IRIS
اعضا-
تعداد ارسال ها
20 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
اعتبار در انجمن
0-
چیزایی که گفتینو خوندم بیشتر توهم توطئه بود تا حرفای منطقی مثل اینه که الان خیلیا اعتقاد دارن همه چی تو دنیا کار ادم فضایی هاس یا همه کارا کار سی ای ای هست یا نوستراداموس همه چیو پیش بینی کرده و...... اینا توهم هستن و موجودیت ندارن خلاصه که اگر اینا تا وقتی ثابت نشدن در همین حد بمونن خوبه ........ممنون که اشاره کردین با این اعتقادم اشناه شدم اما هیچ جایی گفته نشده و در حد حرفای گروهی از فنای این مردای بدون چهره هست
-
ای بابا مرجع ما کجتاس کتاب سریال خوب باید یه جا باشه این که یکی عاشق این گروهه همه چیو میده به اینا نمیشه که باید یه واقعیت باشه یه جا نوشته باشه یکی اشاره کرده باشه چطور انفجار یا هر اتفاقی میتونه کار اینا باشه جنگ داخلی تارگارینها سر قدرت بود که باعث نابودی بعدی ازدها شد شما چطور میگید خوب این مطالب بزار مام ببینیم من یه سرچ کردم چیزی ندیدم بعد پایه این حرفا کجاس ؟؟/
-
به نظرم بیچهره اصلا در اون حد و اندازه هامهم نیستن و در نابودی تارگرین ها و دیگر اتفاقات مهم وستروس نقشی نداشتن ولی اگه شما دلایل برای اثبات حرفهاتون دارین خوشحال میشم بدونم دقیقا بی چهرها معامله گرهای روح بودن یک زندگی میگرفتن به عنوان دستمزد برای همینم چندین مجسمه داشتن این گروه اساسینو با یک فرق کوچیک در داستان دیگم دیدم هر چند قبول دارم قوی هستن اما هیچ وقت نه در حد بازی پادشاهان بودن نه دخالت کردن من تقریبا تمام مطالب این داستانو خوندم چون کتاب مورد علاقم بود اما هیچ جا ندیدم این افراد دلیل باشن
-
دلیل جنگ فقط یه مرگ یا یک دزدی یا... نبود این کاری بود که وجود مد کینگ و پسرش باعثش شد بی چهرها هیچ وقت جنگ شروع نکردن اساسین بودن در ضمن یک زندگی یک مرگ شما برای نابودی هر یه نفر یک زندگی میدید این که یه روستایی بیاد بگه زندگی من در عوض یک امپراطوری اصلا نبوده ....کل شهر های ازاد در مقابل امپزاطوری بودن اما تا حالا هیچ جا ثابت نشده کار اینا بوده حتی وجود انفجارم ثابت نشده هیچ کس نمی دونه چرا فقط می دونیم یه پیش گویی بوده بقیه مطالبم حدس منو شماس بازم می گم قانون خدای سرخ هر زندگی یک مرگ بوده
-
نه عزیز شما اگر چیزی می دونی بگو منم بدونم طوطی وار نیست خوشحال میشم اما مد کینگو مردان بی چهره نکشتن یا پسرش هیچ اژدهایم نکشتن امپراطوریم که توسط یه انفجار نابود شد جایی نگفته مردان بی چهره بودن .....اگر چیزی میدونین لطفا بگید
-
اون که داشت به سربازهای باقی مونده می گفت فکر نکنم جیمی برگرده به پایتخت اصلا فکر نکنم سرسی دوباره ببینه هیچ وقت
-
تا اونجایی که من کتابو خوندم و سریالو دیدم اینا بودن اگر شما اطلاعاتی بفرمایید ....شما عاشق این گروه شدی منم عاشق کسای دیگم اما قرا نیست غیر واقعی ببینم ازدها ها تارگارین بعد جنگشون با هم و به دلیل نا معلوم مردن نه با بی چهره ها مد کینگ و پسرشو اینا کشتن نه بی چهرها دوتا شونم که فرا کردن که یکیش در خدمتمونه......بی چهرها گروه اساسینن نه نابود گر امپراطوری باستانی ازدها سوارانن نه تارگرینا
-
واقعا از زمان مرگ سایت های ترجمه اینقدر از بحث لذت نبرده بودم هم دیروز هم امروز ....بگذریم اما این مردان بدون چهره هم یک گروه قاتل هستن من قبول دارم بهترین اساسین های جهان نغمه هستن اما در حد نابودی امپراطوری ها نیستن جوری که شما گفتید که اصلا دلیل نابودی امپراطوری ها نبودن در کل ....بانک آهنی در حقیقت همه چیز این جهانه کاری که سرسی می کنه لازمه در مقابل 40 هزار دوتراکی باید یک نیروی نظامی داشته باشه که اینو از یه جا فقط می تونه به دست بیاره در حال حاضر ویل رو نداره شمالو نداره و تایرلو نداره فقط غارتش کرد و لنسترام که طلاشون خشکیده یا می تونه با اخرین طلاش غرق بشه یا این که با یک قدرت بزرگ معامله کنه و این ادم نماینده دون پایه نیست ........ کلا تو تمام داستان های فانتزی ما تقریبا اساسین های بزرگو داریم اما همیشه در همین حد بودن اما اینو رد نمی کنم من هیچ وقت از اساسین ها خوشم نیومده تو هیچ داستانی
-
هیچ چیزی قدرت کامل نیست حتی مردان بدون چهره اتفاقا اونا خیلی از اژدها ها وحشت دارن بانک آهنی و شهر آزاد تو این سریال نماد کامل سیستم لیبرال هستن و کاپیتالیسم برای همین همه ازشون وحشت دارن دقت کن که لیبرال یعنی آزاد اما کی گفته این ازادی یعنی همون که شما فکر می کنی !!!! چیزیه که اونا می خوان این که 10 مرد بدون چهره پادشاهی سرنگون کردن مردان بدون چهره اژدها کشتن امپراطوری نابود کردن زیادی گرفتن یه گروه از اساسیناس اونا هم حد و حدود دارن کشتن یه لرد تو یک قلعه داغون با کشتن یه پادشاه فرق داره در کل زیاد جدیش نگیرین ......... بر خلاف مردان بدون چهره یا خداشون پادشاه شب یک قدرت واقعیه وقتی دیوار فرو بریزه جادوی پشتش تمام دنیا میگیره و هر مرده ای میشه سلاح براش بازم می گم ما هر کدوم یه علاقه داریم این کمال فانتزیه اما شما زیادی مردان بدون چهره بزرگ کردین
-
من کتاب را نخوندم، اما شخصیتی که از سانسا تا فصل پنجم توی سریال بود، یک فرد کاملا بی اراده بود که کاملا در جهت باد حرکت می کرد. بی اراده، مسخ، بی عرضه، لوس، خودخواه و ضعیف. کسی که توان انجام کوچکترین کاری برای انجام دادن در جهت منافع خودش و خانوادش نداشت. گرگش را کشتند و باز پاچه خاری جفری را می کرد. پدرش را کشتند و باز همینطور! کسی که در برابر تحقیرهای جفری و سرسی فقط سکوت کرد تا وقتی که بهش کمک کردند فرار کنه که اگر کمکش نمی کردند، بعد از مرگ جفری مدتها بود که کشته شده بود. بله اون یک گروگان بود در دربار جفری، بعد با کمک لیتل فینگر فرار کرد، در ویل هم بی اراده بود، بعد به رمزی فروخته شد، در اونجا هم بی اراده بود! بهش تجاوز شد، تحقیر شد اما باز هم بی اراده بود. جتی یک دهم اون معشوقه رمزی عرضه نداشت. تئون شکنجه های بسیار بیشتری از نسبت به سانسا دید، یکی از دو چیزی که همیشه تئون بهش می نازید رو رمزی با ناقص العضو کردنش ازش گرفت. آسیب های غیرقابل جبرانی بهش زد. الان که سانسا به خونواده واقعیش رسیده، داره در مقابل جان و در مخالفت با تصمیم های اون از خودش عرضه نشون میده! تنها جایی که باید همراه و همدل باشه! تنها جایی که باید پشت و پناه باشه. اگر دقت کنید، سانسا همیشه یکی از پاشنه های آشیل خانواده استارک به حساب میاد، همین الان تو بحث های مختلف می بینیم که همه از خام شدن دوباره سانسا به دست لیتل فینگر می ترسند. امیدوارم از این به بعد شخصیت خودش را پیدا کنه و حداقل به خانواده اش آسیب نزنه. اره منم قبول دارم سانسا ضعیف بود اما دقت کردین چرا لیتل فینگر فروختش ؟؟ تا خودشو پیدا کنه سانسا از احساسات تیون استفاده کرد برای فرار این دقیقا چیزی بود که بیلیش می خواست که از هوشش استفاده کنه چرا سانسا با لیتل فینگر مقایسه میشه چون لیتل فینگرم یه ادم ضعیف بود اما نه خودش بلکه تو جنگیدن به روش دیگران بخاطر همین روش خودشو کشف کرد برای یه زنم همینه مثلا سرسی برای کشتن رابرت از بدنش استفاده کرد چون سلاحشه افرادی مثل سانسا بیلیش و سرسی از همه اون چیزایی که دارن برای رسیدن استفاده می کنن چون نمی تونن به روشی که دنیای نغمه داره بجنگن به جای رو در رو جنگیدن از پشت جنجر می زنن .....سانسا یاد گرفت تو این تجربه هاش مردمو شناخت جفری بهش یاد داد مردمو از قیافه نشناسه مرگ خالش بهش یاد داد براش کسی مهم نباشه و با دروغ همه چیو جلو ببره و با بدنش و تجاوز بهش یاد داد که بدنش یه معبد نیست ازش برای رسیدن به هدف استفاده کنه اینا درسای بیلیش بود که یاد گرفت
-
به همچنین. *** نکته ای که درپست اولم فراموش کردم بهش اشاره کنم برن بود. از جمله ای که به لیتل فینگر گفت مشخصه از صحبتش با واریس اطلاع داره. پس حتما متوجهه که چه آدم خطرناکیه. اینکه چرا سعی نمیکنه اطلاعات بیشتری ازین آدم مرموز به دست بیاره و به سانسا هشدار نمیده برام عجیبه. احتمالا تنها دلیلش اینه که میخوان لیتل فینگرو تا آخرین اپیزود زنده نگه دارن.چون لحظه ای که خیانتش به ند رو بشه کارش تمومه. من فکر می کنم کلاغ سه چشم بودن یعنی خارج از خانواده کشور و...... بودن یعنی برن دیگه استارک نیست بلکه کلاغ سه چشمه و هدفش این نیست که در حوادث به سود یکی تغییر ایجاد کنه هدفش خدمت به دنیاس پس اجازه میده حوادث خودشون جلو برن این نظر منه
-
هر جور راحتید اما هدف بحث اشتراک نظرات هست نه قانع کردن هم اما بهتر صبر کنیم ببینیم در اینده چی میشه ......به هر حال خوشحال شدم از شنیدن نظراتتون
-
ما دوتا دیدگاه متفاوت داریم به شخصیتا و اول بگم خیلی خوشحالم که با شما دارم بحث می کنم ....... اما در مورد شخصیت ها من دارم از واقعیت درونی حرف میزنم اره مشاوره گرفتن خوبه اما فرار چیز دیگس کاری که دنریس می کنه مشاوره نیست قایم شدنه همون طور که حرف تیریون درباره ملکه خاکسترها رو دزدید و گفت چرا چون اراده کافی نداره .......فکر نکنم فروخته شدن مخصوصا که در کتابم تجاوزی نبود حالا تو فیلم بود بشه دلیل خوبی برای مقایسه با سرسی
-
من جناب نیستم. اینکه نمیخواد مثل پدرش ظالم باشه بده؟ ایریس و جافری و رمزی بودن نشونگر شجاعته؟ بعد هم میشه بگید سرسی چه زحمتهایی برای چیزهایی که داره کشیده؟ شرمنده فکر کردم پسرید ... ظالم نبودن و فرار از واقعیتت چیز دیگس یه روزی اخر این واقعیت بهت بر می گرده ......این ادما دیوانه بودن نه شجاع کی لیتل فینگر مردمو برای سرگرمی کشت یا سرسی ؟؟؟ هیچ وقت اینا وقتی کشتن که باید وقتی که نباید نه هیچ وقت برای سرگرمی نبود این فرق داره ........سرسی اولا زندگی با یک مستو تجربه کرد که میشه با کال برای دنریس یکی دونستش سری شاهد مرگ تک تک فرزنداش بود سرسی تو لحظه سقوط و مرگ و حتی سرنوشت بدتر وقتی پایتخت سقوط داشت میکرد بود سرسی تو پیاده روی شرم همه چیزشو از جمله ارزشاشو از دست داد همه چیزو مجبور شد از اول بسازه گناهان خودش بود اره اما جواب همه رو داد اما دنریس چی ؟؟
-
جناب nymeria نه همه villain ها فقط اونایی که قدرت تصمیم گیری دارن ایریس دیوانه بود اما حداقل ترسو نبود بر خلاف دخترش هر چند دیوانه یک انسان کامل مثل سرسی بیلیش و سانسا نمیشه ........ دنریس قدرت نظامی زیادی داره اما ترس همیشه همراشه ترس از پدرش شدن که هست فقط اینقدر ترسو که قبول نمی کنه چون اگر قبول کنه اون وقت اونم یک دیوانس برای همین پشت امسال تیریون که خودشفتگی زیادی و حس باهوش بودن دارن قایم میشه تا از اون واقعیتش فرار کنه و یک دنیای آرمانی ساخته که همش دروغه برای این که از دیوانگی که تو وجودشه فرار کنه وگرنه اگر این دنیای دروغین نبود از پدرش با قدرت اژدهاها بدتره .......درباره حرف آخرتون فکر کنم همه اینو قبول دارن که دنریس زحمتی نکشید برای چیزایی که داره