رفتن به مطلب

S.i.S

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    515
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های S.i.S

  1. S.i.S

    لیست بازیگرهای فصل 5

    بازیگرهای زیر جدیدا به سریال اضافه شدن.با این اوصاف کلا گویا قرار گریجوی ها رو برای همیشه از دست بدیم.و قرار نیست دیگه خبری ازشون باشه.هرچند امیدواریم تا شروع فصل یک معجزه بشه و شخصیت های گریجوی ها و شخصیت های دیگری مثل کوینتین و آریانه به سریال اضافه بشن. Doran Martell, برادر بزرگ پرنس اوبرین که در حال حاضر پادشاه "دورن" هست. Alexander Siddig بازیگر سودانی / انگلیسی این نقش رو بازی خواهد کرد. شناخته شده ترین نقش او دکتر بشیر در سریال Star Trek : DS9 هست Trystane Martell, فرزند ارشد و ولی عهد دوران مارتل هست. پرنس میرسلا براثیون فصل دوم به دورن فرستاده شد تا با او ازدواج کند. بازیگر این نقش Toby Sebastian هست که چند وقت پیش در فیلم After The Dark بازی کرد . و در آینده فیلم جدید از او همراه با Sophie Turner به اسم Barely Lethal به سینما خواهد آمد. (البته اصولا ولی عهد نباید باشه توی دورن بزرگترین فرزند ولیعهد میشه حتی اگر دختر باشه . خواهر تریستین ، Arianne بزرگتره و معرفی شدن تریستین به عنوان ولیعهد میتونه نشان از حذف Arianne از سریال داشته باشه.همچنین تریستین یک برادر بزرگ تر از خودش هم داره که گویا اونم حذف شد.) Myrcella Baratheon , بزرگترین دختر سرسی لنیستر و رابرت باراثیون هست. که در فصل دوم به دورن فرستاده شد تا با پسر دوران مارتل ازدواج کند . با مرگ پرنس اوبرین و برادرش جافری او در موقعیت جدیدی قرار خواهد گرفت. بازیگر قبلی این نقش Amy Adams بود که به دلایل نامعلوم در این فصل با Nell Tiger Free جایگزین شد . ایشون 15 سال سن دارن. Areo Hotah , فرمانده گارد سلطنتی پرنس دوران که با خاطر وفاداری و تبر بلندی که با خودش داره شناخته شده است. این نقش توسط DeObia Oparei متولد لاندو بازی خواهد شد.او در فیلم های معروفی مثل Pirtaes Of Carribean و Your Highness بازی کرده است.نکته جالب Areo Hotah یک سفید پوست قوی هیکل هست نه یک سیاه پوست !! Yezzan ، یکی تاجر برده بسیار ثروتمند است که در خط داستانی دنریس دیده خواهد شد. بازیگر این نقش Enzo Cilenti بازیگر و فیلمنامه نویس انگلیسی خواهد بود. بیشتر فعالیت او در تئاتر بوده و یک فیلم کوتاه نیز کارگردانی کرده است ، همچنین در فیلم های Kick-A$$ 2 و Guardians Of The Galaxy نیز بازی کرده است. Nymeria Sand ,دومین دخترنامشروع پرنس اوبرین که مادرش اشراف زاده ای غربی بود که اورا با یک شلاغ مرگ آور تربیت میکرد! بازیگر این نقش Jessica Henwick بریتانیایی است که با نقش های Bo و Amy Lang در سریال های Spirit Warriors و Silk شناخته میشود.گویا ایشون بر اساس توصیفات ظاهری Areo Hotah تو کتاب میخوان درست کنن. Tyene Sand , کوچکترین دختر افعی سرخ و الاریا سند ، آخرین معشوقه اوست. او بسیار فرز تر از چیزی که به نظر میرسد است ، مخصوصا با خنجر های دوقلو اش. بازیگر این نقش Rosabell Laurenti Sellers بازیگر ایتالیایی خواهد بود. او از 8 سالگی در نمایش ها Broadway بازی کرده و در سال 2010 در فیلم The Whistleblower در کنار Liam Cunningham بازی کرد. Obara Sand , جنگجویی شجاع و بزرگترین حرام زاده افعی سرخ . مادر او یک زن عادی روستایی بود که مورد توجه پرنس اوبرین قرار گرفت. بازیگر این نقش Keisha Castle-Hughes خواهد بود . او در سال 2004 برای نقش Pai در فیلم Whale Rider نامزد جایزه اسکار شد. The High Sparrow , روحانی اعظم Faith Of Seven. بازیگر این نقش Johnathan Pryce خواهد بود . او بازیگری موفق است که در فیلم های Brazil , Tomorrow Never Die , Pirates Of Caribbean و Evita ایفا نقش کرده. شخصیت های زیر هم به سریال اضافه خواهند شد ولی بازیگر هاشون مشخص نشده : Septa Unella Maggy the Frog Lollys Stokeworth The Waif Varamyr Sixskins Imogen Brunette girl
  2. سلام اول بابت تاخیر در درج این نکات ازتون معذرت خواهی میکنم، دوم اپیزود قبلی رو همونطور که دیدید نرسیدم نکاتش رو بنویسم براتون ولی سعی میکنم تا هفته اینده اپیزود قبلی رو هم براتون بذارم.نکات این اپیزود یه مقدار کمتر از اپیزود های قبلی هست، تنها دلیلش هم برمیگیرده به اینکه برخی از نکات بارها تکرار شدن مثلا حضور نداشتن جیمی در دورن برای همین دیگه چیزهای تکراری دوباره نمینویسم : * عنوان قسمت اشاره دارد، به صحبت های تیریون و جورا مورنت با دنریس دارد که در آنجا جورا تیریون را یک هدیه معرفی می‌کند.از سوی دیگر نیز به صحبت های لیتل فینگر و اولنا ردواین نیز اشاره دارد.در ابتدا فرض می‌شود که عنوان این اپیزود اشاره به بخش جنوب دیوار یعنی گیفت دارد، جایی که در آنجا دیوار و قلعه های نزدیک به نگهبانان شب اقامت دارد. * با مرگ استاد ایمون، دنریس به تنها تارگرین شناخته شده در جهان تبدیل می‌شود. * در رمان، جان عاقلانه تر عمل می‌کند، او آلیسر تورن را به جایی دور فرستاد، چرا که او را از اسلینت هم خطرناکتر می‌دانستد. و همچنین کاتر پایک را به سمت هاردهوم فرستاد تا در آنجا وحشی ها را به سمت دیوار راهنمایی بکند. * پیشنهادی که داریو به دنریس در خصوص قتل عام استادهای اعظم میدهد، همان کاری است که والدرفری نیز در عروسی سرخ انجام داد.در رمان نیز دنریس مانند این بخش پیشنهاد داریو را رد کرد، نه به این دلیل که قوانین مقدس مهمان نوازی را زیر پا می‌گذارد، تنها به این دلیل که دوست ندارد شهرت یک قصاب را برای خود بگیرد.ایده داریو شاید بتواند مشکلات دنریس را برای مدت کوتاهی حل کند، اما در دراز مدت باعث آسیب غیر قابل برگشت به شهرت او می‌شود. * در درمان، مرغان طوفان یا کلاغ طوفان نام گروه مزدوری است به رهبری داریوناهاریس و دو تن دیگر.در کتاب سوم آنها معرفی شدن، این گروه برای دفاع از شهر یونکای به استخدام گرفته شدن، اما داریو طرف دنریس را گرفت و پس از کشتن دو فرمانده دیگر به دنریس پیوست.آنها در حال حاضر در خلیج برده دارن هستن و هیچ ارتباطی با استنیس ندارد.در این مرحله از رمان استنیس هنوز گروه های مزدور تایکو نستوریس به او نپیوسته اند. * این اولین بار است که برای یک سم یک پادزهر نیز معرفی می‌شود.در رمان تا به امروز هیچ راه درمانی برای سموم موجود در رمان ارائه یا معرفی نشده است، هر چند میتوان به نظر می‌رسد استادان راه مقابله با سم ها را به خوبی می‌شناسند. * سانسا در طی گفتگوش با رمسی یک مشکل حقوقی که در کتاب چندان روشن نیست را برای او شرح میدهد: اینکه چگونه یک حرامزده تازه مشروع شده می‌تواند رتبه بهتر در جانشینی داشته باشد در حالی که فرزند تنی لرد بولتون با توجه به فرزند مشروع بودنش به راحتی میتواند ترتیب تولد را از بین ببرده و وارث بعدی روس بولتون باشد.هر چند رمسی خود را با قوانین حقوقی خسته نمی‌کند و هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند مانع از رسیدن او به خواسته هایش بشود. * مرگ استاد ایمون از جمله مرگ های غیر معمول در مجموعه تلویزیونی بازی تاج و تخت است، چرا که او به طور طبیعی میمیرد.تنها کسی دیگر که در این مجموعه تا به امروز به مرگ طبیعی مرد هاستر تالی بود که خارج از مجموعه تلویزیونی به مرگ طبیعی میمرید. * این اولین بار است که یک لنیستر (تیریون) و یک تارگرین (دنریس) با یکدگیر صحبت می‌کنند. اگر چه تیریون و استاد ایمون قبلا در اپیزود لرد اسنو با یکدیگر صحبت کرده اند ولی از لحاظ فنی او به دو دلیل یعنی استاد بودن و همچنین عضو نگهبانان شب بودن دیگر یک تارگرین نیست.در کل این اولین باری است که یک تارگرین با یکی از اعضای خاندان های بزرگ تعامل می‌کند. * این اولین بار پس از سیزن دوم است که در روز Memorial Day در آخر هفته اپیزودی از سریال پخش می‌شود. * تیریون و دنریس هنوز یکدیگر را ملاقات نکرده اند، هر چند در بخشی از رمان در حادثه همدیگر را می‌بیینند. * به گیلی هیچ وقت توسط نگهبانان شب تعارض نمی‌‌شود، و برای همین سم هیچ وقت از او دفاع نمی‌کند. * گوست پس از آنکه دوباره به نزد جان برگشت هرگز او را دیگر ترک نکرد. * ایمون در یک کشتی بروواسی در مسیر اولدتان مرد.علاوه بر این بدن او نیز سوزانده نشده است، اما او در یک بشکه الکل گذاشته شده تا سام در فرصتی برای او یک مراسم تشیع جنازه برگزار کند. * میلساندر هرگز به استنیس نمی‌گوید که باید دخترش شیرن را بسوزاند. * در کتاب زمانی که سالاسوری کوران (دریا سالاری که تیریون و جورا را از طریق دریا منتقل میکند) به دست برده داران یونکایی اسیر می شود، سر جورا شمشیر خود را در مقابل برده داران بیرون می کشد و قبل از اینکه آنان او را مغلوب کنند، سه تن از آن ها را می کشد. به همین دلیل برده داران او را به زنجیر کشیده، مورد ضرب و شتم قرار داده و به او گرسنگی می دهند. آنان همچنین داغی به شکل شیطان بر روی گونه ی راست او می گذارند که این بدان معنی است که او یک برده ی خطرناک و نافرمان است. همچنین جورا نیز به عنوان یک شمشیرزن بفروش نمی‌رود، چرا که تیریون موفق شد که با گفتن دروغ به پرستار یزان، او را متقاعد به خریداری جورا کند. او به آنان گفت که جورا نیز بخشی از گروه نمایشی سه نفره آن ها یعنی نمایش خرس و دوشیزه (the bear and the maiden fair) است. * دنریس تنها پس از ازدواج با هیزدار است که به گودال مبارزات میرود. * اولنا هرگز آشکارا نمی‌گویید که جافری را کشته است، و همچنین هیچ وقت با لیتل فینگر دیدار نکرده است. * مارهای شنزار در یک اتاق راحت در برج خورشید در سان اسپیر حبس می‌شوند نه در یک سیاهچال در واترگاردن. همچنین هر کدام از آنها اتاق های مختلف خود نگهداری می‌شوند. * این لنسل و اعترافاتش نیست که باعث دستگیری سرسی می‌شود بلکه برنامه ای که سرسی برای سرنگونی مارجری کشیده بود باعث سقوط او می‌شود.سرسی نقشه ای را طرح می کند تا مچ مارجری تایرل را موقع زنا و خیانت بگیرد، و بعد از آن که اسنی کتل بلک را اغوا می کند، از او می خواهد که به نزد سپتون اعظم جدید رفته و به دروغ اعتراف کند که با مارجری و دو نفر از سه دختر عمویش مقاربت داشته است. سپتون اعظم با دریافت این اطلاعات، دست به کار شده و مارجری را در هنگام دیدار از سپت دستگیر می کند. سرسی وانمود می کند که از این اتفاق ناراحت شده و از سپت بیلور دیدن می کند تا به عموم ثابت کند که او خواهان آزادی مارجری است، در حالی که در حقیقت او هر کاری را که در توانش است برای گناهکار شناخته شدن مارجری انجام می دهد. با این وجود تمام نقشه های سرسی زمانی که گنجشک اعظم او را به خاطر چندین جرم، از جمله قتل سپتون اعظم قبلی دستگیر می کند نقش بر آب می شود. سپتون اعظم که به حقیقت اعتراف اسنی کتل بلک مشکوک است او را شکنجه می کند، و زمانی که سرسی از سلول اسنی دیدار می کند، اسنی حقیقت را فاش می کند.
  3. این هم نکات اپیزود پنجم، امیدوارم خوب باشه. * عنوان این قسمت اشاره مستقیم به صحبت های استاد ایمون و جان اسنو در خصوص رشد کردن و بالغ شدن و گرفتن تصمیم در بین نگهبانان شب دارد. " اون بچه رو بکش، و اجازه بده یه مرد متولد بشه" در کتاب، استاد ایمون، این توصیه را برای اولین با به برادر خود اگان در زمان تاج گذاریش می‌کند. * این چهارمین اپیزود است که هیچ قسمتی از آن در باراندازپادشاه نیست.در فصل اول در قسمت جاده پادشاهی (چون پادشاه رابرت و سرسی، به همراه استارک ها در حال رفتن به سوی باراندازپادشاه بودن) فصل سوم اپیزود باران های کستامیر (که بشیتر بر روی عروس سرخ متمرکز بود)، و فصل چهارم محافظان دیوار (که به طور کامل بر روی نبرد کسل بلک متمرکز بود). * نسخه خطی که جورج آر.آر مارتین در اصل برای چهارمین کتابش نوشت بود قرار بود به صورت یک رمان دو جلدی منتشر بشود ولی به دلیل حجم بالایی داستان کتاب چهارم به یک رمان یعنی جشن برای کلاغ ها کاهش یافت که در آن کتاب روایت داستان حول محور هفت پادشاهی (مارجری، سرسی و...) در حال گردش است و باقی مانده داستان در یک مجموعه جدید به نام رقصی با اژدهایان منتشر شد، تمام اتفاقات در رمان پنجم در مدت زمان مشابه در رمان چهارم رخ می‌دهد.اما در خارج از هفت پادشاهی این اتفاق می‌افتد: جان اسنو و استنیس در دیوار (و تا حدودی بولتون ها در شمال)، دنریس در میرین، همچنین اریا و تیریون در شهرهای آزاد.مارتین اشاره کرده است که چند تشابه روایت بین حوادت در مناطق مختلف در کتاب ها وجود دارد که در همان ابتدا آشکار نیست، برای مثال روایت فصل های سرسی در باراندازپادشاه و دنریس در میرین، در تقابل به یکدیگر هستن، که چگونه هر یک ملکه‌ها حکومت‌هایشان به چالش کشیده می‌شود.در مجموعه تلویزیونی تا حدودی این چاشنی نیز به کار اضافه شده است، برای مثال در اپیزود گذشته با حضور مبارزان هفت در باراندازپادشاه، یا پسران هارپی در میرن، بنابراین، در قسمت قبل، ظهور جنبش های رادیکال در هر دو منطقه به صورت موازی شکل میگیرد.ولی در این قسمت ما باز به همان روند کتاب های رقصی با آژدهایان میرویم.و همچنین در این اپیزود دوباره به سبک و سیاق روایت داستان کتاب پنجم باز میگردیم و فقط بخش داستانی خارج از هفت پادشاهی را می‌بیینم. * جان اسنو در گفتگوی خود با تورموند به او می‌گویید که دیوار 8000 سال پیش (بر طبق افسانه ها حداقل) ساخته شده است.این تنها قبلا در انیمیشن های "تاریخ به روایت تصویر" که توضیح داده شده است.در این مجموعه که در نسخه های بلوری منتشر می‌شود گفته میشود که دیوار هزار سال پیش ساخته شده است.ایجاد دیوار منجر به شکاف بین هفت پادشاهی در جنوب و وحشی ها در شمال می‌شود که اساسا هر کس در شمال دیوار متولد بشود بدشانس است.بنابراین نگهبانان شب و وحشی ها اعتقاد دارند که آنها دشمنان هشت هزار سال هستن. * جان به دو دلیل خواستار پیوستن وحشی‌ها به نگهبانان شب است : 1 - هر وحشی که در شمال دیوار بمیرد، یعنی یک نیروی جدید برای مبارزه با وایت واکرها می‌شود. 2 - نیروی انسانی نگهبانان شب در وضعیت خطرناکی قرار دارد.در صورت یک حمله از سمت ادرها دیوار شکست خواهد خورد. * تا کنون در رمان اژدهایان چندین نفر را کشته اند، اما هرگز به دستور دنریس نبوده است. * سمول تارلی استدلال می‌کند که میتوان مقداری از زمین های که در جنوب دیوار در قسمت گیفت قرار دارن را به وحشی ها داد.حالا که جان اسنو لردفرمانده نگهبانان شب شده است، او از نظر فنی حاکم دیوار و گیفت می‌باشد. * به عنوان مثال بون مارش اشاره می‌کند، که بسیاری از روستاها در قسمت گیفت به دلیل حملات همین وحشی ها خالی از سکنه شده است.همچنین برن استارک و همراهانش در فصل سوم از گیفت گذشتن، در فصل سوم در اپیزود باران های کستامیر - در اپیزودی که به جان اسنو در گیفت حمله شد - میرا رید اشاره می‌کند که در گیفت بسیاری زمین خوب برای کشاورزی وجود دارد ولی هیچ کس در آنجا زندگی نمی‌کند، و به همین ترتیب برن توضیح داد که این منطقه جمعیتش به دلیل اینکه در طول قرن ها زیر حملات وحشی ها بوده است خالی از سکنه شده است. * در فصل چهارم نیز بخش های از گیفت نیز معرفی شد هنگامی که سمول و گیلی را در مولز تاون میگذارد، نزدیک ترین شهر به قلعه سیاه مولز تاون (Mole's Town) است و در گیفت قرار دارد.همچنین در این اپیزود به یاد می‌آورید که، اولیی در یک روستا در گیفت زندگی می‌کرد، اما در فصل چهارم در اپیزود "شکننده زنجیرها" وحشی ها به رهبری ایگریت، تورمند و استیر به آنجا حمله می‌کنند و پدر و مادر او و هر کس در آنجا بوده است را می‌کشند و فقط او است که زنده می‌ماند و برای هشدار دادن به نگهبانان شب به کسل بلک میر‌ود. * رمسی در این قسمت به عروسی آینده اش اشاره می‌کند و می‌گویید " که این ازدواج از موت کیلین تا لست هارت" خواهد بود.در قسمت های گذشته موت کلین را در اپیزود های مختلف دیده ایم، قلعه ای که در جنوبی ترین نقطه شمال قرار گرفته است، و حکم دروازه ورود به شمال را دارد، به غیر از عبور از موت کیلین عبور از مرداب های نک غیر ممکن است (این قلعه متعلق به خاندان رید گری از واتر واچ است).لست هارت نیز آخرین قلعه شمال است که در شمالی‌ترین نقطه قلمرو شمال قرار گرفته است. این قلعه توسط متحدان سر سخت استارک ها یعنی خاندان امبر رهبری می‌شود.این قلعه مرز بین شمال و سرزمین های دیوار یعنی گیفت است.نزدیک ترین خاندان به دیوار نیز امبرها می‌باشند. * در این قسمت اولین نشانه حضور بوئن مارش، را از نظر دیالوگی می‌بینیم.او در چند قسمت گذشته فصل حضور داشت ولی هرگز صحبت نکرده بود. او اولین ملازم نگهبانان شب است، آتل یارویک اولین بناء، و سر الیسر تورن نیز اولین تکاور است که هر سه در صحنه جلسه در این قسمت حضور داشتند.آنها با هم افسران فرماندهی و مشاوران لردفرمانده را تشکیل می‌دهند.سازمان نگهبانان شب شامل سه گروه می باشد: تکاور ها، بنایان و ملازمان. هر سه این گروه تابع دستورات لرد فرمانده هستند و توسط افسر مافوق خود که او را اولین تکاور، اولین بناء و اولین ملازم می خوانند رهبری می شود. این افسران توسط لرد فرمانده انتخاب می شوند.ظاهر مارش و یاوریک نسبت داری تاریخچه عجیب در مجموعه تلویزیونی است: بازیگران برایان فورچون در فصل اول کسی بود که افسران نگهبانان شب (مانند جان و سمول) را به سوی درخت های نیایش برد تا سوگند وفاداریشان را بخورند.او هرگز با نام شناخته نشد، هر چند فورچون در طی گفتگوی با ما عنوان کرد که شخصیت بوون مارش را برعهده داشته است.گرچه فورچون در فصل دوم و سوم حضور ندارد، ولی هنگامی که او در فصل چهارم دوباره ظاهر شد، اینبار توسط سر الیسر به عنوان اولین بناء یعنی آتل یارویک معرفی شد.و بازیگر جددی مایل کوندورن به عنوان بوئن مارش معرفی شد. * والدا بولتون در رمان بادار نمی‌باشد.در این اپیزود گویا منظور روس بولتون از این حرف به رمسی تهدید او نسبت به وضعیت متزلزل جایگاه او دارد. * اصولا مشروعیت دادن به کودکان حرامزاده بسیار کم در وستروس رخ می‌دهد چرا که بسیاری میدانند دادن این حقوق به آنها (حرمزادگان) باعث ایجاد یک جنگ داخلی در داخل خاندان ها و حتی در کل کشور می‌شود.بر طبق قانون وراثت اگر یک لرد یک پسر حرامزاده داشته باشد، ولی بعدا یک پسر از همسر قانونی خود به دست بیاورد طبق قانون وراثت در دنیا وستروس حکومت به وارث قانونی او منتقل می‌شود.هر چند حتی اگر پسر حرامزاده از نظر سنی بزرگتر باشد تا قبل از مشروعیت گرفتن هیچ حقی نسبت به حاکمیت ندارد، با اینحال حتی بعد از گرفتن مشروعیت نیز بسیاری از طرفدارن می‌گویند که وراث اصلی پسر قانونی است نه پسر حرامزاده تازه مشروعیت گرفته.رمسی و روس بولتون هر دو از این امر آگاه هستند، و در این اپیزود نویسندگان توضیح دادن که، روس با استفاده از حاملگی والدا قصد تهدید رمسی داشته است تا رفتار خود را بهبود دهد، در غیر این صورت روس به سادگی کودک والدا را به عنوان وارث قانونی خود اختیار خواهد کرد. * مادر رمسی در کتاب هنوز زنده است.رامسی بیشتر عمر خود را به عنوان یک دهقان ساده زندگی می‌کرده است، هر چند در نهایت او به دردفورت رفته و حق نخست زادگی خود به عنوان پسر روس خواستار می‌شود.در این قسمت رمسی می‌گویید که مادر او وقتی نوزاد بوده است به سادگی فوت کرده است.بنابراین بر طبق روایت مجموعه تلویزیونی رمسی در دردفورت چندین سال زندگی کرده است. * اینکه رمسی به مادر خود اهمیت میدهد بسیار عجیب است. همچنین بارها روس بولتون رمسی را سر این موضوع تحقیر کرده است برای نمونه زمانی که قصد می‌کند ریک را از دست رمسی نجات دهد می‌گویید : " هر چیزی که داری رو من بهت دادم. اینو یادت باشه، حرومزاده. و اما درمورد این...ریک...اگه هنوز جایی برای نجاتش گذاشته باشی، اون هنوزم می‌تونه برای ما مفید باشه. حالا قبل از اینکه منو از روزی که به مادرت تجاوز کردم، پشیمون کنی، برو کلیدو بیار و این زنجیرا رو ازش باز کن. " * در مجموعه تلویزیونی تا کنون در خصوص "شب اول" سخن به میان نیامده است: شب اول سنت ازدواجِ تقریبا منقرض شده‌ای در وستروس است. بر اساس این سنت، هنگامی که عوام یا روستاییان ازدواج می‌کنند، ارباب یا پادشاهشان می‌تواند در شب اول با عروس هم‌بستر شود. این سنت حتی گاهی اجازه می‌دهد که شاهان زنان اشراف را نیز در شب اول به بستر ببرند، هرچند این مورد به ندرت رخ می‌دهد، چرا که یک حاکم زیرک از رنجشی که این کار به بار می‌اورد و این که چه به راحتی باعث دشمن تراشی می‌شود، آگاه است. سنت حق شب اول ارباب برخی از عوام را به ازدواج در خفا و یا اطلاع ندادن ازدواج به حاکم سوق داد، چرا که نه آنها تمایل داشتند که عروسشان را به اشتراک بگذارند، و نه عروسان اغلب مایل بود با ارباب به اشتراک گذاشته شود، این سنت برای قرن‌ها در وستروس اجرا می‌شد تا زمان پادشاهی جیهیریس اول که، به توصیه همسر ستودنی‌اش شهبانو آلیسان، این سنت را ممنوع کرد.این کار باعث شد تا آلیسان محبوب مردم طبقه فرودست شود، هرچند بعضی از اربابان را ناخرسند کرد. اگرچه امروزه این سنت خلاف قانون است، شایع است که هنوز برخی از خاندان‌ها، نظیر خاندان بولتون و خاندان آمبر(گرچه انکار می‌کنند)، و نیز ساکنان جزیر اسکاگوس و برخی از قبایل کوه نشین شمالی، به صورت نامشروع این سنت را اجرا می‌کنند.از این رو کسانی مثل میلر و همسرش (مادر رمسی و مردی که دوستش داشت) تصمیم میگیرند در خفا و به دور از چشم روس بولتون ازدواج کنند ولی روس بولتون این موضوع رو متوجه می‌شود و پس از کشتن میلر به همسرش یعنی مادر روس تجاوز می‌کند و این عمل را حق خود می‌داند. "از اون لحظه‌ای که دیدمش، خواستمش. این حق من بود...ازدواج آسیابان بدون اجازه یا آگاهی من انجام شد. اون مرد منو فریب داده بود. منم اونو دار زدم و حقم رو زیر همون درختی که داشت تاب می‌خورد، گرفتم" * با اینحال شب اول هیچگونه نسخه مشابه ای در قرون وسطی نداشته است، و حتی تا کنون هیچ ادعا در این خصوص در هیچ زمانی شکل نگرفته است.و این سنت در دوران مدرن اختراع شده است.شب اول به خصوص در طول سال های 1990 به بعد در مجموعه های تلویزیونی و رمان ها تا حدودی رواج پیدا کرد، زمانی که مارتین اولین کتاب خود را در آن زمان منتشر کرد با حضور اندک بولتون ها ولی اشاراتی از این موضوع در آن کتاب وجود داشت.همچنین در سال 1995 بود که با ساخته شدن فیلم Braveheart اولین "شب اول" در مجموعه های سینمایی به تصویر کشیده شد، که باعث اعتراض بسیاری از مورخان قرون وسطی شد که چرا تصویر کاملا نادرست از جامعه قرون وسطی را در این فیلم به نمایش می‌گذارند و هیچگاه این سنت در قرون وسطی وجود نداشته است.تصادفان بازیگر شخصیت یان رویس در فصل های چهارم و پنجم همان لرد انگلیسی است که مراسم شب اول را برروی دهقان اسکاتلندی اجرا می‌کند. * روس می‌گوید که هنگامی که برای اولین بار رمسی را دیده است میخواسته است آن کودک را به روخانه بیاندازد، ولی وقتی به او نگاه می‌اندازد میفهمد که او واقعا پسرش است.در رمان همین جزئیات باعث این می‌شود که روس بفهمد رمسی پسرش است چرا که رمسی نیز مانند پدرش داری رنگ چشمان متمایز بولتون هاست، چرا که آنها داری چشم های بسیار ترسناک به رنگ آبی کم رنگ، کم رنگ هستند که سفیدی نزدیک است.در وستروس ویژگی ژنتیکی یکی از نشانه های بارز در شناسایی افراد و خاندان ها می‌باشد.از طرف دیگر اینکه روس بولتون بعد از فهمیدن اینکه رمسی پسرش است او را نمی‌کشد، نشان از پایبند بودن آن نسبت به قانون خویشاوند کشی است. * این امر ما را به صحبت های تایون لنیستر و تیریون در خصوص همسرش می‌اندازد.چرا که تایون گفت زمانی که تیریون باعث مرگ مادرش در زمان زایمان شد و وقتی فهمید که او یک کوتوله است تصمیم گرفت آن را به دریا بیندازد ولی به دلیل وجود قانون خویشاند کشی از اینکار صرف نظر کرده است. * این تاکید استنیس بر روی اصلاح کلمه "less" و تبدیل آن به "fewer" چیزی است که از گذشته وجود داشته است، او در فصل دوم در زمان گفتگوش با داووس نیز صحبت های آن را تصحیح می‌کند : Watchman: Help the Wildlings? Why would we do that? Let them be picked off! Less enemies for us Stannis: Fewer Davos: It's four less fingernails to clean Stannis: Fewer Four fewer fingernails to clean * در این اپیزود زمانی که دوواس از استنیس می‌خواهد که همسر و دخترش را در دیوار باقی بگذارد، استنیس به او اینگونه پاسخ می‌دهد که نمیتواند آنها را پیش یک مشت دزد و متجاوز تنها بگذارد.این اشاره به چگونگی رواید کتاب دارد، چرا در رمان سلیس، شیرین و حتی میلسنادر در واقع در قلعه سیاه باقی می‌مانند. * صحبت های در خصوص دنریس تارگرین و اژدهایانش در خصوص فتوحاتش در خلیج برده داران گویا نیز به دیوار رسیده است.استاد ایمون نیز برای اولین بار نام او را می‌شوند و عنوان میکند که آخرین بازمانده خاندانش تنها و به دور از آخر وابسته نزدیک به خود دور است. * رسیدن اخبار از خلیج برده دارن به بارانداز پادشاه و یا دیوار چندین ماه طول می‌کشد، با توجه به اینکه سیستم ارسال خبر توسط کلاغ های سیاه فراتر از وستروس در سایر سرزمین های دریایی باریک گسترش نیافته است، بنابراین پیام های باید توسط کشتی در مسافرت دریای منتقل بشوند.بنابراین ایمون و سمول نمیتوانند از اخبار اخیر دنریس باخبر بشوند.البته پیامی که سمول در خصوص دنریس خواند اشاره آنچنانی به دنریس در خصوص فتوحاتش حتی گرفتن میرن ندارد و تصمیم در ماندن در آن ندارد.فقط در خصوص از بین بردن برده داری و آزاد کردن برده است.در واقع فعالیت های دنریس محور اصلی این گزارش است. * استاد ایمون در فصل اول اپیزود بیلور در زمان بازگشت جان، و دوباره در فصل چهارم در اپیزود " ناظران دیوار" به سمول در این خصوص توضیح میدهد که او به عنوان شاهزاده تارگرین به دنیا آماده است و اسم اصلی او ایمون تارگرین است.اما او از نام خانوادگی اش کناره گیری می‌کند و به عنوان یک استاد مشغول به کار میشود، و بعدها به نگهبانان شب می‌پیوندد.ایمون به جان اسنو توضیح داد که : او عموی بزرگ و فراموش شده شاه دیوانه ایرس تارگرین دوم است.او استاد شد چرا که پسر ارشد و وارث نبود، اما پس از درگذشت برادر بزرگتر خود برخی به او تاج و تخت را پیشنهاد دادن، ولی او از اینکار به دلیل قوانین استادی کناره گیری کرد و برای جلوگیری از توطئه سیاسی در پایتخت به نگهبانان شب پیوست.سپس برادر کوچتکترش اگان تارگرین پنجم پادشاه شد. * در رمان اگان پنجم در واقع پدر بزرگ ایریس دوم است نه پدرش. در واقع پسر اگان پنجم ، جهیریس دوم است، به این صورت ایمون عموی بزرگ پدر دنریس می‌باشد، نه عمو اصلیش با این حال ایمون در فصل اول اظهار داشت ایریس دوم پسر اگان پنجم است، نه نوه اش، و نویسندگان سریال نیز اینکه جیهیریس دوم از سریال حذف شده است را تایید کردند.ساخت این تغییر هنوز نامشخص است، هر چند که ظاهرا دست اندرکاران تلویزیونی قصد در ساده سازی رابطه بین دنریس و ایمون را داشته اند. * ایمون برای تنها تارگرین باقی ماننده در جهان ابراز تاسف میکند، و می‌گویید او برای سالیان دراز در دیوار تنها بوده است بدون اینکه بتواند به خانواده اش کمکی برساند.او یک ایده را ایجاد می‌کند که دنریس فکر میکند تنها تارگرین باقی مانده در جهان خود اوست و هیچ خبری از ایمون ندارد. * ایمون اشاره می‌کند که صد سال سن دارد.این در حالی است که در سایر بخش های تلویزیونی او بیش از صد سال توصیف شده است، هر چند به طور دقیق در مجموعه تلویزیونی سن اون مشخص و تایید نشده است، در رمان او 102 سال دارد. * پس از اولین اشاره به اولدتان در اپیزود گذشته (دومین شهر بزرگ در وستروس) این برای دومین بار است که آن اشاره می‌شود، این بار توسط سمول تارلی که به طور خاص توضیح می‌دهد که سیتادل در آنجا واقع شده است، موسسه مانند دانشگاه که دفتر مرکزی و آموزشگاه برای استادان است.احتمالا یکی از بزرگترین، کتابخانه های جهان شناخته شده را دار می‌باشد. * سمول تارلی می‌گویید که کتابخانه کسل بلک نسبتا کوچک است.در رمان کتابخانه کسل بلک بخاطر نسخه های قدیمی و خطی و نادرش بیشتر شناخته می‌شود چرا که نگهبانان شب قرن ها قدمت دارن و برای همین است در طول این قرن ها کتاب های بسیار خطی را جمع آوری کرده اند.برای مثال زمانی که سمول به دنبال طایفه های وحشی میرود کتاب را پیدا میکند که به صورت محلی نوشته شده است، نگهبانان شب فقط به عنوان یک استحکام نظامی در نظر گرفته نمی‌شود بلکه یک آموزشگاه عالی نیز می‌باشد. * استنس در این اپیزود به سمول می‌گویید تو پسر رندیل تارلی هستی، کسی که رابرت را در نبرد آشفورد شکست داد، تنها نبردی که رابرت در آن شکست خورد.این نبرد در مجموعه "تاریخ به روایت تصویر" معرفی شده است ولی تا کنون هرگز در مجموعه تلویزیونی هیچ چیز از آن توضیح داده نشده است. * سمول به استنیس توضیح میدهد، که یک واکر (ادر) را با استفاده از یک شیشه اژدها کشته است، و همچنین استنیس به سمول می‌گویید که از شیشه اژدها بسیار در دراگون استون موجود است.در ویدیو تاریخ به روایت تصویر در دراگون استون، استنیس میگوید بخاطر اینکه دراگون استون یک جزیره آتشفشنانی است داری منابع فراوان از شیشه اژدها (ابسیدین) هست.همچنین در فصل چهارم تایکو نستوریس به استنیس می‌گویید که دراگون استون به اندازی کافی محصولات زراعی و یا دام تولید نمی‌کند که برای حفظ یک ارتش کافی باشد.در ویدیو تاریخ و افسانه ها استنیس شکایت می‌کند که در حالی که دراگون استون بسیاری شیشه اژدها دارد ولی هیچ کاربردی ندارد.با توجه به اینکه آنها خیلی تیز و هستن ولی بسیار شکننده هستن، و نمیتوان از آنها به عنوان شمشیر استفاده کرد.بنابراین استنیس بزرگترین منبع سلاح های ضد واکر را در دراگون استون راه کرده و به دیوار عقب نشینی کرده است. * باریستان اسلمی مرده است، هر چند او در رمان نمرده است. در قسمت گذشته دیدم که زخم های که او برداشته است منجر به مرگ او شده است، اگر چه بسیار فکر میکردن که او نمرده است و مرگ او در مجموعه تلویزیونی جلعی است ولی بازیگر نقش باریستان در مصاحبه ای عنوان کرد که کارکترش مرده است. * داستان عاشقانه گری ورم و میساندی هیچ نسخه مشابه ای در کتاب ندارد، به دلیل اینکه میسنادی فقط ده سال در کتاب دارد، اما او مانند دیگر شخصیت های جوان کتاب در مجموعه تلویزیونی سنش بیشتر شده است. * در کتاب میسنادی نسبت به سن کمش بسیار هوشمند است، با این حال، او مشتاق مشاوره دادن به دنریس می‌باشد تا جایی که در رمان دنریس اجازه میدهد که میسنادی به طور رمسی به عنوان مشاور در شواری حاکم او بنشیند و گویا این اپیزود نشان دهنده آن لحظه از کتاب است. * دنریس یکی از دشمنان و یکی از اربابان برده داری قدیمی را جلوی اژدها میاندازد تا آن را بسوزانند و از او تغذیه کنند.امیلیا کلارک در پشت صحنه و توضیحات این اپیزود عنوان کرد که این کار دنریس در واقع سایه رفتار پدرش یعنی پادشاه دیوانه بر روی اوست که چگونه دشمنان خود را زنده زنده می‌سوزاند.رفتار دنریس درست مانند رفتار پدرش است که باریستان در اپیزود گذشته برای دنریس توضیح داد، اگر چه او تنها به عنوان یک مثال اینکار را انجام دارد و در ادامه دستور به بازگشایی چاله مبارازت داد تا تلاش کند صلح دوباره به شهر بازگردد. * والریا شهری مخروبه در ایسوس است. این شهر که خیلی وقت است نابود شده شهر شگفتی هاست و زمانی پایتخت امپراطوری بزرگی به نام ممالک مستقل والریا بوده است. واقعه‌ای زمین‌شناختی معروف به سرنوشت شوم والریا یک قرن پیش از ورود اگان منجر به نابودی والریا شد. والریا سرزمین آبا و اجدادی خاندان تارگرین، خاندان سلتیگار و خاندان ولاریون بوده است.این سرزمین که بر اثر فوران چهارده آتشفشان زنجیره ای به طور کامل نابود شد و و تبدیل شبه جزیر های کوچک شده است که دریایی دودزا (که خالص فعالیت های آتشفشانی است) بین آنها ایجاد شده است.گفته می‌شود در بین این خرابه ها گینجه های بسیاری واقع شده است، ولی هیچکس جرات قدم گذاشتن حتی به نزدیکی این جزیره ویرانه ندارد، حتی دزدان درایی نیز حتی از نزدیک شدن به این شهر ترس دارند.حتی جورا زمانی که در کتاب تیریون را میدزد وقتی از دور خراب های والریایی را میبیند تصمیم میگیرد از مسیر دیگری حرکت کند ولی در مجموعه تلویزیونی جورا و تیریون از بین این خراب ها میگذرند.تا کنون هیچ کشتی پس از ورود به فاصله صد مایلی این جزیره بازنگشته است. * استنیس در قسمت قبل اشاره کرد که "مردم سنگی" که توسط گری اسکیل بیمار شده اند تحت فشار قرار می‌گیرند که زندگی خود را در کنار تمدن رها کنند و خود را به ویرانه های قدیمی والریا برسانند. در رمان، یک منطقه بزرگ در بین خرابه های کورین (که به عنوان اندوه نیز شناخته می‌شود.) وجود دارد که مردم مبتلا به گری اسکیل در آنجا ساکن شده اند.همچنین طبق شایعاتی مبهم برخی از این مردمان نیز در شبه درهم شکسته والریایی و بین خرابه های والریا حضور دارند. * تیریون در کتاب در امتداد جنوبی رودخانه روین مورد حمله مردان سنگی قرار میگیرد، در جایی نزدیکی کورین در راه پنتوس به ولانتیس.در مجموعه تلویزیونی این بخش از کتاب تغییر کرده است به طوری که بین قسمت اول و سوم فصل پنجم تیریون به همراه واریس به جای رفتن از مسیر دریایی به ولانتیس از مسیر زمینی خود را به آنجا میرسانند. * دنریس هیچکدام از اعضای خاندان های میرن را توسط اژدها نمی‌کشد.بلکه در عوض او بچه های هر یک از خانواده های نجیب را به عنوان ملازم خود به گروگان میگیرد.او همچنین از هر خانواده برای هر یک از پیروان و سربازان که توسط پسران هارپی کشته شده غرامت و خون بها می‌گیرد. * او هرگز هیزادر را به زندان نداخت. * جان، وال را که یک دختر وحشی و یکی از همراهان و خواهر زن دلا همسر منس است را به شمال و برای ترغیب پیوستن وحشی ها به نگهبانان شب میفرستد.وال زمانی که به باز میگردد تورمند غولکش را به همراه خود می‌آورد، او هرگز در طول نبرد اسیر نشده است. * جان به پیشنهاد استنیس میخواد وحشی ها به جنوب دیوار بیایند و بماند ولی این به معنی صلح با آنها نیست، او فقط میخواهد با نیروهای بیشتر از وایت واکرها رو به رو نشود. * سانسا هرگز تئون را نمی‌‌بیند، در واقع تئون دوست سانسا یعنی جین پول را میبیند که به شکل و ظاهر آریا استارک تغییر کرده است. * والدا بولتون باردار نیست، اگر چه روس به ریک اشاره میکند که اگر بچه دار بشود بدون شک رمسی آن را خواهد کشت. * شیرین و سلیس در کسل بلک به همراه دوجین نیرو و میلساندر باقی می‌ماند. * دوواس هرگز با استنیس در لشگرکشی حضور ندارد، بلکه او به پیش لرد مندرلی در وایت هاربر فرستاده شده است، به این امید که به استنیس بپیوندد. * جورا هرگز به گری اسکیل مبتلا نمی‌شود.
  4. S.i.S

    نکات اپیزود اول فصل پنجم The Wars to Come

    سلام دوستان بار دیگر با فصل پنجم و نکات هر اپیزود خدمت شما دوستان هستیم * آریا استارک، خاندان بولتون و خاندان مارتل در این اپیزود حضور نداشتن. * خاندان گریجوی و داستان آنها در رمان دوباره در این فصل حضور نخواهد داشت، تمرکز بیشتر سریال بر روی گریجوی فقط بر روی تئون/ریک خواهد بود، بیلون ، یارا و همچنین برادران بیلون، یورون، ویکتوریون و ارون که بخش مهمی از جبهه سیاسی آهن زادگان را تشکیل میدهند بازهم در این فصل حضور ندارند.تولیدکنندگان سریال گویا با اضافه کردن خاندان مارتل از اضافه کردن دیگر خاندان وستروس یعنی گریجوی ها ممانعت میکند، و به دلیل زیاد شدن تعداد شخصیت های داستان جلوی این افزایش داستان را می‌گیرد و داستان خاندان گریجوی را به تعلیق می اندازد، هر چند احتمال می‌رود که تهیه کنندگان به دلیل کمبود داستان پس از پایان فصل ششم و همچنین زیر فشار قرار گرفتن نسبت به داستان به دیگر اعوامل این خاندان را به صحنه اصلی خود در دنیا وستروس وارد کنند. * تولیدکنندگان و بازیگران سریال تایید کرده‌اند که برن استارک شخصیت های مرتبط به او (هودور و میرا رید) در فصل پنجم حضور پیدا نخواهند کرد، و توقف فعلی در داستان آنها در این بخش از سریال چیز بسیار معقولی است، زیرا که در کتاب داستان برن را در همان فصل پنجم به پایان می‌رساند، ادامه داستان برن استارک در فصل ششم رخ خواهد داد.برن در نزد زاغ سه چشم در حال تمرین است تا بتوانند به نحوه احسنت از قدرت های خود استفاده کند. * عنوان این قسمت اشاره به صحبت های منس با استنیس دارد که می‌گویید: " در جنگ های پیش رو برات آرزوی موفقیت می‌کنم" * فلش بک سرسی جوان در مقدمه فصل پنجم اولین فلش بک مجموعه تلویزیونی تا به امروز بوده است. در مجموعه کتاب شخصیت های اصلی گاه به دوران گذشته فلش بک می‌کنند یا مروری بر خاطرات گذشته خود می‌کنند ولی در مجموعه تلویزیونی این امر به دلیل اینکه نمیتوان تمام حوادث حال را نشان داد، چیزی از گذشته را به میان نمی‌آورند، و همچنین در اپیزود پایلوت سریال (لازم به ذکر است اپیزود پایلوت سریال بسیار متفاوت چه از نظر بازیگری شخصیت های اصلی چه از نظر داستانی با اپیزود اول فصل اول متفاوت است) برای اولین چندین نگاه به گذشته صورت گرفته بود، اما تهیه کنندگان سریال با تاثیر منفی که از این تجربه به‌دست آورده بودن احساس کردن نیاز نیست که دیگر هیچ فلش بک و نگاه به گذشتی را در اپیزود های اصلی سریال قرار بدهند. * شخصیت جوانی سرسی لنیستر توسط نل ویلیامز بازی می‌شود، و کار بسیار سختی را انجام داده است چرا که او مجبور بود کپی رفتار لنا هدی را به منظور به تصویر کشیدن نسخه جوان تر از آن شخصیت را برعهده بگیرد. *چارلز دنس تنها در این اپیزود و آن هم به عنوان جسد تایوین لنیستر حضور خواهد داشت، مانند جک گیلسون که در اپیزود "شکننده زنجیرها" به عنوان جسد کارکترش (جافری) در آن اپیزود حضور پیدا کرد و بازی کرد. *جسید تایون با سنگ برروی چشم او، که نقش چشم است دیده می‌شود.این سنگ ها بخشی از از مراسم ظاهری برای تشیع جنازه در وستروس است، و در واقع در سراسر مجموعه تلویزیونی از این مراسم استفاده شده است، و حتی در مراسم جان ارن در قسمت " زمستان در راه است " این سنگ ها با طراحی چشم نیز دیده می‌شوند.درگیری لفظی سرسی و جیمی آن هم در بالایی جسد هر دو عضو خانواده شان بوده است.سنگ بر روی چشمان جنازه ها نیز بر روی چشمان سایر افراد چون هاستر تالی (اپیزود پیاده روی مجازات) و جافری (شکننده زنجیرها) نیز مشاهده شده است. *هفت گلدانی که در کنار جسد تایون قرار گرفته است، نیز در سایر مراسم های ختم عمومی چون جان ارن، هاستر تالی و جافری براتیون مشاهده شده است.بر طبق سخنان پایسل در مراسم تشیع جنازه تایون در کتاب، آن طور معمول است که در جنوب وستروس (حداقل در میان خانواده های بزرگ نجیب زاده) به مومیایی کردن بدن در مراسم تشیع جنازه دست می‌زنند، روند مومیایی کردن هم شامل از بین بردن بسیاری از ارگان اصلی و ذخیره سازی آنها است، در گلدان است و آن بخش ها نیز همراه با بدن به خاک سپرده می‌شوند.(اندام های داخلی بدن نسبت به بدن سریعتر فاسد می‌شوند و این باعث از بین رفتن سریع بدن فرد می‌شود.این شیوه به کار رفتن مانند شیوه مومیایی کردن مصریان نیز می‌باشد) البته نسبت به موقعیت متفاوت هر خاندان میتوانند شیوه این مراسم و تشیع جنازه متفاوت باشد، حتی با ایمان به هفت برای مثال هاستر تالی با اینکه سنگی بر روی چشم او گذاشته شد و هفت گلدان در کنار او بود ولی جسد او برروی رودخانه تردانیت به آتش کشیده شد. نمونه دیگه در تصاویر زیر : http://up.vbiran.ir/uploads/7958142912217045392_GameofThronesS03E03720pTinyMoviez[22-31-16].JPG http://up.vbiran.ir/uploads/21609142912215417426_GameofThronesS01E01720p[22-27-39].JPG http://up.vbiran.ir/uploads/591114291222479608_Game%20of%20Thrones%20S05E01%20The%20Wars%20to%20Come[22-44-53].JPG * داستان ابتدای سرسی به بیست پنج سال قبل از شورش رابرت براتیون برمیگیرد که این اتفاقات مربوط به بخش مجموعه تلویزیونی است.و زمانی که سرسی می‌گوید که او را به پرنسی وعهده داده اند منظورش ولیعهد تارگرین ها یعنی ریگار تارگرین برادر بزرگتر دنریس می‌باشد، هر چند دنریس هرگز برادر خود را ندیده است چرا که چند ماه پس از به دنیا آمدنش او از دنیا میرود.تایوین لنیستر پدر سرسی به مدت بیست سال در آن زمان دست پادشاه بود و امیدوار بود که بتواند دخترش با وارث تاج و تخت ازدواج کند.با این حال، در پارانویا که در حال رشد در شاه دیوانه بود او از اینکار ممانعت می‌کند.خلاصه اتفاقات که بعد از آن رخ می‌دهد توسط اوبرین مارتل در اپیزود "دو شمشیر" در فصل چهارم توضیح داده می‌شود، که ایلیا مارتل خواهر اوبرین با ریگار تارگرین ازدواج می‌کند ولی ریگار بعد از مدتی عاشق و دلسپرده لیانا استارک می‌شود و با دزدین لیانا که نامزد رابرت براتیون و برادر ادارد استارک بوده است باعث شروع شورش رابرت براتیون می‌شود این شورش که منجر به سقوط شاه دیوانه و کشته شدن ایلیا مارتل، ریگار تارگرین و دیگر اعضای خاندان تارگرین می‌شود، پس از پایان شورش تایوین لنیستر برای ادامه این اتحاد درخواست ازدواج رابرت با سرسی را می‌دهد که این ازدواج رخ میدهد.پس این بسیار درست است که گفت شده است "نه یک پرنس" بلکه با "پادشاه" ازدواج میکنی چرا که رابرت براتیون زمانی که سرسی را به همسری پذیرفت پادشاه وستروس بود * در فصل اول مجموعه تلویزیونی این بیان شد که سرسی در واقع یک پسر از رابرت قبل از جافری به دنیا آورده است، اما او در دوران کودکیش در گذشته است، این به زمانی باز میگردد که سرسی در روزهای ابتدای زندگیش با رابرت بوده است و مایل به ایجاد حداقل شانسی در رابطه با او بوده است.در کتاب سرسی فعالانه همیشه از باردار شدن توسط رابرت اجتناب میکند، تاجایی که یک بار او برای جلوگیری از باردار شدن سقط جنین میکنند. از سوی دیگر این حرف با پیشگویی این اپیزود که او هیچ فرزندی از رابرت ندارد درست نمیتواند باشد چرا که در ابداع تلویزیونی سرسی داری یک فرزند پسر از رابرت است که بسیار قبلتر مرده است.با این حال مرگ و میر نوزادن شیرخواره در جامعه قرون وسطایی وستروس چیزی بسیار عادی است و این به فرزندی را میتوان به همان مرگ و نبود هیچ فرزند از سمت این دو اشاره کرد. * در رمان مگی جادوگر در واقع می‌گویید که رابرت 16 حرامزاده دارد که هرچند همه آنها در کتاب شناخته شده نیستن و حتی از چگونگی زنده بودن آنها خبر نیست.اما در مجموعه تلویزیونی گویا این عدد رند شده است و به بیست نفر رسیده است، حتی واریس از طریق شبکه جاسوسی است ادعا می‌کنند تنها هشت فرزند حرامزاده رابرت را توانسته است پیدا کند.بسیاری از این حرامزادگان در زمان تاج گذاری جافری کشته شدند(که این دستور در کتاب توسط سرسی داده می‌شود نه جافری)، در رمان سه حرامزاده بازمانده وجود دارد، ادریک استورم، گاندری، و مایا سند هر چند در مجموعه تلویزیونی این تعداد به یک کاهش یافته است و تمام نقش های این چند شخصیت نیز توسط گاندری نیز ایفا می‌شود. * کوان لنیستر و پسرش لنس در این اپیزود بازگشته اند، آنها پس از حضور در فصل اول و دوم دیگر در مجموعه تلویزیونی حضور پیدا نکردن.عدم وجود لنس قابل توجیه است، او در کتاب در زمان جنگ بلک واتر زحمی می‌شود، و در همان زمان یک عفونت جان اور تهدید می‌‌کنند او از همان زمان تا زمان مرگ تایون در حالت بسیار بد به صورت مریض در تخت بوده است، و میتوان گفت او واقعا در همان زمان دوباره نیروی حیاتی خود را پیدا می‌کند و به برای تشییع جنازه تایون حضور پیدا میکند(هر چند در رمان او به برای اولین بار در زمان عروسی جافری حضور پیدا میکند هر چند با اینکه کاملا خوب نشده است) تجربه نزدیک به مرگ لنیس او را به این باور می‌رساند که هفت بخاطر کفاره گناهاش او را به این روز در آورده است. از سوی دیگر حضور نداشت کوان لنیستر در فصل سه و چهار بسیار غیر قابل توجیه است چرا که او در بسیاری از شورای کوچک حضور دارد و از جمله کسانی است که تایون با او برای بسیاری امور مشورت می‌کند. * صحبت سرسی نیز در خصوص عدم حضور لنس در دو اپیزود گذشته و همچنین اشاره به زخم او در حین جنگ بلک واتر تایید بر چگونگی عدم حضور او در دو فصل گذشته دارد. * در این اپیزود برای اولین بار اژدهایان به نام های خود یعنی ویسیریون (Viserion) و ریگال (Rhaegal) نام برده شده اند، تا قبل از این تنها نام دروگون (Drogon) برده اشت است، و همچنین این اولین بار است که در خصوص دروگون (Drogon) در این اپیزود صحبت می‌شود.تا فصل چهارم از نام های اژدهایان در مجموعه تلویزیونی استفاده نمی‌شود، و همچنین تهیه کنندگان سریال در طی مصاحبه های اصرار داشت این نامها مخصوص به کتاب است، اما حال میبینم که نام های آن در مکالمات بسیاری گاه به گاه بیان می‌شود.در طول فصل چهارم حداقل نام ها در راهنمایی HBO برای ببینده مشخص شدند، اما تنها دروگون بود که نامش در دیالوگ ها ارجاع داده شد.در رمان دنریس به طور خاص هر اژدهایش را به افتخار یکی از مهمترین مردان زندگیش نامگذاری کرده است، دروگون به افتخار شوهرش کال دورگو ریگال به افتخار برادر بزرگترش ریگار که هرگز او را ندیده است ، ویسیریون به افتخار برادرش ویسیریس با اینکه بسیار بی رحم و دیوانه بود ولی او را همیشه دوست میداشت. * لنس رابطه جنسی خود را با سرسی غیرطبیعی توصیف میکند.به طور مشابه، در فصل دوم در اپیزود "روح هارنهال" تیریون لنیستر، لنس را مسخره می‌کند و می‌گویید اگر برادرش جیمی از رابطه او با سرسی با خبر بشود احتمال دارد او را بکشد، یا حتی ممکن است نسبت به داشتن میل غیرطبیعی مشترک با همدیگر همدردی کنند.هر چند در وستروس بر اساس قوانین عرف رابطه داشتن با عموزاده ها به عنوان زنای با محارم در نظر گرفته نشده است.همچنین تایون لنیستر نیز به دختر عموی خود جوانا لنیستر ازدواج می‌کند، و این رفتار در بین اشراف زادگان یک امر معمول است. شاید منظور از رابطه غیر طبیعی با سرسی از نظر نویسنده به معنا داشتن یک رابطه با زن شوهر دار باشد، هر چند باز باید دید منظور نویسندگان چیست. * استنیس می‌گویید که اگر وحشی‌ها موافقت بکنند که با برای او بجنگند او اجازه میدهد که آنها به جنوب دیوار بیایند و جز بخشی از "شهروندان" این قلمرو باشند.در رمان هفت پادشاهی در حالت مدرن "دولت-ملت" نیست و در آنجا مردم به عنوان "شهروندان" توصیف نمی‌شوند، اما در اغلب آنها به عنوان "افراد" در نظر گرفته می‌شوند. * بسیاری از اتفاقاتی که در دیوار رخ میدهد در واقع آن چیزی نیست که شکل میگیرد، منس رایدر به دلیل رهبری وحشی ها و عدم زانو زدن در برابر استنیس اعدام نمی‌شود، بلکه به دلیل ترک خدمتش در نگهبانان شب در سال های پیش اعدام می‌شود، طبق قانون مجازات ترک نگهبانان شب مرگ است.گیلی نیز این را برای سمول در طول صحنه حضورشان در حیاط خاطرنشان کرد، در قسمت اول فصل اول به یاد بیاورید که چطور ادارد استارک فراری نگهبانان شب را اعدام کرد.برای همین نگهبانان شب تلاشی برای جلوگیری از اعدام منس توسط استنیس نمی‌کنند ( و در واقع در کتاب برخی از افسران نگهبانان شب آشکارا در خواست اجرایی اعدام برای منس به دلیل ترک وظیفه اش کردن). منس به عنوان یک وحشی در آنسوی دیوار به دنیا آمد، اما بعدها نگهبانان شب خانواده او را که قصد فرار از دیوار را داشتن رو پیدا می‌کنند و آنها را می‌کشند و او یتیم می‌شود، اما پیشاهنگان نسبت به او ترحم میکنند و او را به دیوار میاورند و او را به یک برادر سیاه تبدیل می‌کنند.او با هویت دوگانه خود تلاش بسیاری کرد و توانست در تحت محدودیت های نگهبانان شب به مقامی بزرگ دست بیابد، هر چند در نهایت او به شمال دیوار فرار کرد و به نزد مردم خود بازگشت.کورین در فصل دوم به جان می‌گویید که منس زمانی عضو نگهبانان شب بوده است، همچنین منس در فصل سوم به جان می‌گویید کسل بلک به مدت طوانی خانه او بوده است.اعدام منس چیز غیر معمولی نیست، با توجه به سوگند معروف نگهبانان شب و ترک وظیفه اش او باید اعدام بشود، ولی نحوه اعدام توسط استنیس و ملیسنادر و زنده زنده سوزاندن او به افتخار خداوندگار نور چیز بسیار غیر معمول و وحشتناک در وستروس است. * جزئیات اضافی که در خصوص گذشته داریو ناهاریس در مجموعه تلویزیونی گفته می‌شود بلکه ابداع تلویزیونی است، داریو یک مزدور اهل تایروش است.در مجموعه تلویزیونی، درایو توضیح میدهد که مادر او یک فاحـ*ـه بوده است، او را در سن 12 سالگی به یک تاجر برده می‌فروشد، او ان برده دار او را به یک تربیت کننده جنگجو چاله مبارزات در تولس می‌فروشد، اما او در آن زمان تبدیل به یک گلادیاتور بسیار معروف و می‌شود و شهرت بسیاری به دست می‌اورد، در نهایت ازادی خود را به دست می‌آورد و به عنوان یک سرباز مزدور کار می‌کنند.این به معنی نیست که داریو اهل تولس باشد و یا اصل و قومی در آنجا داشته باشد، بلکه او برای چند سال در آنجا زندگی می‌کند.قابل ذکر است که، درایو می‌گویید که مادرش یک فاحـ*ـه بوده است و هر چقدر سنش بیشتر می‌شوده است به نوشیدن بیشتر کونیاک گلابی رو می‌آورده است.در این مکالمه هیچ ذکری از نام تایروش ( نام یکی از شهرهای آزاد) برده نمی‌شود، اما تایروس در واقع به کونیاک گلابی و محلیش بسیار معروف است، در نتیجه میتوان گفت داریو و مادرش اصلیتی تایروشی دارند. * این اولین بار است که اسمی از تولس در مجموعه تلویزیونی برده می‌شود. تولس یکی از سه شهر باقی مانده از شبه جزیر والریا می‌باشد، واقع بین شهرهای آزاد و خلیج خلیج برده داران است.در واقع اگر خلیج برده داران را قلب در نر بگیریم سه شهر بزرگ یونکای، آستاپور و میرن در سواحل شرقی آن واقع شده است، اما تولس در ساحل غربی خلیج واقع شده است.شبه جزیرهای والریا، پس از نابودی والریا پدید آمده اند، آنها چند شهر عمده کوچک هستن که از آن حادثه جان سالم به در برده اند.مانتریس که در فصل چهارم به آن اشاره شد، نام یکی دیگه از این شهرها هست که در رشته کوه های زیادی قرار گرفته است، از سوی دیگر این شهر به قاتلینش نیز معروف است. * ملارا هتر اسپون که همراه سرسی جوان نیز از مگی در خصوص آینده اش می‌پرسد، و مگی به او در خصوص آینده اش نیز می‌گویید، از سوی دیگر مگی مرگ هر دوی آنها یعنی سرسی و ملارا را پیش بینی می‌کنند. * ظاهر مگی در این سریال بسیار متفاوت با کتاب است، او بسیار پیرتر و چروکیده و هیچ دندانی ندارد. * رابین هرگز هیچ فعالیت شدید بدنی تا به امروز نداشته است، چرا کوچکترین فعالیت بدنی باعث تشنج در او می‌شود. * برین از هیچ وقت از پاد نمی‌خواهد او را ترک کند، او در واقع کمتر مودب بوده است. * موش سفید در واقع نامش استوار سپر است، او در هنگام ترک فاحـ*ـه خانه کشته شد. و در آن زمان شش تن از پسران هارپی به او حمله ور می‌شوند، او فقط بر اثر زخم خنجر ان شش تن کشته شد در حالی که تمام آن شش نفر را در یک مبارزه شکست میدهد. * پسران هارپی هیچگاه از خود ماسکی بعد از کشتن کسی به جا نمی‌گذارند، آنها بلکه بعد از کشتن هر کس با خون آن فرد هارپی را نقاشی می‌کنند. * سرسی هرگز فکر نمی‌کرد که جیمی تیریون را فرار داده باشد. * واریس هرگز تیریون را به پنتوس نمی‌اورد.این ایلیریو ماپتیس که تیریون را به پنتوس می‌آورد. * جان هرگز قبل از اعدام شدنش توسط استنیس به پیش منس نمیرود، و به او نمی‌گویید زانو بزند. * منس در طول اعدام خود اصلا آرام نیست، او داد میزند و برای زندگیش التماس می‌کند. او همچنین در یک قفسه چوبی که در یک گودال آتش قرار گرفته است آتش کیشده می‌شود و آن هم در برابر دیدگان هزاران وحشی. * این جان نبود که به صورت سرخود تیر به سوی منس رها کرد، بلکه به دستور او کمانداری اینکار صورت گرفت.
  5. سلام بار دیگر با نکات و توضیحات اپیزودیک سریال در خدمت شما هستیم؛ قبل از شروع مطلب باید بگم باز هم این اپیزود نسبت به اپیزودهای اول نکات کمتری داشت و همچنین پر بود از یه سری نکات تکراری، که میتونید اون نکات رو تو سری نوشته های نکات بخونید.خب این شما و این نکات اپیزودیک : * نام اپیزود به اقامتگاهی در شمال دیوار اشاره دارد.شرقی ترین منطقه آنسوی دیوار شبه جزیره‌ی پوشیده از جنگل استرولد پوینت (storrold’s point) واقع است که تنها شهرِ مخروبه‌ی مردمان آزاد، هارد هوم (hardhome) را در خود دارد. * در این اپیزود نشان داده شد که فولاد والریایی سلاح مقاوم و قدرتمند در برابر سلاح های وایت واکرها می‌باشد و میتواند آنها را نیز نابود کند. در رمان، جان و سم منبع متنی را پیدا کرده اند که "شیشه اژدها" تنها چیزی است که میتوان وایت واکرها را با آن کشت، هر چند فرض می‌شود که بتواند از فولاد والریایی نیز در برابر آنها استفاد کرد، در متون کهن نقطه ضعف ادرها به فولاد اژدها را نیز ثبت کرده اند، که سم فکر میکند منظور از فولاد ازدها همان فولاد والریایی (Valyrian steel) است. از این رو که جان با استفاده از لانگ کلو توانست جلوی سلاح وایت واکرها را بگیرد و آنها را بکشد پس احتما می‌رود که فولاد والریایی نیز میتواند یکی از نقاط ضعف آدرها باشد. * برا اساس صحبت های جان اسنو و تورمند نزدیک به پنجاه هزار نفر در هارد هوم حضور داشتند، که حدود پنج هزار نفر آنها به همراه نگهبانان شب به سمت دیوار حرکت کردن بر این اساس در طی حمله وایت ها، نزدیک به چهل پنج هزار نفر کشته شده اند. * همچنین در این جنگ از بیست رنجری که همراه جان اسنو حضور داشتن ده نفر کشته شدن. * بیشتر افرادی که در کتاب به سمت دیوار آمدن کودکان و سالمندان بودن تا افراد جنگی و قدرتمند. * همچنین بار دیگر تایید شده است که " ارباب وایت واکرها" در این اپیزود در واقع پادشاه شب است. * براساس افسانه ها، پادشاه شب در زمان عصر قهرمانان، مدتی نه چندان طولانی بعد از کامل شدن دیوار زندگی میکرد. او یک جنگجوی بی باک بود، که به عنوان سیزدهمین فرمانده نگهبانان شب، برگزیده شد. بعدها، او در دام عشق زنی " با پوست سفید همانند ماه، و چشمانی شبیه ستاره آبی" افتاد. او را تعقیب کرد و با آنکه پوست او یخ و سرد بود، به عشق بازی با او پرداخت، و روح خود را نیز تسلیم آن زن کرد. (مشخصات آن زن همانند آدرها توصیف شده است). او آن زن را با خود با قلعه ی نایت فورت (Nightfort) برگرداند، و بعد از پیوند نامقدسشان، خود را شاه، و آن زن را ملکه خود کرد، و سیزده سال در نایت فورت حکومت کرد. در طول سالهای تاریک حکومت خود، جنایتهای وحشتناکی را مرتکب شد، که این داستانها، هنوز هم در شمال گفته می شود. پادشاه زمستان، برندون شکننده به همراهی جورامون (Joramun)، پادشاه پشت دیوار، او را از سلطنت به پایین کشیدن و نگهبانان شب را آزاد کردند. بعد از سقوط او کشف شد که قربانیانی به آدرها (احتمالا مشابه کرستر – Craster) تقدیم میکرد. همه اسناد مربوط به او را نابود کردند، و ذکر نام او نیز قدغن شد. این کار احتمالا به این دلیل بود، که تضمین شود اربابان شمال، از سوی جنوب برای نگه داشتن دیوار، در نظر گرفته شوند. * همچنین بر اساس شایعاتی گفته می‌شود که پادشاه شب یک استارک بوده است. * اتفاق صورت گرفته در هارد هوم هرگز در کتاب رخ نداده است.در کتاب جان اسنو کاتر پایک را به شمال دیوار و هارد هوم می‌فرستد تا با وحشی ها به گفتگو بنشید و آنها را برای آمدن به جنوب دیوار متقاعد کند.ولی تهیه کنندگان سریال گویا تصمیم بر تغییر این داستان گرفتن و داستانی مشابه با داستان فرزندان کاستر را نیز ایجاد کرده اند که هیچ شباهتی با خط داستانی در کتاب ندارد. * رمسی اسنو می‌گویید " ما باید اول ضربه بزنیم، و یه ضربه سخت، و اونجا رو برای ضیافتی برای کلاغ ها ترک کنیم" این صحبت اشاره به جلد چهارم سری کتاب ها دارد. * جان دومین شخصیتی است که یک وایت واکر را در سریال می‌کشت.تا کنون در رمان، سم تنها کسی است که تا به امروز موفق به کشتن وایت واکر/آدرها شده است. * در این اپیزود شاهد بودیم که مرد لاغر بیمه برای تجارت میفروخت.این نادرست و غلط نیست : شواهدی وجود دارد که مفهوم بیمه از دو هزار سال قبل در بین تجار چینی و بابلی وجود داشته است.از سوی دیگر بروواس یک شهر تجاری بسیار بزرگ است، و پایگاه تجاری دریایی چون جمهوری هلند، جنوا و یا ونیز است * سانسا هرگز از زنده بودن دو برادر کوچکترش با خبر نمی‌شود چرا که هرگز به وینترفل باز نمیگردد. * رمان ششم، بادهای زمستان تا کنون منتشر نشده است، از این رو برخی از اتفاقاتی که در درون سریال رخ میدهد آن چیزی نیست که در داستان رخ میدهد.برای مثال بخش های مثل عروسی سانسا و بازگشت او به وینترفل از جمله طرح های لیتل فینگر در کتاب هستند اما هنوز رخ نداده است، و همچنین اتفاقات هارد هوم.همچنین دیدار تیریون و دنریس در کتاب ششم تایید شده است. * این درست که دنریس همدل بردگان و فقرا هست، و در خلیج برده داری تا حدودی توانسته است به آرمان‌های خود برسد.اما صحبت او با تیریون دلالت به پایان دادن به فئودالیسم و حکومت هفت پادشاهی است : او در مورد "شکستن چرخ" احضار نظر میکند یعنی نابودی خاندان های بزرگ و برگردان قدرت به مردم عادی، ولی به این توجه نمیکند اولین خاندان در لیست او همان خاندان خودش یعنی تارگرین هاست. * وایت های تمام اسکلتی برای اولین بار در اپیزود "فرزندان" حضور پیدا کردن، در این اپیزود نیز آنها باز حضور داشتند. * جان هرگز به هاردهوم نمیرود و هرگز یک وایت واکر را نمی‌کشد. * همچنین هنوز نحوه مرگ وایت در سریال بر اساس همان آتش زدن بدن آنها رخ میدهد، چرا که در همین اپیزود دیدم که بسیاری از وایت که تیر به سر آنها خورده بود یا از کوه به زمین افتاده بودن باز زنده بودن.
  6. با سلام، این شما و اینم نکات اپیزود سوم سریال، پ.ن : وقت نشد تصحیح بکنمش اگر غلط چیزی دیدی ببخشید به بزرگی خودتون * عنوان قسمت اشاره به اسپرو اعظم داشت، نام کارکتر جدیدی که در این فصل معرفی شد. * حال که مارجری تایرل به عنوان ملکه تامن انتخاب شده است، به نظر میرسد، خود را از نظر ظاهری و کلامی دارد جایگزین سرسی می‌کند.در آینده برایتان نحوه تغییر لباس پوشیدن این دو را شرح میدهم که چطور در چند اپیزود گذشته این رفتار به یکدیگر نزدیک شده است. * مارجری به کنایه به سرسی میگوید اگر علاقه داشته باشید برایتان میگوییم شراب بیاورند، هرچند ما در این وقت صبح شراب نمی‌آشامیم.این کنایه مارجری اشاره به دائم الخمر بودن سرسی دارد، چرا که او بسیار شراب می‌نوشد به طوری که در رمان بر اثر مصرف بیش از حد شراب چاق می‌شود. * در صحنه فاحـ*ـه خانه یک اشتباه رخ میدهد: زمانی که در لحظه اول فاحـ*ـه لباسی به تن کرده است که در آن سینه هایش بیرون است.ولی با تغییر زاویه دوربین و به طور ناگهانی پوشش او عوض می‌شود. * سامنتا بنتلی، بازیگر فاحـ*ـه که به عنوان "غریبه" از سوی سپتون اعظم باراندازپادشاه صدا می‌شود، همان فاحـ*ـه است که لباس دنریس تارگرین را در ولانتیس به تن کرده است. او همچنین در صحنه حمام براووس در فصل سوم نیز حضور داشت. * در شورای کوچک، پایسل به طور خلاصه در این خصوص سخن گفت که امور خصوصی سپتون یعنی رفتن او به یک فاحـ*ـه خانه را نباید سرزنش کرد، چرا که امور خصوصی یک مرد باید خصوصی نگهداری شود.به عنوان نمونه در فصل اول و دوم دیده می‌شود، پایسل خود نیز با همنشینی با روسپی ها لذت می‌برد.همچنین این واقعیت را نمی‌شود انکار کرد که سپتون و استادان بعد از رسیدن به این عنوان نذر از تجرد گرفته اند.سرسی نیز در طی این مکالمه نگاهی را به پایسل میندازد که به پایسل این هشدار را میدهد که سرسی از آنچه که او انجام میدهد آگاه است.هرچند پایسل انقدر بی پروا نیست که به دیدن روسپی ها در فاحـ*ـه خانه برود. * این نخستین بار است که میس ویلیامز (آریا استارک) لباس های خود را از پایان فصل اول تا کنون تغییر می‌دهد.او بیش از سه فصل است که لباس های گذشته خود را میپوشیده است، او با پوشیدن این لباس های معمولی و عوام تظاهر میکرد که یک پسر است.میس در خصوص این تغییر لباس میگویید که اینکار بسیار نمایدن بوده و وقتی لباس های قدیمی رو دور میریخته بسیار کهنه شده بوده. * مردان بیچهره فرقه عرفانی هستن که سفارش های مذهبی برای ترور دریافت می‌کنند.آنها خدایان بسیار چهره را میپرستن.این دین بر این باور است که تنها یک خدا وجود دارد، و آن هم "مرگ" است، و تمام خدایانی که در فرهنگ های دیگر دیده می‌شوند چهره متفاوت از قدرت این خداوند است.همه ادیان تا حدودی جنبه های مختلف مرگ را نیز پرستش میکنند، برای مثال در آیین هفت غریبه همان نشان مرگ است.برای همین است که مردان بیچهره بر این باور هستن که همه خدایان در واقع یک خدا هستن که اسم آن مرگ است. * این اولین بار است که در مجموعه تلویزیونی ولانتیس نمایش داده میشود، ولانتیس سومین شهر آزاد پس از براووس و پنتوس است که بروی مجموعه تلویزیونی ظاهر می‌شود.ولانتیس قدیمی ترین شهر آزاد است. اولین مستعمره ی والریا («نخستین دخترش») که هنوز بسیاری از سنت های آن را حفظ می کند. بعد از سال های خونین و در پی سرنوشت شوم والانتیسی ها خود را وارثین امپراطوری و حاکمین شرعی دنیا در نظر گرفتند. ولانتیس پر جمعیت ترین شهر آزاد است، ولی به طور نامناسبی این جمعیت زیاد است به طوری که گفته می‌شود در عوض هر مرد آزاد، پنج برده در این شهر وجود دارد. * ولانتیس و براووس در تضاد کامل با یکدیگر هستن : ولانتیس اولین مستعمره والریا باشکوه بود، در حالی که براووس شهری از بردگان فراری والریا بودن نه مستعمره والریا، که خود این شهر نیز منحصر به فرد می‌باشد، چرا که هر شش شهر دیگر به جز براووس جز مستعمرات والریا بودند.براووس شمالی ترین شهر ازاد است و ولانتیس جنوبی ترین آن ها.براووس بخاطر کانال های آبش قدرت دارد و قدرتش برروی آب است، این در حالی هست که ولانتیس شهری بزرگتر از نظر جمعیت است و قدرتش بر روی زمین است.همچنین ولانتیس با براووس همیشه در رقابت بوده است، به طوری که بعد از سقوط والریا، ولانتیس ها سعی کردند که دوباره امپراطوری را احیا کنند، ولی در نهایت توسط اتحاد سایر شهرهای آزاد شکست خوردند و به عقب رانده شدند، و این باعث این شد که براووس تبدیل به قدرتمندترین شهر آزاد در بین سایر شهرها بشود، اگر چه ولانتیس هم یکی از نیرومندترین و ثروتمندترین شهرهای آزاد می‌باشد. * دلیلی که تیریون قصد دارد با کشتی از ولانتیس به سوی میرن حرکت کند در رمان بیشتر توضیح داده شده است. مسیر زمینی که به میرن منتهی می‌شود بسیار ناامن است.و به جاده شیطان نیز معروف است.این جاده کوهستانی که از جنوب کوهستان نقاشی میگذرد و سه شهر مانتریس، بوراش و میرین را به ولانتیس متصل می‌کند یکی از خطرناک ترین جاده های ایسوس به حساب می‌اید.برای همین سفر از غرب به شرق بسیار امن تر است، که به طور منظم توسط کشتی ها انجام می‌شود، این سفر که نیز خود بسیار طولانی است زیرا که باید از بین شبه جزیره های درهم شکسته والریا عبور کرد، در بین این میسر دریایی نیز میتوان باقی مانده والریایی قدیم را در افق سوزان دید.هر کشتی که به سمت خلیج برده داران حرکت کند، حتما در ولانتیس می‌ایستد برای همین است که جمعیت برده های شهر بسیار زیاد است. * صحنه که برروی پل طویل ( پل طویل دو نیمه‌ی ولانتیس را در دو طرف دهانه‌ی رود روین به هم متصل کرده‌است. پل به وسیله‌ی ستون‌هایی عظیم که والرین ها در دوره‌ی اوج شکوهشان آن ها را ساخته‌اند نگاه داشته می شود.) در واقع از پل رومی معروف کوردوبا، اسپانیا استفاده شده است و بعد از فیلمبرداری به آن خانه ها را به صورت دیجیتالی اضافه کرده اند. * تالیسا میگیر زن راب استارک نیز یک ولانتیسی بود، و در فصل دوم به برده های که در شهرش خالکوبی می‌شدند اشاره کرد.واریس نیز در این اپیزود توضیح مختصری در خصوص خالکوبی ها به تیریون میدهد. * راهب سرخی که تیریون و واریس او را در حین موعظه در بین جمعیت میبینند، گردنبند شش گوش درازی را به گردن خود آویخته است.این طرح شش گوش به نوعی تبدیل به سمبل و کارکترهای آشایی در مجموعه تلویزیونی شده است.میلیساندر و کوایته همچنین لباس با طرح شش گوش دارند، که نشان دهنده منشا مشترک آنهاست. * با اینکه ادیان مختلفی در شهرهای آزاد پرستش می‌شود، ولی خداوندگار بزرگترین دین در ولانتیس است. * بازیگر راهب سرخ در ولانتیس اولین بازیگر ی است که از آسیایی شرقی در مجموعه تلویزیونی ظاهر می‌شود.در جهان نغمه های یخ و آتش مردمی نیز در رمان وجود دارند که از لحاظ قومی بسیار شبیه به مردم شرق آسیا هستند، اما آنها در شرق ایسوس ساکن هستند، جایی دور تر از شرق کارث و دریای دوتراکی امپراطوری بزرگی به نام ی تای وجود دارد.(که اشاره به چین باستان دارد).احتمال میرود راهب سرخ از آن سرزمین ها به عنوان برده به ولانتیس فرستاده شده باشد. * تیریون به یاد می‌آورد که توروس از میر تنها راهب سرخ موجود در بارانداز پادشاه بوده است.او به عنوان یک مبلغ به وستروس فرستاده شده بود ولی او واقعا هیچ کاری نمی‌کرد در واقع بیشتر یکی افرادی بود که در همه تورنمت های پادشاه رابرت حضور پیدا میکرد و بهترین دوست او شراب بود.توروس کسی است که برای آخرین بار در فصل سوم ظاهر شد. * توجه کنید که وقتی تیریون و واریس برای گوش دادن به خطبه های راهب سرخ می‌ایستند، تیریون به وضوح درک میکند که راهب در چه خصوص صحبت میکند و همچنین اظهارات او را مسخره میکند، که این نشان میدهد که تیریون به راحتی زبان والریایی را میفهمید.زبان والریایی نیز مانند زبان لاتین در قرون وسطی است، پس از سقوط امپراطوی والریای زبان و آموزشات والریایی به تمام جهان شناخته شده منتقل شد.بسیاری از اربابان تحصیلکرده وستروس تا حدودی والریایی را آموخته اند برای مثال آریا استارک به طور متوسط از استاد لوین زبان والریایی را فرا گرفته است یا سمول تارلی به دلیل علاقه بسیار زیادی که به کتاب ها دارد به زبان والریایی تا حدودی مسلط است، و از سوی دیگر تیریون به دلیل هوش و ذکاوت بسیاری که دارد به زبان والریایی تسلط دارد. * تیریون توضیح میدهد که " مردان سنگی " برای برطرف شدن به این دعا میکنند.تیریون به بیماری گری اسکیل اشاره دارد، این بیماری همان بیماری است که شیرین براتیون گرفته، هر چند که شفا پیدا کرده است ولی صورت او همچون سنگ است. * به فصل دوم باز گردیم جایی که برین بر علیه صحبت های جیمی لنیستر در خصوص همجنسگرا بودن رنلی براتیون می‌ایستد و این حرفها را یک مشت دروغ میداند.در این قسمت او اشکار میگوید که او میدانسته است که رنلی علاقه مند به مردان بوده است، روشن نیست که اگر او همیشه این را میدانسته است چرا به سادگی در برابر جیمی لنیستر اعتراف نکرده است در آن زمان !! * داستان گذشته پادریک که در خصوص سر لیمور در خصوص سرقت یک ژامبون و به اشتراک گذاری آن با او در واقع در رمان اتفاق افتاده است، ولی قبل از نبرد گرین فورک بوده است، یعنی در اوسط فصل اول، ولی چون پادریک در فصل دوم کارش را آغاز کرد در این قسمت آنچه که او طرف میکند مطلق به اتفاقاتی است که در فصل او برای او افتاده است ولی هرگز در تلویزیون به نمایش در نیامده است. * همچنین داستان گذشته برین نیز در رمان در کتاب دوم شرح داده می‌شود ولی برای اینکه در مجموعه تلویزیونی در فصل دوم و سوم زمانی برای اختصاص دادن به این بخش داستان نبود این بخش داستانی را در این زمان گنجانده اند. * برین به طور خاص می‌گویید او تنها فرزند زنده پدرش بوده است، در رمان برین دو خواهر جوانتر از خودش داشت که در گهواره در گذشتند.او همچنین یک برادر بزرگتر به نام گالادون داشت که در زمانی برین هشت سال داشت غرق می‌شود و او تنها فرزند زنده سلوین تارت است. * لنیستر ها و بولتون ها که زیردستان خود را برای کوچک ترین دلیل اعدام میکنند هیچگونه احساس گناهی در این مورد ندارند. برای مثال رمسی زمانی که لرد سروین را به دلیل امتناع از پرداخت مالیات خود سلاخی میکنند به راحتی بدون هیچ عذاب وجدانی به جشن کوچک خود میپردازد و هیچ احساسی نسبت به از بین بردن زیردستان خود ندارد. * هرینگتون گفت که جان اسنو به طور کامل از آنچه جانوس سلینت در خصوص پدرش انجام داده است آگاه است (و همچنین او میداند که جانوس یکی از زیردستان و متحدان لنیسترهاست).در رمان در این صحنه جان اسنو به خود می‌گویید : " بین من و او خون هست.اون مرد کسی هست که کمک کرد که پدر من ذبح بشه، بهترین کار همینه که خودم شخصا بکشمش" هر چند جان اسنو این افکار را در خودش سرکوب میکند در کتاب و به خودش یادآور میشود که به محض پیوستن به نگهبانان شب تمام اعمال و رفتار گذشته پاک و تمیز میشوند بدون توجه به اینکه چه گناهی را مرتکب شده ای, او تصمیم میگیرد جانوس را به دلیل سرپیچی از دستوراتش اعدام کند نه بخاطر کینه گذشته ، چرا که جانوس جان اسنو را به مبارزه میطلبد. همچنین طبق قوانین کسی از دستورات سرپیچی کند یا از آنها امتناع کند، مجازات او مرگ است.هر چند قبل از اعدام جانوس، جان اسنو با خود در این خصوص میگوید که من به او سه مرتبه شانس بازگشت و پذیرش را داده ام ولی باز او از دستورات من امتناع کرد، و باز جان به این فکر میکند که آیا جانوس اصلا به پدرش شانسی برای بازگشت داده است، که بعد او را اعدام میکند. * هرینگتون نیز در خصوص صحنه گردن زدن مخالفت خود را اعلام کرده بود، چرا که با وضعیت کنونی خاورمیانه و گردن زدن های متوالی که در حال رخ دادن در این بخش از جهان است استفاده از این سبک اعدام آن هم در یک مجموعه تلویزیونی درام از نظر او غلط است و بیشتر باعث ایجاد تشنج می‌شود و او در نظر داشته است که بهتر بود این صحنه یا عوض می‌شد یا اصلا اتفاق نمی‌افتاد. * جانوس ادعا میکند که او دارای دوستان قدرتمندی در پایتخت است. به فصل دوم بازگردیم زمانی که تیریون لنیستر جانوس را به دیوار تبعید می‌کند او تیریون رو تهدید میکند که دوستان قدرتمندی دارد که جلوی او را بگیرند تیریون به او می‌فهماند که اگر فکر کردی که سرسی دوستش است اشتباه کرده است، چرا که او هیچ اهمیتی به تو و کاری که برایش در جهت گرفتن ادارد استارک کردی نمی‌دهد.در هر صورت اگر جانوس دارای دوستان قدرتمند در پایتخت بود هرگز کارش به دیوار ختم نمیشد. * این امر که به زودی زمستان در وستروس شروع می‌شود بارها توسط جان اسنو و استنیس تکرار شده است، در این اپیزود جان اسنو به استنیس میگویید که به زودی زمستان شروع می‌شود و ما نمیتوانیم مایحتاج ارتش شما را تهیه کنیم، از سوی دیگر استنیس نیز می‌گوید نمیخواهد در برف گیر بیافتد و تصمیم دارد دو هفته دیگه به سوی وینترفل لشگرکشی کند که این خود نشان دهنده نزدیک بودن زمستان به وستروس است.از سوی دیگر رکسی و خاندان بولتون هیچ اهمیتی به شروع زمستان نمیدهند بلکه به راحتی برای خود جشن می‌گیرند و حتی در رمان کسانی هستند که به دلیل نزدیک بودن زمستان و امتناع کردن از کشتن دام‌های خود برای گرفتن جشن توسط رمسی , توسط بولتون ها شکنجه و اعدام می‌شوند. * تامن براتیون در هنگام شروع کتاب در واقع فقط هفت سال دارد، زمانی که با مارجری تایرل ازدواج میکند نه سال دارد، او هم سن و سال برن استارک است.هر چند با شروع مجموعه تلویزیونی دو سال به سن تمام کارکترهای رمان اضافه شده است. * بازگردیم به فصل اول، لوراس در آن فصل اظهار داشت که تامن تنها هشت سال دارد.اما در فصل چهارم برای بازیگر تامن یک فرد مسن تر استفاده شده است که سن و سال او بیشتر از 18 سال است.به غیر از خط داستانی فصل اول و اشاره به سن او، حالا تامن سنی بیشتر از 18 یا حداقل 18 را دارد، این یعنی سن او از جافری در کتاب و حتی سریال بیشتر است. * برادر بزرگتر تامن، جافری است، جافری در مجموعه تلویزیونی 4 سال بیشتر از سنش در رمان اول دارد و در فصل اول سنش 16 سال است، به جای 12 سال رمان اول (همچنین خود بازیگر جافری نیز در فصل اول 18 ساله بود) اکنون چهار سال از زمان شروع فصل اول میگذرد، با احتساب این چهار سال جافری باید اکنون 20 ساله باشد. * تامن سومین کودک سرسی و اخرین فرزند او است، این به این معنی است بین هر دو حاملگی او باید حداقل 20 ماه (نه ماه حاملگی، دو ماه بعد از حاملگی) فاصله باشد. بنابراین اینکه تامن در فصل پنجم، مجموعه تلویزیونی 18 سال دارد، یک تناقض گاهشناسی بسیار بزرگ است. * شخصیت تامن اصلی در فصل اول و دوم توسط Callum Wharry بازی می‌شود، این بازیگر که هم سن و سال برن استارک بود حدود 9 تا 10 سال سن داشت.با این حال نقش تامن در فصل پنجم به دین چارلز چپمن 17 ساله واگذار شد که در طول فیلمبرداری فصل پنجم 18 سال سن دارد.این افزایش سن ناگهانی تامن آن هم پس از دو فصل باعث ایجاد بزرگترین تناقض در تاریخ شناسی وستروس می‌شود. * چند نمونه از اینکه یک کودک در کتاب تبدیل به یک فرد بالغ در مجموعه تلویزیونی شده است وجود دارد.برای مثال میساندی تنها ده سال در رمان دارد، و پادریک پین نیز هم سن سانسا می‌باشد یعنی سنی حدود 13 سال در رمان دارد.(به این معنی است که او نمیتواند در این سن در فصل سوم با روسپی ها وقت گذارانی بکند.) * سن بلوغ در وستروس بر اساس رمان (به نقل از سمول تارلی) 16 سال است، که این در مجموعه تلویزیونی به 18 سال تغییر کرده است.برای مثال راب استارک در فصل اول 16 سال سن دارد (در رمان 14 سال) اما زمانی که به تالیسا در فصل دوم ازدواج میکند سنی نزدیک به 17 یا 18 سال دارد(در رمان 16 سال).در مجموعه تلویزیونی، به نظر میرسد همان سن راب استارک را دارد زمانی که با تالیسا ازدواج کرد. * به عنوان یک نتیجه گیری کلی، تامن 9 سال بیشتر از شخصیت درون کتابش را دارد، و هنوز با مارجری به دلیل پایین بودن سنش ازدواج نکرده است.هر چند در مجموعه تلویزیونی تمام اینها معکوس شده است و باعث ایجاد یک خلاء عظیم در خط تاریخی شده است. * لیتل فینگر، هیچ حرکتی در جهت ازدواج رمسی بولتون با سانسا استارک انجام نمیدهد، این حرکت یک جریان عظیم در خلاف داستان رمان است. * در رمان، سانسا و لیتل فینگر هرگز ویل را ترک نمیکنند، بلکه پس از مرگ لایسا، پتایر خود را لرد محافظ ویل، نایب السلطنه رابرت (نام اصلی پسر لایسا رابرت است که همچنین به رابین شیرین نیز معروف است) نامید.در این زمان است که لردهای ویل بر علیه بیلیش اقدام میکنند و سعی میکنند او را از منسب خود خواسته اش به پایین بکشند، پتایر نیز در این حین در حال برنامه ریزی برای از بین بردن مخالفانش در ویل است تا بتواند جای پای خود را در آنجا محکم تر کند.در نهایت، در پایان رمان او همچنین نقشه دیگرش را هم برای سانسا فاش کرد که آن کمک به او برای باز پس گیری شمال و ازدواج سانسا با جانشین رابرت، یعنی هارولد هاردینگ است. در حالی که اعتقاد داشت که هفت قلمرو تحت رهبری سرسی لنیستر در کینگز لندینگ، بسیار زودتر از آن چه انتظار داشته رو به ویرانی پیش می رود.بر خلاف رابین شیرین که همیشه مریض است، هری واری ارباب جوان خوش تیپ و محترم و جنگاوری است.طرح لیتل فینگر در کتاب از اول این بود که استارک ها و لنیستر ها را به جنگ با یکدیگر وادارد تا زمانی که هر دو طرف یا بمیرند یا یکی از آنها خسته بشوند، در همین حین نیروهای دره را از جنگ به دور نگه میدارد و قدرت کامل را برای آنها استفاده میکند.لیتل فینگر در کتاب برای سانسا توضیح می‌دهد که قصد دارد به تدریج رابین را مسموم کند تا او بمیرد، در زمانی که هری به عنوان ارباب جدید ویل انتخاب شد، او را به ازدواج هری دربیاورد.و در طی مراسم عروسی، قصد دارد که نهایت نشان دهد دختری که قرار است با ارباب جدید ویل ازدواج کند یک حرامزاده به نام آلاین استون نیست بلکه سانسا استارک است، و با پوشیدن لباس شب خیره کننده مزین به دایرولف استارک و درخواستی عاطفی به شوالیه محترم دره میکند که منجر به این می‌شود که ارتش دره برای باز پس گرفت شمال از بولتون ها برخیزد. * داستان بولتون ها نیز شامل عروسی است: برای تامین امنیت ادعای خود نسبت به شمال، تایون لنیستر ازدواجی بین رمسی بولتون و اریا استارک برقرار میکند.آریا در آن زمان اسیر لنیسترها بوده است.هر دو لنیستر ها و بولتون ها فکر میکنند که اریا مرده است، اما آنها برنامه ریزی میکنند که در جلوی عموم وانمود کنند که اریا استارک را در اختیار دارند.در زمانی که سانسا استارک در کتاب اسیر می‌شود در پایتخت ملازم او جین پول نیز اسیر می‌شود و او از سوی لنیستر ها به جای اریا جا زده می‌شود.برین نیز حتی وقتی وارد پایتخت می‌شود قصد نجات آریا را میکند ولی جیمی جلوی او را میگیرد و به او توضیح میدهد که او آریا نیست بلکه یک دختر شمالی است که به جای اریا جا زده شده است. * در رمان پنجم در حال حاضر، آن کسی که به عنوان آریا جا زده شده است، جین پول است، بهترین دوست سانسا نیز جین است. جین تنها در اپیزود اول سریال در جشن وینترفل حضور داشت.سانسا فرض میکند که جین پس از قتل عام بندگان خاندان استارک در پایتخت نیز مرده است، چرا که پدر جین واین پول (مباشر ادارد است) کشته شده. جین بهترین جایگزین برای اریا استارک است، چرا که او در کنار دختران استارک بزرگ شده است، و بسیاری از کسانی که دختران استارک را دیده باشند، برای همین بسیاری از اربابان شمال وقتی او را می‌بینند او را نمیشناسند، چرا که او در وینترفل و در کنار دختران استارک بزرگ شده است. ولی اگر کسی از نزدیک به دقت به او نگاه کند به راحتی میتواند حقیقت را بهفمد، چرا چشمان جین قهوه ای است و خاکستری نیست. تئون شگفت زده می‌‌شود که چرا دیگران هنوز این تفاوت را نفهمیدن چین جزئیات آشکاری را نمیتوانند در کند.همچنین او فرض میکند دلیل اینکه لردهای شمال شک و تردید های خصوصی خود را نشان نمیدهد به بولتون برمیگردد، برای اینکه آنها میدانند بولتون ها چگونه با دشمنان خود برخورد میکنند. * در رمان پنجم، تنها نشان داده می‌شود که جین پول در طی سه سال گذشته زنده بوده است.پس از قتل عام بندگان خاندان ادارد و دستگیری سانسا، لنیستر ها مخفیانه جین پول را تحویل لیتل فینگر قرار میدهند که او را زندانی کن.بدون هیچ دلیل روشنی لیتل فینگر جین پول یازده سال را به یک فاحـ*ـه خانه به بردگی می‌دهد.او در این سه سال گذشته بارها بارها مورد ضرب و شتم و تجاوز قرار گرفت (هر چند هرگز بکارت خود را از دست نداد، بلکه او را مجبور میکردن به نحوه دیگر با مردان رابطه برقرار کند) نکته که مبهم است این است که لیتل فینگر نقشه ها و طرح هایی برای آینده جین پول داشته است، یا اینکه دلیل دیگری برای جلوگیری از اینکار داشته است.از سوی دیگر لنیستر ها برای تقویت اتحاد خود با بولتون ها جین را به شمال و وینترفل میفرستند تا با بازی کردن نقش اریا استارک به عروسی رمسی بولتون در بیاید.ریک زمانی که جین به وینترفل می آید تصمیم میگیرد با او قدم بزند و بفهمد که آیا او اریا استارک است یا خیر چرا که او از بچگی با بچه های ادارد بزرگ شده بود.اما او متوجه می‌شود که او جین پول است اما این جرات را پیدا نمیکند که او را از دست بولتون ها نجات دهد برای اینکه می‌ترسد کشته بشود. * بعد از ازدواج وضعیت جین حتی بدتر از قبل هم می‌‌شود.او در این مدت رمسی چنان خشونت آمیز و سادیستی با او برخورد میکند که به معنی واقعی او را شکنجه می‌کند.حتی مهمانان که از عروسی در قلعه باقی مانده اند، گریه او را در حالی که در تالارها اکو می‌شود میشنوند، هر چند این بی احتیاطی او زمینه خشم پدرش می‌شود.در یک نقطه رمسی اوج جنونش را به حد اعلا می‌رساند به طوری که ریک (تئون گریجویی) و جین را مجبور به سک* دهانی تحت عنوان گرم کردن میکنند، او آن هم برای لذت بردن خود و رنج بردن آنها (ریک از رمسی پیروی میکند چرا که میداند هر چقدر مقاومت کند شکنجه او بیشتر می‌شود).همچنین رمسی جینی را مجبور میکند که با یکی از سگ های شکاریش رابطه جنسی برقرار کند تا به تفریحات سادیستی خود برسد، و همچنین او را تهدید میکند که اگر در زمان رابطه مقاومت کند پاهای او را قطع میکند. * نکته کلی در نسخه تلویزینی این است که لیتل فینگر سانسا را وارد ازدواجی برای اتحاد مستقیم با شمال یعنی بولتون ها میکند، برعکس کتاب که سانسا با لردویل ازدواج میکند و از او درخواست میکند که شمال را باز پس گیرد.در نسخه تلویزیونی لیتل فینگر با فراهم کردن ازدواج سانسا با بولتون قصد دارد که آنها را از درون متلاشی کند (مانند کاری که مارجری تایرل با لنیسترها میکند).نکته کلی در خصوص این ازدواج این است که در رمان رمسی با جین پولی که به عنوان اریا استارک جا زده شده بود ازدواج کرد ولی در مجموعه تلویزیونی او با یک استارک ازدواج میکند. * مدجر سروین در طول جنگ پنج پادشاهی در هارنهال زندانی می‌شود، و در آنجا میمیرد، و همچنین کلی سروین نیز در زمان غارت وینترفل نیز کشته می‌شود، و رئیس فعلی خاندان سرویس کلی می‌باشد. * با توجه به این تامن براتیون فقط نه سال دارد، مارجری تایرل در حال حاضر نمیتواند با او ازدواج کند. * ان کسی که توسط اسپرو ها از فاحشنه خانه به بیرون کشیده می‌شود سپتون اعظم نیست بلکه یک سپتون دیگر است. * این داووس نیست که با جان اسنو در خصوص استنیس صحبت میکند، بلکه ملیساندر است. * ملازم جان، یک پسر از اولدتان به نام ساتن است، که گفت می‌شود به عنوان یک فاحـ*ـه بزرگ شده است. * جان اسنو هرگز سر آلیسر را به عنوان رنجر اول انتخاب نمی‌کند. * اعدام جانوس اسلینت به شکل متفاوتی صورت میگیرد : 1- قبل از اعدام جان به او اجازه می‌دهد که در خصوص پیشنهادش یک شب فکر کند هر چند او بلافاصله امتناع میکند. 2- جان اسنو در طول صبحانه این منسب را به او می‌دهد، نه در طول چند اطلاعیه دیگر. 3- جان در ابتدا قصد اعدام جانوس را میکند، اما ذهن خود را تغییر میدهد.جانوس لبخند میزند و فکر میکند حال در امان است.در آن زمان است که جان اسنو دستور میدهد که یک بلوک برای سر بریدن جانوس بیاورند و در این لحظه است که تمام اعتماد به نفس اسلینت تبخیر می‌شود. * لتیل فینگر قصد ندارد سانسا را به ازدواج رمسی در بیاورد، بلکه قصد دارد او را به ازدواج جانیشن رابین شیرین در آورد، و همچنین او جین پولی را به عنوان اریا استارک تقلبی به بولتون ها میدهد. * پیتر و سانسا هرگز به وینترفل نمیروند. * فاحـ*ـه که با تیریون صحبت میکند با اینکه به نظر میر‌سد وستروسی است ولی وستروسی صحبت نمیکند. * جورا، تیریون را در ولانتیس اسیر نمیکند بلکه او را در سلهوریس دستگیر میکند. * تیریون زمانی که اسیر می‌شود همراه واریس نیست بلکه همراه مردی هالدون است. * جورا، تیریون را مخفیانه نمیدزدد، بلکه او را در وسط فاحـ*ـه خانه در بین دیدگان همه افراد حاضر در آنجا میدزد.به طوری که صاحب فاحـ*ـه خانه برای جلوگیری از اینکار به نزد او میاید ولی جورا برای او شمشیر می‌کشد. * وقتی آریا تمام اموال خود را به درون آب میاندازد، کاملا برهنه به خانه سیاه و سفید باز میگرد.(به دلیل اینکه میس ویلیامز 17 سال دارد در زمان فیلمبرداری، لباس های او باقی می‌ماند.) * آریا نیدل را در یک سوراخ زیر سنگ فرش های منتهی به خانه سیاه و سفید پنهان میکند.
  7. سلام بدون هیچ صحبتی این شما و این هم نکات و توضیحات اپیزود دوم فصل پنجم * عنوان قسمت اشاره به خانه سیاه و سفید، مقر مردان بی‌چهره در شهرهای آزاد در براووس دارد. * تقریبا تمام خاندان های اصلی در مجموعه تلویزیونی تا کنون در سریال حضور پیدا کرده‌اند، به جز خاندان بولتون، و همچنین دیگر خاندان های چون خاندان فری (که بعد از فصل سوم حضور پیدا نکردن)، خاندان تالی (ادمور و بریندن نیز بعد از فصل سوم در هیچ یک از فصل ها حضور پیدا نکرده اند، هر چند شاید لیسا را بتوان یک تالی در نظر گرفت ولی بیشتر او را یه آرن در نظر داریم) و خاندان گریجویی (که از رمان چهارم حضور دارند ولی از فصل پنجم حذف شده اند) از جمله خاندان های هستن که دیگر در این سریال تا به اکنون حضور پیدا نکرده اند. * در این قسمت سرسی و جیمی خواستار بازگشت دومین فرزندشان و تنها دخترشان یعنی میرسیلا براتیون شده اند.او در فصل دوم اپیزود ششم " خدایان قدیم و خدایان جدید" به عنوان یک پیمان سیاسی به دورن رفت تا با شاهزاده و نایب آنجا ازدواج کند.میرسیلا اصلی در فصل اول و دوم توسط ایمی ریچادسون بازی می‌شود که بعدها از فصل دوم سریال دیگر در مجموعه تلویزیونی حضور پیدا نکرد، حال که در فصل پنجم شخصیت میرسیلا برجسته شده است اینبار نقش او توسط نل تیگر فری بازی می‌شود * این قسمت اولین بار است که دورن در مجموعه تلویزیونی دیده می‌شود، و مقدمه ای است برای بسیاری از اتفاقات خاندان مارتل، اولین برخورد ما با مارتل ها در فصل چهارم در باراندازپادشاه با حضور اوبرین و الاریا سند بوده است.همچنین در این قسمت برای اولین بار دوران مارتل برادر بزرگتر اوبرین و شاهزاده دورن با بازی الکساندر صدیق که بیشتر او را بخاطر بازی در نقش دکتر جولیان بشیر در Star Trek: Deep Space Nine میشناسیم دیده شد.دورن در رمان تاحدودی از مورهای اسپانیا الهام گرفته شده است، و همچنین موفقیت بی سابقه خاندان مارتل در فصل گذشته مجموعه تلویزیونی، HBO را متقاعد کرد که سرمایه گذاری و بودجه نسبتا خوبی را برای این خاندان کنار بگذارد به طوری که صحنه های دورن همگی در اسپانیا و در یکی از کاخ های مطرح مسلمان قرون وسطایی اسپانیا ضبط شده است. * جان اسنو به عنوان لردفرمانده جدید نگهبانان شب بعد از رای گیری انتخاب می‌شود.صحنه رای گیری به طور قابل توجهی وام دار رمان است، داستان جان اسنو در مجموعه تلویزیونی نسبت به سایر شخصیت های سریال چون برن بسیار کندتر نسبت به کتاب پیش میرود به طوری که در فصل گذشته برن استارک به انتهای داستان خود در کتاب پنجم رسید این در حالی است که رای گیری انتخاب فرمانده جدید نگهبانان شب در رمان پس از جنگ کسل بک و در رمان سوم رخ میدهد.با توجه به اینکه نبرد کسل بلک در اپیزود نهم فصل چهارم رخ داد اینکه در شروع فصل پنجم داستان را تا حدودی به عقب برانند و یا بخشی از داستان را به نمایش بگذارند کار اشتباهی نیست، هر چند تهیه کنندگان سریال بارها گفته اند، آنها به کتاب به عنوان یک اصل کلی نگاه میکنند و نه یک چیز جز به جز و برای همین ممکن است برخی اتفاقات زودتر و برخی دیگر دیرتر به وقع بپویندد، اما سعی می‌شود که تمام حوادث مهم و تاثیر گذار همیشه در مجموعه تلویزیونی به نمایش گذاشته بشوند. * در کتاب، هر عضو نگهبانان شب برای رای دادن به کسل بلک می‌آیند، که در حدود 600 مرد در این رای گیری حضور دارند. هر چند برخی از نگهبانان شب نمیتوانند به کسل بلک بیایند برای همین رای گیری های دیگر در پادگان های آنها شکل میگیرد.مکانیس شمارش استاد آمون در کتاب چیز نا مشخص است.علاوه بر این، غیر ممکن است که در رمان دو نفر به تساوی برسند، بلکه چون تمام انتخاب ها بر اساس کسب دو سوم آرا شکل میگیرد نه یک رای بیشتر.اگر هیچ کاندیدای دو سوم اکثریت را برای خود تصاحب نکرد باید این رای گیری انقدر ادامه پیدا می‌کرد تا یا یک نفر به اکثریت برسد یا یکی از نامزدها کناره‌گیری کند.سمول نام جان اسنو را برای کاندیداتوری عنوان کرد، این برطور کلی در قوانین ذکر شده است : هر برادر سیاه میتواند به جلو بیاید یا خود یا دیگری را به عنوان نامزد انتخاب کند.تیم تهیه کنندگی گویا میخواسته است که روند رای گیری را روشن و سریعتر نشان دهد.از این رو زمانی که جان اسنو به تساوی میرسد با اضافه شدن رای استاد آمون او برنده انتخابات می‌شود. * در رمان چند نامزد مطرح دیگر علاوه بر آلیسر تورن و دنیس ملیستر برای تبدیل شدن به لردفرمانده حضور دارند.افرادی چون بوئن مارش، آتل یارویک، کاتر پایک، جانوس سلینت، اد تالت و هوب نیز حضور دارند.مارش و تورن از کاندیداتوری خود صرف نظر میکنند و از حمایت خود را بر روی سلینت قرار میدهند، همچنین یارویک بدون ارائه حمایت از سلینت از انتخابات کناره گیری میکند، در این وضعیت زمانی که سم می‌بیند سلینت یک قدمی رسیدن به دو سوم اکثریت ارا هست به طور جداگانه نزد پایک و ملیستر رفته و به دروغ از قصد استنیس برای به منصب رساندن دیگری می گوید و در نتیجه آنها را برای حمایت از جان اسنو به عنوان کاندید مصالحه متقاعد می سازد که به انتخاب جان منتهی می گردد. * استنیس این پیشنهاد را به جان اسنو میدهد که با زانو زدن در برابر او او را لرد وینترفل می‌کند، و او را نیز از تعهده اش به نگهبانان شب آزاد می‌کند.اما جان به سمول میگویید به دلیل عهده ای که با نگهبانان شب بسته است هرگز این مسئولیت را راه نخواهد کرد.نه جان و نه استنیس در این قضیه غیر منطقی نیستن، چرا که خود مارتین عنوان کرده است، چندین بار در طول تاریخ نگهبانان شب برخی از افراد از تعهدشان به نگهبانان شب آزاد شده اند، و بیشتر زمانی این اتفاق می افتد که دیگر هیچ وارث مردی برای آن خاندان جز آن فرد باقی نمانده باشد.از سوی دیگر، در سویی دیگر این تعهد بسیار جدی است، و ترک آن مصادف با مرگ فرد فراری است، و در طول تاریخ دیوار فقط تعداد انگشت شماری از مردان توانسته اند از قسم نگهبانان شب آزاد بشوند و این عمل خود نیز بحث برانگیز است، هر چند پیشنهاد استنیس غیرقانونی و غیرقابل عمل نیست، همچنین عدم پذیرش این خواسته توسط جان اسنو نسبت به قوانین نگهبانان شب نیز یک عمل غیرمنطقی نیست.هر چند جان اسنو حرف منطقی را میزند کسی که تعهدش را به نگهبانان شب می‌شکند، چگونه میتواند در برابر بسیاری از مردم تعهده اش را به لرد وینترفل بودن نشان دهد. * نقش سر دنیس ملیستر توسط جی.جی مورفی ایفا می‌شود، که تنها چهار روز پس حضورش در صحنه فیلمبرداری در سن 86 سالگی درگذشت.سازندگان سریال دیوید بنیاف و دی.بی وایس اعلام کرده اند هیچ شخصیت دیگر به جز مورفی دیگر این کارکتر را بازی نمیکند. هر چند حضور او در مجموعه تلویزیونی به پایان رسیده است، اما این واضح است که صحنه های بیشتری قرار بوده است مورفی حضور پیدا کنند، که در دست اجرا بوده است، برای مثال احتمال می‌رود اتفاقات دو سوم آرا و در خواست سمول برای کناره‌گیری و حمایت از جان اسنو به وقوع پیوسته باشد ولی به دلیل مرگ نا به هنگام مورفی این قسمت بازنویسی شده باشد.همچنین مورفی در این اپیزود هیچ دیالوگی بیان نمیکند، همچنین در رمان دنیس پس از پایان رای گیری به شادو تاور باز میگیردد. * این قسمت نیز اولین مقدمه برای استفاده از مقایس کامل شهر براووس است.این شهر را ما قبلا در فصل پنجم اپیزود «قوانین خدایان و آدمها» دیده ایم، اما جز تیتان براووس و نمایی بالایی شهر و همچنین فضایی داخلی بانک آهنین هیچ بخش دیگر از شهر را ندیده بوده ایم.در فصل پنجم تیم تولید کار خود را گسترده کرده است، و در مجموعه تلویزیونی بخشی از خیابان ها و ساختمان ها بروواس را نشان می‌دهد. * کاپیتان ترنسیو تریس به آریا می‌گوید که روزهای گذشته در براووس، بر طبق افسانه ها تایتان ها در بیرون براووس قدم میزدند و دشمنان شهر را با آتش چشمان خود نابود میساختن.هر چند مجسمه نمیتواند اینکار بکند، ولی عناصری از حقیقت پشت این افسانه قرار دارد، تایتانی که در ورودی براووس قرار داد صرفا یک دکوراسیون و یک هنرمعماری نیست، بلکه پادگان دفاعی است که از ورودی شهر دفاع میکند، و در زمان حمله دشمنان باران آتش و نفت سوزان را بر کشتی های که سعی بر عبور از آنجا را دارند را روانه میکند و آنها را نابود میسازد. * این روشن نیست که چرا هیچ کس در براووس به زبان والریایی صحبت نمی‌کند، حتی یک باند خلافکار خیابانی براووس ظاهر به زبان مشترک وستروس صحبت میکنند. نمایندگان بانک براووس چون تایکو نستوریس به دلیل معاملاتی که با خارجی ها دارن چگونگی استفاده از زبان مشترک را میدادند، همچنین کاپیتان ترنسیو تریس (که اریا را به براووس آورد) به دلیل سفرهایش به وستروس نیز زبان مشترک را میداند، و همچنین آدمکش های چون مردان بیچهره میتوانن به این زبان صحبت کنن.زبان مشترک زبان بزرگی در جهان شناخته شده است، و براووس نیز به دلیل تجارت بین المللیش نیز به این زبان آشنایی دارند، ولی اینکه یک گروه خلافکار خیابانی آن هم در ایسوس بتوان به زبان مشترک صحبت بکند بسیار تعجب برانگیز است.در کتاب آریا در خصوص زبان والریایی اندکی مطالعه میکند. * اخرین شکار کبوتر آریا در فصل اول در اپیزود بیلور دیده شده است، زمانی که در محله های فقرنشین باراندازه پادشاه مخفی شده بود. * در رمان، مردی که آریا در خانه سیاه و سفید او را ملاقاتش میکند جیکن هگار نیست چرا که او هنوز در وستروس به دنبال ماموریت اصلی خود است.آریا به آن مرد در کتاب لقب مرد مهربان (the Kindly Man) را می‌دهد. در مجموعه تلویزیونی یک زمان طولانی تری نسبت به رمان گذشته است، و احتمال میرود داستان های دیگر جیکن در کتاب حذف یا به پایان رسیده باشد.بنابراین روشن نیست که آیا در عنوان تلویزیونی، آن تغییرات شکل گرفته است یا خیر یا اینکه مردی که آریا او را دیده است همان مردی است که او در هارنهال با او مواجه شده است.اگر بی چهرگان قابلیت تغییر چهره دارند و همچنین مرد که چهره جیکن را دارد میگوید که هرگز جیکن وجود نداشته است پس میتوان گفت اریا با شخصی مواجه شده است که خود جیکن نمی‌باشد.از سوی دیگر مردان بی چهره تمرین شدید انکار نفس را پشت سر میگذارند و خود را هیچ کس نمی‌نامد. * برخی خبرها گفته می‌شود که تام ولچیا در دیگر بخش های فصل پنجم حضور خواهد داشت، اما او در واقعا دیگر در مجموعه تلویزیونی حضور پیدا نخواهد کرد. * جیکن در فصل دوم به اریا سکه ویژه، به قدردانی حفظ زندگی خود می‌دهد.او آن را به مدت دو سال در نهایت قبل از استفاده در فصل چهارم برای سفر به براووس نزد خود نگه میدارد. * با انجام یک فریز فریم مرد بی چهره صورت خود را تغییر میدهد، این اتفاق به عنوان نوسانات دوربین در پشت سر اریا شکل میگیرد، آن مرد دست خود را به طرف دیگر صورت خود میگذارد و با چرخش ساده فورا خود را تبدیل به جیکن میکند، این تغییر ظاهر بیشتر شبیه به این است که آن پیرمرد بی چهره یک ماسک پارچه ی را به صورت خود چسبانده بوده است که فورا با کشیدن آن توانسته است خود را به جیکن تبدیل کند. * برخلاف سایر شهرهای آزاد براووس هیچ گاه جزئی از مستعمرات والریا نبوده است. براووس ۵۰۰ سال قبل از فتوحات اگان به وسیله ی پناهندگان فراری از والریا ساخته شد. آوازه خوانان ماه دنبال جایی می گشتند که اژدهایان والریایی نتوانند آن ها را پیدا کنند، آنها در پی این تلاش تالاب و براووس را یافتند. آن ها پناهندگان را به تالاب هدایت کردند. برای قرن ها براووس شهر سری نامیده می شد و برای سایر مردم جهان نسبتا ناشناخته بود. براووس بعد از سرنوشت شوم والریا یعنی تقریبا چهارصد سال بعد از تاسیسش برای سایر مردمان آشکار شد. براووس گاها پسر حرامزاده ی والریا نامیده می شود.براواس تنوعی از فرهنگ است، بردگان اصلی که این شهر را ساخته اند افرادی چون اندالس ها(مانند افرادی که در جنوب وستروس زندگی میکنند)، روینارها (مانند دورنیش ها) گیساری ها (برده دارن خلیج بردگان) و نیز از جزایر تابستان و نات (مانند گری ورم و میساندی) و حتی مردمی از شرق دور هستند. به عنوان یک نتیجه هیچ مجموعه از قومیت واحدی به نام براووسی آنجا وجود نداشته است.برواسی میتوانند مانند اروپایی شمالی باشند، مانند ظاهر لنیسترها و براتیون ها (مانند تیکو نستوریس) یا میتوانند مانند مدیترانه ای ها یا یونانی باشد مانند سیریو فورل یا میتوان آنها را در کشورهای جنوب آفریقایی و سیاه دید.براووسی یک فرهنگ جهانی است، نه یک قومیت واحد، و مردم براووس میتواند از هر قومی در هر نقطه جهان شناخته شده باشند. * در رمان، جیمی لنیستر هیچگاه شخصا به درون نمیرود، این تراکم داستانی مربوط به بخش میرسلا می باشد.در عوض جیمی به سرزمین رودخانه میرود و فرماندهی محاصره ریوران را برعهده میگیرد، که پادگان آخر بازماندگان تالی یعنی بریندن تالی (عمو کاتلین) است، که به طور کامل توسط فری ها محاصره شده است، این اتفاق ماه بعد از عروسی سرخ رخ می‌دهد. * شورایی کوچک پس از از دست دادن تیریون لنیستر، تایون، پیتر بالیش و واریس به طور کامل محدود و نابود شده است.از شورای اصلی کوچکی که در زمان جافری قدرت داشت تنها پایسل باقی مانده است.در رمان سرسی پس از تصاحب شورایی کوچک آنجا را با پر از افراد چاپلوس و وفادار به خود میکند، که این عمل او باعث ایجاد تاثیرات بسیار منفی در پایتخت می‌شود.در نسخه تلویزیونی این اتفاق تا حدود قابل توجهی کم شده است، هر چند نقاط عمومی داستان هنوز همان است. * در رمان سرسی هریس سویفت را به عنوان دست پادشاه جدید انتخاب میکند، اورتون مری ودر را به عنوان ارباب قانون، گایلس راسبی ارباب سکه ها، اورانه واترز به عنوان ارباب کشتی ها، و کیبورن را به عنوان ارباب جدید نجواها انتخاب میکند که در هم مجموعه تلویزیونی و هم در کتاب نیز این سمت به او میرسد.میس تایرل نیز در دوران تایوین لنیستر به عنوان ارباب کشتی ها انتخاب شده بود زیرا که ناوگان سلطنتی در نبرد بلک واتر نابود شده بود و آنها نیاز به ناوگان بزرگ تایرل داشته اند، اما سرسی یک بی اعتمادی بزرگ نسبت به تایرل ها داشت و آنها را از شورای کوچک حذف کرد و به آنها دستور دارد به استورمز اند بروند و در آنجا باقی مانده نیروهای استنیس را شکست دهند. * در رمان تایوین به برادرش کوان لنیستر عنوان ارباب جدید قانون را میدهد (که موقعیت رنلی براتیون در کتاب و فصل اول) بوده است. در این قسمت کوان روشن می‌سازد که او در واقع هیچگاه عنوان ارباب قانون را برعهده نداشته است، بلکه به عنوان فرمانده ارتش غرب به دیدار جسد برادرش در باراندازه پادشاه آماده است، که این قضیه به این معناست که سمت ارباب قانون در مجموعه تلویزیونی پس از مرگ رابرت براتیون و قیام رنلی براتیون خالی بوده است. * با توجه به این شخصیت ها در مجموعه تلویزیونی قبلا معرفی شده اند و سازندگان قصد ندارن با معرفی شخصیت های جدید و اسم های جدید باعث گمراهی ببیننده بشوند سرسی یک شورای جدید تلویزیونی را ایجاد میکند.سرسی در طی حضورش در شواری کوچک هیچ فردی را به عنوان دست پادشاه معرفی نمیکند و این سمت را در شورای کوچک خالی میگذارد.در رمان سرسی از لحاظ فنی هنوز به عنوان نایب السلطنه تامن شناخته میشود، اما در نسخه تلویزیونی، گویا تامن ظاهر به سن بلوغ قانونی در وستروس رسیده است و به طوری که دیگر نایب السلطنه نیاز ندارد و خود میتواند حکومت بکند، به طوری که کوان به طور خاص می‌گوید که او تنها ملکه مادر است، و هیچ اشاره ای به نایب السلطنه بودن سرسی نمیکند.با این اوصاف ملکه مادر حق ندارد در هیچ یک از شوراهای سلطنتی حضور پیدا کند(هر چند شخص پادشاه در صورت نیاز به مشاوره میتواند کسانی را خارج از شورا به شورا دعوت کند، امام تامن حتی در این شورا حضور ندارد).میس تایرل و تایرل ها نیز در شورای پادشاه باقی می مانند، و همچنین دو سمت اربابان کشتی و ارباب سکه را بر عهده میگیرن.کیبورن نیز به سمت ارباب نجواها در می‌اید، پایسل نیز در همان سمت قبلی خود یعنی استاد اعظم بودن خود باقی می‌ماند.از سوی دیگر کوان به جیمی لنیستر یعنی فرمانده نگهبانان پادشاه اشاره میکند که او نیز یکی از اعضای اصلی شورای کوچک است، هر چند او پایتخت را ترک کرده است. * هیچ عنوانی تحت نام "ارباب جنگ" وجود ندارد.ارتش پادشاهی توسط "محافظان قلمرو" تشکیل می‌شود که هر کدام داری چهار نگهبان و محافظ است.این موضوع نشان دهنده توسعه پیچیده تر در رمان است، که در آن سرسی اساسا شروع میکند به ساخت عنوان و لقب های جدید در شورای کوچک برای رسیدن به خواسته های خود.او برای رسیدن به خواسته های هر چند که منزجر کننده باشد لقب و عناوین میسازد.پس در آینده نچندان دور بعید نیست که ما در مجموعه تلویزیون شاهد این باشیم که عنوانین شهرهای ازاد را به وستروس بیاورد، و عناوین چون ارباب سکه را به لرد خزانه دار، ارباب کشتی ها به دریاسالار بزرگ و ارباب قانون به داور والامقام تغییر دهد.او همچنین سعی کرد که در رمان کوان را دست پادشاه جدید بکند، اما کوان لینستر به صراحت از این کار خودداری کرد، و آشکار گفت که شما فقط ملکه مادر هستید و کسی قرار است به او عنوانی بدهد شخص خود تامن است و او انجا را به مقصد کستلی راک ترک کرد.اساسا این اتفاق تا حدودی در کتاب رخ میدهد ولی میزان شخصیت ها و خطوط داستانی بسیار در سریال متراکم شده است. * سرسی به اشتباه فرض میکند که عمویش کوان نوکر وفادار پدرش بوده است. کوان به صراحت در رمان روشن میسازد که دست نشانده تایوین نیست، تنها دلیلی که او بیشتر اوقات با برادرش در تمام امور موافق است این است که تایون را یک نابغه سیاسی و نظامی میداند. * پایسل به دقت اشاره میکند که در طول تاریخ استاد اعظم در چند مورد به عنوان دست پادشاه انتخاب شده اند.این واقعیت که او باسابقه ترین عضو شورایی پادشاهی است غیرقابل انکار است او تنها فرد باقی مانده از دوره حکومت شاه دیوانه، رابرت و جافری براتیون است، و از همین رو درخواست خودش را نسبت به دست شدن را به طور کامل مناسب میداند.انزجار پایسل از کیبرون قبلا در فصل چهارم توضیح داده شده است، کیبرون به جرم آزمایش پنهانیش و کالبد شکافی موجودات زنده و انسان های مرده برای پیگیری دانش پزشکی از سیتادل در حین آموزش استاد شدن اخراج می‌شود.سرسی به پایسل گفت کیبرون را به دلیل و وفاداریش بر خلاف واریس خیانت کار به شورایی پادشاهی اورده است، این صحبت سرسی تا حدودی طعنه به میزان وفاداری پایسل بوده است، و این تا حدودی عجیب است زیرا که پایسل از جمله کسانی است که در تمامی موارد به سرسی وفادار بوده است، در فصل دوم تیریون کشف کرد که پایسل در واقع جاسوسی شورای کوچک را برای سرسی میکند او در مرگ جان ارن و همچنین ادارد استارک هم نیز نقش داشته است و حتی تیریون بخاطر جاسوسی او را برای مدتی به زندان می اندازد. * احتمال داده می‌شود سر کوتوله ای که در برابر سرسی قرار داده شد در این اپیزود، سر همان کوتوله ای باشد که در طول عروسی بنفش در حال اجرایی نمایش بوده باشد.در رمان، شکارچیان در واقع سر یکی از کوتوله که یکی از بازیگران عروسی بوده است را به نزد سرسی میبرند، همچنین در شکارچیان کوتوله نیز برای واقعی نشان دادن صورت یک زخم در امتداد صورت کوتوله ایجاد میکنن که بیشتر شبیه او بشود، هر چند این قانع کننده نیست، چرا که زخم صورت تیریون بسیار کهنه است، ولی زخم صورت ان کوتوله تازه است. * استنیس براتیون به جان اسنو نامه‌ی از جزیره خرس در جواب با هم پیمان شدنش با خاندان مورمونت ‌است نشان میدهد.او میگویید که که این پاسخ را از لیانا مورنت (دختر ده ساله) و بانوی جزیره خرس دریافته کرده است، که گفته است : " جزیره خرس هیچ پادشاهی نمیشناسد جز پادشاه شمال، که نام او استارک است." . در رمان لیانا به طور مشابه به عنوان بانویی جزیره خرس شناخته می‌شود و همین جواب را به استنیس میدهد.جان می‌گویید که لیانا خواهرزاده لردفرمانده جور مورمنت بوده است، او فرزند مگی مورمونت است که در آخر فصل اول دیده شده، کسی که در آن زمان حاکم خاندان مورمنت و فرمانده جزیره خرس ها بود.در کتاب مگی هنوز زنده است و در قبل از عروسی سرخ به دستور راب به سوی خاندان رید در نک رفت تا مردان مرداب را برای فشار به آهن زادگان در مموت کیلین جمع آوری کند.محل او پس از وقوع عروسی سرخ نامشخص است.لیانا جوان ترین دختر و پنجمین دختر او است، دختر بزرگتر او دیسی محافظ شخصی راب استارک بود که در طول عروسی سرخ کشته شد.در مجموعه تلویزیونی اصلا نامی از او برده شده است، شاید به این معنا باشد که مگی در مجموعه تلویزیونی درگذشته است.در مجموعه تلویزیونی لیانا تنها بانوی است که در جزیره خرس هنوز حضور دارد و او تنها کسی است که میتواند وظیفه را برعهده بگیرد.، مانند برن استارک که لرد وینترفل بود زمانی در فصل دوم راب استارک به جنگ رفت. * لالیس استاک ورث برای اولین بار در فصل چهارم در اپیزود مرغ مقلد نامش برده شد، بران توضیح داد که سرسی به او پیشنهاد ازدواج با یک دختر اشراف زاده را داده است فقط به این دلیل که به عنوان قهرمان تیریون در دادگاه مبارزه در برابر گرگور کلگان حاضر نشود.بران نیز این قضیه را پذیرفت نه فقط بخاطر اینکه او رشوه را قبول کرده است بلکه شک داشت بتوان این حریف نامعقول بزرگ و قوی خود را شکست بدهد. * لالیس یک لباس به شب بلند به تن کرده است که در وسط آن نشان خاندان استاک ورث قرار دارد، یک بره سفید که یک فنجان طلایی را گرفته است در یک پس زمینه سبز * در فصل چهارم در اپیزود مرغ مقلد اوبرین مارتل عنوان کرد که زمانی با پدرش به کسترلی راک سفر کرده است، زمانی که جوان بود و در آن زمان نیز تیریون نوزاد را دیده است، همچنین تیریون به بران توضیح داد که پس از مرگ پدر لالیس خواهر بزرگترش فالیس قلعه استاک ورث را به ارث میبرد.این در حالی است که پدر اوبرین بعد از مدتی از لقب پرنس دورن بودن دست کشیده و به گاردپادشاهی میپوندد و آن کسی که از آن پس دورن را رهبری میکند مادر اوبرین بوده است و او نیز به کستلی راک سفر میکند، و از سوی دیگر مادر لالیس در حال حاضر رئیس کنونی خاندان استاک ورث است. و اینکه چرا این امر در مجموعه تلویزیونی تغییر کرده است به این برمیگیرده است که توضیح وراثت زنان در وستروس بسیار کار سخت و گیج کننده است و از این رو تولییدکنندگان نحوه وراثت زنان را کاملا به تعلیق در آورده اند.ولی در زمانی که نسخه بلوری فصل چهارم سریال منتشر شد در بخش روایت های گذشته وستروس این به طور کامل ذکر شد که مادر اوبرین حاکم قبلی خاندان مارتل بوده است و دورن را رهبری میکرده است.در این قسمت نیز لالیس تایید میکند که مادرش رئیس کنونی خاندان استاک ورث است، نه پدر او. از سوی دیگر میتوان گفت تیریون در فصل چهارم اشتباه کرده است و فرض کرده است پدر لالیس هنوز زنده است. * پایسل در فصل اول در اپیزود بیلور در خصوص پدر دنریس ایریس تارگرین دوم میگویید، که "شاه دیوانه" اول یک مرد عادی بود حتی به عنوان یک مرد جذاب شناخته میشود، اما جنون او بعد از مدتی در او شروع به رشد کرد و بیماری او هر روز بعدتر از دیروز می‌شود، تا زمانی که چشمانش ذوب شد و آنقدر هولناک شده بود که هیچ نشانه از آن دوست قدیمی در آن دیده نمیشد. * جنون تارگرینی، را میتوان گفت یک بیماری خونی است که نسل در نسل در این خاندان وجود داشته است، و این اصرار به داشتن "حفظ نسل خالص" که سبب به ازدواج برادران و خواهران در خاندان تارگرین میشد، باعث گسترش این بیماری در بین دیگر اعضای این خاندان شد، در واقع هیچ تضمینی وجود ندارد که این بیماری نیز در دنریس در وجود نداشته باشد و و بدون هیچ هشدار قبلی در سی یا بیست سال آینده خود را نشان دهد. * در طی صحبت خصوصی که جورا مورمنت و سر باریستان اسلمی در فصل سوم در اپیزود "بوسه‌ی آتش" با یکدیگر سر باریستان اریس را دیوانه توصیف کرد، و همچنین در این اپیزود ایریس را این گونه برای دنریس توصیف کرد که با مردم را زنده زنده میسوزاند و به آنها میخندید و پسرها را جلوی پدران خود میکشت، این توضیح مختصر باریستان اشاره دقیق به نحوه مرگ پدر و برادر ادارد استارک یعنی ریکارد و برندون استارک دارد.نحوه مرگ ریکارد و برندون به اینگونه بوده است که در اتاق تاج ریکارد به زنجیر کشیده میشود و زنده زنده سوزانده می‌شود، و از طرف دیگر برندون استارک که یک طناب به دور گردن او قرار داده شده بود در سمت دیگر اتاق مجبور به تماشایی سوزانده شدن پدرش میشود از سوی دیگر در میان این دو یک شمشیر قرار داده میشود، برندون استارک سعی میکند که خود را به این شمشیر برساند تا پدرش را از این عذاب خلاص کند، ولی با هر بار نزدیک شدن به این شمشیر، آن طناب بیشتر به دور گردن او سفت می‌شود تا زمانی که برندون استارک بر اثر فشار بیش از اندازه طناب خفه می‌شود و کشته میشود، در حالی که ریکارد توسط شعله های آتش انقدر گرم میشود که حتی طلایی که بر روی بدنه زره او بوده است ذوب میشود و بر روی زمین پخش می‌شود. * داستان سانسا استارک به شدت نسبت به رمان تغییر کرده است و در تمام صحنه های که سانسا و برین از تارت حضور داشتن هیچ معادل واقعی در رمان برای آنها وجود ندارد.به نظر میرسد داستان پیش روی سانسا چیزی باشد که در آینده در رمان ششم رخ بدهد، ولی آنچه که برین انجام میدهد هیچگاه در رمان اتفاق نیفتاده است، او هرگز آریا استارک را ندید، هرگز سانسا را ندید، هرگز با تازی نجنگید، در عوض او در رمان همچنان در منطقه ویران و جنگ زده ریورلند در حال جستجو و یافتن دختران کتلین است، و همچنین سانسا و لیتل فینگر در جاده شرقی حضور ندارند بلکه آنها هنوز در ویل به سر میبرند. * توجه کنید که شمشیر برین شمشیر نگهبان را به طور کامل به دو نیم کرد، شمشیر برین از جنس فولاد والریایی است، شمشیر فوق العاده که در فصل 4 توسط جیمی به او داده شد. * حتی اگر شیرین براتیون برای اولین بار در فصل سوم معرفی شد، ولی این اولین بار است که او در خصوص اینکه چرا چهره اش به این شکل در آمده است در مجموعه تلویزیونی توضیح میدهد : او زمانی که نوزاده بوده است این بیماری مخوف را میگیرد ولی او نسبت به دیگراین شانس را دارا میباشد که زنده بماند و این بیماری در آن زمان درمان می‌شود و او جان سالم به در میبرد، هرچند این بیماری نیمی از صورت او را به شکل سنگ در میاید و چهره او را تغییر میدهد.همچنین این اولین باری است که در این مجموعه تلویزیونی نامی از بیماری گری اسکل برده می‌شود.این بیماری مانند جذام در هر دو قاره وستروس و ایسوس یافت می‌شود. * در رمان زمانی که همسر منس ریدر وال (که در سریال حذف شده است) او را می‌بییند به او میگوید این دختر "ناپاک" است، جان اسنو در این خصوص جلوی وال را میگیرید و میگوید باید در این زمینه با او همدلی بکند نه به او آزار برساند.از سوی دیگر نحوه چگونگی مرگ توسط این بیماری توسط گیلی در این سریال ساخته شده است و هیچ بخش مشابه در کتاب در آن وجود ندارد * این اولین اپیزود بوده است که شیرین و مادرش ملکه سلیس استنیس صحبت میکند.کری اینگرام (شیرین) تنها با سه نفر در فصل سه و چهار تا به امروز ملاقات کرده بوده است، استنیس، داووس و ملیسنادر و همیشه در اتاق خود تنها بوده است.خود اینگرام گفت است هرگز تارا فیتز جرالد (سلیس) را ندیده بوده است، تا زمانی که آنها در انتهای فصل چهارم در کسل بلک حضور در پیدا کردند. * سمول تارلی و شیرین و سلیس به یکدیگر مرتبط هستند. سلیس در خاندان فلورنت متولد شده است، و مادر سمول میلیسا نیز یک فلورنت، سلیس و مادر سمول به عنوان اولین عموزادگان شناخته می‌شوند، سمول و شیرین عموزاده دوم آنها میشوند. * پیتر و سانسا هرگز دره را ترک نکردن و هرگز برین و پادریک را ندیدن. * آریا استارک هرگز در خانه سیاه و سفید را نمیزند بلکه آن در را باز میکند و به داخل آنجا میرود، بعد از مدتی که در آنجا میگرد با پیرمردی با چهره چروکیده و رنجور رو به رو می‌شود که در توصیفات آریا او را به جمجمه که برروی سرش یک پرده کشیده باشند توصیف شده است.و آریا بر روی او نام پیرمرد مهربان را میگذارد، نه جیکن هگار. * الاریا خواستار جنگ با لنیستر ها و ارزو گرفتن انتقام اوبرین را ندارد.کاملا برعکس است، او بصورتی پایدار و محکم به هر خونریزی بیشتری مخالف است. * این الاریا نیست که شاهزاده دوران را در باغ واتر گاردن میبیند بلکه او ابارا سند دختر اوبرین است است.دوران میرسیلا و ترایستن را تماشا نمیکند.اما او شنا کردن کودکان را در استخر نگاه میکند.میرسلا و ترایستن در واقع اصلا در باغ واتر گاردن حضور ندارند بلکه آن در سان اسپیر حضور دارند. * جیمی هرگز به سوی دورن و برای نجات میرسلا نمیرود، و هرگز مارتل ها یک تهدید برای سرسی ارسال نمیکنند.در کتاب جیمی به دستور سرسی ارتش لنیستر ها رای برای از بین بردن باقی مانده وفاداران به راب استارک به ریورلند ارسال میکند. * بران در واقع با لالیس استاک ورث ازدواج میکند و هرگز با جیمی به دورن نمیرود. * میس تایرل هرگز عنوان ارباب سکه ها را نمیگیرد. در رمان او، خود را در جایگاه دست پادشاه در نظر میگیرد، و همچنین در فکر این است که یکی از برادرانش عنوان ارباب سکه ها را برعهده بگیرد که این اتفاق بعد از تشیع جنازه تایوین رخ نمیدهد چرا که سرسی تمایل به حضور تایرل ها نزدیک به تاج و تخت ندارد، و از این کار امتناع میکند و دو تن از چاپلوسانش را برای این سمت انتخاب میکند. کوان بعد او را به این دلیل سرزنش میکند و به او میگویید دوست و دشمن خود را به درستی انتخاب کند.سرسی بعدا منس را برای پایان دادن به محاصره استرومزند ارسال میکند. * سرسی به کوان عنوان ارباب جنگ (که در کتاب وجود ندارد) را پیشنهاد نمیدهد بلکه به او عنوان دست پادشاه را پیشنهاد میدهد. * کوان این پیشنهاد را از سوی سرسی رد میکند.کوان به سرسی می‌گویید که برای تایون مهمترین چیز تربیت تامن برای پادشاهی بوده است و از سرسی میخواهد که به کسترلی راک بازگردد و دیگر در حکومت قلمرو و تربیت تامن دخالت نکند، از این رو او از سرسی عنوان نایب السلطنه را طلب میکند تا اینکه حکومت را تا زمانی که تامن به سن قانونی برسد در دست باشد و بعد از به سن قانونی رسیدن تامن او آنجا را ترک میکند، ولی این خواسته از سوی سرسی با پاسخی خشن رو به رو می‌شود به طوری که سرسی در جواب به کوان به طرف صورتش شرابش را پرتاب میکند.بعد از این حرکت کوان به نتیجه میرسد که نه تنها مادر نامناسبی برای تامن است بلکه تامن حاصل از نای با محارم است.سپس به سمت کسترلی راک باز میگردد، هر چند علی رغم اینها سرسی موقعیت بهتری را به او میدهد، و او را به عنوان محافظ غرب و دژبان کسترلی راک انتخاب میکند.همچنین جیمی نگران است که سرسی ممکن است کوان را ترور کند. * با اینکه هرگز رنگ پوست آریو هوتاه در کتاب ذکر نشده است ولی به احتمال بسیار او سفید پوست است.زیرا که او اصالتا نوروسی است، و از سمت دیگر ریش و مویی به رنگ سفید دارد. * موسدور هرگز یکی از پسران هارپی را نمی‌کشت. در واقع او توسط پسران هارپی کشتی می‌شود.همچنین موسدور برادر میساندی میباشد. * جان پیشنهاد استنیس را در خصوص مشروعت دادن به خودش را قبول نمیکند، یکی از دلایل امتناع از اینکار پیشنهاد میلسنادر به از بین بردن جنگل خدایان و تبدیل کردن وینترفل به یک پرستشگاه رولور است. * سم و گیلی هرگز سلیس و شیرین را ملاقات نمیکند، زیرا که هر دوی آنها در ایست واچ بودند و بعدا به کسل بلک می‌آیند.بنابراین هیچکس به گیلی تدریس خواندن نمیکند. * در انتخاب لرد فرمانده نگهبانان شب چندین تفاوت وجود دارد : 1 - چندین انتخابات برگزار میشود، چرا که برای انتخاب لرد فرمانده باید یک فرد به حداکثر ارا یعنی 2/3 رای ها برسد. 2- رای گیری در ابتدا بسیار نزدیک است، بین جانوس اسلینت ( که در مجموعه سریال جای خود را سر الیسر داده است) دنیس ملیستر و کاتر پایک است، هر کدوم رای های برابری به دست می آورند. 3- نامزدهای دگیر مانند بون مارش، هوب، آتل یارویک و ادد حضور دارند. 4 - سم به دروغ به دنیس و کاتر (به صورت جداگانه) صحبت میکند، به دنیس میگوید که استنیس قصد دارد کاتر را فرمانده نگهبانان شب بکند، و همچنین همین حرف را به کاتر میگوید.و سپس هر کدام از آن دو را متقاعد میکند که به نفع جان کناره گیری کنند. 5- جان اسنو با اختلاف بسیاری زیادی اول می‌شود نه با یک تک رای .
  8. S.i.S

    بازگشت دوباره سانسا به وینترفل ؟

    کمتر از چند روز از انتشار اولین تریلر فصل پنجم سریال بازی تاج و تخت میگذرد، همین چند روز کافیست که بیشتر طرفداران مشغول گفتگو در خصوص این تریلر و اتفاقات که در آن میافتد باشند، حال این بحث ها و گفتگوها ما را به آن داشت تا به یکی از بخش های مهم تریلر که باعث ایجاد بزرگترین حدس و گمان در میان طرفدارن شده است بپردازیم. در بین این حدس و گمان های که ایجاد شده است یک نظریه بیشتر از دیگر نظریه ها به چشم میخورد و به واقعیت نزدیک تر است، در این نظریه اینگونه بیان شده است که سانسا دوباره به سرزمین پدریش یعنی شمال و قلعه خانوادگیش یعنی وینترفل باز میگردد و قصد دارد با رمسی بولتون ازدواج کند.در اینجا ما سعی میکنیم که این نظریه را اثبات کنیم. نظریه را با تصویر مستقیم از فصل اول سریال زمانی که لرد ادارد و بانو کتلین را در تخت میبنیم، حالا به تریلر فصل پنجم مراجعه میکنیم، سانسا در اتاقی در یک وان در حال استحمام است. هر چند، تصویر بسیار تاریک است و در اطراف در ورودی اتاق سنگ پوشیده شده است، که این خود اثبات کننده این است که سانسا در اتاق پدر و مادرش در وینترفل حمام نمیکند.بنابراین در حال حاضر ما دو اتاق تاریک با دیوارهای سنگی در شب داریم.با این حال باز منابع محکمی برای این نظریه عنوان شده است. در قدمگاه دوم برای اثبات بیشتر این نظریه ما به مقایسه درهای وینترفل و ایری در چند فصل گذشته سریال در عکس زیر میپردازیم. همانطور که شما میتوانید در تصویر بالا ببنیدید وینترفل داری درهایی ساده با یک طرح مربع شکل برروی خود است، این در حالی است که ایری داری درهای با زرق و برق خاص و داری طرحی خاص بر روی بالایی درهایش می‌باشد. https://www.youtube.com/embed/ItHXOUIHG3U قطعه نهایی و آخرین قدم برای اثبات، در ویدیو بالا شما میتوانید طراحی وینترفل را در سریال مشاهده کنید و میتوانید ببنید که استفاده از این درها فقط یک چیز ساده نیست بلکه دلیل برای آن وجود داشته است. حال بگذارید بگردیم دوباره به تریلر فصل پنجم سریال، یک چیز که به طور کامل مشهوده است. لتیل فینگر صورت سانسا را گرفته است و به او میگویید "از آنها انتقام بگیر"، چیزی که به وضوح سانسا را پریشان میکند.آیا بهت و حیرت سانسا برای این واقعیت است که قرار است دوباره به خانه سوخت و ویرانه خانواده اش وینترفل برود و با قاتل خانواده اش که یک حرامزاده مشروع بدنام و ظالم است ازدواج کند ؟ هر چند، مشکلاتی آشکاری بر سر راه این نظریه قرار دارد. سانسا به طور مشروع و قانونی همسر تیریون لنیستر می باشد. با این حال، با نفوذی که لیتل فینگر بر تاج و تخت دارد احتمال این وجود دارد که این ازدواج به نام دیگر یا حتی ازدواج قبلی نیز باطل شده باشد. این نظریه است که باید تا شروع فصل جدید انتظار آن را کشید، که دید آیا رنگ واقعیت به خود میگیرد یا خیر.
  9. S.i.S

    ترجمه فصل پنجم سریال

    سلام اگر یادتون باشه سال گذشته پیشنهادی دادم در خصوص اینکه فصل چهار رو ترجمه کنیم ولی اینقدر تعداد گروه های ترجمه در این پروژه زیاد بود بنده پشیمون شدم و گفتم بهتر هست ما ترجمه نکنیم زیر اسم های گروه ها و مترجم های بزرگ گم میشه کار ولی امسال یک مقدار وضعیت فرق کرده، اول از همه بنده یک صحبت کوتاه با مدیریت سایت تی وی ورلد داشتم، این گروه که هر فصل زیرنویس برای اینکار میدن امسال هم قصد دارن برای فصل پنجم هم زیرنویس بدن، برای همین پیشنهاد دادم این تیم با یک تیم از سمت سایت ما یک همکاری برای ترجمه فصل پنجم انجام بده اینطوری هم زیرنویس و سایت ما بیشتر دیده میشه و هم کمک میکنیم یک زیرنویس کاملا اصولی و با قاعده کتاب ارائه بشه، این دوستان قرار شد به من خبرش بدن ولی باید قبل از خبر دادنشون ما وضعیت خودمون رو مشخص کنیم که آیا مترجمی از تو سایت حاضر هست بیاد در ترجمه این فصل کمک کنه ؟ در کل میگم یک مترجم شش دنگ و که زمان پخش زیرنویس تو نت حاضر باشه و سریع زیرنویس رو ترجمه کنه نیاز داریم اگر دو نفر باشین که عالی میشه سرعت تون هم بالا میره پس دوستانی که علاقه دارن کمک کنن همینجا بگن یا بهم پ.خ بزنن فقط خواهشا تو این هفته خبرش بدید
  10. S.i.S

    بحث اپيزود دوم فصل چهارم The Lion and the Rose

    خلاصه داستان این قسمت : لرد بولتون پس از عروسی سرخ به "دردفورت" بر میگرده و با فرزند نا مشروع ـش رو به رو میشه . کینگز لندینگ هم شاید وقایع عروسی بنفش خواهد بود...
  11. S.i.S

    A Song of Ice and Fire Roleplaying

    The Song of Ice and Fire RPG نه تنها اجازه ميدهد شما در وستروس ماجراجويي کنيد ، بلکه به شما اجازه ميدهد در وستروس به عنوان يک نجيب زاده زندگي کنيد و حتي يکي از هفت قلمرو به کنترل در بياوريد و با ساير رقباي خود براي رسيدن به تاج و تخت رقابت کنيد. من تعداد بسياري زيادي از بازي هاي RPG را انجام دادم . تعداد بسيار کمي به اندازه اين نسخه پيچيدگي و خيال انگيز طراحي شده است.شرکت رونین سبز یک سناریو جالب با یک سری قوانین برای این بازی طراحی کرده است در چند کتاب با عنوان های مختلف عرضه کرده است.قوانين SolaF مکانيک اوليه و بسيار ساده اين بازي و اين دنيا هستن ، شما بايد دنيا خود را با کسب و کار و توطئه و خيانت شروع کنيد و پس از ان وارد سيستم پيچيده تر و با مکانيک غني تر مي شويد.جهاني غني و اغلب بي رحمانه به سبک پند ها و نوشته هاي جورج آر . آر مارتين. مکانيک پايه خيلي خوب و ساده کار مي کند ، مانند اين : يک کار به شما داده شده تا به تعداد مورد نظر از مناطق بر اساس سختي برسيد تا به شما بر اساس يک تاس شش وجهي جايزه داده بشود.هر شخصيت داري يک سري توانايي است ، مانند ترغيب کردن و تيراندازي ، به همراه يک امتياز معين و يک سري امتياز پاداش در کنار ان که به شما يک سري خصوصيات ميدهد.شما ممکن است قدرت 3 در تيراندازي داشته باشيد به همراه شليک يک پيکان اتشين را ميخواهيد به هدف بزنيد ، دقت و قدرت برخورد بيشتر است و ميتوانيد براحتي تعداد زيادي از اهداف را نشان بگيريد. بعضي از توانايي تخصصي تر هستن ، که به عنوان پاداش به شما داده ميشود و در شرايط خاص استفاده مي شود.قابليت فريب دادن براي مثال صاحب اين تخصص ميتواند دروغ بگويد ، تقلب کنيد ، تغيير قيافه بدهد و ديگر چيزها (به نظرات شبيه واريس نيست !؟) .بنابراين اگر شما نمره فريب 4 و تخصص 2B در لباس مبدل داشته باشيد به راحتي ميتونيد وارد هر محفلي بشويد. شما نه تنها در این دنیا قدرت هدایت و رهبری شخصیت خود را دارید بلکه میتوانید با ان داری یک پرچم یک خاندان با شخصیت های مطابق با کتاب و حتی سریال بشوید. لینک دانلود کامل تمام سناریو این بازی ها : http://www.uploadbaz.com/100tgbsv9jo5
  12. یه مشکلی هستش من چند وقتی هنوز درگیرش هستم ، تو قسمت های پخش شده جای که ساموئل تارلی و گیلی با وایت ها (تو سریال شدش ادر) درگیر شدش ، و خود شخص ساموئل زدش کشتش.تو کتاب ولی اصلا یک صدم درصد شباهت نداره : کسی که کتاب سوم خوندن میدونن ، اونجا " دست سرد " به داد ساموئل میرسه و اون گیلی رو تا بلک گیت راهنمایی میکنه.حالا چرا این قسمت اونطوری حذف کردن برام جای سئوال . ولی از نظر من قضیه وقتی خیلی وخیم میشه که تو کتاب تئوری این مطرح میشه که این شخص دست سرد : یا نایت کینگ یا بنجان استارک چون اول وقتی ساموئل بهش برمیگیرده میگه "برادر" واکنش میده . از طرف دیگه تیپ ظاهری این شخصیت شباهات زیادی به نایت واچ داره.باز یه تئوری دیگه برای من مطرح میشه این هستش که ظهور کلاغ سه چشم در ذهن برن استارک و مرگ بنجان استارک یکی هستش. خوب این وسط این شخص تو کتاب پنجم با برن ملاقات میکنه.چطوری این شخص حذف میشه یه دفعه من در جریان نیستم. بحث اصلی سر این هستش ، واقعا این کسی که نقاب دست سرد زده کی هستش ؟! و آیا در سریال به نمایش گذاشته می شود ؟!
  13. S.i.S

    انتهای دنیا کجاست ؟

    سلام یک موضوع هست که ذهن من رو مشغول کرد انتهای زمین های وستروس کجا قرار گرفته ؟ میدونیم بعد از دیوار و ورود به اون سوی دیوار و ادامه دادن این مسیر به محل به اسم سرزمین های همیشه زمستان میرسیم، همیشه یخ بندان هست و از برف پوشیده شده !!! خب به نظرتون در ادامه این مسیر چی هست ؟ آیا بالاتر از این منطقه سرزمین دیگه قرار گرفت یا نه به دریا میرسیم و وستروس تبدیل میکنه به شبه جزیره ؟ یا نه سرزمین های همیشه زمستان اصلا زمین محسوب نمیشن بلکه یک سری تک یخ و یخچال هستن که به شکل زمینی هموار در اومدن ؟ خب همین موضوع برای ایسوس هم مطرح میشه پایان ایسوس کجا قرار گرفته ؟
  14. S.i.S

    قسمت اول، Red woman

    اون منبع به این توجه نکرده که سایت متا به کل فصل نمره میده نه فقط یک اپیزود پخش شده :دی هر فصل سه اپیزود سریال رو به منتقدها میدادن تا نقد بکنه ولی با اتفاقی که سال پیش افتاد دیگه همچین کاری نشد الان هر نمره که داره میگیره این فصل بر اساس اپیزود اول سریال هست و تا الان میانگین نمرات اپیزود اول سریال شده 76 که بسیار خوبه.
  15. S.i.S

    بار ِ عام، باری برای عموم [گفتگوی آزاد 2]

    دوستان برای ترجمه فصل جدید سریال نیاز به مترجم هست اگر میخواید همکاری کنید همینجا علام کنید. ترجمه هم باید صبح های دوشنبه اماده بشه.
  16. S.i.S

    بار ِ عام، باری برای عموم [گفتگوی آزاد 2]

    خوب اولین پست سال جدید و اولین پست بعد از بازگشایی سایت رو به خودم تقدیم میکنم :دی سال نو مبارک باشه و سال خوبی و بدون مشکلی داشته باشید و همچنین سایت هم دیگه هیچ وقت گرفتار این اتفاق منحوس یعنی فیلترینگ نشه
  17. S.i.S

    ایجاد مجله وستروس

    با عرض سلام و عرض ادب خدمت تمام بروبچ سایت وستروس فکر نکنم نیازی به توضیح داشته باشه این تایپک چون همه دیگه با خوندن تیتر تایپک میفهمن قضیه از چه قرار فقط یه توضیح کوچیک بدم قبل از رفتن سر محتوای اصلی بحث. چند وقت پیش بنده یک طرحی رو به دوستان شورا دادم در مورد ایجاد یک مجله زیر نظر سایت، شورا(یان) عزیز با این طرح موافقت کردن.قرار بر این شده که ما یک فصل نامه تخصصی برای دنیا نغمه ها به زبان فارسی تهیه کنیم. خب همونطور که میدونید تهیه یک مجله یک کار جمعی هست و ما هم نیازمند چندین نفر همکار در این زمینه هستیم.پس اگر دوستان وقت و حوصله کافی دارن که با ما در تهیه این فصل نامه همکاری کنن خوشحال میشیم در اینجا یا به صورت خصوصی به من اطلاع بدن تا از بتونیم از همکاریشون کمال استفاده رو ببریم.ما برای بخش های چون ویراستاری، صفحه آرایی و طراحی، نویسندگی مطلب نیز به کمک داریم دیگه اگر میتونید در جمع کردن این فصل نامه بهمون کمک کنید خوشحال میشم که در کنار ما باشید تا پایان این کار.
  18. S.i.S

    ایجاد مجله وستروس

    در خصوص جواب اون خانوم نمیدونم چرا از بین اون چهار نفری که شما دادید فقط همین یه نفر شاکی هستن !! در صورتی که من باهمشون تماس گرفتم دیگه من هیچ ضمانتی ندادم در صورت جواب ندادن باید برم دم در خونه شون. مهدی جان نمیخوام میزان زمان آزادم و مشغله کاریم رو بکشم وسط چون موضوع به بیراه میره ولی همونقدری که شما فکر میکنید من بیکارم که بشینم هر دقیقه جواب شما رو بدم سرم چه داخل این دنیا مجازی چه خارجش گرم هست، کسایی که منو بشناسن میدونن. و در ضمن این اخرین فعالیت من برای سایت وستروس دارم تمام تلاشم هم میکنم در این اندک زمان که بعد از کار و مشغله دنیا واقعی دارم رو این هم بذارم. دارم آخرین پروژه ام رو برای اینجا انجام میدم این شماره تموم میشه کل مجله رو میذارم برای شما دوستان. در خصوص بازبینی بنده به شما تعهدی ندادم شما هر لحظه خواستید مطالب بچه ها رو باز بینی کنید!! هر وقت تعهدی باشه چشم بنده اینکار میکنم، ولی فعلا من شیوه ارشادی رو جلو میبرم.مجله رو کامل میکنیم میدیم ممیزی وستروس (:دی) مشکلاتش رو بگید تصحیح میشه اینطوری خیلی بهتر تا من بخوایم یه بار مقالات یه بار طراحی و یه بار کل کار بازبینی بشه. در زمان صرفه جویی میشه اینطوری. در ضمن من از نیروی جدید استقبال میکنم خیلی هم خوشحال میشم یکی از تیم مدیریت سایت حداقل زحمت یه بخش از مجله رو به دوش بکشن فقط کارشون صرفا بازبینی و انتقاد نباشه.
  19. S.i.S

    ایجاد مجله وستروس

    مهدی جان اول این رو مشخص کن کی طلبکار هست ؟ دوما کسی اعلام آمادگی میکنه تو سایت یا از طریق ایمیل، برای شما اعلام آمادگی میکنه نه برای من. من که دسترسی به پنل مدیریت سایت ندارم !! شما دم دست هست لطف کن مثل همون چهار نفر دوست ایمیلشون به بنده بده چشم بنده یا تالیسا یه کدوم تماس میگیریم، همونطور که قبلا گرفتیم. کسی اینجا طلبکار نیست فقط دارم میگم کسی با بنده تماس نگرفته تا دست رد به سینه اش بخوره هر وقت تماس گرفت دست رد خورد به سینه اش میتونه از بنده یا از هر چیزی طلبکار باشه. مهدی جان من نه زمانش دارم نه حوصله اینکه چندین بار بخوام یه کار رو تصحیح و درست بکنم، کار بعد از تموم شدن (چه طراحی، چه صفحه ارایی، چه مقالات) خدمت شما ارائه داده میشه یعنی کلا مجله رو میدیم در اختیار شما، اگر خوب بود مناسب سایت بود که چه بهتر بذارید رو سایت اگر نبود بفرمایید مشکلاتش چی هست با یه مقدار تغییر درستش میکنم. چون نه من نه هیچکدوم از اعضای مجله واقعا دیگه وقت این نداریم بشینیم یه کار دوبار و سه بار باز نویسی و تصحیح بکنیم. چون میدونم احتمالا در آینده سر طراحی هم میخواید بازبینی بکنید، همشون باهم باشه بهتر تا اینکه من بخوام دونه دونه کار ببرم جلو همینطوریش از وقت پایان کار عقبیم. لطفا اگر از این به بعد با بنده در خصوص مجله کار داشتید یا ایمیل یا پیام بذارید به تایپک ها سر نمیزنم. [email protected] بعد از این به بعد هر کس برای شما مقاله فرستاد، تحت عنوان مجله شما بگیر بذار رو سایت چون واقعا نیاز نیست، اگر در خصوص بخش های مثل طراحی و ویرایش خواستن کمک کنن خوشحال میشم بهشون ادرس بدید من جواب بدم.
  20. S.i.S

    ایجاد مجله وستروس

    مهدی جان چه پستی رو من به شما دادم و آخرش چی گفتم بنویسید ؟ علاقه­ مندان به شرکت در این پروژه می­تونن از طریق پیام خصوصی به کاربران «تالیسا» و «S.i.S» در فروم هماهنگی­ های لازم رو انجام بدن. غیر از متن بالا بود ؟ خب بنده هم تنها راه ارتباطیم همین هست، یعنی وقتی گفتم اینجا تماس بگیرید بقیه جاها رو چک نمیکنم به خصوص اینکه پست های صفحه اصلی سایت زود میرن بعد هر دقیقه نمیتونم برم کامنت های سایت رو چک کنم !! ولی به جاش میتونم هر دقیقه ایمیل رو چک کنم بخاطر شرایط کارم و ببینم آیا پیام جدید از اینجا برام اومده یا نه . حالا جدا از اینا والا از اون چهار نفر شما، با دو نفرشون تو همین فروم بودن با تالیسا هم تماس گرفتن، دو نفر دیگه موندن، که بنده بهشون ایمیل زدم !! ادرس تلگرام براشون فرستادم جفتشون جواب بنده رو نداد مقصر منم ؟ هر وقت جواب بنده رو دادن چشم حتما تو یه بخش باهاشون همکاری میکنیم. بعد در خصوص ارسال مطالب برای بازبینی میشه دلیلش رو بدونم ؟ مطالب گردآوریش و تصحیحش بر عهده ماست، مرتبط کردن و طراحیش هم باز گردن ماست، این وسط بازبینی دوباره برای چی هست ؟
  21. S.i.S

    ایجاد مجله وستروس

    اخه کی برای من یا تالیسا مقاله فرستاده که میگید مقالات ملت رو نمیگیرید ؟ تو فراخوان ذکر کردیم که لطفا مقالاتتون رو برای ما دو نفر بفرستید !! به غیر از چند نفر که فقط درخواست همکاری دادن بنده هم به گروه تلگرام اضافه کردم کس دیگه ای با بنده ارتباط برقرار نکرده !! تالیسا رو هم که تا جایی که میدونم هر مقاله فرستاده شده رو گرفته !! به غیر از این شما اسم دو سه نفر رو هم قبلا بهم دادید که شخصا گفتم فعلا دوستان تعداد مقالات زیادی رو برداشتن، که شما گفتی بد نیست این دوستان رو جز رزروها نگه داری که خوب بنده هم نگهشون داشتم. الان دقیقا کی مقاله فرستاده ما نگرفتیم ؟ اگر برای شما فرستادن که بحثش جداست، ولی من تا جایی که یادم میاد مقاله رو نشده رد کنیم، خصوصا اینکه یک چندتا مقاله رو بعضی از دوستان به بدترین شکل ممکن تحویل ما دادن ما داریم تازه زحمت این دوستان رو کامل تر و تصحیح میکنیم. اگر کسی هست لطفا بهش بگید از همون دوتا کانل ارتباطی که گفتیم با ما تماس بگیرن.
  22. S.i.S

    ایجاد مجله وستروس

    بذارید ما مرده اش اول پیدا بکنیم بعد چشم براش قبر هم میکنیم. من هنوز مقالات کامل شده دوستان دستم نیومده که دوستان برای یه لوگو گذاشتین تو بوق !! وای به روزی که ما یک صفحه از مجله رو طراحی بکنیم. قصد هم نداشتم بعد از اون بحث قبلی دیگه پام تو این تایپک بذارم ولی خدایش دوستان این درست نیست، ما داریم هر نوع زحمت میکشیم آخرش باید بیام اینجا در خصوص فن بوی نبودن لوگو و طراحیمون قسم بخوریم !! @Daemon Blackfyre اتفاقا به فکر گذاشتن اسم دیگه روش بودیم میخواستیم، از زبان والریایی یا از مجموعه کتابهای استادان یه چیزی برداشت بکنیم برای اسم مجله ولی بعد از دیدن قائله لوگو گفتم همون وستروس کافی هست هر چی بذاریم آخرش باید بیام اینجا اعتراف نامه کتبی بدیم که طرفدار کسی یا چیزی نیستیم، این لوگو هم تغییر میکنه که بلکه برای بعضی از دوستان مرهم باشه، تا زمان انتشار پیش نمایش صفحه اول کار هیچ طرح و لوگوی منتشر نخواهد شد. انتخاب لوگو و اینطور چیزها برعهده خود تیم تحریره مجله است.
  23. S.i.S

    ایجاد مجله وستروس

    من تند جواب ندادم سبک جواب دادن همین، انتقاد پذیر هم هستم. ولی از این بدم میاد اینکه شما کل قضیه رو ول کردید چسبیدید به اینکه چرا لوگو مجله یه اژدها داره داره به خاندان تارگرین اشاره میکنه ؟ اقا فرضا بنده عاشق پیشه کل خاندان تارگرین الان شما چه لوگو بهتری میتونید برای مجله بزنید لطف کنید بفرمایید بنده هم گوش به فرمان هستم !! چون طراح بنده خدا از هر کس برای همین لوگو پول میگیره میزنه عاشق چشم ابروی بنده نیست که هر دفعه بهش بگم یه لوگو جدید بزنه طرف بگه چشم من برات یه لوگو میزنم بدون هیچ چشم داشتی، هر چند لطف میکنه بدون یک ریال پول میزنه لوگو رو برای من. در ضمن لوگو سایت که مال یک بازی هست دوستان عزیز، اصلا طراحی شده کس خاصی نیست. در خصوص طراحی این لوگو روز اولی که لوگو رو زدم تو هیت مدیره خود مجله مورد قبول همه واقع شد، هر چند بازم چشم بفرمایید پیشنهادتون رو بگید چی میخواید باشه من میذارمش تو لوگو و یک خواهش دیگه لطف کنید درخواست زدن لوگو خاندان های شاخص وستروس ندید که قبل از اینکه شما بگید زده شده این لوگوش چیزی به شدت شلوغ و زشت از آب در میاد که شخصا علاقه ندارم رو صفحه اصلی مجله ببینمش. اگر پیشنهادی دارید بفرمایید بنده سرپا گوشم.
  24. S.i.S

    ایجاد مجله وستروس

    مگه مجله فقط مخصوص یه قاره اونم وستروس هست ؟ یا جهان مارتین اسمش وستروس ؟ کجا مارتین گفته نغمه های یخ و آتش اشاره به تارگرین‌ها و استارک ها داره ؟ دنیا شناخته شده کلی قاره داره، اینکه اسم مجله وستروس هست ربطی به طراحی لوگو و مطالب داخلش نداره به این دلیل وستروس نامگذاری شده که اسم سایت وستروس تو ساخت لوگو ما هم به اسم آثار مارتین یعنی نغمه ها کار داریم نه اسم قاره و افراد صاحب داخل قاره. بعد لطفا این بحث های چرا این خاندان تو لوگو نیست اون خاندان تو طراحی هست رو وسط نکشید که اصلا ربطی به طراحی لوگو این حرفها نداره، ما لوگو رو بر اساس زیباشناسی کار میزنیم نه بر اساس اینکه مثلا من دوست دارم کدوم خاندان توش باشه. اینم گفتم لوگو تغییراتی داره که بعدا تو پیشنمایش صفحه اصلی قرار میگیره میبینید.
  25. S.i.S

    ایجاد مجله وستروس

    یه کوچولو تغییر کرده :دی فعلا اون نمیذارم میذارم رو پیش نمایش صفحه اصلی تا هر دوتا المان یخ و آتش رو داشته باشه :دی
×