ببخشید ولی من شکوفه میزنم تو این پایان یعنی زشت تر از این نمیتونست تموم شه چجوری لرد های وستروس که انقدر کله شق بودن و همشون رویای مستقل شدن قلمروشون رو داشتن انقدر راحت شاه شدن برن رو قبول کردن بدون اینکه حتی بشناسنش انوقت سانسا که خواهر برنه جلو همه میگه شمال میخواد مستقل بشه هیچکس هم صداش در نمیاد ? غیر منطقی ترین قسمت سریال تبعید شدن جان بود که تقریبا تموم مردم وستروس رو نجات داد بعد تبعیدش کردن ?? برن برنی که کمترین لیاقت رو نداشت و دیگه داشت برامون از تاریخچه ی ویلچر صحبت میکرد و میگفت من لرد وینترفل نیستم شاهی رو چقدر راحت قبول کرد هرچی بیشتر روش فکر میکنم بیشتر خندم میگیره??? رک بگم قسمت اخر یکی از بهترین کمدی هایی هست که تا حالا دیدم