رفتن به مطلب

Carmen

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    17
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روزهای برنده

    1

اعتبار در انجمن

34

آخرین بازدید کنندگان پروفایل

بلوک آخرین بازدید کننده ها غیر فعال شده است و به دیگر کاربران نشان داده نمیشود.

  1. Carmen

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    سرنوشت کاراکتر جان اسنو اسطوره شدن است. اسطوره ها کامروا نیستند، چون انتخاب می کنند برحسب منافع شخصی شان رفتار نکنند، و از اینجا به بعد اسطوره می شوند. طلبی هم ندارند. می آیند و مردم و سرزمین شان را نجات می دهند و از ایشان گاهی نام و نشانی در داستان ها می ماند.
  2. Carmen

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    تحلیل یک منتقد فیلم: ▪️یک اعتراف می‌کنم با همه‌ی نق‌زدن‌هایم در یادداشت‌های قبلی و اعلام ناامیدی‌ام برای تماشای یک پایان‌بندی معقول، آخرین اپیزود این سریال کاملاً حیرت‌زده‌ام کرد. مجبور شدم وسط تماشا، دکمه‌ی پاز را فشار دهم و عصبانیتم را در قالب چند جمله‌ی مفصل شرح دهم تا بتوانم ادامه دهم. این نه تنها بدترین اپیزود کل سریال بلکه یکی از بدترین پایان‌بندی‌های همه‌ی قصه‌هایی بود که تا‌به‌حال در تاریخ قصه‌گویی بشر ثبت شده. یک خیانت بزرگ به دنیای قصه‌گوها، و شأن، ارج و مرتبه‌ی قصه‌گویی. ▪️دو پایان یافتن این قصه با این وضع‌وحال، یک سرخوردگی بزرگ است. یک جور رودست خوردن. انگار چهار سال منتظر شروع جام جهانی مانده باشی و آخر کار، پاکستان قهرمان شود. ▪️سه قبلاً نوشته بودم که فصل هفتم نگران‌کننده بود. تفاوت‌ها در حدی بود که انگار داریم سریال جدیدی تماشا می‌کنیم. شش هفته قبل هم نوشتم بابت فصل آخر دلشوره دارم چون رویکرد جدید سازندگانش می‌تواند باعث از دست رفتن هر آنچه شود که قبلاً امتیاز سریال محسوب می‌شد، اما حالا ترجیح می‌دهم بگویم نگرانی‌ام از اپیزود نهم فصل ششم شروع شده بود: نبرد حرام‌زاده‌ها. استقبال چشمگیر تماشاگران از آن اپیزود، و این‌که سازندگان سریال هم از مورد توجه گرفتن آن اپیزود آن‌‌همه مشعوف شدند، شروع انحراف این سریال بود. بله، آن اپیزود دیدنی بود و هیجان‌انگیز اما ماهیت واقعی بازی تاج و تخت آن چیزی نبود که در «نبرد حرام‌زاده‌ها» دیدیم. دلیل متمایز شدن این سریال چیز دیگری بود: آن حال و هوای هذیانی قصه‌ی آریا در آن معبد، آن سیاهی تکان‌دهنده‌ی کاراکترهایی مثل جافری، مرگ تکان‌دهنده‌ی اوبرین، پهلوانی که بعد از پیروزی، در یک لحظه غفلت جمجمه‌اش با فشار انگشتان حریفش خرد شد، همه‌ی آن شخصیت‌های هولناک و نیمه‌دیوانه، آن نوع روایت داستان که بین این کاراکترهای مخوف و مرموز و سرزمین رازآمیزشان می‌چرخید و یک جا بند نمی‌شد، آن حال و هوای مالیخولیایی، آن جادوی فراگیر و فضای مشوش‌کننده که باعث می‌شد هیچ وقت مطمئن نباشی یک لحظه بعد قرار است چه ببینی... ما بابت اینها مجذوب سریال شدیم. بابت دنیایی که آقای جرج آر. آر. مارتین ساخته بود. جذابیت این سریال در پروداکشن، صحنه‌های عظیم نبرد و لحظات حماسی میخکوب‌کننده نبود. اما بعد از مشهور شدن اپیزود نبرد حرام‌زاده‌ها و به طور کلی بعد از این‌که فصل ششم بسیار دیده شد و آمار تماشاگران جهانی به‌شدت افزایش پیدا کرد، شبکه‌ی اچ‌بی‌او تصمیم گرفت دو فصل پایانی را با همان قاعده بسازد. تصمیم گرفت جوری پیش برود که به جای یک اپیزود شبیه نبرد حرام‌زاده‌ها در هر فصل، هر دفعه چند اپیزود با آن حال و هوا تحویل تماشاگر بدهد. ▪️چهار الان چیز زیادی نمی‌دانیم چون قرار نبوده پشت صحنه‌ فاش شود اما تقریباً اطمینان دارم که به زودی یکی لو خواهد داد در وقفه‌ی بین فصل ششم و هفتم، از نویسنده (مارتین) درخواست شده که خودش را با رویکرد جدید اچ‌بی‌او تطبیق دهد و تا وقتی این شور و اشتیاق میان هواداران میلیونی سریال وجود دارد پایانی برای قصه پیدا کند که بشود با بودجه‌ی بیشتر و ساختن اپیزودهای پرهزینه‌ی دیدنی، سریال را تمام کرد. او هم گفته که نمی‌تواند لحن روایت را تغییر دهد و آن همه شخصیت و جزئیات مربوط به هر سرزمین را به این سرعت به نتیجه برساند، مدیران اچ‌بی‌او هم توافق کرده‌اند که بدون استفاده از ایده‌های کتاب‌ها، قصه را یک جوری به سرانجام برسانند و به قول متخصصان تولید، پروژه را جمع کنند. نتیجه، همین دو فصل اخیر شده که سازندگانش جوری رفتار کردند انگار همه‌ی آن جزئیات فوق‌العاده‌ی فصل‌های اول تا ششم شبیه شاخ و برگ‌های اضافی درختی بوده که دیگر باید از شرشان خلاص شد تا تنه‌ی اصلی قوت بگیرد! جزئیات را هرس کردند. همه‌ی ظرافت‌های قبلی را دور ریختند و متمرکز شدند روی چند شخصیت اصلی، قصه را با شتاب پیش بردند با این هدف که بشود چند اپیزود «عظیم» ساخت با حداکثر استفاده از سی‌جی‌آی و لانگ‌شات‌هایی که دائم پرواز اژدها و شعله‌های آتش نشان ما بدهد. پیداشدن پی‌در‌پی لیوان استارباکس و بطری آب در صحنه‌های مختلف این فصل تصادفی نیست: سازندگان به این نتیجه رسیدند جزئیات اهمیت ندارد، تماشاگر می‌خواهد لانگ‌شات‌های عظیم ببیند و وقایع بزرگ. دو فصل اخیر برای تماشاگران جدید و تازه از راه‌رسیده‌ای ساخته شد که منتظر بودند هر پنج دقیقه یک بار، یک اتفاق تکان‌دهنده ببینند و یک چرخش بزرگ داستانی. خب این سریال ذاتاً چنین چیزی نبود. قصه این نبود. ⏬ ▪️پنج اندک دوست‌داران دو فصل اخیر استدلال می‌کنند که هر قصه‌ای یک جوری باید تمام شود. چاره‌ای جز همین رویکرد نبوده. لزومی ندارد مجادله کنیم: بالاخره روزی کتاب‌ها منتشر خواهد شد و خواهیم دید که همین قصه‌ی پر شخصیت و پر حادثه چطور تمام شده. پایان‌بندی درست را آن‌جا خواهیم دید. بدیهی است که هر قصه‌ای باید جایی تمام شود. کسی مشکلی با پایان‌بندی ندارد. ولی تفاوت قصه‌های ماندگار تاریخ با انبوهی قصه‌ی فراموش‌شده دقیقاً همین‌جاست. درست در همین نقطه:‌ پایان‌بندی. بله، آخر قصه‌‌ها متمرکز بر چند اتفاق مشخص است نه همه‌ی جزئیات قبلی، اما قصه‌گوی خوب بلد است به ما نشان دهد چرا آن همه ماجرای کوچک و پراکنده برای ما تعریف کرد. جادوی قصه‌گو همین‌جا خودش را نشان می‌دهد که بلد است پایان‌بندی‌اش را از دل همه‌ی آن جزئیات بیرون بکشد تا لذتی وصف‌ناشدنی ببریم از تماشای پیوند میان جزء و کل. نه این‌که مثل فیلمنامه‌نویسان این چند اپیزود جوری رفتار کند انگار هر آن‌چه قبلاً دیده‌ایم زائده‌هایی بوده دور اصل قصه. تصور نمی‌کردم روزی چنین جمله‌ای بنویسم اما بدون مبالغه باید گفت این اندازه بلاهت، پهلو می‌زند به حال و هوای سریال‌های مناسبتی تلویزیون خودمان. ▪️شش این نامه‌ی جمعی اعتراض به شبکه‌ی اچ‌بی‌او و درخواست میلیونی هواداران برای دوباره‌سازی فصل آخر سریال، یکی از معدود اتفاقات بسیار دلپذیر فضای مجازی در سال‌های اخیر است. طبعاً قرار نیست به نتیجه برسد اما واکنشی است هوش‌مندانه برای نشان دادن این‌که شأن و مرتبه‌ی قصه بالاتر از قصه‌گوست. دادخواستی است از طرف ما عاشقان قصه‌ها که به قصه‌گوهای قلابی هشدار دهیم دنیای قصه‌ها برای ما باورپذیر و جاودانه‌تر از آن است که به صرف ناتوانی و نابلدی چند قصه‌گو دست کم بگیریمش. ما منتظر کتاب‌ها خواهیم ماند و حتی اگر آقای مارتین هم نتوانسته باشد قصه‌اش را به سرانجامی در خور برساند (که بعید است) باز هم خودمان به عاقبت این دنیا و این شخصیت‌ها که در این مدت شناختیم فکر خواهیم کرد. ما راهبان دنیای قصه‌ها ایمان‌مان را از دست نخواهیم داد چون می‌دانیم که قصه‌ها زنده‌اند. بشر زنده است که قصه بگوید و در قصه‌هایش جاودانه شود. ▪️ از کانال تلگرام حسین معززی‌نیا، منتقد فیلم @hoseinmoazezinia https://t.me/hoseinmoazezinia
  3. Carmen

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    به نظرم نماد قدرت بود. قدرت از نوع استبدادی.
  4. Carmen

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    آیا امکانش هست امتیازی رو که به اپیزود می‌دیم، اصلاح کنیم؟ لطفا راهنمایی بفرمایید سپاس
  5. Carmen

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    بله دنریس شخصیتی خودساخته بود و هدف دنریس ملکه شدن بود و بس. اینکه مردم آزادانه جلوش زانو بزنن و فقط و فقط ملکه شون انتخاب کنه چی براشون خوبه.
  6. Carmen

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    ممنونم. بالاخره یه استدلال مفید درباره رفتار گری-ورم خوندم. ممنونم.
  7. Carmen

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    فصل 2، اواخر قسمت 10
  8. Carmen

    بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

    ممنون از راهنماییت. یادم نبود که خرابی توی ایست‌واچ اتفاق افتاده. گیج شده بودم. بازم ممنون.
  9. Carmen

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    نگاهتون تحسین برانگیزه. هم به سرسی و جیمی هم به برن و شاه شب. من روانشناسی نمی دونم. آیا این تحلیل حسی من درسته که سرسی و جیمی پس از مرگ مادر و در سایه ی یه والد قدرتمند به نام تایوین به هم پناه آوردن؟
  10. Carmen

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    من کتاب رو نخوندم ولی میدونم قانون نامگذاری در سلطنت اینجوریه که اگر پیش از این هیچ ملکه ای به نام دنریس نبوده، پس دختر ایریس میشه اولین ملکه با این نام وگرنه چه فراوون یه اسم روی دیگران گذاشته میشه. گمونم بدونید که در سلطنت انگستان هم الیزابت اول از خاندان تودور اولین ملکه و ملکه فعلی انگلستان، الیزابت دوم، از خاندان ویندزوره ولی دومین ملکه است با نام الیزابت.
  11. Carmen

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    مسئلةٌ: اینی که تا حالا توی فصل هشت دیدیم، ارزش دو سال آزگار انتظار و تب و تاب رو داشت؟
  12. Carmen

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    نگاهی به قسمت 5 فصل 8 از حسین معززی‌نیا پخش پنجمین قسمت از فصل هشتم و نزدیک شدن به قسمت پایانی، کم‌و‌بیش تکلیف کیفیت فصل‌ پایانی این سریال، سرنوشت شخصیت‌ها و پایان قصه را مشخص کرده. این روزها بحث و جدل بین مخالفان و موافقان برپاست و هر گروه استدلال‌هایی دارد. آمار نشان می‌دهد اغلب طرف‌داران سریال سرخورده‌اند و امتیاز وب‌‌سایت‌های مختلف هم نشان‌دهنده‌ی شدت همین نارضایتی است. از جمله، امتیاز‌های درج‌شده در سایت IMDb که مشخص می‌کند کاربران این سایت، دو اپیزود اخیر را اصلاً نپسندیده‌اند. استدلال مشترک اغلب موافقان فصل اخیر این است که دلیلی برای نق زدن نیست،‌ چون هر سریالی و هر داستانی بالاخره باید تمام شود،‌ به نتیجه برسد و یک جایی جمع شود. پس سازندگان این فصل هم دارند کارشان را انجام می‌دهند تا قصه را تمام کنند. این استدلال نه تنها غلط نیست بلکه اتفاقاً بیان‌کننده‌ی همان مشکل وخیمی است که فصل هفتم و هشتم گرفتارش شده‌اند. [از این‌جا به بعد، داستان سریال فاش می‌شود. کسانی که نمی‌خواهند از جزئیات مطلع شوند، لطفاً بقیه‌اش را نخوانند.] بدیهی است که هر سریالی و هر قصه‌ای یک جایی باید تمام شود. اما تفاوت فیلم‌های ماندگار، سریال‌های به‌یادماندنی و قصه‌های بزرگ با آثار پیش‌پا‌افتاده و فراموش‌شدنی اتفاقاً همین است که طراحان خوش‌ذوق و خلاق آن دسته‌ی اول می‌دانسته‌اند که جزئیات یک قصه باید نسبت درست و دقیقی با پایان‌بندی‌اش پیدا کند و حرکت یک فیلم یا سریال به سمت پایان‌بندی باید با مقدمات قبلی متناسب باشد تا ما همان‌طور که در زندگی واقعی، مرگ آدم‌ها و به پایان رسیدن هر سرنوشتی را ذره‌ذره می‌پذیریم، در یک قصه هم باور کنیم که همه‌ی آن‌چه قبلاً دیدیم عاقبتی جز این نمی‌توانسته پیدا کند. ما دوست داریم در روند رو به پایان یک قصه، مرتب دست سازندگان یا نویسندگان را وسط وقایع نبینیم و باور کنیم سرانجام همه چیز جز این نمی‌توانست باشد. مشکل دو فصل اخیر بازی تاج‌و‌تخت همین است که کاملاً واضح است که «می‌خواهند جمعش کنند». اصل این تصمیم ایرادی ندارد بلکه نتیجه‌اش است که آزاردهنده است. راستش به‌نظرم حتی گاف‌هایی مثل همین ماجرای جنجالی لیوان استارباکس هم نمی‌تواند بی‌ارتباط باشد با همین سرسری رفتار کردن سازندگان سریال. این بحث درازی است و شاید باید در فرصتی دیگر شرحش داد اما فقط برای روشن‌تر شدن موضوع، بیایید به چند نکته دقت کنیم: اول:‌ وقتی در یک سریال، وقت زیادی صرف نمایش جزئیات می‌شود، یک شخصیت فرعی در چند فصل معرفی می‌شود، یک ماجرای نه چندان بااهمیت تا انتهای یک فصل هم به نتیجه نمی‌رسد، حتی سفر یک شخصیت از اقلیمی به اقلیم دیگر ماه‌ها طول می‌کشد، تردیدی نیست که شتاب بخشیدن به حوادث در حدی که در دو فصل اخیر می‌بینیم منجر به صدمه‌زدن به باورپذیری وقایع می‌شود. سرعت اتفاقات باعث می‌شود ما نتوانیم همه چیز را بپذیریم چون آن پس‌زمینه هنوز در ذهن ماست و همه چیز را مقایسه می‌کنیم. این کاملاً بدیهی است. دوم: هر نوع پایان‌بندی در هر قصه‌ای باید موفق شود ما را نسبت به تحولات بزرگ کاراکترها قانع کند. تغییر پیدا کردن شخصیت دنریس (از کسی که هفت فصل، مرتب تکرار می‌کرد من مثل تارگرین‌ها نیستم و می‌توانم عاقلانه رفتار کنم) به چیزی که در اپیزود اخیر دیدیم البته که به‌اصطلاح امروزی «روی کاغذ» پذیرفتنی است اما فقط کسانی با این تحول مشکلی ندارند که عادت دارند به جای چیزی که مقابل چشم‌شان نمایش داده می‌شود به ایده‌های توی ذهن سازندگان فکر کنند. بله می‌دانیم که زمینه‌ی این جنون در ایده‌های نویسندگان سریال وجود داشته اما ما زمینه‌های قانع‌کننده‌ی چنین تحولی را در این فصل ندیدیم، آن هم با چنین شدتی که اصرار داشته باشد زن و کودک را به خاکستر تبدیل کند. اگر کمی دقت کنید داریم از ذهن خودمان به نویسندگان کمک می‌کنیم. به همین ترتیب به این سؤال جواب داده نمی‌شود که جان اسنو به‌عنوان یک رهبر مقتدر چرا در این فصل، به طور کلی تماشاگر وقایع است. چون عاشق دنریس است؟ عاشقش نیست و در همین اپیزود اخیر این را نشان داد. چون مطیع اوست؟‌ چرا مطیع کسی است که بر خلاف منش جان اسنو دارد غیرعاقلانه و ضدبشری رفتار می‌کند؟ چون یک بار با او عهدی بسته؟ پس چرا خودش به عهدی که دنریس با او می‌بندد تا آن راز را فاش نکند وفادار نمی‌ماند؟ اساساً تعریف این شخصیت در فصل اخیر چیست و کاریزمایش کجا رفته؟ به همین ترتیب اگر پیش بروید معنایی برای تصمیم‌گیری‌های بقیه، شامل تیریون، سرسی، جیمی و دیگران هم نخواهید یافت. سوم: می‌توانیم فرض کنیم این فصل اصلاً قرار نیست شخصیت‌ها را تعریف کند و قرار است حادثه‌محور باشد. قرار است از اکشن لذت ببریم. آن‌وقت مدافعان سریال واقعاً معتقدند آن‌چه به‌عنوان اکشن صرف، یعنی طراحی یک جنگ و نمایش جزئیاتش طبق منطق همه‌ی فیلم‌ها و سریال‌های ساخته‌شده‌ی تاریخ، در اپیزود پنجم نمایش داده شد حتی به‌عنوان یک نمایش درجه سه هم پذیرفتنی بود؟ درباره‌ی دکوپاژ و حرکت دوربین و رنگ و نور حرف نمی‌زنیم، بلکه بحث بر سر این است که در هر جنگی ما باید بفهمیم هر کسی کجاست، دارد چه می‌کند، چرا الان حمله می‌کند یا نمی‌کند، چرا عقب‌نشینی می‌کند یا نمی‌کند، اگر از این مسیر حمله می‌کرد فرقش با آن یکی مسیر چه بود و جزئیاتی از این دست که باعث تعلیق و هیجان می‌شوند. در مورد اپیزود اخیر مشخصاً باید بدانیم چرا یک اژدها در کسری از ثانیه کشته می‌شود و دنریس هم وحشت‌زده از معرکه می‌گریزد اما دفعه‌ی بعد، یک اژدها می‌تواند یک ناوگان کشتی با انبوهی نیزه‌انداز را در ثانیه‌ای نابود کند و بعد، یک شهر با همه‌ی سپاهیانش را همین‌طور و بعد هم باید این را بفهمیم که اساساً اگر قرار بوده یک اژدها تکلیف جنگ را مشخص کند پس چرا این سپاه عظیم خودش را از شمال به جنوب رسانده و این همه زحمت کشیده و جایگاه کل این سپاه در این نبرد چیست. می‌دانم که می‌شود جواب همه‌ی این سؤال‌ها را با تأکید چندباره بر «جنون دنریس» داد ولی این تداوم همان روش سازندگان سریال است که می‌خواهند زودتر جمعش کنند. در فیلم‌ها و قصه‌های خوب این چیزها را به چشم می‌بینیم نه این‌که نقص‌ها را با حدس زدن و توجیه تراشیدن و هم‌یاری با کار ضعیف نویسندگان سریال رفع و رجوع کنیم. به‌هرحال، حالا دیگر ایده‌های نهایی کم‌و‌بیش مشخص است و حدسم این است که در اپیزود آخر، وقایع به این ترتیب پیش خواهد رفت که جنون دنریس وسعت خواهد یافت و تصمیم می‌گیرد از هر کس که خائن می‌داند انتقام بگیرد که این شامل جان اسنو هم خواهد شد و آریا به‌عنوان شخصیتی که در فصل اول «شاهد» مرگ پدرش و رخنه‌ی بزرگ در خاندان استارک بود و در اپیزود اخیر باز هم «شاهد»ی بود باقی‌مانده میان نتایج جنایت دنریس، این بار مانع موفقیت یک ملکه‌ی دیوانه‌ی دیگر خواهد شد، جان پادشاه عادل هفت اقلیم را نجات می‌دهد که به‌نوعی نجات‌دهنده‌ی استارک‌ها هم خواهد بود. گرچه طبق سلیقه‌ی آقای جی آر. آر. مارتین بی‌شک شخصیت‌های مهم دیگری در اپیزود آخر قربانی خواهند شد و خون‌ریزی‌های فراوانی اتفاق خواهد افتاد. از کانال فیلم دیدن با حسین معززی‌نیا https://t.me/hoseinmoazezinia @hoseinmoazezinia
  13. Carmen

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    اولنای عزیز متاسفانه برام مقدور نیست. حجم کاریم بالاست. این دو جمله رو هم که ترجمه کردم بخاطر بانمکی آخرش بود. لطفا یکی به من ریپلای کردن به کامنت های دوستان رو یاد بده سپاس
  14. Carmen

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    بعدش هم درباره شخصیت های این قسمت حرف زده. من فقط دو بند آخرش رو ترجمه کردم: چی دلمون می خواد: آریا یک لیست تازه باز کنه که توش فقط یه اسمه: دنریس. او نه تنها خانه ی آینده ی آریا را ویران کرد، بلکه صلاحیت اخلاقی خود را نیز کاملا از دست داد- بگذریم که چیزی از جنس اخلاق در اوج شکوفایی سریال هم هیچ نقشی نداشت. شاید هم که نه، عین روش جیمی: لطفا همه چی مثل اولش بشه. واقعا دلمون چی می خواد: دروگون تخت رو ذوب کنه. همه برن خونه‌هاشون. عنوان آوار و فرار Schutt und Masche نویسنده Eva Thöne منبع اشپیگل آنلاین 14 مه 2019 لینک https://www.spiegel.de/forum/votes/set/setvote-15803.html
  15. Carmen

    بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

    یه مطلب خوندم توی اشپیگل آنلاین 14.می.2019 درباره قسمت 5 فصل 8 اول این که یه نظرسنجی کرده درباره اپیزود: دارم سعی می کنم تصویرش رو بگذارم اینجا. شمار آرا 15187 رای قسمت 5 فصل نهایی را چطور دیدید؟ 1/ پر از اژدها و آتش و جنگ و فانتزی ناب 4715 رای 31.5% 2/ خیلی خوب ولی بدون نکات برجسته 3001 رای 19.76% 3/ خیلی بد. فقط دنریس نبود که نمره ش پایین بود. 7471 رای 49.19%
×