رفتن به مطلب

Gemini

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    93
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روزهای برنده

    4

Gemini آخرین بار در تاریخ مه 5 2019 مقام اول روز را به دست آورده است

Gemini یک محتوا با بیشترین امتیاز داشته است!

اعتبار در انجمن

151

اطلاعات شخصی

  • محل اقامت
    سکوت

آخرین بازدید کنندگان پروفایل

بلوک آخرین بازدید کننده ها غیر فعال شده است و به دیگر کاربران نشان داده نمیشود.

  1. Gemini

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    درود از دقت نظرتون و خواندن پست های پیشین سپاسگذارم... در باب مبحثی که گفتید، منظور بنده (و توضیحاتم که قبلش راجع به شرح حال دادم) مجموعه کتاب ها بوده.. (در بخش شرح حال از کاراکترها گفتم که مارتین صدها صفحه شرح حال مفید و همچنین اطلاعات موثر از دوران کودکی کاراکترها در کتاب به ما داده.. با شما درباره نداشتن عمق کافی کاراکترها در سریال موافقم.. اما این قضیه در کتاب فرق میکنه.. (توضیح راجع به مطلب شما که در نقل قولتون bold کردم رو قبلا دادم) : نقل قول خودم از پست های قبلی در صفحه قبل: همچنین آخر همین پست مطلبی 3 خطی داخل پرانتز هست که پاسخ کاملتر رو اونجا به این مطلب میدم... ما از چند بعد اونها رو در کتاب میبینیم و مثل سریال و دنیای واقعی فقط رفتارشون رو نمیبینیم.. مثلا طرز فکرشون، انگیزه های قبلیشون، پاسخ های احتمالی ناخودآگاهشون به محیط.. من از اطلاعات و داده های مارتین در کتاب استفاده کردم(یک مثال میزنم: به نظرم مارتین خدای دنیای مخلوق خودش و کاراکتر هایی هست که در دنیاش قرار داده.. خدایی که فقط اون هست که میدونه سرنوشت کاراکترها در این دنیاش چی هست و ما اگر سه بعدی (نه از بالا نظاره گرانه و منتقدانه) نگاه کنیم از اون بیخبر خواهیم بود.. همچنین به انسان های دنیاش، شخصیت خاص خودشون رو داده.. ما اگر موقع خوندن کتاب ها در این دنیا(دنیای مارتین) به طور کامل غرق بشیم و این خدا(مارتین) رو نادیده بگیریم، نظمی خاص رو مشاهده میکنیم، نظمی که ما (به عنوان خواننده کتاب) فقط میدونیم مارتین به داستانش میده اما در صورت نادیده گرفتنش اوضاع فرق میکنه......... برداشت من و شما از عمق کاراکترها در کتاب متفاوت هست و این به خاطر تفاوت نوع دیدگاه هامونه و طبیعی هم هست..(به نظرم کاریش هم نمیشه کرد، شما ممکنه مواردی رو در کتاب ببینید که من اصلا بهشون توجه نکرده باشم یا بالعکس) در پاسخ به جمله آخرتون که bold کردم، به نظرم اگر پیش زمینه های قبلی، نوع تفکرات قبلی و آنی، احساسات در لحظه این کاراکترها و انگیزه های این کاراکترها در داستان بیان بشه(که در کتاب به خوبی بیان شده) قضیه کاملا متفاوت میشه.. (که البته به قول شما اغراق هم در اون وجود داره ولی من تاحدودی این اغراق ها رو به چشم نوعی توضیحات اضافه نویسنده درباره کاراکترها میبینم، که البته به نظرم فقط کمی به غیر منطقی شدن رفتارشون منجر میشه... شرایط محیطی دنیای مارتین و وستروس رو هم در نظر بگیرید که قبلا هم اشاره کرده بودم نوع برخورد کاراکترهای کتاب با محیطشون با دنیای خودمون متفاوت هست، تا حدودی این بزرگنمایی ها برای تنظیم شیوه برخورد کردن و واکنش نشون دادن کاراکترها به محیط ویژه دنیای مارتین و وستروس لازم هست).... پاسخ مطلب bold شده: البته بحث من بررسی تمام شخصیت های فیکشنی نبوده و نیست.. من این نظر رو تنها در دنیای مارتین و برخی کاراکترهای اصلی مرتبط با این مجموعه کتاب داشتم.. (شاید احتمالا ابهامی وجود داشته که من نظرم درباره چه کاراکترهایی و در چه داستان هایی هستش) و این که پاسخ محتوایی مبحث رو بالاتر نوشتم... از شما بابت بحث خوبی که داشتیم ممنونم..
  2. Gemini

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    منظورم شما نبودید و ارسال شما رو هم نقل نکردم(پست اولم قبل از شما ارسال شد)... منم میدونم تئوری با اسپویل فرق داره دوست گرامی..!! پست دومم که بعد از پست شما اومد تکرار همون قبلی بود که متنش رو اصلاح کردم.. موفق باشید
  3. Gemini

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    فقط حیف از روندی که برای پایان داستان در نظر گرفتن.. انتظار سخت دو ساله برای دیدن این فصل حتی شیرین تر از دیدن این فصل تا به اینجا بود.
  4. Gemini

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    اسپویل نکنید......................
  5. Gemini

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    نقض غرض میفرمایید عزیزم!! اگر پاسخی داشتی که میدادی.. در ضمن من مطالب مهم رو نقل کردم اینکه تم داستانی عشق سرسی و جیمی رو سطحی میبینید و با نشان دادن این گونه روابط در دنیای نغمه مشکل دارید!!! من هم در غالب داستانی و از نظر روانشناسی اومدم براتون بررسی کردم.. در مورد برن هم که رسما اومدی گفتی حذف شه بهتره!!خب این موارد یعنی چی...؟؟ امیداورم منابعم رو مطالعه کنی(پست بالا رو بخون).. و فقط اسم کتاب رو کپی نکن...(کمی هم راجع به محتواش بحث کنی بد نیست) طوری از یونگ حرف زدی که انگار نه انگار طرف یونگه به هر حال متاسفم بابت وقتی که گذاشتم جوابت رو بدم.. بالای سر قبری عزاداری کردم که یا داخلش کسی نیست یا اگر هست، عزاداریم نه فرقی به حال اون داره نه من...... من ده بار گفتم تفاوت در بخش های شخصیت در حد اسمه و در تحلیل رویا هم فقط یک تفاوت جدی وجود داره، اینکه یونگ علاوه بر ناهشیار گذشته به آینده هم توجه داره اما انگار داشتم میخ رو در سنگ فرو میکردم.................... مشتی نمونه خروار از منبع من و بی سوادی شما: (عکسی که همین الان از کتاب شولتز گرفتم)
  6. Gemini

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    با سپاس از شما بابت وقتی که گذاشتید مواردی که اشاره کردید در خصوص اینکه ارسال شما رو نقل نکردم، درست فرمایش کردید و در جواب توروس بود... دو جا هم ذکر کردم. ولی باید باز هم اشاره میکردم، بنابراین پوزش میخوام که مطالبی رو که نقل از شما نبوده رو در پاسخ به شما نوشتم..(اگر مطالب ایشون رو هم مجددا نقل میکردم پست حتی طولانی تر هم میشد) در مورد یونگ و تحلیل رویا، اون مطالبی رو که از دوران تحصیلم یادم بود نوشتم.. اما باز هم برای اطمینان بیشتر منبع رو مطالعه کردم که خیلی خلاصه و ریشه ای توضیح داده... منبع این هست: نظریه های شخصیت شولتز ترجمه یحیی سید محمدی (صفحه 173)...... من در پست های قبلیم هم چندین بار اعلام کردم که در مواردی مثل کهن الگوها(آمادگی زیستی) یونگ اومد مطالب رو گسترش داد و انواعش رو مطرح کرد..(باز هم شما رو ارجاع میدم به پست های قبل) که در تایید سخن اریک فروم هست(کامل کردن نظر فروید در باب آمادگی های زیستی مختص به انسان و همچنین مبحث تحلیل رویاها ) در باب تحلیل شخصیتی: من خودم هم اشاره کردم که شخصیت های داستانی با دنیای واقعی تفاوت بسیار دارند(اونها در دنیایی زندگی میکنن که با دنیای ما متفاوت هست و رخدادهایی ممکنه براشون پیش بیاد که هرگز برای ما پیش نیاد)... کل فرمایش شما قابل احترامه ولی ما درباره شخصیت های داستانی شاهد مکانیزم های دفاعی روانی نیستیم که بر فرض مثال در برخورد با مشاور داره.. ما شخصیت ها رو لمس میکنیم و احساسات لحظه ای اونها رو متوجه میشیم بدون هیچ گونه سانسوری.. در ضمن در پست های قبل اشاره کردم که مبحث تحلیل شخصیت (که در اینجا مدارک بسیاری برای تحلیل وجود داره) با مبحث تشخیص اختلال در روانشناسی متفاوت هست.. تحلیل شخصیت به صورت تئوری و بر حسب صفات نوشتاری هم در روانشناسی قابل انجام هست... برای مثال همین جناب یونگ میاد و تیپ های روانشناختی شخصیت (که گفتم در این موضوع بسیار با فروید متفاوت هست) رو با صفات طبقه بندی میکنه: برای مثال میاد میگه افراد برونگرای حسی دارای صفاتی مثل فلان و فلان هستند.. و همچنین یک نکته اینه که در روانشناسی، تشخیص اختلال به مراتب سخت تر از تحلیل شخصیتی هست.. روانشناسایی مشاهده شدن که فقط با یک آزمون ساده mmpi اومدن فردی رو تحلیل شخصیت کردن، بدون اینکه صفات رو در فرد مشاهده کرده باشن!!( که البته فقط ممکنه زیر 80% درست از آب دربیاد) .. شخصیت با یک سری از صفات قابل تحلیل هست اما برای تشخیص اختلال روندی طولانی نیاز هست... مبحث بعدی این هست که اگر اشتباه نکنم یک روانشناس دیگه اومد چند روز پیش وضعیت روانی دنریس رو در اتفاقاتی که براش افتاد و دچار جنون آنی شد رو بررسی کرد و توضیحاتی دربارش داد(که البته کار ایشون در زمینه توضیح اختلال بود.. همونطور که گفتم کار ایشون سخت تر هست تا تحلیل شخصیت.) ... اگر تحلیل شخصیت کاراکترهای داستانی اشتباه هست، قطعا ایشون هم نباید میومد همچین نظری میداد! چون دنریس هم شخصیت داستانی همین دنیای مارتینه... در باب توضیحات عوامل دیگه من در پست 3 صفحه پیش اگر اشتباه نکنم، به عواملی مثل محیط اشاره کردم(و گفتم برخلاف سرسی که دوران کودکیش و عوامل ناخودآگاه به شخصیتش فرم دادن، این قضیه درباره جیمی به عوامل محیطی برمیگرده درست مثل تغییر شخصیتیش بعد از قطع شدن دستش) هم چنین محیط بر سرسی هم تاثیر بسیار زیادی گذاشته.. در پست 3 صفحه پیش عرض کردم زمانی که سرسی زندانی شده بود یاد اسکینر و آزمایشش هاش رو کبوترها افتادم! و هم چنین سرسی به نوعی دچار درماندگی آموخته شده(نظریه سلیگمن) شد .. مواردی که اشاره کردید درباره تاثیر بر شخصیت کاملا درسته و حتی عوامل فیزیولوژیکی آنی که رفتار شخص رو تحت تاثیر قرار میده، حتی پایین اومدن یا بالا رفتن خلق در اثر میزان ترشح هورمون ها در رفتار فرد نقش دارن.. که البته در داستان ما فقط با یک سری از صفات و رفتارها و حالات هیجانی درباره شخصیت ها مواجه میشیم مثلا صفت وظیفه شناسی که در ند استارک هست جزو یک طبقه شخصیت خاص در طبقه بندی neo قرار میگیره(درسته که ند آزمون neo نداده!!!! اما ما داریم با دیدن این رفتار در ند استارک نمره اون رو بالا فرض میکنیم و در طبقه شخصیتی با وجدان در طبقه بندی شخصیت neo قرار میگیره) این یک مثالی هست که من از آزمون روانی ای زدم که گرفته نشده، اما با توجه به نشانه های رفتاری قطعا اگر ند آزمون بده نمره اش در مقیاس وظیفه شناسی بالا هست.... در طبقه بندی های تئوریک که حتی راحت تر میشه تحلیل شخصیت کرد(حتی با صفات فردی که قابل مشاهده نیست) درباره منبع مطالب آخر هم دوباره نظریه های شخصیت شولتز(فصل 3)... و به خصوص نظریه های شخصیت فیست(فصل 4).. در کتاب جس فیست مطالبی که من درباره کهن الگوها و ریشه های اون خدمتتون عرض کردم کامل آورده شده.. در فصل فروید که فکر کنم فصل 2 باشه هم میتونید تاثیراتی که در آینده بر نظریه یونگ گذاشته مطالعه بفرمایید.. دوتا عکس هم برای نمونه از متن فصل یونگ در کتاب شولتز در پست بعدی قرار دادم. امیدوارم توضیحاتم کامل بوده باشه..
  7. Gemini

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    این نقل قول شما هست دوست عزیز... ظاهرا علاوه بر نقصان توجه دچار فراموشی گذرا هم شدید.. نیز باید اضافه کنم نسبت دادن مطالب کپی شده به اینجانب، چیزی بود که من درباره شما میخواستم بگم اما به دلیل رعایت ادب و اینکه احتمالا شاید به دلیل اقتضای سنی و میل به دیده شدن که در شما وجود داره سعی داشتم اون رو مطرح نکنم.... اگر از تفاوت های جدی نظریه پردازای دیگه ای مثل بندورا یا آدلر یا حتی ملانی با فروید سخن میگفتید مشکلی نداشتم اما با استدلال، شباهت ها و تفاوت هاش رو براتون توضیح دادم.. (شباهت ها در نظریه روان تحلیلگری بیشتر از تفاوت هاست) بنده با استدلال کامل مطالب رو مطرح کردم و پاسخ دادم، قضاوت رو به دوستان عزیزی میدم که احتمالا در حال استفاده از مطالب هستند.. لطفا متن کتاب هایی رو که از اینترنت کپی کردید مطالعه بفرمایید (بنده در باب محتواشون برات توضیح دادم، شما میای اسامیش رو برای من ردیف میکنی عزیزم؟؟؟؟؟؟؟؟) در نهایت بنده نیز کتاب نظریه های شخصیت شولتز (که هم اکنون در مقطع ارشد تدریس میشه) رو به شما معرفی میکنم(فصل سومش راجع به یونگ هست فقط کافیه بخش مقدمش رو بخونی تا متوجه بشی حق با من هست یا شما.. به اندازه همین کپی ها هم وقت نمیگیره).. امیدوارم از دوباره خواندن مطالبی که در پست های قبلی اشاره کردم لذت ببرید...
  8. Gemini

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    بازیگری که اشاره کردید به نظرم خیلی گزینه مناسبیه... در سریال شبکه history هم بسیار خوب ظاهر شد... به نظرم برای نقش یورون بازیگری مثل مدس میکلسن(که انتخاب بسیاری از طرفدارهام بود) میتونه مناسب باشه و حتی جفری دین مورگان که ثابت کرد برای نقش هایی که از نظر خشونت بی همتا هستند و همچنین با ذهن قربانیان خودشون هم بازی میکنند(درست مثل یورون در کتاب) فوق العادس. البته شاید یکم سنش زیاد باشه اما باز هم میشد برادر کوچکتر بیلون باشه ...
  9. Gemini

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    در داستان سریال کاملا میشد از قدرت برن استفاده کرد... نحوه شکست مردگان در کتاب قطعا با سریال متفاوت هست... حذف کلی رابطه سرسی و جیمی چه از سریال و چه از کتاب به نظرم اصلا توجیه پذیر نیست (برن که پایان خط داستانیش بعد از فصل 6 دود شد رفت هوا) پایان خطوط داستانی جیمی و سرسی و جان(در رابطه با مردگان) رو d&d بر خلاف چیزی که مارتین قبلا بهشون گفته به احتمال بسیار زیاد تغییر دادن.. شخصیت یورون رو هم با بازیگر افتضاحش و خط داستانی تحریف شده اش، نابود کردن و اگر نبود بهتر میبود.. در مورد ظاهر بازیگرها هم که چیزی نگیم بهتر(تغییر رنگ چشمان دنریس در طول فصل ها، بور بودن یورون، و....)
  10. Gemini

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    در ابتدا لازمه عرض کنم نام کاربری بنده جیمینی! نیست "جمینای" هست.. و ظاهرا این بحث بی ربط به تاپیک رو باید مجددا همین جا پاسخ بدم..... استدعا دارم با دقت مطالعه بفرمایید دوستمون توروس گفتند که اصلا بهتره روابط سرسی و جیمی و خط داستانی برن کلا حذف شه..!!! در پاسخ گفتم اگر حذف میشد تکلیف برن و خط داستانیش قبل از فلج شدن چی میشه؟؟ تکلیف کل جنگ پادشاهی در کتاب های بعدی و در سریال چی میشه؟؟ همچنین گفتم از قدرت برن که با شاه شب یک ریشه قدرت به نام جنگل خدایان داره استفاده بشه(که پیشنهاد اصلی ملیساندره برای شکست مردگان در کتاب همین هست).. خودتون قضاوت کنید با حذف خط داستانی جیمی و سرسی و حذف برن چیزی از داستان نغمه یخ و آتش باقی میمونه!!!؟؟؟؟؟ آیا با حذف رابطه سرسی و جیمی، کل داستان Game of thrones مثل دومینو فرو نمیریزه؟؟؟؟؟ در باب روانشناسی عرض کنم بنده فقط در مبحثی که در اون تخصص دارم وارد میشم(سوال نشد براتون چرا در بحث تخصصی هنر سینما که بین جناب Faarazon و توروس بود وارد نشدم و فقط بحث روانشناسیش رو نقد کردم؟؟) یا سوال نشد براتون اون اصطلاحات روانشناسی رو احتمالا از کجا آوردم؟؟؟ بنده یک شبه به این نتیجه درباره سرسی و جیمی نرسیدم.. متاسفانه رشته دانشگاهیم همین بوده... کتاب های 5 گانه مارتین رو 3 بار خوندم(چون مجموعه فانتزی مورد علاقه ام بود)... با شخصیت هاش زندگی کردم و با افکارشون آشنا شدم.. ضمنا شما اگر تا حالا گذرتون به مشاور خورده باشه، متوجه میشید که مشاوران، در ابتدا با پرونده های شرح حال 2 یا 3 صفحه ای مراجعان روبه رو میشن... حال اینکه ما در اینجا چند صد صفحه تا حالا از سرسی و جیمی در کتاب فصل و شرح حال داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (هر چند شخصیت های داستانی مارتین با دنیای واقعی تفاوت های جدی دارن ولی اطلاعاتی که مارتین ازشون میده و نحوه فکر کردن و رفتار کردنشون رو با ظرافت توضیح میده، بی نظیره و نباید از اینها چشم پوشی کرد) برای تحلیل شخصیتی کسی لازمه از کودکیش مطالبی بدونیم(حال آنکه افراد در دنیای واقعی کودکی قبل از 7 سالگیشون رو به یاد ندارن برای همین از هیپنوتیزم استفاده میشه) اما به لطف نبوغ مارتین در معرفی کاراکترها و اینکه چه جوری فکر میکنن ما اینجا چند صد صفحه شرح حال داریم و از دوران کودکیشون (و حتی تحول طرز تفکرشون از کودکی تا بزرگسالی) اطلاعات بسیاری داریم.. این میزان برای تشخیص انواع اختلال هم کفایت داره چه برسه به تحلیل شخصیتی(که من فقط از کاراکترها تحلیل شخصیتی کردم ) و دیدم کسی توی این سایت و حتی سایت های خارجی اینجوری شخصیت سرسی و جیمی رو بررسی نکرده، اومدم با استدلال های روانشناسی بررسیشون کردم و حتی پیش زمینه عشقشون رو براتون توضیح دادم.. کجای تحلیل شخصیتشون مشکل داشت؟؟؟؟؟ لطف کنید با استدلال بیان کنید یا تحلیل خودتون رو از این کاراکترها ارائه کنید........................................ درباره بحث یونگ و فروید هم باز هم شاهد بی دقتی در خواندن مطالب هستیم حال اینکه در اول پستم اشاره کردم لطفا با دقت بخونید....... یونگ تا سال 1913 و قبل از اون سخنرانی معروف که فکر کنم فروید هم حضور داشت، دوست صمیمی فروید بود تا حدی که بهشون تهمت روابطی رو میزنن که برای مثال رنلی با لوراس در سریال خودمون داره!!!!!!!!!!!! نظریه روان تحلیلگری همونجور که گفتم در ابتدا بسیار بسیار به نظر فروید نزدیک بود، تفاوت های بخش های شخصیتی مطرح شده در هر دو نظریه واقعا در حد اسم هست(معادل هاش رو هم حتی در پست های قبلی اشاره کردم)... برای پنجمین بار میگم یونگ اومد آمادگی های زیستی مختص انسان رو که فروید مطرح میکنه بسط و گسترش داد..(اما همونجور که گفتم اسمش رو عوض کرد گذاشت کهن الگو) انواع کهن الگو رو توضیح میده... حتی لیبیدو رو هم تا حدود زیادی مثل فروید مطرح میکنه (بازم اسمش رو عوض میکنه میذاره روان!!)حتی در بخش های تعبیر رویاش که دوستمون توروس اومد گفت تفاوت های جدی دارن تنها یک تفاوت جدی در ریشه تفسیر رویا وجود داره اون هم این هست که یونگ معتقده رویاها علاوه بر ناخودآگاه گذشته شخص، به آینده شخص هم اشاره داره و تعبیر مفاهیم خواب بین اونها به این دلیل متفاوت هست..... دیگر مباحثی که بعدها یونگ به نظریه اش اضافه کرد و به قول شما با فروید تفاوت جدی داره از نظریه روان تحلیلگری خارج بود و جزء تیپ های روانشناختی مطرح میشه مثل تیپ برونگرای متفکر یا درونگرای حسی (که فروید اصلا این تیپ ها رو قبول نداشت چون بحث شناخت رو هم یونگ اومد بهشون اضافه کرد) همچنین نمیشه منکر انتقادات جدی یونگ از فروید شد(در زمینه دیدگاه درباره روابط میان فردی) لطفا اگر تفاوت های خاصی رو مدنظرتون هست، با استدلال بر اینکه در این بخش خاص بین فروید و یونگ تفاوت هست، بیان کنید(مثل من که گفتم یونگ در بخش تقسیم بندی ابعاد شخصیت (تکرارم 6 بار شد!!) اومد فقط اسامی رو عوض کرد و در بخش های تحلیل رویا تفاوت هایی داره با فروید... و در بخش تیپ های روانشناختی به طور کلی با فروید تفاوت داره) با سپاس از توجه شما
  11. Gemini

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    زمانی که جوانا لنیستر از دنیا میره، سرسی و جیمی 4 ساله بودن (در کتاب ظاهرا 8 ساله بودن)... در این زمان، همانند سازی با والد هم جنس برای سرسی صورت نمیگیره(عقده الکترا حل نمیشه) و به جاش با پدرش یعنی تایوین همانندسازی میکنه..(که از نظر روانشناسی کاملا قضیه ای مشکل داره).. به خاطر همین سرسی همیشه رفتارهای مردانه از خودش بروز میده و بیشتر از اینکه بخواد مثل یک زن باشه، آرزو میکرد مرد میبود.. در مورد رابطه اش با جیمی مثل این هست که سرسی در آینه نگاه میکنه، ولی به جای چیزی که هست(یک زن) دوست داره شبیه جیمی باشه (در کالبد یک مرد)... از نظر ظاهری جیمی و سرسی بسیار شبیه هم هستند اما از اونجایی که سرسی زن هست (و مادری هم نداشته که باهاش همانندسازی کنه) بسیار دوست داره مثل جیمی مرد باشه... رابطه اش با جیمی در اوایل بیشتر از روی رشک ناخودآگاه به جیمی بوده (و اینکه اصلا دوست نداره خود ایده آلش که جیمی هست، با شخص دیگه ای رابطه داشته باشه)... وقتی هم که آرام آرام بزرگ میشن به هم وابسته (نه دلبسته) میشن که عشقی مریض و بیمارگون اما در عین حال شدید هست.
  12. Gemini

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    لطفا با دقت مطالعه بفرمایید. دوست عزیز چرا بحث آدلر بی پاسخ موند؟ راستی اسم نظریه یونگ چیه؟؟؟؟ "روان تحلیلگری" که در طبقه بندی نظریه های روانشناسی زیرمجموعه مکتب روانکاوی فروید هست.. بحث من بر سر ریشه نظریه اش هست.. چرا به جای پاسخ دادن، مباحث جدید باز میکنید!!!؟؟؟؟ من در پاسخ گفتم نظریه اسطوره (کهن الگو) یونگ همون چیزی هست که فروید مطرح میکنه(آمادگی زیستی مختص انسان)... بقیه مواردی که اشاره کردید زیرمجموعه کهن الگوها قرار میگیره (روانشناسی دین، یین و یانگ، پرسونا، آنیما)... کهن الگوها(بخوانید آمادگی های زیستی) رو اول چه کسی مطرح میکنه؟؟؟ فروید یا یونگ..؟؟؟ همونطور که گفتم آقای یونگ اومد کهن الگوها رو بسیار بسط داد(پست قبلی من رو اصلا نخوندید)... کهن الگوها شامل عوامل ناخودآگاهی هستند که از گذشتگان و نیاکان ما برای ما به ارث رسیده.. مثل میل به معنویات عقاید به شدت شرقی یونگ که شما مطرح میکنید ریشه اش رو باید در نظریه روانکاوی جستجو کرد نه مباحث فلسفی یا اجتماعی!!!!!!! (فلسفه جزء نظریه اش هست اما ریشه و پایه نظریه اش روانکاویه) این خیلی واضح و روشن در نظریه روان تحلیلگری بیان شده که آنیما و آنیموس و یین و یانگ(استفاده از فلسفه شرق در باب ابعاد روانی انسان)، کهن الگو هستند..برای بار چهارم: کهن الگوها اسم دیگه آمادگی زیستی مختص به انسان در نظریه روانکاوی فروید هست!!! هرچقدر آقای یونگ کتاب نوشته باشه در باب روانشناسی معنوی و یین و یانگ در روان انسان و .... تفاوتی در هم ریشه بودن این کهن الگوها با آمادگی زیستی که فروید مختص به انسان مطرح میکنه، نداره!!!!! (همونطور که گفتم انواعش رو کامل توضیح میده).. ایشون در مباحث معنوی و تاثیرش بر روان انسان هم در واقع همون عوامل فراخود (super ego) فروید رو بدل میزنه!!! بازم میگم بحث کاملا از موضوع تاپیک منحرف شده، اگر مایل به ادامه بحث در این زمینه هستید، خصوصی پیغام بدید.. (مگر اینکه بحث درباره سریال رو که در چند پست پیش بی پاسخ موند، ادامه بدیم)
  13. Gemini

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    ریشه ها کاملا یکی هست دوست عزیز، تفاوت ها ناچیزند(در حد اسم!)...!!! ناهشیار شخصی یونگ همون نهاد فروید است... ناهشیارش، نیمه هشیار فروید هست.. و کهن الگوها همون آمادگی های زیستی مختص به انسان هستش (که البته فروید خیلی کوتاه اشاره میکنه و یونگ انواعش رو کامل توضیح میده) در ضمن فکر کنم سه بار شد که گفتم تشخیص بیماری با بررسی ابعاد شخصیت فرق داره!!!!!(توضیحاتشم که کامل دادم!).. اگر مایل به ادامه بحث در این زمینه بودید خصوصی پیغام بدید.(ریشه موضوع بررسی شخصیت سرسی و جیمی بود که به اینجا کشیده شد و بی ربط به موضوع تاپیک هست!!) اما در مورد سایر بخش ها هم ظاهرا توضیحاتم درباره موضوعات سریال کامل نبوده!
  14. Gemini

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    شما خودتون به نوعی جواب خودتون رو دادید... گفتید که برای برن باید به اسطوره ها مراجعه کرد... دوست گرامی باید بدونید که نظریه کهن الگوهای یونگ (اسطوره ها) مبتنی بر نظریه روانکاوی فروید هست و زیرشاخه روانکاوی محسوب میشه!!! فروید اصلا خودش گفته بود، یونگ جانشین بر حق من هست!!!... حالا من نمیدونم شما بر چه اساسی میای میگی روانکاوی نه!! اما یونگ آره!!!! از طرف دیگه همونجوری که توضیح دادم، انرژی روانی برن برای صرف کردن استعدادهاش به جای کمانداری و شمشیرزنی (که در ابتدای سریال نشون داده شد در جنگاوری افتضاح هست.. ) بعد از اینکه کاملا ناتوان و فلج شد در جای دیگه صرف میشه(سبز بینی و وارگ)، درست همون چیزی که آدلر در نظریه عقده حقارت بیان میکنه.. حذف برن از داستان از اون حرف هاست که هیچ جوره قابل هضم نیست!!!!!!! در ضمن در باب قضیه سرسی و جیمی: فروید و نظریه روانکاوی اش، برای "تشخیص اختلالات" از هیپنوتیزم استفاده کرد، نه تقسیم بندی ابعاد شخصیت (که بلا استثنا برای تمامی افراد یکسان هست و تنها نوع طی شدن سال های زندگی به اون شکل میده) که مبحثی کاملا تئوریک هست و اصلا ربطی به هیپنوتیزیم نداره!!!!!!!!! من که نیومدم به قول شما سرسی رو هیپنوتیزم کنم و برچسب اختلال خاصی روی سرسی بزنم!!!! ابعاد شخصیتیش رو به صورت ملموس و بر اساس شواهد عینی با هم بررسی کردیم.. اگر داستان رو از دیدگاه مارتین، ریشه ای بخونید متوجه تمام دغدغه های فکری کاراکتری مثل سرسی میشید(نفرتش از تیریون، عشق بیش از حدش به جیمی نشان از غرایز Id سرکوب نشده داره و در مقابل دلیل تمام رفتارهایی که میکنه برای جلوگیری از به وقوع پیوستن پیشگویی های مگی قورباغه هست(آزار و اذیت سانسا، نفرت عمیقش از تیریون، تهدید کردن مارجری و خاندانش، پارانوید نسبت به دیگر خاندان های وستروس) همگی نشان از این داره super ego سرسی هم مثل به دلیل اعتقادش به پیشگویی، درست مثل نهادش بسیار قوی هست..و این کشمکش شدید بین نهاد و فراخودش هست که منجر شده به طرز خطرناکی دچار تجزیه افکار بشه و در داستانش میبینیم و در رفتارش کاملا مشهود هست...!! و قضیه وجودگرایی که شما اشاره کردید تا حد زیادی منتفی هستش..! (به جز مواردی که در باب رابطه سرسی و مردم در پست قبل اشاره کردم)... باز هم تاکید میکنم قضیه بررسی ابعاد شخصیتی به طور کلی با تشخیص اختلال در فرد دیگه متفاوت هست!!!!!!! در مورد این روابط بین جیمی و سرسی هم همونطوری که از نظر داستانی در پست قبل گفتم، برای روند داستان نغمه یخ و آتش بسیار لازم و حیاتی هست... شما لطف کنید بگید اگر این رابطه (که البته در ناسالم بودنش شکی نیست) نبود و حذف میشد، داستان قرار بود چه جوری پیش بره؟؟؟؟؟؟؟؟؟ در مورد خشونت هم باز سعی شده تا حدی سریال به کتاب وفادار باشه... برای مثال مرگ هایی که ملیساندره برای قربانی کردن در راه خداش انجام میده(هر چند با خشونت وصف ناشدنی)، تماما برای خط داستانی دنیای مارتین لازم هست(هر چند از نظر بصری و روانی برای بیننده قابل هضم نباشه)... برای مثال اگر شیرین قربانی نشه(که در کتاب هم همین اتفاق میافته)، جان هرگز به زندگی برنمیگرده.... یاد یک جمله معروف از یکی از شخصیت های دورن افتادم که گفت: This is war.. if you don't have stomach for it، scurry back into hiding جنگ، اونم جنگ از نوع بیرحمانه برای کسب تاج و تخت وستروس، نیازمند به تصویر کشیدن چنین صحنه هایی هست و به نظرم تنها در این سریال اینجوری ابعاد تاریک شخصیت انسان ها به تصویر کشیده میشه و گرنه چه کاری هست، همون جومونگ خودمون که بود!!!! ملت اون رو برای بار هزارم نگاه میکردن!! برای مثال چیزی که نبرد حرامزاده ها و منفجر کردن سپت بیلور رو از همه ی جنگ های دیگه توی تمامی سریال ها متمایز کرد، نشون دادن ابعاد تاریک و حقیقی جنگ هست.. یا کارهایی که رمزی با تیون کرد اگر در داستان رخ نمیداد، آیا رمزی همون رمزی میموند؟؟؟ آیا تغییر شخصیت فوق العاده تیون (و تا حدودی سانسا) رخ میداد؟؟؟
  15. Gemini

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    به نظرم داستان سرسی و جیمی بیشتر به ژنتیک و همچنین تا حدودی نظریه روانکاوی فروید بیشتر شبیه هست تا وجودگرایی... البته درباره نداشتن احساس گناه متقابل بین سرسی و محیط پیرامونش (مردم) و تضاد این قضیه اش با بستگان درجه1 (برای سرسی خانواده همه چیزه) از شخصیت پردازی بسیار پیچیده مارتین خبر میده، و تاحدودی قضیه وجودگرایی صدق میکنه.. در مورد ماجرای زندانی شدن سرسی و راهپیمایی شرم هم حقیقتا یاد اسکینر و آزمایشش رو کبوترها افتادم!! اما درباره سرسی و جیمی و نوع روابطشون از نظر روانشناسی لازمه شخصیت سرسی رو با هم بررسی کنیم.. شخصیت سرسی بیشتر به دوران کودکی برمیگرده تا محیط.... و فراخود سرسی برخلاف چیزی که احتمالا فرض میشه، بسیار بسیار قوی هست و در مقابل نهاد (Id) سرسی قرار داره.. قرار دادن نهاد (که به قول فروید، افسارش رو اگر در 5 سال اول زندگی مهار نکردیم، اون افسار شخصیت رو در دست میگیره) در مقابل فراخود(super ego) سرسی، هنر مارتین رو میرسونه و تمام کارهایی که سرسی میکنه به نوعی برای جلوگیری از وقوع پیشگویی های مگی قورباغه هست..... پیشگویی(که تا حدود زیادی جنبه غیر مادی داره) به طور مداوم ذهن سرسی رو درگیر خودش کرده.. در مقابل علاقه اش به جیمی فقط به بخش نهاد (Id) شخصیتیش برمیگرده(و تقریبا غیر قابل کنترل هست).. در حالیکه جیمی برعکس، محیط بیشتر بر اون تاثیر گذاشته تا ژنتیک و دوران کودکی(به جز قضیه عشقش به سرسی که از کودکی شروع شد) با نظر شما درباره نوع در پیش گرفتن این نوع روابط که مارتین برای سرسی و جیمی در نظر گرفته، مخالفم... با توجه به دلایل روانشناسی که ذکر کردم، کاملا شخصیت پردازی بی نقصی دارند. و دلیل دیگه اش اینه که روند داستان میطلبه این نوع روابط و خشونت وجود داشته باشه.... اگر این رابطه وجود نداشت، جیمی، برن رو از بالای برج پرت نمیکرد و اصلا بعدا سوءقصدی به برن برای کشتنش صورت نمیگرفت که بخواد اصلا اختلافی بین استارک ها و لنیسترها صورت بگیره!!!!!!! و جنگ برای تاج و تخت عملا شکل نمیگرفت و کل داستان زیر سوال میرفت!!!!!!!! در مورد برن (کلاغ سه چشم) ، قضیه به شدت مذهبی هستش (ریشه قدرتش در جنگل خدایان) و شخصیت پردازیش بعد از اینکه فلج شد (قبل از اینکه کلاغ سه چشم بشه) و تلاشش برای اینکه استعدادش رو در جای دیگه به کار بگیره (کلاغ سه چشم قبلی هم مدام به رویاش میاد تا این استعداد رو بهش بشناسونه) من رو یاد نظریه آدلر میندازه... در مورد حذف برن با شما مخالفم.. فقط حیف شد که پایان بندی خط داستانی برن و بی خاصیت شدن قدرتش، بسیار به سریال لطمه زد..(استفاده از آریا برای کشتن شاه شب و غافلگیری مخاطب!! هم پیشگویی ها درباره جان رو زیر سوال برد هم قدرت فوق العاده برن رو....) در حالیکه برن و جان، میتونستند کلیدهای شکست شاه شب باشن.. برن و شاه شب هر دو از یک قدرت یعنی جنگل خدایان سرچشمه میگیرن..باید از این قدرت برن (که ریشه اش با قدرت وایت واکرها از یکجا سرچشمه میگیره) علیه شاه شب استفاده میکردن، نه اینکه بیان برن رو کلا حذف کنن!
×