-
تعداد ارسال ها
161 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روزهای برنده
3
پست ها ارسال شده توسط Momomo
-
-
در 53 دقیقه قبل، U3F گفته است :اکثر گفتنی هارو دوستان گفتن
این پایان بندی ضعیف از فصل 7 شروع شد یا شایدم حتی 6 و بنظرم همهی تقصیر هارو گردن D&D هم نمیشه انداخت چون اونا هر چی که تو توانشون بود رو ارائه دادن و ما نمیتونیم اونا رو با مارتین مقایسه کنیم
شاید باید سریالو نگه میداشتن تا مارتین کتابارو منتشر کنه!
صحنه مردن دنریس بوسیله جان هم آنطور ک باید میبود نبود و جان فقط دو قطره اشک ریخت خیلی بهتر میتونستن درش بیارن
از صحنه های زیبای دیگه میشه به مخفی بودن دروگون تو برف و بعدش بیرون اومدنش هم اشاره کرد زیبا بود
و اما یکی دیگه از سوتیهای سریال
کلا کیفیت تولید فصل 8 زیر سوال رفتع
اون از استارباکس اینم که از این
داری The Departed رو با John Wick مقایسه میکنی؟?
درضمن جان ویک فقط الان تو صدر باکس آفیسه با 20.30 میلیون فروش چون تازه هفته اولشه و شدیدا افت میکنه فروشش تو روزای بعدی و هیچ رکوردی از اونجرز رو نزده
ن مقایسه نمیکنم میگم از نظر من به لحاظ یه فیلم تمام اکشن خوبه..
من ک نمیگم رکورد اونجرز رو شکسته ک اینا میگن..نکنه imdb رو هم قبول نداری..
تازع 57 میلیون ن 20 30
گیم کافی بود باید سر چیزای دیگم بحث کنیم ای بابا..
-
در 19 دقیقه قبل، Tyrion lan98 گفته است :من باز ترجیح میدم اینجا اگه شما برکینگ بد رو ندیدین بهتون پیشنهاد کنم به عنوان اخرین سریالتون ببینید?
بذارید از "سریال" چیز فوق العاده ای تو ذهنتون بمونه.تنها سریالیه که هیچوقت ناامیدتون نمیکنه.تا ثانیه اخرش به بهترین نحو ممکن داستانو جلو میبره و اخرم به بهترین نحو ممکن تموم میکنه.
دقیقا برعکس گات که به بهترین نحو پیش برد و به بدترین شرایط ممکن تموم کرد.
(حالا دوستان فک میکنن من پولی چیزی از سازنده های برکینگ بد گرفتم هی میام تبلیغ میکنم?ولی حیفم اومد بهتون معرفی نکنم و بذارم همین خاطره داغون از سریال دیدن تو ذهنتون بمونه)
اره شنیدم درباره ی قسمت پایانی و اتفاقی ک افتاد تو برکینگ بد و جویا شدم ببینم چ اتفاقی افتاده مگ?
میدونی در اصل قسمت اخر رو خودم واس خودم اسپویل کردم متاسفانه??
ولی پیشنهاد بدی نیست..اگه وقت کنم حتما میبینم..ممنون..
-
در در ۱۳۹۸/۲/۲۶ at 10:54، Momomo گفته است :فقط دو پایان هست که میتونه من رو قانع کنه و اگر غیر از این باشه من اولین باری خواهد بود ک نمره ی بسیار پایینی خواهم داد..
کاری به قضیه دنی و جان و اریا و تیریون ندارم چون میدونم حداقل دوتا از این شخصیت ها میمیره و حداکثر سه تا..(به احتمال اریا بمونه)
اول: بعد از کشت و کشتار بین دنی و جان و اریا و تیریون..واقعا تکلیف برن معلوم بشه و اینکه ایا ارتباطی با نایت کینگ داشت یا نه و اینکه چرا تو قسمت سه همش وارگ بود..و همینطور سرنوشت سانسا..
دوم: اینکه اگر برن هیچ ربطی به نایت کینگ نداشت و واس انحراف ذهن بیننده بود و نایت کینگ دیگ تموم شدس پس تمام این کارها و تفرقه افکنی هاش به خاطر این بوده که دنی رو دیوونه کنه و بعد منجر به کشتن تیریون و جان بشه و سپس اریا بیاد دنی رو بکشه و خودش تنها مدعی تخت باشه..
غیر از این دو مورد واسه ی برن واقعا چیزی ب ذهنم نمیرسه و فک نمیکنم من رو قانع کنه..
قبل از انتشار این اپیزود نظرمو گفته بودم..
در 45 دقیقه قبل، Galiver گفته است :شما همونی نبودی که قسمتای قبله ماله کشی میکردی؟
هنوزم طرفدار قسمت پنج و بیست دقیقه (منهای یک دقیقه اخر) قسمت سوم هستم?✌
همونطور ک نبرد حرامزادگان و... طرفدارای خودشو داره..
-
در 10 دقیقه قبل، cancer گفته است :هر اثری که با حوصله کار شده باشه و با دقت ساخته شده باشه (مثال: فصل یک تا چهار گات که بدون نقص بود واقعا) میرزه به دیدنش... شما برو فیلم The Departed رو ببین دقیقا مثل گات واقعگرایانه است و در انتها هم شوکه کننده و با تراژدی تموم میشه اما کسی شاکی نشده ازش مارتین اسکورسیزی فحش نخورد به خاطرش در عوض فیلمش چهارتا اسکار برنده شد!
با این اوضاع گات فکر کنم توی فصل جوایز به جای برنده شدن جیمی کیمل و جیمز کوردن و بقیه فقط مسخرهاش کنند و تیکه بندازن بهش.
اووه departed که عالیه بابا عالی...اولین فیلمی بود ک دیدم اینجوری تموم میشه..اسکورسیزی عالیه...و همچنین جک نیکلسون و دیکاپریو اوففف..
اهل سینمایی هستی جان ویک سه اومده البته اگ یک و دو رو دیدی سه رو ببین..رکورد فروش گیشه اونجرز تو سه روز اول رو زد..
-
بچه ها یه سوال..یه چالش اصن...
کسی اینجا هست که بتونه بدتر از این چیزی ک اتفاق افتاده سریال رو تموم کنه..اصن مگ بدتر از اینم میشه؟
-
یک دادم..اگه صفر بود صفر میدادم..
لازم نیست توضیح بدم چه گندی شد این قسمت...خب ک چی دروگون تخت رو میسوزونه بعد جان رو ول میکنه..کرم خاکستری هیچ کاری نمیکنه..الکی الکی برن شاه میشه..اون صحنه ی تیریون و بقیه ک دور میز نشسته بودن و تیریون رفت صندلی ها رو درست کرد و اینا افتضاح و مسخره بود از نظرم..
ولش کن خودتون میدونید چی شده من دیگ چیزی نمیگم..من سریال ببین نبودم معتقد بودم سریال ها روند کند دارن و وقت ادم تلف میشه ولی گیم رو ک دیدم نظرم عوض شد ولی حالا با این پایان مصمم تر شدم ک این اخرین سریالی باشه ک تو طول عمرم میبینم..
بهترین صحنه ها از نظر من..
صحنه ی بحث کردن تیریون و دنی بود... و صحنه ی کشته شدن دنی و سوزونده شدن تخت...همین..
-
در ۱ ساعت قبل، jilibilina گفته است :امشب شب گات الوداع هست، شبی که باید با تئوریای گات برای همیشه خدافظی کنیم
هرکس هر تئوری داره امشب بگه، که از فردا دیگه پرونده همه تئوریا بعد 9سال بسته خواهد شد
تئوری من:
آریا میاد جان رو میکشه، بعد با صورت و قیافه جان میره دنریس رو میکشه.
کرم خاکستری آریا رو میکشه،
و برن وارگ میکنه تو اژدها و کرم خاکستری رو میخوره.
تیریون قضیه رو میفهمه و میره برن رو میکشه که باعث میشه اژدها هم کشته بشه.
بعد برین که اینو میبینه با شمشیر تیریون رو نصف میکنه،
و نهایتا سانسا دستور میده برین رو به جرم قتل شوهر سابقش اعدام میکنن.
بعد معلوم میشه سانسا از رمزی بارداره، و سر زاییدن میمیره، و در نهایت بچه رمزی روی تخت آهنین میر*ینه ....
THE END
دنی تیریون و جان رو به اعدام و مرگ محکوم میکنه به خاطر خیانت و اینکه فقط یکی از این دو نفر میمیرن و اون یکی نجات پیدا میکنه..یا اینکه دوتا میمیرن..
اریا میاد دنی رو میکشه..
برن با احتمال زیاد رو تخت میشینه و با احتمال کم اگر اینجوری نشه یه ربطی به نایت کینگ پیدا میکنه..
کرم خاکستری هم به خاطر دفاع از دنی میمیره..
-
فردا قسمت اخر??
-
دوستان اگه مایل هستین یه صفحه جدید باز کنید به این جهت ک هر کسی هر فیلمی رو دیده ک از نظرش خیلی خوب و جالب و پر معنا و مفهوم بوده رو بگه حالا چه سریال چ سینمایی..فک کنم اینجوری زودتر بتونیم چندتا فیلم خوب پیدا کنیم و ببینیم..
اگر موافق هستین یکی زحمتش رو بکشه..مرسی..
-
در ۱ ساعت قبل، Fateme گفته است :تو یکی از مصاحبه ها گفته بودن طرفدارا بعد فصل ۸ احتیاج به روانپزشک خواهند داشت
والا من که هیچگونه افسردگی حس نمیکنم
فقط جو میدان برا فصل ۸
والا نویسنده ها مستحق ترن..
-
در 4 ساعت قبل، Daren گفته است :من نفهمیدم جنگ از کجای کینزلندینگ شروع شد
نوبسنده ها گفته بودن بعد از فاصله گرفتن از کتاب میخوایم از منطق دور بشیم الآن تازه میفهمم میخواستن چه گندی بزنن...
یه فیلم بی منطق که سطحی نگرا دوسش داشته باشن پایان سطح پایین، مثل فیلمای اکشن و ماجرایی دیگه که الآن فیلمای ابرقهرمانی دورشونه قدیما فیلمای راکی و... در همون حد چرت و بی منطق...
اره منم ب این دقت کردم ولی شما برو تیتراژ اول فیلم رو ببین دور کینگزلندینگ یه ذره خشکی هست..
-
در 1 دقیقه قبل، olenna_tyrell گفته است :من خیلی دوست دارم حق با شما باشه. این که برن در واقع شخصیت اصلی سریال باشه. حتی از اون لحظه که از دیوار میره بالا و جیمی پرتش میکنه پایین و جنگ قدرت شروع میشه. در واقع دلم میخواد معلوم شه همونجور که سرنوشت بریک این بوده که چندین بار از مرگ برگرده تا از آریا حفاظت کنه، سرنوشت برن هم این بوده باشه که هزاران سال شاه شه و به همه چی تسلط کامل داشته باشه. (کلاغ سه چشم میتونه هزاران سال زندگی کنه طبق منطق داستان)
حتی دوست دارم تئوری برن=شاه شب رو. انگار شاه شب سیاه ترین وجه برن بوده که دوست داشته یه ارتش کاملا مطیع حتی از زندگان و مردگان داشته باشه و برن انگار در جداله اینو نپذیره. برن و شاه شب یجورایی مثل ادوارد نورتون و برد پیت در برابر هم قرار گرفته بودن و یکی باید اون یکی رو نابود میکرد. به نظرم برن از جنون دنریس مطلع بود. میخواست یجورایی با گفتن حقیقت به جان، دنریس رو بزنه کنار و جلوی فجایعی که دیده توسط دنریس ایجاد میشن بگیره. حتی تا لحظه آخر میخواد سرنوشتش رو نپذیره که باید بر بقیه حکومت کنه و از زیر بارش در بره. اما یه جایی تسلیم این سرنوشت میشه. همونجور که دنریس هرکاری میکنه تا دیوانه نشه اما سرانجام دیوانه میشه، برن هم دست به هرکاری میزنه که شاه شب رو نابود کنه و جان رو بنشونه روی تخت پادشاهی به جای خودش و در عوالم خودش غرق شه، اما هرکاری میکنه باز نتیجه عکس میده و نمیتونه با سرنوشت بجنگه.
و این که با توجه به کتاب دلم میخواد آریا هم انقد شخصیت مثبتی نباشه. دوست دارم خدای مرگ اون باشه و از اینم که شاه شب به جای آزورآهای به دست خدای مرگ کشته شه، راضی ترم.
البته گاهی دلم میخواد کل این قضایا یه پایانی مثل ماتریکس ۳ داشت و یه بازی خدایان بود. مثلا همونجور که اوراکل و معمار تهش توافق کردن در مورد سرنوشت انسانها؛ خدای نور و تاریکی هم به توافق میرسیدن. یا حتی چندتا خدای دیگه. برن هم یه چیزی بوده تو مایههای نیو.
اره..
به نظرم بهترین پایان و قانع کننده ترین پایان برای قسمت های قبلی و توجیه اونا همینه ک همه اینا نقشه های برن باشه و به نظرم با این همه گندی ک نویسنده ها بالا اوردن تو قسمت های قبلی این پایان از نظر من میتونه بهترین پایان و منطقی ترینش باشه..البته از نظر من..
ولی یه چیز خوندم درباره قسمت اخر که اسپویل کرده بودن اگر اونجوری پیش بره من فک میکنم به عنوان بدترین پایان یک سریال تو تاریخ سینما معروف بشه..چون اصلن حق گیم نیست ک اینجوری ب گند کشیده بشه..امیدوارم اونجوری پیش نره و حتی پایانی قانع کننده تر و بهتر از این چیزی ک من گفتم اتفاق بیوفته تا راضی کننده باشه..
-
در در ۱۳۹۸/۲/۲۴ at 14:43، great tom hanks گفته است :متن اسپویل قسمت اخر رو از کانال irfangot کپی کردم
دروگون وارد سرسرای اصلی میشه و تخت آهنین رو ذوب میکنه.
جان اسنو بالاخره آریا رو بعد از اینکه به تخت پادشاهی هفت اقلیم رسیدن ، میبینه.
آریا استارک طبق این فیلمنامه ی لو رفته در این قسمت هیچکاره بوده، دنریس همه ی افراد کینگزلندینگ رو اعدام میکنه و تیریون و جان از این بابت ناراحت هستند.
دنریس تیریون رو به خاطر آزاد کردن جیمی دستگیر میکنه ( قراره که محاکمه ی اون بدون حضور دنی و جان باشه ) تیریون سعی میکنه که جان رو متقاعد کنه که دنریسو بزاره کنار و بهش میگه تا وقتی دنریس هست خانواده ی تو به خاطر مشروعیت و ادعای تاج و تختت در خطر هستند.
جان به خاطر کاری که دنریس با کینگزلندینگ کرد وحشت زده شده
دنریس سخنرانی میکنه که قراره به آزاد سازی برده ها از زنجیر ادامه بده.
حرفای تیریون جان رو متقاعد میکنه که خانوادش هیچوقت در امان نیستن تا وقتی که ادعای پادشاهی داره، جان سعی میکنه که با دنریس حرف بزنه اما دنریس اونو رد میکنه و فکر میکنه که کاراش توجیه دارن! جان در برابر دنریس سوگند وفاداری میخوره و بعدش دنریسو با خنجر / شمشیر میکشه !!!!
این کار برای جان خیلی زجر آوره چون جان واقعا عاشق دنریسه.این قسمت فیلمنامه به ترتیب نوشته نشده :
یک شورا تشکیل میشه تا تصمیم بگیرن که کی پادشاه بشه ، تیریون سخنرانی میکنه و بعدش همه به برن رای میدن
در اخر جان دوباره یکی از نگهبانان شب میشه و به خاطر جرمی که انجام داده به کسل بلک تبعید میشه ( پایان خاندان تارگرین )
آریا برای همیشه میزاره میره ،سانسا به شمال حکمرانی میکنه
قبل از اینکه برن برای پادشاهی انتخاب بشه سم پیشنهاد جلسه گذاشتن رو میده.
برن به افراد شورا یعنی تیریون و سر داووس و سم و بران نظارت میکنه ، آنسالید ها میرن و شروع به آزاد کردن برده های شهر خودشون میکنن چون این برنامه ی دنریس بود قبل از اینکه جان بکشتش !
محاکمه ی تیریون در دراگونپیت هست . در محاکمه سر داووس ( که انگار هَند شده ) ،سم ، گری ورم ، برین ، رابین ارین و شاهزاده ی جدید دورن حضور دارن ! برن برمیگرده به گذشته ، در فصل اول وقتی که تیریون به کتلین گفت که هیچوقت علیه خانوادش کاری نمیکنه و زمانی که تیریون از مردم کینگزلندینگ عصبی شده بود چرا که تیریون اونا رو از دست استنیس نجات داده بود ولی اونا از تیریون روی برگردونده بودن و بعدش فکر کرد که مردم کینگزلندینگ سزاوارش بودن ( محاکمه ی جافری )
در وسط سخنرانی روی پاهاش میوفته ( تیریون میمیره ولی مطمئن نیستیم چطور ) ( پایان لنیستر ها )پایان
مزخرف ترین پایانی ک اصن میشه تصور کرد?
واقعا اگ اینجوری باشه و بدون دلیللللل بدون دلیلل همینجوری الکی الکی برن بیاد رو تخت و اینقدر مسخره بخوان تمومش کنن به عنوان بی منطق ترین و بد ترین پایان من ک میکوبمش..??
-
فقط دو پایان هست که میتونه من رو قانع کنه و اگر غیر از این باشه من اولین باری خواهد بود ک نمره ی بسیار پایینی خواهم داد..
کاری به قضیه دنی و جان و اریا و تیریون ندارم چون میدونم حداقل دوتا از این شخصیت ها میمیره و حداکثر سه تا..(به احتمال اریا بمونه)
اول: بعد از کشت و کشتار بین دنی و جان و اریا و تیریون..واقعا تکلیف برن معلوم بشه و اینکه ایا ارتباطی با نایت کینگ داشت یا نه و اینکه چرا تو قسمت سه همش وارگ بود..و همینطور سرنوشت سانسا..
دوم: اینکه اگر برن هیچ ربطی به نایت کینگ نداشت و واس انحراف ذهن بیننده بود و نایت کینگ دیگ تموم شدس پس تمام این کارها و تفرقه افکنی هاش به خاطر این بوده که دنی رو دیوونه کنه و بعد منجر به کشتن تیریون و جان بشه و سپس اریا بیاد دنی رو بکشه و خودش تنها مدعی تخت باشه..
غیر از این دو مورد واسه ی برن واقعا چیزی ب ذهنم نمیرسه و فک نمیکنم من رو قانع کنه..
-
-
در 21 دقیقه قبل، ashkan.ghf گفته است :وای وای وای عالیییییی????????
واقعا جای گریه های دنی خالی بود اون وسطش???
-
در 12 دقیقه قبل، Momomo گفته است :بچه ها اینو خوندم یه چیزی ب ذهنم رسید..
ممکنه برن از قصد این راز رو فاش کرده باشه واسه چی واسه اینکه قضیه همینجوری پیش بره و در اخر دنی به خاطر خیانت تیریون اون رو اعدام کنه بعد دنی جان رو به خاطر افشای راز و بعدش اریا دنی رو بکشه به خاطر اینکه جان و مردم رو کشت و در اخر با توجه ب اینکه دیگ گندری هم پست و مقام خودش رو گرفته تنها برن باقی میمونه و رو تخت میشینه و تمام این کارارو کرده تا خودش رو تخت بشینه..
همینجوری یهو به ذهنم رسید نمیدونم..شاید خیلی دور و غیر ممکن باشه..
بچه ها اگه اینجوری بشه چقد واسه ی اتفاقات قبلیه ایجاد شده قانع کنندس..ممکنه نظرتونو راجب قسمت های قبلی تغییر بده؟
-
در 5 ساعت قبل، mehdi342 گفته است :یه نکتهای که هست اینجاست که اگه دقت کنین از خاندانهای بزرگ وستروس آخرین وارث مذکرشون که باقی موندند جان ( تارگرین ) ، برن ( استارک ) ، تیریون ( لنیستر ) و گندری ( باراثیون ) ـن!
هر کدوم این چهار نفر به یه نحوی اون هارو از فرمانروایی دور میکنه! جان که از ابتدا یک حرومزاده شناخته میشد و الـان هم از تاج و تخت فراریه! برن هم خودش رو زاغ سه چشم میدونه! تیریون هم در کودکی و همیشه از سوی پدرش و خاندان لنیستر سرزنش میشد! گندری هم حرومزاده گمنامی بود که کوچکترین آداب دربار هم نمیدونه!
این مسئله همون Cripples, Bastards & Broken Things هست که در فصل اول روی اون مانور داده شد!
مسئله اینجاست که آیا این قضیه اتفاقی هست یا واقعا معنا و مفهومی در عمق میخواد برسونه!؟
بچه ها اینو خوندم یه چیزی ب ذهنم رسید..
ممکنه برن از قصد این راز رو فاش کرده باشه واسه چی واسه اینکه قضیه همینجوری پیش بره و در اخر دنی به خاطر خیانت تیریون اون رو اعدام کنه بعد دنی جان رو به خاطر افشای راز و بعدش اریا دنی رو بکشه به خاطر اینکه جان و مردم رو کشت و در اخر با توجه ب اینکه دیگ گندری هم پست و مقام خودش رو گرفته تنها برن باقی میمونه و رو تخت میشینه و تمام این کارارو کرده تا خودش رو تخت بشینه..
همینجوری یهو به ذهنم رسید نمیدونم..شاید خیلی دور و غیر ممکن باشه..
-
در 3 ساعت قبل، Gendry گفته است :یه مطب جالب یکی از کاربران یوتیوب با کلی دقت در ویژن های دنریس در خانه نامیرایان، مطلب جالبی رو متوجه شد و منم با دیدن دوباره اون دیدم داره درست میگه!!
اونجایی که دنریس وارد تالار تخت آهنین میشه، موسیقی پس زمینه، موسیقی تم مربوط به وایت واکرهاست!! یعنی همون موسیقی که درست در ابتدای سریال، موقع روبرو شدن گشتی های دیوار با وایت واکرها داره پخش میشه!! (البته حتما با هدفون باید گوش کنید)
ولی تا جایی که ما متوجه شدیم، تالار رو قراره به جای برف، خاکستر بپوشونه و خبری از وایت واکرها هم نیست .......... کاش برف بود!! ... همین.
چه جالب..
نمیدونم والا میخوان چکنن تو یک ساعت و بیست دقیقه بعدی ولی امیدوارم به قضیه برن برسن و همینجوری الکی الکی ولش نکنن..امیدوارم
-
در 52 دقیقه قبل، تینا استارک گفته است :اتفاقا من خیلی متجعب میشدم که فصلهای آخر رو به فمنیسم ربط میدادن. میگفتن چون همه پادشاهان مردن و حکومت افتاده دست زنان یعنی فمنیسم. جنگ وارد دنیای زنانه شده یعنی فمنیسم. اما به نظر من گات در حق فمنیسم خیانت بزرگی کرد. اینکه زنها وقتی به حکومت رسیدن مد میشن خیانت به زن بود. هر دو ملکه در لحظات حساس زدن مردم رو پودر کردن. که حالا همه میگن جان گزینه خوبیه. یعنی کار به جایی رسید که باز یک مرد گزینه بهتری برای حکومت هست.
دلایل خوبی که یکی از دوستان گفتن درباره آریا و بقیه کارکترها هم جالب و قابل قبول هست.
فقط لحظه شوالیه شدن برین رو میشه ادای دینی به برابری زن و مرد دونست. که اگر به همخوابی برین و جیمی منجر نمیشد خیلی مفهوم بهتری داشت
حتی رفتارهای لیانا مورمونت برای من مفهوم فمنیسم نداشت. لیانا بر اساس قانون خون و وراثت اون جایگاه رو کسب کرد و مردهای سن بالا بهش گوش میدادن. این از نظر من با قوانین برابری در تضاد هست
سانسا.....
از نظر من حالا که قشنگ نگاه میکنم و چندین بار فیلم رو میبینم به این نتیجه رسیدم که اصلن دنی مد نشد و نمیدونم چ کسی اولین بار اینو گفت و تو ذهن همه انداخت..از نظر من دنی با آگاهی کامل این کارو انجام داد و دلیل های خودشو داشت و مردم رو به چشم یه دشمن میدید که در مقابلش سر فرود نیووردن..برای اینکه منظورمو بهتر بفهمید دعوتتون میکنم به دیدن دوباره ی قسمت پنجم از دقیقه هیجده تقریبا به بعد..صحبت های تیریون و دنی..
-
در 25 دقیقه قبل، شوالیه درخت خندان گفته است :نمی دونم واقعا من منظورم رو چطور بیان میکنم که متوجه منظورم نمیشین. دارم میگم دنی تو شرایطی نبود که نتونه تصمیم درستی بگیره. شرایطی که دنی توش قرار گرفته بود شرایطی نبود که اونو دیوونه کنه. برای بار اول نبود که دنی تو همچین شرایطی قرار می گرفت. در واقع دنی تو تمام زندگیش تو این شرایط بوده.
و حداقل این حس به من منتقل نشد که دنی از هدفش دور شده. اتفاقا برخلاف چیزی که شما می گید، دنی دقیقا تو نقطه ای که به هدفش رسید دیوونه شد. برای همین برام عجیب و غیر قابل هضمه!
بله فهمیدم منظورتونو ولی خوب دنی میگه الان من ترس دارم..
دعوتتون میکنم به دیدن دقیقه شونزده ب بعد اپیزود پنج..
دنی:بهت نگفتم اگه به خواهرت بگی چه اتفاقی می افته؟
جان:من نمیخوامش اینو بهش گفتم
دنی:اون به اعتمادت خیانت کرد..اون هم مثل من تو مرگ واریس دست داره..این یک پیروزی براش بود..الان میدونه که چه اتفاقی می افته وقتی مردم حقیقت رو راجع بهت بفهمند...مردم وستروس تو رو خیلی بیشتر از من دوست دارند..من اینجا دوست داری ندارم...فقط ترس همراهم هست..
جان: من دوست دارم و همیشه ملکه من خواهی بود..
دنی: این تمام چیزیه که من برات هستم؟ یه ملکه؟
بعد میرن تو حاشیه و اینا(کارای سانسوری) که بعد یهو جان کنار میکشه و پس میزنه و دنی با غرور شکسته شدش به جان نگاه میکنه و میگه خیل خب..و بعددددد یه جمله ی مهم میگههه:پس بزار ترس باشه....
در 2 ساعت قبل، Momomo گفته است :بالاخره حمله شروع شد و به جایی رسید ک همه منتظر زنگ شدن و زنک ب صدا در اومد اما دنی زیاد خوشحال نشد چون با اینکه جنگ تموم شده و اونا پیروز شدن ولی خودش رو روی تخت نمیدید و داشت با کینه و نفرت سرسی و قلعه رو نگاه میکرد و داشت زجر هایی رو که طی این چندین سال کشیده تا ب تخت برسه و سرسی رو بکشه رو میدیدو نمیخاست این فرصت رو از دست بده و سپس کینه و نفرتش به جایی رسید ک تصمیم گرفت سرسی و هر کسی که به نحوی بهش کمک کرده رو بکشه حتی مردم..و براش مهم نبود که دیگ جان هم زیر اون همه اتیش بمیره یا ن..
اینم دلیل و مدرک..
در در ۱۳۹۸/۲/۲۳ at 13:26، Momomo گفته است :انتقام از مردمی گرفت که قرار بود بعد از جنگ کس دیگه ای رو برای نشستن روی تخت انتخاب کنن..
اینکه مردم از کجا میشناختن جان اسنو رو واریس داشت نامه میزد..تیریون هم که لنیستر هست و میتونست نظر و رای مردمش رو جلب کنه..مردمم با شنیدن اینکه جان چه کار هایی کرده و اینا همه به اون رو می اوردن..ن دنریسی که از اول باهاش دشمنی داشتن..حداقل اگ مردم جان رو نمیشناختن ولی دنریس رو به عنوان یه دشمن میشناختن..این برتری جان نسبت ب دنی برای نشستن رو تخت بود و مردم جنوب اگر قرار بود از بین این دوتا یکی رو انتخاب کنن حتما جان بود ن دنی پس رای و نظر مردم رو اصلن نداشت...
درضمن تمام رویا و ذهن دنریس تخت اهنین بود و حکمرانی بر اون..چطوری میتونست ازش بگذره..
در در ۱۳۹۸/۲/۲۳ at 13:02، Momomo گفته است :دنریس با اومدن جان خودش رو باخت..همونطور هم که تو سریال گفت اگه ب مردم باشه مردم جان رو انتخاب میکنن ن دنریس رو و به خاطر همین که میدونست مردم کنارش میزنن خواست از مردم انتقام بگیره و زهره چشم بگیره که وقتی رو تخت نشست کسی مخالفت نکنه این یک..
دوم اینکه با وجود جان هیچوقت دنریس رو تخت نمی نشست چون هم حق جان بود هم مردم میخواستنش و دیدیم و سریال به ما نشون داد وقتی که زنگ به صدا در اومد ینی چی ینی جنگ تموم شده و عملا دنریس و سپاهش جنگ رو بردن ولی دنریس از این اتفاق خوشحال نشد و داشت گریه میکرد میدونی چرا چون یهو تو همون حین که صدای زنگ رو فهمید یهو به خودش اومد و دید با وجود اینکه جنگ رو پیروز شده ولی به اهداف چندین و چند ساله اش که نشستن رو تخت هست نمیرسه و اینکه مردم جان رو انتخاب خواهند کرد به خاطر همین به نظر من پیش خودش گفت حالا که من رو تخت نمیشینم و مردم قراره جان رو انتخاب کنن همون بهتر که مردم بمیرن و هیچ مخالفی برای رو تخت نشستن نداشته باشم..
با این کارش دیگ مردم ازش میترسن و نمیگن جان روی تخت بشینه..
-
در ۱ ساعت قبل، شوالیه درخت خندان گفته است :بذارید با این نطرتون مخالفت کنم. تو همچین شرایطی معمولا آدمها دچار افسردگی یا اضطراب یا خشم میشن و هیچکدوم نه خشم ونه اضطراب و نه افسردگی ذات واقعی آدم رو نشون نمیده و فقط قدرت تصمیم گیری رو از آدم می گیره.
به علاوه باز معتقدم که ذات دنی، بدجنس، ظالم و خشن نیست. شاید خوندن کتابها هم بی تاثیر نبوده. خوبی خوندن کتابها اینه که چون مسایل رو از دید کاراکترها می بینی با درگیری ها و مشغله های ذهنیشون آشنا میشی و بهتر و راحت تر درکشون می کنی. دنی به عنوان آخرین تارگرین باقیمونده قیام میکنه و تصمیم می گیره برگرده و انتقام خاندان از دست رفته اش رو بگیره. نه از روی هوس و قدرت طلبی و... بلکه به خاطر وظیفه! ( وظیفه ای که ویسریس تنها کس دنی به عهده اش گذاشته) به خاطر سرنوشتی که براش معین شده. ستاره دنباله دار سرخ و تولد اژدها اینو ثابت میکنه.
ما هم مثل شما دنبال معنا می گردیم ولی نه هر معنایی که بهمون نشون بدن. نه چیزی که معنای کاراکترها رو ازشون بگیره. چیزی که عمیق باشه و ریشه بدوونه که بتونه ادم رو به فکر ببره. زشتی جنگ و کشت و کشتار رو تو چند تا فیلم واقعا عالی دیدم و خیلی هم ازشون تاثیر گرفتم ولی تو این فیلم برام بی معنا بود چون مستند که نگاه نمی کردم.
دنی اتفاقات تلخ زیادی رو از سر گذرونده و هر بار قوی تر و مصممتر برخاسته. دنی آدم کم ظرفیتی نیست و جوامعی رو تغییر داده که به هیچ عنوان تغییرشون به نظر ممکن نبود. مسلما در این راه اشتباهاتی مرتکب شده و ازشون درس گرفته و تکامل شخصیتش رو دیدیم. از یه دختر بچه ضعیف و مظلوم و ترسیده تبدیل شد به حاکمی قدرتمند و مقتدر. بهتون توصیه میکنم قسمتهای قبل رو ببینید تا هوش و ذکاوت دنی براتون بیشتر مشخص بشه و ببینید که وقتی خودش به تنهایی و بدون نظر مشاورانش تصمیم گرفته تصمیماتش چقدر هوشمندانه تر و حساب شده تر بوده.
دوم این قضیه که مردم جان رو به عنوان حاکم انتخاب می کنند رو درک نمی کنم. تو وستروس کی مردم پادشاه رو خودشون انتخاب کردند؟ الان که تارگرینها رو کار نیستن که جان حقی داشته باشه بر پادشاهی. الان که پادشاه قرار نیست به خاطر وراثت نقش پادشاه رو بگیره. هر کسی که بجنگه و پیروز بشه حکومت می کنه.
دنریس قبلا بارها مرگ کس و کارش ( مرگ پدرو مادر و برادرش که اونا رو اواره کرده، مرگ سر ویلهم دری که آوارشون کرده، مرگ ویسریس، مرگ کال دروگو و پسرش نریانی که قرار بود به دنیا چیره بشه، خیانتها و ...) رو تماشا کرده و از پسش براومده پس برای من قابل قبول نبود که الان این شرایط اون رو دیوانه کنه. اونم در حالیکه می بینیم داشتن دروگون به تنهایی کافی بود تا به هدفش برسه.
در مورد جیمی و سرسی. به نظر من همین که جیمی برگشت و رفت دنبال سرسی گشت کافی بود. حتی اگر می گشت و پیداش نمی کرد یا وقتی می رسید که سرسی تک و تنها زیر آوار مونده دراماتیک تر بود و پیامی که شما می خواستین رو هم منتقل می کرد. سرسی همه رو از خودش رونده بود و حتی برای کشتن برادراش ادمکش اجیر کرده بود. حقش بود که تنها بمیره!
درسته..پس ممکنه دنی به خاطر ترس از دست دادن هدف زندگیش و چیزی که این همه براش تلاش کرده دست ب تصمیمات نادرست بزنه..همینطور که اول قسمت پنجم هم دیدیم که فلاکت باری و داغون بودن و افسردگی از قیافش میبارید..همچنین نا امیدی..غم..
ولی انسان به هدفش زندس..وقتی دنی دید که دیگ ن کسی براش مونده ن هدفی خب پس چرا زندس..حداقل تلاش کرد که هدفی رو ک باورش کرده تاکید میکنم باورش کرده رو از دست نده و حداقل اونو داشته باشه..
درضمن جنگ رو تنها دنی انجام نداد ک بگیم اون پیروز جنگه پس اون رو تخت باید بشینه..جنگا با مشارکت ارتش شمال و جان بود و پیروز این جنگ هم ارتش شمال و جان هستن و هم ارتش دنی..
-
در ۱ ساعت قبل، Hold The Door گفته است :بهتره حسنک بره چشاشو بیشتر وا کنه و ببینه خوده قسمت رو نه اینکه از اینور اونور یه چیزی پیدا کنه و هر کی هر چی گذاشت و هر عکس فتوشاپ شده ای رو قبول کنه و نشرش بده و چهار نفر دیگرم منحرف کنه..اره حسنک..?
متاسفم واقعا که دارین سریالی رو که چندین سالع میبینید اینقدر راحت و بدون اطمینان و حتی با یک شایعه و فتوشاپ کوچیک زیر سوال میبریدش..فصل هشت خوب نبود اوکی باشه ولی اینکه کل سریال رو زیر سوال ببری درست نیست و مثل اینه ک خودت رو زیر سوال ببری..
-
دوست دارم دلیل اینکه میگم از ده صد میدم به این قسمت رو بگم شاید برای بقیه جالب بود این دیدگاه من..
از نظر من تو شرایط سخت و بحرانی انسان ها به دات خودشون بر میگردن..شرایطی که فکر کنن تنهان و کسی رو ندارن..شرایطی که فکر کنن شکست خوردن و به اهداف چندین و چند سالشون نمیرسن..
سیر دیوونه شدن دنی از قسمت دوم شروع شد وقتی جان حقیقت رو بهش گفت و اینمه دنی وارث حق بر تخت نیس..و همینطور ادامه پیدا کرد با کشته شدن سر جوراه..تنهاییش در تالار..محل ندادن ب دنی در شمال..کینگ خطاب کردن جان..پس زده شدن توسط جان..مرگ یه بچش(اژدهاش)..شکست خوردن در یه جنگ غافلگیرانه توسط یورون و شکستن غرورش توسط جان به خاطر اعتنا نکردن جان به التماس های دنی..کشتن میساندی..و دوباره بی اعتنایی جان..تنها کسی که میتونست تنهایی دنی رو پر کنه..خیانت اطرافیان..بی اعتمادی..تنهایی.تنهایی.تنهایی
اول قسمت پنج میبینیم که دنی چهره اش چقدر داغونه و اینکه از چهرش میشه فهمید که دیگ دنی اون دنی سابق نمیشه و نخواهد شد..نگاه های نا امیدانه تیریون به دنی و فهمیدن این موضوع تو همون حین..و تلاش هاش برای نجات مردم و خانوادش حتی به قیمت تموم شدن جونش..خیانت که نه..شرافت واریس در نجات مردم از مرگ و قتل عام همگی..
یکی از دوستان گفته بود مشاورا از. کجا میدونستن که دنی میخواد همچین کاری بکنه باید بگم دوست عزیز دنی خودش تو قسمت چهارم گفت ک میخام رو سر مردم اتیش بریزم ک واریس گفت این اشتباه ولی دنی قبول نکرد و تیریون پیشنهاد تسلیم سرسی رو داد..
تیریون و. واریس احمق نشده بودن و اتفاقا همونایی بودن ک قبلن هم بودن..واریس برای نجات مردم این کارو کرد و از برگشتن دنی ب ذات خودش مطلع شده بود ولی تیریون یه نیمچه امیدی داشت ک ن دنی بر نمیگرده به اون ذات اهریمنی خودش ولی کم کم داشت باورش میشد ک ن داره اشتباه میکنه و حق با واریسه..ک دست ب ازاد کردن برادرش زد برای نجات شهر..حالا اشاره میکنم چرا میگم تیریون احمق نیست..
بالاخره حمله شروع شد و به جایی رسید ک همه منتظر زنگ شدن(و به نظرم جیمی زنگ رو ب صدا در اورد یه بار دیگ دقیقه چهل و اینا رو ببینید جیمی دارع از پله های یه چیزی میره بالا) و زنک ب صدا در اومد اما دنی زیاد خوشحال نشد چون با اینکه جنگ تموم شده و اونا پیروز شدن ولی خودش رو روی تخت نمیدید و داشت با کینه و نفرت سرسی و قلعه رو نگاه میکرد و داشت زجر هایی رو که طی این چندین سال کشیده تا ب تخت برسه و سرسی رو بکشه رو میدیدو نمیخاست این فرصت رو از دست بده و سپس کینه و نفرتش به جایی رسید ک تصمیم گرفت سرسی و هر کسی که به نحوی بهش کمک کرده رو بکشه حتی مردم..
و نگاه های تیریون که باور نمیکرد دنی اینقدر خشن بشه و به ذات اولیه خودش بر گرده..
اونور سرسی از شکسته شدن غرورش گریه میکرد و اینکه این همه ابهت به یک باره زیر سوال رفت و عملا دیگ هیچ چیزی نداشت..
جان که خیالش راحت شده بود از تسلیم شدن سربازا و صدای زنگ یهو با دیدن دنریس بهت و حیرتش زد و سعی کرد جلوی لشگر خودش رو از حمله بگیره ولی نتونست و اطرافش رو نگاه کرد اینکه بچه ها دارن گریه میکنن دارن کشته میشن مردم بی گناه سرباز هایی ک بی دفاع هستن و سلاحاشونو انداختن..جنگ نامردی رو داشت میدید..جان به خودش نگاه کرد..واقعا الان تبدیل به چی شده...داره واسه کی میجنگه..داره طرف کی رو میگیره..یه قاتل؟...کسی که افراد بی دفاع و بی گناه رو میکشه...جان از خودش بدش اومد..از لشگرش..از دنی..از هر کسی که داشت مردم بی گناه رو میکشت حتی تا جایی که رفت و یکی از سرباز های خودشونو کشت و بعد از اینکه اون زن رو نجات داد یهو به خودش اومد دید عه سرباز خودشونو کشته و قشنگ از این صحنه میشد فهمید که هیچ چیز به اندازه مردم واسه جان ارزش نداره..همه اینا رو از چهرش میشد فهمید از واکنشاش..
جنگ بین هاند و برادرش ک بعضیا میگن چرا نکشت سرسی رو..اون وقت ک هاند داشت ب برادرش نگاه میکرد فقط داشت ب یه چیز فکر میکرد اونم کشتن برادرش و انتقام بود همین و بس و داشت به گذشته و اتفاقا فکر میکرد و اصلن متوجه سرسی نبود..
خیلیا میگن مرگ سرسی مستحقش نبود و باید بیشتر از اینا میبود ولی من میگم اتفاقا بهترین مرگ بود اگر سرسی سوزونده میشد هیچوقت به این مفهومی که زیر آوار مرد نمیرسیدیم..اخرین دیالوگ های سرسی به ما فهموند که حرف های تیریون در قبال سرسی درست بود و احمق نبود اونطوری که ما هی فکر میکردیم..سرسی در لحظات اخر میگفت من نمیخام بمیرم..میخام زندگی کنم..کنار بچمون..سرسیی که این همه غرور داشت ولی اونجا داشت زار زار گریه میکرد و التماس..تیریون درست میگفت سرسی دیگ اون ادم سابق نبود فقط به خاطر بچش ولی ولی ولی همونطور ک گفتم ادمی به ذات خودش بر میگرده و فقط یه سری عوامل هستند ک میتونن این ذات رو مخفی کنن که سرسی ذاتش نفرت و کینه و دشمنیه ولی بچش تونسته بود که این ذات رو مخفی کنه و تیریون اینو دید ولی چی شد ک تسلیم نشد غرورش بود..غرورر..
جیمی تو این فیلم سمبل وفاداری و عشق بود کسی که حاضر بود به خاطر عشق هر کاری بکنه هر کاری..ادم بکشه..حتی خودش کشته بشه در صورتی ک میتونست خودش رو نجات بده..ولی خواست با عشقش باشه..
جان و تیریون دو شخصیتی هستند که مردم واسشون خیلی مهمه حتی بیشتر جونشون و دیدیم که هر دو جونشون رو به خطر انداختند واسه مردم..
اریا رو دیدیم که با اینکه این همه روحیش خشن و مردونس ولی با دیدن مرگ مردم و سوخته شدنشون و به ناحق مردنشون روحش خدچه دار شد و تصمیمی بزرگ گرفت(شاید کشتن دنی) که زنده بیرون اومد و قطعا یه ماموریت مهم داره..
اینا دلیلای من بود..اینا مفاهیمی بود ک من گرفتم البته هنوزم هست ولی خب پیام خیلی طولانی میشه..
برای من مفهوم های فیلم خیلی مهمتر از اینه ک قسمت قبل چارتا سرباز بودن ولی این قسمت چارصدتا..جنگ جنگه حالا با چارتا سرباز یا چارصدتا فقط شدتش کمتر یا بیشتر میشه..و جنبه نمایشی داره..
مرگ مرگه ولی اینکه یه نفر هیجانی بمیره یا با مفاهیمی بمیره خیلی تفاوت میکنه..مرگ سرسی میتونست به بی مفهوم ترین شکل ممکن رخ بده ولی این مرگ خیلی مفهوم داشت..
اینکه چرا جیمی نمرد بهتره بگیم چرا تو قسمت سوم سم و برین و جان و اینا نمردن..بهتره بگیم تو فصلای قبلی که جان با نایت کینگ روبه رو شد نایت کینگ با یه نیزه کار جان رو تموم نکرد..بهتره بگیم اون صحنه ک نایت کینگ روی برن نشونه گذاری کرد و دستشو گرفت چرا همونجا نکشتش اگه تونست دستش رو نشونه گذاری کنه پس میتونست بکشه ولی نکرد..بهتره بگیم چرا دنی و همه این شخصیت های اصلی تو قسمت اخر فصل هفت نمردن و نیزه دوم نایت کینگ به اژدهای دوم دنی نخورد..بهتره بگیم چرا جان وقتی تک و تنها سرشو از اب اورد بیرون جلوی این همه مرده چرا نمرد و تونست فرار کنه..بهتره بگیم چرا نایت کینگ سریع با یه ضربه کار برن رو تموم نکرد و هی دست دست کرد..و... کلا نمیشه این چیزا رو گفت..همه میدونیم قهرمان های داستان به سختی و دیر میمیرن و این برای جذاب کردن و ایناس حالا جیمی در جنگ با یورون میمرد پر مفهوم تر بود یا حالا که با سرسی مرد..قطعا با سرسی..
مفهومایی داره این سریال که اگه بهش دقت کنید خیلی درس ها میشه ازش گرفت..
خیلیا تو اوج قدرت و غرور بودن ولی سرکوب شدن..روال داستان اینجوریه..نایت کینگ..سرسی..و حالا هم نوبت دنی..غرور و شرافت و ذات ادمی پر مفهوم ترین موضوع این سریال بوده از فصل اول تا الان..
برای من مفهومات سریال ها و فیلم ها مهمه ن کمیت های سرباز ها و اینکه چرا خنجر رفت تو چشمش ولی نمرد..اینکه چرا اژدها اینقدر قدرت تخریب داره..اینا همه واسه جذاب کردن و هیجانی کردن داستانه و ظواهر قضیه هست اینا همه وسیله ای هست تا یه مفهوم بزرگ رو از یه سریال بزرگ درک کنیم..این تفاوت کتاب با سریال هست که سریال حس رو خیلی قشنگ تر میتونه القا کنه چون اهنگ داره..تصویر داره..موندگار تره واسه ادم..و اینکه میشه مفهومات گسترده ای رو توش قرار داد..
ببخشید طولانی شد ولی خب لازم بود..دیگ حرفی ندارم..
بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne
در فصل هشتم
ارسال شده در
به پایان آمد این سریال..اما همچنان سریال های دیگری در راه هستند..