Queen nymeria
اعضا-
تعداد ارسال ها
294 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روزهای برنده
1
Queen nymeria آخرین بار در تاریخ ژوئیه 16 2019 مقام اول روز را به دست آورده است
Queen nymeria یک محتوا با بیشترین امتیاز داشته است!
اعتبار در انجمن
1اطلاعات شخصی
-
مرز اسپویل من
فصل های منتشر شده از کتاب 6
آخرین بازدید کنندگان پروفایل
بلوک آخرین بازدید کننده ها غیر فعال شده است و به دیگر کاربران نشان داده نمیشود.
-
negar27، Queen nymeria را دنبال می کند
-
این اپیزود به نظر من بهترین اپیزود این فصل بود.اکثر سوالاتی که تو این چندین سال پیش اومده بود پاسخ داده شد و من هر صحنه از این قسمت رو که دیدم واقعا هیجان زده شدم.ولی شاید اگر این همه داستان رو برای قسمت آخر نگه نمیداشتن بهتر بود.از مرگ مارجری و خانواده ش واقعا ناراحت شدم ولی خوشبختانه از دست های اسپرو راحت شدیم.البته خیلی خوب به تصویر کشیده شده بود قیافه سردرگم های اسپرو و اینکه اون اعتماد به نفس دیگه تو چهرش نبودو حرفهایی که مارجری زد.لنسل هم بالاخره مرد .صحنه ی خودکشی تامن خیلی غیرمنتظره بود سکوت فقط صدای جیغ و ناله ای که از سپت میومد بدون آهنگ پس زمینه. صحنه ای که بعد از چهره ی نوزاد رفت چهره ی جان رو نشون دادن واقعا خوب بود من هم احساساتی شدم.جایی که جان رو پادشاه شمال معرفی کردن و گفتن the king in the north فقط این فکر به ذهنم رسید که جان هم مثل راب میمیره.نگاه های لیتل فینگر... خدا کنه سانسا تو دامش نیفته و به جان خیانت نکنه. وقتی آریا پای رو اورد و والدر فری و کشت من خوشحال بودم که انتقامشونو گرفت ولی مرگ والدر منو اصلا راضی نکرد حتی از پای هم نخورد .خیلی خوب میشه اگر پسران والدر برای جانشینی به جون همدیگه بیفتن و همدیگه رو بکشن .ولی جیمی خوب حال والدرو گرفت خیلی جو گرفته بودش. قسمتهای دنریس هم خوب بود هم اینکه از دست داریو خودشو خلاص کرد و تیریون رو دست خودش کرد و اونهمه کشتی و اژدهاها واقعا خوب بود.فقط وریس پرواز میکنه از وستروس به میرین؟بعد از مرگ تایرلها تو دورنه بعد آخرش رو کشتی پیش دنریسه! من انتظار داشتم این فصل با رد شدن برن از دیوار و فرو ریختن دیوار تمام بشه یا جیمی بعد از اینکه دید سرسی چکار کرده بره جلو و بعد از تاجگذاریش بکشتش.kingslayer وqueenslayer .الان به نظرم داستان جیمی جالب میشه باید دید چکار خواهد کرد به گفته ی خودش ایریس رو بخاطر اینکه میخواست شهرو بسوزونه کشت حالا باید دید با خواهرش که واقعا همچین کاری کرده چکار میکنه. فقط تنها مشکل این قسمت این بود که چون داستانها رو فشرده و پشت سر هم باید پیش میبردن و بعضی کاراکترها در مکان های مختلف داستانشون پیش میرفت فاصله های زمانی و مکانی رو نادیده گرفته بودن که زیادم مهم نیست.
-
من نقدم مغرضانه نیست شما طرفداری متعصبانه میکنید و انگار انتظار دارید همه بیان فقط تعریف کنن.اصلا کامنت منو درست خوندید؟نگفتم Wun Wun فقط بدرد شکستن در میخورد گفتم انگار فقط برای این منظور اورده بودنش .به اندازه ی توانایی هاش ازش استفاده نکردن.برید دوباره نگاه کنید اونجایی که صحنه ی جنگ رو از جایی که رمسی ایستاده نشون میده و صحنه ی بعدش ون ون دستاشو تو هوا تکون میده حتی یه سر نیزه هم نمیشکنه من به قسمت قبل کاری ندارم که چکار کرد من درباره ی این قسمت حرف میزنم. سانسا خودش اونجا بود بعد جان میره بهش میگه تو اون 30 ثانیه ای که نبودی رمسی گفت 7 روزه به سگام غذا ندادم یه جاهاییتونو میدم بهشون بخورن؟!مگر اینکه جان هم با سانسا همکاری کرده و میدونسته سانسا میخواد سگا رو بفرسته پیش رمسی.بعد که سانسا نقشه شو گفته اونم گفته اتفاقا خودش گفت 7 روز غذا نخوردن! با توجه به اینکه همه به به چه چه کردن و من ایراداتشو گفتم خودتون باید متوجه شده باشید که من 7 دادم که فکر نمیکنم کم باشه و یعنی بد بوده.اتفاقا خوب بود ولی ایراداتی هم داشت. در آخرم میگم من پدرکشتگی با سازندگان سریال ندارم که بخوام مغرضانه نقد کنم اینها فقط نکاتی بود که موقع دیدن این قسمت به ذهنم میومد وگرنه نرفتم موشکافانه نگاه کنم فقط به قصد ایراد گرفتن به زور ازش ایراد درارم. موقع دویدن ریکان هم به ذهنم رسید که چرا زیگ زاگی نمیدوه ولی بعدش گفتم خب بچه س و ترسیده الان به ذهنش نمیرسه این کارو بکنه. برای اطلاعات بیشترتون:مغرضانه:از روی غرض ورزی(بدخواهی و کینه).
-
اگر فقط از دل و روده بیرون ریختن خوشمون بیاد این اپیزود عالی بود.ولی اگر به چیزهای دیگه هم توجه کنیم ضعف داشت این قسمت برای دراماتیکتر و هیجان انگیزتر کردن این قسمت یه چیزهایی رو نادیده گرفتن کلا.بیان کردن جاهایی از داستان که کمی ضعف داشت نقد مغرضانه نیست. اکثر کسانی که نگاه میکنن سریالو طرفدارن و پدرکشتگی ندارن با سازندگان سریال. قسمت دنریس خوب بود مخصوصا اینکه بالاخره دیدیم درباره پدرش باهاش حرف زدن.البته این قسمت هم مشکل داشت مثلا اون دو تا اژدها با اینکه آزاد بودن تا الان بیرون نیومده بودن احتمالا بخاطر هزینه بر بودن CGI .ولی در کل خوب بود. تو جنگ شمال من فکر میکنم وون وون رو فقط برای شکستن در وینترفل اورده بودن چون تو جنگ به نظرم زیاد تاثیرگذار نبود.اونجایی که محاصره شون کرده بودن یه نفرو پرت کرد یه نفرو نصف کرد بقیه شم دستاشو تو هوا تکون میداد درصورتیکه راحت میتونست افرادی رو که محاصره شون کرده بودن رو با پا له کنه ولی خب اونوقت دیگه بیلیش چکار میکرد؟ سانسا اونجایی که رمسی درباره ی غذا ندادن به سگاش حرف زد نبود ولی بعدش ... رمسی اگر انقدر تیرانداز خوبیه که از اون فاصله دقیقا قلب ریکان رو نشونه گرفت و زد به هدف چرا جان رو نزد؟یه تیرم به جان نخورد!!!جان با اینکه سانسا بهش هشدار داد طبق نقشه شون عمل نکرد و دقیقا تو تله ی رمسی افتاد. شمال مثلا سرده و کلی برف میاد بعد جایی که شیرین رو سوزونده بودن بعد اینهمه مدت اونجوری مونده بود که داووس پیداش کنه داووس هم برای پیاد روی دقیقا همون مسیر رو انتخاب میکنه. ولی آخرش که رمسی رو سگاش میخورن خیلی خوب بود. اون قسمتی هم که جان زیر دست و پا موند جالب بود.
-
یه صحنه ی جالبی که این قسمت داشت جایی بود که سرسی و کایبورن درباره ی شایعات حرف میزنن.من خیلی کنجکاوم که بدونم این شایعات چیه ولی حدسی که میزنم اینه که شایعات درباره ی وایلدفایر باشه همونطور که برن تو یکی از ویژنهاش دید وایلدفایر همه جارو گرفته فکر کنم سرسی بخاطر محاکمه ش شهرو آتش بزنه .اونجایی هم که جیمی داره با ادمیور حرف میزنه درباره سرسی و کت میگه اونها هر کاری برای محافظت از بچه هاشون میکنن.start a war.burn cities to ash... خدا کنه زیر سپت هم پر وایلد فایر باشه تامن هم که فوق العاده بی مصرفه راحت به بازی گرفته میشه.امیدوارم حداقل مارجری نقشه درست حسابی داشته باشه.های اسپرو هم که خیلی بیشرافته و معلومه دنبال قدرته و خدایان و گناه و ... همش حرف الکیه.چی میشد کوه میزد لنسلو میکشت به جای اون یکی.من فکر میکنم وقتی دیدن کوه چه هیولاییه و خودشون دربرابرش هیچن تصمیم گرفتن ترایال بای کامبت رو کلا بردارن.یعنی میخواد صد در صد سرسی برنده نباشه.قوانینو تغییر میده تا خودش پیروز بشه. همونطور که حدس میزدم هم برده دارها به تیریون کلک زدن و غافلگیرشون کردن. خیلی مسخره از دست بلک فیش خودشونو خلاص کردن خیلی نا امید کننده و مسخره بود من تا آخرش منتظر بودم با برین بره یا برین بزنه بیهوشش کنه به زور بندازتش تو قایق ببرتش.دست تکون دادن جیمی و بریین هم خیلی مسخره بود. شخصیت جیمی تو کتاب رشد میکنه از سرسی جدا میشه و کم کم داره انسان بهتری میشه ولی تو سریال دارن به همون جایی که اول بود برش میگردونن البته کتاب هم که تا آخر نخوندیم شاید تو کتاب هم همینجوری بشه. وقتی برین میخواست شمشیرو بده به جیمی من با خودم میگفتم نه شمشیرو نده اون آیسه مال استارکهاست نه لنیسترها. داستان آریا هم که معلوم نیست چی به چیه.ویف یه جوری با آریا رفتار میکنه انگار ازش کینه داره.بعد آریا رفت خانه ی سیاه و سفید بدون اینکه فکر کنه جیکن ممکنه بکشتش!بعد وقتی گفت من آریام نه هیچ کس جیکن یه لبخند مرموزی میزنه!
-
یه جایی خوندم که ممکنه برن از دیوار رد شه و جادوی دیوار رو از بین ببره. وقتی نایت کینگ روی دست برن نشانه گذاشت و باعث از بین رفتن جادوی محافظ جایی که بودن شد.فکر کنید که برن با همین نشانه ی روی دستش از دیوار عبور کنه.الان باید یه تک تیرانداز بزارن نزدیک دیوار برنو بزنه اگه از دیوار رد شه همه بیچاره میشن. سرنوشت هودور واقعا غم انگیز بود هودور بیچاره حتی قبل از اینکه برن بدنیا بیاد در حال خدمت به برن بوده.یه احساس بدی به برن پیدا کردم. یه چیز جالب دیگه هم وقتی ند رو داشتن گردن میزدن آریا بین مردم ایستاده بود الان هم که داشت نمایش رو نگاه میکرد مثل اونموقع بود.یکی گفته بود آریا نقش آریا رو تو این نمایش بازی کرد.من فکر میکنم از قصد این ماموریتو بهش دادن که ببینن چه عکس العملی نشون میده وقتی نمایش درباره پدر و خواهرشو میبینه.
-
اپیزود جالبی بود مخصوصا قسمت برن.واقعا نارحت کننده بود اتفاقی که برای هودور افتاد.ولی نشون داده شد که برن روی گذشته هم میتونه تاثیر بذاره. اگر نایت کینگ میتونست برن رو ببینه و نشانش رو روی اون بزاره و بلاد ریون میدونست چرا به برن نگفته بود؟این کنجکاوی و سرخودیه برن همیشه کار دست خودشو اطرافیانش میده.فکر کنید برن بجای قهرمان داستان تبدیل به ضد قهرمان یا شرور داستان بشه شاید همونجوری که بچه ها رو تبدیل میکردن برن هم بتونن تبدیل کنن شایدم نه چون اگر همچین اتفاقی بیفته کلی از داستان هایی که برن باید کشفشون کنه و جوابشون رو از طریق برن بفهمیم ناگفته میمونن.از طرفی هم اگه داستان 3 تا قهرمان داشته باشه جان و دنریس احتمالا 2 تاشونن ،میمونه بین برن و تیریون که کدومشون جز اون 3 نفرن؟ قسمت دنریس هم خوب بود.همیشه املیا کلارک وقتی داره نقش رو بازی میکنه صورتش یجوریه نمیدونم چی میگن به این حالت Bi*tch face ؟ابروهاشو میده بالا لبا و چشماشو بی حالت میکنه.اولین بار بود که حالت چهرش بعد چند فصل یه احساسیو نشون میداد. وقتی داره کاهن سرخ رو معرفی میکنه میگه The first servant of the lord of light این جمله فقط داره مقامش رو نشون میده که مقام بالایی داره یا واقعا اولینه و سنش خیلی خیلی بالاتر از ملیساندره؟و این شخص جایگزین بنرو در کتابه؟جالبه که تو کتاب تیریون درباره ی استفاده از راهب سرخ فکر میکنه که فکر بدیه و بعضی از متحدان خطرناکتر از دشمنن.این راهبای سرخ هم که هرکیو میبینن میگن شاهزاده ی موعوده صحبت های وریس و راهب هم جالب بود. صحنه ی تئاتر هم جالب بود هم اینکه مشخص شد آریا هنوز از گذشته ش رها نشده هم اینکه چجور یه داستان تحریف میشه و از واقعیت دور میشه.من نمایشو میدیدم حرص میخوردم چه برسه به آریا.با نظر هودور هم موافقم درباره صحنه های بی دلیل و بی ارزش که هیچی به داستان اضافه نمیکنن. فکر کنم یارا و تئون دارن میرن پیش دنریس .یا شایدم به شمالیها ملحق بشن.از طرفی فکر میکنم که جایگزین ویکتاریون شدن و شاید برای بهم ریختن نقشه های یورون برن پیش دنریس از طرفی هم تئون شاید برای جبران اشتباهاتش و انتقام گرفتن از رمسی به سانسا و پس گرفتن وینترفل کمک کنه.ولی فکر کنم احتمال اولی بیشتره. شمشیرو از رو برای دایرولفها بستن.احتمالا دایرولفها هزینه شون زیاده و برای همین میکشنشون تا مجبور نباشن برای CGI دایرولفها هزینه کنن. وقتی سامرو کشتن میخواستم سرم بکوبم یه جایی. حالا فقط باید منتظر باشیم تا گوست هم بکشن. اصلا خوشم نیومد وقتی سانسا درباره منبع خبرش درمورد بلک فیش دروغ گفت.من فکر کنم برین تو راه ریورران یه بلایی سرش بیاد شاید بیفته دست لیتل فینگر یا ...
-
شما قسمت 1 همین فصل رو بیاد نداری که میخواستن به دنی تج*اوز کنن ولی وقتی کال فهمید همسر دروگو بوده بهش گفت منو ببخش من نمیدونستم.پس اگر این احترام نیست پس چیه؟تناقضاتی هم که هست تقصیر نویسنده ها و تهیه کننده های سریاله. از کجای نوشته ی من این برداشتو کردین که من از وحشی بودنشون برای ماستمالی نفص داستان دارم استفاده میکنم. متاسفانه من نوشته ی شما رو درست نخونده بودم .اونجایی که درباره متحد شدن دوتراکیها گفتم منظورم متحد شدن همشون زیر نظر یک رهبر بود نه متحد شدن برای کمک به دنی برای کشتن کالها.وگرنه من تو پست اولم هم گفتم که این قسمت و نحوه ی کشتن کالها ضعف داشت و... دنریس آرمانگرای توخالی یا یک رهبر بی تجربه؟تیریون دوبرابر دنی سن و چندین برابر تجربه داره پس مقایسه شون درست نیست. اربابان که نباید هم راضی باشن ولی درمورد بردگان برده ی پیری که تمام عمرش برده بوده و معلم فرزندان اربابش بوده میگه من کار دیگه ای نمیتونم بکنم میخوام برگردم پیش اربابم یه برده ای هم مثل گری ورم آخته ش کردن و زندگی حیوانی داشته این راضی و آن ناراضی.که البته دنریس باید فکری به حال انسانهایی مثل اون پیرمرد بکنه. و برای من خیلی جالبه که تو هر فیلم و سریالی اگر انگشت یک زن به یک مرد بخوره داد همه در میاد که فمینیسم!!!!بوی فمینیسم میاد!!!منظورم هم تنها به شما نیست مه سا استارک کلا زیاد به چشمم میخوره این موضوع. یک جا که یه نفر که یه مقاله نوشته بود که چرا از دنریس متنفرم که همه ی حرفهایی که همینجا زده میشه رو گفته بود اول مقاله ش هم نوشته بود که طرفدارای دنریس همه فمنیستها یا دختربچه هان!!!!!!!!!!!!حالا نمیدونم این آمار و اطلاعات دقیییق رو از کجا اورده بود. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------- میدونم جای این بحثها اینجا نیست . از نظر من بحث وارٍث حقیقی و پادشاه حقیقی و ....خیلی بیهوده و مسخره ست.حقیقی بودنشون رو چجور میشه سنجید؟حالا اینکه حقی برای ادعای تاج و تخت دارن یا نه به نظر من همونقدر دنریس نسبت به تاج و تخت حق داره که استنیس یا شیرین یا تامن(اگر فرزند رابرت بدونیمش).دنریس این حق رو اجدادش بهش دادن و بهش به ارث رسیده ،رابرت با تصرف تاج و تخت این حقو برای وارثینش بوجود اورد.حالا اینکه چه کسی بتونه حقشو بگیره باید دید.در ضمن رابرت هم خودش یکی از دلایلی که به پادشاهی رسید جدا از اینکه قیامی که باید بنام استارکها میبود به نام او شد ارتباط خونی باراثیون ها با تارگرینها بود. واقعا چرا انتظار فروتنی از بعضی کاراکترها دارید؟یه جوری میگید دختر مغرور که انگار باید الان بره سرشو بزاره زمین بمیره بخاطر اینکه مغروره.همه ی کاراکترها مغرورن فقط مقدارش تفاوت داره. 13 سال یه داستان در مورد خانوادش شنیده اینکه برادرش انسان فوق العاده ای بوده و نمیدونیم ویسریس و گاردی که همراهشون بوده در مورد ایریس چه داستانهایی تعریف کردن و از اتفاقاتی که افتاده چه چیزهایی رو گفتن و چه چیزهایی رو نگفتن بهش حالا یه نفر بیاد بگه خانوادت بد بودن باید درجا قبول کنه؟بگه آره حق با توئه؟نخیر هیچ انسانی به سرعت دیدگاهشو راجع به انسانهایی که دوستشون داره تغییر نمیده ولی به فکر فرو میره.اگر تا آخر داستان با دیدن شواهد و.... باز هم روی عقیده ی خودش پافشاری کنه اونوقت شدیدا باید بهش انتقاد کرد.در مورد مظلوم واقع شدن هم استارکها بهشون ظلم شد هم تارگرینها به نوعی.اگر برادر و پدر ند به ناحق کشته شدن زن و بچه ی ریگار هم مظلوم بودن و به ناحق کشته شدن. من نه از طرفداری بی مورد خوشم میاد نه از نقد شدید بی مورد.به خاطر خوش شانسیش ازش متنفر نیستم از هر کاری هم که میکنه بی جهت طرفداری نمیکنم.من اشتباهات دنریس رو هم کاملا میبینم . اونیکه جنگ رو ببره میشه فاتح، وارث نیست . فرزندش میشه وارث پدر فاضل.
-
چون این دختر همسر یه کال و یک کالیسی بوده و جزئی از دوش خلین.که خود دوتراکیها بهشون بسیار احترام میزارن و شان و مقام بالایی دارن پس یه زن یا دختر معمولی و بی اهمیت نبوده. دوتراکی ها وحشی هستن.ولی همیشه فرمانده داشتن و هر کالاسار یه کال داره خود کالاسار چند دسته میشه هر دسته دوباره یه فرمانده داره یعنی تو این مورد خیلی منظم و سازمان یافته ن. برعکس مردم آزاد که میگن ما به هیچکس تعظیم نمیکنیم و از کسی دوست ندارن دستور بگیرن و میشه گفت سرخودن به همین دلیل متحد کردنشون خیلی طول کشید.پس اصلا قابل مقایسه نیستن.دوتراکیها بینشون هرکی زورش بیشتره همون حرف اول و آخر و میزنه.الانم از نظر مردمشون دنی قدرتمندتر از کالهای دیگه بوده همه ی اونارو کشته خودش زنده بیرون اومده همین هم براش احترام میاره جدا از احترامی که بعنوان بیوه ی کال داره.پس ربطی به لخ*ت شدنشو ... نداره. ولی کلا ضعف داشت این قسمت و اینکه برای بار دوم از این داستان استفاده شد جالب نبود. من جایی خوندم که مارتین گفته نسوز بودن دنریس بخاطر جادوی اژدهاها بوده و فقط همون یک دفعه براش اتفاق افتاده ولی در سریال گویا تصمیم گرفتن این نسوز بودن رو یکی از قدرتهای ماوراالطبیعه ی دنریس بکنن. شما انتظار دارید که دنریس در یک جامعه ی قرون وسطایی تمرین دموکراسی و مردم سالاری بکنه؟ مگه در جوامع مردم سالار همه راضی هستن؟پس نباید انتظار داشته باشید که اینجا همه راضی باشن.منظورتون از افرادی که اطراف دنریس هستن دقیقا چه کساییه؟همه ی برده هایی که آزاد شدن؟اربابان؟افرادی که بعنوان مشاور اطرافشن؟ دو قسمته من متوجه شدم که ملیساندر بجای آزوراهایی میگه the prince that was promised و کفر داووسو در میاره.حالا یادم نیست قبلا هم همینو میگفته یا آزوراهایی میگفت و من دقت نکرده بودم. @hamid.dnd در مورد ریگار در ویکی صفحه ی مربوط به ریگار و مد کینگ رو بخونید.چون اینجا بحث راجع به کتاب نیست من توضیح نمیدم.از صفحه ی ریگار ضیافت کلاغها جایی که جیمی صحبت هاش با ریگار رو به یاد میاره و از صفحه ی ایریس قسمت جنگ غاصب پاراگراف اول و بخونید اگر وقت ندارید کامل بخونید.
-
من فکر میکنم حالا که سریال از کتاب جدا شده سریال دچار افت بسیار شدیدی میشه. دیگه در قسمتهای آینده و یا فصلهای آینده نباید انتظار اون تیریون سابق رو داشته باشیم چون تیریونی نیست که مارتین خالقشه بلکه تیریونیه که نویسنده های سریال نوشتن شاید کمی هم مارتین بهش نظارت کنه.همین موضوع درمورد بیلیش هم هست.در سریال خیلی سطحشو پایین اوردن. پیشنهادی که تیریون داد پیشنهادی بود که برای دست به سر کردن اربابان داد تا دنریس برگرده یا واقعا اعتقاد داره که با این هفت سالی که فرصت داد اونها برده داری رو کم کم کنار میذارن؟ برده دارها میتونن وانمود کنن که پیشنهاد رو پذیرفتن و بصورت مخفیانه برای جنگ آماده بشن.به نظرم هفت سال یا حتی کمتر زمان خوبیه که برده دارها برای جنگ خودشون رو آماده کنن یا به روشهای دیگه ای که که بتونن به دنی و میرین ضربه بزنن فکر کنن.همین الان هم که با حمایت کردن پسران هارپی کلی خرابی به بار میارن.مسئله برده های جدید هم هست. ولی اگر میخواست برای یه مدت کوتاه دست به سرشون کنه که .... دیدار دوباره ی جان و سانسا هم خوب بود کمی راضی کننده بعد از اینهمه بلایی که سرشون اومد.خیلی ها منتظر دیدار دوباره ی استارک ها بودن که در سریال به این شکل نشون داده شد ولی مطمئنا در کتاب خیلی متفاوت خواهد بود.امیدوارم سریعتر جنگ شمال و نبرد حرا*مزاده هارو نشون بدن و کشش ندن تا جنگ بمونه برای قسمت هشت به بعد.نگاه های تورموند به برین هم جالب بود. داستان دنریس هم با این که خودم از اول طرفدارش بودم ولی دارن ماست مالی میکنن. همونطوری که از آتش دراومدو باقیمانده کالاسار دروگو رو مطیع خودش کرد همون داستان رو دوباره تکرار کردن.من همش فکر میکردم که چرا آتیش یه دفعه اینجوری پخش میشه مگه چیزی رو زمین ریختن؟!(مگه اینکه ماده مخصوصی تو اون آتشدانها بوده باشه که باز هم نباید به اون سرعت پخش میشد)یا اینکه دنریس ضد آتشه ولی اگه سقف بریزه روش چی؟!شایدم ساختمان سازی دوتراکیها خیلی خوبه و ساختمون خیلی مستحکمی ساخته بودن.کلا به نظرم ضعیف کار کردن این قسمتو امیدوارم در قسمتهای بعد اینجوری نباشه چون از شخصیت های مورد علاقمه.تو کتاب هم فکر میکنم که کالاسار دوتراکیها رو بدست میگیره ولی امیدوارم به این شکل نباشه و بیشتر روش فکر کرده باشه مارتین. در مورد کینگزلندینگ هم اگر واقعا حرفی که های اسپرو به تامن زده باشه همین واک او شیم مارجری بوده باشه (و سرسی از خودش برای تحریک تایرلها در نیاورده باشه)فکر میکنم احتمال میداده که تامن به مادرش بگه و همچین عکس العملی نشون بدن.ممکنه که از قصد اینارو تحریک کنه که اینا یه حرکتی بر علیه ش بکنن تا دلیل داشته باشه کلا اینارو از تاج و تخت کنار بزنه.احتمالا تعداد اسپروها خیلی بیشتر از چیزیه که سرسی یا جیمی فکرشو میکنن.ممکنه خسارت بسیار شدیدی به خاندان تایرل وارد بشه.سرسی و جیمی فکر میکنن خیلی دارن زرنگی میکنن بدون اینکه خودشون بخوان دخالت کنن و از سربازای خودشون استفاده کنن میخوان هم انتقام سرسی رو بگیرن هم های اسپرو رو کنار بزنن.تاوان حماقت سرسی رو خاندان تایرل و مردم های گاردن حالا باید پس بدن. آخرشم گریبان گیره خودشونم میشه.البته اگر اشتباه کرده باشم و واقعا های اسپرو رو بکشن خیلی خوشحال میشم. من کلا به این های اسپرو خیلی بدبینم. تو جزایر آهن هم که فعلا اتفاق خاصی نیفتاده ولی از آشا گریجوی خوشم میاد.امیدوارم تو قسمتهای آینده برای اینکه از دستش خلاص شن الکی نزنن بکشنش بدست یورون.به نظرتون ممکنه تئون جایگزین ویکتاریون شده باشه و کارهایی(البته نه همه کارها ) که ویکتاریون تو کتاب میکنه رو تو سریال تئون انجام بده؟ رمسی هم که طبق معمول منزجر کننده ست و همون کارای همیشگیشو میکنه.فقط به نظرتون ریکون نسبت به برادر خودش خطر بزرگتری براش نیست؟اینکه ده دقیقه هم طول نکشید تا روس و والدا و برادرشو کشت چطوریه که تا حالا ریکونو نکشته؟من فکر میکردم یه روزم ریکونو زنده نذاره.حالا حتما لازم نبود زنده باشه تا تو نامه به جان بگه که برادرت دست ماست. اونجایی که بیلیش میگه the time has come to join the fray.بخاطر هم آهنگی fray و frey یدفعه ذهنم به سمت فری ها رفت.شایدم قصد نویسنده ها همین بوده. یعنی واقعا کسی فکر میکنه که دنریس روی تخت آهنین میشینه؟من که فکر میکنم احتمالش خیلی خیلی کمه با توجه به وقایعی که در آینده میفته مثل اسپروها حمله ی آدرها و...من که احتمال میدم کلا تخت آهنین نابود بشه و خیلی چیزها در وستروس تغییر کنه.ممکنه خیلی از خاندانهای بزرگ منقرض بشن.اصلا ممکنه روابط اجتماعی و نحوه ی زندگی مردم هم دچار تحول بشه.اگر هم تخت آهنین تا آخر باشه یا یه تخت دیگه بجاش بسازن و همینجوری قرار باشه پادشاهی داشته باشن و وستروس یکپارچه بمونه به نظر من دنریس یکی از گزینه های پادشاهی نیست.
-
چقدر نویسنده های سریال سنگدلن چطور دلشون اومد شگی داگ رو بکشن! اپیزود خوبی بود.واقعا فکر نمیکردم ریکون اینجوری بدست رمسی بیافته.(البته تو کتاب فکر میکنم کاملا داستانش متفاوت باشه و هیجان انگیزتر باشه). صحنه ی اعدام تا لحظه ی آخر منتظر بودم که جان حداقل اولی رو ببخشه ولی نبخشید.صحنه ای که جان روبروی اولی ایستاد و همدیگرو نگاه میکردن گفتم الان این بچه تف میکنه تو صورت جان انقدر که پررو. من پروموی این قسمت رو که دیدم فکر کردم تورموند به ملیساندر میگه که فکر میکنم تو خدایی تعجب کردم که مخاطبش جان بود.و اون چیزی که خیلی وقت بود منتظرش بودم هم اتفاق افتاد وقتی که جان گفت My watch is ended الان راحت میتونه بره حق رمسی رو بزاره کف دستش. دنریس هم داستانش کم کم داره بهتر میشه.داستان میرین هم همینطور.واریس به نظرم سرگرم کننده ست. این بلادریون چرا تو لحظه های حساس برن رو برمیگردونه.تو دلم چقدر بدو بیراه بهش گفتم. خیلی جالبه که به ویژگی های فیزیکی مردم مرداب اصلا توجه نکردن تو سریال.قد هالند رید تقریبا هم اندازه ادارده.بچه هاشم که قد بلندن.آرتور دین هم میشه گفت خوب به تصویر کشیدن.و نحوه ی مرگش کمی ناراحت کننده بود.
-
این قسمت کمی بهتر از قسمت پیشین بود. من موقعیکه رمسی و روس همدیگه رو بغل و روس بهش گفت You'll always be my first born بعدش دیالوگایی که رمسی گفت حدس زدم الان میزنه میکشتش ولی باز هم وقتی خنجرو زد واقعا شوکه شدم. برای حفظ موقعیتش رمسی باید برادرشو میکشت چون بخاطر این دیوانگیهاش حتما لردهای دیگه از برادرش حمایت میکردن ولی آخه دیگه چرا انقدر وحشیانه اولین بار بود که دلم برای یه فری سوخت.ب معنای واقعی کلمه حرام... این رمسی.ولی امیدوارم داستان روس بولتون در کتاب اینجوری نباشه و انقدر بسادگی نمیره آخه پس اینهمه تئوری راجع به روس هست پس چی مشه. برای آریا هم که کلا مثل اینکه از نشون دادن وارگ بودن آریا صرف نظر کردن و داستانشو کمی تغییر دادن فعلا که داستانش جالب نیست امیدوارم قسمتهای آینده بهتر بشه. خوب شد که این قضیه جان رو زیاد کشش ندادن ولی نحوه ی زنده شدنش به نظر منم یکم lame بود.من تصورات دیگه ای داشتم انتظار داشتم یکم دراماتیکتر باشه .ولی درکل همین که زنده شد خودش خیلی خوبه قسمتهای کینگزلندیگ هم که اصلا دوست دارم بزنم جلو نبینم .این های اسپرو رو که میبنم میخوام کله ی سرسی رو بکنم و که اینارو مسلح کرد.بزرگترین حماقتش بود.یه میگور ظالم نیاز دارن این اسپروها. داستان یورون و جزایر آهن تو کتابو دوست ندارم تو سریالم برام اصلا مهم نیست که چه بلایی سرشون بیاد.فقط از این آهن زادگان از خواهر تئون یکم خوشم میاد. اون قسمت نشون دادن کوه هم فکر کنم شاید میخواستن نشون بدن که مثل قبلا که واریس جاسوسهاش همه جا بودن و خبر میاوردن الان هم این جاسوسا هستن(من به یکی از اون زنا مشکوکم).احتمالا یکی از همین جاسوسا این خبرو داده و کوه فرستادن دنبال این مرده . پروموی قسمت بعدی هم دیدم فکر میکنم قسمت بعد از این قسمت هم بهتر باشه.شاید خیلی از سوالا تو قسمت بعد پاسخ داده بشن.
-
الان که دوباره قسمت کشته شدن تریستانو دیدم متوجه شدم دورن نیست توی کشتیه.مارهای شنزار باعث شدن من گیج شم آخه هر دوتای اینا که الان تو کشتی بودن موقع رفتن تریستان و میرسلا توی دورن بودن و کشتی هم خیلی دور شده بود پس نمیشه گفت تو کشتی قایم شده بودن حالا چجوری سر از کشتی دراوردن من نمیدونم. وقتی دوتراکیها فصل پیش دور دنی حلقه زدن و محاصرش کردن ردشون مثل یه دایره رو زمین افتاده بود علفهای اون قسمت از بین رفته بود و اون قسمتی که دنی ایستاده بود سالم بود.جورا و داریو هم اول متوجه اون رد شدن و جورا وقتی رفت وسط دایره جایی که دنی ایستاده بود ایستاد انگشترو پیدا کرد.
-
فصل شش کدام وقایع کتاب بادهای زمستان را برملا می کند ؟
Queen nymeria پاسخی به ریگار داده است: موضوع فصل ششم
جایی اشاره شده که شیرا دقیقا چه زمانی از وستروس رفته؟اگر زمان زندانی شدن بلادریون باردار بوده و فرار کرده که اونوقت سن بچه با سن ملیساندر جور درنمیاد.اگر چندین سال قبلش بوده که بالاخره یکی باید میفهمیده. ممکنه Melony بچگیه خود ملیساندر که تو بازار داره به فروش میره نباشه و شخص نزدیکی بهش بوده و اونو بخاطر اورد نه خودشو؟ یه نکته ای هم که صحنه ی آخر قسمت 1 داشت این بود که ملیساندر به نظر خیلی ناامید میومد.حتی وقتی که جسد جان رو دید هم همین ناامیدی رو میشد دید.هر چیزی که رلوور بهش نشون داده بود درست از آب درنیومده اول استنیس بعد هم جان.جان رو در شعله ها در حال جنگ دیده ولی الان مرده شو دیده به نظرم ممکنه ملیساندر ایمانش به رلوور رو از دست بده تو سریال شاید تو کتاب هم همچین اتفاقی بیفته. -
ghost of high heart وقتی توصیف میشه میگن که قدش کمتر از یک متره در صورتیکه ملیساندر رو وقتی توصیف میکنن میگن که قدش از یه شوالیه هم بلندتره.شباهتشون فقط تو رنگ چشمشونه که قرمزه.فکر نکنم Ghost of high heart باشه.ghost of high heart پرستنده ی خدایان کهنه نه رلوور.
-
فقط اینکه آخر فصل پیش مگه تریستان همراه میرسلا نبود؟پس چرا جیمی برش گردوند دورن؟بعد وقتی تریستان رو برگردوندند حتما دوران هم فهمیده که میرسلا مرده و اونهم بوسیله ی زهر .پس چرا انقدر خونسرد بود و داشت خاطره تعریف میکرد؟!دوران در سریال یه شخصیت کاملا بی تاثیر بود و به نظرم نویسنده ها در نوشتن داستان دورن خیلی کم کاری کردند. در مورد ملیساندر هم اگر انقدر سنش زیاد پس حتما مدت زیادی که با جادو و .. سرو کار داشته و باید خیلی با تجربه باشه ولی چرا انقدر اشتباه میکنه و نشانه هایی که تو آتش میبینه رو نمیتونه بدرستی تفسیر کنه.اونیکی خادم رلوور که همراه تیریون و جورا بود به نظر با تجربه تر از ملیساندر بود.ولی ضدحالی بود به بعضی از طرفداران ملیساندر. امیدوارم حداکثر دیگه تا اپیزود 3 یا 4جان زنده بشه.دیگه مسخرشو درنیارن زیاد کشش بدن. بوی مرگ لیدی والدا هم به مشام میرسه انقدر روس بولتون جلوی رمسی حرف بچه رو میاره که آخر سر رمسی یه کاری دستشون میده. نمیدونم کی از دست این اسپروها راحت میشیم یعنی وستروس رو آدرا بگیرن بهتره تا این اسپروها.مارجری رو به احتمال زیاد شستشوی مغزی میده این های اسپرو. الان برای من داستان شمال و دیوار از بقیه داستانها جذابتره و احساس میکنم قسمتهای دیگه وستروس یا شهرهای آزاد داستانشون فعلا زیاد جالب نیست. مثل من اسم بعضی از کاراکترها رو یادتون رفته آیا؟من باید سرچ کنم تا اسمشون رو یادم بیاد. کسی پروموی قسمت بعد رو دیده؟ من به این قسمت 7 دادم.