رفتن به مطلب

kalagh

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    8
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

اعتبار در انجمن

0

اطلاعات شخصی

  • مرز اسپویل من
    هر 5 کتاب

آخرین بازدید کنندگان پروفایل

بلوک آخرین بازدید کننده ها غیر فعال شده است و به دیگر کاربران نشان داده نمیشود.

  1. kalagh

    جاکن هاگار چگونه زندانی شد

    آره من خودمم احتمال نمیدم اینجوری بشه. اصلا جالبی داستان به این بود که ند استارک مرد و همه شوکه شدن.
  2. kalagh

    جاکن هاگار چگونه زندانی شد

    Man hamishe fekr mikardam (bishtar dust dashtam) ke jakan hgaar ned Stark Bashe. Chon az hamun jaii avorde mishe ke need zendani bud VA Kasi ham ke daresh avord Kasi bud ke Chand ruye pish bahash molaghat karde bud (dar fasle yek) VA az ghza ba aria ertebat dare dar avvale azadish engar movazebeshe. Lazemeye hamchin farziei ine ke dar salhaii ke need dar Vale bude Tate amuzeshe Jan aren, be bravus ferestade mishe ta bichehre budan ro yad begire. VA bad az inke need zendani mishe VA Azad mishe ghabl az eedamesh mikhad ke aria ham bi chehre beshe. VA jalebtarin ghesmate in farziei ine ke yek marde bichehre digebe Jaye need eedam mishe
  3. kalagh

    پیشگویی لودوس پیامبر

    نتیجه گیری جالبیه ولی خب چند تا سوال: 1- در ویژن هایی که برن از گذشته داشت و طبق اطلاعاتی که در اینترنت منتشر شده نام واقعی جان اسنو ((جهریس تارگرین)) گفته شده، ولی شما میگین اگان تارگرین نام واقعیشه. 2- طبق پیش بینی دو خط اخر، یعنی یورون پایان کار جان رو رقم میزنه؟ من ک بعید میدونم نه دوست عزیز اسم جان اگانه. ریگار اسم هر دو پسرشو اگان گذاشته بود حالا احتمالا به خاطر پیش گویی. (معلومه زیاد اهل خوندن لیک و اسپویل نیستید. ولی در مورد اینکه یورون جان رو شکست نمیده باهاتون موافقم. کشف شما هم جالب بود. ولی به نظر من خیلی جالب تر از اینه ادامه و پایان داستان. من خودم یه چند پایان خیلی پیچیده تر و جالب تر تا حالا فکر کردم
  4. kalagh

    قسمت هشتم: No One

    شاهکار دیالوگ در این قسمت بسیار زیبا بود. استفاده از کلمه ی no one You can't change that. I can't change that. No one can.
  5. kalagh

    قسمت ششم، Blood of My Blood

    چند وقته فکر میکنم داستان نغمه میخاد همه ی کسانی رو که وارث خاندان هاشون هستن بکشه و مشکل جانشینی پیش بیاد در آخر داستان چه در سلطنت و چه در حکمرانهای محلی اصلی (که قبل از اگان فاتح پادشاه بودن). و سیستم جدیدی برای انتخاب پادشاه باب بشه. به همین جهت هم حدس میزنم سر لوراس کشته بشه شاید توی همین قسمت. جیمی هم که وارث راکه کشته میشه بعدتر. همینطور تامن که همین الان هم وارث واقعی تخت آهنی نیست. مارتل ها که ظاهرا منقرض شدن. باراتیون ها هم همه مردن: رابرت و استنیس و رنلی و هیچ وارثی ندارن. لنیسترا و تایرلا هم تا انقراض خیلی فاصله ی زیادی ندارن. (با فرض مرگ جیمی و تارگرین بودن تیریون یا کشته شدنش برای لنیسترا و مرگ قریب الوقوع لوراس برای تایرلا). استارکا هم که تار و مار شدن ولی هنوز وارث هست بینشون. یه حدس دیگه هم مدتیه که ذهنمو درگیر کرده: جان اسنو فرزند لیانا و ادارد استارک میتونه باشه؟ ادارد عاشق خواهرش شده مثلا. (این نظریه رو که جان و میرا فرزند ریگار و لیانا هستند، میدونم) هردو پیش بینی اگر خیلی پرت بود ببخشید. به هرحال فکر میکنم فکر کردن درمورد جهان نغمه و تفسیر و گمانه زنی از علایق مشترک همه ی کساییه که توی این بخش از فضای مجازی باهم ارتباط دارن. تفسیر ها هم تا جاییکه داستان به ما اجازه بده حق وجود داشتن دارن. ارتباط این پست با موضوع تالار یعنی قسمت ششم فصل ششم پیش بینی مرگ لوراسه. والمارتین اعلم بالصواب
  6. kalagh

    قسمت سوم، Oathbreaker

    توی همین قسمت لرد امبر میگه وحشی ها از دیوار رد شدن و یکی دوتادیالوگ بعدش میگه ولی الان تعدادشون اونقدر زیاده که ما به تنهایی نمیتونیم جلوشون وایسیم. نمیدونم اگه اشتباه می کنم بگین.
  7. kalagh

    قسمت سوم، Oathbreaker

    آره دوست عزیز حق با شماس. من هم نگفتم لزوما ژانر فانتزی باید زمینه ای از رئال داشته باشه. من گفتم سلیقه ی من اینو میپسنده. وگرنه همونطور که یه توضیح کوتاهی هم دادم من اتفاقن از فانتزی به معنای عام ترش خوشم میاد و اصلن از تخیل سوررئال خیلی بیشتر از تخیل رئال خوشم میاد و هنر جدی برام یه چیزی نزدیک به سوررئالیسم و فضای درهم نسل بیتی و رئالیسم جادویی و تمام تجربه ی هنر مدرن در تجسمی چه اکسپرسیونیسم و کوبیسم چه حتی انتزاعی ترش جکسون پولاک. اوکی اون بزرگانی که شما گفتی( پوشکین و داستایوسکی و...) بزرگان ادب جهان اند. اینکه من با تخیل سوررئال بیشتر حال کنم ارزش کار رئالیست های بزرگ تاریخ رو از بین نمیبره. همونطور که با داستان فانتزی از قبیل ارباب حلقه ها ارتباط زیادی برقرار نکنم انکار این نیست که ارباب حلقه ها همچنان یکی از بزرگترین آثار فانتزی جهانه. در مورد اینکه چرا نغمه جذابه هم دوس دارم صحبت کنم ولی الان وقت ندارم در واقع دارم میرم بیرون و نت ندارم. میام ادامه میدم بحثو دوست عزیز. ضمن اینکه از اینکه درباره این مطلب صحبت کردی ممنونم ازت و دوست دارم بحثو ادامه بدم با شما و دوستان دیگه که دنبال میکنن.
  8. kalagh

    قسمت سوم، Oathbreaker

    به نظر من مهمترین اتفاق قسمت سه، کناره گیری جان از مقام فرماندهی نگهبانان دیوار بود. قسم های نایتس واچ تا آخر عمر هستند. اما چون جان یک بار مرده تکنیکالی میتونست از نایتس واچ بیاد بیرون و اصلن به همین دلیل هم جان رو کشتن تا بتونن اونو از نگهبانان شب خارج کنن. چون خروج جان به هر شکل دیگه ای مستلزم شکستن قسم و نقض شرافت جان بود. و از اونجا که شخصیت جان (یعنی حضور بیشتر شخصیتش خارج از دیوار) و شرافتش خیلی مهم بوده برای ادامه ی داستان بنابراین مرگ جان تنها راه برون رفت از دیوار بوده. در مورد اولی یعنی حضور جان بیرون از دیوار تا حالا دیدیم که جان با وجود عضویتش در نگهبانان شب ولی همه ش بیرون بوده تا داستان ایجاد بشه با استفاده از شخصیت جان و در مورد شرافتش که شکی درش نیست فقط اشاره میکنم به گفته ی مارتین که: رابطه ی رمزی و روس بولتون (البته الان دیگه مرحوم روس بولتون) سویه ی تاریک رابطه ی جان و ادارد استارکه. ادارد شرافت رو به حرامزاده ش یاد میده و روس حرامزادگی رو به رمزی یاد میده. به نظر من راه حل هوشمندانه ای برای خروج جان از دیوار و ورودش به جهان سیاست هفت پادشاهی بود. بخصوص که حالا یه سری حامی هم داره که وحشی ها (مردمان آزاد) هستن و میتونه با اونا یک وزنه ی قدرت باشه البته با کمک خیلی عوامل دیگه که درموردش صحبت میکنم اگه کسی خاست این بحثو ادامه بده. در سریال هم به نظر من هوشمندانه در مورد احیای مردگان عمل شده. به این معنی که اول با نشون دادن توروس و بریک دندارین و احیای اون، امکان این قضیه (زنده کردن مرده، همون احیا) رو نشون داد در جهان داستان و بعد لیدی استون هارت رو نشون نداده هنوز برای اینکه این قضیه رو خیلی لوثش نکنه و خرجش نکنه و نگه داره برای جان اسنو. به خاطر این به نظرم هوشمندانه بود در سریال. یه حدس دیگه ای هم دارم که خیلی روش اصرار هم ندارم. ولی به نظرم یه دلیلی که جان از دیوار میاد بیرون اینه که نویسنده میخاد آدرها رو از دیوار عبور بده و یا دیوار فروبریزه یا هردو و درعین حالم نمیخاد این وسط جان بمیره. اگه خیلی غلط بود پوزش میطلبم. یه چیزی هم در مورد یکی از کاربران محترم بگم که خیلی نزدیک بود به من از جهاتی: من هم از ژانر فانتزی زیاد خوشم نمیومد. البته به معنایی از فانتزی به صورت اعم خیلی هم خوشم میاد اما از این ژانر با تعرف خاص و تاریخش یعنی واقعیت موجود آثار فانتزی زیاد خوشم نمیومد. این سریال برام جالبش کرد. مهمترین نکته شم همین مرز واقعیت و خیاله. مثلا ارباب حلقه ها رو ببینید. از بیخ غیرواقعیه اما جهان نغمه هفت پادشاهی داره لردهایی داره که کاملن واقعین کینگ داره وستروس کاملن جهان واقعیه با سنت های آشنای اروپای گذشته. اسوس هم با اینکه جادویی تره باز انگار آسیاست و دوتراکی ها یا آریایی هان یا مغولها فرقی نمیکنه. کاملن شبیه جهان ماست حالا به علاوه ی یک سری عناصر غیر واقعی یا ماورایی یا جادویی. به همین خاطر ما عناصر غیرواقعیشو می پذیریم آدرها، اژدها، بی چهره ها، غول ها یا همین احیای مردگان (که موضوع بحثم بود) و..... و این عناصر اذیتمون نمیکنن. چون در یک جهان کاملن واقعی داریم اونا رو میبینیم. این مساله باورپذیری یا به اصطلاح تخصصی داستانیش "حقیقت مانندی" شو باعث میشه. البته درمورد اینکه همین دوستمون فصل شش سریالو با خاک یکسان کردن واقعا موافق نیستم
×