رفتن به مطلب

Lúthien Helyanwë

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    5
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

اعتبار در انجمن

0
  1. Lúthien Helyanwë

    موجودات ناشناخته

    طبق گفته های خود مارتین ادرها هنوز درست توضیح داده نشده اند و البته برای همه موجودات مرموزی اند. در توضیح خود نویسنده اومده که ادرها موجوداتی مثل انسان ها دارای زندگی هستن. زن و بچه دارن و تولید مثل می کنن. ظاهرشون مثل انسانه اما یه انسان سرد. اونها مثل یخ سردن و در واقع نوع دیگه ای از زندگی هستن. وایت واکرها هم به جنازه هایی گفته می شه که ادرها بلند می کنن و اونها روی زمین فقط راه می افتن و کنترلشون هم فقط بدست ادرهاست و برای همین به اونها وارکر می گن اما چون سرد و مرده اند به اونها وایت می گن. اون ها زنده نیستن و زندگی نمی کنن اما ادرها زنده اند. حتی در تاریخ وستروس نقل می شه که یکی از نگهبان های شب عاشق یه زن ادر می شه و ازش بچه دار می شه. ادرها با پوستی به رنگ برف و موهایی به رنگ شب سیاه و چشمانی ابی الکتریکی که زیبایی سرد و خطرناک دارن تصویر می شن. دایر ولف ها هم یه زمانی تو زمین خودمون وجود داشتن و نژاد قبلی گرگ بودن کمی بزرگتر. یه ذره بزرگتر از یه کمی دایر ولف ها مثل نژاد شیرهایی که دندان های نیش بیرون زده داشتن در همون دوره زمانی روی زمین زندگی می کردن که تقریبا به اندازه یه اسب امروزی بزرگ بودن ولی در واقع در اون دوره زمین شناسی همون گرگ بودن برای همین اسمشون دایر ولفه. فرقی با گرگ ها ندارن جز اندازه شون که اون ها رو به جای یه دسته سگ وحشی تبدیل به هیولاهای خیلی وحشتناکی می کنه اما زندگی اجتماعی و زیستی شون مثل گرگ های معمولیه.
  2. Lúthien Helyanwë

    نقدي بر داستان هاي مارتين !!

    اصلن از بیخ و بن ایراد وارده مارتین خودش یه آتئیسته و برای هیچ خدایی امتیازی قاپل نمی شه. خودش در مورد مذاهبش می گه که خیلی هاشو از روی دنیای واقعی برداشت کرده. خدای زن سرخ که دو بن شر و خیر داره و به تقدس اتش اشاره می کنه رو از زرتشتی برداشته. خدای هفت صورت اندال ها صورت دیگه ای از کاتولیک سده های میانه در اروپاست که در مسیحیت هم خدا سه نمود پدر، پسر و روح القدس داره. اون تک خدایی رو بد معرفی نکرده به صورت کاملن واقع بینانه به نقش دین در جوامع اشاره کرده و هیچ جهت گیری توش احساس نمی شه. به نظر من که دارم بیشتر تاریخ یه دنیای دیگه رو می خونم. این قدر این ادم جالن ظرافت های زندگی بشریت رو توی داستان اش وارد کرده و این قدر این ها عالی با هم مچ شدن که من تو کف بودم و هنوزم هستم. مارتین خیلی ادم با سواد و با اطلاعاتیه من که خیلی ازش خوشم اومده. در مورد مغ هم باید بگم که خب از چه کلمه ای استاده کنه؟ در زبان مارتین و همین طور زبان ما مغ به روحانیان دین های باستانی اطلاق می شه و درستش هم همینه و هیچ جهت گیری بازم توش دیده نمی شه. اصلن اصل داستان مارتین همینه خاکستری بودن همه چیز و همه کسه. هیچ کس خوب یا بد نیست همه دارن درست رفتار می کنن یه جورایی اما منافع اشون با هم تداخل داره. مثلن همون مغ که دروگو رو کشت کاملن حق داشت حق نداشت؟ اون داشت انتقام خودش و مردمش و می گرفت و دنریس هم انتقام شوهرشو گرفت. هیچ کدوم رو نمی تونی بگی درست انجام دادن یا اشتباه. اگر تو جای اون زن باشی همون کار رو خواهی کرد و اگر حای دنریس باشی هم انتقام عشقتو خواهی گرفت. حالا بگو کدوم درست و کدوم نادرست؟؟؟؟؟ نمی شه گفت درسته؟ روابط نامشروع اش هم شاید تا حدی نامطلوب باشه اما باز هم واقعیت رو بیان می کنه در دنیا مدرن ما این روابط این قدر برای سن ها طبقه بندی شده و پنهان نگهداشته می شن اما تا قبلش بسیار رو بودن حتی تو جامعه ای مثل جامعه خودمون و این امر کاملن یه پدیده طبیعیه که تو دنیای انسان ها که خیلی هم کثیفه به ابتذال کشیده می شه. دنیای مارتین یه ایینه تمام نما از دنیای خود ماست که در اصل خیلی زشت و پسته و مارتین داره این و کامل به ما نشون می ده.
  3. Lúthien Helyanwë

    توانایی دنریس برای حکومت !؟

    دنریس دنریس دنریس...... شخصیت محبوب من تو کتاب و تو سریال. دنریس سن کمی داره اما به نسبت خیلی از بزرگسال ها داره موفق تر عمل می کنه. اون توی کمبود و ظلم برادرش بزرگ شد. کسی که هیچ کس نبود تا بهش محبت کنه اما برعکس برادرش ظالم نیست و مردم و همه چیز و دوست داره و خیلی هنوز برای حکومت بیش از اندازه معصومه. اما داره یاد می گیره که سیاست به بی رحمی و خشونت نیاز داره و اون هم می خواد سهمشو از این دنیا بگیره. به نظر من استنیس شاه خوبی بود تا وقتی که دیدم حاضره برای بدست اوردن قدرت حتی برادر خودشو بکشه اون وقت فهمیدم کم کم به دیکتاتوری تشنه قدرت تبدیل می شه که هدف براش وسیله شو توجیه می کنه اما دنریس اینجوری نیست و تا وقتی کسی بهش اعلان جنگ نده باهاش نمی جنگه. اون داره کم کم یاد می گیره. راب اصلن تو باغ نیست استارک ها کارشون تموم همون طور که خاندان تارگرین کارشون تمومه و دنریس می تونه اخرین نغمه باشکوهشون باشه و البته استارک ها هم پایان باشکوهی خواهند داشت. این دو خاندان باستانی که از همه خاندان ها بهتر به نظر می رسن به اخر راهشون رسیدن اما ابروی خودشون رو در اخر می خرن و بعد از دنیا پاک می شن. جافری هم برای همه و برای خودش شخصیت خطرناکیه و بهترین گزینه برای پادشاهی همون دنریسه.
  4. Lúthien Helyanwë

    هویت جان اسنو در هاله ای از ابهام

    این بحث این قدر جدیه که تو سایت های خارجی ام من سر می زدم سرش بحث بود این قدر که یکی از پیش بینی های این سری کتاب در اومده. ببینین خیلی می شه براش دلیل اورد. به راحتی جان می تونه پسر لیانا و ریگار باشه: ۱- قیافه اش حاکی از خون استارک مادرشه پس نمی شه گفت به این دلیل تارگرین نیست. کسان دیگه ای هم بودن که با امیزش با خاندان های دیگه ویژگی خودشون رو از دست دادن برای همین تارگرین ها با خواهرشون ازدواج می کردن تا خونشون پاک بمونه. یکی از بهترین نمونه هاش خاندان برتیونه که در گذشته با همین تارگرین ها ازدواج داشته ولی ویژگی قیافه ایشون تیره بودن چشم و موهاشونه. ۲- این که اتش اون رو می سوزونه اصلن مورد مهمی نیست توی کتاب اشاره شده بود که حتی توی خاندان تارگرین هم سالها بود این امر مشاهده نشده بود. این ویژگی تنها در برخی از اعضای خاندان دیده شده بود به طوری که بعدها فقط افسانه بود و نسوختن دنریس همه رو به تعجب انداخت. نه تنها ویسریس که در مورد نسوز بودن ریگار یا مادر و پدرشم چیزی گفته نشده و هیچ کس انتظار نداشت که دنریس نسوزه. ۳- در مورد اینکه کسی نمی دونسته لیانا بارداره هم باید بگم از زمانی که ادارد استارک برای جنگ از پیش کتلین می ره ۱ سال تا پیروزی طول می کشه در حالی که ازدواجش با کتلین به خاطر این بوده که پدر و برادرش کشته شده بودن و اون هم باید با کتلین ازدواج می کرد و هم لرد وینترفل می شد. پس مدت بیش از ۱ سال لیانا در به قولی اسارت ریگار تو برج بوده در واقع از شب تورنومنت که دزدیده شد و کسی هم ندیدش در حالی که جان چند ماهی هم از راب کوچیکتره پس خیلی احتمال داره که جان پسر لیانا بوده. احتمال هایی که بچه ها مثل پسر بنجن استارک بودن دادن خیلی بی اساسه برای چی حرومزاده بنجن و ند باید به عهده بگیره طوری که زنش ناراحت بشه؟؟؟ خیلی بی مورده هیچ ایرادی نداشته می شگفتن خوب پسر حرومزاده اونه. در ضمن ادارد وقتی از جنگ برگشت اون رو همراه خودش داشت اما نگهبان شب در جنگ شرکت نمی کنه و همراه ند هم نبوده کلن کنسله. ۴- در ضمن بنده شخصن خیلی مشکوکم که لیانا خودش عاشق ریگار نبوده باشه. خیلی جاها تو کتاب اشاره می شه که اریا مثل لیانا بوده هم قیافه ای هم رفتار و اخلاق اون هم دختر شر و جنگجویی بوده و قطعن نمی تونسته بدون رضایت خودش و به راحتی توسط ریگار دزدیده بشه. شما تصور کن یکی بتونه اریا رو بدزده!!! خودش نمیره حتمن یه اسیب اساسی می بینه همه هم از همون اول با خبر می شن خود ند به اریا می گفت خواهرشم مخفی شمشیر زنی می کرده تا پدرش نفهمه. بعد هم رابرت برتیون از همون اول در حال تولید بچه بوده حتی خود ند تو کتاب می گه که زمانی هم که با خواهر اون نامزد بوده بازه م حرومزاده تولید می کرده که خیلی ند غصه می خورده که کسی مثل لیانا چه طور می خواد با این قضیه کنار بیاد. خود رابرت هم بعد از این همه سال خیلی نسبت به لیانا داره عقده از خودش نشون می ده. فکر نمی کنم لیانا نسبت به رابرت از خودش عشقی نشون داده باشه. در واقع داشتن لیانا برای رابرت عقده شده بود. شک دارم رابرت اگر دستش به لیانا می رسید کوتاهی می کرد همون طور هم اینکه نامزدش بود هم اینکه از دست اندازی به دخترای اشراف هم ابایی نداشت مثل همون پسری که تو استورمزاند از دختر یه نجیب زاده به دنیا اومد براش و چون مادرش اصل و نسب داشت رابرت مجبور شد به نام پسرش قبولش کنه. اما لیانا گویا شدیدن از دسترسش دور بوده و تا ابد هم دور موند. خدا رو شکر ! در ضمن شک دارم جان بخواد اژدها سوار بشه اگر بحث تا اخر کتاب یکه دیگه چیزی نمی گم.
  5. Lúthien Helyanwë

    زندگی در شمال دیوار ...یه اشتباه یا یک ظرافت؟!

    با لیانا موافقم. من هم یادمه که به اب شدن بسیار اروم دیوار در تابستان در نور افتاب اشاره شده بود. ولی اگر یادتون باشه خود شمال و وینترفل هم حتی در تابستان ها و هواهای گرم دارای برف بوده و همیشه هم هست. یه همچین اب و هوایی در زمین خودمون هم وجود داره بعد هم اب تمامش یخ نمی زنه دریاچه های یخ هم فقط لایه ای از یخ روشون و پوشونده و در زیرش اب دمای حدود ۴ درجه و حفظ می کنه و گرنه کلی از دریاچه های دنیا باید خالی از زندگی ابی باشند چون جانوران توش باید تو سرما بر اثر یخ زدن بمیرن که نمی میرن. بعد هم نوع پوشش گیاهی اش هم مناسب اونجاست. در ضمن همین وینترفل که همیشه برفیه همیشه هم اب جاری داره. جاری بودن اب از امکان یخ زدنش جلوگیری می کنه. اما شمالی ها هیچ مشکلی با زندگی در برف و سرما ندارن نمی دونم چه جوری توضیح بدم اگر شما الاسکا یا کانادا رو در نظر بگیرین می تونین جنگل های کاج داری رو ببینین که در اونجا همیشه برف می باره و البته زندگی هم جریان داره و البته اب در زیر زمین می تونه باعث رشد گیاهان بشه نه فقط روی زمین.
×