رفتن به مطلب

توروس

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    153
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روزهای برنده

    1

تمامی ارسال های توروس

  1. توروس

    بهترین های همه فصول سریال (سکانس ها، دیالوگ ها و ...)

    متاسفانه یا خوشبختانه اصلا قرار نیست سریال های بهتر یا حتا به طور نسبی باارزشی ساخته بشود
  2. توروس

    بهترین های همه فصول سریال (سکانس ها، دیالوگ ها و ...)

    کاش یک آلبوم عکس از نماها و فریم های سریال هم درست می کردیم. خاطره انگیز می شد
  3. توروس

    بهترین های همه فصول سریال (سکانس ها، دیالوگ ها و ...)

    من از فصل سوم پیگیر سریال شدم و هفتگی دیدم. به نظرم زیباترین سکانس سریال بخشی از سکانس دوم با سوم از s07e07 و صحبت های جان در مورد دروغگویی و عهد شکنی بود. "تیریون :ممنون که زانو زدی ولی تا حالا سعی کردی یک کوچولو دروغ بگی؟..... جان : اینطوری فقط به سمت دروغ های بهتر و بهتر می ریم و دروغ هیچ کمکی بهمون نمی کنه" اعدام ریکارد کارستارک توسط راب و انداختن شمشیر و نظاره گری کتلین و بلک قیش و تالیسا یکی از قوی ترین و فنی ترین صحنه ها بود. و هولناک ترینش مرگ رد وایپر بود که باعث شد من تا مدتی سریال رو نبینم
  4. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    اولا نعوذ بالله رو خوب اومدی در قیاس با فردوسی بزرگ دوما دوست گرامی حماسه ها و داستان های قرن بیست و یکمی با قرون قبل متفاوتند. آدمهای بزرگ تعربف شون فرق کرده . الان در همین سریال های آمریکایی هپی اند خالص نداریم و مردم هم دیگه خوششون نمیاد. من از سه سال پیش نوشتم که پایان سریال خالی از رابرت ها و ند ها و استنیس ها و تایوین ها و حتا راب استارک ها میشه و خلاصه ی پایان همون (فلج ها ، حرامزدگان و چیزهای شکسته ) است .(همینطور در تالار فصل هفتم)
  5. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    ثیئون جان من سه تا آفر اولت(گات- بی بی- کال سال) بعلاوه وست ورلد و دکالوگ رو دیدم.دکالوگ که جای خود دارد. بین بقیه وست ورلد مرزهای سریال رو گسترش داده . کال سال بسیار خوبه . اما گیم آو ترون و بریکینگ بد اگر ساخته نمی شدن دنیا حال و روزش کمی بهتر از الان بود ?
  6. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    به هر حال تموم شد و من که از این پایان بدم نیومد. اما یه چیزی سوال برانگیزه. چرا گات شده شبه زندگی و زندگی ما شده شبه فیلم؟
  7. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    رستگاری در دقیقه 90 خیلی بهتر از چیزی بود که تصور می کردم و بهش حداکثر امتیاز رو می دم. البته پیام سیاسی - فلسفی گل درشتی داشت که قابل بررسیه مجموعا خوب بود .سنت نجات سریال در لحظه آخر رعایت شد.
  8. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

  9. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    گفته شد که من گفتم که بهتره روابط سرسی و جیمی و خط داستانی برن از داستان حذف می شد! این رو فقط برای نمونه گفتم و کلی اشتباهات و اطلاعات و نسبت های نادرست و نقل قول های خلاف دیگه رو نادیده می گیرم . 1 پیشنهاد می کنم وقتی یک مطلب تابلو به کسی نسبت داده می شود دست کم به نوشته‌ی خود او ارجاع دهیم 2 در مورد هر مطلبی وارد مباحثه نشویم ، اینترنت و ویکی پدیا و فایل های نیم ساعته یوتیوب منابع خوبی برای یک شبه شناختن یک علم یا فیلسوف یا اندیشمند یا روانشناس نیست. به خصوص آنها که قسمت عمده آثارشان به چاپ رسیده 3 یک کتاب بسیار ساده به نام "دانشنامه فروید" شرون هلر در بازار وجود داره که فقط نگاهی به اون مشخص می کنه که چطور در یک متن 10 خطی 20 تا اشتباه در مورد مطلبی درج میشه. 4 تعداد بسیاری مکتب روانکاوی و روانکاو وجود داره که خود اینها به اتفاق ده ها و صد ها مکتب روانشناسی و افراد روانشناس مجموعا ذیل عنوان روانشناسی قرار می گیرند ،ولی نمیشه به طور فله ای همه‌ی اینها رو یکی دونست همچنان که نمیشه فروید به عنوان پدر روانکاوی رو به همین خاطر با روانکاوهای دیگه فقط در اسم متفاوت دونست. 5 نظریه یونگ در همان اوایل افتراق با فروید 1911 به این سمت رفت که "کلید رموز و عوارض نوروتیک در تاریخ تمدن و افسانه شناسی نهفته است و سرکوب جنسی و مسایل مترتب بر خانواده در مرتبه دوم اهمیت قرا می گیرند" . نظریه یونگ با عدول از نظریه جنسی فروید رابطه این دو را نیز از بین برد (همان کتاب) . فقط تفاوت اساسی نگاه یونگ و فروید به نظریه جنسی برای تمایز و تفاوت بسیار آنها کافیست هر چند میشه به نکات بسیار متعددی اشاره کرد
  10. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    ثیون جان فوق العاده بود . بله پانیک روم رو دیدم و همینطوره که میگی. گان گرل رو به خاطر تشابه رفتار اون خانم محترم با رفتار دنریس بانو در قسمت 5 و بازگشت احتمالیش به آغوش جان اسنو/بن افلک عرض کردم.
  11. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    دوست گرامی من ما در این زمینه یک اختلاف مبنایی و احتمالا ایدئولوژیک داریم که گاهی گریزی از اون نیست. من تصورم اینه و البته این تصور رو از اندیشمندانی که برشمردم و در حد بضاعتم مطالعه کردم اقتباس کردم. شایدم خوب نفهمیده باشمش . کاش ثیئون گریجوی عزیز دوست با دانش و خردمندمون به این بحث ملحق بشه. از نظر من سریالی که تابع گیشه ومحصول صنعتِ فرهنگه رو نمی تونیم با تئاترهای برشت و نوشته های کافکا یا در همین سینما با ساخته های بلاتار مقایسه کنیم. در مورد ماهیت و نقش و سریال با پیشنهادتون موافقم ب یک خورده میره توی مایه های gone girl اینجوری ? ثیئون عزیز من هم پیدا نکردم. اگه پیدا کردی برسون . فکر می کنم اشتباهات و ضورتبندی های نابجایی گاهی صورت گرفته که بسیار مهم اند و ارزش بحث در جای خودشون رو دارند
  12. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    تفاوت های فروید و یونگ ناچیزند ؟ در حد اسم؟ تمامی شاگردهای اولیه فروید به جز ارنست جونز در یک فاصله کوتاه از او جدا شدند و مکتب روانشناسی خودشان را تاسیس کردند. ابتدا آدلر و یونگ وبعد حتا اتورنک و تعدادی دیگر. امروز روانکاوی لکانی تداوم مکتب روانکاوی فرویده. و اینها خیلی واضحه. آیا آرا یونگ در کتاب های "روانشناسی و کیمیا گری" ،"روانشناسی و دین" ، "راز گل زرین" ،"تعبیر رویا" " خاطرات رویاها اندیشه ها "و عقاید به شدت شرقی وش یونگ و همینطور و به خصوص تئوری هایش مثل "همزمانی" ، "آرک تایپ ها" ،حکمت چینی و یی چینگ و.... و .... یکی اند؟ اگر دقت بقیه بحث هامون همینقدر باشه که خیلی ناخوشاینده
  13. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    جسارتا فروید و یونگ دنیایی متفاوتند. و اون ماجرای "جانشین برحق من" تا 1911 بود و تمام شد. ضمنا گفتم فروید در ابتدا بیمارهاش رو هیپنوتیزم می کرد بعد از گفتگو استفاده می کرد و دید دیالوگ با مراجع نتیجه بهتری داره. ناخوداگاه جمعی، نگاه خاص به اسطوره ها و رویاها و دین و موارد متعددی اینها رو از هم دور می کنه. در مورد بندهای دیگه هم خدمتتون عرض کردم.
  14. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    به نظر میاد یکی از رانه های روانی سرسی و جیمی در این مورد تارگرین ها بودند ولی این تمامی ماجرا نیست و مسایل بین این دو بعد پیچیدگی های بیشتری می گیره. اوکی. البته در مورد بحث پیرامون "مقوله سریال" منظورم صرفا سریال گات نیست هرچند شاخص خوبیه. منظورم پدیده ی سریال و بررسی نقش و تاثیرات اون در دنیای امروز به خصوص از منظر پست مدرن های فرانسوی و مکتب روانکاوی لکان و همینطور بوردیو و بودریاره که نقش سریال به عنوان بخش بزرگی از تلویزیون و دنیای تصویر در ایجاد و جایگزینی امر واقع با وانموده های آنها می پردازند.
  15. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    این نظر خانم تینا استارکه. من در پاسخ نوشتم اما در پاسخم نقل قول ایشون نیومده بود . اما فکر می کنم مشخصه مخاطب من ایشون بوده هر چند بین دو پست یکی دو پست دیگر هم از جمله از آر فارازون گرامی درج شد و این پاسخ رو دادند. من در ابتدا یادآوری کردم که "اول اینکه بگم با روابط محارمی داستان، زبان آلوده، خشونت بعضا غیر قابل تحمل سریال و دنیای نغمه مشکل داشتم " که اولا تصریح کنم تفاوت نگاهم در مورد جیمی و سرسی علیرغم ناخشنودی ام از ناهنجاری های داستانه . دوما دنیای نغمه و کتاب را همراه هم و با یک حرف ربط مورد اشاره قرار دادم و صحبت های آر فارازون گرامی در مورد ناکامی سریال در به تصویر کشیدن ظرایف داستان هر چند درسته ولی پاسخ نقد یا سوال من نیست. در مورد مدیوم سینما هم درست می گن . 60-70 ساله که این مباحث از طریق افرادی چون لکان، دریدا، بارت و ... پیش از اینها به گونه ای کلی توسط فریدریش ویلهلم نیچه - از جمله در تقسیم هنرها و "والا" دانستن ادبیات - طرح شده. امروزه هم که عده‌ی زیادی سینما را یک "فرم بیان هنری مستقل" نمی دانند -می توان به کتاب پاریس تهران و برای دریافتن ریشه های عمیق فلسفی آن به "دیالکتیک روشنگری" و مکتب فرانکفورت و آرا آدورنو و بنیامین و دیگران مراجعه کرد -. چه رسد به سریال که کاریکاتوری از هنر سینما هم نیست و بیشتر شبیه لالایی می ماند. در مورد برن موضوع این است که ما سینمای آمریکا و به خصوص این ژانر را بدون درک کارل گوستاو یونگ،جوزف کمپل، شمنیسم و اسطوره ها و داستان های مردم و سرخپوستان آمریکا و برخی منابع دیگر را نمی توانیم به طور مبنایی درک کنیم ، نه ما و نه هر بیننده دیگری از جمله بیننده آمریکایی . بیننده ای که به اصطلاح با سریال می خندد و گریه می کند و زندگی می کند ولی طبیعتا 10-15 هزار صفحه مطلب در مورد ساختار سینمای آمریکا و عوامل و ریشه های داستان های آمریکایی نخوانده است و اگر بپرسید که برن چرا گذشته را می بیند و چرا این قدرت ها را دارد پاسخ اکثریت این است که "خب داره، قدرتمنده،مثل فلان فیلم،مثل فلان کامیک بوک و سریال و ...." بنابراین برنِ کتاب تبدیل به برن مبهم و گنگ - نه پیچیده و ریشه دار- سریال می شود که گاهی اوقات اصلا نبودش حس نمی شود و بودش ملال انگیز است. خود دوستان هم به ابتر و گنگ بودن برن سریال اشاره کردند دوست من با توجه به شناختی که از فروید و تقسیم بندی اش دارید حتما می دانید مکتب فروید "روانکاوی" بود و بعد از دوره طولانی از هیپنوتیزم -در ابتدا- و سپس گفتگو با مراجع و اخذ اطلاعات و نشانه های بسیار در مورد یک شخصیت نظر می داد. که تازه آن هم گاه درست و در پاره ای موارد غلط یا ناقص بود . حالا شما چطور توانستید سرسی و جیمی را روانکاوی کنید؟ از آن مهم تر اینکه اینها شخصیت های داستانی اند و عمق شخصیت واقعی را ندارند و رویکرد روانکاوی به این شکل به آنها عجیب است. در مورد برن خودتون همه چیز روگفتید.منم قبلا گفتم. اما مذهبی یا آدلری نیست .عرض کردم ریشه در اسطوره ها و داستان های سرخپوستی و شمنیستی داره در مورد خشونت هم حرفتون درست نیست. این مضامین در سریال ها و فیلم های دیگر هم اومدند ولی لازم نبوده جمجمه کسی خورد بشه و سر کسی با حرکت اسلوموشن قطع بشه و این همه الفاظ رکیک رد و بدل بشه و برای جوانان و نوجوانان الگوهای ناهنجارِ جهانی بسازه
  16. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    من با بعضی نظرهاتون موافق نیستم اول اینکه بگم با روابط محارمی داستان، زبان آلوده، خشونت بعضا غیر قابل تحمل سریال و دنیای نغمه مشکل داشتم .در عین حال بسیاری از تم های داستان در سریال به طور سطحی مطرح شده بود و تا حد زیادی چاره ای جز این نبود. از جمله عشق سرسی و جیمی، ماجرای برن که کلی بحث های اسطوره ای ، فولکلور، روانشناسی و فرا روانشناسی پشتش هست و شاید اصلا حذفش سریال رو بهتر می کرد. به عنوان مثال توجه تون رو جلب می کنم به راه پیمایی شرم سرسی لنیستر. شک دارم در سریال می تونست چندان بهتر از اون از کار درآد ولی همین بخش رو در نسخه انگلیسی کتاب ببینید که چقدر چند بعدی تره. مثل تفاوت خط و حجم. یک اندیشه‌ی اگزیستانسیالیستی در کتاب وجود داشت و به یکی از مشهورترین آثار روانشناسی غرب ارجاع می داد . همین سرسی که برای اکثرمون شر مجسم بود. جیمی تحت تاثیر چندین نیروی متعارض قرار داشت و پیچیدگی وضعیت اون هممتاسفانه در سریال نیومد همینطور که دنریس باهاتون موافقم. در واقع شطرنج منچ شد! منتها من یک پوینت کلی روی مقوله‌ی "سریال" دارم. اگر زمانی وقت شد و دوستان تمایل داشتند بد نیست به اون بپردازیم
  17. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    درباره پایانبندی پایانبندی داستان - و فیلمنامه- شباهت جالبی با آخر بازی در شطرنج داره.اون هم اینکه در هر دو ابتدا باید روی انتها کار کرد. پایانبندی داستان همانند آخر بازی شطرنج ، برایند و همگرایی نیروهاییست که از آغاز شکل گرفته و در میانه پرورده شده اند. اما اولا ما با یک "سریال" طرف هستیم. یک کالای تجاری که مثل بقیه کالاها بر حسب "تقاضا" ، "عرضه" می شود.(البته محدودیت های تولید هم در این عرصه موثرند). و خلاصه وقتی سریالی شروع میشه شروعش با خودشه و اتمامش با خدا ! این یارو سریال دکتر بازی شنیدم به فصل 20 رسیده! خب حالا چطور میشه برای همچین کالای تجاری پایانبندی پرفکتی طراحی کرد؟ دوما ما با اثری مواجهیم که تخته بند یک رمان ناتمامه ! همین برای اغتشاش در پایانبندی کافی بود هر چند نمی تونیم انکار کنیم که کار می تونست بهتر دراد. ماجرا ربط چندانی به نمره دهی مخاطبان نداره .به گفته‌ی همین سایت یک میلیون و دویست هزار نفر در حال یاد گرفتن زبان والریانی هستند! نقل سریاله دیگه...سریال. ....البته همین گات رو من تقریبا در تمام قسمت ها با شیفتگی دنبال کردم اما مانع از این نمیشه که معایب و ضررهای این سریال که در کل تاریخ تلویزیون مثال زدنیه رو نادیده بگیرم. با تشکر از دوستانی که به بحث پایانبندی اشاره کردند.
  18. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    بسیار عالی ثیئون عزیز. خیلی سپاسگزارم. تسلط شما هم بر فرم و هم محتوا ستودنیست دوست جان
  19. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    امید عزیز . نظام انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا دو مبناییه. یعنی از طرفی تعداد آرا ایالات مهمه و از طرفی هر ایالت کوچک یا بزرگ در مجمع انتخاباتی 2 رای دارند.(از کالیفرنیا تا وایومینگ) . تعداد آرا در محدوده ایالت مهمه. یعنی اگر در کالیفرنیا یک نامزد با 2 میلیون تفاوت رای دیگری رو شکست بده ، تعداد کالج الکترال کالیفرنیا رو برده و این دو میلیون تفاوت کسری رای اون کاندیدا در ایالت های دیگه رو جبران نمی کنه. البته خود این سیستم هم ریزه کاری های زیادی داره و گاهی هر ایالت روش خودش رو براش داره مثل نبراسکا و مین که متفاوت از 50 ایالت دیگه اند. خلاصه کنم در این نظام فدرال باید رای الکترال رو برد و هیلاری علیرغم 3 میلیون رای بیشتر در واقع رای اعتماد مردم رو نگرفت و حکایت همچنان باقیست.
  20. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    کارمن گرامی من طرافدار برابری کامل زن و مرد ام . تمام بحث ام اینه که بعد از برابری حقوقی برای نیل به برابری اجتماعی باید به تفاوت ها توجه کرد و با اذعان به تفاوت ها آرمان برابری خواهی رو به نتیجه رسوند. ضمنا در کامنت های قبلیم در مورد این تفاوت حرف زدم. شاید منظورمو بد برداشت کردید اتفاقا این بحث "عدم تشابه" در عین "تساوی" از اون چیزها بود که در کشورمون خیلی بلاها سر زن ها آورد. در قانون هم به برابری و هم به مشابهت نیاز داریم. من منظورم در مرحله ای بعد از برابری حقوقیه. هیلاری نه منع قانونی داشت و نه در ایران زندگی می کرد اما فکر کنم متفق القول باشیم که آمریکایی ها به خاطر زن بودنش بهش رای ندادن. این دیگه کار حقوق و قانون نیست. این کار جنبش های برابری طلبانه و فمینیستیست که اون موانع و به قول هیلاری "شیشه نامرئی" رو بشکنن. منم مطمینم به تفاهم می رسیم شک نکنید
  21. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    داون گرامی با احترام، برابری حقوقی فقط گام اول از برابری کلی زن و مرده. از طرفی این ایده درسته که زن ها و مردها برابرند اما باید در نظر داشته باشیم که با تمام تفاوت هاشون برابرند. تفاوت هایی که بخش زیادی از اونها مورد اعتنا قرار نمی گیرند. در بعضی از پیشرفته ترین کشورهای دنیا مزد زن ها در حالت کار برابر کمتره. چرا؟ چون اون تفاوت زن - ماهانه - هنوز به رسمیت شناخته نشده و برای فرهنگ مردسالار غریبه و نمی خواد روش ریسک کنه.اینجاست که فمنیسم باید تفاوت های زنانه رو در نظام زندگی امروز کاملا جا بندازه
  22. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    ممنونم دوست من. متن رو خوندم . نسبت به این مقوله فاصله نزدیکی دارم. در هر حال خوانش ها و امواج و اشخاص و گرایش های جریان گریز بسیارند اما اساس حرف من این است که چند هزار سال سیطره ی ساختاری عقل مذکر تثبیت شده و این در مورد زنان اتفاق نیفتاده. برخی متفکران مشخصا و عمدتا افلاطون امکان رستگاری و نیل به نیکی را ذاتا برای زن قائل بودند به شرطی که با تلاش عقلانی از زنانگیش گذر کند و ساده بگوییم : مرد بشود (برین از تارث بشود) افلاطون که خوب بود ارسطو اساسا چنین امکانی رابرای زن به رسمیت نمی شناخت. اینها دو ستون تفکر مذکر تا حتا عصر حاضر هستند. حرف من این است "فارغ از جنس تلقی کردن زنان و مردان و رفتار مبتنی بر آن " مردان و مردانگی شان را حذف نمی کند ، آنها به طور ساختاری مسلط و الگو اند، زنان را حذف می کند که هنوز بر جایی حکاکی نشده اند و حق آن است که از دوره ای تبعیض مثبت بهره ببرند. خلاصه تمام گونه به گونگی های فمنیسم و ذکر آن مشکل تبعات بسیار منفی جنسیت زدایی از انسان ها و خصوصا زنان را حل نمی کند و به آن پاسخ نمی دهد. کارمن گرامی : گفتید "من اگر زن باشم از مردها پایین تر نیستم و حقوق اجتماعی برابر با مردها میخوام" یک سری حقوق و قوانین که باید به تساوی در دسترس همه باشند اما ... اما جمله‌ی خطرناکی گفتید "اگر زن باشم حقوق برابر با مردها می خوام و از اونها پایین تر نیستم" .بله من هم موافقم ولی اون چیز خطرناک اینه که حقوق مردها در جمله تون تبدیل به یک معیار شده. شاید در جایی حقوق مردها به کار شما نیاد و در جایی به خاطر تفاوت ها حقوق متفاوت یا بیشتری بخواهید. نکته ی من همینه. هر جنس با تمام تفاوت هاش باید مورد پذیرش قرار بگیره. و بی توجهی به تفاوت ها عملا باعث باز تولید مردسالاری میشه. چون مرد از حقوق متفاوت خودش برخورداره. اینکه زن ها تفاوت خودشون رو فریاد نزنن فقط استمرار وضعیت فعلیست
  23. توروس

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    لیدی اولنای گرامی. من فقط خواستم با احترام این جمله تون رو که از نظر من درست نیست و مبنای اشتباهات زیادی بوده و می تونه باشه رو تصحیح کنم. گفتید " فمینیسم در یه کلام یعنی خودت و بقیه رو مستقل از جنسیت ، یک انسان بدونی ". این رو میشه مبسوط مورد بحث قرار داد. اما زن و مرد به اعتبار تفاوت هاشون معنا دارند .در چارچوب حقوق برابرِ همه جانبه کاملا باهاتون موافقم اما فمنیسم - که به گوش بعضی دوستان خوشایند نمیاد- تمرکز بر "زنانگی زن" و "عقل زنانه" و "هنر زنانه" و از این قبیله. در غیر این صورت مقولات مربوط به مردان به شکل ساختاری در هزاران سال تثبیت شده اند و نیازی به یاداوری ندارند و "حاضرند" همچون دو موجود بی جنسیت به دو جنس (و دیگران) نگریستن تنها ویژگی ها و تفاوت های ضروری آنها را به فراموشی می سپارد. با احترام
×