kei1

الان اینجا فقط تا آخر کتاب یک می شه صحبت کرد؟ اگر آره یکی تاپیکش رو تو کتاب سه بزنه منم سوالاتی برام ایجاد شده.

من طرفدار دنی نیستم و برعکس ، ازش بدم میاد. اما موی خوشگلش نبود که باعث شد بدون ذره ای آسیب از توی تل آتیش بیاد بیرون. موی خوشگلش نبود که اون کویر رو با یه سری له و مچاله طی کرد و به Qarth رسید. موی خوشگلش نبود که از توی House of Undying برگشت. بالاخره داره 3 تا اژدها رو پرورش میده و این هم به موی خوشگلش ربطی نداره. درسته که بی عرضه س. درسته که کارایی میکنه که غیر عقلانیه. اما یادت نره که وقتی دادنش به Drogo ، سیزده چهارده سالش بود. و از یک همچین سنی انتظار بیشتری نمیره. در ضمن ، این رو هم در نظر داشته باشید که وقتی دید سرنوشتش به دروگو پیوند خورده ( اولش راضی نبود ولی کاری ازش بر نمیومد ) ، سعی کرد Drogo رو دوست داشته باشه و واقعا" عین یک زن فداکار رفتار کرد و به واقع اینطوری فرض کرد که Drogo یار همیشگیش هست، پس سعی کرد دوسش داشته باشه. اگه کتاب رو خونده باشید میبینید ( حدس میزنم از لحنی که در مورد Drogo به کار بردید ، نخوندید ) که Drogo هم یک جورایی رام میشه و سعی میکنه به شیوه ای "انسانی" دنی رو دوست داشته باشه. اما خب در کتاب های بعدی ، دنی رفتار هایی میکنه و تصمیم هایی میگیره که از یک حکمران به دوره و خب همه ی اونا جای بحث داره. این حرفم یکم خنده داره ولی یادمون نره که دنی ، پدر مادر بالا سرش نبودن و فقط توسط برادر خل و چلش تربیت میشده و همینم از اون شرایط بیرون اومدن خودش خیلیه. همه چیزایی که گفتی تقریباً یا شانسیه یا غیر منطقی ه که همه حوادث به نفعش رقم می خوره (کلاً هر سوء قصدی به جان و مال دنریس محکوم به شکسته، شراب فروش، مانتیکور، ، خانه نامیرا ها ، سرما، گرما و ... ) یا اینکه چیزای غیر اکتسابی و موروثیه. همین دنی بود که به اعتماد الکی به میری مازدور دروگو رو به کشتن داد. با اینکه بهای اژدها ها مردن بچش بود اونو پذیرفت. (حداقل تا حدودی میدونست) این دیگه اوج ... است.

اینم اضافه کنم که دنریس برای ویسیریس تریپ مهربانی و اینکه حق داره اونم تا حدی و ... می یومد ولی بعد از مردنش چی شد ؟؟؟؟ (نمی گم اشتباهه اینکه از ویسیریس بدش بیاد ها ولی ظاهر و باطن باید یه جور باشه.) نقطه مقابل استنیس ه که تو ظاهر سختی نشون میده ولی بعد مرگش عذاب می کشه.

دنریس همین الان هم به اندازه کافی بلد هست که حکومت با خشونت و بی رحمی همراهه، کارای داریو ناهاریس (اگر اسم رو اشتباه نگفته باشم) و آستاپور و ... استنیس بعد از کشتن رنلی (تو داستان صریح گفته نشده که استنیس دقیقاً می دونسته چی به سر رنلی می یاد حتی بعد اینکه رنلی می میره به قدرت ملیساندر اعتماد کامل پیدا می کنه) جلو باقی افراد می گه کار خوبی نبوده ولی چاره ای نداشته و ... و اینکه همیشه در غذابه، لاغر شده، پیر شده و جلوی ملیساندر برای کشتن ادریک استورم وایمیسه و ... ولی دنریس بی رحمی رو داره فقط تریپ انسان دوست هم می یاد که دیگه زور داره. استنیس حداقل تظاهر به رئوف بودن نمی کنه و خودشم از کارهای اجتناب ناپذیر و غلط در عذابه.

سرسی از دور منفور ه برام ولی وقتی pov ش رو دیدم موجود احمقی به نظر می یاد که خودش رو با هوش می دونه. (یه چیزی تو مایه های کتلین ولی نه به حد اون مثلاً یک سومش ) کتلین که چندین و چند بار تو جاهای مختلف توضیح دادم که با فاصله منفورترین شخصیته برام تا حدی که از زجر کشیدنش تو رد ودینگ لذت بردم. (با اینکه راب رو خوشم می یومد ازش) گرفتن تیریون، اعتماد ادارد به بیلیش، جیمی، جان و ... از حماقتاشه. تایوون، والدر فری، روس بولتون و امثالهم هم که برای قدرت هر کاری می کنن که خب تقریباً تو کتاب و دنیای واقعی هم قدرتمندان اینجوری اند. اینا شایسته نفرت هستن ولی یه چیز واضحیه و مشترک بین همه، ولی تکلیف همه باهاشون روشنه و ادعای پاک بودن ندارن. می رسیم به دنریس که بعد کتلین جایگاه دوم رو داره به خاطر اینکه فکر می کنه خیلی خبریه و علی آباد هم شهریه، ثانیاً اینکه تارگرین ها چه موجودات مزخرفی بودن رو نمی بینه، ثالثاً تریپ انسان دوستی می یاد ول اونجا که بحث پیروزی و قدرت می شه دست کمی از تایوون نداره و ... سانسا هم یه چیزی تو مایه های مامانشه ولی به آینده اش امیدوارم به خاطر ... . بقیه هم یا خنثی اند یا یه ذره خوشم می یاد ازشون. ولی از اول از دورنیش ها خوشم می یومد و اخیراً هم که فصل های کاملی ازشون خوندم علاقه ام بیشتر شده.

پست من اسپویل محسوب می شد؟ مگه اینجا نمی شه وقایع کتاب سه رو گفت؟

باز این یه منطقی داشت، فکر می کرد تیریون می خواسته برن رو بکشه. دیگه آدم با کسی که می خواسته پسرش رو بکشه که مدارا نمی کنه. (مشکل آزاد شدن تیریون و جیمی بود) بی انصافی نکن دیگه، متن کتاب جوری نبود که کتلین 100% مخالف کاری ادمور باشه فقط گفت کاری که کس دیگه ای نمی کنه. (خودش هم بعد خبر پیروزی گذاشت همه ساکنان قلعه جشن بگیرن ) تالی ها رحم و مروت و شرف شاید داشته باشن ولی اکثراً جرثومه حماقتند.

تو سریال اینطور نشون داده شده که کتلین مخالف رفتن ند به برانداز پادشاه بود ولی تو کتاب همین کتلین ملعون و استاد لوین ندو مجبور به رفتن به پایتخت کردن وگرنه ند نه علاقه ای به دست شدن داشت نه اینکه سنسا رو با جافری نامزد کنه. اینکه به رابرت نگفت هم به خاطر این بود که ند قضیه ی جافریو وقتی فهمید که رابرت به شکار رفته بود و همه میدونیم با چه حال و وضعی برگشت. چه تو کتاب چه تو سریال هم ند هم کتلین می دونستن که ند باید قبول کنه پیشنهاد رابرت رو فقط هی بحث الکی و دلیل هایی مثل نامه لایسا و ... رو برای راضی کردن خودشون میاوردن. مقصر اصلی بدبختی استارک ها هم به نظر من اولیش سانسا بود که ند رو به سرسی لو داد. (سانسا رو هم بیشتر تالی می دونم تا استارک، به مادر ... ش رفته) کتلین هم با فرستادن جیمی باعث همه بدبختی ها با کاراستارک ها شد، ادمور هم کلاً خنثی است. یدونه بلک فیش تو این تالی ها مفید از آب در اومده، اونم از دستشون در رفته.

حالا 3 بوق رو 8000 هزار ساله که نشنیدن ولی1 و 2 رو که بهش عادت دارن، خب وقتی این دو تا رو بدونی چه معنی ای دارن فکر نکنم درک 3 تا هم به فکر یا پرسش یا کتاب خوندن نیاز داشته باشه.