King Robert

خوبه ولی این تاپیک باید منتقل بشه به تالار کتاب 5

نه اتفاقا می گه که داره جان رو می بینه. ملیساندر به طعنه اون حرف رو می زنه. من نظرم اینه که ملیساندر هنوز رو اعتقادش به استنیس پابرجاست، ولی داره در مورد بینشی که آتیش بهش نشون می ده دچار اشتباه می شه. همون اژدهایان دراگون استون هم به نظر من یه برداشت اشتباه دیگه از ملیساندره. منظور از تبدیل سنگ به اژدها به دنیا آوردنشون از تخم های سنگ شده بوده که ملیساندر به اشتباه تفسیر کرده.

یه جا ملیساندر به آتیش می گه که بهم آزور آهای (منظورش استنیسه) رو نشون بده و آتیش بهش جان رو نشون می ده. ملیساندر هم شاکی می شه و می گه من از رلور می خوام آزور آهای ریبورن رو نشونم بده و اون بهم اسنو (برف) بیشتر می ده. یه نتیجه که می شه اونجا گرفت اینه که آتیش داره واقعا آزور آهای رو به ملیساندر نشون می ده، ولی اون به خاطر پیش داوریش نمی تونه درست تفسیرش کنه. خصوصا که قبلا هم ثابت می شه (دختر کاراستارک) توی تفسیر دقیق نشونه ها دچار اشتباه می شه. اون قضیه ی دراگون استون هم بعد لشکر کشی به شمال و تسخیر شدن دراگون استون منتفی می شه.

کیوان شما "راندمان تفکراتت" پایینه.

من اون جمله رو مدل "سام" گفتم. انصافا از اون عکس هایی که نگار گذاشته، اولی، سومی، ششمی و هفتمی خیلی قشنگند. سومی خصوصا خیلی باشکوهه. چهارمی هم خوبه ولی تکراریه. پ.ن: می گم کسی دقت کرده نگار تو کم تر از یک ماه عنوان لیدی لایک رو از آرمینا گرفته.

راست می گه دیگه، کیوان منطقی باش. از این دورن هیچ تصویر باحالی وجود نداره. بیا ما از استورم لند خودمون یه چیزی بهت می دیم بذار به عنوان آواتارت، این همه لنگ آواتار درست و حسابی نباشی

صبر بده بابا، چقدر عجله داری شما من دوست دارم بدجوری بسوزونمت، ولی دلم به حالت می سوزه. نگو نمی تونم که پشیمون می شی. با توجه به روال این دو سه ماهه محاکمه باید تصمیماتی راجع بهش گرفته بشه.

در مورد قسمت آبی رنگ باید بگم که این طور نیست. دنریس توی کتاب با یکی از خدمت کار های مونث دوتراکیش هم رابطه برقرار می کنه. صرف این که توی سریال روش سرپوش گذاشتن اون رو از توی داستان حذف نمی کنه. بعد این که نشد دلیل، سانسا هم تقریبا همسن دنریسه، تا حالا هم با کسی رابطه نداشته، جلوی خودش رو هم گرفته. مشکل دیگه ای هم که هست اینه که توی کتاب قشنگ بی رحمی و وحشی گری از داریو ناهاریس می باره. درسته که مزدوره و مزدور ها برای honor ارزشی قائل نیستند، ولی این داریو دیگه خیلی نوبره، تو مایه های اعضای گروه گرگور کلگانه، انسانیت سرش نمی شه. یه مشکل دیگه هم داره این رابطه که فعلا اسپویله و نمی شه گفت.

مانوئل بیشتر حرف هایی که زدی حرف من هم بودم، ولی این که مثلا استارک ها 8000 سال حکومت کردند و آدم شاخص ندارند، پس باهوش نیستند، یا این که تارگرین ها چون آدم معروف زیاد دارند باهوش ترند رو اصلا قبول ندارم. تارگرین ها پادشاه بودند، سیتادل هم بغل دستشون بوده و هر کاری کردند با اغراق ثبت شده، مارتین هم برای این که کتابش رو کامل کنه و خلا های تاریخیش رو بپوشونه اسامی پادشاه ها و کارهایی که کردند رو آورده. اگه به تاریخ استارک ها، هور ها، مارتل ها و بقیه هم این قدر می پرداختند همون قدر شخصیت شاخص توشون پیدا می شد.

کیوان جدا دوران و آریانه اول؟؟؟ اینا که رابطه شون خیلی یخ بود. این typical فارسیش چی می شه؟ با قضاوتت در مورد باریستان موافقم.

گذشته خاندان استارک ، داستان براندون معمار ، براندون Ice Eyes ، براندون اسنو ، ویژگی های ظاهری استارکها ، دایرولفهایی که خدایان کهن جهت محافظت از فرزندان استارک فرستادن ، اینکه جنازه همه افراد بنجن استارک پیدا میشه ولی از خودش هیچ اثری نیست و اینکه نایت کینگ یه استارک بوده این احتمال رو تقویت میکنه که میان استارک ها و آدرها یه جور خویشاوندی وجود داره . در فصلهای برن در کتاب پنجم ، فرزندان جنگل انسان ها رو مسئول نابودی طبیعت و دیگر موجودات میدونن . خب وقتی اینجور ذهنیتی نسبت به آدما دارن بعید نیست که با آموزش یه استارک و استفاده از قدرتهاش در جهت نابودی بشر حرکت کنن. در مورد احتمال رابطه میان استارک ها و آدرها از مارتین هم پرسش شده و او در پاسخ گفته : شاید ! خویشاوندی که مطمئنا وجود داره، ولی این هم هست که هیچ خاندانی و هیچ نژادی بیشتر از استارک ها آدر نکشتند و به آدر ها ضربه نزدند. اون قهرمانی هم که چند هزار سال قبل جلوی آدر ها رو می گیره احتمالا استارک بوده و دیوار رو هم استارک ها برای جلوگیری از آدر ها ساختند. پس اگه هم امیدی باشه برای این که کسی جلوی آدر ها وایسه اون امید به استارک هاست.

باشه! یه سوال رابرت جان! این که یکی برادرش رو با یه سایه جادویی بکشه جزو آپشن های "مثلا برادر شاه میاد شاه و پسرش رو مسموم می کنه و تخت رو تصاحب کنه" حساب میشه یا نه؟! یا فقط سم ملاکه و جادو قبول نمیشه؟! (حالا کار ندارم کی بزرگ تره و کی کوچک تر، فقط چون بحث فاتح بودن یا با حقه شاه شدن بود مطرح کردم!) این آپشنش این طوریه. برادر شاه کودتا می کنه و تخت رو می گیره. شاه هم به یکی از وفادارانش توی قصر دستور می ده تا پنهانی برادره رو بکشند. بحث عمل و عکس العمل هم هست.

NORTH WOLF پیشنهاد من اینه که شما متن های مربوط به راوی و یه سری از کاراکتر های مهم رو بذارین و یه DEADLINE براش تعیین کنین. مثلا راوی، pov ها، کاراکتر های اصلی و تاثیر گذار داستان رو بذارین و دو هفته فرصت بدین برای فرستاده شدن نمونه صدا. این طوری این روال فعلی هم کنده و هم خیلی ها فرصت نمی کنند توی روزی که لازمه توی سایت باشند. ضمن این که یه پیشنهاد دیگه اینه که به نظر من می تونیم 2 تا راوی (آقا و خانم) داشته باشیم.

رنلی من اون رو زمانی گفتم که شرایط بحرانی بود و ماهیت و منافع خاندان در خطر. در شرایط نرمال راحت باش. از خودت دفاع کن. نگار درسته که هر کی قدرتش بیشتره تخت رو تصاحب می کنه، ولی بحث مشروعیت هم هست. یه وقت یکی میاد لشکر می کشه و دشمناش رو از بین می بره و به سلطنت می رسه و ادعای فاتح بودن می کنه یه چیزه. یه زمان هم مثلا برادر شاه میاد شاه و پسرش رو مسموم می کنه و تخت رو تصاحب کنه یه چیز دیگه است.

اون وقت رویای جان رو چطور تعبیر می شه؟ (مبارزه با آدر ها در زره یخی با لانگ کلو) مردان بی چهره بیلون رو در ازای تخم اژدهایی کشتند که یورون ادعا می کنه دور انداخته. احتمالا تخم اژدها رو لازم داشتند برای یافتن روشی نابود کردن اژدهایان دنریس. با این وجود نشونه ای نیست که بی چهره ها رو همراستا با یورون نشون بده.

فقط این دو تا نیستند کرو فود یکی از عموهای جان گنده آمبر هم یه چشمش کور شده.

من که تو رو متهم به منطق دنریسی نکردم که زبون درازی با روی بسته کنی. بعد من اون شکلک خودم رو ترجیح می دم. این شکلک تو خیلی ضایع است. زبونش یه وریه.

مجبور شد قید راک رو بزنه، جلوی روی پدرش وایسه، گارد یه شاه دیوونه بشه که اون رو فقط به عنوان یک گروگان برای ساکت کردن پدرش می خواد و باقی عمرش رو توی لباس سفید، تحت سوگندی که نمی تونه بشکنه بپوسه. جیمی قشنگ رفت پیش ایریس و گفت تو رو خدا بیا من رو عضو کینگز گارد کن، بابام می خواد لایسا تالی رو برام بگیره ولی من سرسی رو می خوام. معتقد نیستم که باید قسمش رو حفظ می کرد، ولی وقتی قسمش رو به خاطر یه دلیل دیگه شکونده و پیامدش رو هم دیده، این که میاد خودش رو قربانی نشون می ده قابل پذیرش نیست برام. موقع پست دادن می خواستم بنویسم ردا طلایی ولی به سوتی پی بردم با این وجود آخرش هم یادم رفت و سوتی ه رو دادم. سرش رو می زد نهایتا. شکنجه اش نمی کرد. بعد خیلی بر عکس نتیجه گیریم رو ریشه یابی کردی. منظورم این بود که دنریس دقیقا کارهایی که به خاطرش دادخواهی می کنه و به دشمنان پدرش می گه خائن و غاصب، همون کار ها رو توی میرین انجام داده به شکل وخیم تر."جواب جنایت با جنایت" الان خودشم غاصبه دیگه.

مشکل تیان توهم خودش بود. با رویا و فانتزی رفت پیش پدرش و وقتی بیلون توهماتش رو خراب کرد خودش رو باخت. اینه که می گم آدم ضعیفیه. بعد تیان مشکلش با باباش بود، چرا به راب خیانت کرد؟ خودش رو می خواست ثابت کنه می رفت جزیره ی خرس رو می گرفت. جیمی و سرسی رو با سانسا و سرسی مقایسه نکردم، با سانسا و جافری مقایسه کردم. جفتشون عاشق آدمایی بی ارزشی شدند و بیش از حد برای اونا مایه گذاشتند و هر چی هم بعدا سرشون اومد سر همین مایه گذاشتن زیادیشون بود. جایی که گفتی ایریس از احساسات جیمی سو استفاده کرد، گفتم سرسی هم از احساسات سانسا سو استفاده کرد. نه ایریس دوست تایوین بود و نه سرسی دوست ادارد ولی جیمی و سانسا جفتشون به خاطر توهمشون زدند خونواده شون رو خراب کردند. بعد اون ماجرای نایمریا سانسا تلاش کرد بی طرف بمونه گرچه تلاشش خیلی خام و بی فایده بود و همه فهمیدند داره دروغ می گه. ایریس که خبر نداشت پایرومنسر رو کشته، یه سری دستورات چرند می داد. جیمی می تونست ایریس رو برداره و از یه چاله چوله ای فراریش بده یا حداقل در حال تلاش برای نجات شاهش بمیره، بهترین کاری که از یه رداطلایی بر میومد، کاری که احتمالا آرتور داین یا باریستان سلمی انجام می دادند. رابرت که اون کار رو با ایریس نمی کرد. جنایت رو با جنایت جواب نمی داد. گرچه وقتی ایریس ادعا کرد آتیش قهرمان خاندانشه، واقعا حقش بوده که قهرمان خاندانش رو به جونش بندازند. پ.ن: با این که به ظاهر بی ربطه، ولی همین الان دوباره و با شدت بیشتر به این نتیجه رسیدم که منطق دنریس چقدر تناقض داره.

درسته، ولی به نظر من باید اولویت رو گذاشت رو مقاله هایی که هنوز ترجمه نشدند.

ما ثابت کردیم پادشاهی برامون مهم نیست. البته منظور من این نبود. منظورم اینه که میومدن و ایریس رو می گرفتن و می گفتن تو ادعا کردی آتیش قهرمانته، حالا ما می سوزونیمت ببینم این قهرمانت چقدر بهت رحم می کنه. استاد خیلی اوضاع رو پیچیده فرض می کنین. جیمی مطمئنا به راحتی می تونسته دست و پای طرف رو ببنده و یه جایی مخفیش کنه. ضمن این که بحث اصلا کشتن یا نکشتن پایرومنسر نیست.

آره مشکل دارم. ایریس باید ثابت می کرد که آتیش قهرمانشه. وقت زیادی برای فکر کردن بوده. پایرومنسر اون ور شهر بوده ایریس توی ردکیپ. کم کم نیم ساعتی رو وقت داشته. به نظرم ایریس رو به خاطر این کشته که بعدا مجبور نشه به خاطرش جلوی پدرش شمشیر بکشه.

وضع زندگیش که خوب بود. بعد این که آدم با اولین برخورد با مشکل (برخورد با پدرش) کلا خودش رو ببازه یعنی ضعیفه دیگه. ادارد هم می تونست مثل رمسی با تیان برخورد کنه، تیان خودش هم این رو خوب می دونست، ولی عوضش سعی کرده بود مثل پسراش تیان رو بزرگ کنه. راب به تیان به عنوان برادرش نگاه می کرد و مثل برادرش بهش اعتماد داشت. عوضش تیان چی کار کرد؟ مثل یه عوضی به اعتمادش خیانت کرد. اگه زندگیش خیلی بد بوده و استارک ها دشمنش چه حقی داشته که حس برادری راب رو برانگیزه. جیمی همون قدر تو نشناختن ذات سرسی مقصره که سانسا تو نشناختن ذات جافری. تازه مال جیمی که بدتره، با سرسی بزرگ شده و نحوه ی برخورد سرسی با خدمتکار ها و تیریون رو می بینه و ذات بد سرسی رو می شناسه. بعد ایریس با احساسات جیمی بازی کرده و تقصیر جیمی نیست، اون وقت سرسی که با احساسات سانسا بازی می کنه تقصیر سانساست. تا اینجاش که وضعشون مثل همه. بعد کشتن ایریس بعد از کشتن دستش (پایرومنسر) ضرورتی نداشته. پایرومنسر رو کشت و شهر رو حفظ کرد، کشتن ایریس فقط برای سلب مسئولیت از خودش بوده. همون پایرومنسر رو هم می تونست دست و پاش رو ببنده و بیندازتش یه گوشه و دیزآرم ش کنه.

تیان و جیمی توی بلاهایی که سرشون اومد مقصر نبودند؟ اجحاف در حق استارک ها تا کجا؟