° جان اسنو °
اعضا-
تعداد ارسال ها
26 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
اعتبار در انجمن
1-
° جان اسنو °، تاریخچه و جغرافیا را دنبال می کند
-
نظرسنجی17: در مسند پادشاهی کدام مشاور را انتخاب میکنید؟
° جان اسنو ° پاسخی به مورس مارتل داده است: موضوع نظرسنجی
1 - دوران مارتل ≈ زیاد نمیشناسم! نظری ندارم. ولی فکرم نکنم خوب باشه همچین:grin: حذف. 2- تیریون لنیستر ≈ خب گزینه وسوسه کننده ایه تیریون مُخ سیاست هاست! ولی نه محبوبیتی وجود داره، نه استراتژی های چندان قوی برای جنگ. معلق! 3- جورا مورمونت ≈ حذف مرتیکه خائن برده فروشِ عاشقِ کور 4- کتلين تالی ≈ حذف! حذف! نمی خوام که مملکتو با عشق مادری به فنا بدم 5- جان ارن ≈ حذف. می گن خوب بوده. ولی زیاد نمی شناسمش. احتمالا یکی بوده مثل نِد. زیادی بی احتیاط و شرافتمند آخرش می کشتنش ما رو هم می زد داغون میکرد 6- استاد آمون = آمون خب بر اساس تجربیاتش میتونه مشاور خوبی باشه. ولی مطمئن نیستم. یکم پیره. معلق! 7- داووس سیورث ≈ شرافت، مشاوره و استراتژی جنگی رو داره. ولی سیاستی ازش ندیدم :'? یه دوست خوبم هست، اما حذف... 8- پتایر بیلیش ≈ مار تو آستین پرورش دادن |: زیادی مارموز و هفت خط حذف 9- بلک فيش ≈ زیادی خشک و فکرهایی ساده. حذف :'? 10- تایوین لنیستر ≈ تایون قطعا آدم شریفی نیست، و منم معتقدم شرافت تو وستروس خیلی جای كمی داره. آدم باهوشیه، بخصوص تو امور نظامی- سیاسی، ولی نمیخوام بعد از مدتی از دستش بدم یا شاهد قتلش باشم. یکمم کاراش حرص درآره :grin: پس حذف! 11- اولنا تايرل (ملکه خارها) ≈ پیرزن غرغرو حذف. 12- سمول تارلی≈ اِ! سم؟ تو اینجا چیکار میکنی واقعا؟ به چه امیدی؟ خودت حذف شو پسر 13- واریس ≈ حذف. تارگرین پرستِ کچل :???: 14- باریستان سلمی ≈ رجوع به ۱! خب 2 و 6 موند. که من 2 رو انتخاب میکنم. تیریون تا وقتی کاری به کاریش نداشته باشی خوبه باهات! و برای جنگم فرمانده ها و لردهام مثل مور و ملخ هستن Sent from my WT19i using Tapatalk 2 -
دوست دارم ازدواج جان رو ببینم/بخونم :grin: با هرکسی که باشه! درسته نایت واچه، ولی یه جورایی قسمش شکسته محسوب میشه دیگه پس میتونه ازدواج کنه. کلا این پسر، پسر خوبیه :grin: حیفه ازدواج نکنه.به نظر پدر خوبی میآد، بچه هاشم مثل خودش خوب میشن دیگه با دنریس باشه که چه بهتر ولی یکم کلیشه ای میشه اون وقت بعد برای خنده ازدواج سرسی با والدر فری هم خوبه :lol:
-
سلام همگی. من اومدم بپرسم که کسی اینجا شرایط رو برای ایجاد یه ایفا مهیا نمیبینه؟:grin: به نظر من که اعضای خوبی هستن هم برای درست کردنش و هم برای اداره و فعالیتش استعداد هست :grin: اونم استعداد از نوع نغمه ای! اگه نظر جمع مثبت باشه چرا یه ایفا درست نکنید؟ ایفای نقش توی وستروس خیلی میتونه جالب باشه:smile: حالا نمیدونم مشکلی وجود داره برای ساختنش یا نه. اما خواستم لطف کنید نظرتون رو بگید ببینیم چی به چیه و اینا من که حالا از چیزی خبر ندارم. + چقده این براتیون ها با هم فرق دارن سه تا برادر، سه جور
-
نقل قول های زیبای بازی تاج و تخت مناسب امضا و حاوی اسپویلر
° جان اسنو ° پاسخی به bard داده است: موضوع وینترتاون
اگه قراره زندگی یک انسان رو بگیری، بهش مدیونی که به چشمش نگاه کنی و آخرین حرف هاش رو بشنوی. اگه طاقت این کار رو نداری پس شاید اون شخص شایسته ی مرگ نیست… حکمرانی که پشت جلاد های مزدور قایم میشه، به زودی واقعیت مرگ رو فراموش می کنه. — ادارد استارک مرحوم!- 108 پاسخ
-
- 1
-
نظر سنجی 12 : عنوان "نغمه یخ و آتش" به چه چیزی اشاره دارد؟
° جان اسنو ° پاسخی به ریگار داده است: موضوع نظرسنجی
اول گزینه ۷ رو انتخاب می کنم. چون دنریس اژدهای آتشی رو داره. و آدرها هم ممکنه توی سرزمین همیشه زمستان اژدهای یخی رو داشته باشن و اینجوری آخر کتاب یه جنگی چیزی بین آتش و یخ صورت بگیره. + اژدهای یخی هم داریم! ننه پیر چند بار تو.صحبت هاش درباره این اژدهاها گفته. :? بعدش ۶ چون این احتمالش زیاده و با توجه به اینکه جان تا کتاب پنجم زنده می مونه :grin: ممکنه شخصیت مهمی باشه. مثلا یه جایی بود که دنریس یه تصویر دید؛ گل رز آبی که روی یه دیوار یخی رشد می کنه. شاید منظورش این گزینه شش بوده. حالا چرا من فکر می کنم بچه همون جان اسنوئه، قصیه داره.:grin: ۱ تقریبا مثل هفته. ۲ هم احتمالش هست :? ۳ رو فکر نکنم اصلا احتمال داشته باشه. ۵ شاید و ۴ اگه مارتین همه رو سرکار گذاشته باشه درسته! ولی بیشتر روی ۷ و ۶ و ۲ تاکید دارم.:grin: -
نظر سنجی 13: در دنیای نغمه یخ و آتش پیرو کدام دین می شوید؟
° جان اسنو ° پاسخی به ریگار داده است: موضوع نظرسنجی
خب نمی دونم این نظرسنجی مهلت داره یا نه :-'' هنوزم فعاله یا نه ولی به نظرم جالبه ببخشید اگه تاریخ انقضاش گذشته! اول خدایان کهن: چون کلا خداهای آروم و خوبیـن. راه ارتباطیشون آسونه و مرموزن. خیلی قدمت دارن و تو زمینه های خودشون قوی هستن. درسته نمی تونن مثل خداهای دیگه کسی رو بکشن ولی توی جادو و خواب های الهامی و اینا خوب عمل می کنن. از زمان سپیده قرون باقی موندن و استارک ها حتمی دلایل خوبی برای پرستیدنشون داشتن! یه جورایی مثل بابابزرگ خداهای دیگن :grin: هرچند تو شمال قدرت بیشتری دارن. " Old Gods Hear You! " بعدش خدای بی نهایت چهره که دلیل خاصی نداره، ولی به نظرم قدرتمنده و به بنده هاش کمک می کنه :grin: هفت؛ مادر، پدر، جنگجو، آهنگر، دوشیزه، عجوزه و غریبه. به نظرم زیاد قدرت ندارن. ولی یه جورایی هفت وجه از به خدا رو نشون میدن. پرستیدنشون شاید جالب باشه. قدرتم که ندارن، فقط کاهنه هاشون کیف می کنن. مثل خدایان مصرن احتمالا! رلور :roll: قدرتش واقعی و زیاده. اما خشن و پیروانش ترسناکن به نظرم این خدا نباشه، شیطانی چیزی باشه. آدر کبیر؛ از سرما خوشم میآد تا حدودی :grin: این آدرها هم چیزای جالبی ـن. با وجود اینکه مال آدرهاست، باید قدرت زیادی هم داشته باشه. خدای مغروق؛ خدایی که هیچ قدرتی نداره، ولی خیلی باد می گیره نریان بزرگ => وحشی! دیگر؛ خدایان والریا مثلا. ممنون -
منم زیاد از این دنریس بدم نمیاد. ولی قبول دارم این افکارش خیلی مزخرفه بعدم هی جوگیره من اژدها دارم من اژدهام و اینا! هرجا هم که رفته همه رو با خودش دشمن کرده. ولی به فصل های سنسا و کتلین ارجع تره برام، حداقل هیجان داره. :grin: سنسا که هـی داره دور خودش می چرخه و کتلینم فقط دعا می کنه و میره پیش پدرش. ( البته بعضی جاها خوبه. ) :grin: + کتاب سوم؛ فصل دوازدهمم
-
حالا از روی وظیفه یا زور یا هرچی. هرچی بود نامزدش که بوده شما اسم: برداشتن نامزد مردم و زندانی کردنش توی یه جای نامعلوم رو چی می ذارید؟:grin: خب اون قضیه دست درازی رو میشه به دو دید دید! یکی به معنای دزدیدن لیانا که نامزد رابرت بود. و یکی به معنای اون اهم:grin: خب اون اهم رو هم که خود ند گفته. دیگه کسی که ندیده و نقل نکرده که مدرک بیارم. ولی همه جا می گن به لیانا اهم شد هنوزم طرف کسی رو نگرفتما :grin: فقط اگه خاندانی تو این وستروس کار خبیثانه و خیانت نکرد، استارک بود برای همین زیادی خوب بودنم به فنا رفت :cry:
-
این استارکا کجان؟:roll: 1- رابرت عاشق لیانا بود. جوری که خودت خوندی چطوری توی سرداب وینترفل گریه کرد و توی بارانداز پادشاه به ند گفت هفت پادشاهی هم اونو برام بر نگردوند. 2- نامزدش بود رسما 3- توسط همون ریگار ملکه عشق و زیبایی شد توی مراسم هارنهال. 4- همراه برادر و خاندانش بود. تنهایی که نیومده بوده هارنهال 5- هیچ جایی نوشته نشده ریگار علاقه ای به لیانا داشت . 6- ریگار زندانیش کرده بود تو برج 7- بعد دزدیدن فرار کرد. پس دزدی بوده که قایم شده :grin: با این وجود، بازم میگید دزدیده نشد؟! ریگار گفته بیا بریم یه چرخی بزنیم اونم گفته آخ جون؟ :grin: با هم رفتن گردش مثلا که یهو ریگار تصمیم گرفته بهش دست درازی کنه؟ :grin:منطقی باشید دیگه حرف شما با عقل جور در نمیآد اصلا. لیانا چرا باید با ریگار به میل خودش بره و بمیره؟ اصلا گیریم فرض بر اینکه لیانا عاشق رابرت نبود، عاشق ریگار بود این ت.ج.ا.و.ز چی میشه این وسط؟ منطقی باشید؛ زمستون داره میآد همه یخ می زنیم!:grin:
-
نمیدونم والا، ما میگیم ایریس محافظ شمال و پسرش رو کشت. خب دیونه بود، حق داشت! ( و خب قبول دارم برندون اشتباه کرد. خیلی راحتتر می تونست هم حساب ریگار رو برسه هم زنده بمونه ) ولی مگه تایوین دست پادشاه نبود اون زمان؟ شایدم زمان دیگه ای بود، یادم نیست. اگه بود چرا جلوی ایریس رو نگرفت مثلا؟ :grin: معلومه وقتی اونجوری سوگند می شکنن و کلک می زنن نمیشه بهشون اعتماد کرد. رابرت که دیگه علم غیب نداشت :grin: به عنوان یه آدم معمولی که کارای لنستیرو دیده بود، حق داشت احتیاط کنه. درسته با خبر مرگ ایریس محاصره برداشته شد، ولی تایرل ممکن بود به یه کلاغ اعتماد نکنه خب. مطمئن نیستم، ولی احتمالا ند تدارکات و غذا رو هم به قلعه رسوند. شهر داشتن موش می خوردن در مورد فرستادن گروه؛ سه تا از افسانه های مملکت داشتن از برج شادی مراقبت می کردن :grin: هفت به سه رفتن، دوتا زنده موندن. بعد غیرت ند راضی می شد بشینه تو خونه بگه هوی فلانی، برو خواهرمو بیار؟ به عنوان یه نگهبان زیاد دخالت تو بحث خاندانی شما نمی کنم :grin: هرچی به نظرم می رسه رو می گم. در ضمن ند شاید اشتباه کرد. شایدم نکرد. به هرحال یه طرف خواهرش بود و غرور یه طرف دوستش و خاندانش و مملکت! دوراهی بوده. بی خودی به استارک ها گیر ندید فلانن و اینا اینا تا کسی کاریشون نداشته کاری به کسی نداشتن!:grin:
-
من کاری به کار تارگرین ها و دیوانگیشون ندارم، ولی قبول کنید بعد از جنگ، رابرت علاوه بر اینکه زخمی بود، حق داشت بارانداز پادشاه رو نگه داره. چرا؟ چون اگه نمی موند این لنستیرهای خائن تصاحبش می کردن طبیعی بود که رابرت خیلی خوب می شناختشون. مگه شاهکش بعد کشتن ایریس رو تخت آهنی لم نداده بود؟! :grin: و در مورد کار ند؛ ریگار لیانا رو دزدید. بعدش تا یه مدت هیچکی از جاشون خبر نداشت. و رابرت برای خواهر و برادر و پدر ند یه قیام راه انداخت. البته خیلی دلایل داشت ولی درکل، وقتی استروم لند[؟] محاصره شد، ند شاید برای جبران کار رابرت که اول رفت محاصره رو بشکنه. آخه استارکه دیگه، استارک ها رو هم که می شناسید:grin: بین نجات خواهرش که نمی دونه کجاست و کمک به بهترین رفیقش گیر افتاد. خب این وسط رابرت داشت نتیجه ی قیامشون رو حفظ می کرد و ند هم گرفتار شکستن محاصره بود. بعدش جای ریگارو پیدا کردن و بقیه قضایا... این ریگارو می گن هیچکی نشناخته، آدم عجیبی بوده :grin: شاید یه حکمتی تو این کاراش بوده :grin: + نسب به تارگرین ها رابرت از مونث بود. مادربزرگش :?
-
محتمله، اما با اون درجه وفاداری و اخلاقیات ند، امکانش کم بود که حرامزاده داشته باشه. قولی هم که به لیانا داد ممکنه حفاظت از جان باشه...
-
خب پس این ریگار هم یه رگ دیوانگی داشت! می تونست قبل از کارش دلیل بیاره و توضیح بده. وقتی هم برگشت تازه فهمید چه کاری کرده و طبیعتا دیگه دیر شده بود. منم دوست دارم بدونم قضیه چی بود. هرچی که در نظر بگیریم و حدس بزنیم، بازم جور در نمیآد :grin: یه جا نوشته بود جان اسنو بچه ی لیاناست؛ همون نغمه ای از آتش و یخه. اصن این مارتین بدجوری اینجا رو پیچونده!
-
چرا پستم پاک شد؟ :? استاد آمون؛ علاوه بر حرف تالیسا، شما میگی چرا برندون زیاده رویی کرد. چرا نمی گی چرا ریگار همچین کاری کرد؟ شاید عمل استارک ها یکم از روی خشم بود، ولی مهم اینه که کی اول شروع کرد؟ :grin: لیانا رو ریگار دزدید. حتیٰ نگفت چرا. وقتی نگفته، معلومه دلیل خوبی نداشته دیگه. بعدشم که قایم شد. از برندون استارک می ترسید؟ از دایرولف می ترسید؟ شما یه دلیل منطقی بیار که برای چی ریگار مثل جنون زده ها لیانا رو که می دونست رابرت عاشقه رو دزدید و باعث شروع قیام شد. با این شرایط، هرکسی جای برندون بود شاید همون کارو می کرد. البته درسته که یکم زیادی عصبانی شد. استارک رو الکی متهم نکنید. :grin: همه ی ما اونقدر عقل داریم که کارای اینجوری نکنیم. ( حالا کار ند رو گیر ندید بهش ) و خواهشا نگید علاقه ای بین ریگار و لیانا وجود داشت که اصلا ممکن نیست! + خب لرد های دیگه جرات داشتن بگن؟:grin:
-
مائول؛ رابرت و برایتون ها که خدایی دلرحم تر از تارگرینا بودن :grin: آره قتل و غارتی شده، خب جنگ همیشه همینا رو داره. و بیشتر کارای فجیع رو هم لنستیرای عهد شکن انجام دادن! ~~~ نمی گم کُل تارگرین ها بد بودن. ولی آخرش دیگه داشتن زیاده رویی می کردن و یکی باید جلوشونو می گرفت. پادشاه رابرت دلایل خوبی برای جنگ و قیام آوُرد. شما یکی عشقشتون رو بدزده، بهش اهم کنه، بعدم باعث مرگش بشه، اونم بدون هیچ دلیلی که گفته باشه؛ با پتک خوردش می کنید یا بهش می گید: چرا این کارو کردی عزیزم؟ :grin: استاد؛ یه حماقت باعث قیام علیه به شاه و مملکت میشه. ریگار انجامش داد و سزاشو با پدرش و کُل خاندان تارگرین با هم دیدن. :grin: در اصل قیام لازمی بوده