رفتن به مطلب

پارسا تارلی

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    126
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های پارسا تارلی

  1. پارسا تارلی

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    راست میگی. من هم که الان فکر می کنم درسته روند داستان چندان منطقی نبود ولی ناراحتی بیشتر ما بخاطر این بود که جان دوباره برگشت به نقطه اول و در قیافش هم اون حس افسردگی دوباره دیده میشد و کسی که این همه زحمت کشید آخرش سرش بی کلاه موند خیلی ها به خاطر همین ناراضی بودن.ولی این پایان خیلی خوب غم رو القا کرد.نشون داد جان اسنو بعد از این همه سال بازم همون آدمه.تک و تنها،در هم شکسته و در تردید.دنیای مارتین جوریه که شرافتمند تنها می مونه.و فکر می کنم بازی تاج و تخت اون قهرمان کشی رو به خوبی برای جان اسنو به پایان رسوند.بالاخره هر انسانی یه جان اسنوی درون داره بخاطر همین اینقدر باهاش همذات پنداری کردیم.(حداقل در فصول اولیه).فقط ای کاش پایان خط داستانیش رو نشون میداد و پایانش باز نمی موند ولی خب خوبی که داره اینه که جان اسنو در ذهن ما هنوز هم زنده میمونه با این پایان باز.این پروسه که اول که سریالو میبینی و هیجان زده نظ میدی بعد چند روز فکر میکنی و نظراتت تعدیل میشه خیلی عالیه. انکار به مرور زمان احساسات از اندیشه ات حذف میشه شمال شبیه یه بیابونه که عده ای آدم توش بدلیل جبر جغرافیایی زندگی میکنن.نه قدرت اقتصادی داره.نه استراتژیکه.نه میتونی توش کشاورزی درست حسابی بکنی.جمعیتش هم اونقدر کمه که رابرت وقتی اومد وینترفل پرسید رعیت ها قایم شده بودن.حالا بعد از این همه کشت و کشتار چه قدرتی داره من نمیدونم.این مثالی که زدید در مورد انسان ها صدق میکنه نه کشورها و نه در جایی که شمشیر حرف اولو میزنه.پایان. زنده باد جان اسنوی رانده شده،شکسته و تک وتنها و زنده باد جان اسنوی درون همه شما.
  2. پارسا تارلی

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    شمال نصف وستروسه ولی دیگه ا اینهمه جنگ قدرتی براش نمونده اصولا اگه سازنده ها منطق داشتن سربازای شمالی تا الان تموم شده بودن ولی من باز تفجب میکنم که شمالی ها انقدر زیادن که کینگزلندینگ رو محاصره کنن.خاندان های خیلی قدرتمندتری هستند که هیچی در مورد اعلام استقلال نگفتن. حاکمای فعلی وستروس واقعا مضحکن میزی که یه روزی تایوین لنیستر مینشست الان بران همونجا میشینه و لرد هایی که ند استارک رهبرشون بود از این به بعد از سانسا دستور میگیرن. بماند که اون کلم بروکلی جای دوران مارتل شده لرد بالادست دورن. الان واقعا سانسا با چه منطقی سیاست مدار حساب میشه.هر گی یه مدت زیر دست مادر شوهر بمونه سیاست مدار میشه؟
  3. پارسا تارلی

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    کسی میدونه کل اتفاقات چند سال طول کشید یعنی از آغاز فصل اول تا پایان فصل هشت کلا چند سال شد؟
  4. پارسا تارلی

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    اینکه بعضیا میپرسن جان چرا تارگرین بود ظاهرا هدف سازنده ها این بودکه این درگیری سطحی بین جان و دنریس رو سر این موضوع به وجود بیارن و دنریس افسرده بشه و از دلایل دیوانه شدنش بشه. بعضیاهم میپرسن جان چرا زنده شد اینم معلومه دیگه تنها وظیفه جان این بود که همه رو جمع کنه وینترفل جلوی وایت واکرارو بگیرن
  5. پارسا تارلی

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    نگفتم بد ساختن(البته بدم ساختن ولی نه عمدی) گفتم خیلی از سوالات بدون جواب موند و خب تابلو است دیگر معلومه برای اسپین آفه دقیقا واسه منم این بار بیشتر شبیه یه حس ابهام بود که البته بخاطر اون پایان باز افتضاح بود.حس خماری که قبل سریال بود هنوزم با این پایان باز از بین نرفت. وقتی یه همچنین سریال با اینهمه فصل میسازن پایانش باید طوری باشه که حداقل شخصیت های اصلی معلوم بشه آخرشون. بعد پایان با خودت بگی تموم شد.خط داستانی شخصیت ها تو ذهنت متوقف بشه.الان هشت فصل صبر کردیم که آخرش نفهمیم جان اسنو چی شد؟
  6. پارسا تارلی

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    جدا از اینکه خیلی سوال ها اصلا پاسخ داده نشد و کلا قسمت خیلی ضعیفی بود که لازم به گفتن نیست. فقط به نظرتون مشکل کلی از چی بود؟ به نظر من با همین شش قسمتم میتونستن یه فصل خوب بسازن ولی در صورتی که در هر قسمت حداقل چندتا کاراکتر اصلی داستانشون به سر انجام می رسید نه اینکه همش فرعیا رو حذف کنن. اینطوری به همه خوب پرداخته میشد.مخواستن پایان همه شخصیت اصلیا تو دو قسمت آخر باشه که خب معلومه شتاب زده و غیر منطقی می شه. پایان باز جان هم افتضاح بود.هشت فصل آخرش هم فقط جان سرش بی کلاه موند و و این خیلی ناراحت کننده بود. جدای از این ها هروقت که یه فیلم چند قسمته یا یه سریال که آدم باهاش زیاد همذات پنداری می کرده وقتی تموم میشه یه حس نوستالژی افسردگی مانندی به آدم دست میده.انگار که آدم دلش تنگ میشه واسه شخصیتا .شما هم اینطوری شدید؟ اینا همش کار اچ بی او میخواد قشنگ تا میتونه از این مجموعه سود ببره این همه سوال در مورد برن و نایت کینگ بدون پاسخ معلومه بای نگاه کردن اسپین آف هاست بهترین کار اینه به نشانه اعتراض کسی اسپین آف نبینه. اون سیصد هزار تا امضا رو هم بجای اینکه برای عوض کردن پایان سریال بفرستن که محاله جمع کنن برای عوض کردن پایان کتاب که اگه اینطوری بشه آخر کتاب هم افتضاح خواهد بود
  7. پارسا تارلی

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    فقط یک پایان
  8. پارسا تارلی

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    در پس زمینه بودن و راز آلود بودن این ها واژه هایی است که مارتین برای جادو در داستانش به کار میبرد.وایت واکرها در داستان تناسبی بسیار نزدیک با این واژه ها داشتند و همین حداقل برای من بسیار لذت بخش بود.اما هرچه پیش می رویم باید از در پس زمینه بودن در بیایند و این از باید های داستان است. اما متاسفانه سریال تنها موفق شد بخش اول را(یعنی مرموز جلوه دادن وایت واکرها)آن هم به لطف اینکه با کتاب پیش می رفت به نحو قابل قبولی انجام دهد.از فصل هفت به بعد که وایت واکرها کم کم تبدیل به دغدغه اصلی می شوند سریال با حجمی از بی منطقی روبه رو می شود. اما هنوز هدف وایت واکر ها مشخص نیست و و حداقل انتظارات هم اینست که هدفشان بزرگ تر از کلیشه های معمول(نابود کردن دنیا،ازبین بردن تمام انسان،و...)باشد. فصل هشت و چهره تاریک و رمز آلود وایت واکر ها همچنان ادامه دارد تا قسمت سوم که دقیقه به دقیقه بر این چهره ی رمز آلود و عظمت نایت کینگ افزوده می شود و تاریک بودن فصا و استفاده کم از نور هم در القای این حس موفق بود(حداقل برای من) تا جایی که با پرش آریا نایت کینگ متوقف می شود.اگر همین یک لحظه را از قسمت سوم حذف کنند برای من شاهکار است.اما متاسفانه چنین چیزی ممکن نیست و نایت کینگ و هدفش هم در دام کلیشه ها می افتندو هدفش هم جز نابودی انسان ها و خود آگاهی نیست. دو فصل گذشته حداقل ثابت میکند هرچه اثر هنری فراگیرتر شود و سود مالی گریبانش را بگیرد بیشتر در سراشیبی سقوط می افتد و این هم مدعای دیگری است بر بی ارزش بودن هنر سفارشی. باقی قسمت ها هم که آنقدر پر است از حفره ها و نواقص داستانی که نیازی به گفتن ندارد(حتی همان نبرد قدمی کلگین ها بسیار دیدنی تر از نبرد این قسمت بود)
  9. پارسا تارلی

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    نبرد در اسوس فتح کسترلی راک،نبرد با وایت واکرها و همچنان آنسالیدها هر قسمت در حال افزایشند نبرد با لنیستر هاانقراض در شب طولانی و دوتراکی ها و اسب هایشان گویا مدام در حال زایشند نبرد در سرزمین های رودخانه ،غارت شمال به دست آهن زادگان،قتل عام تعداد زیادی در دوقلوها،نبرد حرام زادگان و بازهم شمالی ها. این حجم از بی منطقی واقعا نشانگر ضعفه. نویسنده ها با چندتا دیالوگ ساده میتونستن مخاطب ها رو به یاد ریور لندز بندازن که هنوز هم میشه از اون جا تعدادی سرباز به دست آورد تا شاید کمی منطقی تر بشه.ولی به کل انگار یادشون رفته. این فصل کلا تا اون جایی خوب بود که نایت کینگ و آدر ها داشتن از دروازه وینترفل وارد میشدن. این حجم از مرموز بودن و عظمت واقعا لذت بخش بود ولی بعد...
  10. پارسا تارلی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    بله نظر من اینه. بخاطر همین هم شرافت ادارد استارک زبانزده که اونم نه از نوع خشکش که وابسته به قانون و اینا باشه چون دیدیم که برای بچه هاش حاضر شد اعتراف دروغین بکنه.وقتی به اون حد از نیکی و شرافت برسی انتظارم داری همه همونطوری باشن.بعدشم صحبت از لیتل فینگر بود خب بالاخره حتی اگه خود ند هم خطرو احساس نمیکرد میتونست بهش بگه. دوم اینکه بله شاید از نظر سیاسی کار بیلیش درست بود ولی از نظر انسانی کارش ظالمانه و مفتضح بود.به نظر شما این خوبی نیست که به کسی که کاری که کرده مجازاتش مرگه فرصتتی بدی؟اصلا تعریف شما از مرگ ظالمانه چیه؟؟؟یا بی عدالتی؟؟؟ افت سریال هم مشخصه به وضوح ولی بازم فکر نکنم تو قضیه بیلیش باهاتون موافق باشم.چون بیلیش به دلیل این به قدرت رسید که بتونه همپایه اشراف بشه و به خواسته هاش برسه پس اینطوریم نیست که چون بیلیش شخصیتش به عنوان یه سیاستمدارشکل گرفت پس دیگه قدرتو به هرپیزی ترجیح بده قدرت فقط یه وسیله برای رسیدن به خواسته هاست.پس دیگه وقتی قدرت داره چرا ازش استفاده نکنه؟به نظرم بیلیش آگاه بود که شوالیه های ویل زیاد دل خوشی ازش ندارن ولی از ویژن های برن و خیانت سانسا به صورت نمک نشناسانه که خبر نداشت.فکر میکرد مثل همیشه جریانات مثل برنامه ریزی پیش میره اگه هم تو وینترفل نمیموند که دیگه اون قدرتش عملا استفاده ای نداشت و آرزو هاشو برآورده نمیکرد.بالاخره سر آخر بگم همه سیاست مداران بزرگ اشتباه کردن
  11. پارسا تارلی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    این داستان هم دقیقا از ژانر فانتزی با چاشنی از حقیقته.دییقا اتفاقی که در ارباب حلقه ها میافته که داستان طوریه که با جنگ و خیرو شر شروع و با شکست شر و رفتن یا کم رنگ شدن نژاد های دیگه جا برای انسان ها باز میشه و اگه داستان ادامه ای داشت مطمئنا پای سیاست و بازی درباری هم به وسط میومد و داستان کم رنگ میشد. دقیقا نغمه بر خلاف این سیر میکنه با سیاست و بازی های درباری و پستی های انسانی شروع و با کم رنگ شدن سیاست بازی میرسه به جنگ خیر وشر و بقای نژاد انسان.درسته این سیاست بازی ها خیلی زیبا بودن و لی دیگه داشتن تکراری میشدن.این سیاست بازی ها فقط پس زمینه داستان بود و از اول هم وایت ها در حاشیه داشتن قدرتمند میشدن و موضوع اصلی همینه ولی مطمئنم که به لطف قلم مارتین این بخش هم به بهترین شکل اتفاق خواهد اتفاد.
  12. پارسا تارلی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    متاسفم که واقعا بدون داشتن اطلاعات مناسب میایین و اظهار نظر میکنین.در یک تاپیک دیگه هم که بحث سر مقایسه رباب حلقه ها و نغمه بود شما همینطوری داستان رو کوبیدی.درسته فصل هفت نسبت به بقیه فصلا خیلی پایین تر از انتظارات بود ولی بدون شک یکی از بهترین قسمت هاش کشته شدن بیلیش بود. بیلیش برای اینکه عشقی دیوانه وار نسبت به مادر سانسا داشت و سانسا رو نسخه زنده و زیباتر کتلین میدید در وینترفل موند تا شاید به هدفش برسه چون بر خلاف بی محلی ها حدسم نمی زد از این دختر تو سری خور کاری بربیاد که بخوا بکشتش.بزرگترین سیاست مدار ها هم اشتباه میکنن. در مورد ند استارکم که دیگه همه میدونن که چه انسانی بزرگی بود و بیگناه کشته شد.سقوط با ند استارک بهتر از همدست شدن با لنیسترا بود. آخر سرهم بالاخره این جنگ آغاز میشد چون حتی اگه ند جون سالم به در میبرد و فرار میکرد هم به همه میگفت که جانشین رابرت برحق نیست و جنگ شروع میشد ولی خیلی زودتر تموم میشد.پس میبینیم آغازگر اصلی جنگ خود بیلیشه که میتونستبه ند خبر بدهو به هر طریق فرار کنن.
  13. پارسا تارلی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    اول اینکه خوش اومدی و خوشبختانه هنوزم کسانی هستن که این کتاب ها رو میخو نن و سریالو میبنن در ضمن چون دوسه ماه گذشته خوب یادم نیست ولی فک کنم جان سریعا از وینترفل خارج شد و حتی اگر هم که خبر میدادن برن میخواد بیاد فک نکنم جان میموند.سر آخر بگم حیف که تالار ها اینقدر سوتو کوره دیگه فک کنم که این سایتم سرآخر به سرنوشت آردا دچار میشه که خدا کنه نشه چون ما با این کتابا زندگی کردیم و هنوز هم میکنیم کاش آردا رو هم نبسته بودن و به فکر نسل های بعدی هم کتاب هارو خواهند خوند بودن خود من که تازه ارباب حلقه ها رو شروع کردم و ای کاش آردا باز بود خوب حداقل تقاضا دارم چون خیلی از عضو های این سایت از عضو های قدیمی آردان یه تاپیک بزنن برای ارباب که سوالاتمونو بپرسیم و بدونن که نه ارباب حلقه ها و نه نغمه هیچ وقت قدیمی نمیشن و هنوزم به یادشون هستیم
  14. پارسا تارلی

    مقایسه ی قدرت نظامی ارتش ها در دنیای مارتین و آردا

    خب معلومه که ارتش های نغمه انسان های معمولین هرچقدر هم که آموزش دیده باشن شمشیر های جادویی و زره هایی از میتریل نداره اما اگه از الف ها و دورف ها بگذریم به نظرم دوتراکی ها حریف سواره نظام روهان میشن.
  15. پارسا تارلی

    بحث در مورد اسپویل های احتمالی مطرح شده فصل هشتم

    دوست من این از صعف کارگردان هاست که سریال رو طوری ساختن که شما فکر میکنی جان باید بمیره وشانس آورده .کارگردان ها میتونستن جنگ حرام زادگان رو اینطور بسازن که صبل از جنگ جان با اقوام کوهستان و دره متحد بشه و اول جنگ با همون دو هزار نفر حمله که بولتونه از وینترفل بیاد بیرون و بعد در حین جنگ آرین ها حمله کنن و به کمک جان بیان که یک استراتژی بزرگ میشد تو کتاب که جان از این شانسا نداره
  16. متاسفانه تالار خیلی خلوت شده .بگذریم یه سوال داشتم . تاحالا دقت نکرده بودم ولی میخوام بدونم که کل داستان از شروع که یعنی مرگ ند و رابرت تا الان که جان اسنو شده فرمانده دیوار و استانیس ارتششو در دیوار مستقر کرده چند سال میگذره چون از نحوه صحبت شخصیت ها اینطور برداشت میکم که زمان زیادی نگذشته و حدودا دوسه سال گذشته. اگه کسی اصلاعی داره پاسخ بده
  17. پارسا تارلی

    خنجر والریایی لرد بیلیش

    همین ابهاماته که نقطه قوت سریاله و اینطوری هم نیست این سریال و کتاب که البته خیلی دقیق تره کلا روی روشن کردن این ابهامات میگذره واصلا داشتان روی ابهامات بنا شده
  18. پارسا تارلی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    دوستان در کتابضیافت کلاغ ها وقتی جان میخواد سم رو به سیتادل بفرسه سم به استاد آمون میگه :پدرم اجازه نمیده تو خاندان تارلی هیچ پسری زنجیر به گردن نمیندازه و سربازها به لردها ادای احترام نمیکنن!!به نظرتون این نظامی گری شدید جزو کارهای خود رندیل تارلیه یا ریشه در نسل هاشون داره؟با گفته سم ظاهرن این خاندان از اول این طور بوده.کلا خاندان خیلی جالبیه و ویژگی ها های خاصی داره.آیا از سرنوشت رندیل تارلی و خاندان تارلی در کتاب خبر دارید.من خوندن کتاب رو تموم نکردم و نمیتونم منتظر باشم تا وقت خوندن بفهمم چه اتفاقی براشون افتاده
  19. پارسا تارلی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    محمد مهدی: موافقم منهم فکر کنم بزرگ دلیل پیوستن لردهای ریچ به سرسی این بود که اولنا با پیوستن به دنریس عملا با دورن هم صلح و ارتباط برقرار کرده و دلیل پیوستن لرد رندیل تارلی هم پیشنهاد وسوه انگیز محافظ جنوب بودن و سرپرستی هایگاردنه چون دیگه مجبور نبود زیر دست تایل های نالایق کارکنه و پیروزی هاش نادیده گرفته بشه وازشون به نفع تایرل ها استفاده بشه. سر دانکن: من هم نشنیده بودم که فصل هفت قراره فصل آخر باشه.درمورد تایرل ها اگر پاسخی دارید هم اهمیتی نمیدم و لحنتون واقعا مایه تاسفه من محترمانه با شما صحبت کردم و دلایلمو آوردم شما اگر پاسخ درست حسابی داشتید اینطور توهین آمیز صحبت نمیکردید.تنها کاری که بلدید پیش دستی کردن تو اینه که به هرکسی یه برچسبی بزنید. متاسفانه برخی از دوستان برای اینکه حرفشونو معتبر نشون بدن حرف های بی پایه و اساس خودشون رو هم به بحث اضافه میکنن مثل همین قضیه که فصل هفت قراره فصل آخر باشه.
  20. پارسا تارلی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    اگر از این که تایرل ها ارتشی کوچک تر لنیسترهای جنگ زده دارن منظورتون اشاره به اپیزود فصل هفته که لنیتسرها به تایرل ها حمله کردن و شکستشون دادن باید بگم اینطور نیست.اونجایی که به تایرل ها حمله کردن کاملا غافلگیرانه و غیرقابل پیش بینی طرح ریزی شده بودارتش تایرل در کنار پرچن دارنش ارتش خیلی بزرگیه ولی اونجا تایرل ها پیش بینی حنله لنیستر ها و نکرده بودن و پرچمدار ها هم اونجا نبودن و تنها نیروی دفاعی تایرل ها سرباز های مدافع قلعه بود و قلعه ریچ هر چقدر هم که بزرک باشه فک نکنم بتونه تمام سربازان خود تایرل ها رو جا بده و در دوران فدرال و در کتاب و سریال هم لردها هنگام جنگ نیروهاشونو خبر میکردن و داخل قلعه سربازان چندانی نبودو فقط سرباز هایی که از قلعه دفاع میکنن باقی میمونه.ارتش لنیستر ها شامل دوتا کمپ سی هزار نفری بود که یکیش تقریبا به دست راب استارک نابود شد ولی اون یکی بعد از جنگ پنج پادشاه هم باقیه و تیریون هم به دنریس گفت ارتش لنیستر هنوزهم همون ارتشیه که پدرم به وجود آورده بود. و این ارتش سی هزار نفری کنار سایر پرچمداران ریچ ارتش بزرگی میشه در مورد حکومت میس تایرل: متاسفانه شخصیت میس تایرل خیلی در سریال خوار شده.در کتاب جزو افراد مهمه به طوری حتی بعد مرگ لرد تیوین سرسی احتمال اینو که مرگ لرد تیوین کار میس تایرله میده و بعد مرگ تیوین تا یه مدتی به هرکسی نزدیک میشه فو میکنه تایرل ها خریدنشون حتی سرکوان لنیستر رو.ولی در سریال یک شخصیت احمق چاق که هیچ کس ازش انتظار هیج خطریو نداره در سریال این کار شدنی نیست که میس تایرل تاج میذاشت ولی در کتاب امکان داشت چون تایرل ها در نزد مردم عادی هم از محبوبیت برخوردارن و تعداد زیادی از اون ها تو کینگز لندینگ هستن و میس تایرل هم به این اندازه خوار و خفیف نیست و یه چیزایی به ذهنش میرسه. فتح قلعه ریچ به کیفیت سربازان هم بستگی داره که حرف اولنا تایرل خودش مدرک اینه:اولنا:خوب جنگیدیم؟ جیم:به خوبی که انتظار داشتم. اونا:هیچ وقت تو اینکار خوب نبودیم. و حضور سربازانی مثل رندیل تارلیدرکنار لنیسترها خودش قابل چشم پوشی نیست.
  21. پارسا تارلی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    اصلا شمادرست میگین.شما جزو اون دسته هستین که خودشون رو با اوردن حرف های مستند نمیشه قانع کرد بعد هرکی هم که باهاتون مخالفه سریع بهش برچسب اینو میزنید که قانع نمیشه. فعلا شواهد اینو نشون میده دنریس یک کودن به تمام معناست اگر سرسی یک ابله بود با اون وضح دورن و تایرل رو از دست دنریس در نمیاورد.و گریجوی های دنریس به اون وضع شکست نمیخوردن و تمام ناوگانشون از بین نمیرفت. کسی مثل سرسی که دیگه چیزی برای ازدست دادن نداره خیلی انگیزه اش بیشتره تا دنریس.سرسی براش نه بچه ای باقی مونده نه پدری نه همسری تنها چیزی که براش مونده و امیدواره نجاتش بده قدرت و جکومت پس با تمام وجود برای نگه داریش تلاش خواهد کرد.با دیدن سریال هم فعلا که سرسی جلوتره. ۲.اتفاقا جزو منتقی ترین سکانس ها قانع کردن لردهای ریچ بود.تایرل ها افرادی از خود راضی بودن و حتی از پیروزی های لرد رندیل تارلی هم به نفع خودشون استفاده میکردن و این پیروزیها رو به اسم خودشون زده بودن و در نهایت بی توجهی رهاشون میکردن.این بهترین فرصت بود تا با همراهی اکثریت لردهای پرچمدار تایرل و ارتش لنیستر ها این سرزمین از شر این خاندان راحت بشه و البته پیشنهاد محافظ جنوب بودن هم پینشهاد وسوسه انگیزی بود. واقعا داره خنده ام میگیره که کارتون به جایی رسیده که به سکانسی که باهاش مخالفید میگید فیلنامه کشکی!!!واسه همینه میگم خیلی به خودتون اعتماد دارید و اصلا به نظر دیگران اهمیت نمیدید وخودتون خیلی آدم بزرگی جلوه میدید.اگه به نظرتون این سکانس که با نظر شما مخالفه و دوست داشتید داستان جور دیگه ای میش بره مخالفه پس میتونید برید بشینید چشماتونو ببندید و تصور کنید لردهای ریچ با سرسی موافقت نکردن و لذت ببرید
  22. پارسا تارلی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    دستی که این پست رو نوشته رو بوسید هرکی هم باشه باید با این پست قانع بشه دیگه حرفی نمونده با این پست. در مورد سفر دیوار موافقم بیشتر از اون خاطره خوب چیزی نمیتونه باشه ولی به نظرمن همون احساس نزدیگی یک کوتوله ویک حرامزاده بیشترین تاثیر داشت که به نوعی هردوشون همیشه از جمع دور بودن و هیچوقت به خوبی دیگران با بقیه ارتباط برقرار نمیکردن باعث شد که تیریون به نوعی پادرمیانی کنه. دین جان ودنریس رو خودتون به بهترین شکل توضیح دادین و کسی که قانع نمیشه دیگه بهتره باهاش بحث نشه. لغت نامه باحالی داری من ازش خوشم اومد. درمورد سیاست دو ملکه: اگه رنیس سیاست داشت بجای استفاده از اون قانون که دشمن دشمن من دوست منه و این که بره با تمام یاغی ها و شورشی های کشور دست به یکی کنه میرفت با افراد محبوب مردم هم پیمان میشد یا حداقل اگر با این افراد متحد شده بود افراد کار آمدی و بزرگی مثل رندیل تارلی رو از یاد نمی برد با بها دادن به همون یدونه رندیل تارلی میتونست خیلی از جنگ ها رو ببره.یکی از بزرگترین نقاط قوت خاندان کایرل پرچمدارشون یعنی خاندان تارلی بود که اخرش با بی توجهیشون موجب شدن بزرگترین نقطه ضعفشون بشه. اما سرسی با کشیدن لردهای ریچ به طرف خودش سیاستشو نشون داد و با دعوت یورون به کینگز لندینگ خودشو دوباره ثابت کرد اتحاد یورون و سرسی فکر سرسی بود نه یورون وگرنه امکان داشت این تصمیم خیلی دیرتر به ذهن یورون برسه. درمورد هم پیمانان: دنریس یه ارتش وحشی خونخوار سواره و یه ارتش میاده که همه احساس هاشون از بین برده شده پشت سرش داره. مطمئنا با این حساب زیاد تو وستروس خوش نام نیست. ولی سدرسی مردانی رو داره که فقط و فقط بخاطر طلا و شهرت و شرافتشون میجنگن و تاجایی مطمئن هستن که حتی یک بارهم به کسی که بهشون پول داده خیانت نکرده ن و از حرامزاده های تارگارین هستن و تشنه به خون تارگارینن و مجهز به فیلن و در جنگاوری هم ارتش مطمئنین. ولی از نظد تعداد در این جنگ دنریس برتره. درآزادی بیان هم موافقم آزادی که سرسی میده خیلی بیشتره. اون میتونست حتی اگه جیمیو نکشه زندانیش کنه چون جیمی الان که آزاده نقشه اش رو لو میده ولی اون اینکارو نکرد و لردهای ریچ رو هم که دیدین چطور راضی کرد. بله دنریس یک فرد کاملا پوشیده از سراما عقده است و تشنه قدرتیه که هرگز ندیدتش.اگر دنریس بدون عقده تشنه قدرت بود میتونست امپراطوری به مراتب بزرگتر از وستروس در غرب ایسوس ایجاد کنه و والریا رو احیا کنه ولی چون روی وستروس عقده داشت و میخواست از اطرافیان رابرت انتقام بگیره به وستروس اومد و کاملا نشون میده که جزو اشراف زاده های از اسب افتاده ایه که تازه به نون و نوایی رسیدن و حالا دارن عقده هاشونو در میکنن مثالش همین که بجای اینکه دنبال هم پیمان باشه دنبال زیر دست و به همه میگه زانو بزن. در بقیه مواردهم حرفم همون حرف پست شماست ممنون ازتون.
  23. پارسا تارلی

    قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

    البته صحبت ما در مورد دنیای نغمه ای از آتش و یخه که نه این گذار انجام شده و نه بسترش فراهم شده. اینکه یه نفر برای تغییر لزوما باید از خاندان های وستروس باشه و بیگانه نباشه در غلطیدن در همون نظم قدیمه. خیلی جالب تر میشد اگه دنریس کنار می رفت و مثلا واریس که یه بیگانه است و در درجات بعدی تیریون این تغییر رو انجام می دادن. یه نکته هم بگم: یه وسوسه ای که اکثر دیکتاتور ها بخاطرش مردم رو رفتن به سمت تغییر ساختارها( حالا چه با انقلاب و چه رفورم) امنیت و رفاه است. اینکه نظم قدیم امنیت و رفاه رو به دنبال داره و هرج و مرج اول یه خیزش از بین بردن رفاه اجتماعی. ولی هر حرکتی هزینه ای رو در بر خواهد داشت و برای به نتیجه رسیدن نیازمند گام های بعدی و ارائه نظم جایگزین بجای اون نظم قدیمه. فعلا چه در ایسوس و چه در وستروس دنریس برای این حرکت ابتدایی اش مشغول کشمکش با اربابان قدیمه. راستی شهرهایی که دنریس فتح کرد هنوزهم دسته یا نه؟یعنی هنوزهم ماله خودشه یا بعد اینکه به طرف وستروس حرکت کرد کنترلشون از ددستش خارج شده؟سریال رو قبلا یه بار دیده ام و متاسفانه یادم رفته سرنوشت این شهر ها و الان کتابو میخونم تو کتاب که تا از آستاپور رفت و اون یکی شهر هارو فتح کرد کسایی که تو آیتاپور گذاشته بود خیانت کردن و برده ها کشتنشون و خودشون یه شاه گذاشتن و از دست دنریس هم مستقل شدن تو سریال سرنوشت این شهر ها جیشد؟
  24. پارسا تارلی

    بررسی گزینه ها و سنجش راه های موازی خطوط داستانی فصل هفتم

    اول از ریوران بگم که به دلیل خط مقدم بودن در نبرد استارک ها و لنیسترها واقعا بی در و پیکر و پر هرج مرج شده بود بر بعضی از مناطقش گاهی استارک ها و گاهی لنیسترها مسلط بودن عملا بیشترین ضربه رو از جنگ استارک ها و لنیسترها ریوران متحمل شد با وجود حاکمان تالی بازهم در زمان جنگ این منطقه اونقدر بی نظم بود که اینگونه گروه هایی توش آزادانه فعالیت میکردن و پر از خرابه ها و جسدها و گروه های راهزن و یاغی بود که خودش جا داره کلا درموردش ت یه تاپیک جداگانه بحث بشه.تا اینجا اگه خارج از موضوع حرف زدم ببخشید. اما درمورد برادری بدون پرچم: واقعا جزو بهترین های کتاب و سریال هستن.هنر پیشه های خوبی که بای نقش هاشون انتخاب شده واقعا ستودنیه.هنرپیشه بریک‌که به افتخارش باید سکوت کرد. و اما توروس مرد مستی از میر.شخصیتش واقعا ستودنیه هاند رو با اون وضع وحشتناکش اینگونه به سمت ایمان کشید و واقعا باعث تحولش شد. اصولا جنگ چریکی برادری با لنیستر ها بر سر به دست آوردن آذوقه و غنائم برای کمک به مردم بی گناه ریورلندز بود و دیوید بنیوف و دن وایس با حذف کردن لیدی استون هارت این گروه رو از مسیر اصلیشون منحرف‌نکردن و باعث شدن این گروه هنوز هم سر آرامنش یعینی کمک به مردم باقی بمونه و شخصیت بسیار جذابی مثل بریک که نمادی از شکوه و پایداری در سخت ترین حالته رو نگه داشتن که واقعا از شخصیت خسته کننده لیدی استون هارت خیلی بهتره. اگه به وینترفل میرفتن و مستقیما به سمت دیوار نمیرفتن فک کنم برای این که بگن چی در انتظارشونه خیلی دیر میشد بای همین باید مسنقیما به دیوار میرفتن چون اولین خط دفاعی دیوار بود. اما این سکانس جزو سکانس های بی نقص بود و واقعا سکانس جذابی بود.
×