داستان جالب پیش رفت ، ولی کارگردانیش جالب نبود ، مخصوصا کشته شدن پسر دوران . اونجور که معلوم بود ، کشتیش هنوز تو ساحل کینگزلند بود ولی داستان اول جیمی و سرسی رو نشون می ده بعد می ره دورن و دوباره بر می گرده ساحل کینگز لند.این رفت و برگشت جغرافیای گیج کننده بود .
و به نظر رسید که تریستین خودشو اماده مراسم دفن میرسلا می کرد . همچنین من انتظار داشتم جیمی با دیدن وضعیت میرسلا برکرده دورن تا شاید نجات پیدا کنه چون خیلی از دورن فاصله نگرفته بود !!!
اما فاجعه تو داستان سانسا و تیون اتفاق می افته . اول اینکه من متوجه نشدم بالاخره هوای اونجا ابری بود و داشت برف می اومد یا آفتابی ، چون هر کاتی که می خورد وضعیت تغییر می کرد .
دوم اینکه سگ های شکاری چی شدن؟؟؟
سوم اینکه اونجور که من شمردم ۵ تا سرباز کشته می شن در حالی که شیش تا بودن!!!