کال دروگو، عروسی خونین، عروسی بنفش، مرگ تایوین، مرگ و دوباره زنده شدن جان، پیروزی نهایی استارک ها در نبرد حرامزادگان، و خیلی های جا های دیگه اشاره کرد که ما رو میخکوب و هیجان زده کردن. اما یه ویژگی ضروری توی تمام این موارد غافلگیر کننده وجود داشت ، و اون هم داشتن حد و مرزی منطقی هست اگر ما از این دست غافلگیری ها زیاد دیدیم و خیلی هم لذت بردیم ولی بعضی از غافلگیری های فصل هشت ( علی الخصوص همین قسمت چهارم) ما رو نه تنها راضی نگه نمی دارن بلکه ناراحت و عصبانی می‌کنن ، نشان از یک چیزه و اون هم اشکالی اساسی در نویسندگی و کارگردانی سریال هست و عجیب اینجاست همین کارگردان ها و نویسنده ها چند فصل شگفت انگیز و دیدنی رو به صفحه های تلویزیون آوردن، ولی پایان این فانتزی شاهکار از جرج آر آر مارتین رو اونقدری که باید خارق العاده و به وجد آورنده نشون ندادن به امید اینکه روزی باشد که شاهد ضعف و اشکال در سریال ها و فیلم های مورد علاقه خود، بدلیل کمبود بودجه و وقت، و سهل انگاری کارگردان ها و نویسنده ها نباشیم. با تشکر
  9. 12 پسند
    جدا از تمام این تعریفایی که دوستان میکنن باید بگم به طرز خیلی مسخره ای نایت کینگ رو شکست دادن یعنی از این مسخره تر نمیشد بعدش آریا چطور تونست از وسط یه لشکر خودش رو به نایت کینگ برسونه؟!!! حالا یه سری میان میگن الکی سخت میگیری و اینجوری چیزا اما برای من واقعا غیر قابل قبوله انقدر مسخره کار نایت کینگ رو تموم کردن. فمنیسم غوغا کردش تو این قسمت.
  10. 11 پسند
    این متن چیزی جز خالی کردن احساسات و عصبانیت درون نیست! پیشاپیش از دوستان عذرخواهی میکنم اگر در این متن به نکته های این قسمت اشاره نشده(در متن بعدی جبران میکنم) و صرفا انعکاس صدای ناله های درون منه که مثل خوره افتاده به جونم و سعی میکنم به بیرون پرتابش کنم. شاید کمی از عصبانیتم کم کنه ... بازی تاج و تخت مرده و اینی که ما هر دوشنبه میبینیم صرفا یه شوی معمولی تلویزیونیه! به طرفدار هایی که عصبانین حق میدم، من هم عصبانیم، شاید عصبانی تر؛ ده سال عاشقی کردیم، چطور میتونیم سلاخی شدن عشقمون رو اونم اینطور بیرحمانه و اونم تو این مقطع حساس ببینیم و دم نزنیم؟ دوستان عزیز، ما نه منتقد سینماییم، نه دشمن سریال؛ ای کاش میدونستید که چطور یه دهه با این سریال، با این جهان فانتزی و با این شخصیت ها خو گرفتیم و زندگی کردیم! ما مثل فرمانده راب استارک هستیم که هیچ جنگی رو نباختیم، اما در یک شب، و در یک چشم بهم زدن، شاهد سلاخی شدن عشقمون و زحماتمون بودیم! ما مثل سنسا استارکی هستیم که شاهد قربانی شدن عزیزمونیم، در عین حال توان نمیتونیم جلوشو بگیریم و تنها کاری که میتونیم بکنیم فقط فریاد زدنه! بزرگترین شوک کل سریال، شوک های ناگهانی مارتین نبوده! شوکی که D&D به ما و جهان مارتین دادن، به مراتب فجیح تر و هولناک تر از عروسی خونین، مرگ ند با شرافت و له شدن اوبرین مارتل به دست ماونتین بود! چطور میتونیم باور کنیم سریالی که تا فصول پنجم و ششم دهان منتقدین رو بسته بود و هیچکس به خودش اجازه جسارت به این شاهکار رو نمیداد، الآن به این فلاکت افتاده باشه؟ مارتین لعنتی، نمیدونم ضعف فصول آخر به ضررته یا به نفعته، اما چی میشد اگه اون کتاب های لعنتی رو منتشر می کردی؟ اوج هنر D&D در ساختن دیالوگ، جمله سازی با "ک*ر" و "خا**" ست! اونها به تنهایی هیچ هنری در زمینه داستان سرایی ندارن؛ حداقلش برای روایت بازی تاج و تخت. اونها تو هالیوود بزرگ شدن، نمیشه زیاد از حد بهشون خرده گرفت. اما اونها حتی در نگارش فیلمنامه از یک فرد معمولی ای که هیچ سابقه ای در داستان سرایی و فیلمنامه نویسی نداشته و صرفا فقط یه طرفدار بوده و سرایل رو دنبال میکرده، ضعیف تر عمل کردن! بعد از انتشار اسکریپت هایی که گفته میشد شاید مربوط به فیلمنامه فصل هشتم باشه، خیلیا جبهه گرفتن و گفتن فیلمنامه ضعیفیه؛ اما الآن اگر الآن سراغ همون افراد برید، بهتون میگن ای کاش همون اسکریپت ها عملیاتی میشد. در آخر کلامم بگم، بر خلاف بعضی دوستان، بازی تاج و تخت همیشه تو حافظه سیستم های من میمونه ؛ دوران بازنشستگی و پیری، باز هم میشینم و با دیدن شش فصل اول مرور خاطرات میکنم. مطمئنم هیچوقت خسته و سیر نمیشم! همونطور که قبلا هم چندین بار دیده بودم و سیر نشدم! هیچ پدری جگر گوشه خودش رها نمیکنه، حتی اگر اون جگر گوشه باعث سربلندی پدرش نشه ... سپاس بیکران
  11. 11 پسند
    این قسمت نشون داد،مطمئنا هستند افراد جوگیر و جان بر کفی که نمرات 10 از 10 رو نثار Got خواهند کرد حتی اگر با فیلمی درجه دوم هالیوودی طرف باشن! محض رضای خدای روشنایی همین؟فقط و فقط همین؟ هشت ساله زمستان در راهه فقط واسه همین؟ مقدمه اولین قسمت این سریال به اون خوفناکی شروع شد برای همین؟ شب طولانی یعنی همین؟ نبردآخرالزمانی و آزورآهای و زنده شدن جان و عنکبوت های یخی یعنی همین؟ داستان های الد نن واسه برن که تو سریال هم نشون داده شد یعنی همین؟ واقعا زبان قاصره از توضیح و اظهار نظر... تاریکی مطلق اپیزود،از بین رفتن هرگونه منطق و به هم پیوستگی فیلمنامه،هندی بودن صحنه ها و اوردز صحنه آهسته و نجات لحظه آخر،استراتژی نبرد به شدت احمقانه،بی خاصیت بودن پرنس وعده داده شده یا همون اگان تارگرین یا همون جان اسنو یا همون نغمه یخ و آتش، و... همه فراموش بشن که به خاطر جلوه های ویژه و خفنیت آریا تو پرش 3000 متر ذوق مرگ بشیم و نمره های 9 و 10 روانه IMDB کنیم. قشنگ حالت دی اند دی این بوده که سر و ته شاه شب رو با یه قسمت اپیک از نظر خودشون(و ناامید کننده از نظر من) هم بیارن و تو 3 قسمت بعد برن سراغ نگاه های سرسی از دور به دوربین و نوشیدن شراب و درام سطح پایین و صحبت های ناتمام و اتفاقات در حد خاطرات خون آشام و کلیه موارد دیگه ای که از اتمام سورس متریال کتاب به اینور رفتن سراغش و ادامه اش میدن! این سریال رکوردای بیننده و نمره و... میشکنه ولی از فصل هفت نشون داد که امیدی بهش نیست...
  12. 11 پسند
    همه چی خوب بود تا اینکه نایت کینگ به احمقانه ترین شکل ممکن کشته شد
  13. 10 پسند
    هفته پیش بعد از اینکه جیمی بریین رو در اون حال رها کرد تا برگرده پیش سرسی، پستی گذاشتم و گفتم d&d کل تغییر شخصیتی که جیمی آرام آرام توی هفت فصل طی کرده بود رو نابود کردن... چند تا از دوستان گفتن نه آقا این چه حرفیه جیمی برگشت تا سرسی رو بکشه و مردم رو نجات بده!!!!!!! توی این اپیزود دیدیم که چه بلایی بر سر پایان خط داستانی جیمی آوردن.... حالا میرسیم به پایانی بدتر از اون یعنی دنریس...... دنریس رو در طول هفت فصل گذشته دیدیم که چه کارایی کرد.. دیدیم که هنگام فتح آستاپور به مردم چی گفت؟؟ گفت که من اجازه نمیدیم این آنسالیدها حتی یک بچه دیگه رو از بقل مادرش جدا کنن (هر آنسالید در مرحله آخر آموزشش باید یک نوزاد رو به قتل برسونه).. آنسالیدها رو آزاد کرد.. بردگان آستاپور رو هم آزاد کرد و "اربابان" رو کشت.. در یونکای مردم عادی لقب "میسا" به معنای "مادر" بهش میدن و دنریس رو مثل خدا میپرستیدن.. در راه میرین، 163 کودک رو میبینه که به صلیب کشیده شدن و خودش میگه باید صورت تک تک اونا رو ببینم تا قاتلینشون رو مجازات کنم... زنجیرهای بردگی باز شده رو با منجنیق به داخل شهر پرتاب میکنه که بگه دشمن شما بچه های شما رو میکشه و زنانتون رو برده میکنه.. من اومدم شما رو از دست اونا نجات بدم. با پسران هارپی میجنگه که مردم عادی رو سلاخی میکردن... حاضر شد با هیزدار ازدواج کنه که پسران هارپی با مردم در شهر کاری نداشته باشند.. با ارتشش به وستروس میره تا تخت آهنین رو بدست بیاره اما در عوضش چیکار کرد؟؟؟؟ حاضر شد به جان (شاه شمال) کمک کنه که از مخمصه شمال دیوار نجات پیدا کنه(یک اژدها رو هم به لطف نویسندگان از دست میده) دوتراکی ها و آنسالیدها رو همراه دو اژدها به شمال میبره که شاه شب به پایتخت نرسه و مردم رو نجات بده... حالا چی شد که مردم شهری رو که تسلیم شده رو به خاک و خون میکشه..؟؟؟؟؟؟؟؟ (نگید باباش شاه دیوانه بود... شاه دیوانه پدر ریگار هم بود اما شخصیت ریگار و دنریس با شخصیت ایریس و ویسریس زمین تا آسمون فرق داشت.. از یک طرف ایریس که در جوانی اصلا تندخو هم نبود اما به دلایلی پیش زمینه جدی برای دیوانه شدن پیدا کرد و چندین سال دچار پارانوید شدید بود و یک شبه مثل دنریس اینجوری نشد) دنریس رو یک شبه حتی بسیار بدتر از شاه دیوانه نشون دادن که چی بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دنریسی که با دلایلی که آوردم، چه دلیلی داشت بدتر از شاه شب بشه و مردم بدبخت بی دفاع رو اینجوری به خاک و خون بکشه..؟؟؟؟ نگید به خاطر تخت آهنین بوده.... شخصیت دنریس با دلایلی که در بالا آوردم، حاضر نمیشه به خاطر قدرت زنان و کودکان بیچاره و بیگناه رو زنده بسوزونه (این مردم که برده دار یا ارباب نبودن، مردمی بودن که قرار بود بهشون حکومت کنه) اصلا فرض رو بر این میگیریم که دنریس به خاطر قدرت مردم رو سوزوند، چرا وقتی یک رقیب برای تخت آهنین داری، مردم رو میکشی؟؟؟ خود رقیب رو بکش..(جان اسنویی که خودش تاج و تخت رو کنار گذاشته بود) حتی اگر دنریس به خاطر قدرت، جان رو (که همون یک رقیب بود) رو میکشت باور پذیرتر از این بود که "شکننده زنجیرها" و "میسا" مردم رو زنده زنده بسوزونه تا به قدرت برسه... اما d&d اجازه این کار رو نمیدن.. اگه اونا بر اساس منطق عمل کنن پس کی مخاطبین رو سورپرایز میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  14. 10 پسند
    ممنونم. واقعا فکر می کنید تحلیل هم به جنسیت ربط داره؟ ? البته من اصلا روحیه و استعداد تحلیلگری ندارم و چیزی رو می نویسم که به ذهنم میاد. من البته احساساتی هستم و همین احساس سبب میشه که خیلی ناراحت باشم از اینکه منطق سریالی که اینهمه دوستش داشتم، اینطور به نابودی کشیده شده که دیگه راضی کننده نیست. فقط ظاهر و پوسته قشنگی داره. برخی جاهاش انگار داری اونجرز می بینی! یا یه فیلم اپوکالیپتیک (مثلا ورد وار زی) می بینی. به قول توروس گرامی حتی بسیاری از جاها از حالت اوریجینال خارج شده و جملات و حوادثش رو از فیلمهای دیگه وام گرفته. سریال از یک اثر هنری تبدیل شد به یه اثر شلوغ مثلا عامه پسند و باکس آفیسی که متاسفانه حتی دقت هم نداره دیگه... جور نویسندگی ضعیف رو سایر عوامل دارن می کشن.
  15. 10 پسند
    یه واقعیت ساده سریال از وقتی مارتین کشید کنار ذره ذرهضعیف شد تو ایم فصل هم ضعف فیلمنامه و داستان رو با جلوه های ویژه لاپوشونی کردن اما از حوادث غافلگیرانه و اتفاقات با شکوه و هیجان غنگیز اونجور که در فصلهای اولیه شاهد بودیم خبری نبود چندتا جنگ و یه عااااالمه اتفاق بی منطق.مثل قسمت دو و سه و جانی که تا حالا بار بزرگ داستان رو دوشش بوده الان نقش بوووق داره.درباره حذف گرگا هم نگم دیگه.
  16. 10 پسند
    دوستان یه خواهشی ازتون دارم: اجازه بدید اینبار دست بندازم دهن خودمو جررر بدم از دست برخی انتقادها ! یه عده میگن بد، چون از اول مشخص بود که دنریس مدکویین میشه و همه شهر رو میسوزونه یه عده دیگه هم میگن بد بود، چون نویسنده ها فقط میخاستن مخاطبین رو سورپرایز کنن، واسه همین دنریس اینجوری شد! بالاخره کدوم؟ چون از اول میدونستین قراره چی بشه بد بود و کلیشه ای؟ یا چون اون چیزی که فکر میکردین نشد بخاطر همین سورپرایز شدین پس بد بود و کلیشه ای؟ وات د فاز !؟
  17. 10 پسند
    ارباب زمزمه ها - واریسبرخلاف کتاب این‌جا خیلی آدم سوسیالی شده و معلوم شد به خاطر مردم جونش رو هم فدا میکنه.. رفتارش با اون دختربچه ثابت کرد که این واریس کتاب نیست و یکی دیگه اس اصلا.. چیزی که برام جالب بود نوشتن چندین نامه در مورد هویت واقعی اگان تارگرین فرزند ریگار تارگرین و تربیت شده به دست ادارد استارک بود که به احتمال زیاد همشون رو فرستاد برای تمام هفت قلمرو و تا الان دیگه همه میدونن قضیه از چه قراره خیلی مشتاقم بعد ازینکه بشنون کینگزلندینگ رو دنریس نابود کرده بقیه قلمروها چه واکنشی نشون میدن و طرف کیو میگیرن حالا جان اسنو - همون‌طور که حدس زده بودم قبل از رسیدن نیروهاشون اومد به دنریس سر بزنه که دیدارشون خوب پیش نرفت، دنریس به جان ثابت کرد که حق با اون بوده و جان نباید به سانسا میگفته... اما جان دوباره گفت تو ملکه من هستی و من هیچوقت ادعایی نمیکنم، دنریس با زرنگی اینجا اومد جان رو ببوسه تا ببینه عکس‌العملش چیه که جان به معنای واقعی گند میزنه با اون واکنشش.. شاید اگر به رابطه‌شون ادامه میدادن کمی از درد های دنریس تسکین پیدا میکرد هرچند در کل نظرش تغییر نمیکرد ولی حداقل جان اسنو رو از شماره یک لیست خائنین احتمالیش خط میزد و یکم خوشبین تر میشد! - ضعف نویسنده ها استراتژی - دنریس بعد کشته شدن ریگال درک کرد نمیتونه با این دشمن مذاکره کنه و انتظار تسلیم شدنشون رو داشته باشه مخصوصا با مرگ فجیع میساندی روحیه دنریس خیلی داغون شد تا حدی که چندین هفته خودشو تو اتاقش حبس کرده بود و میخواست به بدترین شکل ممکن انتقام بگیره.. تیریون نباید اینجوری واریس رو لو میداد وقتی دید دنریس چجوریه... تو جنگ دیدیم دیگه که سرسی تا آخرین لحظه انتظار اینو داشت که یک نفر با اسکورپیون یه تیر خلاص به دروگون بزنه یا ارتش مزدورش بتونن توی زمین نبرد یه حرکتی بزنن.. هیچکس فکرشو نمیکرد شهر به این زودی سقوط کنه و برای این استراتژی دنریس باید بهش آفرین گفت چون این دفعه نقشه های احمقانه تیریون رو کنار گذاشت.. دقیقا یاد نبرد غنائم جنگی افتادیم که اونجا هم دنریس خودش یه حرکتی زد تا تونست ببره.. وقتی به تیریون قول داد که اگر ناقوس هارو به صدا درآوردن حمله رو متوقف کنه همون موقع از چهره دنریس میشد فهمید اصلا همچین تصمیمی نداشته و کرم‌خاکستری به خوبی اینو میتونست بفهمه (وقتی زمانش برسه خودت میفهمی) ... در کل به نظرم تیریون یه شخصیت لیبرال هستش و به درد جنگ نمیخوره اونم مقابل همچین دشمن بی منطقی مثل سرسی و یورون که رسماً سایکو تشریف دارن تیریون تنها جنگی که توش خوب بود بلک واتر بود که اونم استراتژی دفاعی چیده بود و نمیخواست به جایی حمله کنه!!! حتی اونجام استنیس داشت با تلفات زیاد پیروز میشد اگر تایوین نمی‌رسید... اما شما تمام استراتژی های جنگی تیریون رو مرور کنی همشون رو باخته چون تیریون منطقی فکر میکنه اما وقتی طرف مقابل از هیچ منطقی پیروی نمیکنه شکست دادنش سخته! تیریون - بعد از مدت ها بود که تیریون رو میدیدیم چهارتا دیالوگ داره خلاصه انتخابش رو کرد بین واریس و دنریس که منطقی هم بود ازش انتظار دیگه ای نیمرفت و در ادامه نشون داد که چقد آدم خوبیه بعد از اون همه ماجرا هنوزم دلش نمیخواست سرسی بمیره... سکانس بین جیمی و تیریون چندتا دیالوگ خوب داشت (فقط تو بودی که منو به چشم یک هیولا نمیدیدی) و اینم فهمیدیم جیمی با تموم بدی‌هاش اگر نبود تیریون هم تا الان دووم نمی‌آورد! ... این جنگ دردناک ترین تجربه تیریون بود در تمام عمرش چون مردم بیگناه کشته شدن سربازای ارتش لنیستر قتل‌عام شدن برادرو خواهرش کشته شدن کل خاندان لنیستر نابود شد آینده خودشم نامعلومه فعلا آریا - خب دیگه هممون میدونیم آریا تنها هدفی که برای اومدن به کینگزلندینگ داشت فقط و فقط کشتن سرسی بود چون آریا بعد از کشته شدن میکا و لیدی و گمشدن نایمریا سرسی رو بیشتر از همه مقصر میدونست حتی بعد از گردن زدن ند توسط جافری آریا بیشتر از جافری از سرسی تنفر داشت این اواخر هم اگر هات‌پای احمق جلوی آریا رو نمی‌گرفت همون فصل قبل آریا میزد میکشت سرسی رو... اما دیالوگ های آخر بین آریا و سندور کلگین یه جورایی مثل رستگاری بود برای هردوشون و کلگین خیلی قشنگ بهمون گفت که چرا کینگزلندینگ داره می‌سوزه.. چرا؟ انتقـــام - فکر کردی خیلی وقته دنبال انتقامی؟ من تمام عمرم دنبال انتقام بودم، ببین منو، میخوای تبدیل به یکی مثل من بشی؟؟ اگه بامن بیای میمیری اینجا... در واقع این کاریه که انتقام با آدما میکنه تمام زندگیشون رو ازشون میگیره بهترین آدم هارو تبدیل به سنگدل ترین و ظالم‌ترین میکنه... مد کویین - دنریس توی تمام زندگیش با این افکار بزرگ شده بود که پدرشو کشتن و تختشو غصب کردن داداششو کشتن و به بچه های کوچیکش رحم نکردن...اما با تمام این ماجراها دنریس مثل یه بمب غیرفعال شده تونسته بود جلوی منفجر شدن خودش رو بگیره و بخاطر هدفی که داشت میخواست تا جایی که بتونه کمتر خون بریزه تا وقتی که یه سری رشته حوادث دست به دست هم دادن و دقیقا موقعی که فکر میکرد همه‌چیز بر وفق مرادشه یهو اوضاع بر علیه‌اش شد، از بدو ورود به وینترفل که سانسا خیلی احمقانه اومد جلوش ایستاد و حتی بعدش که دنریس رفت پیش قدم شد بازم اون حماقت معروف سانسا گل کرد و گند زد به همه چیز انگار نه انگار یک عمر با لیتل‌فینگر گشته بود.. حداقل میتونست تظاهر کنه به اینکه مشکلی نداره با دنریس تا بعد... دنریس توی جنگ با مردگان خسارت خیلی زیادی متحمل شد و خودشم تا دم مرگ پیش رفت جوراه یکی از نزدیک ترین آدم های زندگیش رو از دست داد و بعدشم تشکری ازش نشد که هیچ فهمید یکی مشروع تر از خودش برای تاج و تخت هست، مردم دوسش دارن و قهرمان کشوره در صورتی که نصف اون برای خودش احترامی قائل نیستن... واسه همین کافی بود فقط ریگال بمیره تا دنریس دیوونه بشه چه برسه به اینکه به اون شکل ملیساندی رو جلوی چشماش کشتن و این کبریتی بود روی که روی وایلدفایر انداخته شد و دیوونگی دنریس رو بهش سرعت بخشید... سرسی ملکه مهربونِ هفت اقلیم با همین یه اشتباه کوچولو تو عمرش، آتش و خون رو برای خاندان لنیستر به ارمغان آورد!
  18. 10 پسند
    دیوید بنیاف و دی بی وایس رو باید با سیروس مقدم و محمد حسین لطیفی مقایسه کرد نه پیتر جکسون. شاهکار تمام عیاری مثل ارباب حلقه ها که از جنبه های مختلفی سینمای فانتزی رو ارتقا و توسعه بخشید اصلا قابل مقایسه با سریال بازی تاج و تخت نیست. وقتی قراره فیلمنامه ای خلق بشه نویسنده باید از جنبه های مختلفی اون رو بررسی کنه و شخصیت ها، گره افکنی ها، گره گشایی ها، اوج و فرود و... اون رو از زاویه های مختلف بررسی کنه تا داستان پیرنگ و منطقی محکم داشته باشه. شاهکاری مثل ارباب حلقه ها نتیجه ها سالها اندیشه و کندوکاو پیترجکسون در آثار تالکین از دوران نوجوانی و جوانی تا زمانی بود که بعد از وحشت آفرینان و موجودات بهشتی شهرت نیم بندی به هم زد. محصول سالهاییه که در آپارتمان کوچیکی که بهش دادن با فیلیپا بوینز، فرن والش و گاها سائول زانتز چالش های فیلمنامه رو برای بررسی امکان خلق یک محصول واحد یا دوگانه بررسی می کرد ( سال 1995). مدتها طول کشید که پیترجکسون به همه کمپانی های مهم هالیوود از مترو گلدوین مایر، فاکس قرن بیستم، پارامونت و... خیلی از کمپانی های بزرگ سر زد ولی هیچ کدوم ریسک ساخت یه دو گانه رو با بودجه 100 میلیونی رو قبول نمی کردند. حال اینکه چطور کمپانی کوچکی مثل نیولاین سینما راضی شد که بودجه ای تقریبا 190 میلیونی رو اون هم برای خلق یه سه گانه اختصاص بده، اسمشو نمیشه چیزی به جز شانس گذشت. واقعا پیترجکسون حداقل از نظر من) در خیلی جنبه ها اثر وزین تالکین که جنبه حماسی و رزم اش چندان مفصل نبود رو توسعه بخشید مگه میشه کسی این سه گانه رو بارها دیده باشه و از نریشن جادویی کیت بلانشت در ابتدا، اون تعقیب و گریز فوق العاده یاران توسط سواران سیاه، عبور یاران حلقه از خازاد دوم، مرگ تراژیک برومیر در آمون هن، نبرد عظیم هلمز دیپ، محاصره میناس تیریث ، نبرد در دشت پله نور رو فراموش کنه؟ اصلا میشه مجموع اکشن این سریال رو فقط با نبرد عظیم هلمز دیپ یا نبرد پله نور مقایسه کرد؟ فقط تصور کنید اون هجوم احمقانه دوتراکی ها که ظرف سی ثانیه خاموش شدند و مقایسه اش کنید با حمله فوج روهیریم و دلاوران روهان به رهبری تئودن و ائومر اون به نیروهای متحد سائورون. همون نبرد حرامزاده ها که در کنار دفاع از دیوار و خانه مطبوع قابل قبول و دیدنی بود طرح کلی اش میشه گفت تحت تاثیر نبرد استرلینگ در فیلم شجاع دل مل گیبسون بود که اکشنش توسط جان تول طراحی شده بود. اون هجوم پیاده نظام به سمت همدیگه، بازگشت سواره نظام اسکاتلند و قلمع و قمع کردن نیروهای انگلستان مشابهش در همین نبرد فصل ششم پیاده شد( خیلی موارد مشابه دیگه شو در تاپیک همون اپیزود گفتم). طبیعیه سطح کیفی محصولی که ده سال صرف ساختش بشه با کاری که یک ساله جمع و جور شده، متفاوت باشه. سریال بازی تاج و تخت و وست ورلد ( به خاطر کیفیت بالاترشون نسبت به سریال های دیگه) شاید تنها سریال هایی باشن که حاضرم براشون وقت برای دیدن و در صورت امکان معرفی شون بزارم ولی نهایتا نباید فراموش کنیم که یه سریالن و نه بیشتر. در سریال به نسبت یک اثر سینمایی پیرنگ بیشتر به آب بسته میشه و یه اقتباس سینمایی هم هیچ وقت جنبه خیال پردازی و رهایی در تخیل چنان چه میشه در رمان حسش کرد رو نداره. به همین خاطر طبیعیه سریال در جنبه پایین تری از مجموعه داستان جرج مارتین باشه. در مورد ضعف فیلمنامه جدا از ضعف در شخصیت پردازی، افت مفرط پرداخت در دیالوگ و افت ناگهانی هوش سیاست پردازانی مثل لرد وریس یا تیریون ( که به شدت سانتی مانتال شده)، ضعف اصلی کار منبعث از خود اثر جرج مارتینه. فکر کنم 4-5 سال پیش این رو خدمت دوستانی عرض کردم. کلیشه زدایی وقتی زیاد استفاده بشه خودش تبدیل به کلیشه میشه. مارتین ورای سبک نوشتاری غیر قابل پیش بینی و هیجان انگیز یه سری شخصیت رو از ابتدا در حاشیه امنیت قرار داد. از استارک ها آریا، سانسا، جان و برن و از لنیسترها سرسی و جیمی. زنده ماندن این شخصیت ها گاها به خاطر هوش زیاد و شجاعت اونها، منطق داستان و گاهی صرفا علاقه شخصی مارتین به این شخصیت هاست. چیزی که به نظر من از ضیافتی برای کلاغ ها شروع شد و داستان دیگه بجای منطق بر محور انتظار برای حوادث غیر قابل پیش بینی با حفظ یه سری شخصیت ادامه پیدا می کرد. سریال نمود افراطی این رویه است. وقتی پنج فصل برای گره پردازی اختصاص پیدا میکنه، بهتره در پنج فصل هم داستان به سرانجامش برسه ولی شتاب روایتی، به نظرم به خاطر بالا رفتن محبوبیت شخصیت هایی مثل جان و سرسیه که باعث شد خیلی جاها منطق داستان کنار گذاشته بشه، باعث افت منطق روایی شد . اگه قرار بود جان یکه تاز خط روایتی شمال باشه، بهاش این بود استنیس باراثیونی بعد از اینکه با تیزهوشی به شمال رفت، در جلد یه احمق فرو بره و دختر خودشو بسوزونه و... یا اگه قراره سرسی که اصلا در قامت یه سیاستمدار و دسیسه گر نیست و صرفا بیشتر نقش یک اغواگر رو داره که با مردهای مختلفی رابطه داره، تبدیل به چیزی ورای لیتل فینگر و لرد وریس بشه بهاش افت هوش تیریون لنیستر از قامت یک نابغه به یک جلبکه، کسی که وقتی اوبراین مارتل از آزار و تحقیر همیشگی اش توسط سرسی میگه و حتی تصمیم به انتقام با روشی جالب از سرسی داره یهو تبدیل به کسی میشه که دوبار با رمانتیک بازی و دلسوزی نسبت به سرسی گول نقشه هاشو می خوره ( اون هم در زمانی که فکر انتقام از سرسی رو به زبان میاره). وقتی منطق روایی از دست بره هر اتفاقی در داستان ممکنه. به یکی از همکاران در کنار فیلمهای دیگه این سریالو معرفی کردم که اتفاقی گرم دیدنش شد. چنانچه در ظرف چند روز چنان محو این سریال شد که هفت فصلو دید و منتظر بود که اپیزود به اپیزود سریالو بهش برسونم. یادمه برای اپیزود سوم هیجان زیادی داشتم و به خصوص اون اول کار و اومدن ملیساندر خود من رو سکته داد. این دوست ماهم وقتی کار رو دید فردا که همو دیدیم گفت انصافا عجب نبردی بود. وقتی اون هیجانش تخلیه شد، گفتم ولی ضعف هایی داشت. یکی دو بار دیگه که اپیزود سوم رو دید خیلی موارد رو خود ایشون گفت: نمردن خیلی از شخصیت های اصلی وسط هجوم وایت واکرها، نحوه کشته شدن شاه شب، اون هجوم بی معنی دوتراکی ها، نداشتن پلن مناسب برای به دام انداختن لشکر مردگان که در قامت زامبی بودند و فکری از خودشون نداشتن ( چیزی که بر عکسشو در این اپیزود دیدیم) و.... این ضعف ها اینقدر گل درشت بود که کسی که صرفا چند روز با دنیای بازی تاج و تخت دمخور بود بهش پی برد چه برسه به کسانی که سالها با رمان و خود سریال و تئوری های مختلف عمرشونو گذروندن و هرکدوم در مورد نغمه و بازی تاج و تخت یه فیلمنامه نویس بالقوه اند. اگه از دید احساسی به کاری نگاه کنیم اون ضعف ها پوشیده می مونه و قاعده طرفدار بودن نسبت به اثری همینه. اگه طرفا از باب منطق بخواهیم اثری رو بررسی کنیم خیلی موارد ریز و درشت به چشم میاد. حداقل تجربه من نشون داده این دو طیف بخاطر تفاوت ماهوی در نوع نگاه نمیتونن تعامل در صحبت و بحث داشته باشن پس شاید بهتر باشه صرفا از سریال لذت برد تا گرفتار بحثی شد که هیچ نمیشه در اون به توافق رسید، چون آدمی با گذر عمر دیدش نسبت به خیلی، مسائل من جمله همین آثار هنری که می بینه ممکنه تغییر کنه.
  19. 10 پسند
    سوتی اچ‌بی‌او... روی میز جلوی دنریس یه دونه ازین کافی های استارباکس هستش که یادشون رفته موقع فیلمبرداری برش دارن :)))
  20. 10 پسند
    بعد از 3 بار نگاه کردن قسمت جدید چند تا سوال اساسی تو ذهنم شکل گرفت و چند تا نکته که باید بهشون اشاره کنم : 1. اولین و بزرگترین سوال اینکه مگه فولاد والریایی جادوش رو از اتش اژدها نمیگرفت ؟ چطور اتش اژدها خودش اثری رو شاه شب نداشت ولی فولاد والریایی باعث مرگش شد ! 2برن وقتی وارگ کرد کجا رفت (میگن رفت فیلم جدید اونجرز رو ببینه ) یه مدت طولانی تو حالت وارگ بود هیچ کاری هم نکرد وارگ کردنش تو اریاکه خنده داره به نظرم جواب این سوال رو هم هیچوقت نمیگیریم یه نکته در مورد شاه شب تو اپیزود hold the door فصل 6 دقت کنید اونجا هم وقتی وارد غار کلاغ 3 چشم میشه لحظه اخر همین لبخند رو میزنه که وقتی از تو اتش بیرون اومد اینجا زد . 3. من هیچ جوره متوجه نشدم نایت کینگ چرا باید کلاغ سه چشم رو بکشه و این که چرا خودش شخصا باید بکشه . این که من حافظه دنیا هستم یعنی چی؟ تا همین چند وقت پیش کلاغ 3 چشم شخصی بود که تو درخت نشسته بود و فقط وقایع رو نظاره میکرد هیچکس هم از وجودش خبر نداشت هیچ سودی هم برای بشریت نداشت به قول دوستان وقایع تو سیتادل نوشته شده و مکتوب هستن حالا به فرض نایت کینگ پیروز میشد و همه رو نابود میکرد دیگه کسی باقی نمیموند که از گذشته مطلع باشه یا نباشه ! خود ارتش مردگان هم با اون تعداد قطعا میتونستن وینترفل رو تسخیر کنن و برن رو بکشن چه نیازی به دخالت مستقیم خودش بود ! یا همون اول کار وقتی جان و دنی اون جلو با ارتش مردگان درگیر بودن میتونست با اژدهاش بیان برن رو جزغاله کنه ! 4. کل این قضیه که با کشتن یه واکر کل زیر دستاش میمیرن و با کشتن شاه شب همه مردگان نابود میشن یه داستان مضحک بود که قطعا مارتین تو کتابش نمیاره نویسنده های هالیوودی سریال اینو از ومپایر دایریز کپی کرده بودن خسته نباشن ! 5.راستی خود زاغ 3 چشم چیه و از کجا و چطوری به وجود اومده و رسالتش چیه فقط تماشای وقایع ؟ 6.قهرمان های داستانمون چطوری زنده موندن ! جدا چقدر اینا مگه انرژی دارن که چند ساعت با مرده ها بجنگن . مرده هایی که از دیوار وینترفل بالا میرفتم نیمتونستن چند نفر رو که روی تپه ای از جسد ها وایسادن بگیرن حتی سم که رو زمین نشسته بود و گریه میکرد و نکشتن همون صحنه پشت جان صد ها مرده خودشون رو پایین مینداختن چطوری اون چند نفر تو حیاتو نتونستن بکشن ! 7. ملیساندرا وقتی اولین بار اریا رو دید چشم های ابی رو وسط گفت ولی اینبار چشم های ابی رو بردن به اخر جمله ! به احتمال قوی مارتین به قاتل شدن اریا اشاره میکرد اینجا نویسنده ها از همین جمله برای اهداف شومشون استفاده کردن ! تئوری ازور اهای هم کاملا کشک از اب در اومد ! 8.نایت گینگ چرا 10 هزار سال صبر کرده بود برای حملش ؟ که اینطوری شکست بخوره حتی جایی هم که جان رو تو دریاچه محاصره کردن بودن از همون جاوالینش میتونست استفاده کنه از راه دور بزندشون 9. چیزی حدود 10 بار تو این اپیزود دیدیم که شخصیت ها تا دم مرگ رفتن ولی لحظه اخر یکی اومد نجاتشون داد ! این حجم از نجات رو تو هیچ فیلمی من یه یاد ندارم 10. به قول اسمشو نبر دلخوش به همین مقدار هم نباشید ! داستان شاه شب همینجا تموم شد بیخود تئوری نسازید ! جنگ رفت رو سرسی و تخت اهنین چون بودجه ساخت یه جنگ دیگه رو هم ندارن احتمالا با چند تا سکانس و مبارزه نفر به نفر بعضی ها سر و ته قضیه رو هم میارن ولی خیلی زور داره قسمت بعدی 90 دقیقه بشینی اتش زدن مرده های جنگ رو ببینی و دیالوگ های چرت و از این مزخرفات بعد بهترین و مرموزترین کاراکتر سریال رو اینطوری از بین ببری دیالوگ نویسی و نویسندگی انقدری بد شده تو سریال نتونستن 4 تا دیالوگ درست درمون برای سرداب بنویسن واریس رسما حکم شلغم رو داشت نمیدونم یه اون صدایی که از اتش شنید دوباره میپردازن یا نه !فقط از یه چیزی مطمئنم نویسنده های سریال واقعا اماتور هستن و اب بستن به داستان مارتین . 11. خیلی سوالات بی جواب دیگه موند مثل اینکه ملیساندرا اصلا کی بود از کجا اومده بود علامت شاه شب نماد چی بود چرا استراتژی جنگی اینها انقدر داغون بود . چرا دوتراکی ها که با این زحمت تو این مدت جمع کرده بودن تو 30 ثانبه از بین بردن .اریا از وسط واکرها چطوری مثل باد رد شد رفت (حتی اگه با ماسک وایت ها اومده باشه یعنی لحظه اخر ماسک رو برداشت و حمله کرد ؟!) شوالیه های ویل کجا بودن تو جنگ و هزاران سال بی جواب دیگه که نویسنده های تنبل سریال هرگز جوابشو به ما نمیدن . نایمریا رو هم مثل گوست برای کتابخون ها نشون دادن که مثلا بگن بله ما میدونیم اینها هم هستن ! تو کتاب دایر ولف ها نقش های بیشتری دارن نایمریا رو هم احتمالادیگه نیمبینیم اون مصاحبه هم اره مال بازیگر نقش بران بود نه برن استارک بچه ها قاطی کردن !
  21. 10 پسند
    این که شاه شب باید تو وینترفل سقوط میکرد چیز قطعی بود هیچ راه فراری تو وینترفل نیود یا باید همه میمردن یا پیروز میشدن بانوی سرخ فوق العاده بود واقعا بیشتر از جان به جنگ کمک کرد ! تصاویر از نظر بصری عالی بود موسیقی فوق العاده یکی دو مورد فقط بود که دوست نداشتم یکی این که وایت واکر ها اصلا تو جنگ شرکت نرکدن اون اخرها حداقل چند تاشون میشد با جان درگیر بشن یکی این که شخصیت های اصلی کمی مردن یکی دو مرگ بزرگ دیگه داشتیم بهتر بود و در اخر نحوه مرگ شاه شب اریا از ناکجا اومد از بین 100 تا واکر چطوری پرید ؟ یه نبرد تک به تک بین شاه شب و جان هم حقمون بود که ندیدیم ! از اینجا به بعد نمیدونم بودجه دارن یه جنگ دیگرو بسازن یا نه بنظرم که نه !
  22. 9 پسند
    با احترام به شما و اولنا تایرل عزیز، من فکر می کنم ایده ای که بیس و اساس فمنیسم هست نه کنار گذاشتن جنسیت، و نه تاکید بر اصالت زنانه هست. جنبش فمنیسم که اگر اشتباه نکنم از سافراجت شروع شد، بر پایه مبارزه با تبعیضات اجتماعی، سیاسی و حقوقی در حق زنان شکل گرفت. هدف نهاییش، رسیدن به برابری حقوقی در تمام جنبه هاست، نه شبیه به مرد شدن و نه بی جنس شدن. به کلام ساده تنها می خواد بگه زنها و مردها برابرند. من به شخصه به عنوان یک زن، تنها همین برابری رو می خوام. هر تفسیر دیگری ازش، ضربه ای به پیکر این جنبش هنوز شکننده هست. تبعیض مثبت در حق زنها، کوبیدن مردها و دنیای مردانه، شبیه مرد شدن و ... به نظرم تماما به این جنبش صدمه می زنند در نهایت و نمیذارن به هدف غایی و والای خودش برسه. پ.ن: از بحث با تمام شما دوستان فرهیخته ام واقعا لذت می برم و افسوس می خورم اگر روزی باب این صحبت ها بسته بشه.
  23. 9 پسند
    دوستان من تاپیک های نقدو بررسی سریال رو اینجا دنبال کردم و بسیار از بحث های شما لذت بردم چه مخالفان و چه موافقان، دوست دارم نظر خودم رو هم بگم . من جزو مخالفان هستم و این سیزن و سیزن قبل رو جزو سریال نمیدونم ? برای من یک فن فیکشنه پرخرج هستن این دو سیزن ، مطالب پایین همه نظر شخصی هستن و مسلما ادعایی در مورد درست بودنشون ندارم . اولین دلیل نارضایتی من نوع مرگ سری هست ، مرگ سرسی خیلی راحت و عاشقانه بود ، سرسی حتی طبق منطق دنیای گیم آو ترونز، هم باید مرگ سخت تری داشت. آرک کاراکتر جیمی به طور کل با این قسمت نابود شد. جیمی که چند قدمی با رستگاری فاصله نداشت(با مردن احتمالی در جنگ با نایت کینگ) ، تبدیل شد به همون موجودی که از اول بود! تحول شخصیتی جیمی هدف خاصی رو نداشت . کاراکتر تیریون از خیلی وقت پیش، تقریبا از سیزن شش بی اهمیت و بی خاصیت شده بود ، دقیقا از همون فصلی که سریال سراشیبیش شروع شد. هوش و ذکاوت تیریون جز خرابی چیزی به بار نیاورد. نمونه : تقدیم اژدهای دنریس به نایت کینگ برای راضی کردن سرسی :دی مد کویین شدن دنریس به غیر منطقی ترین شکل ممکن اتفاق افتاد ،دنریسی که خیلی راحت فقط با تکیه به نیروی خودش و با یه اژدها گینگز لندینگ و گرفت چرا باید تو اوج لحظه ی پیروزی و قدرت بخواد مردم بیگناه و بکشه ؟ دنریسی که به خاطر کشته شدن یک بچه توسط اژدها ، اون ها رو زندانی کرد، حاضر شد هزاران بچه ی بی گناه رو بکشه! و اما صدای زنگ ها!! یادمه از هفته ی پیش فن های سریال و کتاب از مد کویین شدن دنریس به این شکل خیلی می ترسیدن چون بی منطق ترین چیز ممکن میتونه باشه ، دنریس اگر ده تا کار در کل هشت فصل انجام داده باشه که نشون می ده به سمت مد کویین شدن پیش میره ، میشه حداقل دو سه برابر این هم مثال آورد که دنریس آدم بخشنده ای بوده و هدفش رهایی مردم بوده ، لازم نیس جای دوری بریم ، همین سیزن اگر دنریس و دو اژدهاش نبودن ، نایت کینگ خیلی زودتر به وینترفل می رسید و سانسا (مغر متفکر هفت پادشاهی!!) قبل از اینکه بتونه به دنریس بیشتر از قبل حسودی کنه ، می مرد ! دنریس برای نجات مردم شمال ،همه چیزش رو ریسک کرد ! برای آدم هایی که نگاه های سنگینشون بعد از نجات از نایت کینگ باز هم روی دنریس وجود داشت ، این نشون دهنده ی بیرحم بودن دنیای گیم آو ترونز نیس، این نشون دهنده ی حماقت دو نویسنده است! ما باید به شمالی ها برای بی اطمینانیشون حق بدیم ولی دنریس رو شایسته ی حکومت ندونیم چون به بقیه اطمینان نداره! اون هم چه کسانی! از قسمت یک این سیزن اطرافیان دنریس نشون دادن که فقط به فکر خانواده و اهداف خودشون هستن ، کسایی امثال وریس که حتی فرصت حکومت رو به دنریس نمیده و قبل از شروع، حکم کشتن دنریس رو صادر میکنه! در این مورد فقط این نکته رو هم بگم اگر مثل من 4 بار سریال رو در هشت سال گذشته دیده باشید به مرور شاید با من هم نظر بشید که دنریس هیچوقت در حدی که این قسمت قصد داشتن جنونش رو به نمایش بگذارن به مد کویین بودن نزدیک نشده بود ، اگر سیزن های قبلی سرعت به جنون رسیدن دنریس ده بود این فصل به خصوص این قسمت با سرعت 100 به سمت دیوانه شدن پیش رفت.?‍♀️ بعد کاراکتر دنریس و جیمی و تیریون ، کاراکتر جان این سیزن داره برام نابود شد ؛ جانی که فقط یه دیالوگ داره شیز مای کویین!!! خاندان تارگرین ها به دست رابرت قلع و قمع شدن که جان فقط این دیالوگ روتکرار کنه! خیلی دوست داشتم میتونستم به این قسمت نمره بدم ولی این قسمت رو به طور کامل ندیدم بعد مد کویین شدن دنریس سکانس های فرار عاشقانه ی جیمی و سرسی ، مبارزه قابل حدس کلگین و برادرش و زنده موندن های مداوم و کشدار اسلیر بزرگ آریا رو نتونستم ببینم وسکانس های مختلف رو میزدم جلو . فکر نکنم هیچوقت دوباره این اپیزود رو ببینم. سریال از سیزن 5 به بعد ضعیف تر شد مخصوصا از نظر داستانی، متاسفانه محتوا و دیالوگ ها هر فصل خیلی افت داشتند، حضور نداشتن مارتین ضربه ی خیلی وحشتناکی به سریال زد ، به نظر من ایده ها و نظریات مارتین تا سیزن شش وجود داشتن و برای همین شاهد روند داستانی و شخصت پردازی بهتری بودیم هر چند که سیزن شش هم باگ هایی داشت حداقل برای من! سریال تا سیزن 5 شاهکار بود و به نظرم هنوز هم 5 فصل ابتدایی مخصوصا سیزن چهار، جزو 5 سریال برتر تاریخ هستش.
  24. 9 پسند
    وقتی بعد قسمت ۳وم من و چند نفر از دوستان گفتیم افت فاحشی داشته این فصل خیلیا بهشون برخورد.یه دوستی بود میگفت چرا ما ایرانیا فقط انتقاد میکنیم!!! دوست عزیز حالا برو ببین امتیاز این قسمت ها تو سایت های معتبر جهانی چقد پایین بود.و فکر نکن ایرانی بودن باعث میشه ادم عقلشو معیار قرار نده
  25. 9 پسند
    ناامید کننده ترین قسمت سریال - نابود کننده میراث جرج آر آر مارتین - نقطه اوج ضعف دو فصل اخیر اینها توصیفات کلی من در رابطه با این قسمت بود. در عین حال، باید بگم ده دقیقه پایانی این قسمت، چیزی جز یک شاهکار منحصر به فرد سینمایی و هنری نبود اما سیر داستانیِ نا امید کننده ای برای طرفداران قدیمی و وفادار سریال و همچنین کتاب ها بود. چیزی که این قسمت برای ما باقی گذاشت سوالات بی پاسخ فراوان، راز های بی جواب مانده و پارادوکس های داستانی بود! بعید میدونم با این روند سازنده های سریال، هیچوقت به این سوالات و رازها پاسخی داده بشه. خیلی ها این قسمت رو دوست داشتن و عده ای هم نه. هر کس طرز تفکر متفاوتی با بقیه داره و نظرات همه اشخاص قابل احترامه. حالا هم بنده حقیر نظرات خودم رو به عنوان کسی که عاشقانه چندین سال سریال رو دنبال کردم بیان میکنم: (بعضی از این نقاط ضعف رو میشه نادید گرفت و بعضی ها رو نمیشه و با منطق جور در نمیاد) * با دیدن چند دقیقه ابتدایی، با خودم گفتم قراره با یه شاهکار رو به رو بشم؛ به تصویر کشیدن ترس در چهره ها، فضای سنگین و تاریک، و ناگهان پدیدار شدن ملیساندر! با دیدن چنین صحنه هایی هیچوقت فکر نمیکردم که قراره ناامید بشم! فیلمنامه روند ضعف های فصل پیش و این فصل رو ادامه داد. تفاوت قلم مارتین با بنیوف و ویس اینجا مشخصه که سازنده های سریال شجاعت کافی رو ندارن که کاراکتر های مهم رو حذف کنن. شاهد بودیم جیمی، برین، پادریک،گندری در خط مقدم میجنگیدن و هیچکدوم کشته نشدن، حتی موقعی که به دیوار برجک قلعه تکیه داده بودن و وایت ها بر سر اونا سرازیر شده بودن باز هم به طرز معجزه آسایی زنده موندن! پادریک که تا به حال با مرده ها نجنگیده بود، و حتی جدیدا رزم رو آموخته بود به طرز معجزه آسایی در خط مقدم در مقابل هجوم وایت ها زنده موند اما اد، نگهبان شبی که یکی از بازماندگان نبرد هاردهوم بود، خیلی زودتر مرد. یکی از ضعف های فیلمنامه همینجا بود که هر بار کاراکترهای مهم به طرز عجیبی نجات پیدا میکردن. * همچنین شاهد یکی از عجیب ترین صحنه ها بودیم؛ جاییکه جان از میان اونهمه مرده هایی که توسط نایت کینگ دوباره برخاستند، زنده موند! با اینکه توسط مرده ها دوره شده بود. مرده هایی که با هجومشون، وحشی ترین و قدرتمند ترین قوم و ارتش، یعنی دوتراکی ها رو در چند دقیقه محو کردن!عجیب تر اینکه جان هر بار از آتش آبی ویسریون که دیوارهای قلعه رو به راحتی نابود میکرد، فرار میکرد(بخونید قایم موشک بازی میکرد) و هیچ آسیبی نمیدید! * و همینطور صحنه ای که هیچوقت درکش نکردم، بلند شدن جان روبروی ویسریون و فریادش بود!! دقیقا قصدش چی بود؟! * سکانس مربوط به کتابخونه به نظرم واکینگ ددی بود و با روح گیم آو ترونز سازگار نبود. * موضوع دیگه اینکه در سکانس کشته شدن نایت کینگ اینکه چگونه آریا تونست از بین اون همه وایت و آدر عبور کنه و خودش رو به نایت کینگ برسونه! * نود و چهار آدر، نقش هویج رو به خوبی در این قسمت ایفا کردن! * چرا باید گوست در خط مقدم و همراه دوتراکی ها میبود؟ و چطور در مقابل هجوم وایت ها جون سالم به در برد؟ بهتر نبود از گوست تو سردابه استفاده میکردن برای محافظت از زن ها و بچه ها؟ *اما نا امید کننده ترین و ضعیف ترین بخش؛ روند داستانی و پایان همیشگی وایت واکرها! از اولین دقایق شروع گیم آو ترونز و اولین بند های کتاب، به ما هشدار آمدن زمستان داده می شد! تو هشت فصل بارها به جنگ با مرده ها اشاره میشد و به اون جنگ کبیر لقب داده بودن. قطعا جنگ در برابر وایت واکر ها، هیچوقت مسئله حاشیه ای چه در کتاب ها و چه در سریال نبوده اما این جنگ بزرگ، در یک قسمت، و در یک شب به پایان رسید! اونهم با خوشی! کاراکتر مهمی نمرد و شر مطلق، نایت کینگ هم از بین رفت! اون همه صحبت راجع به فرا رسیدن زمستان، اون همه داستان های وحشت آور در مورد آدر ها و شب طولانی قبلی، که نسل ها طول کشید، اما نایت کینگ در همون اولین ایستگاهِ مهم بعد از دیوار، وینترفل، برای همیشه متوقف شد! پایان ساده انگارانه ای برای وایت واکرها بود! موضوع دیگه اینکه از نظر من آریا نمیتونست گزینه مناسبی برای کشتن نایت کینگ باشه چرا که اون هیچ سابقه ای در تقابل با وایت واکرها نداشته! حالا چطور میتونه به یه منجی تبدیل بشه؛ اونم با کشتن شخصیتی که هیچوقت حتی از نزدیک هم ندیدتش؟! من فقط مشکلم با کشته شدن نایت کینگ توسط آریا اینه. گمان میکنم تئوری های طرفدارا به مراتب زیباتر و قابل تامل تر از ایده های نویسنده های سریال بود! به عنوان جملات پایانی عرض کنم، این قسمت چیزی نبود جز خیانت به طرفدار های قدیمی و وفادار، خیانت به قلم مارتین و نابودکننده میراث اون! چطور میشه یک سریال به اون بی نقصی، به اون درجه از پیچیدگی داستانی و اتفاقات شوکه کننده و رمز آلود، به اینجا برسه؟ نمیدونم چطور سازنده های سریال حاضر شدن سر و ته بزرگترین پروژه تلویزیونی تاریخ رو اینجوری هم بیارن! کدوم پدری با فرزندش همچین کاری میکنه که اونا کردن؟ [دوستان عزیز، اگر جایی از قلمم مشکل داشت عفو کنید چرا که این نوشته ها به صورت پیوسته نگارش نشده، و اینها نکاتی بود که تا الآن به فکرم رسیده بود و در روزهای آتی راجع به سوالاتی که سریال با نابودی وایت واکرها برای ما بی پاسخ گذاشت صحبت میکنم]
×