رفتن به مطلب

omid_cr77

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    6
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

اعتبار در انجمن

0

اطلاعات شخصی

  • مرز اسپویل من
    A Game of Thrones
  1. omid_cr77

    شروع به ترجمه کتاب پنجم

    حتما استفاده میکنم از نکاتت.این اولین ترجممه بعضی از لغاتاش سخته ولی با دیکشنری هایی که دارم میشه ترجمه کرد.
  2. omid_cr77

    شروع به ترجمه کتاب پنجم

    اصلا سانسور نمیکنم اینو قول میدم
  3. omid_cr77

    شروع به ترجمه کتاب پنجم

    اگه چند تا مترجم کمکم کنن هفته ای 5 الی 6 فصل میشه ترجمه کرد خودم الان نصف فصل 1 ترجمه کردم تو 2 شب
  4. omid_cr77

    شروع به ترجمه کتاب پنجم

    ترجمش چطور بود نطر بدید.
  5. omid_cr77

    شروع به ترجمه کتاب پنجم

    کتاب چهارم رو انتشارات ویدا ترجمه کرده.به خاطر همین سراغ کتاب 5 رفتم.اینم قسمتی از فصل1 چطوره ادامه بدم؟ تیریون او در راه عبور از دریای تنگ شراب می نوشید. کشتی کوچک بود،کابین او کوچکتر،اما کاپیتان به او اجازه نمیداد که از عرشه بالا بیاید.تکان خوردن عرشه در زیر پاهایش باعث شده بود شکمش باد کند و وقتی که بالا می آورد مزه مواد غذایی اسفناک حتی بدتر بود.اما او چرا به گوشت گاو نمکی،پنیر سخت و نانی که کرم ها در آن میلولیدند نیاز داشت وقتی که او شراب برای نوشیدن داشت؟قرمز و ترش بود،بسیار قوی.بعضی وقت ها در اثر استفاده زیاد از شراب شکمش باد میکرد،اما همیشه بیشتر وجود داشت. او در تاریکی های داخل کابین خود گفت:"دنیا پر از شراب است."پدرش هرگز دایم الخمر نبود.اما چه اهمیتی دارد؟پدرش مرده بود.او را کشته بود.یک تیر در شکم،سرور من و همه برای شما.اگر من تیر انداز خوبی بودم،تیر را میزدم به اونجایی که با اون منو به وجود آوردی،حرومزاده خونی. در زیر عرشه،نه شب است و نه روز.تیریون تاریخ را علامت میزد وقتی پسر کابینی وعده غذاییش را می آورد که آن را نمیخورد.پسر همچنین همیشه جارو و سطل برای تمیزکاری با خودش می آورد.تیریون از او یک بار پرسید:"آیا این شراب دورنیشه؟" مانند اینکه چوب پنبه ای از پوست بکشد:"این منو یاد مار خاصی میندازه که میشناختم.یک همکار مسخره،تا وقتی که یک کوه باعث سقوطش شد." پسر کابینی جواب نداد.او یک پسر زشت بود، هر چند چهره اش مسلما از یک کوتوله با یک بینی نصفه و یک جای زخم از چشم تا چانه بهتر بود.تریون پرسید هنگامی که پسر شست و شو میکرد:"آیا من تو رو رنجوندم؟""آیا بهت دستور دادن که با من حرف نزنی؟یا چند تا کوتوله مادرت رو فریب دادن؟" همچنان پسر جواب نداد."ما به کجا سفر می کنیم؟اینو بهم بگو."جیمی اشاره کرده بود که از شهر آزاد میشد،اما هیچ وقت نگفت کدام یک."آیا این براووسه؟تایروسه؟یا مایر؟"تیریون باید زودتر به دورن میرفت.میرسلا از تامن بزرگتره ،طبق قانون دورن تخت آهنین به او میرسه.من به او کمک میکنم که حقش را بگیرد،همچنان که شاهزاده اوبرین پیشنهاد کرد. اوبرین مرده بود،هر چند سرش توسط مشت های زره پوش سر گرگور کلیگن در تباهی خونین شکافته شد.وبدون اینکه افعی قرمز را وادار کند،آیا دوران مارتل حتی چنین اتفاقی را در نظر میگیرد ؟او شاید من رو در غل و زنجیر کند و دست بسته به خواهر شیرینم تحویل دهد.دیوار شاید امنتر است.مورمنت خرس گنده گفته بود نگهبانان شب به مردی شبیه به تیریون نیاز دارد.هر چند مورمنت ممکن بود مرده باشد.الان اسلینت ممکن است لرد فرمانده باشد.آن پسر قصاب شبیه کسی نبود که فراموش کند چه کسی او را به دیوار فرستاده است.آیا واقعا من میخواهم باقی عمرم را در حال خوردن گوشت نمکی و قاطی قاتلان و راهزنان بگذرانم؟نه اینکه بقیه عمرم بسیار طولانی است.ایکاش جوناس اسلینت اینو میدید. پسر کابینی جارویش را خیس کرد و مردانه شروع به تمیز کردن کرد.کوتوله پرسید:"آیا تا به حال از لذت خانه های لیس بازدید کردی؟"آیا ممکن است که در آن فاحـ*ـه برود؟"
  6. omid_cr77

    شروع به ترجمه کتاب پنجم

    سلام بچه ها من از دیشب شروع کردم به ترجمه کتاب پنجم کسی هست کمکم کنه زودتر ترجمه کنیم؟ 2 صفحشو دیشب ترجمه کردم
×