رفتن به مطلب

پارسا تارلی

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    126
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

پست ها ارسال شده توسط پارسا تارلی


  1. در 3 ساعت قبل، Amir2020 گفته است :

    به نظر میاد کلا یه برداشت دیگه از سریال داشتی ... جان دنیا رو نجات داد نه خاندان استارک رو 

    اگه هرکسی هم واقعیت رو در رابطه با جان علنی می کرد چه تیریون چه سانسا و.... تغییری در ماجرا ایجاد نمی کرد چرا که نه ارتشی داشت و نه متحدی کسی هم واسش تره خرد نمی کرد لشکرش لشکر دنریس بودن که به خونش تشنه بودن... نهایتا شاید می تونست بره پناهنده شمال بشه که در این صورت هم قطعا یه جنگ بین شمال و لشکر دنریس در می گرفت و کلی آدم کشته میشدن و سیاست سران وستروس پایان دادن به خونریزی بود .

    در رابطه با واریس هم نامه ها رو سوزوند و حالا اینکه چی بود و به کی نوشت احتمالا تو کتاب مشخص بشه

    در کل داستان تا حدود زیادی با دنیای واقعی تطابق داشت مشکل اینجاست که ما با یه دنیای مجازی و مدینه فاضله مقایسش می کنیم ... آره سانسا هم خیانت کرد... مگه استنیس به خاطر قدرت برادرش رو نکشت؟؟؟ تاریخ پره از این مثالها نتیجه این سریال ساختن ابر قهرمان و یا ایده آلهای ذهن ما نبود سیر تاریخ رو نشون داد که تا حدود زیاد با توجه به امکانات سریال بد هم نبود و قابل دفاع بود.

    الان اگه دنریس بدون خونریزی شهر رو گرفته بود و با جان هم ازدواج می کرد و جان رو هم دست ملکه میکرد نصف ملت کف و خون قاطی می کردن و کلی حال می کردن ولی چون دو تا شخصیت اصلی داستان حذف شدن همه حالشون گرفتس و نقد بدون منطق میکنن

     

    راست میگی. من هم که الان فکر می کنم درسته روند داستان چندان منطقی نبود ولی ناراحتی بیشتر ما بخاطر این بود که جان دوباره برگشت به نقطه اول و در قیافش هم اون حس افسردگی دوباره دیده میشد و کسی که این همه زحمت کشید آخرش سرش بی کلاه موند خیلی ها به خاطر همین ناراضی بودن.ولی این پایان خیلی خوب غم رو القا کرد.نشون داد جان اسنو بعد از این همه سال بازم همون آدمه.تک و تنها،در هم شکسته و در تردید.دنیای مارتین جوریه که شرافتمند تنها می مونه.و فکر می کنم بازی تاج و تخت اون قهرمان کشی رو به خوبی برای جان اسنو به پایان رسوند.بالاخره هر انسانی یه جان اسنوی درون داره بخاطر همین اینقدر باهاش همذات پنداری کردیم.(حداقل در فصول اولیه).فقط ای کاش پایان خط داستانیش رو نشون میداد و پایانش باز نمی موند ولی خب خوبی که داره اینه که جان اسنو در ذهن ما هنوز هم زنده میمونه با این پایان باز.این پروسه که اول که سریالو میبینی و هیجان زده نظ میدی بعد چند روز فکر میکنی و نظراتت تعدیل میشه خیلی عالیه. انکار به مرور زمان احساسات از اندیشه ات حذف میشه

     

    در 3 ساعت قبل، Amir2020 گفته است :

    اگه به دنیای واقعی و تاریخ هم نگاه کنی نمونه های بسیار زیادی می بینی که همین شرایط رو داشتن و آدامای کوچک اومدن جای انسان های قدرتمند و بعضیاشون از اونها هم بزرگتر شدن نیازی به بازگو کردن مثالها نمی بینم چون خیلی زیاده پس از نظر منطقی مشکلی نداره داستان ولی قسمت دیگه که میگی چرا اینقدر نفرات شمال باقی موندن برای من هم سواله تعداد آویژه ها و دوتراکی ها هم اکثرشون در اوایل نبرد شاه شب کشته شدن یا حداقل اینطور به نظر می رسید ولی الان کلی باقی مونده بودن برای من هم سواله

    شمال شبیه یه بیابونه که عده ای آدم توش بدلیل جبر جغرافیایی زندگی میکنن.نه قدرت اقتصادی داره.نه استراتژیکه.نه میتونی توش کشاورزی درست حسابی بکنی.جمعیتش هم اونقدر کمه که رابرت وقتی اومد وینترفل پرسید رعیت ها قایم شده بودن.حالا بعد از این همه کشت و کشتار چه قدرتی داره من نمیدونم.این مثالی که زدید در مورد انسان ها صدق میکنه نه کشورها و نه در جایی که شمشیر حرف اولو میزنه.پایان.

    زنده باد جان اسنوی رانده شده،شکسته و تک وتنها و زنده باد جان اسنوی درون همه شما.


  2. در 11 ساعت قبل، Amir2020 گفته است :

    اولا کلاغ سه چشم بودن نقض کننده پادشاهی نیست. ثانیا شمال تقریبا نصف وستروسه و قدرت زیادی داره واسه همین میتونه جدا بشه قدرت باعث شد در ضمن بیشتر اعضای شورا آدمایی بودن که با استارک ها رابطه خوبی داشتن و دلیلی برای مخالفت نداشتن برن هم که مهر تایید زد و روی حرف پادشاه نمیتونن حرف بزنن.

    در مورد جان هم چون جان رو کسی نمیشناخت با نام اسنو تبعید شد در غیر اینصورت دوباره باید بحث پادشاهیشو حل میکردن 

    شمال نصف وستروسه ولی دیگه ا اینهمه جنگ قدرتی براش نمونده اصولا اگه سازنده ها منطق داشتن سربازای شمالی تا الان تموم شده بودن ولی من باز تفجب میکنم که شمالی ها انقدر زیادن که کینگزلندینگ رو محاصره کنن.خاندان های خیلی قدرتمندتری هستند که هیچی در مورد اعلام استقلال نگفتن.

    حاکمای فعلی وستروس واقعا مضحکن میزی که یه روزی تایوین لنیستر مینشست الان بران همونجا میشینه و لرد هایی که ند استارک رهبرشون بود از این به بعد از سانسا دستور میگیرن. بماند که اون کلم بروکلی جای دوران مارتل شده لرد بالادست دورن.

    الان واقعا سانسا با چه منطقی سیاست مدار حساب میشه.هر گی یه مدت زیر دست مادر شوهر بمونه سیاست مدار میشه؟


  3. اینکه بعضیا میپرسن جان چرا تارگرین بود ظاهرا هدف سازنده ها این بودکه این درگیری سطحی بین جان و دنریس رو سر این موضوع به وجود بیارن و دنریس افسرده بشه و از دلایل دیوانه شدنش بشه.

    بعضیاهم میپرسن جان چرا زنده شد اینم معلومه دیگه تنها وظیفه جان این بود که همه رو جمع کنه وینترفل جلوی وایت واکرارو بگیرن


  4. نگفتم بد ساختن(البته بدم ساختن ولی نه عمدی)

    در 42 دقیقه قبل، Lord of Dragonstone گفته است :

    این حرف که میزنن که hbo از عمد بد کار کرده تا سود بیشتری ببره  برای اسپین افها یا فرای رسیدگی بیشتر به بقیه سریالهاش. کاملا پرته. جون مشکل از میزان هزینه hbo نیست. مشکل از نویسندگان مجموعه است وگرنه از نظر فنی کلی براش هزینه شده. در ضمن اگر سریال ضعیف ساخته بشه اعتبار خود شبکه میره زیر سوال و ملت دیگه بقیه سریالهاش رو هم نگاه نمیکنن و ارزش سهام شرکت افت میکنه.

     

     گفتم خیلی از سوالات بدون جواب موند و خب تابلو است دیگر معلومه برای اسپین آفه

    در 46 دقیقه قبل، Romi گفته است :

    دقيقا جان نه تنها ايكه برگشت سر خونه اول بلكه داستانش بي معني و باز موند.

    من خودم شخصا هميشه فك مي كردم بعد فصل هشت دلتنگ بمونم ولي از اونجا كه واقعا مسخره تموم شد اصلا حس دلتنگي نمي كنم.

    دقیقا واسه منم این بار بیشتر شبیه یه حس ابهام بود که البته بخاطر اون پایان باز افتضاح بود.حس خماری که قبل سریال بود هنوزم با این پایان باز از بین نرفت.

    وقتی یه همچنین سریال با اینهمه فصل میسازن پایانش باید طوری باشه که حداقل شخصیت های اصلی معلوم بشه آخرشون. بعد پایان با خودت بگی تموم شد.خط داستانی شخصیت ها تو ذهنت متوقف بشه.الان هشت فصل صبر کردیم که آخرش نفهمیم جان اسنو چی شد؟


  5. جدا از اینکه خیلی سوال ها اصلا پاسخ داده نشد و کلا قسمت خیلی ضعیفی بود که لازم به گفتن نیست.

    فقط به نظرتون مشکل کلی از چی بود؟

    به نظر من با همین شش قسمتم میتونستن یه فصل خوب بسازن ولی در صورتی که در هر قسمت حداقل چندتا کاراکتر اصلی داستانشون به سر انجام می رسید نه اینکه همش فرعیا رو حذف کنن. اینطوری به همه خوب پرداخته میشد.مخواستن پایان همه شخصیت اصلیا تو دو قسمت آخر باشه که خب معلومه شتاب زده و غیر منطقی می شه.

    پایان باز جان هم افتضاح بود.هشت فصل آخرش  هم فقط جان سرش بی کلاه موند و و این خیلی ناراحت کننده بود.

    جدای از این ها هروقت که یه فیلم چند قسمته یا یه سریال که آدم باهاش زیاد همذات پنداری می کرده وقتی تموم میشه یه حس نوستالژی افسردگی مانندی به آدم دست میده.انگار که آدم دلش تنگ میشه واسه شخصیتا .شما هم اینطوری شدید؟

    اینا همش کار اچ بی او میخواد قشنگ تا میتونه از این مجموعه سود ببره این همه سوال در مورد برن و نایت کینگ بدون پاسخ معلومه بای نگاه کردن اسپین آف هاست بهترین کار اینه به نشانه اعتراض کسی اسپین آف نبینه. اون سیصد هزار تا امضا رو هم بجای اینکه برای عوض کردن پایان سریال بفرستن که محاله جمع کنن برای عوض کردن پایان کتاب که اگه اینطوری بشه آخر کتاب هم افتضاح خواهد بود


  6. در پس زمینه بودن و راز آلود بودن

    این ها واژه هایی است که مارتین برای جادو در داستانش به کار میبرد.وایت واکرها در داستان تناسبی بسیار نزدیک با این واژه ها داشتند و همین حداقل برای من بسیار لذت بخش بود.اما هرچه پیش می رویم باید از در پس زمینه بودن در بیایند و این از باید های داستان است.

    اما متاسفانه سریال تنها موفق شد بخش اول را(یعنی مرموز جلوه دادن وایت واکرها)آن هم به لطف اینکه با کتاب پیش می رفت به نحو قابل قبولی انجام دهد.از فصل هفت به بعد که وایت واکرها کم کم تبدیل به دغدغه اصلی می شوند سریال با حجمی از بی منطقی روبه رو می شود.

    اما هنوز هدف وایت واکر ها مشخص نیست و و حداقل انتظارات هم اینست که هدفشان بزرگ تر از کلیشه های معمول(نابود کردن دنیا،ازبین بردن تمام انسان،و...)باشد.

    فصل هشت و چهره تاریک و رمز آلود وایت واکر ها  همچنان ادامه دارد تا قسمت سوم که دقیقه به دقیقه بر این چهره ی رمز آلود و عظمت  نایت کینگ افزوده می شود و تاریک بودن فصا و استفاده کم از نور هم در القای این حس موفق بود(حداقل برای من)

    تا جایی که با پرش آریا نایت کینگ متوقف می شود.اگر همین یک لحظه را از قسمت سوم حذف کنند برای من شاهکار است.اما متاسفانه چنین چیزی ممکن نیست و نایت کینگ  و هدفش هم در دام کلیشه ها می افتندو هدفش هم جز نابودی انسان ها و خود آگاهی نیست.

    دو فصل گذشته حداقل ثابت میکند هرچه اثر هنری فراگیرتر شود و سود مالی گریبانش را بگیرد بیشتر در سراشیبی سقوط می افتد و این هم مدعای دیگری است بر بی ارزش بودن هنر سفارشی.

    باقی قسمت ها هم که آنقدر پر است از حفره ها و نواقص داستانی که نیازی  به گفتن ندارد(حتی همان نبرد قدمی کلگین ها بسیار دیدنی تر از نبرد این قسمت بود)


  7. نبرد در اسوس

    فتح کسترلی راک،نبرد با وایت واکرها و همچنان آنسالیدها هر قسمت در حال افزایشند

    نبرد با لنیستر هاانقراض در شب طولانی و دوتراکی ها و اسب هایشان گویا مدام در حال زایشند

    نبرد در سرزمین های رودخانه ،غارت شمال به دست آهن زادگان،قتل عام تعداد زیادی در دوقلوها،نبرد حرام زادگان و بازهم شمالی ها.

    این حجم از بی منطقی واقعا نشانگر ضعفه.

    نویسنده ها با چندتا دیالوگ ساده میتونستن مخاطب ها رو به یاد ریور لندز بندازن که هنوز هم میشه از اون جا تعدادی سرباز به دست آورد تا شاید کمی منطقی تر بشه.ولی به کل انگار یادشون رفته.

    این فصل کلا تا اون جایی خوب بود که نایت کینگ و آدر ها داشتن از دروازه وینترفل وارد میشدن. این حجم از مرموز بودن و عظمت واقعا لذت بخش بود ولی بعد...


  8. witch king » چهارشنبه خرداد 23, 97 10:35 pm[/url]"]پارسای عزیز من توی همون بحثیم که شما میگید سریال و با فیلم ارباب حلقه ها مقایسه کردم گفتم که فصل ۵ وبه خصوص فصل ۶ سریال نه کتاب با تمام آمارا و ارقامایی که دادن قابل مقایسه با فیلم ارباب حلقه ها نیست چون فیلم ارباب حلقه ها خیلی خوب یه اثر سینمایی از داستان تالکین دراورده و تقریبا به منطق داستان وفادار بوده.

    ارباب حلقه ها و دنیای نغمه دو تا سبک داستانی متفاوت و دو تا دنیای متفاوتن.

     

    درسته بیلیش دیوانه وار عاشق کتلین استارک بود اما وقتی توی دوءل با برندون استارک به طور مفتضحانه ای شکست خورد و تحقیر شد و رفتارایی که خاندان های اشرافی به خاطر نجیب زاده نبودنش باهاش میکردن تصمیم گرفت که برای رسیدن به قدرت هر چیزی رو فدا کنه و اینطور شخصیتش شکل گرفت و چند سال بعد عضو شورای کوچک شد.

    موافقید که وقتی از بزرگی یه چیز یا یه شخص حرف میزنیم باید یه تعریفی از بزرگی داشته باشیم

    اگه به نظر شما به آدمای خطرناک و فاسدی مثل لنیسترا بری خیلی راحت بگی که از رازشون خبر داری و الکی تهدیدشون کنی و بی خیال توی شهر و کاخ بگردی و عملا خودت و خانوادت که هیچ بهترین دوستت بهتره بگیم شاهت و کل کشور به خطر نابودی و مرگ بکشونی باعث میشه که اون شخص آدم بزرگی باشه و مرگش بی عدالتی و ظلم نظر شماست.

    لیتل فینگر سیاستمدار بزرگیه چرا باید با یه شخص مغرور,کله شق و بی مغزی مثل ند استارک متحد شه؟!

    من و بعضی از دوستان که نسبت به سریال انتقاد داریم قصدمون کوبیدن سریال نیست چرا این انتقادها از فصل ۵ شروع شد و هر فصل سیر صعودی داشت چون فصل به فصل سریال ضعیف تر شده.

    و اینکه ما صحبتمون در مورد اینکه داستان ارباب حلقه ها به چه شکلیه و اگه ادامه پیدا میکرد به چه سمتی میرفت نیست بحث در مورد اینکه تغییر فاز سریال خیلی شلخته بی منطق جلو رفته و این قضیه باشتاب ادامه داره

    بله نظر من اینه. بخاطر همین هم شرافت ادارد استارک زبانزده که اونم نه از نوع خشکش که وابسته به قانون و اینا باشه چون دیدیم که برای بچه هاش حاضر شد اعتراف دروغین بکنه.وقتی به اون حد از نیکی و شرافت برسی انتظارم داری همه همونطوری باشن.بعدشم صحبت از لیتل فینگر بود خب بالاخره حتی اگه خود ند هم خطرو احساس نمیکرد میتونست بهش بگه.

    دوم اینکه بله شاید از نظر سیاسی کار بیلیش درست بود ولی از نظر انسانی کارش ظالمانه و مفتضح بود.به نظر شما این خوبی نیست که به کسی که کاری که کرده مجازاتش مرگه فرصتتی بدی؟اصلا تعریف شما از مرگ ظالمانه چیه؟؟؟یا بی عدالتی؟؟؟

    افت سریال هم مشخصه به وضوح ولی بازم فکر نکنم تو قضیه بیلیش باهاتون موافق باشم.چون بیلیش به دلیل این به قدرت رسید که بتونه همپایه اشراف بشه و به خواسته هاش برسه پس اینطوریم نیست که چون بیلیش شخصیتش به عنوان یه سیاستمدارشکل گرفت پس دیگه قدرتو به هرپیزی ترجیح بده قدرت فقط یه وسیله برای رسیدن به خواسته هاست.پس دیگه وقتی قدرت داره چرا ازش استفاده نکنه؟به نظرم بیلیش آگاه بود که شوالیه های ویل زیاد دل خوشی ازش ندارن ولی از ویژن های برن و خیانت سانسا به صورت نمک نشناسانه که خبر نداشت.فکر میکرد مثل همیشه جریانات مثل برنامه ریزی پیش میره اگه هم تو وینترفل نمیموند که دیگه اون قدرتش عملا استفاده ای نداشت و آرزو هاشو برآورده نمیکرد.بالاخره سر آخر بگم همه سیاست مداران بزرگ اشتباه کردن


  9. witch king » پنج شنبه خرداد 10, 97 10:13 pm[/url]"]تمام شخصیتای کلیدیی که واقعا بازی قدرت و بلد بودن به شکل واقعا اعصاب خورد کن و غیر منطقی کشته شدن یا به حاشیه برده شدن یا بهتره بگیم که دیگه شخصیت واقعیشون نیستن و تبدیل شدن به مهره نه بازیکن.

    الان ما نبرد آدم خوبا و آدم بدا رو داریم درست مثل ژانر فانتزی_ ژانر فانتزی یکی از قشنگ ترین و گسترده ترین ژانرای توی دنیای کتاب و فیلمه که منم مثل خیلیا عاشقشم اما این سریال بازی تاج و تخت نه ارباب حلقه ها_بازم درسته که داستان اصلی بازی تاج و تخت عناصر فانتزی مثل اژدها وایت واکر غول ها و.. داره اما عنصر واقعیت که همین بازی های سیاسیه هم جزء مهم کتاب و مخصوصا سریال بود که دیگه ما چیزی ازش نمیبینیم.

    این داستان هم دقیقا از ژانر فانتزی با چاشنی از حقیقته.دییقا اتفاقی که در ارباب حلقه ها میافته که داستان طوریه که با جنگ و خیرو شر شروع و با شکست شر و رفتن یا کم رنگ شدن نژاد های دیگه جا برای انسان ها باز میشه و اگه داستان ادامه ای داشت مطمئنا پای سیاست و بازی درباری هم به وسط میومد و داستان کم رنگ میشد. دقیقا نغمه بر خلاف این سیر میکنه با سیاست و بازی های درباری و پستی های انسانی شروع و با کم رنگ شدن سیاست بازی میرسه به جنگ خیر وشر و بقای نژاد انسان.درسته این سیاست بازی ها خیلی زیبا بودن و لی دیگه داشتن تکراری میشدن.این سیاست بازی ها فقط پس زمینه داستان بود و از اول هم وایت ها در حاشیه داشتن قدرتمند میشدن و موضوع اصلی همینه ولی مطمئنم که به لطف قلم مارتین این بخش هم به بهترین شکل اتفاق خواهد اتفاد.


  10. witch king » پنج شنبه خرداد 10, 97 9:56 pm[/url]"]یا بران اصلا ندید که بزرگترین مسبب جنگ داخلی وستروس پدر به اصطلاح شریفش بود و بیلیش چاره ای نداشت جز اینکه چاقوشو روی گردن ند استارک بزاره

    و گرنه خودشم سقوط میکرد

    همه این صحبتارو بیلیش میتونست برای دفاع از خودش بگه یا اگه واقعا چاره ی دیگه ای نداشت بازم میتونست تقاضای محاکمه با مبارزه تن به تن کنه ولی همه ما دیدیم که آمیتا پاچان ببخشید

    منظورم لیتل فینگر برای حفظ جونش با عجز لابه التماس استارکا رو کرد

    متاسفم که واقعا بدون داشتن اطلاعات مناسب میایین و اظهار نظر میکنین.در یک تاپیک دیگه هم که بحث سر مقایسه رباب حلقه ها و نغمه بود شما همینطوری داستان رو کوبیدی.درسته فصل هفت نسبت به بقیه فصلا خیلی پایین تر از انتظارات بود ولی بدون شک یکی از بهترین قسمت هاش کشته شدن بیلیش بود. بیلیش برای اینکه عشقی دیوانه وار نسبت به مادر سانسا داشت و سانسا رو نسخه زنده و زیباتر کتلین میدید در وینترفل موند تا شاید به هدفش برسه چون بر خلاف بی محلی ها حدسم نمی زد از این دختر تو سری خور کاری بربیاد که بخوا بکشتش.بزرگترین سیاست مدار ها هم اشتباه میکنن.

    در مورد ند استارکم که دیگه همه میدونن که چه انسانی بزرگی بود و بیگناه کشته شد.سقوط با ند استارک بهتر از همدست شدن با لنیسترا بود. آخر سرهم بالاخره این جنگ آغاز میشد چون حتی اگه ند جون سالم به در میبرد و فرار میکرد هم به همه میگفت که جانشین رابرت برحق نیست و جنگ شروع میشد ولی خیلی زودتر تموم میشد.پس میبینیم آغازگر اصلی جنگ خود بیلیشه که میتونستبه ند خبر بدهو به هر طریق فرار کنن.


  11. شهاب سنگ سرخ » سه شنبه اسفند 8, 96 3:58 am[/url]"]اقا من نشستم تمام صحبت هایی که روی این تایپیک بود رو خوندم

    چندین شب تا صبح بیدار بودم و مشغول مطالعه بودم

    یه مطلبی در مورد فصل هفت که نمی دونم کسی بهش اشاره کرده یا نه اینه که:

     

    در قسمت اول بعد از قتل عام فری ها توسط آریا و مشاهده ی رژه ی ارتش شاه شب می بینیم که برندون به دیوار و به قلعه ی سیاه می رسه . بلافاصله بعد از اون جان اسنو رو میبینیم که در وینترفله و داره داره در مورد استخراج شیشه ی اژدها و سرنوشت قلعه های آمبرها و کاراستارک ها حرف می زنه. یعنی وقتی برندون در قلعه ی سیاهه جان در وینترفله . آیا نباید جان خبردار میشد که برندون به قلعه ی سیاه رسیده؟ یعنی ارتباط وینترفل و قلعه ی سیاه این قدر ضعیفه؟ اون هم وقتی زمستان از راه رسیده. وقتی کلاغای قلعه ی سیاه می تونن با سرعت موشک دنریس رو خبر کنن نمی تونستن به

    جان اسنو بگن که برادرت اینجاست؟ و تازه اینا بدون در نظر گرفتن قدرت برندون در به کارگیری کلاغ هاست

    اول اینکه خوش اومدی و خوشبختانه هنوزم کسانی هستن که این کتاب ها رو میخو نن و سریالو میبنن در ضمن چون دوسه ماه گذشته خوب یادم نیست ولی فک کنم جان سریعا از وینترفل خارج شد و حتی اگر هم که خبر میدادن برن میخواد بیاد فک نکنم جان میموند.سر آخر بگم حیف که تالار ها اینقدر سوتو کوره دیگه فک کنم که این سایتم سرآخر به سرنوشت آردا دچار میشه که خدا کنه نشه چون ما با این کتابا زندگی کردیم و هنوز هم میکنیم کاش آردا رو هم نبسته بودن و به فکر نسل های بعدی هم کتاب هارو خواهند خوند بودن خود من که تازه ارباب حلقه ها رو شروع کردم و ای کاش آردا باز بود خوب حداقل تقاضا دارم چون خیلی از عضو های این سایت از عضو های قدیمی آردان یه تاپیک بزنن برای ارباب که سوالاتمونو بپرسیم و بدونن که نه ارباب حلقه ها و نه نغمه هیچ وقت قدیمی نمیشن و هنوزم به یادشون هستیم


  12. خب معلومه که ارتش های نغمه انسان های معمولین هرچقدر هم که آموزش دیده باشن شمشیر های جادویی و زره هایی از میتریل نداره اما اگه از الف ها و دورف ها بگذریم به نظرم دوتراکی ها حریف سواره نظام روهان میشن.


  13. شهاب سنگ سرخ » جمعه دی 21, 96 2:49 am[/url]"]به نظر من جان اسنو صد در صد می میره و باید هم بمیره . چرا؟

     

    فقط کافیه نگاه ساده ای به عکس قضیه بندازیم (برهان خلف به قول ریاضی دان ها)

     

    اگر جان اسنو زنده بمونه کل سریال به یک داستان لوس و بی مزه تبدیل میشه نگاه کنیم به اینکه جان اسنو تا حالا چقدر شانس اورده. جان اسنو یه بار می میره و بعد زنده میشه. بار دیگر به سپاه چند هزار نفره ی بولتون ها مثل احمق ترین احمق ها حمله می کنه و زنده می مونه و زنده موندنش در اون قضیه شکار وایت واکر رو هم در فصل هفت دیدیم . این همه شانس اوردن فقط زمانی پذیرفته میشه که آخرش بمیره. پس جان اسنو چه به وسیله ی آتش دروگون یا به هر دلیل منطقی یا غیر منطقی دیگه باید کشته بشه.

    شاید مثال بی ربطی به نظر برسه اما شما تصور کنید که داستان رستم و سهراب جور دیگه ای به پایان برسه و سهراب زنده بمونه و با رستم پدر و پسری برن زندگی کنن. ایا اون موقع باز هم رستم و سهراب معروف ترین و شناخته ترین داستان شاهنامه بین مردم میشد؟

     

    همچین چیزی برای جان اسنو در این سریال هم صدق می کنه . ترجیح میدم یک مرگ هودور مانند براش درست کنن

    دوست من این از صعف کارگردان هاست که سریال رو طوری ساختن که شما فکر میکنی جان باید بمیره وشانس آورده .کارگردان ها میتونستن جنگ حرام زادگان رو اینطور بسازن که صبل از جنگ جان با اقوام کوهستان و دره متحد بشه و اول جنگ با همون دو هزار نفر حمله که بولتونه از وینترفل بیاد بیرون و بعد در حین جنگ آرین ها حمله کنن و به کمک جان بیان که یک استراتژی بزرگ میشد تو کتاب که جان از این شانسا نداره


  14. متاسفانه تالار خیلی خلوت شده .بگذریم یه سوال داشتم .

    تاحالا دقت نکرده بودم ولی میخوام بدونم که کل داستان از شروع که یعنی مرگ ند و رابرت تا الان که جان اسنو شده فرمانده دیوار و استانیس ارتششو در دیوار مستقر کرده چند سال میگذره چون از نحوه صحبت شخصیت ها اینطور برداشت میکم که زمان زیادی نگذشته و حدودا دوسه سال گذشته. اگه کسی اصلاعی داره پاسخ بده


  15. Alireza-res » سه شنبه دی 12, 96 3:10 pm[/url]"]این سریال بی نظیره، ولی همون طور که دوستان اشاره کردن، یک سری ابهامات داره که سریال خیلی راحت از کنارشون میگذره و اصن بهشون پرداخته نمیشه.

    ممنونم از همه دوستان که در این مورد اظهار نظر کردن.

    سئو

    همین ابهاماته که نقطه قوت سریاله و اینطوری هم نیست این سریال و کتاب که البته خیلی دقیق تره کلا روی روشن کردن این ابهامات میگذره واصلا داشتان روی ابهامات بنا شده


  16. دوستان در کتابضیافت کلاغ ها وقتی جان میخواد سم رو به سیتادل بفرسه سم به استاد آمون میگه :پدرم اجازه نمیده تو خاندان تارلی هیچ پسری زنجیر به گردن نمیندازه و سربازها به لردها ادای احترام نمیکنن!!به نظرتون این نظامی گری شدید جزو کارهای خود رندیل تارلیه یا ریشه در نسل هاشون داره؟با گفته سم ظاهرن این خاندان از اول این طور بوده.کلا خاندان خیلی جالبیه و ویژگی ها های خاصی داره.آیا از سرنوشت رندیل تارلی و خاندان تارلی در کتاب خبر دارید.من خوندن کتاب رو تموم نکردم و نمیتونم منتظر باشم تا وقت خوندن بفهمم چه اتفاقی براشون افتاده


  17. محمد مهدی:

    موافقم منهم فکر کنم بزرگ دلیل پیوستن لردهای ریچ به سرسی این بود که اولنا با پیوستن به دنریس عملا با دورن هم صلح و ارتباط برقرار کرده و دلیل پیوستن لرد رندیل تارلی هم پیشنهاد وسوه انگیز محافظ جنوب بودن و سرپرستی هایگاردنه چون دیگه مجبور نبود زیر دست تایل های نالایق کارکنه و پیروزی هاش نادیده گرفته بشه وازشون به نفع تایرل ها استفاده بشه.

    سر دانکن:

    من هم نشنیده بودم که فصل هفت قراره فصل آخر باشه.درمورد تایرل ها اگر پاسخی دارید هم اهمیتی نمیدم و لحنتون واقعا مایه تاسفه من محترمانه با شما صحبت کردم و دلایلمو آوردم شما اگر پاسخ درست حسابی داشتید اینطور توهین آمیز صحبت نمیکردید.تنها کاری که بلدید پیش دستی کردن تو اینه که به هرکسی یه برچسبی بزنید.

    متاسفانه برخی از دوستان برای اینکه حرفشونو معتبر نشون بدن حرف های بی پایه و اساس خودشون رو هم به بحث اضافه میکنن مثل همین قضیه که فصل هفت قراره فصل آخر باشه.


  18. Ser Duncan The Tall » دوشنبه شهریور 27, 96 10:47 pm[/url]"]محمدپهدی جان:

    دوست عزیز من یادم نمیاد چه چیزی گفتم که شاید بهتون بر خورده و ناراحت شدید، ولی اگر هم بوده از قصد نبوده و من عذر میخوام. اگر هم منظورتون از ادبیات طرز جمله نویسی و چیدمان کلمات و یا چیز دیگه هست سکوت نکنید(به قول ناپلئون همه بدبختی ها از همین سکوته) و خوشحال میشم گوشزد کنید و سعی می کنم بهترش کنم. من با دوستانی که شما شاید فکر میکنید باهاشون بر علیه سریال جبهه گرفتم هم بحث داشتم، مثل ار فارازون(فقط امیدوارم اشتباه تلفظ نکرده باشم ) و بانوی وینترفل و ... ولی هیچوقت توهینی نکردم و کمی بعد متوجه شدم در بیشتر موارد با هم توافق داریم.

     

    من با وجود علاقه زیادی که دارم ولی رابطه خوبی با خوندن ندارم و ادم کتاب خونی نیستم، کل کتاب هایی که تا به حال خوندم هم به تعداد انگشتان دو دست نمیرسه و نصف این تعداد هم رمان نبوده. پس سعی در نقد کتاب و تعریف کردن ازش نمی کنم(تا جایی هم که یادمه نکردم) چون میدونم که فقط خودمو ضایع میکنم، به علاوه تماشای سریال رو به کتاب ترجیح میدم، ولی ضعیف شدن سریال نسبت به کتاب و حتی فصل های اول خودش برام کاملا واضحه. من حتی در چهار فصل اول نیازی به خوندن کتاب نمی دیدم، ولی فصل پنج وقتی فهمیدم که استنیس در کتاب زنده هست دست به کار شدم. اگر یادتون باشه خیلی از کتاب خون ها از تفاوت های فصل چهار نسبت به کتاب ناراضی بودن، ولی من خودم فصل چهار رو بهترین فصل میدونم و به نظرم تقریبا تمام تغیرات فصل 4 و حتی فصل های قبلی جذاب بود. ولی از فصل 5 بود که سریال شروع به خراب کردن کرد.

     

    یه دوست فن برکینگ بد داشتم، که همیشه باهاش بر سر بهتر بودن گات یا برکینگ بد بحث داشتم. با وجود این که از فصل چهار گات نسبت به فصل اخر برکینگ بیشتر خوشم میومد، ولی واقعا انصاف نبود که بگم بهتره. و منتظر بودم فصل پنج بیاد و بکوبم تو سرش، ولی نه تنها این فرصت رو بهم نداد بلکه خودم رو هم کمی نا امید کرد، با این وجود همچنان به فصل های بعد امید داشتم ولی این فصل معدود کورسو های امید رو هم خاموش کرد.

     

    قبول دارم بعضی ایراد ها واقعا به جا نیست و با توجه به کوتاه شدن این فصل قابل درکه، ولی خود این کوتاه شدن قابل درک نیست. شما ببین چهار فصل اول سه کتاب اول رو کاملا به تصویر کشید، و دو کتاب باقی مونده تقریبا در یک فصل. جایی شنیدم(شایدم خوندم) دوستی میگفت تهیه کننده ها برای ساخت سریال خودشون که راجب جنگ داخلی امریکاست میخواستن گات رو زود جمع کنن، که به نظرم واقعا هم حرف درستیه، اگر اینطور باشه واقعا حیف نیست پتانسیل همچین سریالی رو بی استفاده بزارن و برن سراغ یه پروژه دیگه؟ سریال های متوسط و بعضا در پیتی که طرفدار زیاد پیدا میکنن سازنده ها چنان می دوشنش، مثلا سازنده های واکینگ دد گفته بودن اگر لازم باشه سریال رو بی نهایت ادامه میدیم! حالا گات(که اگر اشتباه نکنم پر بیننده ترین شو شبکه های کابلیه) که در کمترین حالت پتانسیل 10 تا 12 فصل ده قسمتی رو داشت رو اومدن کوتاه کردن! تازه قرار هم بود که این فصل فصل اخر باشه و تنها به اصرار شبکه اچ بی او فصل هشتم اضافه شده.

     

    من نمیگم که حرفام فکته و همه قطعی، ولی فکر نکنم این ها فقط حرف من باشه، خیلی از دوستان در همین فروم، خیلی از کسانی که فقط سریال رو دیدن، خیلی از منتقد ها و خیلی های دیگه هم ضعف سریال رو تایید می کنند. این جمله فکر کنم قشنگ این وضع رو توصیف می کنه:

    "If you run into an asshole in the morning, you ran into an asshole. If you run into assholes all day, you're the asshole."

    در اخر بگم، من خودم حداقل هفته ای یک بار یوتیوب رو باز میکنم و صحنه های حماسی رو تماشا میکنم، ولی حقیقتا 90 درصدشون از چهار فصل ابتداییه.

     

     

    ممنون بابت زحمتتون، ولی فکر نمی کنم این سایت منبع موثقی باشه، چون اکثر اطلاعات رو از سایت های دیگه گرداوری و ذخیره می کنه و لینکی به عنوان منبع میزاره که لینک این شجره نامه هم کار نمیکنه، ولی به هر حال ممنون، من اطلاعی از این ازدواج نداشتم و شاید بتونه در کتاب تاثیری داشته باشه که بعید میدونم، در سریال هم که به همچین پیچیدگی هایی اصلا اشاره نمی شه و به نسب رابرت با تارگرین ها هم نشده اگر درست یادم باشه. در مورد حق وراثت هم هرچه به ذهنم میرسید گفتم و بقیه نکات رو هم دوستان اشاره کردن، سعی نمیکنم نظر و دیدگاه خودم رو بهتون تحمیل کنم.

     

    در مورد حکومت میس تایرل هم بگم که ابتدا در سریال که تایرل ها عملا ارتشی حتی کوچک تر از لنیسترهای جنگ زده دارن و تقریبا در نقش پشمک. ولی در کتاب چنین چیزی چندان غیر منطقی هم نیست، میس تایرل میتونست خودش رو پادشاه بنامه، ولی ایا بقیه ازش حمایت میکردن؟ ایا راب میومد شمال و ریورلندز رو بهش بده؟ ایا قوایی حتی به بزرگی 70 هزار نفر برای فتح هفت اقلیم کافیه؟ من که فکر نمیکنم. ولی چیز چندان بعیدی نیست و در صورتی که میس تایرل مردی مثل رابرت بود یا مردی که عطش قدرت داره میتونست راهی پیدا کنه برای تسخیر سه چهار تا از اقلیم های جنوبی.

     

    شما اشتباه متوجه شدید برادر من، یه بار با توجه بخونید همون تکه رو، فکر کنم کنایه کاملا در نوشته ام مشخص بود. من توجیحی نکردم و برعکس به رام شدن آنی دوتراکی ها و اژدهایان دنی کنایه زدم.

     

     

    ویرایش: محمدمهدی جان یک پیشنهاد بهتون میدم، اگر وقت کردید بشینید سریال رو از ابتدا تماشا کنید، بعد سعی کنید بدون تعصب، و فقط برای خودتون، چهار فصل اول با سه فصل دوم، و یا شش فصل اول با فصل اخر رو مقایسه کنید.

     

    @lady of winterfell

    چقدر این دوراهی برای ما اشناست، البته برای ما بیشتر چهارراهیه.

    اگر از این که تایرل ها ارتشی کوچک تر لنیسترهای جنگ زده دارن منظورتون اشاره به اپیزود فصل هفته که لنیتسرها به تایرل ها حمله کردن و شکستشون دادن باید بگم اینطور نیست.اونجایی که به تایرل ها حمله کردن کاملا غافلگیرانه و غیرقابل پیش بینی طرح ریزی شده بودارتش تایرل در کنار پرچن دارنش ارتش خیلی بزرگیه ولی اونجا تایرل ها پیش بینی حنله لنیستر ها و نکرده بودن و پرچمدار ها هم اونجا نبودن و تنها نیروی دفاعی تایرل ها سرباز های مدافع قلعه بود و قلعه ریچ هر چقدر هم که بزرک باشه فک نکنم بتونه تمام سربازان خود تایرل ها رو جا بده و در دوران فدرال و در کتاب و سریال هم لردها هنگام جنگ نیروهاشونو خبر میکردن و داخل قلعه سربازان چندانی نبودو فقط سرباز هایی که از قلعه دفاع میکنن باقی میمونه.ارتش لنیستر ها شامل دوتا کمپ سی هزار نفری بود که یکیش تقریبا به دست راب استارک نابود شد ولی اون یکی بعد از جنگ پنج پادشاه هم باقیه و تیریون هم به دنریس گفت ارتش لنیستر هنوزهم همون ارتشیه که پدرم به وجود آورده بود. و این ارتش سی هزار نفری کنار سایر پرچمداران ریچ ارتش بزرگی میشه

    در مورد حکومت میس تایرل:

    متاسفانه شخصیت میس تایرل خیلی در سریال خوار شده.در کتاب جزو افراد مهمه به طوری حتی بعد مرگ لرد تیوین سرسی احتمال اینو که مرگ لرد تیوین کار میس تایرله میده و بعد مرگ تیوین تا یه مدتی به هرکسی نزدیک میشه فو میکنه تایرل ها خریدنشون حتی سرکوان لنیستر رو.ولی در سریال یک شخصیت احمق چاق که هیچ کس ازش انتظار هیج خطریو نداره در سریال این کار شدنی نیست که میس تایرل تاج میذاشت ولی در کتاب امکان داشت چون تایرل ها در نزد مردم عادی هم از محبوبیت برخوردارن و تعداد زیادی از اون ها تو کینگز لندینگ هستن و میس تایرل هم به این اندازه خوار و خفیف نیست و یه چیزایی به ذهنش میرسه.

    فتح قلعه ریچ به کیفیت سربازان هم بستگی داره که حرف اولنا تایرل خودش مدرک اینه:اولنا:خوب جنگیدیم؟

    جیم:به خوبی که انتظار داشتم.

    اونا:هیچ وقت تو اینکار خوب نبودیم.

    و حضور سربازانی مثل رندیل تارلیدرکنار لنیسترها خودش قابل چشم پوشی نیست.


  19. Ser Duncan The Tall » جمعه شهریور 24, 96 11:03 pm[/url]"]اول از همه بگم که یه چیز(یا شخص) هر چقدر احمقانه و مزخرف باشه بازهم طرفدار ها و مدافعینی داره(که البته من هم از اشاره به نمودش در اطراف خودمون معذورم)، پس این دیدگاه رو خطاب به کسی نمی نویسم چونکه تجربه(خصوصا در همین فروم) ثابت کرده چنین اشخاصی کلا اپشن "پذیرفتن" و "قانع شدن" ندارن.

     

    1. جان و زانو زدن: چه جان دینی به کسی داشته باشه چه نداشته باشه نباید از کیسه خلیفه ببخشه. جان مقامش رو خودش به دست نیاورده که خودش بخواد تسلیمش کنه. جان هیچ حقی به وینترفل و طبعا شمال نداره، به خاطر حرامزاده بودن. و با توسل به زور هم نتونست این ها رو به دست بیاره. شوالیه های ویل وینترفل رو بهش دادند و لرد های شمالی اون رو پادشاه کردند. در نتیجه این مقام مثل یک امانت میمونه، که در نگه داریش خیانت کرده. البته جانی که ما در شش فصل گزشته میشناختیم همچین شخصی نبود و این مسخره جات هم اثر فیلم نامه کشکی این فصله.

     

     

    2. سرسی دانا!؟: سرسی یک ابله به تمام معناست. از اول عمرش سعی داشته کارهای پدرشو تقلید کنه و همیشه هم درش شکست خورده. بعلاوه هرگز برای حکومت تعلیم ندیده. خودش میگه یه روزی رسید که من و جیمی رو از هم جدا کردن و یه شمشیر دست جیمی دادن و دست من سوزن. حالا این باور که تایوین سرسی رو برای حکومت تربیت کرده از کجا اومده من در عجبم! لرد تایوین هم بهش گفت برای زن بودنش نیست که بهش بی اعتماده بلکه برای اینه که اونقدر که فکر می کنه باهوش نیست. و من هم که هیچ باهوشی از سرسی ندیدم و اگر هم هوشی داره ترجیح میده قایمش کنه و به قول رابرت جوری قایمش می کنه انگار کل طلای کسترلی راک رو اونجا داره!

    این سخنرانیش برای لردهای ریچ و پیوستن اونها بهش هم سرشار از همین فیلمنامه کشکی بوده. سرسی هیچ حقی به تخت نداره و ازدواج با پادشاه هم بهش این حق رو نمی ده. در فصول قبلی سرسی به عنوان نایب فرزندان "رابرت" حکومت می کرد و حالا بدون فرزند اساسا هیچ جایگاهی برای حکومت نداره. بعلاوه با جدا شدن جیمی از گارد شاهی حقی بر کسترلی راک هم نداره. پس منطق حکم میکنه که لردهای غربی و ارتش لنیستر متعلق به جیمی باشه(که در پایان فصل جدا شد، ولی تنها!) کمی قبل هم که یک خاندان بزرگ رو منقرض کرد، مذهب رو به خاک و خون کشید و از همه بدتر خویشاوند کشی کرد! فقط یکی از همین کارها کافیه تا هر موجودی با عقلی در سرش بفهمه که این یه روانی بی شرفه، کما اینکه هر سه در کنار هم باید برای فهمیدن موجودات بی عقل هم کفایت کنه.

     

     

    3. دنریس: من علاقه ای به دنریس ندارم ولی در مقابل سرسی غنیمته! برده داری رو از خلیج برده داران بر انداخته و پس از ترکش در پایان فصل قبل ما چیزی از شورش این شهر ها ندیدیم، مگر اینکه نسخه ی اختصاصی برای بعضی دوستان فرستاده شده باشه. پس نتیجه می گیریم این شهر ها در خوبی و خوشی هستند و برده ای هم در کار نیست.

    سرسی محافظ اقلیم!: دنریس در کمترین حالت باید 40 هزار دوتراکی داشته باشه که همه سواره هستند. و تنها شکست های دوتراکی ها به دست انسالید ها و اژدهایان بهشون تحمیل شده که هر دو طرف دنریس هستند. اگر دوتراکی ها هنوز شهری رو غارت نکردن و یا تجاوز دست جمعی مرتکب نشدن نه به خاطر هوش و تدبیر اندیشی سرسی بلکه به خاطر دل رحمی خود دنریس بوده.

    چه کسی خوشنام تر هست؟: دنریس یک ارتش دوتراکی داره، که هنوز بهشون اجازه نداده که غارت و تجاوزی کنن، و همین دوتراکی های وحشی در حال سفر به شمال براب مقابله با دشمن مردم وستروس هستند. به نظر به ناجی بیشتر شبیه نیستن؟ انسالید ها برده های خواجه؟ دنریس انسالید ها رو خواجه کرد؟ نه، دنریس انسالید ها رو ازاد کرد! و در اخر سه اژدهایی که به خاطر وحشی شدن و کشتن دختر یه چوپان بی اهمیت قل و زنجیرشون کرد!

    در اون کفه ترازو هم سرسی قرار داره. کسی که به شوهرش(پادشاه محبوب و وطنی مردم) خیانت کرد، بهش شاخ داد و در اخر کشتش. در فصل قبل دیدیم که تقریبا همه قانع شدن که بچه های سرسی نامشروع هستن و این فصل هم قاطعانه گفت که اعلام می کنه فرزند کنونیش از برادرش هست. سرسی هم خونان خودش رو کشت، ملکه مملکت رو کشت، باعث مرگ پسر خودش شد و یکی از مکان های کهن(و توریستی ) پایتخت رو به وایلدفایر کشید. نمیدونم چطور میشه از این شرایط سرسی رو خوشنام تر از دنریس برداشت کرد؟!

    اصلا شمادرست میگین.شما جزو اون دسته هستین که خودشون رو با اوردن حرف های مستند نمیشه قانع کرد بعد هرکی هم که باهاتون مخالفه سریع بهش برچسب اینو میزنید که قانع نمیشه.

    فعلا شواهد اینو نشون میده دنریس یک کودن به تمام معناست اگر سرسی یک ابله بود با اون وضح دورن و تایرل رو از دست دنریس در نمیاورد.و گریجوی های دنریس به اون وضع شکست نمیخوردن و تمام ناوگانشون از بین نمیرفت.

    کسی مثل سرسی که دیگه چیزی برای ازدست دادن نداره خیلی انگیزه اش بیشتره تا دنریس.سرسی براش نه بچه ای باقی مونده نه پدری نه همسری تنها چیزی که براش مونده و امیدواره نجاتش بده قدرت و جکومت پس با تمام وجود برای نگه داریش تلاش خواهد کرد.با دیدن سریال هم فعلا که سرسی جلوتره.

    ۲.اتفاقا جزو منتقی ترین سکانس ها قانع کردن لردهای ریچ بود.تایرل ها افرادی از خود راضی بودن و حتی از پیروزی های لرد رندیل تارلی هم به نفع خودشون استفاده میکردن و این پیروزیها رو به اسم خودشون زده بودن و در نهایت بی توجهی رهاشون میکردن.این بهترین فرصت بود تا با همراهی اکثریت لردهای پرچمدار تایرل و ارتش لنیستر ها این سرزمین از شر این خاندان راحت بشه و البته پیشنهاد محافظ جنوب بودن هم پینشهاد وسوسه انگیزی بود.

    واقعا داره خنده ام میگیره که کارتون به جایی رسیده که به سکانسی که باهاش مخالفید میگید فیلنامه کشکی!!!واسه همینه میگم خیلی به خودتون اعتماد دارید و اصلا به نظر دیگران اهمیت نمیدید وخودتون خیلی آدم بزرگی جلوه میدید.اگه به نظرتون این سکانس که با نظر شما مخالفه و دوست داشتید داستان جور دیگه ای میش بره مخالفه پس میتونید برید بشینید چشماتونو ببندید و تصور کنید لردهای ریچ با سرسی موافقت نکردن و لذت ببرید


  20. محمدمهدی » پنج شنبه شهریور 23, 96 8:49 pm[/url]"]R-FAARAZON@

    1- میزان تاثیر یه سفر نسبتا کوتاه تو حد فاصل نه چندان زیاد وینترفل تا دیوار، تو بالاترین حدش هم زیاد نمی تونه بشه و بیشتر از همون خاطره خوب و حس مثبتی که عرض کردم ازش درنمیاد.

    در مورد بحث دین جان به دنریس هم طی بحثی که با بانوی وینترفل داشتیم تا جایی که در توانم بود مفصلا توضیح دادم مجموع سه عامل دادن "حق استخراج رایگان و بی قید و شرط دراگون گلس" "شخصا به شمال رفتن برا کمک و نجات و از دست دادن یه اژدها تو این راه" و "گذشتن از شرط اولیه زانو زدن برا دفاع از شمال" باعث ایجاد حس دین و پشت بندش علاقه تو جان نسبت به دنی شده؛ ولی علیرغم اینکه خود جان این مدیونی رو تو سکانس پایانی اپیزود ششم فریاد میکنه بازم ایشون و همفکرانشون اعتقاد دارن که نه جان غلط کرده و نفهمیده و این دنریسه که مدیونش شده و باید جلوش زانو بزنه

    تو فرهنگ لغت من به این حالت میگن تعصب کوری که باعث تعطیلی عقل و منطق و ندیدن واضحات میشه، کاریشم نمیشه کرد کرشه دیگه

    2- در مورد مقایسه سیاسی دنی و سرسی و میزان شایستگی و مهارت شون تو حکومت و مملکت داری سرسی حداقل برای اینکار تربیت شده و سالها آموزش دیده و یه الگوی موفقی به اسم تایوین لنیستر داره که از همون لحظه اول هم تو کتاب و هم تو سریال تمام سعی اش تقلید و مشابهت سازی بین خودش و اون هست که البته تو این مسیر مرتکب اشتباهاتی مثل میدان دادن به گروه های افراطی مذهبی میشه که خودش هم بیشتر از همه ضربه اشتباهش رو میخوره و بعد زمین خوردن و درس عبرت گرفتن با تجربه بیشتر دوباره بلند میشه و اشتباهش رو اصلاح میکنه.

    ولی دنریس چی ؟ حاصل کل عمرش چیزی نیست جز عقده و کمبود و نفرت و گرفتن خوی و خصلت وحشی به خاطر همنشینی با وحشی ترین قوم عالم، خروجی مملکت داریش رو هم تو میرین دیدیم که از اداره یه شهر نه چندان بزرگ عاجز بود و آخر سر هم به تخیلی ترین شیوه ممکن از دست مردم شهر فرار کرد و رفت یه مشت وحشی خام خوار رو جمع کرد آورد تا از مردم شهر به خاطر فراری دادنش با قتل عام انتقام بگیرن

    تو سکانس ثیون و ناخدا دیدیم که خواستن دنی چه قدر رو نیروهای یارا تاثیر گذاشته بود. اگه سرسی میزاشت دست دوتراکی ها به یکی از شهرها و قلعه های وستروس برسه میزان تاثیرش رو اونا هم مشخص میشد

    مگه اینکه بخواید بگید معجزه دیدن اندام لخت دنریس و عربده کشی اژدها اثر هایپرجادویی داشته و باعث شده که یه قوم وحشی خونخوار جنایتکار یه شبه متحول بشن، فرهنگ چند هزار ساله شون تغییر کنه و متمدن و منظم و قانونمند و فرهیخته بشن

    3- در مورد اطرافیان و یاران دنی و سرسی هم متاسفانه شاهد همون استاندارد دوگانه ای هستیم که تو اعمال و روابط جنسی شون بودیم !!!

    جبهه ای که هر چی مجرم و خلافکار اعدامی فراری منفور افکار عمومی مردم وستروس مثل تیریون پدرکش یا جوراه برده فروش یا وریس جاسوس چندجانبه یا الاریا قاتل و کودتاچی یا ملیساندرایی مردم و بچه ها رو زنده زنده میسوزوند یا یارا و ثیونی که علیه رای و انتخاب اکثریت قاطع ملت شون شورش کردن میشن احرار و اولیا؛ بعد شریف ترین و اصیل ترین لردها و خاندان های وستروس مثل تارلی ها و دانشمندترین و فرهیخته ترین مردی وستروس به خودش دیده و همون طور که تو هرنهال به جیمی گفت جان هزاران نفر رو از لاعلاج ترین بیماری ها نجات داده، میشن زیردست شیطانی

    در مورد پیاده نظام دو جبهه هم دوتراکی های وحشی غارتگر و دزدای دریایی فراری و آنسالیدهای عقده ای که تو میرین ثابت کردن حتی بدون داشتن آلت تجاوز هم به زنای مردم رحم نمیکنن و از همه اینها بدتر پسران دوم بدنام میشن احرار و اولیا بعد گلدن کمپانی که نسل شریف ترین و اصیل ترین لردها و شوالیه های وستروس و منظم ترین و خوشنام ترین ارتش ایسوس هستن میشن یه مشت مزدور

    و اما در مورد آزادی بیان و حق انتخاب نیروهای دو جبهه، هم نطق متواضعانه و مودبانه سرسی برای لردهای ریچ رو دیدیم که گفت بیاید کنار هم بیاستیم و بهم کمک کنید تا از خونه ها و رعایاتون محافظت کنم و هم موضع سراپا عقده دنریس رو که به هر کی میرسید میگفت یالا زانو بزن وگرنه میدم اژدها بخوردت

    و ایضا اینکه جیمی تو روی سرسی گفت میخوام برم برا دشمنت بجنگم و بهش اجازه داد بره، خیلی دلم میخواد بدونم اگه سر جوراه تو روی دنریس میگفت میخوام برم برا سرسی بجنگم چه سرنوشتی در انتظارش بود ؟

    در مورد پایبند نبودن به مذاکره هم جان و دنی تو روش گفتن کمک کن از شر شاه شب خلاص شیم تا بعدش برگردیم دوتایی با خودت بجنگیم

    اگه سرسی به همچین جبهه ای کمک میکرد که عین جیمی میشد احمق ترین لنیستر

    اما در باب نوسان سینوسی جیمی تو سریال:

    من فک میکنم نقطه عطف جدایی جیمی و سرسی تو نسخه اصلی داستان از همون جایی هست که بعد تسلیم کردن بلکوودها همراه بریین ناپدید میشه

    ولی تو سریال چون اکثر پرچمداران و شوالیه های غرب و پسرعموهای سرسی و شوالیه های گارد شاه حذف شدن، جیمی رو تا اینجا کنار سرسی نگه داشتن تا نقش اون کاراکترهای حذف شده رو ایفا کنه.

    خب اگه واقعا اینطوری باشه حسن کار به اینه که باعث خلق چن تا دیالوگ و سکانس مشترک عالی و نوستالژیک بیشتر توسط دو هنرپیشه توانمند لنا هدی و نیکولا کاستر والدو تو دو سیزن شیش و هفت میشه و عیبش هم اینکه باگ حرکت سینوسی جیمی رو ایجاد میکنه.

    دستی که این پست رو نوشته رو بوسید هرکی هم باشه باید با این پست قانع بشه دیگه حرفی نمونده با این پست.

    در مورد سفر دیوار موافقم بیشتر از اون خاطره خوب چیزی نمیتونه باشه ولی به نظرمن همون احساس نزدیگی یک کوتوله ویک حرامزاده بیشترین تاثیر داشت که به نوعی هردوشون همیشه از جمع دور بودن و هیچوقت به خوبی دیگران با بقیه ارتباط برقرار نمیکردن باعث شد که تیریون به نوعی پادرمیانی کنه.

    دین جان ودنریس رو خودتون به بهترین شکل توضیح دادین و کسی که قانع نمیشه دیگه بهتره باهاش بحث نشه.

    لغت نامه باحالی داری من ازش خوشم اومد.

    درمورد سیاست دو ملکه:

    اگه رنیس سیاست داشت بجای استفاده از اون قانون که دشمن دشمن من دوست منه و این که بره با تمام یاغی ها و شورشی های کشور دست به یکی کنه میرفت با افراد محبوب مردم هم پیمان میشد یا حداقل اگر با این افراد متحد شده بود افراد کار آمدی و بزرگی مثل رندیل تارلی رو از یاد نمی برد با بها دادن به همون یدونه رندیل تارلی میتونست خیلی از جنگ ها رو ببره.یکی از بزرگترین نقاط قوت خاندان کایرل پرچمدارشون یعنی خاندان تارلی بود که اخرش با بی توجهیشون موجب شدن بزرگترین نقطه ضعفشون بشه.

    اما سرسی با کشیدن لردهای ریچ به طرف خودش سیاستشو نشون داد و با دعوت یورون به کینگز لندینگ خودشو دوباره ثابت کرد اتحاد یورون و سرسی فکر سرسی بود نه یورون وگرنه امکان داشت این تصمیم خیلی دیرتر به ذهن یورون برسه.

    درمورد هم پیمانان:

    دنریس یه ارتش وحشی خونخوار سواره و یه ارتش میاده که همه احساس هاشون از بین برده شده پشت سرش داره. مطمئنا با این حساب زیاد تو وستروس خوش نام نیست.

    ولی سدرسی مردانی رو داره که فقط و فقط بخاطر طلا و شهرت و شرافتشون میجنگن و تاجایی مطمئن هستن که حتی یک بارهم به کسی که بهشون پول داده خیانت نکرده ن و از حرامزاده های تارگارین هستن و تشنه به خون تارگارینن و مجهز به فیلن و در جنگاوری هم ارتش مطمئنین.

    ولی از نظد تعداد در این جنگ دنریس برتره.

    درآزادی بیان هم موافقم آزادی که سرسی میده خیلی بیشتره.

    اون میتونست حتی اگه جیمیو نکشه زندانیش کنه چون جیمی الان که آزاده نقشه اش رو لو میده ولی اون اینکارو نکرد و لردهای ریچ رو هم که دیدین چطور راضی کرد.

    بله دنریس یک فرد کاملا پوشیده از سراما عقده است و تشنه قدرتیه که هرگز ندیدتش.اگر دنریس بدون عقده تشنه قدرت بود میتونست امپراطوری به مراتب بزرگتر از وستروس در غرب ایسوس ایجاد کنه و والریا رو احیا کنه ولی چون روی وستروس عقده داشت و میخواست از اطرافیان رابرت انتقام بگیره به وستروس اومد و کاملا نشون میده که جزو اشراف زاده های از اسب افتاده ایه که تازه به نون و نوایی رسیدن و حالا دارن عقده هاشونو در میکنن مثالش همین که بجای اینکه دنبال هم پیمان باشه دنبال زیر دست و به همه میگه زانو بزن.

    در بقیه مواردهم حرفم همون حرف پست شماست ممنون ازتون.


  21. R-FAARAZON » جمعه شهریور 24, 96 11:01 am[/url]"]
    در دنیای واقعی این گذار از دوران قرون وسطایی انجام شده و میبینیم که با ستفاده از انقلاب صنعتی، انقلاب علمی و فرهنگی بوده نه با استفاده از انقلاب های شعاری و نظامی و برای همینه که تغییراتی که به جا گذاشت پایداره.

    البته صحبت ما در مورد دنیای نغمه ای از آتش و یخه که نه این گذار انجام شده و نه بسترش فراهم شده.

     

    انقلاب از نوع دنریس مثل انقلاب های آمریکای جنوبی و کشور خودمونه تازه در این انقلاب ها فردی از اون جامعه و پشتیبانی اکثر مردم انقلاب کرده اینجا که دنریس یه بیگانه ست. اینکه دنریس در صورت پیروزی ناموفق خواهد بود به این دلیله که تجربشو تو شهرهایی که موفق به فتحشون شده دیدیم که در هیچکدوم موفق نبوده.

    اینکه یه نفر برای تغییر لزوما باید از خاندان های وستروس باشه و بیگانه نباشه در غلطیدن در همون نظم قدیمه. خیلی جالب تر میشد اگه دنریس کنار می رفت و مثلا واریس که یه بیگانه است و در درجات بعدی تیریون این تغییر رو انجام می دادن.

     

    یه نکته هم بگم: یه وسوسه ای که اکثر دیکتاتور ها بخاطرش مردم رو رفتن به سمت تغییر ساختارها( حالا چه با انقلاب و چه رفورم) امنیت و رفاه است. اینکه نظم قدیم امنیت و رفاه رو به دنبال داره و هرج و مرج اول یه خیزش از بین بردن رفاه اجتماعی. ولی هر حرکتی هزینه ای رو در بر خواهد داشت و برای به نتیجه رسیدن نیازمند گام های بعدی و ارائه نظم جایگزین بجای اون نظم قدیمه. فعلا چه در ایسوس و چه در وستروس دنریس برای این حرکت ابتدایی اش مشغول کشمکش با اربابان قدیمه.

    راستی شهرهایی که دنریس فتح کرد هنوزهم دسته یا نه؟یعنی هنوزهم ماله خودشه یا بعد اینکه به طرف وستروس حرکت کرد کنترلشون از ددستش خارج شده؟سریال رو قبلا یه بار دیده ام و متاسفانه یادم رفته سرنوشت این شهر ها و الان کتابو میخونم تو کتاب که تا از آستاپور رفت و اون یکی شهر هارو فتح کرد کسایی که تو آیتاپور گذاشته بود خیانت کردن و برده ها کشتنشون و خودشون یه شاه گذاشتن و از دست دنریس هم مستقل شدن تو سریال سرنوشت این شهر ها جیشد؟


  22. محمدمهدی » پنج شنبه شهریور 23, 96 5:29 pm[/url]"]منم با پارسا جان موافقم که این سکانس جای بحث بیشتر نداره، اگه بخوایم جمع بندی کنیم باید بگیم اتحاد طبیعی یورون و سرسی با توجه به موقعیت و تهدیداتی که داشتن عاقلانه ترین گزینه و بهترین تصمیم ممکن بود و حالت و سناریوی متفاوتی براشون متصور نیست.

    فقط اگه متن مذاکره و شرایط توافق شون یه خورده چکش کاری میشد و شرح و بسط بیشتری پیدا میکرد بهتر میشد.

    3) اولین سکانس اتحاد برادری بدون پرچم در خرابه های ریورلندز:

    خب اینکه اتحاد برادری و در راس اونها بریک و توروس، با تشخیص صحیح و به موقع تهدید و خطر اصلی که کل بشریت رو تهدید میکنه، دست از جنگ عملا بی حاصل چریکی با لنیسترها و فری ها کشیدن و دارن به سمت شمال میرن تا در جنگ بزرگ ایفای نقش و کمک کنن یه تصمیم عالی و قابل تقدیر و بدون شک بهترین سناریوی متصور برا این گروهه

    اما برام قابل درک نیست چرا به جای حرکت خودسرانه و آتش به اختیار سمت دیوار به وینترفل نمیرن تا حاکم شمال رو از خطر قریب الوقوعی که کشف کردن و کل قلمروی اون رو تهدید میکنه با خبر و با ادغام نیروی کوچیک خودشون تو نیروی بزرگتر شمال اثرش رو بیشتر کنن ؟

    واقعا با خودشون فکر کردن گروهی که حتی حریف گشتی های ایستواچ هم نبود جلوی صدها هزار مرده ای که هاوند تو شعله ها دید چه میتونست بکنه ؟؟

    مگه اینکه بگیم سالها یاغی گری و زندگی آزاد بدون پرچم باعث شده نسبت به خدمت کردن و جنگیدن زیر پرچم آلرژی پیدا کرده باشن که خب اینم با توجه به فرماندهان عاقل و دوراندیش و جنگ دیده شون توجیه مناسبی نیست.

    در مورد دیالوگ های عالی این گروه و مخصوصا تن صدای کاریزما و اهورایی بریک دانداریان هم که هر چی بگی کم گفتی

    تشریح خوب و دلنشین مقولات تقدیرگرایی و تکلیف مداری دینی از زبان بریک

    نمایش عالی سیر تحول شخصیت سندور از یه قلچماق زورگو و مردم آزار خودگرا و سودجو و توبه و پشیمانی اون از بدی ها و ظلم هایی که در گذشته به مردم ضعیف تر از خودش کرده و تلاش اش برای جبران و خدمت به مردم و انسانها

    و در نهایت و عالی تر از همه سبک تبلیغ دینی محشر و عمیقا کارآمد توروس دوست داشتنی که به جای امر و نهی تحکم آمیز و نگاه از بالای تحقیر آمیز و جلب اطاعت ظاهری مردم با زور و تهدید، از راه دوستی و رفاقت و همدلی و همزبانی و تحمل بدخلقی های مردم و ورود از دریچه علایق اونها (در اینجا علاقه هاوند به شراب و رجزخونی) سعی در جلب علاقه و فتح قلوب شون داره.

     

    پ.ن: من حذف کاراکتر مزخرف و نفرت انگیز لیدی استون هارت و حفظ کاراکتر کاریزماتیک و دوست داشتنی بریک دانداریان رو که باعث شده نقش اتحاد برادری از یه گروهک تروریستی تخریبگر به یه جنبش دوست داشتنی آزادیبخش ارتقا پیدا کنه از بهترین ابتکارات دیوید بنیوف و دن وایس و نقاط قوت سریال نسبت به کتاب میدونم

    اول از ریوران بگم که به دلیل خط مقدم بودن در نبرد استارک ها و لنیسترها واقعا بی در و پیکر و پر هرج مرج شده بود بر بعضی از مناطقش گاهی استارک ها و گاهی لنیسترها مسلط بودن عملا بیشترین ضربه رو از جنگ استارک ها و لنیسترها ریوران متحمل شد با وجود حاکمان تالی بازهم در زمان جنگ این منطقه اونقدر بی نظم بود که اینگونه گروه هایی توش آزادانه فعالیت میکردن و پر از خرابه ها و جسدها و گروه های راهزن و یاغی بود که خودش جا داره کلا درموردش ت یه تاپیک جداگانه بحث بشه.تا اینجا اگه خارج از موضوع حرف زدم ببخشید.

    اما درمورد برادری بدون پرچم:

    واقعا جزو بهترین های کتاب و سریال هستن.هنر پیشه های خوبی که بای نقش هاشون انتخاب شده واقعا ستودنیه.هنرپیشه بریک‌که به افتخارش باید سکوت کرد. و اما توروس مرد مستی از میر.شخصیتش واقعا ستودنیه هاند رو با اون وضع وحشتناکش اینگونه به سمت ایمان کشید و واقعا باعث تحولش شد.

    اصولا جنگ چریکی برادری با لنیستر ها بر سر به دست آوردن آذوقه و غنائم برای کمک به مردم بی گناه ریورلندز بود و دیوید بنیوف و دن وایس با حذف کردن لیدی استون هارت این گروه رو از مسیر اصلیشون منحرف‌نکردن و باعث شدن این گروه هنوز هم سر آرامنش یعینی کمک به مردم باقی بمونه و شخصیت بسیار جذابی مثل بریک که نمادی از شکوه و پایداری در سخت ترین حالته رو نگه داشتن که واقعا از شخصیت خسته کننده لیدی استون هارت خیلی بهتره.

    اگه به وینترفل میرفتن و مستقیما به سمت دیوار نمیرفتن فک کنم برای این که بگن چی در انتظارشونه خیلی دیر میشد بای همین باید مسنقیما به دیوار میرفتن چون اولین خط دفاعی دیوار بود.

    اما این سکانس جزو سکانس های بی نقص بود و واقعا سکانس جذابی بود.

×