رفتن به مطلب

khdragon

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    12
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

اعتبار در انجمن

0
  1. khdragon

    انتقادات و پیشنهادات

    ببخشید جایی برا سوال پرسیدن هستش چون نمی دونستم کجا بنویسم اینجا پرسیدم چه جوری میشه سطح ما بره بالا مثلا ملازم بشیم؟یا شوالیه؟ دومیش هم اینه تو قسمت پنل کاربری تو قسمت پروفایل امتیاز چیه؟
  2. khdragon

    نغمه آتش و یخ- انتشارات ویدا - توضیح کامل

    350 بود من قیمت کردم
  3. khdragon

    وستریکشن: خاندان های تخیلی

    قسمت دوم خاندان کپ اوراویر و قبیله کوچنشینش در قلعه ساکن شدند پسر او شانزده ساله شده بود و جنگجویی تمام عیار که از لحاظ هوش هم فوق العاده بود .او به همراه بچه های همسن و سالش در قلعه بازی می کرد که متوجه شد قلعه پر از راهرو ها و دالان های مخفی که هیچ کس از انتهای آن ها خبر نداشت ولی کپاریون می گفت آنجا راه خونست که متوجه منظورش نمی شدند از لحاظ غذایی هم آنهاتامین بودند زیرا به اندازه سال ها گندم و جو وجود داشت و باغ هایی در پشت قلعه بود که می شد در آنها کشت و زرع کرد و مردم از همون ابتدا شروع به کشاورزی کردند و برخی دیگر به کار های دیگر روی آوردند مثل چوب بری آهنگری و خیلی زود از وحشی گری خارج شدند سال به سال جمعیت افزایش می یافت و مردم دیگر در قلعه جا نمی شدند برای همین در اطراف قلعه هم خانه سازی را شروع کردند و پس از چند وقت بچه دوم لایکا هم از راه رسید او دختری بود به اسم آرا بعد از دو سال پسری دیگر نیز به کپ ها اضافه شد اسم او را گویار گذاشتند همه آنها قیافه ای شبیه به استارک ها داشتند و شبیه مادرشان بودند آرا از همه لحاظ مانند مادرشان بود.ریگو پسر اول هم شبیه پدر ولی گویار نه شبیه مادر بود نه پدر هم خیلی خیلی باهوش بود هم خیلی چاق از جنگیدن هم چیزی سرش نمی شد پس از چند سال که اوراویر مرد ریگو لرد شد و گویار هم جانشین و وزیرش و آنها خود را پادشاهان آنسوی دیوار نامیدند . آنها پرچم خود را زمینه ای سفید با اژدهای پخی در وسطش قرار دادند.دین آنها هم مانند مادرشان دین فرزندان جنگل بود. خاندان آنها هیچ وقت نابود نشد و در هیچ جنگی هم شکست نخورد (معلومه وحشی ها نمی تونن قلعه ای رو بگیرند) فقط بزرگ و بزرگ تر شد تا واقعا آنها پادشاه شدند در نسل های بعدی دیواری نیز دور شهر کشیده شد و چندین روستا در حوالی ساخته شد و تا امروز هم آنها هستند و وقتی پیکی از منس ریدر برای آنها دعوت نامه فرستاد آنها خندیدند زیرا مگر میشه یک انسان به فامیل های خودش حمله کنه زیرا اولین جایی که فتح می شد وینترفل بود که قلعه ی جد جد جد جد جد جد جد جد جد جد جد جد جد جد جد انها اونجا بوده است در نتیجه استارک ها فامیل آنها حساب می شدند. در حال حاضر پادشاهی کپ شامل ده شهر و بیست روستا می شود و دوتا پرچمدار دارد که آنها خاندان های کیساراک و موردانیسک هستند که هر کدام شهری به همراه چند روستا را شامل میشود. ادامه دارد.....
  4. khdragon

    وستریکشن: خاندان های تخیلی

    خاندان کپ قسمت اول زمانی که والریایی ها تازه یاد گرفته بودند چگونه اژدها پرورش دهند پادشاهی زندگی می کرد به نام سیمایس دیوانه او عاشق جنگ اژدهایش مورا با انسانها بود برای همین انسانهای نگون بخت رو چند تا چندتا می فرستاد تا با مورا بجنگند ولی همه خورده می شدند او یک وزیر به نام اوراویر داشت وی یکی از باهوشترین افراد در زمان خودش بود. وی متوجه بود که این کار پادشاه دیوانگیه برای همین او را نصیحت می کرد ولی سیمایس به حرف او گوش نمی کرد برای همین روزی که پادشاه به مناسبت تولدش صد مرد و زن را به جنگ اژدها فرستاد او آن افراد را با زبده ترین جنگجویان عوض کرد. او با این کارش توانست کاری کند که مورا کشته شود ولی پادشاه خبرچین هایی داشت که به او در مورد اقدام اوراویر خبر دادند پادشاه دیوانه که به خاطر مرگ اژدهایش دیوانه تر شده بود دستور قتل اوراویر را صادر کرد ولی اوراویر از دست پادشاه گریخت و به وستروس فرار کرد ولی پادشاه برای قتل او جایزه ای گذاشته بود که هر کسی را وسوسه می کرد یک تخم اژدها و هزار سکه طلا در سراسر دنیا خبر پخش شد و گروه هایی برای کشتن او به را افتادند او مجبور بود از یک شهر به شهر دیگر برود ولی وقتی وارد شهری می شد باز هم افرادی را می دید که قصد جان او را کرده اند وقتی او به وینترفل رسید دختر پادشاه شمال عاشق او شد و آن دو باهم ازدواج کردند هنوز یک سال از ازدواج آنها نگذشته بود که باز مورد حمله قرار گرفت او می خواست دختر را تنها بگذارد و فرار کند ولی آن دختر که اسمش لایکا بود با او آمد و آن ها اول به یکی از قلعه های پرچم داران وینترفل فرار کردند ولی باز هم در امان نبودند بعد به دیوار رفتند ولی انجا هم از آنها استقبالی نشد برای همین به آنسوی دیوار رفتند در همین حین بچه آنها هم به دنیا آمد. آنها دربین وحشی ها در امان بودند بچه شان تازه راه افتاده بود و زندگی خوبی داشتند ولی آدر ها به روستای آنها حمله کردند و فقط او و زنده ماند و لایکا و فرزندشان به همراه چند روستایی که به مراسمی رفته بودند و در زمان حمله در روستا نبودند انها هرجا می رفتند در امان نبودند ولی کم کم به یک قبیله کوچ نشین تبدیل شدند همیشه در سفر بودند پسرشان کم کم بزرگ شد از وقتی شش ساله بود پدرش به او جنگیدن و سوار کاری یاد داد و در همان زمان بود که آنها دوباره توسط آدر ها مورد حمله قرار گرفتند ولی این بار او بلد بود چگونه با آنها بجنگد برای همین با تلفات کمی پیروز شدند ولی حملات قطع نشدند فقط بیشتر شدند در حین یکی از جنگ ها او اگشتانش را از دست داد. در شمال هم جاهایی وجود دارد که هیچ کس جرئت ورود به آنها را ندارد یا اگر هم داشته زنده نمانده تا دربارشان صحبت کند. اوراویر و قبیلش بار ها و بارها توسط آدر ها و وحشی های دیگر مورد حمله قرار گرفتند ولی هیچگاه شکست نخوردند ولی دیگر خسته شده بودند برای همین به جایی رفتند که به آن دژ مرگ می گفتند قلعه ای که توسط نژادی بنا شده که خیلی سال پیش از بین رفتند.ولی هفت سال طول کشید تا او توانست آن دژ را بیابد ولی وقتی رسیدند همه پشیمان شدند دژ مرگ قلعه ای بود که واقعا دوست نداشتید در آن زندگی کنید هفت برج بلند داشت و هفت بارو یک ساختمان بسیار بزرگ در وسط و خانه هایی در اطراف همه چیز به جز خانه های اطراف ساختمان اصلی از نوعی سنگ سیاه ساخته شده بود که با دست زدن به آنها احساس ترس و سرما در وجود شما بوجود می آمد ولی اوراویر این همه دنبال این قلعه نگشته بود که بخواد رهاش کنه برای همین آنها وارد شدند از دروازه ای به شکل کله اژدها که آن را دیدند یک اژدهای یخی که روی جایگاهی خوابیده بود بدنی داشت به رنگ یخ و دندان هایی سفید تر از هر چیزی که تا به حال دیدید او ناگهان از خواب بیدار شد و صاف ایستاد انگار که گارگویل است اوراویر بدون هیچ ترسی گفت :سلام اژدها چی شد چرا این جوری شدی؟ اژدها گفت : سال ها بود که من در انتظار شما بودم قربان از وقتی جد جد جد جد شما این جا رو ترک کرد تا شگفتی های جنوب رو ببینه قربان. _اشتباه گرفتی من اوراویرم اهل والریا تو کی هستی ؟ _من اشتباه نمی کنم تنها یک کِپ واقعی با هفت سال جستو جو میتونه اینجارو پیدا کنه و در ضمن تو اسم من رو می دونی اوراویر کِپ! _من متوجه شدم تو کی هستی تو کپاریونی کسی که تا ابد هم که شده منتظر پادشاه به حقش می مونه.
  5. khdragon

    کدوم موجود افسانه ایی

    من از بچگی عاشق اژدها بودم و وقتی بچه بودم فکر می کردم من اژدهای اسیر شده ام.
  6. داشتم دنبال ترجمه کتاب 3 می گشتم که ناگهان به طور صددرصد کاملا اتفاقی اینجا رو کشف کردم و فقط مطالب رو میخوندم تا اینکه نمی دونم چی شد عضو شدم.
  7. khdragon

    هویت جان

    من یه چیزی به ذهنم رسیده نکنه جان بچه برندون باشه چون بچه یک ساله با دوساله زیاد فرقی نمی کنه بعدشم اون طور که میگن برندون وقتی جوون بوده هم با کسی همبستر شده (فکر کنم آشائی دین بود) پس ممکنه این جان حرامزاده برندون باشه و لیانا می دونسته برا همین به ند میگه قول بده از اون یعنی تنها یادگار برندون محافظت کنی.
  8. khdragon

    ازدواج هایی که دوست دارید ببینید !

    یه سوال تا حالا یه استارک با یه لنیستر ازدواج کرده؟ به نظر من عروسی منس ریدر با یکی از دختر های فری خیلی باحال میشه
  9. خیلی جملات قشنگ زیادند ولی به نظر من شعار استارک ها بهترینه زمستون داره میاد خیلی خوبه
  10. khdragon

    چه کسی دوست دارد تیریون بمیرد؟

    من هم از تیریون خوشم می آد هم دوست دارم بمیره ولی نه فعلا دوست دارم یکمی زنده بمونه امیدوارم مارتین تو کتاب هفت بکشتش. در ضمن فکر کنم لیتل فینگره یا واریس
  11. khdragon

    خودتان را معرفی کنید .

    سلام خشایارم 15 سالمه عاشق کتابم و متنفر از تلوزیون من همیشه این کتاب رو دنبال کردم و عاشقش شدم من به جز این کتاب از کتاب های کاراموز رنجر.....اخرین شاگرد........وراثت........پرسی جکسون،خیلی خوشم می آد من از نویسندگی هم خوشم می آد ولی حال ندارم بنویسم کلا ادم تنبلیم
  12. khdragon

    چشم سوم برن

    اولا سلام این اولین پست منه و من اصلا آشنایی با این سایت ندارم دوما فکر کنم برن اژدها های یخی رو پیدا کنه و بتونه کنترلشون کنه بعد با اژداهای دنی بجنگه شاید هم بتونه پادشاه آنسوی دیوار بشه به جای منس
×